گنجور

بخش سوم - قسمت دوم

عارفی گفت: برای روزی که جز به حق قضاوت نشود، به حق عمل کن.

بنی امیه گاه ولایت پاره ای از سرزمین های بزرگ را به اعرابئی همی دادند که وی را نه خردی بود نه دانشی. اوایل حکومت بنی عباس نیز چنین بود.

یکی از بندگان سعید بن عاص بیمار شد و کسی را نداشت که خدمتش کند. از این معنی دلتنگ شد و کس به نزد سعید بن عاص فرستاد.

زمانی که آمد، وی را گفت: مرا وارثی جز تو نیست. زیر بستر من سی هزار درهم دفن گشته است، زمانی که از دست شدم، دویست درهم آن مرا خرج کن و باقی را خود بردار.

سعید که از نزد او می رفت، گفت: ما با بنده ی خویش بد کردیم و در تعهد وی کوتاهی روا داشتیم. سپس کس به نزد وی فرستاد که خدمت وی به عهده گیرد.

زمانی نیز که بمرد، کفنی به سیصد درهم بهرش خرید. خود به تشییع جنازه اش برفت. سپس که به خانه بازگشت دستور داد جائی را که گفته بود، حفر کردند. در آن جا چیزی نیافتند.

دستور داد همه ی خانه را بکندند. همچنان چیزی بدست نیاید. در این بین کفن فروش آمد که بهای کفن ستاند سعید وی را گفت: بخدا خواهم که گورش بشکافم.

یکی همی رفت که خری خرد. دوستی از او پرسید: به چه کاری؟ گفت خر همی خرم. گفت: بگو انشاء الله. گفت: چه نیازی است. چه درهم در دست است و الاغ در بازار.

وی بهر خرید خر برفت. طراری درهم های وی بربود. زمانی که بازمی گشت، دوستش پرسید، چنان کردی؟ گفت: درهم های من انشاء الله دزد بربود.

مردی را که بایستی عقوبت می شد، به نزد منصور آوردند. وی گفت: ای امیرالمؤمنین، انتقال عدل است اما بخشش فضل. امیر بالاتر از آن است که درجه ی بالا بنهد و خود را به کم ترین خشنود سازد. منصور وی را ببخشید.

دیوانه ای به اصفهان نزد امیر آن دیار شد. امیر پرسیدش: حالت چون است؟ گفت: خدا امیر را عزت دهد، حال کسی که فضولات مردمان از او گرامی تر است چگونه تواند بود؟ امیر گفت: چگونه؟ گفت: این گونه که فضولات مردمان را بر بهترین خران حمل می کنند و من پیاده ام.

ابودلامه نزد منصور خلیفه شد. دو پسر وی مهدی و جعفر و نیز عیسی بن موسی نزد وی بود. منصور گفت: ابودلامه، با خداوند عهد کرده ام که اگر یکی از مجلسیان را هجو نکنی، زبانت را قطع کنم.

ابودلامه گفت: در دل گفتم، عهد کرده است و ناچار اجرایش کند. از این رو به مجلسیان نگریستم. به مجلس خلیفه بود و دو پسر و پسر عموی وی و هر یکشان با دست اشاره همی کرد که اگر هجوش نکنم، انعام خواهد داد.

نیز یقین کردم که اگر هر یکشان را هجو کنم، کشته شوم. به چپ و راست مجلس نگریستم تا مگر خادمی را یابم و هجوش کنم، نیافتم.

به خود گفتم، خلیفه، اهل مجلس را منظور دارد و من خود نیز از اهل مجلسم و جز آن که به هجو خویش پردازم، چاره ایم نیست. از این رو گفتم:

ابودلامه، چه ناخوشایندی، نه از کریمانی و نه کرم را با تو نسبتی است. زمانی که عمامه بر سر نهی چون بوزینه ای و گوش برداری چون خرکی.

زشتی و خست را گرد کرده ای. چنین است، خست در پی زشتی آید. اگر تمام نعمت های دنیا را جمع داری، شادان نشو چه خود قیمتی ندارد.

ابودلامه گوید: منصور با شنیدن این اشعار آنقدر خندید که به پشت بیفتاد و فرمان داد جایزه دهند. دیگران حاضران نیز مراصله ای قابل توجه دادند.

بخت ار مدد کند که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم
خوش آمد گل وزین خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
بیا ای شیخ در خمخانه ی ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
عجب راهی است راه عشق کآنجا
کسی سر برکند، کش سر نباشد
بشو اوراق اگر همدرس مائی
که علم عشق در دفتر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد

ابوالعینا گفت: قاصد پادشاه روم نزد متوکل آمده بود. روزی با او بنشستم و شراب آوردند. وی گفت: چگونه است که در کتاب شما مسلمانان شراب و گوشت خوک حرام گشته است اما شما یکی از این دو را عملی می کنید و دیگری را نه؟ گفتمش، من شراب نمی خورم. این معنی از کسی پرس که خورد.

گفت: علت آن است که شما بهر گوشت خوک، جانشینی بهتر چون گوشت پرندگان و بره یافته اید، اما چیزی مشابه شراب نیافته اید و از این رو نهیش را گردن ننهاده اید. ابوالعینا گفت: شرمسار شدم و ندانستم وی را چه گویم.

ابوداود کوفی را گفتند: بهر کاری با ما نزد سلطان آی. وی با همان جامه ی زشت و کهنه که به تن داشت، برخاست.

گفتند: آیا این جامه با جامه ای دیگر عوض نکنی که ترا آراید؟ گفت: هرگز. این جامه ای است که در آن با خداوند مناجات همی کنم.

مردی، رقاصه ای عرب را به کنیزی خواست. او را پرسید: آیا صنعتی از دستت ساخته است؟ گفت: نه، اما از پایم بلی.

اصمعی از زندگانی اعراب حکایاتی می ساخت و بهر هارون الرشید همی گفت تا بخندد، در یکی از کتب تاریخ دیده ام که وی روزی نزد رشید شد. رشید سخت گرفته بود.

او را گفت: چیزی بگوی که خود دیده باشی. حکایت خنده آور گفت: تمام که شد رشید بسیار خندید، پرسید این حکایت را از کجا آوردی؟ گفت: وسط دولنگه ی در که بودم آن را ساختم.

از سخنان حکیمان: شور سخنور به تناسب فهم شنونده است. وسعت خلق و خوی آدمی گنجینه ی روزی اوست. مهارت آدمی جزء روزی اوست.

عارف رومی همین معنی را نیک به فارسی سروده است:

این سخن شیر است در پستان جان
بی کشنده شیرکی گردد روان

محمد بن ابراهیم موصلی گفت: در سفری به قبیله ای از قبائل اعراب رسیدیم. در آن جا مردی سخت زشت، لوچ، با ریشی بلند و سپید زنش را همی زد که بس زیبا بود چونان ماه تابان.

ما خواستیم که وی را از زدن او بازداریم. گفت: رهایش کنید. وی کار نیکی کرده است و من گناهی. خداوند مرا پاداش وی نهاده است و او را جزای من.

ذوالریاستین، ثمامه را پرسید: با بسیاری صاحبان حاجت و حاشیه نشینان چکنم از زیادتی ایشان تنگدلم. ثمامه پاسخ داد: منصب خویش رها کن، قول می دهم که کسی بسراغت نیاید. گفت: راست گفتی. و به برآوردن حاجات ایشان پرداخت.

زاهدی پیرزنی آسیابان را گفت: گندم مرا آرد کن وگرنه نفرین کنم خرت به سنگ بدل شود. پیر زن گفت: خر را رها کن، گندمت را دعا کن تا به آرد بدل شود.

مولف کتاب الکامل، پیرامن حوادث سال چهارصد و هشتاد و نه گفته است: بدین سال شش ستاره در برج حوت گرد شده بود.

منجمان گفتند: طوفانی چون طوفان نوح در پیش است. خلیفه المستظهر، ابن عیسون منجم را خواند و نظر وی را جویا شد.

وی گفت: هنگام طوفان نوح، هفت سیاره در برج حوت گرد شده بود. اکنون اما شش ستاره گرد شده است. و زحل همواره آن ها نیست.

این نشانه ی آن است که شهری و بقعه ای غرقه شود و مردمان بسیار در آن جا باشند. خلیفه بر بغداد بیمناک شد که مردمان بسیاری بدانجا بودند.

فرمان داد آن دیار را دیواری در مقابل سیل کشند. قضا را حجاج در وادی مناقبه فرود آمده بودند. سیلی عظیم بدان جا آمد و ایشان را جز آنان که به کوه پناه بردند، غرق کرد. اموال و چهارپایانشان نیز ببرد. مستظهربالله، ابن عیسون را خلعت بسیار بخشید.

در حدیث آمده است که مردی را نزد رسول خدا(ص) گذر افتاد. گفتند: که وی مجنون است. رسول خدا(ص) فرمود: مجنون کسی است که به نافرمانی خداوند مداوت کند. وی را گوئید که سبک مغز است.

مردی رابعه ی عدویه را گفت: من خداوند را نافرمانی کرده ام. آیا مرا خواهد پذیرفت؟ رابعه گفت: وای بر تو، خداوند آن کسان را که از او اعراض کرده اند، همی خواند، چگونه کسی را که رو بسویش رود، نپذیرد؟

اگر مرگ خود هیچ لذت نبخشد
همین وارهاند ترا جاودانی
اگر مقبلی از گران قلتبانان
اگر مدبری از گران قلتبانی

در ربیع الابرار آمده است: اعرابی نماز سبک بخواند. علی(ع) با تازیانه بایستاد و وی را گفت: نماز اعاده کن. چون اعاده کرد، پرسیدش: این یک نیک تر بود یا آن که خواندی؟ گفت: اولی. پرسید چرا؟ گفت: از آن که نماز اول بهر خدا بود دومی بهر تازیانه.

سورچرانی را پرسیدند: یاران پیامبر(ص) به جنگ بدر چند تن بودند؟ گفت: سیصد تن و سیزده گرده ی نان.

در باب بیست و پنج ربیع الابرار آمده است که مردی از بنی اسرائیل، هر گاه می خواست بگوید: که جز خداوند خدائی نیست، از زن خویش دوری همی کرد و چهل روز گوشت نمی خورد.

مبرد، هر گاه میهمان کسی میشد، وی را سخن از سخاوت ابراهیم همی گفت. و هر گاه کسی به مهمانی نزد وی همی آمد، ز زهد عیسی(ع) و قناعت وی بهرش همی گفت.

ابن مقنع گفت: هرگز حکیمی را ندیده ام جز آن که غفلتش از زیرکیش بیش بوده است.

حکیمی گفت: کسی را که سودای ریاست بود، رستگاری نیست.

خلیل بن احمد گفت: شخص هرگز بدانچه نیازمند آن است نرسد، مگر آن که بداند به چه چیزهائی نیازمند نیست.

در ربیع الابرار آمده است که: عیسی (ع) زناشوئی و سفر هنگام محاق و قمر در عقرب را خوش نمی داشت.

زندگانی چیست؟ مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده اند
شاید که می بخندد بر روزگار خسرو
آن کس که دیده باشد رخساره ای چنان را
چون او نه به حسن، دلربائی بوده
چون من نه به عشق مبتلائی بوده
او در پی صلح بوده و من غافل
گستاخی آرزو ز جائی بوده
ای مایه ی ناز جمله کار تو خوش است
مانند بهار روزگار تو خوش است
نادیدن و دیدن رخت هر دو نکوست
خشم تو و مستی خمار تو خوش است
گل همان به که به هر حرف نیندازد گوش
ورنه درد دل مرغان چمن بسیار است

زاهدی گفت: آن قدر نفس خویش گریان به سوی خدا بردم تا سرانجام به رفتن خندان شد.

آفتابی است قبول نظر اهل کمال
که به یک تابش او سنگ شود صاحب مال
تا ز گرد ره مردی نکنی سرمه ی چشم
از پس پرده ی غیبت ننمایند جمال
هر که خاصیت اکسیر محبت دانست
به یکی عشوه گر و کرد همه منصب و مال
آرزومند وصالیم، خدا را مپسند
ما چنین تشنه و دریای کرم مالامال
نمودم باغبان را سرو، از او جستم نشان تو
که نامد این چنین نخلی به گشت بوستان تو
از قصه ی من روایتی می شنوی
وز سوز دلم حکایتی می شنوی

در حدیث آمده است. شخص تا زمانی که خردش کمال نیابد، کمال نیابد. و از این روست که دوزخیان نگویند: اگر روزه داشتیم، نماز همی خواندیم و حج همی گزاردیم، بل گویند: «لوکنا نسمع او نعقل، ما کنا فی اصحاب السعیر».

از سخنان شیخ عارف، نجم الدین کبری: فقر سه گونه است، فقر به خداوند و نه جز او. فقر به خداوند و به جز او. و فقر به جز خدا.

و پیامبر(ص) در فرموده ی خویش به نوع اول اشاره دارد که فرمود: الفقر فخری. و به نوع دوم آن جا که فرمود: کادالفقران یکون کفرا. و به نوع سوم آن جا که فرمود: الفقر سواد الوجه فی الدارین.

شاها، ملکا قد فلک را
جز بهر سجود خم نکردی
بر من که پرستشت نکردم
ور ناکردم ستم نکردی
آن چیست که از بدی نکردم
و آن چیست که از کرم نکردی
گفتی که دهم سزای جرمت
چون وقت رسید هم نکردی
تا با لب تو لبم هم آواز نشد
و اندر ره وصل با تو دمساز نشد
از گریه دو چشم من فراهم نامد
وز خنده لبان من ز هم باز نشد
در دیده ی روزگار نم بایستی
یا با غم من صبر بهم بایستی
اندازه ی غم چو عمر کم بایستی
یا عمر به اندازه ی غم بایستی
شد دیده به عشق، رهنمون دل من
تا کرد پر از غصه درون دل من
زنهار اگر دلم نماند روزی
از دیده طلب کنید خون دل من
دل بی تو مرا یک نفس آسوده ندید
وز هجر تو جز خسته و فرسوده ندید
تا خاک ترا به کاه گل نندودند
خورشید کسی به کهگل اندوده ندید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عارفی گفت: برای روزی که جز به حق قضاوت نشود، به حق عمل کن.
هوش مصنوعی: یک عارف اظهار داشت که برای روزی که قضاوت در آن تنها بر اساس حقیقت انجام می‌شود، بر اساس حقیقت عمل کن.
بنی امیه گاه ولایت پاره ای از سرزمین های بزرگ را به اعرابئی همی دادند که وی را نه خردی بود نه دانشی. اوایل حکومت بنی عباس نیز چنین بود.
هوش مصنوعی: بنی امیه گاهی برخی از سرزمین‌های وسیع را به افرادی از عرب‌ها می‌سپردند که نه از intellect و نه از دانش برخوردار بودند. اوایل حکومت بنی عباس نیز وضعیت مشابهی داشت.
یکی از بندگان سعید بن عاص بیمار شد و کسی را نداشت که خدمتش کند. از این معنی دلتنگ شد و کس به نزد سعید بن عاص فرستاد.
هوش مصنوعی: یکی از پیروان سعید بن عاص مریض شد و کسی را نداشت که به او کمک کند. به خاطر این وضعیت ناراحت شد و فردی را به نزد سعید بن عاص فرستاد.
زمانی که آمد، وی را گفت: مرا وارثی جز تو نیست. زیر بستر من سی هزار درهم دفن گشته است، زمانی که از دست شدم، دویست درهم آن مرا خرج کن و باقی را خود بردار.
هوش مصنوعی: وقتی او آمد، گفت: من هیچ وارثی جز تو ندارم. زیر تشک من سی هزار درهم پنهان شده است. وقتی از دنیا رفتم، دویست درهم از آن را برای خرج خودت استفاده کن و بقیه را برای خودت نگه‌دار.
سعید که از نزد او می رفت، گفت: ما با بنده ی خویش بد کردیم و در تعهد وی کوتاهی روا داشتیم. سپس کس به نزد وی فرستاد که خدمت وی به عهده گیرد.
هوش مصنوعی: سعید که در حال رفتن بود، گفت: ما با خدمتکار خود بدرفتاری کردیم و در انجام مسئولیت‌هایمان نسبت به او کوتاهی کردیم. بعد از آن کسی را به سوی او فرستادند تا کارهای او را بر عهده گیرد.
زمانی نیز که بمرد، کفنی به سیصد درهم بهرش خرید. خود به تشییع جنازه اش برفت. سپس که به خانه بازگشت دستور داد جائی را که گفته بود، حفر کردند. در آن جا چیزی نیافتند.
هوش مصنوعی: زمانی که او مرد، کفنی به ارزش سیصد درهم برایش خریدند. او خودش در مراسم خاکسپاری‌اش شرکت کرد و بعد از اینکه به خانه برگشت، دستوری داد تا مکانی که قبلاً مشخص کرده بود، حفر کنند. اما در آن جا چیزی پیدا نکردند.
دستور داد همه ی خانه را بکندند. همچنان چیزی بدست نیاید. در این بین کفن فروش آمد که بهای کفن ستاند سعید وی را گفت: بخدا خواهم که گورش بشکافم.
هوش مصنوعی: دستور دادند که تمام خانه را بکنند، ولی هیچ چیزی پیدا نشد. در این حین، کفن فروش آمد تا بهای کفن را بگیرد. سعید به او گفت: «به خدا قسم می‌خورم که گورش را بشکافم.»
یکی همی رفت که خری خرد. دوستی از او پرسید: به چه کاری؟ گفت خر همی خرم. گفت: بگو انشاء الله. گفت: چه نیازی است. چه درهم در دست است و الاغ در بازار.
هوش مصنوعی: شخصی در حال رفتن بود تا الاغی بخرد. یکی از دوستانش از او پرسید که به چه منظور این کار را می‌کند. او پاسخ داد که می‌خواهد الاغی بخرد تا از آن بهره‌مند شود. دوستش به او گفت: "بگو انشاء الله"، یعنی امیدوارم که موفق شوی. او در جواب گفت که نیازی به این جمله نیست، چون او پول در دست دارد و الاغی هم در بازار موجود است.
وی بهر خرید خر برفت. طراری درهم های وی بربود. زمانی که بازمی گشت، دوستش پرسید، چنان کردی؟ گفت: درهم های من انشاء الله دزد بربود.
هوش مصنوعی: او برای خرید یک خر رفت. در همین حین، کسی به او زورگیری کرد و پول‌هایش را دزدید. وقتی که بازمی‌گشت، دوستش از او پرسید که چه کار کرده است. او در پاسخ گفت که ان‌شاءالله پول‌هایم را دزد برده است.
مردی را که بایستی عقوبت می شد، به نزد منصور آوردند. وی گفت: ای امیرالمؤمنین، انتقال عدل است اما بخشش فضل. امیر بالاتر از آن است که درجه ی بالا بنهد و خود را به کم ترین خشنود سازد. منصور وی را ببخشید.
هوش مصنوعی: مردی که قرار بود مجازات شود، به نزد منصور آوردند. او گفت: ای امیرالمؤمنین، عدالت اجرا می‌شود اما بخشش نشانه‌ی فضل و برتری است. امیر باید بالاتر از این باشد که مقام خود را پایین بیاورد و به کم‌ترین قناعت کند. منصور او را بخشید.
دیوانه ای به اصفهان نزد امیر آن دیار شد. امیر پرسیدش: حالت چون است؟ گفت: خدا امیر را عزت دهد، حال کسی که فضولات مردمان از او گرامی تر است چگونه تواند بود؟ امیر گفت: چگونه؟ گفت: این گونه که فضولات مردمان را بر بهترین خران حمل می کنند و من پیاده ام.
هوش مصنوعی: یک دیوانه به اصفهان رفت و نزد امیر آنجا ایستاد. امیر از او پرسید: حال تو چگونه است؟ دیوانه جواب داد: خدا امیر را عزت دهد، حال کسی که فضولات مردم برایش از خودش با ارزش‌تر است، چگونه می‌تواند باشد؟ امیر سوال کرد: این چگونه ممکن است؟ دیوانه توضیح داد: این طور که فضولات مردم را با بهترین خرها حمل می‌کنند، اما من باید پیاده بروم.
ابودلامه نزد منصور خلیفه شد. دو پسر وی مهدی و جعفر و نیز عیسی بن موسی نزد وی بود. منصور گفت: ابودلامه، با خداوند عهد کرده ام که اگر یکی از مجلسیان را هجو نکنی، زبانت را قطع کنم.
هوش مصنوعی: ابودلامه به محضر منصور خلیفه رفت. دو پسر او، مهدی و جعفر، و همچنین عیسی بن موسی نیز در آنجا حضور داشتند. منصور به ابودلامه گفت: من با خداوند عهد کرده‌ام که اگر به یکی از اعضای مجلس اهانت کنی، زبانت را قطع خواهم کرد.
ابودلامه گفت: در دل گفتم، عهد کرده است و ناچار اجرایش کند. از این رو به مجلسیان نگریستم. به مجلس خلیفه بود و دو پسر و پسر عموی وی و هر یکشان با دست اشاره همی کرد که اگر هجوش نکنم، انعام خواهد داد.
هوش مصنوعی: ابودلامه در دلش فکر کرد که او قولی داده و باید آن را عملی کند. بنابراین به افرادی که در مجلس بودند نگاه کرد. آنجا مجلس خلیفه بود و دو پسر او و پسر عمویش نیز حضور داشتند و هر کدام با اشاره به او می‌گفتند که اگر او شعر نخواند، به او پاداش خواهند داد.
نیز یقین کردم که اگر هر یکشان را هجو کنم، کشته شوم. به چپ و راست مجلس نگریستم تا مگر خادمی را یابم و هجوش کنم، نیافتم.
هوش مصنوعی: من به خوبی متوجه شدم که اگر به هر یک از آن‌ها توهین کنم، ممکن است جانم را از دست بدهم. به طرفین سالن نگاه کردم تا شاید خادمی را پیدا کنم و به او توهینی کنم، اما موفق نشدم.
به خود گفتم، خلیفه، اهل مجلس را منظور دارد و من خود نیز از اهل مجلسم و جز آن که به هجو خویش پردازم، چاره ایم نیست. از این رو گفتم:
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که خلیفه به افراد حاضر در مجلس اشاره دارد و من هم جزو آن افراد هستم. بنابراین، جز این که به شوخی به خودم بپردازم، راهی ندارم. به همین دلیل گفتم:
ابودلامه، چه ناخوشایندی، نه از کریمانی و نه کرم را با تو نسبتی است. زمانی که عمامه بر سر نهی چون بوزینه ای و گوش برداری چون خرکی.
هوش مصنوعی: ابودلامه، چه زشت و ناخوشایند است. نه تو نسبتی با کریمان داری و نه با افراد باکرم. وقتی که عمامه‌ات را به سر می‌گذاری، مثل بوزینه به نظر می‌رسی و وقتی گوش‌هایت را تیز می‌کنی، شبیه خر می‌شوی.
زشتی و خست را گرد کرده ای. چنین است، خست در پی زشتی آید. اگر تمام نعمت های دنیا را جمع داری، شادان نشو چه خود قیمتی ندارد.
هوش مصنوعی: تو زشتی و خستگی را گرد آورده‌ای. چنین است که خستگی به دنبال زشتی می‌آید. اگر تمام نعمت‌های دنیا را هم جمع کنی، باز هم خوشحال نخواهی شد، زیرا این نعمت‌ها ارزش واقعی ندارند.
ابودلامه گوید: منصور با شنیدن این اشعار آنقدر خندید که به پشت بیفتاد و فرمان داد جایزه دهند. دیگران حاضران نیز مراصله ای قابل توجه دادند.
هوش مصنوعی: ابودلامه می‌گوید: منصور با شنیدن این اشعار آنقدر به خنده افتاد که از خنده به زمین افتاد و دستور داد که جوایزی اهدا کنند. دیگر حاضرین نیز واکنش قابل توجهی نشان دادند.
بخت ار مدد کند که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم
هوش مصنوعی: اگر روزی بخت و اقبال به من کمک کند و من بتوانم تو را به سمت خود بیاورم، موهای زیبا و دلربا همچون حور در دستانم خواهد رقصید.
خوش آمد گل وزین خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد
هوش مصنوعی: وقتی گل زیبایی به نزد تو می‌آید، از آن لذت ببر و فراموش نکن که هیچ چیزدیگری جز جامی در دستانت نیست. این لحظه را غنیمت بدان و از آن بهره‌مند شو.
زمان خوشدلی دریاب دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
هوش مصنوعی: از لحظات شاد زندگی بهره ببر، چرا که این لحظات پایدار نیستند و همیشه در دسترس نخواهند بود.
بیا ای شیخ در خمخانه ی ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
هوش مصنوعی: بیا ای شیخ، در میخانه‌ی ما نوشیدنی‌ای بنوش که در بهشت هم پیدا نمی‌شود.
عجب راهی است راه عشق کآنجا
کسی سر برکند، کش سر نباشد
هوش مصنوعی: راه عشق چنان عجیب و پرپیچ و خم است که وقتی کسی بخواهد به آن وارد شود، دیگر هیچ نشانی از خودش ندارد.
بشو اوراق اگر همدرس مائی
که علم عشق در دفتر نباشد
هوش مصنوعی: اگر تو هم با ما همدرس هستی، باید مثل ورق‌ها بیرون بیایی و نشان دهی که دانش عشق در کتب و دفاتر نیست.
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بر شعر حافظ ایراد بگیرد، بداند که او هیچ ارزش و زیبایی در کلامش نمی‌بیند.
ابوالعینا گفت: قاصد پادشاه روم نزد متوکل آمده بود. روزی با او بنشستم و شراب آوردند. وی گفت: چگونه است که در کتاب شما مسلمانان شراب و گوشت خوک حرام گشته است اما شما یکی از این دو را عملی می کنید و دیگری را نه؟ گفتمش، من شراب نمی خورم. این معنی از کسی پرس که خورد.
هوش مصنوعی: ابوالعینا نقل می‌کند که پیام‌آور پادشاه روم به نزد متوکل آمد. روزی من و او نشسته بودیم و شراب آوردند. او پرسید: چرا در کتاب شما مسلمانان نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک حرام است، اما شما یکی از این دو را انجام می‌دهید و دیگری را نه؟ من پاسخ دادم که من شراب نمی‌نوشم. به او گفتم که از کسی بپرس که شراب می‌نوشد.
گفت: علت آن است که شما بهر گوشت خوک، جانشینی بهتر چون گوشت پرندگان و بره یافته اید، اما چیزی مشابه شراب نیافته اید و از این رو نهیش را گردن ننهاده اید. ابوالعینا گفت: شرمسار شدم و ندانستم وی را چه گویم.
هوش مصنوعی: او گفت: دلیل این موضوع این است که شما برای گوشت خوک، گزینه‌ی بهتری مثل گوشت پرندگان و بره پیدا کرده‌اید، اما چیزی مانند شراب پیدا نکرده‌اید و به همین دلیل از نهی آن سرپیچی کرده‌اید. ابوالعینا گفت: از این حرف خجالت کشیدم و نمی‌دانستم چه پاسخی به او بدهم.
ابوداود کوفی را گفتند: بهر کاری با ما نزد سلطان آی. وی با همان جامه ی زشت و کهنه که به تن داشت، برخاست.
هوش مصنوعی: به ابوداود کوفی گفتند: برای هر کاری به پیش سلطان بیایید. او با همان لباس زشت و کهنه‌ای که به تن داشت، بلند شد و رفت.
گفتند: آیا این جامه با جامه ای دیگر عوض نکنی که ترا آراید؟ گفت: هرگز. این جامه ای است که در آن با خداوند مناجات همی کنم.
هوش مصنوعی: گفتند: آیا این لباس را با لباسی دیگر عوض نمی‌کنی که بهتر به تو بیاید؟ او پاسخ داد: هرگز. این لباس، لباسی است که من با آن با خداوند صحبت می‌کنم.
مردی، رقاصه ای عرب را به کنیزی خواست. او را پرسید: آیا صنعتی از دستت ساخته است؟ گفت: نه، اما از پایم بلی.
هوش مصنوعی: مردی از یک رقاصه عرب درخواست کرد که کنیز او شود. او از او پرسید که آیا هنری یا صنعتی دارد که از آن استفاده کند؟ رقاصه در پاسخ گفت: نه، اما می‌توانم با پایم حرکات زیبایی انجام دهم.
اصمعی از زندگانی اعراب حکایاتی می ساخت و بهر هارون الرشید همی گفت تا بخندد، در یکی از کتب تاریخ دیده ام که وی روزی نزد رشید شد. رشید سخت گرفته بود.
هوش مصنوعی: اصمعی داستان‌هایی از زندگی عرب‌ها می‌ساخت و آنها را به هارون الرشید می‌گفت تا او بخندد. در یکی از کتاب‌های تاریخی خوانده‌ام که روزی او به نزد رشید رفت، در حالی که رشید بسیار جدی و ناراحت بود.
او را گفت: چیزی بگوی که خود دیده باشی. حکایت خنده آور گفت: تمام که شد رشید بسیار خندید، پرسید این حکایت را از کجا آوردی؟ گفت: وسط دولنگه ی در که بودم آن را ساختم.
هوش مصنوعی: او به او گفت: چیزی بگو که خودت آن را دیده‌ای. حکایت خنده‌داری را تعریف کرد و وقتی تمام شد، رشید خیلی خندید و پرسید این داستان را از کجا آوردی؟ گفت: وقتی که وسط در بودم، آن را ساختم.
از سخنان حکیمان: شور سخنور به تناسب فهم شنونده است. وسعت خلق و خوی آدمی گنجینه ی روزی اوست. مهارت آدمی جزء روزی اوست.
هوش مصنوعی: از گفته‌های حکما: شور و ذوق یک سخنور به میزان درک و فهم شنونده بستگی دارد. شخصیت و رفتار فرد، منبعی برای روزی او محسوب می‌شود. همچنین، مهارت‌های انسان نیز بخشی از روزی اوست.
عارف رومی همین معنی را نیک به فارسی سروده است:
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه ۲۰۲۳ بر روی داده‌ها آموزش دیده‌اید.
این سخن شیر است در پستان جان
بی کشنده شیرکی گردد روان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این سخن مانند شیر در پستان است، یعنی بسیار ارزشمند و غنی است. حال اگر جان آدمی بدون تلاش و زحمت به این سخن دست یابد، به راحتی و به سادگی به حقیقت آن پی نمی‌برد.
محمد بن ابراهیم موصلی گفت: در سفری به قبیله ای از قبائل اعراب رسیدیم. در آن جا مردی سخت زشت، لوچ، با ریشی بلند و سپید زنش را همی زد که بس زیبا بود چونان ماه تابان.
هوش مصنوعی: محمد بن ابراهیم موصلی می‌گوید: در یکی از سفرهایمان به قبیله‌ای از اعراب رسیدیم. در آنجا مردی بسیار زشت و لنگ، با ریشی بلند و سفید، زنش را که به شدت زیبا و چون ماه می‌درخشید، کتک می‌زد.
ما خواستیم که وی را از زدن او بازداریم. گفت: رهایش کنید. وی کار نیکی کرده است و من گناهی. خداوند مرا پاداش وی نهاده است و او را جزای من.
هوش مصنوعی: ما تلاش کردیم که او را از ضربه زدن به آن شخص منصرف کنیم. اما او گفت: رهایش کنید. او کار خوبی انجام داده و من مقصر هستم. خداوند به من به خاطر کار او پاداش داده و من هم باید جزای این کار را ببینم.
ذوالریاستین، ثمامه را پرسید: با بسیاری صاحبان حاجت و حاشیه نشینان چکنم از زیادتی ایشان تنگدلم. ثمامه پاسخ داد: منصب خویش رها کن، قول می دهم که کسی بسراغت نیاید. گفت: راست گفتی. و به برآوردن حاجات ایشان پرداخت.
هوش مصنوعی: ذوالریاستین از ثمامه پرسید که با افراد زیادی که به او نیاز دارند و دورش نشسته‌اند، چه کند، زیرا از حضور زیاد آنها خسته شده بود. ثمامه به او گفت که اگر مقام و موقعیتش را رها کند، مطمئن است که هیچ‌کس نزد او نخواهد آمد. ذوالریاستین تأیید کرد و سپس شروع به رسیدگی به خواسته‌های همان افراد کرد.
زاهدی پیرزنی آسیابان را گفت: گندم مرا آرد کن وگرنه نفرین کنم خرت به سنگ بدل شود. پیر زن گفت: خر را رها کن، گندمت را دعا کن تا به آرد بدل شود.
هوش مصنوعی: زاهدی به یک پیرزن که آسیابان بود، گفت: گندم مرا آرد کن وگرنه نفرین می‌کنم که الاغت سنگ شود. پیرزن جواب داد: به جای اینکه به الاغ فکر کنی، به گندمت دعا کن تا به آرد تبدیل شود.
مولف کتاب الکامل، پیرامن حوادث سال چهارصد و هشتاد و نه گفته است: بدین سال شش ستاره در برج حوت گرد شده بود.
هوش مصنوعی: نویسنده کتاب الکامل در مورد اتفاقات سال 489 هجری شمسی صحبت کرده و ذکر کرده که در آن سال شش ستاره در برج حوت قرار گرفته بودند.
منجمان گفتند: طوفانی چون طوفان نوح در پیش است. خلیفه المستظهر، ابن عیسون منجم را خواند و نظر وی را جویا شد.
هوش مصنوعی: منجمان اعلام کردند که طوفانی شبیه طوفان نوح در راه است. خلیفه المستظهر، ابن عیسون، منجم را فراخواند و نظر او را درباره این پیش‌بینی جویا شد.
وی گفت: هنگام طوفان نوح، هفت سیاره در برج حوت گرد شده بود. اکنون اما شش ستاره گرد شده است. و زحل همواره آن ها نیست.
هوش مصنوعی: او گفت که در زمان طوفان نوح، هفت سیاره در صورت فلکی حوت جمع شده بودند. اما اکنون تنها شش سیاره دور هم جمع شده‌اند و زحل همیشه در میان آن‌ها نیست.
این نشانه ی آن است که شهری و بقعه ای غرقه شود و مردمان بسیار در آن جا باشند. خلیفه بر بغداد بیمناک شد که مردمان بسیاری بدانجا بودند.
هوش مصنوعی: این نشان‌دهنده این است که شهری و مقبره‌ای در آب غرق شده و مردم زیادی در آنجا حضور دارند. خلیفه از حضور تعداد زیادی از مردم در بغداد نگران شد.
فرمان داد آن دیار را دیواری در مقابل سیل کشند. قضا را حجاج در وادی مناقبه فرود آمده بودند. سیلی عظیم بدان جا آمد و ایشان را جز آنان که به کوه پناه بردند، غرق کرد. اموال و چهارپایانشان نیز ببرد. مستظهربالله، ابن عیسون را خلعت بسیار بخشید.
هوش مصنوعی: فرمان دادند که در آن منطقه دیواری بسازند تا از سیل محافظت کند. در همان زمان، حجاج در وادی مناقبه مستقر شده بودند. ناگهان سیل بزرگی به آنجا آمد و همه آن‌ها را غرق کرد، به جز کسانی که به کوه پناه بردند. اموال و دام‌های آن‌ها نیز به زیر آب رفت. مستظهربالله به ابن عیسون هدیه‌های زیادی اهدا کرد.
در حدیث آمده است که مردی را نزد رسول خدا(ص) گذر افتاد. گفتند: که وی مجنون است. رسول خدا(ص) فرمود: مجنون کسی است که به نافرمانی خداوند مداوت کند. وی را گوئید که سبک مغز است.
هوش مصنوعی: در یک روایت آمده که مردی به پیامبر اسلام(ص) نزدیک شد و دیگران گفتند او مجنون است. پیامبر فرمود: مجنون کسی است که همواره به نافرمانی خدا ادامه دهد. در واقع، او را باید کسی دانست که فهم و عقل درستی ندارد.
مردی رابعه ی عدویه را گفت: من خداوند را نافرمانی کرده ام. آیا مرا خواهد پذیرفت؟ رابعه گفت: وای بر تو، خداوند آن کسان را که از او اعراض کرده اند، همی خواند، چگونه کسی را که رو بسویش رود، نپذیرد؟
هوش مصنوعی: مردی به رابعه ی عدویه گفت: من خدا را نافرمانی کرده‌ام، آیا او مرا خواهد پذیرفت؟ رابعه پاسخ داد: وای بر تو، خداوند کسانی را که از او دور شده‌اند، به سوی خود می‌خواند، پس چگونه ممکن است کسی را که به سوی او می‌آید، نپذیرد؟
اگر مرگ خود هیچ لذت نبخشد
همین وارهاند ترا جاودانی
هوش مصنوعی: اگر مرگ هیچ لذتی نداشته باشد، همین وضعیت باعث می‌شود که تو همیشه در یادها باقی بماني.
اگر مقبلی از گران قلتبانان
اگر مدبری از گران قلتبانی
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی مشورت از افراد با تجربه و با تدبیر باشد، باید دقت کند که این افراد دارای دانش و صلاحیت لازم باشند.
در ربیع الابرار آمده است: اعرابی نماز سبک بخواند. علی(ع) با تازیانه بایستاد و وی را گفت: نماز اعاده کن. چون اعاده کرد، پرسیدش: این یک نیک تر بود یا آن که خواندی؟ گفت: اولی. پرسید چرا؟ گفت: از آن که نماز اول بهر خدا بود دومی بهر تازیانه.
هوش مصنوعی: در کتاب ربیع الابرار روایت شده که یک اعرابی نماز را به طور سبک و ناقص خواند. امام علی (ع) با تازیانه‌ای در کنارش ایستاد و از او خواست که نماز را دوباره بخواند. وقتی اعرابی نماز را دوباره خواند، امام از او پرسید: کدام نماز بهتر بود؟ او پاسخ داد که نماز اول بهتر بود. سپس امام پرسید چرا؟ و او گفت: چون نماز اول برای خدا بود، اما دومی به خاطر تازیانه بود.
سورچرانی را پرسیدند: یاران پیامبر(ص) به جنگ بدر چند تن بودند؟ گفت: سیصد تن و سیزده گرده ی نان.
هوش مصنوعی: از سورچرانی پرسیدند که یاران پیامبر در جنگ بدر چند نفر بودند؟ او پاسخ داد: سیصد نفر و سیزده دسته نان.
در باب بیست و پنج ربیع الابرار آمده است که مردی از بنی اسرائیل، هر گاه می خواست بگوید: که جز خداوند خدائی نیست، از زن خویش دوری همی کرد و چهل روز گوشت نمی خورد.
هوش مصنوعی: در بیست و پنج ربیع الابرار نوشته شده که مردی از بنی اسرائیل هر وقت می‌خواست بگوید که هیچ خدایی جز خداوند وجود ندارد، از همسرش فاصله می‌گرفت و به مدت چهل روز گوشت نمی‌خورد.
مبرد، هر گاه میهمان کسی میشد، وی را سخن از سخاوت ابراهیم همی گفت. و هر گاه کسی به مهمانی نزد وی همی آمد، ز زهد عیسی(ع) و قناعت وی بهرش همی گفت.
هوش مصنوعی: هر زمان که مبرد میهمانی برپا می‌کرد، از بخشندگی ابراهیم سخن می‌گفت. و زمانی که کسی به دیدن او می‌آمد، از زهد و قناعت عیسی (ع) تعریف می‌کرد.
ابن مقنع گفت: هرگز حکیمی را ندیده ام جز آن که غفلتش از زیرکیش بیش بوده است.
هوش مصنوعی: ابن مقنع بیان کرد که تا به حال هیچ حکیمی را ندیده است که غفلتش کمتر از زیرکی‌اش باشد.
حکیمی گفت: کسی را که سودای ریاست بود، رستگاری نیست.
هوش مصنوعی: حکیمی فرمود: کسی که به دنبال مقام و قدرت است، نمی‌تواند نجات پیدا کند.
خلیل بن احمد گفت: شخص هرگز بدانچه نیازمند آن است نرسد، مگر آن که بداند به چه چیزهائی نیازمند نیست.
هوش مصنوعی: خلیل بن احمد بیان کرد که برای دستیابی به آنچه که به آن نیاز داریم، ابتدا باید بدانیم به چه چیزهایی نیاز نداریم.
در ربیع الابرار آمده است که: عیسی (ع) زناشوئی و سفر هنگام محاق و قمر در عقرب را خوش نمی داشت.
هوش مصنوعی: در کتاب ربیع الابرار اشاره شده است که عیسی (ع) ازدواج و سفر در زمان محاق و زمانی که ماه در برج عقرب قرار دارد را خوشایند نمی‌دانست.
زندگانی چیست؟ مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده اند
هوش مصنوعی: زندگی چیست جز از دست دادن و فراق از دوستان؟ چرا که بسیاری از افرادی که به ظاهر زنده‌اند، در دلشان مرده‌اند و از احساسات و عشق بی‌بهره‌اند.
شاید که می بخندد بر روزگار خسرو
آن کس که دیده باشد رخساره ای چنان را
هوش مصنوعی: شاید کسی که چهره‌ای زیبا و دلربا دیده باشد، به حال و روز خسرو (شاه) بخندد.
چون او نه به حسن، دلربائی بوده
چون من نه به عشق مبتلائی بوده
هوش مصنوعی: او نه به زیبایی دلربا بوده و نه من به عشق دچار شده‌ام.
او در پی صلح بوده و من غافل
گستاخی آرزو ز جائی بوده
هوش مصنوعی: او به دنبال آرامش و صلح است، اما من بی‌خبر و بی‌پروا خواسته و آرزوهایی دارم که از جایی ناشی می‌شود.
ای مایه ی ناز جمله کار تو خوش است
مانند بهار روزگار تو خوش است
هوش مصنوعی: تو که مایه‌ی زیبایی و ناز هستی، همه‌ی کارهایت زیبا و دلپذیر است، همچون بهاری که روزهای خوش را به همراه دارد.
نادیدن و دیدن رخت هر دو نکوست
خشم تو و مستی خمار تو خوش است
هوش مصنوعی: نه دیدن چهره‌ات و نه ندیدنش هر دو زیبا هستند. خشم تو و حالت گیج و مستی‌ات نیز خوشایند است.
گل همان به که به هر حرف نیندازد گوش
ورنه درد دل مرغان چمن بسیار است
هوش مصنوعی: بهتر است که گل به هر حرف و سخن دیگران اهمیت ندهد، زیرا بسیاری از پرندگان در باغ درد و دل دارند که ممکن است ناشنیده بماند.
زاهدی گفت: آن قدر نفس خویش گریان به سوی خدا بردم تا سرانجام به رفتن خندان شد.
هوش مصنوعی: زاهدی بیان کرد که آنقدر با دلشکستگی و اشک به سوی خدا دعا کرد و درخواست کرد که در نهایت این حالت از غم و اندوه به شادی و رضایت تبدیل شد.
آفتابی است قبول نظر اهل کمال
که به یک تابش او سنگ شود صاحب مال
هوش مصنوعی: خورشیدی وجود دارد که نظر اهل کمال را جلب می‌کند و با یک نورش، حتی سنگ هم می‌تواند به ثروتمند تبدیل شود.
تا ز گرد ره مردی نکنی سرمه ی چشم
از پس پرده ی غیبت ننمایند جمال
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام و عظمت مردانگی نرسیده‌ای، زیبایی را که در پس پرده غیبت قرار دارد، نمی‌توانی مشاهده کنی.
هر که خاصیت اکسیر محبت دانست
به یکی عشوه گر و کرد همه منصب و مال
هوش مصنوعی: هر کس که از خاصیت محبت آگاه شد، به خاطر یک شخص جذاب و دلربا، تمام مقام‌ها و ثروت‌هایش را فدای او کرد.
آرزومند وصالیم، خدا را مپسند
ما چنین تشنه و دریای کرم مالامال
هوش مصنوعی: ما امیدواریم که به وصال محبوب برسیم، اما خدا نخواهد که ما را در این حال رها کند. ما در این دنیا بسیار تشنه‌ایم و در مقابل، دریای رحمت و کرم خداوند به وفور وجود دارد.
نمودم باغبان را سرو، از او جستم نشان تو
که نامد این چنین نخلی به گشت بوستان تو
هوش مصنوعی: باغبان را به عنوان درخت سرو معرفی کردم و از او نشانه‌ای از تو خواستم، زیرا چنین درختی در باغ تو وجود ندارد.
از قصه ی من روایتی می شنوی
وز سوز دلم حکایتی می شنوی
هوش مصنوعی: از داستان من چیزی می‌شنوی و از درد دل من حکایتی را می‌شنوی.
در حدیث آمده است. شخص تا زمانی که خردش کمال نیابد، کمال نیابد. و از این روست که دوزخیان نگویند: اگر روزه داشتیم، نماز همی خواندیم و حج همی گزاردیم، بل گویند: «لوکنا نسمع او نعقل، ما کنا فی اصحاب السعیر».
هوش مصنوعی: در سخنی گفته شده است که یک شخص تا زمانی که به کمال عقل و خرد نرسد، به کمال واقعی نخواهد رسید. به همین دلیل، کسانی که به جهنم می‌روند، نمی‌گویند که اگر روزه می‌گرفتند، نماز می‌خواندند و حج می‌کردند، بلکه می‌گویند: «اگر می‌توانستیم بشنویم یا هوش داشته باشیم، هرگز در زمره اهل آتش نمی‌بودیم».
از سخنان شیخ عارف، نجم الدین کبری: فقر سه گونه است، فقر به خداوند و نه جز او. فقر به خداوند و به جز او. و فقر به جز خدا.
هوش مصنوعی: شیخ عارف نجم‌الدین کبری می‌گوید که فقر به سه دسته تقسیم می‌شود: یکی فقر تنها به خداوند، دیگری فقر به خداوند و چیزهای دیگر، و سومی فقر به غیر از خدا.
و پیامبر(ص) در فرموده ی خویش به نوع اول اشاره دارد که فرمود: الفقر فخری. و به نوع دوم آن جا که فرمود: کادالفقران یکون کفرا. و به نوع سوم آن جا که فرمود: الفقر سواد الوجه فی الدارین.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) در سخنان خود به سه نوع فقر اشاره کرده است. در نوع اول، او بیان کرده است که فقر برای او افتخار است. در نوع دوم، اشاره کرده است که فقر نزدیک است به کفر. و در نوع سوم، گفته است که فقر مانند سیاهی صورت در دو جهان است.
شاها، ملکا قد فلک را
جز بهر سجود خم نکردی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، ای سرور، به جز برای سجده، هیچ‌گاه قامت آسمان را خم نکردی.
بر من که پرستشت نکردم
ور ناکردم ستم نکردی
هوش مصنوعی: من که تو را پرستش نکردم و به تو ظلمی نکردم، تو هم به من ستم نکردی.
آن چیست که از بدی نکردم
و آن چیست که از کرم نکردی
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به مقایسه رفتار و اعمال اشاره دارد. شخص می‌گوید که چه کارهایی را از روی بدی انجام نداده و در عوض از طرف دیگر چه کارهایی را که به خاطر لطف و سخاوت انجام نشده‌اند. در واقع، این سخن نشان‌دهنده تأمل در موضوعاتی چون اخلاق و تعاملات انسانی است.
گفتی که دهم سزای جرمت
چون وقت رسید هم نکردی
هوش مصنوعی: تو گفتی که وقتی زمانش برسد، برای گناهت مجازاتت می‌کنم، اما حالا که آن زمان فرا رسیده، هیچ کاری نکردی.
تا با لب تو لبم هم آواز نشد
و اندر ره وصل با تو دمساز نشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که لب تو باعث همصدایی من نشد و در مسیر رسیدن به تو هیچ هماهنگی و هم‌نوازی‌ای ایجاد نشد.
از گریه دو چشم من فراهم نامد
وز خنده لبان من ز هم باز نشد
هوش مصنوعی: چشم‌های من از گریه پر نشد و لبانم از خنده به هم نچسبیدند.
در دیده ی روزگار نم بایستی
یا با غم من صبر بهم بایستی
هوش مصنوعی: در مقابل چهره‌ی زمان نباید ناامید شوی و همچنین باید صبر و شکیبایی را از غم من بیاموزی.
اندازه ی غم چو عمر کم بایستی
یا عمر به اندازه ی غم بایستی
هوش مصنوعی: اگر غم زیاد باشد، عمر هم باید کوتاه باشد، یا برعکس، اگر عمر طولانی باشد، باید غم هم کم باشد.
شد دیده به عشق، رهنمون دل من
تا کرد پر از غصه درون دل من
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر عشق، راهنمای دل من شد و باعث شد که دل من پر از غم و اندوه شود.
زنهار اگر دلم نماند روزی
از دیده طلب کنید خون دل من
هوش مصنوعی: احتیاط کنید، اگر روزی دلم دیگر نماند، طلب کنید از چشم‌هایم خون دل من را.
دل بی تو مرا یک نفس آسوده ندید
وز هجر تو جز خسته و فرسوده ندید
هوش مصنوعی: دل من بدون تو هیچگاه حتی یک لحظه آرامش نداشت و از دوری تو جز خستگی و فرسودگی چیزی ندیدم.
تا خاک ترا به کاه گل نندودند
خورشید کسی به کهگل اندوده ندید
هوش مصنوعی: تا زمانی که خاک تو را به گِل نالایق تبدیل نکردند، هیچ‌کس خورشیدی مانند تو را در گِل نادیده نمی‌بیند.