مرغ شباهنگ
برشو ای رایت روز از در شرق
بشکف ای غنچهٔ صبح از بر کوه
دهر را تاج زر آویز به فرق
کامدم زین شب مظلم بهستوه
*
*
ای شب موحش انده گستر
اندک احسان و فراوان ستمی
مطلع یأس و هراسی تو مگر
سحر حشر و غروب عدمی
*
*
تو شنیدی که منم برخی شب
آری اما نه چنان ابراندود
بیفروغ مه و نور کوکب
چون یکی زنگی انگشتآلود
*
*
ماه چون بیوهزنان پوشیده
به حجاب سیه اندر، همه تن
سخت پوشیده جمال از دیده
تا ندانندکه پیرست آن زن
*
*
نجم ناهید نهان ساخته رو
در پس ابر عبوس غمگین
مردم چشم من اندر پی او
چون کسی کش به چه افتاده نگین
*
*
مانده ازکار درین ظلمت عام
به فلک برقلم تیرِ دبیر
زانکه بر جای مرکب ز غمام
دهر پرکرده دواتش از قیر
*
*
مشتری بسته درین ابر سیاه
سیه چهره از بیم فرجامی
واندر امواج بخار جانکاه
گم شده شعشعهٔ بهرامی
*
*
عاشقم من به شبی مینایی
خوش و لیلیوش و هندیهعذار
نه یکی وحشی افریقایی
زشت و آشفته و مجنون کردار
*
*
عاشقم من به شبی خامش و صاف
نور پیوسته سما را به سمک
همره نور سماوات شکاف
به زمین تاخته آواز ملک
*
*
ماه بیرون شده از پشت سحاب
گسترانیده شعاع سیمین
گاه پنهان شده در زیر نقاب
گه عیان ساخته لختی ز جبین
*
*
عاشقم بر فلکی نورانی
ز اختران پنجرهٔ نقره بر آن
من از آن پنجرهٔ روحانی
در فضای ابدیت نگران
*
*
نه هوایی کدر و گردآلود
بر وی از ابر یکی خیمهٔ شوم
بسته اندر قفسی قیراندود
منظره دیده ز دیدار نجوم
*
*
از تو و تیرگیت داد ای شب
که دلم پاره شد از واهمهات
زین سیه کاری و بیداد ای شب
به کجا برد توان مظلمهات
ای شب جانشکر عمرگداز
ای ز جور تو به هر دل اثری
ظلم کوته کندت دست دراز
هر شبی را بود از پی سحری
*
*
من و دژخیم خیانتکردار
بگذرانیم جهان گذران
خفته او مست و من اینک بیدار
بر وی از دیده نفرت نگران
*
*
شب که اندر بن این ژرفقباب
خلق خفتهاست،خدا بیدار است
آنکه را دیده نیالود به خواب
دیدهبانش کرم دادار است
*
*
تیره شد دیده و شد ختم کتاب
لیک نوز این شب غمناک بجاست
سپری گشت ز چشمانم خواب
چون غم آید به میان خواب کجاست
*
*
به امیدی که مگر فجر دمید
دمبدم دوخته بر شیشه نگاه
در پس شیشهٔ درگشت سپید
چشم بیخواب من و شیشه سیاه
*
*
شمعشد خامشو ساعتهمخفت
دل من تفته و چشمم بیدار
شده با زحمتبیداری، جفت
غم و اندیشهٔ این شهر و دیار
*
*
یک ره این پردهٔ غمناک بدر
وین سیاهی ببر ای روز سپید
ورنهای هیچ صباح محشر
سر برآر از عدم ای صبح امید
*
*
نه شبم رام و نه روزم پیروز
منزوی روز و دل اندر وا شب
چون شود شب بخروشم تا روز
چون شود روز بنالم تا شب
*
*
این بود حال غریبی چون من
در یکی کشور بیداد سرشت
مانده بیگانه به شهر و به وطن
چون مؤذن به کلیسا و کنشت
ای دریغا که جوانی بگذشت
بهر آبادی این ملک خراب
همچو دهقان که برد آب ز دشت
تا گل و سبزه دماند ز سراب
یاد آرید در آن بستر ناز
ای فرو خفته بهم فرزندان
زبن شبان سیه عمرگداز
که سر آورده پدر در زندان
یاد آر ای پسر خوبخصال
کز تبه کاری این مردم دون
پدرت گشت به خواری پامال
تا تو گردی به شرافت مقرون
شو سوی مدرسهای دختر زار
ای زن باهنر سیصد و بیست
واندر آن عهد همایون یاد آر
تا بدانی پدرت کشتهٔ کیست
لیک دانم که در آن عهد و زمن
این مصائب همه با یاد شماست
جستن کین من و ملت من
اندر آن روز، ورستاد شماست
روزگاری که شما آزادان
باز جویید ز دزدان کیفر
دزدزادان و ستمگرزادان
غرق ننگند و شما نامآور
بحرم بر، گلهٔ گرگ رده
بهصفت گرگ و به صورت چو غنم
خورده آهوی حرم را و شده
جای آهوی حرم گرگ حرم
ای جوانان غیور فردا
پردل و باشرف و زبرکسار
پاک سازید ز گرگان دغا
حرم پاک وطن را یکبار
آن سیه لحظه که از گرسنگی
رخ اطفال وطن گردد زرد
سبزخطان و جوانان همگی
بیرق فتح به کف بهر نبرد
تو هم ای پور دلآزردهٔ من
اندر آن روز به یاد آر این درس
پای نه پیش و به تن پوش کفن
سر غوغا شو و از مرگ مترس
روزکیفر چو طبیعت خواند
خائنان را پی تفریغ حساب
دزدزاده ز تو خط بستاند
بو که تخفیف دهندش به عذاب
پسر من! تو به روز کیفر
ریشهٔ عاطفه از دل برکن
از سرکیفر دزدان مگذر
تا پشیمان نشوی همچون من
اجر این تیرهشبان مظلم
بازگردد به تو در روز حسیب
راند آن روز نژاد ظالم
که ز ما هر دو که خوردهاست فریب
بخ بخ ای مرغ شباهنگ ز شاخ
با من دلشده دمسازی کن
تو هم ای دل به ره حق گستاخ
با شباهنگ همآوازی کن
ای شباهنگ! از آن شاخ بلند
شو یک امشب ز وفا یار بهار
گر بخواهی که شوم من خرسند
یکدم ازگفتن حق دست مدار
هان چه گوید بشنو، مرغ ز دور
میدهد پاسخ من، حق حق حق
آخر از همت مردان غیور
شود آباد وطن، حق حق حق
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برشو ای رایت روز از در شرق
بشکف ای غنچهٔ صبح از بر کوه
هوش مصنوعی: بیدار شو ای پرچم روز از سمت شرق، ای غنچهٔ صبح از بالای کوه شکوفا شو.
دهر را تاج زر آویز به فرق
کامدم زین شب مظلم بهستوه
هوش مصنوعی: در این دوران سخت و تاریک، به زودی روزی خواهد رسید که بر فراز جامعه، تاجی از طلا قرار خواهد گرفت. من منتظر این روز هستم که از این وضعیت ناامیدکننده رهایی پیدا کنم.
*
*
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادهها تا مهر ماه ۱۴۰۲ آموزش دیدهاید.
ای شب موحش انده گستر
اندک احسان و فراوان ستمی
هوش مصنوعی: ای شب تاریک و وحشتزا، که اندوه زیادی را به همراه داری و کمی احسان و نیکی را پخش میکنی، اما ستم و ظلمت بسیار را منتشر میکنی.
مطلع یأس و هراسی تو مگر
سحر حشر و غروب عدمی
هوش مصنوعی: آیا جز این است که تو در اوج ناامیدی و ترس هستی، مگر اینکه روزی درخشان و ظهور مجددی در پیش داشته باشی؟
تو شنیدی که منم برخی شب
آری اما نه چنان ابراندود
هوش مصنوعی: تو شنیدی که من گاهی شباهتی به شب دارم، اما نه به آن شکلی که مانند ابر سیاه باشد.
بیفروغ مه و نور کوکب
چون یکی زنگی انگشتآلود
هوش مصنوعی: در این جا به این موضوع اشاره شده است که هنگامی که نور ماه و ستارهها از بین برود یا کمرنگ شوند، زیبایی و روشنایی آنها نیز از میان میرود. این وضعیت مانند یک انگشت آلوده است که درخشش و جذابیت آن را کاهش میدهد. به طور کلی، تصویر روشنی از زیبایی و درخشش که تحت تأثیر آلودگی یا کمنوری قرار گرفته، ارائه شده است.
ماه چون بیوهزنان پوشیده
به حجاب سیه اندر، همه تن
هوش مصنوعی: ماه مانند زنان بیوهای است که با پوشش سیاه خود را پنهان کردهاند و تمام وجودشان در این حجاب است.
سخت پوشیده جمال از دیده
تا ندانندکه پیرست آن زن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به زیبایی زنی که به شدت خود را از چشمها پنهان کرده است، بهطوری که هیچکس نمیتواند بفهمد او پیر شده است. یعنی او با زحمت و تلاش، جلوه و زیبایی خود را حفظ کرده تا دیگران نتوانند نشانههای پیری را بر روی او ببینند.
نجم ناهید نهان ساخته رو
در پس ابر عبوس غمگین
هوش مصنوعی: ستاره ناهید بهطور پنهانی در پشت ابرهای تیره و غمانگیز مخفی شده است.
مردم چشم من اندر پی او
چون کسی کش به چه افتاده نگین
هوش مصنوعی: مردم مانند من در جستجوی او هستند، همانطور که کسی که در میانه یک ماجرا افتاده باشد، به دنبال نگین خود میگردد.
*
*
هوش مصنوعی: در این دنیا، به یاد داشته باش که هیچ چیز پایدار نیست و همه چیز در حال تغییر است. بهترین کار این است که با آرامش و دلگرمی از لحظهها لذت ببری و نگذارید مشکلات تو را از حرکت باز دارند.
مانده ازکار درین ظلمت عام
به فلک برقلم تیرِ دبیر
هوش مصنوعی: در این تاریکی عمومی، از کار ماندهام و تنها به قلم ستارهها امید دارم.
زانکه بر جای مرکب ز غمام
دهر پرکرده دواتش از قیر
هوش مصنوعی: چون زندگی در دنیای پر از سختی و مشکلات است، باید توجه کنیم که گاهی اوقات در پی حل این مشکلات، باید از ابزار و مهارتهای خود بهره بگیریم تا بتوانیم با آنها مقابله کنیم.
*
*
هوش مصنوعی: در این دنیا خانهای برای ابدیت وجود ندارد، بنابراین هیچ چیز پایدار نیست و ما همواره در حال تغییر و گذر هستیم.
مشتری بسته درین ابر سیاه
سیه چهره از بیم فرجامی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از نگرانی و ترس اشاره دارد. شخصی که در زیر ابرهای تیره و سیاه قرار دارد، به دلیل عدم دانستن سرنوشتش یا پایان کارش، دچار ترس و اضطراب است. این تصویر نشاندهنده احساس ناامیدی و هراس از آیندهای نامعلوم است.
واندر امواج بخار جانکاه
گم شده شعشعهٔ بهرامی
هوش مصنوعی: در بین امواج بخار و رطوبت، نور و درخششی از بهرام، ستارهای درخشان، گم شده است.
*
*
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت عشق و احساسات عمیق انسانی اشاره دارد. در آن، احساسات و عشق به گونهای بیان میشود که نشاندهندهی ارتباط عمیق و نزدیکی است که بین افراد وجود دارد. این ابراز احساسات میتواند نشانگر عشق، وفاداری یا پیوند عاطفی باشد که دو طرف به هم دارند.
عاشقم من به شبی مینایی
خوش و لیلیوش و هندیهعذار
هوش مصنوعی: من عاشق شبی هستم که دلبری با صورت زیبا و موهایی مثل لیلی و هندی دارد.
نه یکی وحشی افریقایی
زشت و آشفته و مجنون کردار
هوش مصنوعی: هیچ کس را نمیتوان با یک آفریقایی وحشی، زشت و آشفته و دیوانهی رفتار او مقایسه کرد.
*
*
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن زیباییها و احساسات عمیق انسانی میپردازد. شاعر به طرز خاصی به ارتباطات عاطفی و تجربیات در زندگی اشاره میکند و ممکن است به تعبیراتی از عشق، غم، شادی و زیبایی بپردازد. این احساسات، هیجانهای واقعی و چالشهای زندگی را به تصویر میکشد و نشاندهنده تردیدها و امیدهای انسانهاست.
عاشقم من به شبی خامش و صاف
نور پیوسته سما را به سمک
هوش مصنوعی: من به یک شب آرام و روشن که نور دائمی آسمان در آن جاری است، علاقهمندم.
همره نور سماوات شکاف
به زمین تاخته آواز ملک
هوش مصنوعی: در آسمان نوری میتابد که به زمین میرسد و صدای فرشتگان را به گوش میرساند.
*
*
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که انسانها باید به دنبال یادگیری و رشد در زندگی خود باشند و از تجربیات گذشته بهره بگیرند تا به موفقیتهای بزرگتری دست یابند. همچنین، اشارهای به این دارد که هر فرد باید تلاش کند تا به خودش اعتماد کند و در مسیر پیشرفت قرار بگیرد.
ماه بیرون شده از پشت سحاب
گسترانیده شعاع سیمین
هوش مصنوعی: ماه از پشت ابرها بیرون آمده و نور نقرهای خود را پخش کرده است.
گاه پنهان شده در زیر نقاب
گه عیان ساخته لختی ز جبین
هوش مصنوعی: گاه در زیر نقاب پنهان میشود و گاه بهوضوح خود را نشان میدهد، لحظهای با چهرهای زیبا و عریان از روی جبین.
عاشقم بر فلکی نورانی
ز اختران پنجرهٔ نقره بر آن
هوش مصنوعی: عاشق یک آسمان روشن و پرستاره هستم که پنجرهای نقرهای به سوی آن باز است.
من از آن پنجرهٔ روحانی
در فضای ابدیت نگران
هوش مصنوعی: من از آن دریچهٔ معنوی به زندگی ابدی نگاه میکنم و نگران هستم.
*
*
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس است که به نوعی بیان میکند انسانها در رابطه با عشق و روابط عاطفی با چالشها و دشواریهایی روبرو هستند. عشق و وابستگی به شخص دیگر میتواند به زیان فردی منجر شود و این وابستگیها گاهی باعث درد و رنج میشود. در نهایت، احساساتی وجود دارند که زندگی را برای فرد دشوار میکنند.
نه هوایی کدر و گردآلود
بر وی از ابر یکی خیمهٔ شوم
هوش مصنوعی: هوا نه تیره و نه آلوده است که بر روی آن از ابر، سایهای سنگین بیفکند.
بسته اندر قفسی قیراندود
منظره دیده ز دیدار نجوم
هوش مصنوعی: در یک قفس تاریک و نامناسب، چشمها فقط به دیدن ستارهها مشغول هستند.
از تو و تیرگیت داد ای شب
که دلم پاره شد از واهمهات
هوش مصنوعی: از تو و تاریکیات شکایت دارم ای شب، زیرا دلم از ترس تو به تکهتکه شده است.
زین سیه کاری و بیداد ای شب
به کجا برد توان مظلمهات
هوش مصنوعی: ای شب، از این ظلم و بیعدالتی، به کجا میخواهی مرا ببری؟
ای شب جانشکر عمرگداز
ای ز جور تو به هر دل اثری
هوش مصنوعی: ای شب جان، شکر که تو عمر را میسوزانی، و از درد و رنج تو در دل هر کسی نشانهای وجود دارد.
ظلم کوته کندت دست دراز
هر شبی را بود از پی سحری
هوش مصنوعی: اگر ظلم به تو نزدیک شود، دیگر نمیتوانی به آرزوهایت دست یازیدن، زیرا هر شب به دنبال سحر و روشنایی پیش میروی.
*
*
هوش مصنوعی: این بیت نشان میدهد که شما در زمینه خاصی آموزش دیدهاید و اطلاعاتتان تا زمان معینی بهروز است.
من و دژخیم خیانتکردار
بگذرانیم جهان گذران
هوش مصنوعی: بیایید در کنار هم، با دغدغههای ناشی از خیانت و فریب، به زندگیمان ادامه دهیم. این دنیا همواره در حال گذر است و ما باید در آن به پیش برویم.
خفته او مست و من اینک بیدار
بر وی از دیده نفرت نگران
هوش مصنوعی: او در خواب است و مست، اما من اکنون بیدار و نگران از او هستم و با نفرت به او نگاه میکنم.
*
*
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در هنر زندگی، باید به دنبال خودشناسی و حقیقت خود باشیم و آن را بشناسیم. در این مسیر، غفلت از خود و واقعیتهای زندگی باعث میشود که از استعدادها و قابلیتهای خود دور شویم. بنابراین باید خود را بشناسیم تا بتوانیم به اهداف و آرزوهای خود دست یابیم.
شب که اندر بن این ژرفقباب
خلق خفتهاست،خدا بیدار است
هوش مصنوعی: شب که همه در خواب هستند و در انبوه تاریکی غرق شدهاند، خداوند بیدار و ناظر بر همه چیز است.
آنکه را دیده نیالود به خواب
دیدهبانش کرم دادار است
هوش مصنوعی: کسی که در خواب خود چیزی را نمیبیند، حافظ و نگهدار او خدای مهربان است.
*
*
هوش مصنوعی: این روزها، هرچقدر هم که تلاش کنی، نمیتوانی از چنگال زمان فرار کنی. در نهایت، همه باید با واقعیتها و تغییرات زندگی کنار بیایند.
تیره شد دیده و شد ختم کتاب
لیک نوز این شب غمناک بجاست
هوش مصنوعی: چشمهایم تاریک شد و داستان به پایان رسید، اما هنوز هم در این شب اندوهگین، گریه کردن صحیح است.
سپری گشت ز چشمانم خواب
چون غم آید به میان خواب کجاست
هوش مصنوعی: چشمهایم بسته بود و خوابم رفت، اما زمانی که غم سراغم آمد، دیگر خواب کجا رفت؟
*
*
هوش مصنوعی: این بیت به انتقال حس و احساس میپردازد، و بیانگر این است که نمیتوان همیشه از عشق و محبت غافل شد، حتی اگر زمان یا شرایط تغییر کند. عشق در قلب باقی میماند و یادآوری آن همواره ممکن است.
به امیدی که مگر فجر دمید
دمبدم دوخته بر شیشه نگاه
هوش مصنوعی: به امید اینکه شاید صبحی روشن بیفتد، مدام چشمانم را به شیشه دوختهام.
در پس شیشهٔ درگشت سپید
چشم بیخواب من و شیشه سیاه
هوش مصنوعی: در پشت شیشهای که دور آن سفیدی گشته، چشمان بیخوابی به انتظار نشستهاند و شیشهای تیره نیز در این میان وجود دارد.
*
*
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی بیان میکند که عشق و محبت باید با صبر و تحمل دنبال شود. در عشق، ممکن است مشکلات و چالشهایی پیش بیاید، اما باید با شکیبایی و دوستی به حل آنها پرداخت. محبت واقعی نباید به راحتی از بین برود، بلکه باید تلاش کرد تا روابط را تقویت کرد و به رشد آنها کمک کرد.
شمعشد خامشو ساعتهمخفت
دل من تفته و چشمم بیدار
هوش مصنوعی: شمع خاموش شد و ساعت هم خوابش برده است، ولی دل من همچنان داغ و چشمم بیدار است.
شده با زحمتبیداری، جفت
غم و اندیشهٔ این شهر و دیار
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمت بیدار ماندم و اکنون جفت غم و فکر این شهر و دیاری شدهام.
*
*
هوش مصنوعی: این شعر به دنبال بیان این مطلب است که انسانها در سایه دانش و آگاهی خود میتوانند به رشد و تعالی برسند. همواره باید به یاد داشت که علم و تجربه میتوانند در زندگی ما تأثیرگذار باشند و مسیر پیشرفت را هموار کنند.
یک ره این پردهٔ غمناک بدر
وین سیاهی ببر ای روز سپید
هوش مصنوعی: یک راهی برای عبور از این پردهٔ غمناک پیدا کن و این تاریکی را کنار بزن تا روز روشن و سپید فرا برسد.
ورنهای هیچ صباح محشر
سر برآر از عدم ای صبح امید
هوش مصنوعی: اگر صبح امیدی وجود نداشت، هیچگاه در روز محشر از عدم و ناکامی خود سر برنمیآوردم.
نه شبم رام و نه روزم پیروز
منزوی روز و دل اندر وا شب
هوش مصنوعی: نه در شب آرام و قرار دارم و نه در روز پیروزی مییابم؛ تنها و تنها روز را سپری میکنم و دلتنگ شب هستم.
چون شود شب بخروشم تا روز
چون شود روز بنالم تا شب
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسد، بیقراری میکنم و تا صبح بیدار میمانم، و وقتی روز میشود، به ناله و افسوس میپردازم تا شب دوباره بازگردد.
*
*
هوش مصنوعی: این بیت به معنای نزدیکی احساسات و تجربیات عمیق انسانی است. شاعر در تلاش است تا نشان دهد که رابطههای عاطفی چقدر میتوانند تاثیرگذار و معنوی باشند و چگونه میتوانند انسانها را به هم نزدیکتر کنند. در واقع، ارتباطات انسانی و عشق میتوانند دنیا را زیباتر و زندگی را پر معنا کنند.
این بود حال غریبی چون من
در یکی کشور بیداد سرشت
هوش مصنوعی: این وضعیت من در دیاری است که سرشت آن پر از ظلم و ستم است و من به شدت احساس تنهایی و بیگانگی میکنم.
مانده بیگانه به شهر و به وطن
چون مؤذن به کلیسا و کنشت
هوش مصنوعی: شخصی در شهر و وطن خود احساس بیگانگی میکند، مانند مؤذنی که در کلیسا یا کنیسه حضور دارد و خود را در جمعی متفاوت و ناآشنا میبیند.
ای دریغا که جوانی بگذشت
بهر آبادی این ملک خراب
هوش مصنوعی: ای کاش که جوانی ما گذشته است تا به خاطر آباد کردن این سرزمین ویران به کار برود.
همچو دهقان که برد آب ز دشت
تا گل و سبزه دماند ز سراب
هوش مصنوعی: مانند کشاورزی که آب را از دشت برمیدارد تا گل و سبزه از سراب باقی بمانند.
یاد آرید در آن بستر ناز
ای فرو خفته بهم فرزندان
هوش مصنوعی: در آن بستر نرم و راحت، فرزندان را به یاد بیاورید ای کسانی که در خواب به سر میبرید.
زبن شبان سیه عمرگداز
که سر آورده پدر در زندان
هوش مصنوعی: از یک جوانی با چهره تیره و رنجور که پدرش در زندان به سر میبرد، سخن میگوید.
یاد آر ای پسر خوبخصال
کز تبه کاری این مردم دون
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش، ای پسر باصفات، که به خاطر بدرفتاری و خرابکاری این مردم پست، دچار مشکل میشوند.
پدرت گشت به خواری پامال
تا تو گردی به شرافت مقرون
هوش مصنوعی: پدرت به خاطر تو در زحمت و سختی افتاد تا تو به مکنت و جایگاه بلند دست یابی.
شو سوی مدرسهای دختر زار
ای زن باهنر سیصد و بیست
هوش مصنوعی: ای زن باهنر، دختر زار را به سمت مدرسه بفرست که شمارش به سیصد و بیست رسیده است.
واندر آن عهد همایون یاد آر
تا بدانی پدرت کشتهٔ کیست
هوش مصنوعی: در آن زمان باشکوه، به یاد بیاور تا متوجه شوی که پدرت به دست چه کسی کشته شده است.
لیک دانم که در آن عهد و زمن
این مصائب همه با یاد شماست
هوش مصنوعی: اما میدانم که در آن زمان و دوران، تمام این مشکلات و اندوهها به خاطر یاد شماست.
جستن کین من و ملت من
اندر آن روز، ورستاد شماست
هوش مصنوعی: در آن روز، مهم این است که من و ملت من در جستجوی حقایق و عدالت هستیم و این بر عهده شماست که به این موضوع رسیدگی کنید.
روزگاری که شما آزادان
باز جویید ز دزدان کیفر
هوش مصنوعی: در زمانی که شما آزاداندیشان به دنبال حقیقت هستید، از دزدان و ستمگران کیفر و مجازات را بخواهید.
دزدزادان و ستمگرزادان
غرق ننگند و شما نامآور
هوش مصنوعی: فرزندان دزدان و ستمگران در ننگ و عذاب غوطهورند، در حالی که شما افرادی مشهور و با اعتبار هستید.
بحرم بر، گلهٔ گرگ رده
بهصفت گرگ و به صورت چو غنم
هوش مصنوعی: به سرزمین من بیا، زیرا در آن، گرگها در لباس گوسفند زندگی میکنند و به ظاهری نرم و بیآزار تبدیل شدهاند.
خورده آهوی حرم را و شده
جای آهوی حرم گرگ حرم
هوش مصنوعی: گرگی که در حرم زندگی میکند، آهوی آنجا را شکار کرده و اکنون جای آن آهو را گرفته است.
ای جوانان غیور فردا
پردل و باشرف و زبرکسار
هوش مصنوعی: ای جوانان دلیر، فردا باید شجاع، با شخصیت و با سرافراز باشید.
پاک سازید ز گرگان دغا
حرم پاک وطن را یکبار
هوش مصنوعی: حرم پاک وطن را از نیرنگ و فریب دشمنان درست و یک بار برای همیشه پاک کنید.
آن سیه لحظه که از گرسنگی
رخ اطفال وطن گردد زرد
هوش مصنوعی: در آن لحظههای دردناک، هنگامی که به دلیل گرسنگی، چهرهی کودکان سرزمینم رنگ پریده و زرد میشود.
سبزخطان و جوانان همگی
بیرق فتح به کف بهر نبرد
هوش مصنوعی: جوانان با چهرههای سرخ و شاداب، همه با پرچم پیروزی آمادهی جنگ هستند.
تو هم ای پور دلآزردهٔ من
اندر آن روز به یاد آر این درس
هوش مصنوعی: ای پسر، در آن روز به یاد داشته باش که من این درس را به تو یادآوری کردم.
پای نه پیش و به تن پوش کفن
سر غوغا شو و از مرگ مترس
هوش مصنوعی: به جلو نرو و تا زمانی که زندهای، خودت را در ظاهر آماده کن. در زندگی به هیاهو بپرداز و از مرگ نترس.
روزکیفر چو طبیعت خواند
خائنان را پی تفریغ حساب
هوش مصنوعی: وقتی روز جزا فرا برسد و طبیعت خائنها را فراخوانی کند، حساب آنها را دقیق و خالص میسنجد.
دزدزاده ز تو خط بستاند
بو که تخفیف دهندش به عذاب
هوش مصنوعی: یک فرزند دزد از تو نشانی میگیرد تا شاید مجازاتش کاهش یابد.
پسر من! تو به روز کیفر
ریشهٔ عاطفه از دل برکن
هوش مصنوعی: پسرم! در روز مجازات، احساسات و عواطف را از دلات دور کن.
از سرکیفر دزدان مگذر
تا پشیمان نشوی همچون من
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به عمل خطرناکی دست بزنی، خوب فکر کن تا بعداً از کردهات پشیمان نشوی، همانطور که من الآن پشیمانم.
اجر این تیرهشبان مظلم
بازگردد به تو در روز حسیب
هوش مصنوعی: پاداش این شبزندهداران مظلوم به تو در روز حساب برخواهد گشت.
راند آن روز نژاد ظالم
که ز ما هر دو که خوردهاست فریب
هوش مصنوعی: در آن روز، نژاد ظالم به کار خود ادامه میدهد و هر دو طرف که فریب خوردهاند، عواقب این فریب را خواهند دید.
بخ بخ ای مرغ شباهنگ ز شاخ
با من دلشده دمسازی کن
هوش مصنوعی: ای مرغ شباهنگ، با صدای زیبایت از درخت بالای سرم، با من که دل باختهام، همدمی کن و همصحبتی بکن.
تو هم ای دل به ره حق گستاخ
با شباهنگ همآوازی کن
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم بیپروا در راه حق گام بردار و با صدای شباهنگ همنوا شو.
ای شباهنگ! از آن شاخ بلند
شو یک امشب ز وفا یار بهار
هوش مصنوعی: ای بلبل! امشب از آن درخت بلند بالا برو و از وفای یار بهار سخن بگو.
گر بخواهی که شوم من خرسند
یکدم ازگفتن حق دست مدار
هوش مصنوعی: اگر میخواهی من خوشحال شوم، حتی برای یک لحظه از گفتن حقیقت دست برندار.
هان چه گوید بشنو، مرغ ز دور
میدهد پاسخ من، حق حق حق
هوش مصنوعی: به دقت گوش کن که چه میگوید. پرندهای از دور به من جواب میدهد و فقط به ذکر حق و حقیقت تأکید میکند.
آخر از همت مردان غیور
شود آباد وطن، حق حق حق
هوش مصنوعی: در نهایت، با تلاش و اراده مردان شجاع، وطن به prosperity و آبادانی خواهد رسید.
حاشیه ها
1394/06/24 12:08
احمد فرخ تبار
داند ان روز نژاد ظالم که زما هر دو که خوردست فریب
1394/06/31 21:08
احمد فرخ تبار
دل من خفته و چشمم بیدار
1395/06/18 08:09
احمد
سیه چهره از بیم فرجامی
اشتباه است
چهره از بیم سیه فرجامی
1395/08/29 21:10
احمد
حرم امن وطن را یکبار
1402/03/02 10:06
یزدانپناه عسکری
32- من از آن پنجرهٔ روحانی - در فضای ابدیت نگران
***
[یزدانپناه عسکری]
نیم نگاهی از پنجرهٔ روحانی به عظمت ابدیت و در نا امیدی رها و نگران سرنوشت خود بودن.
15:128 105 ، 7:50