بخش ۳ - فی نصیحة نفس الامارة و تحذیرها من الدنیا الغدارة
ای باد صبا، به پیام کسی
چو به شهر خطاکاران برسی
بگذر ز محلهٔ مهجوران
وز نفس و هوی ز خدا دوران
وانگاه بگو به بهائی زار
کای نامه سیاه و خطا کردار
کای عمر تباه گنه پیشه!
تا چند زنی تو به پا تیشه؟
یک دم به خود آی و ببین چه کسی
به چه بسته دلی، به که هم نفسی
شد عمر تو شصت و همان پستی
وز بادهٔ لهو و لعب مستی
گفتم که مگر چو به سی برسی
یابی خود را، دانی چه کسی
درسی، درسی ز کتاب خدا
رهبر نشدت به طریق هدا
وز سی به چهل، چو شدی واصل
جز جهل از چهل، نشدت حاصل
اکنون، چو به شصت رسیدت سال
یک دم نشدی فارغ ز وبال
در راه خدا، قدمی نزدی
بر لوح وفا، رقمی نزدی
مستی ز علایق جسمانی
رسوا شدهای و نمیدانی
از اهل غرور، ببر پیوند
خود را به شکسته دلان بربند
شیشه چو شکست، شود ابتر
جز شیشهٔ دل که شود بهتر
ای ساقی بادهٔ روحانی
زارم ز علایق جسمانی
یک لمعه ز عالم نورم بخش
یک جرعه ز جام طهورم بخش
کز سرفکنم به صد آسانی
این کهنه لحاف هیولانی
بخش ۲ - فی المناجات و الالتجاء الی قاضی الحاجات: زین رنج عظیم، خلاصی جوبخش ۴ - فی ذم من صرف خلاصة عمره فی العلوم الرسمیة المجازیة: ای کرده به علم مجازی خوی
اطلاعات
وزن: متفاعلتن متفاعلتن
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای باد صبا، به پیام کسی
چو به شهر خطاکاران برسی
هوش مصنوعی: ای باد صبا، وقتی به شهر خطاکاران میرسی، پیام کسی را منتقل کن.
بگذر ز محلهٔ مهجوران
وز نفس و هوی ز خدا دوران
هوش مصنوعی: از محلهٔ کسانی که غمگین و رنجور هستند بگذر و از نفس و خواستههای خود دوری کن تا به خدا نزدیکتر شوی.
وانگاه بگو به بهائی زار
کای نامه سیاه و خطا کردار
هوش مصنوعی: سپس به جوانی ناتوان بگو که ای پسر، این نامه پر از خطا و سیاه است.
کای عمر تباه گنه پیشه!
تا چند زنی تو به پا تیشه؟
هوش مصنوعی: ای عمر بیهوده و پر گناه! تا کی میخواهی به تخریب خود ادامه دهی و به زندگیت آسیب وارد کنی؟
یک دم به خود آی و ببین چه کسی
به چه بسته دلی، به که هم نفسی
هوش مصنوعی: لحظهای به خود بیا و نگاهی به اطرافت بنداز؛ ببین که چه کسی دلش به چه کسی بسته شده و با چه کسی همنفسی دارد.
شد عمر تو شصت و همان پستی
وز بادهٔ لهو و لعب مستی
هوش مصنوعی: زندگیات به شصت سال رسید و در همین حال، به دلیل سرگرمیها و لذایذ دنیوی، به حالت بیمستی افتادهای.
گفتم که مگر چو به سی برسی
یابی خود را، دانی چه کسی
هوش مصنوعی: به او گفتم شاید وقتی به سی رسیدی، خودت را پیدا کنی و بفهمی که چه کسی هستی.
درسی، درسی ز کتاب خدا
رهبر نشدت به طریق هدا
هوش مصنوعی: کتاب خدا به تو آموختههایی میدهد که تو را به راه هدایت میرساند.
وز سی به چهل، چو شدی واصل
جز جهل از چهل، نشدت حاصل
هوش مصنوعی: وقتی از مرحلهی سی به چهل رسیدی، تنها چیزی که از چهل میگیری جهل و نادانی خواهد بود.
اکنون، چو به شصت رسیدت سال
یک دم نشدی فارغ ز وبال
هوش مصنوعی: حالا که به شصت سالگی رسیدی، هنوز برای یک لحظه هم از بار سنگین مسئولیتها رها نشدهای.
در راه خدا، قدمی نزدی
بر لوح وفا، رقمی نزدی
هوش مصنوعی: در مسیر خداوند، قدمی برنداشتی و نشانهای از خود بر روی لوح وفا باقی نگذاشتی.
مستی ز علایق جسمانی
رسوا شدهای و نمیدانی
هوش مصنوعی: تو از وابستگیهای دنیوی و جسمی بیرون آمدهای و خودت به خوبی آگاه نیستی.
از اهل غرور، ببر پیوند
خود را به شکسته دلان بربند
هوش مصنوعی: با افرادی که مغرورند، ارتباطی نداشته باش و به کسانی که دلشکستهاند نزدیک شو.
شیشه چو شکست، شود ابتر
جز شیشهٔ دل که شود بهتر
هوش مصنوعی: وقتی شیشه میشکند، دیگر قابل استفاده نیست، مگر اینکه دل انسان بشکند، که ممکن است به تجربیات و احساسات عمیقتری منجر شود.
ای ساقی بادهٔ روحانی
زارم ز علایق جسمانی
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهٔ معنوی را به من بده که من از وابستگیهای دنیوی رنج میبرم.
یک لمعه ز عالم نورم بخش
یک جرعه ز جام طهورم بخش
هوش مصنوعی: به من یک پرتو از روشنی بده تا بتوانم از آن بهرهمند شوم و همچنین از قطرهای از آب پاک و زلال، تا پاکیزه شوم و روحی تازه بگیرم.
کز سرفکنم به صد آسانی
این کهنه لحاف هیولانی
هوش مصنوعی: من با صد آسانی این لحاف قدیمی و بزرگ را کنار میزنم.
حاشیه ها
1403/08/11 08:11
بهزاد فرخ زاده
این شعر جعلی میشه شما نان و حلوا رو بخونید ببینید کسی با اون سطح تفکر میتونه همچین شعرهای سخیفی بگه؟!