بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
حدیث نبوی "سؤر المؤمن شفاء" در قسمت عنوان شعر دارای اشکال املایی است. تصحیح گردد.
---
پاسخ: طبق فرموده «سر الممن شفاء» با «سؤر المؤمن شفاء» جایگزین شد.
اجازه اجتهاد اکثر مجتهدین به شیخ بهایی میرسد.چطور ایشان علومی مثل فقه واصول را ردمی کند!؟آن علم عاشقی که عشق به ماهرویی است،کدام ماهرو مد نظر است!؟قطعا موجود خیالی نیست.بلکه همچون حضرت جولا صوفی ای است که بزرگانی مثل آیت الله العظمی سیدعلی شوشتری یا ملاحسینقلی همدانی رضوان الله علیهما قلاده عشق اورا به گردن انداخته اند.واز حسن او موسی وار علم می آموزند.واین اولیا بوده وهستند وخواهند بود ولی چه کنیم که این انجیر لایق هر منقاری نیست و به آه جانسوز سحر نیاز مستمر دارد.
ایشان روشِ علمآموزیِ مرسوم (و نه خود علم فقه و ...) را در مقایسه با «راه عشق و تسلیم» رد کرده و خود فقه و ... را باطل بیان نکرده. ایشان میگوید عمر را در قیل و قال هدر ندهید و معارف را از روشهایی مانند روش سیّد بحرالعلوم و خود پیامبر و معصومین علیهم السلام و حتی «ملّا کاظم کربلایی ساروقی» بیاموزید که مستقیما به منبع وصل شدهاند و از هزار قسمت علومشان، یکی را هم از کتاب و درس و بحث فرانگرفتهاند.
امام علی علیه السلام: لَیسَ الْعِلْمُ فی السَّماءِ فَینْزِلَ إلَیکمْ، وَ لا فی تُخومِ الارْضِ فَیخْرُجَ لَکمْ؛ وَ لَکنَّ الْعِلْمَ مَجْبولٌ فی قُلوبِکمْ تَأَدَّبُوا بِآدابِ الرّوحانیینَ یظْهَرْ لَکم.
ترجمه: علم در آسمان نیست که بر شما نازل شود و نه در زمین تا استخراج شود، بلکه علم خو گرفته (یا مخلوق شده) در قلبهایتان است، مؤدّب به آداب روحانی شوید تا برایتان ظاهر شود.
سند حدیث: الحقائق فی محاسن الاخلاق
رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلاَّ جَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ.
در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شده که حضرت فرمودند: هیچ بندهای خود را چهل صبح برای خدای عزّ و جلّ خالص نکرد، مگر آنکه چشمههای حکمت از قلبش بر زبانش جاری شد.
سند حدیث: عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد۲، صفحه ۶۹
fhسلام خستته نباشید ؛فکر کنم دربیت:زان نگردد بر تو هرگز کشف راز
گر بود شاگرد تو صد فخر راز حرف دال در واژه" شاگرد"جا افتاده باشد لطفا تصحیح بفرمایید
سلام علیکم . در پاسخ به رفیق گرانقدر ناشناس اینکه بیان حضرت شیخ از تمامی این ابیات نه قبح علم و علم آموزی است بلکه نهیبی به متعلم است که از برای چه می خواند و می داند . آیا اول علمش معرفه الجبار بوده و آخرش تفویض امر الیه یا نه ! از همین روی است که در لا به لای اشعار به فقه و کلام بی اصول می پردازد . چراکه اگر اصل (عبودیت و معرفت) نباشد به تعبیر امام خمینی رض تا جایی می پیماید که "علم توحید است از زبان شیطان" . لیکن در اینکه خود شیخ از اعظم علما و فلاسفه و فقهاست تردیدی نیست . از این رو می بایست جهت تذکر حتما تامل گردد . التماس دعا .
قرابت با ابیاتی از مولانا:
خردهکاریهای علم هندسه
یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش
ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخرست
که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز
علم راه حق و علم منزلش
صاحب دل داند آن را با دلش
سلام لطفا اصلاح کنید
لتهٔ حیض به خون آغشته دان
لخته حیضی به خون آغشته دان
واااای به حال عالم اگر میفهمیدن استاد بهایی چی میگن توی این شعر...
به نظرم شیخ بهایی کمی زیاده روی کرده و خیلی بی پروا و البته با تعابیر مستهجن علم اکتسابی را تخطئه کرده است. جالب ان که شیخ بهایی خود عالم و فقیه و متعلم و معلم این گونه علوم بوده است. اما چرا همه اندخته های خود را پیش پای عشق قربان می کند واقعا نمی دانم چرا. به هر حال انسان از دو بعد عقلانی و عاطفی تشکیل شده و نزاع عقل و عشق یک نزاع بیهوده است. انسان هم علم می خواهد و هم عشق و یکی دیگری را نفی نمی کند....
در جواب این دوستان که جرات میکنن در باره شخصیتی مثل شخی بهایی اظهار نظر کنن خیلی جالبن واقعا شما تو خودتون چی می بینید .
یه بیت شعر هست که تکلیف این دوستان رو مشخص میکنه
حضرت شیخ اجل می فرمایند :
سلسله موی دوست حلقه ی دام بلاست
هرکه در این حلقه نیست فارق از این ماجراست
سلام و عرض ادب
اینکه شیخ حدیث نبوی را داخل این شعر آورده است، آیا منظور خاصی داشته است؟
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
طبع را افسردگی بخشد مدام
مولوی باور ندارد این کلام
اصلا منطقی نیست . فکر میکنم غلط املایی یا تحریف حادث شده باشد .
"طبع افسردگی بخشد مداد مولوی باور دارد این کلام "
درست هست . چون که تناقضی بین افکار مولوی و شیخ بهایی نیست . مولوی خود رهنمای شهر عشق است .
بنظرم شیخ با فلسفه مشکل داشته است.چون آنچه از یونان به اسلام آمد فلسفه بود و بوعلی نیز از سرامدان فلسفه بود
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
درس که نمی خوانیم
تازه اگر بخوانیم معلوم نیست بفهمیم
اگر هم بفهمیم معلوم نیست محبوس در همان دانستنی ها نشویم و از هدف اصلی خلقت باز نمانیم.
ای عجب دلمان بنگرفت و نشد جانمان ملول// زین هواهای عفن وین آب های ناگوار
تلبیس ابلیس و تدلیس وی بسیار است و گر روح قدس مدد نکند آدمی صرفه نبرد ز شیطان رجیم.
گویا این شعر شیخ، از بهترین اشعار تاریخ ادبیات جهان از حیثیت ارزش دهی به جهت علم آموزی راستین! است.
یکی از دوستان مرقوم فرموده که آن بیت: مولوی باور ندارد... طعنه به مولوی بلخی بوده.
عرض می شود این گونه نیست و اتفاق مرحوم شیخ بهایی از طرفداران و ارادت کیشان ملای بلخی صاحب مثنوی معنوی بوده. مقصود از لفظ مولوی در آن بیت یعنی: ملا، آخوند، روحانی سطحی و قشری و معناگریز!
برخی علوم و معارف را می توان ذاتا ارزش تلقی کرد و ارزنده بودنشان را به عملی کردنشان تعلیق ننمود و حتی می گویند ما کشف و اشراق عقلی هم داریم ولی فی الجمله علم محض، فاقد ارزش است!
حدیث نبوی ص مذکور در این شعر هم به عنوان شاهد مثال است و الا شیخ بهایی نه تنها فلسفه که مطلق علوم را -تا وقتی انسان را به یاد رخ مهرخان به باده نوشی وادار نکند- مذمت کرده و علاوه بر فلسفه بر فقه و اصول و تفسیر و حدیث و طب و ادبیات و نجوم و... هم تاخته و در جای دیگر صرف عمر در علوم آلی و مقدماتی را شگفت و عجیب و نامتعارف می خواند:
گذشت عمر تو در فکر صرف و نحو و معانی
بهایی از تو بدین نحو صرف عمر بدیع است
البته این اظهارنظرهای ناپخته بنده در برابر اساتید و دوستان محترم حاضر در گنجور، غیرپسندیده است و نازیبا.
با احترام
سلام من معنی کلمه سؤر رو در ابیات آخر متوجه نمیشه کسی می تونه توضیح بده؟
سلام بر مژده عزیز
باتوجه به حدیثی که آقا محمود لطف کردن ومتن سندش رو گذاشتن معنی سور روشن شده یعنی ته مانده غذا وشیخ بهایی در اینجا در توضیح بحثی که در قبل آورده در مذمت علوم دنیوی ودرستایش عشق به عنوان تنها راه رسیدن به قرب الهی از این حدیث استفاده نموده است
شاد وخرم باشی عزیز
طبع را افسردگی بخشد مدام
مولوی باور ندارم این کلام
شاید منظور از «این کلام» علم کلام باشه که مولوی رو شاهد گرفته که ایشون هم این علم کلام رو باور نداره!
در روایت چنین آمده است : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی سُؤْرِ الْمُؤْمِنِ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِینَ دَاءً ؛ در نیم خورده مومن شفا از 70 بیماری است .
وسائل الشیعة ج 25 ص 263 18- باب
سلام
اگه ممکنه در مورد سنگ استنجا که چند بارهم تکرار شده قدری توضیح دهید. ممنونم
سنگ استنجا: سنگی که با آن کثافت را از مخرج پاک میکنند
لته حیض تیکه پارچه که به عنوان نوار بهداشتی استفاده می کردند
واقعا دم گنجور گرممم
خیلی ممنون که اشعار رو بدون حتی یک کلمه سانسور میزارین
ممنون
شیخ بهایی = عشق واقعی
خوش بحالش که پیدا کرد من هنوز اندر خم نفسهام هستم
شیخ بهایی از بزرگترین عالمان دوران خود بود ولی بعدها متوجه شد که جز عشق و عرفان چیزی وجود ندارد برای رسیدن به خدا و زندگی را شروع یک نقطه در دایره میدانست که باید به آخر دایره برسانیم ،،تمام علوم صرف و نحو و فقه و ... را بدانیم فقط برای رفع حاجت دنیوی است و برای آخرت باید عاشقی کرد و به صفر رسید و صفر یعنی تخلیه مغز از هر چه امور دنیوی است و یکی شدن با الله یا انسان کامل و رسیدن به خود شناسی ،،،برای رسیدن به الله باید الله درونت را در نقطه صفر مرزی پیدا کنی وگرنه از زیانکاران هستیم.
شیخ بهایی این مرجع تقلید بی چون و چرای جهان تشیع این فقیه، عارف، فیلسوف، معمار و... نظیر ندارد.
بهایی بارها ورزید عشق اما جنونش را
نمی بایست زنجیری ولی این بار میباید
رو به معنی آر و از صورت مگوی...