گنجور

بخش ۵ - فی العلم النافع فی العماد

ای مانده ز مقصد اصلی دور!
آکنده دماغ، ز باد غرور!
از علم رسوم چه می‌جویی؟
اندر طلبش، تا کی پویی؟
تا چند زنی ز ریاضی لاف؟
تا کی بافی هزار گزاف؟
ز دوائر عشر و دقایق وی
هرگز نبری، به حقایق پی
وز جبر و مقابله و خطاین
جبر نقصت نشود فی‌البین
در روز پسین، که رسد موعود
نرسد ز عراق و رهاوی سود
زایل نکند ز تو مغبونی
نه «شکل عروس» و نه «مأمونی»
در قبر به وقت سؤال و جواب
نفعی ندهد به تو اسطرلاب
زان ره نبری به در مقصود
فلسش قلب است و فرس نابود
علمی بطلب که تو را فانی
سازد ز علایق جسمانی
علمی بطلب که به دل نور است
سینه ز تجلی آن، طور است
علمی که از آن چو شوی محظوظ
گردد دل تو لوح المحفوظ
علمی بطلب که کتابی نیست
یعنی ذوقی است، خطابی نیست
علمی که نسازدت از دونی
محتاج به آلت قانونی
علمی بطلب که جدالی نیست
حالی است تمام و مقالی نیست
علمی که مجادله را سبب است
نورش ز چراغ ابولهب است
علمی بطلب که گزافی نیست
اجماعیست و خلافی نیست
علمی که دهد به تو جان نو
علم عشق است، ز من بشنو
به علوم غریبه تفاخر چند
زین گفت و شنود، زبان در بند
سهل است نحاس که زر کردی
زر کن مس خویش تو اگر مردی
از جفر و طلسم، به روز پسین
نفعی نرسد به تو ای مسکین
بگذر ز همه، به خودت پرداز
کز پرده برون نرود آواز
آن علم تو را کند آماده
از قید جهان کند آزاده
عشق است کلید خزاین جود
ساری در همه ذرات وجود
غافل، تو نشسته به محنت و رنج
واندر بغل تو کلید گنج
جز حلقهٔ عشق مکن در گوش
از عشق بگو، در عشق بکوش
علم رسمی همه خسران است
در عشق آویز، که علم آن است
آن علم ز تفرقه برهاند
آن علم تو را ز تو بستاند
آن علم تو را ببرد به رهی
کز شرک خفی و جلی برهی
آن علم ز چون و چرا خالیست
سرچشمهٔ آن، علی عالیست
ساقی، قدحی ز شراب الست
که نه خستش پا، نه فشردش دست
در ده به بهائی دلخسته
آن، دل به قیود جهان بسته
تا کندهٔ جاه ز پا شکند
وین تخته کلاه ز سر فکند

اطلاعات

وزن: متفاعلتن متفاعلتن
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1395/09/29 12:11
فاضل

با سلام
ظاهرا در بیت پنجم، مصرع اوّل، «خطَّین» صحیح است.

1403/04/28 05:06
Yunis

«خَطَأیْن» صحیح است. منظور شاعر روشی در ریاضیات قدیم است که خطأین نامیده می‌شود. برای اطلاع بیشتر در بارهٔ این روش رجوع کنید به مقالهٔ «حساب» در دانشنامهٔ جهان اسلام.

پیوند به وبگاه بیرونی

1395/09/29 12:11
فاضل

با سلام
اولا: ظاهرا در بیت هفدهم، باید «اجماعی است» نگاشته شده و با «یاء» مشدد (اجماعیّ ست) خوانده شود.
ثانیا: ظاهرا در بیت بیستم مصرع دوم به یکی از این دو حالت باید باشد: یا «زر کن مس خود تو اگر مردی» یا «زر کن مس خویش اگر مردی»
با تشکر

1403/02/15 20:05
یونس

سلام

 

بیت بیستم درست است « مس کن زر خویش تو اگر مردی» هست

 

در این بیت خطاب به افرادی که با علوم غریبه و کیمیا میخواستند طلا ایجاد کنند و مس رو طلا کنند می‌فرماید که اینکار ها ارزشی ندارد و حتی دانستن این علوم غریبه و کیمیا هم افتخار ندارد و علم حقیقی نیست و بجای این جنگولک بازی ها باید به دنبال علم راستین بروند. تعریف علم حقیقی رو «میزان درک شخص از عالَم ورای این جهان» میداند و با اسم (علم عشق و عاشقی) معرفی میکند و می‌فرماید تنها علم با ارزش، این علم عشق است که در هیچ کتابی هم نیست؛ سایر علوم سر به سر قیل و قال هستند.

 

البته اهمیت دانش افروزی رو نفی نمیکند ولی بی‌شک اصالت را با علم حقیقی و راستین یا همان علم عشق میداند.