گنجور

بخش ۲ - حکایت

عابدی از قوم اسرائیلیان
در عبادت بود روزان و شبان
روی از لذات جسمی تافته
لذت جان در عبادت یافته
قطعه‌ای از ارض بود او را مکان
کز سرای خلد می‌دادی نشان
صیت عابد رفت تا چرخ کبود
بس که بودی در رکوع و در سجود
قدسیی از حال او شد باخبر
کرد اندر لوح اجر او نظر
دید اجری بس حقیر و بس قلیل
سر او را خواست از رب جلیل
وحی آمد کز برای امتحان
وقتی از اوقات با وی بگذران
پس ممثل گشت پیش او ملک
تا کند ظاهر، عیارش بر محک
گفت عابد: کیستی، احوال چیست؟
زانکه با ناجنس، نتوان کرد زیست
گفت: مردی، از علایق رسته‌ای
چون تو، دل بر قید طاعت بسته‌ای
حسن حالت دیدم و حسن مکان
آمدم تا با تو باشم، یک زمان
گفت عابد: آری این منزل خوش است
لیک با وی، عیب زشتی نیز هست
عیب آن باشد که آن زیبا علف
خودبخود، صد حیف می‌گردد تلف
از برای رب ما نبود حمار
این علفها تا چرد فصل بهار
گفت قدسی: چونکه بشنید این مقال
نیست ربت را خری، ای بی‌کمال
بود مقصود ملک، از این کلام
نفی خر اندر خصوص آن مقام
عابد این فهمید، یعنی نیست خر
نه در اینجا و نه در جای دگر
گفت: حاشا! این سخن دیوانگان
این چنین بی‌ربط آمد بر زبان
پیش هر سبزه، خری می‌داشتی
خوش بود تا در چرا بگماشتی
گر نبودی خر که اینها را چرید
این علفها را چرا می‌آفرید؟
گفت قدسی: هست خر، نی خلق را
حق منزه از صفات خلق را
پس ملک، هردم صد استغفار برد
گرچه وی را ناقص و جاهل شمرد
با وجود نفی اقرار وجود
چون علفخوارش تصور کرده بود
بی‌تجارب، از کیا را علم نیست
کز علف حیوان تواند کرد زیست
هان، تأمل کن در این نقل شریف
که در آن پنهان بود سر لطیف
عابد اول در میان خلق بود
کسب آداب و عبادت می‌نمود
ورنه، چون داند عبادت چون کند؟
بر چه ملت طاعت بی‌چون کند
در اوان خلطه را خلق جهان
دیده بود او، آنچه دیده دیگران
بعد از آن کرد او تجرد اختیار
چون ندیده به ز طاعت، هیچ کار
بود عقلش فاسد و ناقص ولی
نه فساد ظاهر و نقص جلی
مرد عابد، دیده بد خر را بسی
هر یکی را لیک در دست کسی
گفت: اینها خود همه، از مردم است
هر یک از سعی خود آورده به دست
مالک ملک آمده هر کس به عقل
در تمسک، دست ما را نیست دخل
چون شد اینها جمله ملک دیگری
پس نباشد، حضرت رب را خری
او ندانسته که کل از حق بود
جمله را حق مالک مطلق بود
هر که را ملکیست، از ابناء اوست
هر که را مالیست، از اعطاء اوست
نزع و ایتایش به وفق حکمت است
هر که را گه عزت و گه ذلت است
هر کجا باشد وجود خر به کار
می‌کند ایجاد، از یک تا هزار
هرچه خواهد می‌کند، پیدا بکن
بی‌علاج و آلت حرف و سخن
عقل عابد را چو این عرفان نبود
با ملک کرد آنچنان گفت و شنود
هان! مخند ای نفس بر عابد ز جهل
هان، مدان رستن ز نقص عقل سهل
در کمین خود نشینی، گر دمی
خویش را بینی کم از عابد همی
گر تو این اموال دانی مال رب
بهر چه در غصب داری، روز و شب؟
گر بود در عقد قلبت آنکه نیست
مال، جز مال خدا، پس ظلم چیست؟
آنچه داری مال حق دانی اگر
پس به چشم عاریت، در وی نگر
زان به هر وجهی که خواهی نفع گیر
داده بهر انتفاع، او را معیر
لیک نه وجهی که مالک نهی کرد
تا شوی از خجلت آن، روی زرد
گر نکردی این لوازم را ادا
دعوی ملزوم کردن، دان خطا
عابد اندر عقل، گرچه بود سست
بود اخلاص و عباداتش درست
کان ملک، تا آن زمان آمد پدید
علت نقصان اجر وی بدید
تا که آخر، در خلال گفتگو
کرد استنباط ضعف عقل او
هست در عقل تو نیز این اختلال
نفی خر کرد او ز حق، تو نفی مال
در تو آیا هست اخلاص و عمل؟
پس چه خندی بر وی ای نفس دغل!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عابدی از قوم اسرائیلیان
در عبادت بود روزان و شبان
هوش مصنوعی: عابدی از بنی‌اسرائیل در طول روز و شب به عبادت و پرستش مشغول بود.
روی از لذات جسمی تافته
لذت جان در عبادت یافته
هوش مصنوعی: از لذت‌های دنیوی روی برگردانده و لذت روح را در عبادت یافته است.
قطعه‌ای از ارض بود او را مکان
کز سرای خلد می‌دادی نشان
هوش مصنوعی: او جایگاهی از زمین داشت که نشانی از بهشت را می‌داد.
صیت عابد رفت تا چرخ کبود
بس که بودی در رکوع و در سجود
هوش مصنوعی: خبر نامدار بودن عابد تا آسمان رسید، به خاطر اینکه او چنان در حالت رکوع و سجود فرو رفته بود که در آن حال به سر می‌برد.
قدسیی از حال او شد باخبر
کرد اندر لوح اجر او نظر
هوش مصنوعی: یک فرشته از حال او آگاه شد و نگاهی به لوح اعمال او انداخت.
دید اجری بس حقیر و بس قلیل
سر او را خواست از رب جلیل
هوش مصنوعی: او دید که اجر و پاداشش کم و ناچیز است و از پروردگار بزرگ خواست تا پذیرش و کرامت بیشتری به او عطا کند.
وحی آمد کز برای امتحان
وقتی از اوقات با وی بگذران
هوش مصنوعی: الهامی رسید که برای آزمودن، زمانی را با او بگذران.
پس ممثل گشت پیش او ملک
تا کند ظاهر، عیارش بر محک
هوش مصنوعی: پس فرشته‌ای در برابر او ظاهر شد تا بتواند عیار و سنجش او را مشخص کند.
گفت عابد: کیستی، احوال چیست؟
زانکه با ناجنس، نتوان کرد زیست
هوش مصنوعی: عابد پرسید: تو کی هستی و حالت چگونه است؟ زیرا زندگی با افراد نادرست امکان‌پذیر نیست.
گفت: مردی، از علایق رسته‌ای
چون تو، دل بر قید طاعت بسته‌ای
هوش مصنوعی: او گفت: مردی، از علاقه‌های گذشته‌ات فاصله گرفته‌ای و اکنون در کار بندگی و اطاعت هستی.
حسن حالت دیدم و حسن مکان
آمدم تا با تو باشم، یک زمان
هوش مصنوعی: من زیبایی و شمایل تو را دیدم و به خاطر آن به اینجا آمدم تا مدتی در کنار تو باشم.
گفت عابد: آری این منزل خوش است
لیک با وی، عیب زشتی نیز هست
هوش مصنوعی: عابد گفت: بله، این مکان زیباست، اما در کنار زیبایی‌ها، عیب و نقص‌هایی هم وجود دارد.
عیب آن باشد که آن زیبا علف
خودبخود، صد حیف می‌گردد تلف
هوش مصنوعی: زیبایی آن علف به خودی خود به هزاران حیف و میل می‌انجامد و این یک نقص است.
از برای رب ما نبود حمار
این علفها تا چرد فصل بهار
هوش مصنوعی: برای پروردگار ما این علف‌ها به خاطر الاغ نیست تا در فصل بهار بچرند.
گفت قدسی: چونکه بشنید این مقال
نیست ربت را خری، ای بی‌کمال
هوش مصنوعی: قدسی گفت: وقتی این سخن را شنید، دیگر ربطی به تو ندارد، ای کسی که کمال نداری.
بود مقصود ملک، از این کلام
نفی خر اندر خصوص آن مقام
هوش مصنوعی: هدف از این سخن، نفی وجود خر در آن مقام خاص است.
عابد این فهمید، یعنی نیست خر
نه در اینجا و نه در جای دگر
هوش مصنوعی: عابد درک کرد که در هیچ‌کجا، حتی در این مکان، خبری از خر نیست.
گفت: حاشا! این سخن دیوانگان
این چنین بی‌ربط آمد بر زبان
هوش مصنوعی: او گفت: هرگز! اینگونه سخن گفتن تنها از دیوانگان است و چنین حرفی نمی‌تواند به زبان بیفتد.
پیش هر سبزه، خری می‌داشتی
خوش بود تا در چرا بگماشتی
هوش مصنوعی: اگر در کنار هر سبزه‌ای، الاغی داشته باشی، خوب است تا بتوانی آن را در مرتع رها کنی.
گر نبودی خر که اینها را چرید
این علفها را چرا می‌آفرید؟
هوش مصنوعی: اگر نبود آن حیوانی که این علف‌ها را چرا می‌کند، پس چرا این علف‌ها آفریده شده‌اند؟
گفت قدسی: هست خر، نی خلق را
حق منزه از صفات خلق را
هوش مصنوعی: قدسی گفت: موجوداتی هستند که خداوند در آن‌ها صفات انسانی را ندارد و از ویژگی‌های خلقت پاک و منزه است.
پس ملک، هردم صد استغفار برد
گرچه وی را ناقص و جاهل شمرد
هوش مصنوعی: پس پادشاه هر لحظه در حال استغفار است، هرچند که او را ناتوان و نادان به حساب آورند.
با وجود نفی اقرار وجود
چون علفخوارش تصور کرده بود
هوش مصنوعی: با اینکه او وجود خود را انکار کرده بود، اما مانند علفخوارها تصور می‌کرد که در واقع وجود دارد.
بی‌تجارب، از کیا را علم نیست
کز علف حیوان تواند کرد زیست
هوش مصنوعی: کسی که تجربه ندارد، نمی‌داند که از چه چیزهایی باید بهره‌مند شود؛ مثل این که حیوان چگونه می‌تواند از علف‌ها زندگی کند.
هان، تأمل کن در این نقل شریف
که در آن پنهان بود سر لطیف
هوش مصنوعی: به دقت به این روایت مهم توجه کن که در آن حقیقتی ظریف نهفته است.
عابد اول در میان خلق بود
کسب آداب و عبادت می‌نمود
هوش مصنوعی: او در میان مردم، نخستین کسی بود که به کسب آداب و انجام عبادت مشغول بود.
ورنه، چون داند عبادت چون کند؟
بر چه ملت طاعت بی‌چون کند
هوش مصنوعی: اگر خداوند متوجه نشود، چگونه می‌تواند عبادت کند؟ بر اساس چه دینی می‌تواند بدون دلیل و توجیهی اطاعت کند؟
در اوان خلطه را خلق جهان
دیده بود او، آنچه دیده دیگران
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، او تماشاگر آغاز جهان و تغییرات آن بود و تمام چیزهایی را که دیگران دیده بودند، درک کرده بود.
بعد از آن کرد او تجرد اختیار
چون ندیده به ز طاعت، هیچ کار
هوش مصنوعی: پس از آن او به تنهایی اختیار کرد، زیرا به هیچ کاری از عبادت آشنایی نداشت.
بود عقلش فاسد و ناقص ولی
نه فساد ظاهر و نقص جلی
هوش مصنوعی: عقل او فاسد و ناتمام بود، ولی این فساد و نقص به صورت آشکار و واضح نبود.
مرد عابد، دیده بد خر را بسی
هر یکی را لیک در دست کسی
هوش مصنوعی: مرد عابد، که به عبادت و راهی از زندگی اهمیت می‌دهد، با چشمان خود نقص‌ها و بدی‌های افراد را می‌بیند، اما در واقع هر کسی در دست خداوند و زیر سرنوشت خود قرار دارد.
گفت: اینها خود همه، از مردم است
هر یک از سعی خود آورده به دست
هوش مصنوعی: او گفت: این‌ها همگی از خود مردم هستند و هر یک با تلاش و کوشش خود به اینجا رسیده‌اند.
مالک ملک آمده هر کس به عقل
در تمسک، دست ما را نیست دخل
هوش مصنوعی: هر کسی که به عقل و درایت خود تکیه کرده، باید بداند که ما در این موضوع سهمی نداریم و قدرتی نداریم. مالک واقعی این ملک (حیات یا دنیای مادی) خود شخصی است که به آن تکیه می‌کند.
چون شد اینها جمله ملک دیگری
پس نباشد، حضرت رب را خری
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز تحت سلطه و اختیار دیگری باشد، دیگر نمی‌تواند متعلق به خداوند باشد.
او ندانسته که کل از حق بود
جمله را حق مالک مطلق بود
هوش مصنوعی: او ناآگاه است که همه چیز از حقیقت نشأت می‌گیرد و تنها حق است که مالکیت کامل دارد.
هر که را ملکیست، از ابناء اوست
هر که را مالیست، از اعطاء اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که مالک چیزی است، آن را از نسل خود به ارث برده است و هر کسی که دارایی دارد، آن را به عنوان هدیه و بخشش از دیگران دریافت کرده است.
نزع و ایتایش به وفق حکمت است
هر که را گه عزت و گه ذلت است
هوش مصنوعی: مرگ و زندگی هر کس بر اساس حکمت خداوند است، زیرا هر کسی در زندگی خود زمان‌هایی را تجربه می‌کند که در اوج عزت و زمان‌هایی را در ذلت قرار می‌گیرد.
هر کجا باشد وجود خر به کار
می‌کند ایجاد، از یک تا هزار
هوش مصنوعی: هر جا که خر باشد، توانایی‌اش به کار می‌آید و می‌تواند در ایجاد و تولید موثر باشد، چه در کارهای کوچک و چه در کارهای بزرگ.
هرچه خواهد می‌کند، پیدا بکن
بی‌علاج و آلت حرف و سخن
هوش مصنوعی: او هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد و نمی‌توان برای کارهایش دلیل و توجیحی پیدا کرد.
عقل عابد را چو این عرفان نبود
با ملک کرد آنچنان گفت و شنود
هوش مصنوعی: عقل عابد اگر به این درجه از شناخت و آگاهی نرسیده باشد، چگونه می‌تواند با فرشتگان صحبت کند و رازهای بزرگ را درک کند؟
هان! مخند ای نفس بر عابد ز جهل
هان، مدان رستن ز نقص عقل سهل
هوش مصنوعی: ای نفس، به عابد از روی نادانی نخرسند، زیرا فرار از نقص عقل آسان نیست.
در کمین خود نشینی، گر دمی
خویش را بینی کم از عابد همی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای خودت را در درونت خوش‌دل ببینی، به کمتر از عبادی که در عبادت خود کوشاست، نخواهی بود.
گر تو این اموال دانی مال رب
بهر چه در غصب داری، روز و شب؟
هوش مصنوعی: اگر تو می‌دانی که این اموال از آنِ چه کسی است، چرا آنها را غصبی در اختیار داری و روز و شب از آنها استفاده می‌کنی؟
گر بود در عقد قلبت آنکه نیست
مال، جز مال خدا، پس ظلم چیست؟
هوش مصنوعی: اگر در قلب تو کسی باشد که جز مال خدا چیزی در اختیار ندارد، پس ظلم چیست؟
آنچه داری مال حق دانی اگر
پس به چشم عاریت، در وی نگر
هوش مصنوعی: هر چیزی که داری، بدان که متعلق به حق است، بنابراین با چشم امانت و عاریه به آن نگاه کن.
زان به هر وجهی که خواهی نفع گیر
داده بهر انتفاع، او را معیر
هوش مصنوعی: از هر طریقی که بخواهی می‌توانی از او بهره‌مند شوی، او به عنوان وسیله‌ای برای استفاده و منفعت توست.
لیک نه وجهی که مالک نهی کرد
تا شوی از خجلت آن، روی زرد
هوش مصنوعی: اما هیچ دلیلی وجود ندارد که تو از مالک شرمنده شوی و رویت زرد شود.
گر نکردی این لوازم را ادا
دعوی ملزوم کردن، دان خطا
هوش مصنوعی: اگر این شرایط را رعایت نکردی، مدعی شدن نادرست است.
عابد اندر عقل، گرچه بود سست
بود اخلاص و عباداتش درست
هوش مصنوعی: اگرچه عابد در عقل ضعیف است، اما خلوص و عبادت‌های او صحیح و درست است.
کان ملک، تا آن زمان آمد پدید
علت نقصان اجر وی بدید
هوش مصنوعی: هنگامی که ملک (فرشته یا قدرت) ظاهر شد، علت کمبود پاداش او را مشاهده کرد.
تا که آخر، در خلال گفتگو
کرد استنباط ضعف عقل او
هوش مصنوعی: در طول گفتگو، او به تدریج ضعف عقل او را متوجه شد.
هست در عقل تو نیز این اختلال
نفی خر کرد او ز حق، تو نفی مال
هوش مصنوعی: در عقل تو هم نوعی ناهماهنگی وجود دارد، زیرا او(شخصی) حق را انکار کرد، و تو هم مال و ثروت را انکار می‌کنی.
در تو آیا هست اخلاص و عمل؟
پس چه خندی بر وی ای نفس دغل!
هوش مصنوعی: آیا در وجود تو صداقت و عمل خالصانه وجود دارد؟ پس چرا ای نفس فریبکار بر این چیز بخندی!

حاشیه ها

1390/07/11 07:10
ترکی بچاری

نان و حلوا چیست؟

1393/12/24 17:02
young sun

what is نان و حلوا؟

1396/10/14 14:01
معین

Bread and Halvah (Sweets)