گنجور

بخش پنجم - قسمت اول

در حدیث آمده است که پیامبر(ص) روزی بیرون شده و برجمعی بگذشت که سخن می گفتند و همی خندیدند. ایشان را سلام بگفت و فرمود: نابودکننده لذت ها را به خاطر آرید.

گفتند: نابود کننده ی لذت ها کیست؟ فرمود: مرگ. پس از آن بار دیگر بیرون شد و برجمعی دیگر بگذشت که همی خندیدند.

فرمود: بدان کس که جان من بدست اوست، اگر آنچه را من دانم همی دانستید، کمتر همی خندیدید و بیشتر همی گریستید.

بار دیگر نیز که به چنین گروهی برخورد، بدیشان سلام کرد و فرمود: اسلام غریب پدید آمد و زودا که غریب گردد. خوشا بحال غریبان بروز قیامت.

پرسیدند: ای پیامبر خدا، غریبان کیانند؟ فرمود: کسانی که زمانی که زمانه تباه شود، به صلاح کوشند. این حدیث از خلیل بن احمد منقون است.

یحیی بن معاذ گفت: شادئی را خواستار باش که در آن اندوهی نبود و یا باندوهی حاصل شود که شادمانئی در آن نبود. یعنی اگر شادمانی فردوس خواهی، به دنیا محزون باش.

سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب پرهیزگار و ورع بود. روزی هشام بن عبدالملک، به روزگار خلافت خویش، به کعبه شد و سالم را دید.

وی را گفت: ای سالم، چیزی از من بخواه. گفت: از خداوند شرمم آید که در خانه ی او از دیگری چیزی خواهم. پس از آن، هنگامی که سالم بیرون شد، هشام نیز در پی وی برفت و وی را دوباره گفت: اکنون از من چیزی بخواه.

سالم گفت: از حوائج دنیاوی خواهم یا اخروی؟ گفت: از حوائج دنیاوی. گفت: من آن را از مالکش نخواسته ام، چگونه از تو خواهم؟

سالم در آخر ذیحجه ی سال یکصدوشش وفات یافت و هشام بن عبدالملک بر وی نماز بخواند. و جنازه اش در بقیع دفن شد.

عارفی گفت: سه چیز دل را سختی دهد، خندیدن بدون شگفتی، خوردن بدون گرسنگی، و سخن گفتن بدون نیاز.

قیصری در شرح تائیه گفت: توحید را مراتبی است. اول توحید زبانی با تصدیق قلب است و آن گفتن لاالله الا الله است. این گفته شرک جلی و آنچه بر آن مترتب است را رفع کند.

دو دیگر آن است که گوینده جز خداوند فاعل و متصرفی در وجود نبیند. این توحید افعال است.

سوم آن است که گوینده صفات کمالی را جز در خدا نبیند. و این توحید صفات است. چهارم آن که قائل جز بهر خدا ذات و وجودی شاهد نبود. این توحید ذات است.

از این رو، خواهان، در صورتی که بهر چیزی دیگر فعل یا صفت یا ذات یا وجودی را قائل بود، با آن که شهادت را به زبان آرد نیز، به شرک خفی مشرک است.

و تا زمانی که غیر خدا در نظر وی از حیث ذات و وجود و صفت مستهلک نگردد، از این شرک خلاصی نیابد. حال اگر تمامی چیزهائی که در وجود است و غیر خدا نامیده می شود، نزد وی مستهلک شود و نفسش نیز از رویت این استهلاک فنا یابد، تنها حق باقی خواهد ماند.

و سپس در نظر دیگر تمامی چیزها را باقی به حق و موجود به وجود او و باقی به پایداری وی و مظهر بهر ذات و اسماء و صفات وی داند و تنها حق و خلق را باور دارد.

در این صورت دیگر شرک پنهانی با وی ملازمت ندارد. چرا که چیزها را جز مظهری بهر هویت حق نبیند. نه آن که آنها را همانند وهله ی پیش به عنوان حقایق موجود نگرد.

در اوایل کتاب مکاسب از تهذیب، از امام جعفر بن محمد صادق(ع) روایت شده است که می فرمود: خداوند تعالی روزی احمقان فراخ تر گردانیده است تا خردمندان پند گیرند و دانند که دنیا با کوشش و چاره سازی بدست نیاید.

نیز در آن کتاب از عبدالاعلی نقل است که گفت: ابوعبدالله(ع) را بروزی گرم، در یکی از کوچه های مدینه دیدم.

گفتم: فدایت شوم، با آن مرتبه نزد خداوند و خویشاوندی با پیامبر(ص) به چنین روزی خویشتن را به رنج اندر فکنی؟ گفت: ای عبدالاعلی، در طلب روزی بیرون شده ام تا به چون توئی محتاج نشوم.

خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گرمرهمش
گدایانی از پادشاهی نفور
بامیدش اندر گدائی صبور
دما دم شراب الم درکشند
وگر تلخ بینند دم درکشند
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
ملامت کشانند مستان یار
سبکتر برد اشتر مست بار
اسیرش نخواهد رهائی زبند
شکارش نخواهد خلاص از کمند
سلاطین عزلت، گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی
به سروقتشان خلق کی پی برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند
چو پروانه آتش به خود در زنند
نه چون کرم پیله به خود برتنند
دلارام در بر دلارام جو
لب از تشنگی خشک در طرف جو
که آسوده در گوشه ی خرقه دوز
که آشفته در مجلسی خرقه سوز
به تسلیم سر در گریبان برند
چو طاقت نماند گریبان درند

از سخنان عارف کامل ابواسماعیل عبدالله انصاری: الهی آنچه تو کشتی آب ده و آنچه عبدالله کشت برآب ده. الهی ما معصیت می کردیم و دوست تو محمد(ص) اندوهگین میشد و دشمن تو ابلیس شاد.

فردا اگر عقوبت باز دوست اندوهگین میشد ودشمن تو ابلیس شاد. فردا اگر عقوبت کنی، باز دوست اندوهگین شود و دشمن شاد.

الهی دو شادی به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست منه. الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است، و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است.

الهی چون توانستم ندانستم، و چون دانستم نتوانستم. الهی این چاشنی که دادی تمام کن و این برق که تابانیدی مدام کن.

نیز از سخنان اوست و اگر داری طرب کن و اگرنداری طلب کن. صحبت با اهل تا بجان است و با نااهل تاب جان. به کودکی پستی، به پیری سستی پس ای مسکین خدای را کی پرستی؟

خوش عالمی است نیستی، هر جا ایستی کس نگوید کیستی؟ اگر آئی درباز است و اگر نیائی حق بی نیاز است. اگر بر آب روی خسی باشی و اگر بر هوا پری مگسی باشی، دل بدست آر تا کسی باشی.

در کافی از امام صادق(ع) جعفربن محمد(ع) نقل است که: شکم از سیر شدن طغیان آغاز. زمانی که بنده شکم سبک نگاه دارد، به خداوند نزدیک تر است و آن گاه که شکم انباشته دارد، مبغوض تر.

به تیغ می زد و می رفت و باز می نگریست
که ترک عشق نکردی سزای خود دیدی

از سفر اول از تورات، مبدا خلق جوهری است که خداوند تعالی خلقش فرمود. سپس به هیببت بدان نگریست، آن جوهر بگداخت و از آن آب پدید آمد.

سپس از آن آب بخاری چون دود برخاست و خداوند آسمان ها را از آن پدید آورد. بر روی آن آب کفی چون کف دریا پدید آمد، خداوند از آن زمین را خلق فرمود و سپس با کوهها استوار بداشت.

ابو درداء می گفت: سه چیز مرا خندانید و سه چیز چنانم اندوهناک کرد که گریستم: آن سه که مرا خنداند: آرزومندی بود که اجل خواستارش بود و بی خبری که از وی بی خبر نباشد و کسی که با درونی انباشته همی خندید و نمی دانست خدایش از او خشنود است یا نه.

اما آن سه که مرا گریاند: دوری یاران بود یعنی پیامبر(ص) و یارانش و نیز هراس رستاخیز ز در پیشگاه خداوند ایستادن و این که ندانم به کدام جانب مرا فرماید، به فردوس یا دوزخ.

تو عاشق دیده و من عاشق معشوق نادیده
مرا آغاز کار است و ترا انجام پرکاری

حکیمان در کتب طبیشان ذکر کرده اند که عشق نوعی مالیخولیا و جنون و از بیماری های سوداوی است. اما در کتب الهی بنوشته اند که عشق از بزرگترین کمالات و تمام ترین سعادات است.

و بسا که بین این دو گفتار، خلافی گمان رود. اما این چنین گمانی واهی است چه، آنچه مذموم است عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه ممدوح است عشق روحانی، انسانی و نفسانی است.

عشق نوع اول به وصال زوال یابد و فناپذیرد ولی عشق دوم بهر حال تا جاودان بماند.

بزرگی تمامی مال خویش به صدقه بداد. وی را گفتند: آیا چیزی بهر فرزند خویش به ذخیره ننهی؟ گفت: این مال را نزد خداوند بهر فرزندم ذخیره نهم چه کسی که دهان ها بگشوده است، روزی نیز دهد.

یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندیده ام؟ گفت: از آن رو که چیزی را مالک نیستم که عدمش اندوهگینم کند.

حکیمی گفت: خداوند تعالی فرشتگان را از خرد نیالوده به شهوت خلق فرمود و حیوانات را از شهوت نیامیخته به خرد. اما آدمی را از عقل و شهوت آمیخته خلق ساخت.

از این رو هر آن کس که خردش بر شهوت پیروزی یابد، از فرشتگان نیک تر بود و کسی که شهوتش بر عقل چربد، از بهترین حیوانات بود. شاعری که پندارم جامی است، همین مضمون را به شعر نیک سروده است:

آدمیزاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته و ز حیوان
گر کند میل این بود کم از این
ور کند میل آن شود به از آن
ای گرانمایه ترین گوهر پاک
وی سبک سایه ترین پیکر خاک
پیکر خاک طلسمی است تو گنج
گنجی از بهر ازل گوهر سنج
این گهر را چه شوی قدر شناس
برهی ز آفت امید و هراس
خرقه کز وی نه دلت خشنود است
چشمه چشمه ز ره داود است
باشد از ناوک هستیت پناه
داردت از تپش عجب نگاه
چون برآن خرقه زنی بخیه، مدار
چشم بر رشته ی کس، سوزن وار
خشک نانی که شب از دریوزه
به کف آری که گشائی روزه
خوشتر از مائده ی کرده خمیر
بر سر خوان شه از شکر و شیر
پات بی کفش زفقر است و فنا
کفش گوئی ز ده بر فقر غنا
از شکاف ار قدمت مضطرب است
صد در رحمت از آن در عقب است
موی ژولیده ی گرد آلودت
خوش کمندی است سوی مقصودت
شب دی خانه ی تو گلخن گرم
مهد سنجاب تو خاکستر نرم
روز سرمات به بالای عبا
بر تو خورشید ز زر بفت قبا
دست خالی زدم یاد نیار
گر سرافراز شوی همچو چنار
به که با خار و خس آئی همسر
مشت چون غنچه پر از خرده ی زر
کهنه ابریق سفالینت بدست
دسته و نایژه اش دیده شکست
در قیامت به ترازوی حساب
چربد از مشربه های زر ناب
پرده بر چشم جهان بین مپسند
هر چه پرده است از او دیده ببند
هر چه رویت به سوی خود کرده است
گر همان جان تو باشد پرده است
کسب اسباب بود پرده گری
شیوه ی فقر و فنا پرده دری
مردمی کن، همه را یک سو نه
ورنه در فقر و فنا زن توبه
بارها با خود این قرار کنم
که روم ترک عشق یار کنم
باز اندیشه می کنم که اگر
نکنم عاشقی چکار کنم
دلم را آرزوی گل عذاری است
که در هر سینه از وی خار خاری است
به تیغ دوست باید جان سپردن
به مرگ خویش مردن سهل کاری است
تن خود را از آن رو دوست دارم
که ترکیبش زخاک رهگذاری است
سگ کوی خودم خواندی، عفی الله
اگر من آدمی باشم همین بس

خلیفه زاده ای خادم را گفت: نیم درهم بهر من سبزی خریداری کن. ادیبی، آن بشنید و بگفت: ای پسر رستگار نخواهد شد.

پرسیدند: از کجا دانستی؟ گفت: سبحان الله، خلیفه زاده ای که داند درهم را نیز نصف است، رستگاری از کجا خواهد بود؟

بداند زحق مردم نیک و بد
مکن ای جوانمرد صاحب خرد
که بد مرد را خصم خود میکنی
وگر نیکمرد است، بد میکنی
یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود
روان شد به مهمان سرای امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر
روان خونش از استخوان می چکید
همی گفت و از هول جان می دوید
که گر رستم از دست این تیر زن
من و گنج ویرانه ی پیر زن
نیرزد عسل جان من، زخم نیش
قناعت نکوتر به دوشاب خویش

بین اصحاب دویست و بیست تن را نام عبدالله بودی. اما از آن بین چهار کس معرفتر گشتی. عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر وبن عاص.

حکیمی گفت: کسی که سختی تعلم را در پاره ای از عمر خویش تحمل نکند، خواری نادانی را در تمام زندگانی تحمل باید کرد.

حکیمی گفت: مردمان گویند، چشم بگشا تا ما را بینی، و من گویم چشم برهم نه تا بینی.

به سال چهارصد و سیزده مردی از نواحی مصر، به موسم حج به مکه شد و چنان به سوی حجرالاسود آمد که گفتی خواست آن را بوسد.

ناگاه چوبدستی که زیر جامه ی خویش پنهان داشته بود بکشید و آن سنگ را سه بار بزد و فریاد کشید، تا کی این سنگ را پرستید؟ بگذار محمد مرا از کاری که همی کنم باز دارد.

من امروز این خانه خراب کنم. مردمان بر او گرد شدند، بگرفتندش و بسوختندش، خدایش لعنت کناد. ازیاران وی نیز چهار تن کشته شدند. وی، جوان، بلندقامت، درشت و سرخ موی بود.

ارسطو اسکندر را نوشت: یاد هر مهتری را زمانه بفرساید و نامش را بمیراند. مگر آن یاد نیک که از وی در دل ها راسخ گشته باشد و سینه از پدران به پسران رسد.

حسن بصری عمر بن عبدالعزیز را نوشت: طول بقا، سرانجام به فنا انجامد. از این رو از فنایت که باقی نماند، بهر بقایت که فنا پذیرد، برگیر.

خلیفه ای، اعرابئی را گفت: چه خواهی؟ گفت: سلامت و گمنامی. چه دیده ام که شر صاحب نامان را زودتر دریابد. خلیفه گفت: به خداوند سوگند اگر این سخن پیش از خلافت شنیده بودم، هرگز آن را گردن نمی نهادم.

از نامه ی لقمان حکیم: پوشیده داشتن آنچه به چشم دیده ای، نیک تر از پرآوازه ساختن چیزی است که پنداشته ای.

ابومسعود: دنیا، تمام هم و غم است. حال اگر شادمانئی در آن اتفاق افتد، سود آدمی است.

حکیمی گفت: کسی که پیوسته سستی کند، آرزویش ناکام ماند. کسی که تمامی نیروی خویش به کار برد، مراد حاصل آرد.

از سخنان حکیمان: از زیان مندترین وسیله بر دشمن زبان است. چه آن را نبیند که دشمن اوست.

فریاد از این غصه که درد دل ما را
هر چند شنیدی همه افسانه گرفتی
شاهی همه روز می کشیدی
روزی دو سه روز پارسا باش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در حدیث آمده است که پیامبر(ص) روزی بیرون شده و برجمعی بگذشت که سخن می گفتند و همی خندیدند. ایشان را سلام بگفت و فرمود: نابودکننده لذت ها را به خاطر آرید.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر(ص) از خانه خارج شدند و به جمعی برخورد کردند که در حال گفتگو و خندیدن بودند. پیامبر به آنها سلام کردند و فرمودند: به یاد آورید نابودکننده لذت‌ها را.
گفتند: نابود کننده ی لذت ها کیست؟ فرمود: مرگ. پس از آن بار دیگر بیرون شد و برجمعی دیگر بگذشت که همی خندیدند.
هوش مصنوعی: سوال کردند که نابودکننده لذت‌ها چه کسی است؟ پاسخ داد: مرگ. سپس دوباره خارج شد و به جمعی دیگر که مشغول خندیدن بودند، گذشت.
فرمود: بدان کس که جان من بدست اوست، اگر آنچه را من دانم همی دانستید، کمتر همی خندیدید و بیشتر همی گریستید.
هوش مصنوعی: فرمود: به آن کسی که جان من در دست اوست، اگر شما هم آنچه را من می‌دانم می‌دانستید، کمتر می‌خندیدید و بیشتر می‌گریستید.
بار دیگر نیز که به چنین گروهی برخورد، بدیشان سلام کرد و فرمود: اسلام غریب پدید آمد و زودا که غریب گردد. خوشا بحال غریبان بروز قیامت.
هوش مصنوعی: یک بار دیگر که با گروهی برخورد کرد، به آن‌ها سلام کرد و گفت: اسلام زمانی بسیار ناآشنا به نظر می‌رسید و به زودی دوباره ناآشنا خواهد شد. خوشا به حال کسانی که در آن زمان غریب هستند.
پرسیدند: ای پیامبر خدا، غریبان کیانند؟ فرمود: کسانی که زمانی که زمانه تباه شود، به صلاح کوشند. این حدیث از خلیل بن احمد منقون است.
هوش مصنوعی: از پیامبر خدا پرسیدند: ای پیامبر، غریبان چه کسانی هستند؟ ایشان پاسخ دادند: افرادی که در زمان فساد و نابسامانی، سعی در اصلاح اوضاع دارند. این گفته از خلیل بن احمد نقل شده است.
یحیی بن معاذ گفت: شادئی را خواستار باش که در آن اندوهی نبود و یا باندوهی حاصل شود که شادمانئی در آن نبود. یعنی اگر شادمانی فردوس خواهی، به دنیا محزون باش.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ می‌گوید: به دنبال شادی‌ای باش که در آن غمی وجود نداشته باشد، یا اگر غمی حاصل می‌شود، باید در آن شادی نیز باشد. به عبارت دیگر، اگر به دنبال شادی واقعی هستی، باید در این دنیا با کمال آرامش و صبر زندگی کنی.
سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب پرهیزگار و ورع بود. روزی هشام بن عبدالملک، به روزگار خلافت خویش، به کعبه شد و سالم را دید.
هوش مصنوعی: سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب فردی پرهیزگار و پرهیزکار بود. یک روز، هشام بن عبدالملک که در دوران خلافت خود بود، به کعبه رفت و سالم را ملاقات کرد.
وی را گفت: ای سالم، چیزی از من بخواه. گفت: از خداوند شرمم آید که در خانه ی او از دیگری چیزی خواهم. پس از آن، هنگامی که سالم بیرون شد، هشام نیز در پی وی برفت و وی را دوباره گفت: اکنون از من چیزی بخواه.
هوش مصنوعی: سالم را دعوت کرد و به او گفت که از من چیزی بخواهد. سالم پاسخ داد که از خداوند شرم دارد که در خانه‌اش از کسی دیگر چیزی درخواست کند. پس از آن، وقتی سالم از خانه بیرون رفت، هشام نیز او را دنبال کرد و دوباره از او خواست که چیزی بخواهد.
سالم گفت: از حوائج دنیاوی خواهم یا اخروی؟ گفت: از حوائج دنیاوی. گفت: من آن را از مالکش نخواسته ام، چگونه از تو خواهم؟
هوش مصنوعی: سالم پرسید: آیا از نیازهای دنیوی می‌خواهی یا از نیازهای آخرتی؟ او جواب داد: از نیازهای دنیوی. سالم گفت: من آن را از صاحبش نخواسته‌ام، چطور می‌توانم از تو بخواهم؟
سالم در آخر ذیحجه ی سال یکصدوشش وفات یافت و هشام بن عبدالملک بر وی نماز بخواند. و جنازه اش در بقیع دفن شد.
هوش مصنوعی: سالم در پایان ماه ذیحجه سال 106 درگذشت و هشام بن عبدالملک بر او نماز خواند. سپس بدن او در قبرستان بقیع دفن شد.
عارفی گفت: سه چیز دل را سختی دهد، خندیدن بدون شگفتی، خوردن بدون گرسنگی، و سخن گفتن بدون نیاز.
هوش مصنوعی: عارفی بیان کرده است که سه چیز باعث می‌شود که دل انسان سخت و بی‌احساس شود: خندیدن در شرایطی که چیزی ما را شگفت‌زده نکرده است، خوردن در زمانی که گرسنه نیستیم، و صحبت کردن بدون آنکه واقعا نیازی به گفتن باشد.
قیصری در شرح تائیه گفت: توحید را مراتبی است. اول توحید زبانی با تصدیق قلب است و آن گفتن لاالله الا الله است. این گفته شرک جلی و آنچه بر آن مترتب است را رفع کند.
هوش مصنوعی: قیصری در توضیحی درباره‌ی تائیه بیان کرده است که توحید دارای درجات و مراحل مختلفی است. مرحله اول توحید، بیان زبانی همراه با تصدیق قلبی است که به معنای گفتن "لا اله الا الله" می‌باشد. این عبارت به‌طور واضح شرک آشکار را از بین می‌برد و اثرات منفی آن را نیز حذف می‌کند.
دو دیگر آن است که گوینده جز خداوند فاعل و متصرفی در وجود نبیند. این توحید افعال است.
هوش مصنوعی: دیگر این که گوینده جز خداوند هیچ فاعل و صاحب اختیاری را در وجود نمی‌بیند. این به مفهوم توحید در اعمال اشاره دارد.
سوم آن است که گوینده صفات کمالی را جز در خدا نبیند. و این توحید صفات است. چهارم آن که قائل جز بهر خدا ذات و وجودی شاهد نبود. این توحید ذات است.
هوش مصنوعی: سومین نکته این است که گوینده هیچ‌یک از صفات کمالی را جز در خدا نمی‌بیند که به این امر توحید صفات گفته می‌شود. چهارمین نکته این است که او جز خدا، هیچ موجود دیگری را از نظر ذات و وجود نمی‌بیند و این موضوع به توحید ذات اشاره دارد.
از این رو، خواهان، در صورتی که بهر چیزی دیگر فعل یا صفت یا ذات یا وجودی را قائل بود، با آن که شهادت را به زبان آرد نیز، به شرک خفی مشرک است.
هوش مصنوعی: بنابراین، اگر کسی به هر چیز دیگری غیر از خداوند اعتقاد داشته باشد، حتی اگر به زبان خود شهادت بدهد، به نوعی در خفا به شرک ورزیده است.
و تا زمانی که غیر خدا در نظر وی از حیث ذات و وجود و صفت مستهلک نگردد، از این شرک خلاصی نیابد. حال اگر تمامی چیزهائی که در وجود است و غیر خدا نامیده می شود، نزد وی مستهلک شود و نفسش نیز از رویت این استهلاک فنا یابد، تنها حق باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شخص غیر از خدا را در جنبه‌های ذات، وجود و صفاتش ملاحظه کند و آن را کامل بشمارد، از شرک رهایی نخواهد یافت. اگر بتواند تمامی موجودات غیر خدا را در نظر خود به گونه‌ای ببیند که به طور کامل در خدا مستحیل شوند و خود او نیز از مشاهده این دگرگونی ناپدید شود، در این صورت فقط حقیقت الهی باقی خواهد ماند.
و سپس در نظر دیگر تمامی چیزها را باقی به حق و موجود به وجود او و باقی به پایداری وی و مظهر بهر ذات و اسماء و صفات وی داند و تنها حق و خلق را باور دارد.
هوش مصنوعی: سپس در نگاه او، همه چیز تنها به وجود حق وابسته است و وجود آن‌ها ناشی از وجود اوست. همچنین، او معتقد است که این موجودات به پایداری و ثبات او بستگی دارند و تنها به حق و آفرینش آن ایمان دارد.
در این صورت دیگر شرک پنهانی با وی ملازمت ندارد. چرا که چیزها را جز مظهری بهر هویت حق نبیند. نه آن که آنها را همانند وهله ی پیش به عنوان حقایق موجود نگرد.
هوش مصنوعی: در این حالت، دیگر تعلق خاطر به شرک پنهانی وجود ندارد. زیرا او فقط چیزها را به عنوان تجلی هویت حق درک می‌کند و نه اینکه مانند قبل، آن‌ها را به عنوان حقایق مستقلی در نظر بگیرد.
در اوایل کتاب مکاسب از تهذیب، از امام جعفر بن محمد صادق(ع) روایت شده است که می فرمود: خداوند تعالی روزی احمقان فراخ تر گردانیده است تا خردمندان پند گیرند و دانند که دنیا با کوشش و چاره سازی بدست نیاید.
هوش مصنوعی: در آغاز کتاب مکاسب، روایت شده است که امام جعفر بن محمد صادق (ع) می‌فرمود: خداوند متعال به برخی از افراد نادان فرصت بیشتری می‌دهد تا افراد باهوش بتوانند درس بگیرند و بفهمند که دستیابی به موفقیت در این دنیا تنها با تلاش و برنامه‌ریزی به دست نمی‌آید.
نیز در آن کتاب از عبدالاعلی نقل است که گفت: ابوعبدالله(ع) را بروزی گرم، در یکی از کوچه های مدینه دیدم.
هوش مصنوعی: در آن کتاب آمده است که عبدالاعلی می‌گوید: روزی داغ، ابوعبدالله(ع) را در یکی از کوچه‌های مدینه دیدم.
گفتم: فدایت شوم، با آن مرتبه نزد خداوند و خویشاوندی با پیامبر(ص) به چنین روزی خویشتن را به رنج اندر فکنی؟ گفت: ای عبدالاعلی، در طلب روزی بیرون شده ام تا به چون توئی محتاج نشوم.
هوش مصنوعی: گفتم: جانم فدای تو، با آن مقام بلندت در نزد خدا و نزدیکی‌ات با پیامبر، چطور خود را به چنین روزهایی دچار رنج می‌کنی؟ او پاسخ داد: ای عبدالاعلی، من برای تأمین روزی بیرون آمده‌ام تا به کسی مانند تو نیازمند نشوم.
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گرمرهمش
هوش مصنوعی: خوشا زمانی که عاشقان دلسوخته برای غم خود اگر زخمی هم بر بکشند، همچنان به شوری و عشق ادامه دهند.
گدایانی از پادشاهی نفور
بامیدش اندر گدائی صبور
هوش مصنوعی: فقیرانی که از پادشاهی بی‌اعتنای خود ناراضی‌اند، به امید رحمت او با صبوری به گدایی مشغول‌اند.
دما دم شراب الم درکشند
وگر تلخ بینند دم درکشند
هوش مصنوعی: لحظه به لحظه، شراب عشق را می‌نوشند و اگر تلخی را احساس کنند، باز هم به نوشیدن ادامه می‌دهند.
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
هوش مصنوعی: صبری که در یاد اوست، تلخی ندارد؛ بلکه این تلخی مثل شیرینی‌ای است که از دست دوست می‌آید.
ملامت کشانند مستان یار
سبکتر برد اشتر مست بار
هوش مصنوعی: مستانی که مورد سرزنش قرار می‌گیرند، با یار خود سبکتری را به دوش می‌کشند و بار سنگین شتر مست را به راحتی به دوش دارند.
اسیرش نخواهد رهائی زبند
شکارش نخواهد خلاص از کمند
هوش مصنوعی: کسی که در دام عشق گرفتار شده، هرگز نمی‌تواند از بند و زنجیر آن رهایی یابد. او هرگز نخواهد توانست از تله‌ی دیگری که به او انداخته شده، نجات پیدا کند.
سلاطین عزلت، گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی
هوش مصنوعی: سلطانانی که به تنهایی و دور از دیگران زندگی می‌کنند، مانند گدایانی هستند که در خانه‌ها و مکان‌های مختلف جا را گم کرده‌اند و راه خود را نمی‌شناسند.
به سروقتشان خلق کی پی برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند
هوش مصنوعی: مردم به چه شکل می‌توانند به سوی آن‌ها بروند، هنگامی که مانند آب زنده در تاریکی غوطه‌ور هستند؟
چو پروانه آتش به خود در زنند
نه چون کرم پیله به خود برتنند
هوش مصنوعی: مانند پروانه که به شوق روشنایی آتش را به جان می‌زند و خود را در آتش می‌اندازد، نه مانند کرمی که در پیله‌ای تنها به انتظار می‌نشیند و خود را در confinement قرار می‌دهد.
دلارام در بر دلارام جو
لب از تشنگی خشک در طرف جو
هوش مصنوعی: عزیزم در کنار خوشبختی، در دل به یاد تو هستم و از تشنگی لبهایم خشک شده‌اند.
که آسوده در گوشه ی خرقه دوز
که آشفته در مجلسی خرقه سوز
هوش مصنوعی: در یک گوشه‌ی آرام، کسی با خیال راحت نشسته و در عین حال در مجلسی دیگر، کسی دچار آشفتگی و اضطراب است.
به تسلیم سر در گریبان برند
چو طاقت نماند گریبان درند
هوش مصنوعی: وقتی که انسان طاقتش را از دست می‌دهد، ناچار می‌شود که سرش را در گریبان خود فرو ببرد و به تسلیم روی آورد.
از سخنان عارف کامل ابواسماعیل عبدالله انصاری: الهی آنچه تو کشتی آب ده و آنچه عبدالله کشت برآب ده. الهی ما معصیت می کردیم و دوست تو محمد(ص) اندوهگین میشد و دشمن تو ابلیس شاد.
هوش مصنوعی: از سخنان عارف بزرگ ابواسماعیل عبدالله انصاری چنین می‌توان فهمید که: خدایا، هر آنچه که تو در آن نقش داری، آن را فزونی بده و هر آنچه عبدالله کشت، را نیز بارور کن. خداوندا، ما گناه می‌کردیم و این امر موجب نگرانی پیامبر تو، محمد(ص)، می‌شد در حالی که دشمن تو، ابلیس، از این موضوع خوشحال بود.
فردا اگر عقوبت باز دوست اندوهگین میشد ودشمن تو ابلیس شاد. فردا اگر عقوبت کنی، باز دوست اندوهگین شود و دشمن شاد.
هوش مصنوعی: اگر فردا تنبیه کنی، دوستت ناراحت خواهد شد و دشمن تو خوشحال.
الهی دو شادی به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست منه. الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است، و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است.
هوش مصنوعی: خداوندا، به دشمنان شادی نده و بر دل دوستان اندوهی نیاور. اگر کاسنی تلخ است، از باغ است و اگر عبدالله گناهکار است، از میان دوستان است.
الهی چون توانستم ندانستم، و چون دانستم نتوانستم. الهی این چاشنی که دادی تمام کن و این برق که تابانیدی مدام کن.
هوش مصنوعی: خدایا، وقتی که توانستم، نمی‌دانستم و وقتی که دانستم، نمی‌توانستم. خدایا، این نعمت و الهام که به من دادی کامل کن و نور و روشنی که به من بخشیدی همواره ادامه بده.
نیز از سخنان اوست و اگر داری طرب کن و اگرنداری طلب کن. صحبت با اهل تا بجان است و با نااهل تاب جان. به کودکی پستی، به پیری سستی پس ای مسکین خدای را کی پرستی؟
هوش مصنوعی: هرگاه شادی و خوشحالی داری، از آن بهره ببر و اگر نداری، آن را طلب کن. با افراد اهل علم و معرفت صحبت کن؛ زیرا ارتباط با نااهل و بی‌خبر، موجب آزار روحی می‌شود. به یاد داشته باش که در دوران کودکی سادگی وجود دارد و در پیری ضعف و ناتوانی. پس ای انسان بدبخت، برای خداوند که راستی را پرستش کن.
خوش عالمی است نیستی، هر جا ایستی کس نگوید کیستی؟ اگر آئی درباز است و اگر نیائی حق بی نیاز است. اگر بر آب روی خسی باشی و اگر بر هوا پری مگسی باشی، دل بدست آر تا کسی باشی.
هوش مصنوعی: خوشی زندگی در بی‌هویتی است، زیرا هر جا که باشی، کسی نمی‌پرسد کیستی. اگر بیایی درها به رویت باز است و اگر نیابی خدا نیازمند کسی نیست. چه بر روی آب چون دانه‌ای باشی و چه در آسمان چون موجودی سبک، تنها باید دل را بدست آوری تا کسی شوی.
در کافی از امام صادق(ع) جعفربن محمد(ع) نقل است که: شکم از سیر شدن طغیان آغاز. زمانی که بنده شکم سبک نگاه دارد، به خداوند نزدیک تر است و آن گاه که شکم انباشته دارد، مبغوض تر.
هوش مصنوعی: امام صادق (ع) فرموده‌اند که پرخوری باعث طغیان و سرکشی می‌شود. هنگامی که انسان شکمش را سبک نگه‌دارد، به خداوند نزدیک‌تر خواهد بود و زمانی که شکم خود را پر کند، از خداوند دورتر و مورد ناپسند واقع می‌شود.
به تیغ می زد و می رفت و باز می نگریست
که ترک عشق نکردی سزای خود دیدی
هوش مصنوعی: او با تیغ به عشق می‌زد و می‌گذشت و دوباره نگاه می‌کرد تا ببیند که هیچ نشانی از ترک عشق در او نیست و در نتیجه، به حال خود پی برد.
از سفر اول از تورات، مبدا خلق جوهری است که خداوند تعالی خلقش فرمود. سپس به هیببت بدان نگریست، آن جوهر بگداخت و از آن آب پدید آمد.
هوش مصنوعی: در اولین سفر از تورات، به آغاز خلقت یک ماده اساسی اشاره شده که خداوند آن را آفرید. پس از آن، خدا به شکل و صورت آن ماده نگاه کرد و آن ماده ذوب شد و از آن، آب به وجود آمد.
سپس از آن آب بخاری چون دود برخاست و خداوند آسمان ها را از آن پدید آورد. بر روی آن آب کفی چون کف دریا پدید آمد، خداوند از آن زمین را خلق فرمود و سپس با کوهها استوار بداشت.
هوش مصنوعی: پس از آن، بخار آب به‌صورت دود بلند شد و خداوند آسمان‌ها را از آن به وجود آورد. بر روی آن آب، کف‌هایی مانند کف دریا شکل گرفت و خداوند از آن زمین را آفرید و سپس آن را با کوه‌های محکم استوار کرد.
ابو درداء می گفت: سه چیز مرا خندانید و سه چیز چنانم اندوهناک کرد که گریستم: آن سه که مرا خنداند: آرزومندی بود که اجل خواستارش بود و بی خبری که از وی بی خبر نباشد و کسی که با درونی انباشته همی خندید و نمی دانست خدایش از او خشنود است یا نه.
هوش مصنوعی: ابو درداء می‌گفت: سه چیز باعث خندیدنم شد و سه چیز دیگر چنان مرا غمگین کرد که به گریه افتادم. سه چیزی که مرا خنداند شامل آرزویی بود که زمان مرگم به سراغش آمده بود، بی‌خبری که از موضوعی آگاه نبود اما سرنوشتش را تحت تاثیر قرار می‌داد، و کسی که با وجود داشتن باطن پر از درد و غم، همچنان می‌خندید بدون اینکه بداند آیا خداوند از او راضی است یا نه.
اما آن سه که مرا گریاند: دوری یاران بود یعنی پیامبر(ص) و یارانش و نیز هراس رستاخیز ز در پیشگاه خداوند ایستادن و این که ندانم به کدام جانب مرا فرماید، به فردوس یا دوزخ.
هوش مصنوعی: اما سه چیزی که مرا بسیار غمگین کرد، دوری از دوستانم بود، یعنی پیامبر (ص) و یارانش. همچنین ترس از روز قیامت و ایستادن در پیشگاه خداوند، و این که نمی‌دانم به کدام سمت هدایت می‌شوم، به بهشت یا جهنم.
تو عاشق دیده و من عاشق معشوق نادیده
مرا آغاز کار است و ترا انجام پرکاری
هوش مصنوعی: من به محبوبی که نمی‌بینم عشق ورزیده‌ام و تو به زیبایی که در چشمت هست عاشق هستی. من تازه کار را شروع کرده‌ام و تو در اوج مشغله‌ات قرار داری.
حکیمان در کتب طبیشان ذکر کرده اند که عشق نوعی مالیخولیا و جنون و از بیماری های سوداوی است. اما در کتب الهی بنوشته اند که عشق از بزرگترین کمالات و تمام ترین سعادات است.
هوش مصنوعی: آگاهان در آثار پزشکی خود بیان کرده‌اند که عشق می‌تواند نوعی دیوانگی و اختلال روانی به حساب آید. اما در متون مذهبی گفته شده که عشق یکی از بالاترین فضیلت‌ها و کامل‌ترین نعمت‌هاست.
و بسا که بین این دو گفتار، خلافی گمان رود. اما این چنین گمانی واهی است چه، آنچه مذموم است عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آنچه ممدوح است عشق روحانی، انسانی و نفسانی است.
هوش مصنوعی: ممکن است بین این دو نوع عشق، تناقضی به نظر برسد. اما چنین تصوری نادرست است؛ زیرا آنچه نکوهیده است، عشق به جسم و جذابیت‌های حیوانی و جنسی است، در حالی که آنچه ستوده می‌شود، عشق روحانی و انسانی است.
عشق نوع اول به وصال زوال یابد و فناپذیرد ولی عشق دوم بهر حال تا جاودان بماند.
هوش مصنوعی: عشق از نوع اول ممکن است به دلیل نزدیکی و وصال از بین برود و زائل شود، اما عشق از نوع دوم به هر حال برای همیشه باقی خواهد ماند.
بزرگی تمامی مال خویش به صدقه بداد. وی را گفتند: آیا چیزی بهر فرزند خویش به ذخیره ننهی؟ گفت: این مال را نزد خداوند بهر فرزندم ذخیره نهم چه کسی که دهان ها بگشوده است، روزی نیز دهد.
هوش مصنوعی: او تمام دارایی‌اش را به صدقه داد. به او گفتند: آیا چیزی برای فرزندت نه‌پس‌انداز کرده‌ای؟ او پاسخ داد: من این مال را برای فرزندم در پیش خدا ذخیره می‌کنم؛ چه کسی که درها را به روی انسان‌ها باز کرده، روزی را نیز خواهد داد.
یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندیده ام؟ گفت: از آن رو که چیزی را مالک نیستم که عدمش اندوهگینم کند.
هوش مصنوعی: یکی از شاگردان سقراط از او پرسید: چرا هرگز تو را غمگین ندیده‌ام؟ سقراط پاسخ داد: چون من چیزی را در اختیار ندارم که فقدان آن باعث اندوه من شود.
حکیمی گفت: خداوند تعالی فرشتگان را از خرد نیالوده به شهوت خلق فرمود و حیوانات را از شهوت نیامیخته به خرد. اما آدمی را از عقل و شهوت آمیخته خلق ساخت.
هوش مصنوعی: یک حکیم می‌گوید: خداوند فرشتگان را بدون هیچ‌گونه تمایل به شهوت خلق کرده، و حیوانات را با تمایل به شهوت و بدون عقل آفریده است. اما انسان را با ترکیبی از عقل و شهوت ساخته است.
از این رو هر آن کس که خردش بر شهوت پیروزی یابد، از فرشتگان نیک تر بود و کسی که شهوتش بر عقل چربد، از بهترین حیوانات بود. شاعری که پندارم جامی است، همین مضمون را به شعر نیک سروده است:
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند بر تمایلات نفسانی خود غلبه کند، از فرشتگان برتر است و کسی که به شهوت‌ها تسلیم شود، به مانند بهترین حیوانات خواهد بود. شاعری که به نظر می‌رسد جامی باشد، این مفهوم را به زیبایی در شعرش بیان کرده است.
آدمیزاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته و ز حیوان
هوش مصنوعی: آدمی موجودی است شگفت‌انگیز که ترکیبی از ویژگی‌های فرشتگان و حیوانات دارد.
گر کند میل این بود کم از این
ور کند میل آن شود به از آن
هوش مصنوعی: اگر اینجا تمایل داشته باشد، کمتر از آن، و اگر آنجا تمایل داشته باشد، بهتر است از اینجا دور شود.
ای گرانمایه ترین گوهر پاک
وی سبک سایه ترین پیکر خاک
هوش مصنوعی: ای ارزشمندترین جواهر خالص، و در عین حال سبک و بی‌وزن‌ترین موجود در خاک.
پیکر خاک طلسمی است تو گنج
گنجی از بهر ازل گوهر سنج
هوش مصنوعی: بدن انسان مانند یک طلسم از خاک است و تو گنجی با ارزش و بی‌پایان هستی که ارزش و گوهرت را در طول زمان می‌توان سنجید.
این گهر را چه شوی قدر شناس
برهی ز آفت امید و هراس
هوش مصنوعی: این دُرّ گرانبها را چگونه باید شناسا باشی، که از آسیب‌های ناامیدی و ترس دور باشی؟
خرقه کز وی نه دلت خشنود است
چشمه چشمه ز ره داود است
هوش مصنوعی: لباسی که موجب خوشنودی دلت نیست، مانند چشمه‌ای است که از طریق داود (پیامبر) به وجود آمده است.
باشد از ناوک هستیت پناه
داردت از تپش عجب نگاه
هوش مصنوعی: تو با تیرهای وجودت از نگاه عجیبت در امان خواهی ماند.
چون برآن خرقه زنی بخیه، مدار
چشم بر رشته ی کس، سوزن وار
هوش مصنوعی: وقتی که بر روی آن پوشش پاره‌ای بخیه می‌زنی، توجهت را از به دیگران دوختن و قضاوت کردن منحرف کن، مثل سوزن که فقط به یک نقطه می‌تواند توجه کند.
خشک نانی که شب از دریوزه
به کف آری که گشائی روزه
هوش مصنوعی: اگر در شب نانی خشک به دست آوری که با گشایش روزه همراه باشد، ارزش بیشتری دارد.
خوشتر از مائده ی کرده خمیر
بر سر خوان شه از شکر و شیر
هوش مصنوعی: خوشمزه‌تر از غذایی که با خمیر تازه آماده شده باشد، در مهمانی شاه با عسل و شیر وجود ندارد.
پات بی کفش زفقر است و فنا
کفش گوئی ز ده بر فقر غنا
هوش مصنوعی: پای تو بدون کفش به خاطر فقر و نابودی است، اما کفش انگار از دهات به سوی ثروت آمده است.
از شکاف ار قدمت مضطرب است
صد در رحمت از آن در عقب است
هوش مصنوعی: اگر قدمت باعث نگرانی و اضطراب است، صد در رحمت از آن در پشت سر تو قرار دارد.
موی ژولیده ی گرد آلودت
خوش کمندی است سوی مقصودت
هوش مصنوعی: موی آشفته و خاکی تو همچون بندی است که به سمت هدف تو کشیده می‌شود.
شب دی خانه ی تو گلخن گرم
مهد سنجاب تو خاکستر نرم
هوش مصنوعی: در شب گذشته، خانه‌ی تو مانند کوره‌ای گرم و دنج بوده و سنجاب کوچک تو در خاکستر نرم و راحت خوابیده است.
روز سرمات به بالای عبا
بر تو خورشید ز زر بفت قبا
هوش مصنوعی: در روز سرد، بر روی عبا، نور خورشید به گونه‌ای درخشان می‌تابد و لباس طلایی مانند چوب زری در بر دارم.
دست خالی زدم یاد نیار
گر سرافراز شوی همچو چنار
هوش مصنوعی: اگر من به یاد تو چیزی نیاورم و دستم خالی باشد، نگران نباش. وقتی تو موفق و سرافراز شوی، به بزرگی چناری خواهی رسید.
به که با خار و خس آئی همسر
مشت چون غنچه پر از خرده ی زر
هوش مصنوعی: بهتر است با کسی هم‌نشین شوی که مانند گل سرخ باشد، حتی اگر در کنار موانع و مشکلاتی همچون خار و خس قرار گیرد.
کهنه ابریق سفالینت بدست
دسته و نایژه اش دیده شکست
هوش مصنوعی: ظرف سفالی قدیمی تو را در دست داری که دسته‌اش شکسته و لبه‌اش ترک خورده است.
در قیامت به ترازوی حساب
چربد از مشربه های زر ناب
هوش مصنوعی: در روز قیامت، در ترازوی حساب، اعمال نیک انسان از گنجینه‌های با ارزش و گرانبها سنگین‌تر خواهد بود.
پرده بر چشم جهان بین مپسند
هر چه پرده است از او دیده ببند
هوش مصنوعی: به هیچ چیز ظاهری و دنیوی ارزش نگذار، زیرا هر آنچه که جلو چشمانت را گرفته، ممکن است حقیقت را از تو دور کند.
هر چه رویت به سوی خود کرده است
گر همان جان تو باشد پرده است
هوش مصنوعی: هر چیزی که چهره‌ات به سمت خودت معطوف کرده است، اگر همان روح تو باشد، در واقع یک پوشش است.
کسب اسباب بود پرده گری
شیوه ی فقر و فنا پرده دری
هوش مصنوعی: کسب کردن وسایل و امکانات، نمایشگر فقر و نابودی است.
مردمی کن، همه را یک سو نه
ورنه در فقر و فنا زن توبه
هوش مصنوعی: به دیگران کمک کن و آنها را در یک جهت هدایت کن، وگرنه خودت در فقر و نابودی گرفتار می‌شوی.
بارها با خود این قرار کنم
که روم ترک عشق یار کنم
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که با خود عهد می‌بندم که از عشق محبوبم فاصله بگیرم و ترک کنم.
باز اندیشه می کنم که اگر
نکنم عاشقی چکار کنم
هوش مصنوعی: من دوباره فکر می‌کنم که اگر عاشق نشوم، چه کار باید بکنم.
دلم را آرزوی گل عذاری است
که در هر سینه از وی خار خاری است
هوش مصنوعی: دل من آرزوی دیدن گلی معصوم و دلربا را دارد، اما هر جا که می‌روم، نشانه‌ای از غم و درد در دل‌ها وجود دارد.
به تیغ دوست باید جان سپردن
به مرگ خویش مردن سهل کاری است
هوش مصنوعی: برای دوست باید جان را فدای او کرد، زیرا مرگ خود به تنهایی کار آسانی است.
تن خود را از آن رو دوست دارم
که ترکیبش زخاک رهگذاری است
هوش مصنوعی: من بدین خاطر به بدن خود عشق می‌ورزم که آن از خاک ساخته شده و نشانه‌ای از سفرگذران زندگی است.
سگ کوی خودم خواندی، عفی الله
اگر من آدمی باشم همین بس
هوش مصنوعی: اگر تو مرا به عنوان یک سگ در محل خودت خطاب کردی، خداوند ببخشد، اگر من هم آدمی باشم، همین برایم کافی است.
خلیفه زاده ای خادم را گفت: نیم درهم بهر من سبزی خریداری کن. ادیبی، آن بشنید و بگفت: ای پسر رستگار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: یک خلیفه به خادمی گفت که برای او مقداری سبزی با نیم درهم بخر. ادیبی که این را شنید، گفت: "ای پسر، تو رستگار نخواهی شد."
پرسیدند: از کجا دانستی؟ گفت: سبحان الله، خلیفه زاده ای که داند درهم را نیز نصف است، رستگاری از کجا خواهد بود؟
هوش مصنوعی: پرسیدند: چطور متوجه شدی؟ او پاسخ داد: پناه بر خدا، فرزند خلیفه‌ای که می‌داند یک درهم هم نصف است، از کجا می‌تواند نجات یابد؟
بداند زحق مردم نیک و بد
مکن ای جوانمرد صاحب خرد
هوش مصنوعی: ای جوانمرد باهوش، به خوبی و بدی اعمال مردم توجه کن و از حق آنها دفاع کن.
که بد مرد را خصم خود میکنی
وگر نیکمرد است، بد میکنی
هوش مصنوعی: اگر با کسی که بد است دشمنی کنی، خود را دشمن او قرار می‌دهی، اما اگر با کسی که خوب است بدرفتاری کنی، در واقع ظلم کرده‌ای.
یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود
هوش مصنوعی: در خانه زال، یک گربه وجود داشت که حالش خوب نبود و روزگارش بد بود.
روان شد به مهمان سرای امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر
هوش مصنوعی: یک نفر به مهمان‌سرای امیر رفت، اما غلامان سلطان به او حمله کرده و او را با تیر زدند.
روان خونش از استخوان می چکید
همی گفت و از هول جان می دوید
هوش مصنوعی: آن شخص به شدت در حال رنج و عذاب بود، به طوری که از درد و ترس جانش به حالت پریشانی افتاده و کنار استخوان‌هایش خون می‌چکید.
که گر رستم از دست این تیر زن
من و گنج ویرانه ی پیر زن
هوش مصنوعی: اگر رستم هم با تیرانداز من مواجه شود، من و گنجی که متعلق به زن پیر است را از دست می‌دهم.
نیرزد عسل جان من، زخم نیش
قناعت نکوتر به دوشاب خویش
هوش مصنوعی: عسل برای جان من ارزشی ندارد، چرا که درد زخم قناعت از شیرین‌تر از شیرینی خودش بهتر است.
بین اصحاب دویست و بیست تن را نام عبدالله بودی. اما از آن بین چهار کس معرفتر گشتی. عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر وبن عاص.
هوش مصنوعی: در بین بیش از دویست نفر از اصحاب، نام عبدالله بر روی برخی از آنها بود. اما چهار نفر از آن‌ها بیشتر شناخته شده و مشهور هستند: عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بن عاص.
حکیمی گفت: کسی که سختی تعلم را در پاره ای از عمر خویش تحمل نکند، خواری نادانی را در تمام زندگانی تحمل باید کرد.
هوش مصنوعی: یک حکیم گفته است: کسی که در بخشی از زندگی‌اش زحمت یادگیری را به خود نمی‌دهد، در تمام عمرش باید تحقیر نادانی را تحمل کند.
حکیمی گفت: مردمان گویند، چشم بگشا تا ما را بینی، و من گویم چشم برهم نه تا بینی.
هوش مصنوعی: حکیمی گفت: مردم می‌گویند چشمانت را باز کن تا ما را ببینی، و من می‌گویم چشمانت را ببند تا ما را ببینی.
به سال چهارصد و سیزده مردی از نواحی مصر، به موسم حج به مکه شد و چنان به سوی حجرالاسود آمد که گفتی خواست آن را بوسد.
هوش مصنوعی: در سال 413، مردی از مناطق مصر در موسم حج به مکه رفت و به سمت حجرالاسود رفت به گونه‌ای که گویی قصد دارد آن را بوسه کند.
ناگاه چوبدستی که زیر جامه ی خویش پنهان داشته بود بکشید و آن سنگ را سه بار بزد و فریاد کشید، تا کی این سنگ را پرستید؟ بگذار محمد مرا از کاری که همی کنم باز دارد.
هوش مصنوعی: ناگهان چوبدستی‌اش را که زیر لباسش پنهان کرده بود، بیرون کشید و سه بار به سنگ زد و فریاد زد که تا کی باید این سنگ را بپرستند؟ بگذار محمد مرا از کاری که می‌کنم، بازدارد.
من امروز این خانه خراب کنم. مردمان بر او گرد شدند، بگرفتندش و بسوختندش، خدایش لعنت کناد. ازیاران وی نیز چهار تن کشته شدند. وی، جوان، بلندقامت، درشت و سرخ موی بود.
هوش مصنوعی: من امروز این خانه را خراب می‌کنم. مردم دور او جمع شدند، او را گرفتند و سوزاندند، خدا او را لعنت کند. همچنین چهار نفر از یاران او نیز کشته شدند. او جوانی بود بلند قامت، درشت و با موهای قرمز.
ارسطو اسکندر را نوشت: یاد هر مهتری را زمانه بفرساید و نامش را بمیراند. مگر آن یاد نیک که از وی در دل ها راسخ گشته باشد و سینه از پدران به پسران رسد.
هوش مصنوعی: ارسطو به اسکندر نوشت که زمان می‌تواند یاد هر شخص بزرگ و مهمی را فراموش کند و نام او را از بین ببرد. اما یاد نیکی که در دل‌ها جا بیفتد و از نسل‌های گذشته به نسل‌های آینده منتقل شود، چنین سرنوشتی نخواهد داشت.
حسن بصری عمر بن عبدالعزیز را نوشت: طول بقا، سرانجام به فنا انجامد. از این رو از فنایت که باقی نماند، بهر بقایت که فنا پذیرد، برگیر.
هوش مصنوعی: حسن بصری به عمر بن عبدالعزیز نوشت که زندگی طولانی در نهایت به نابودی ختم می‌شود. بنابراین، از آن چیزهایی که دوام نمی‌آورند، چیزی برنگیر و از آنچه که فناپذیر است، بهره‌مند شو.
خلیفه ای، اعرابئی را گفت: چه خواهی؟ گفت: سلامت و گمنامی. چه دیده ام که شر صاحب نامان را زودتر دریابد. خلیفه گفت: به خداوند سوگند اگر این سخن پیش از خلافت شنیده بودم، هرگز آن را گردن نمی نهادم.
هوش مصنوعی: خلیفه‌ای از یک عرب پرسید: چه چیزی می‌خواهی؟ او پاسخ داد: سلامتی و ناشناسی. او توضیح داد که دیده‌ام که آسیب‌پذیری افراد مشهور زودتر به او می‌رسد. خلیفه گفت: به خدا قسم اگر این حرف را قبل از به عهده گرفتن خلافت شنیده بودم، هرگز به آن توجه نمی‌کردم.
از نامه ی لقمان حکیم: پوشیده داشتن آنچه به چشم دیده ای، نیک تر از پرآوازه ساختن چیزی است که پنداشته ای.
هوش مصنوعی: از نامه لقمان حکیم: بهتر است که آنچه را با چشم دیده‌ای، پنهان کنی تا اینکه چیزی را که فقط خیال کرده‌ای، بزرگ کنی و به زبان بیاوری.
ابومسعود: دنیا، تمام هم و غم است. حال اگر شادمانئی در آن اتفاق افتد، سود آدمی است.
هوش مصنوعی: ابومسعود می‌گوید که زندگی دنیا تمام دغدغه‌ها و نگرانی‌های ماست. اما اگر در این دنیا لحظاتی شاد و خوشحال‌کننده برای ما پیش بیاید، این یک نفع و فایده برای انسان به حساب می‌آید.
حکیمی گفت: کسی که پیوسته سستی کند، آرزویش ناکام ماند. کسی که تمامی نیروی خویش به کار برد، مراد حاصل آرد.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرد که اگر کسی همیشه تنبلی کند، به آرزوهایش نخواهد رسید. اما اگر کسی تمام تلاشش را به کار گیرد، به هدفش دستیابی خواهد یافت.
از سخنان حکیمان: از زیان مندترین وسیله بر دشمن زبان است. چه آن را نبیند که دشمن اوست.
هوش مصنوعی: از نظرات حکیمان بر می‌آید که زبان، یکی از خطرناک‌ترین ابزارها علیه دشمنان است، زیرا دشمن نمی‌تواند آن را ببیند.
فریاد از این غصه که درد دل ما را
هر چند شنیدی همه افسانه گرفتی
هوش مصنوعی: این غم و اندوهی که در دل داریم، حتی اگر تو صدا زنی و از آن صحبت کنی، برای تو فقط داستانی شده و به عمق احساسات ما پی نبردی.
شاهی همه روز می کشیدی
روزی دو سه روز پارسا باش
هوش مصنوعی: روزهای شاهان همیشه پر از خوشی و لذت است، اما گاهی اوقات نیاز است که انسان روزهای خاصی را با تقوا و پرهیزگاری سپری کند.

حاشیه ها

1401/09/05 16:12
محمدامین

سلام و درود

«طرفه مجنونی است» را توضیح و تشریح بفرمایید!