گنجور

بخش چهارم - قسمت اول

حجاج یحیی بن سعید را گفت: تو سخت شبیه ابلیسی. گفت: امیر چرا ناخوش دارد که سرور آدمیان، به سرور جنیان شبیه شود. حجاج را جواب وی خوش آمد.

اعرابئی فرزند را دشنام بداد که، ای کنیزک زاده. فرزند جواب داد، مادرم از تو معذورتر است چه جز به آزاده ای رضایت نداد.

اعرابئی معاویه را چنین تسلیت بگفت: خداوند فانی را بر تو مبارک کند و باقی ترا مأجور دارد. معاویه پنداشت غلط گفته است. اما اعرابی افزود: آنچه در دست شماست، پایان پذیرد و آنچه نزد خداوند است، باقی ماند.

سقراط حکیم، حفره ای به نزدیکی نهری را مقیم بود. و زمانی که می خواست آب بنوشد، با دو دستش آب همی خورد. یکی از شاگردان وی، او را کوزه ای بخشید که مدتی با آن همی نوشید.

قضا را کوزه بشکست و سقراط دل تنگ شد. زمانی که شاگردان به عادت همیشه بیامدند که درس وی بنویسند، گفت: بنویسید، مال خانه ی اندوهان است و پایه ی غمان. نیز همی گفت: کسی که همی خواهد اندک اندوه بود، باید مال را رها کند.

فقیهی حدیثی را بگفت و اسنادش را ذکر نکرد. وی را گفتند چرا اسناد حدیث ذکر نکردی) گفت: از آن رو که آن را بهر عمل کردن نوشتم نه به بازار عرضه کردن.

محقق طوسی در شرح رساله العلم گفت: دانشمندی از خاندان نبوت یعنی محمدبن علی الباقر(ع) چه نیک گفته است، مگر جز این است که خداوند را از آن را عالم و قادر خوانی که دانش را به دانشمندان و قدرت را به قدرتمندان ارزانی داشته است؟

در صورتی که تمامی ویژگی هائی که با مدد از اوهام خویش بدقیق ترین معنی برای خداوند برهمی شمرید، ساخته و پرداخته ای چون شماست و به خود شما مردود است.

و خداوند تعالی زندگی بخش و مقدر کننده ی مرگ است. و بسا که مورچگان خرد پندارد که خداوند را دو شاخک بود.

و گمان کند که کمال همین است و هر آن کس را که شاخک نبود، نقصانی است. حال خردمندان نیز هنگامی که به وصف خداوندی پردازند، همین گونه است، و پناه خود اوست.

حکیمی گفت: جامه ای درپوش که به خدمتت درآید نه جامه ای که تو به خدمتش درآئی.

حسن سبط (ع) جامه ای همی پوشید که چهارصد درهم خریده بودش. پیامبر(ص) نیز حله ای به بهای هشتاد شتر بخرید.

یکی از بزرگان حله ای را به هزار (دینار) خریده بود، به تن می کرد و به مسجد همی رفت. وی را بر این معنی عیب کردند. گفت: چنین به هم نشینی خداوند همی روم.

خسرو پرویز را عمامه ای از کرک سمندر بود که پنجاه ذراع طول آن بود. زمانی که چرکین همی گشت، آن را به آتش همی افکند. آتش آن چرکینی همی برد و عمامه پاکیزه بیرون آورده می شد.

یکی از بزرگان قریش، هرگاه که به فراخی بود، جامه ای کهنه همی پوشید و زمانی که تنگدست بود، نیک ترین لباس خویش همی پوشید.

این معنی را بر او عیب کردند، گفت: زمانی که در حال فراخیم، جامه ای همی پوشم که هیبت آرد. و زمانی که تنگدستم به هیأت ظاهر خود را آرایم.

ولید به مجلس هشام شد. و بر سر خویش عمامه ای رنگارنگ بربسته بود. هشام پرسید: عمامه ات را چه بها داده ای؟ گفت: هزار دینار. گفت: اسراف کرده ای.

پاسخ داد: عمامه را بهر گرامی ترین اعضای خویش بدین بها خریده ام، در صورتی که تو کنیزکی بهر پست ترین عضو خویش به همین بها همی خری.

از خطبه های امیرمؤمنان(ع): به خدا سوگند که این روی پوش را چندان وصله زده ام که از وصله زنش دیگر شرم همی برم. بمن گفتند که این جامه بدور نیندازی؟ گفتم: از من دور شو چه صبحگاهان آن کسان که شب راه درنوردند، سپاسگزارده شوند.

در مکارم الاخلاق از زین العابدین(ع) روایت شده است که تن آدمی زمانی که جامه ی نرم پوشید، نافرمانی گیرد.

از سخن بزرگان: آن کس که دوست دارد شیرینی ایمان را چشد، باید پشمینه پوشد.

احنف را به ماه رمضان گفتند: تو سخت پیری و روزه داشتن زیانت رساند. گفت: بردباری در فرمانبری خداوند، نزد من آسان تر از بردباری بر عذاب اوست.

عارفی گفت: مصیبت یکی بیش نیست. اما اگر مصیبت زده جزع و فزع کند. دو خواهد شد، یعنی از دست رفتن یافته و از دست دادن ثواب مصیبت.

ابو مسلم صاحب الدوله را گفتند: چه شد که بدین جای رسیدی؟ گفت: جامه ی بردباری پوشیدم، کتمان و دوراندیشی پیشه کردم. با هوس ستیز کردم، دوست را دشمن و دشمن را دوست نپنداشتم.

از امیر مؤمنان(ع): با بردباری و یقین نیک، اندوهانی را که فرا می رسد، بران. کسی که به عیب خویش نگرد از عیب دیگران دل مشغولی یابد. کسی که به روزی خدا داده خرسند شود، غم آنچه از دست شده است، نخورد.

حسن گفت: بیاموزیم و دیگر مجریان نیز آزموده اند. اما بودن چیزی را سودمندتر از شکیبائی و نبودن چیزی را زیانبارتر از نبودن شکیبائی نیافتیم. چه با شکیبائی امور سامان یابد و با جز آن نیابد.

در تاریخی دیده ام. سفیان ثوری به محضر جعفر بن محمدالصادق(ع) رسید و وی را در جبه ای از خز یافت. گفت: ای پسر رسول خدا، این جامه ی پدرانت نیست.

امام صادق دامن جبه کناری زد، در زیرش جامه ای پشمینه بود. فرمود: آن بهر مردمان است و این بهر خدای. سپس دامان جبه ی سفیان را که از پشم بود کنار زد. در زیر آن جامه ای لطیف از پنبه بود. فرمود: اما تو این جامه بهر خدا پوشی و آن جامه بهر مردم.

تصویر لا به صورت مقراض بهر چیست
یعنی زبهر قطع تعلق زما سوی است
نور قدم زرخنه ی لا می کند طلوع
خوش خانه دلی که از این رخنه پرضیاست
فقر است راحت دو جهان زینهار از آن
میل غنا مکن که غنا صورت عنا است
عاریتی است هر چه دهد گردش سپهر
عارض بود بیاض چو از گرد آسیا است
تیری است کج شده که به آتش بود سزا
آنرا که قد به خدمت همچون خود دو تاست
نفس ترا خرید حق از بهر بندگی
تصدیق این معامله ان الله اشتری است
ره را میان خوف و رجا رو که در خبر
خیرالامور اوسطها قول مصطفی است
آزار جو عزیز بود،لطف جوی خوار
این است طبع دهر، دلت مضطرب چراست
مستلزم ممات بود زهر و قیمتی است
سرمایه ی حیات بود آب و کم بهاست
بهر فراغ دل طلب گنج میکنی
آن گنج را که میطلبی کنج انزواست
گردی به دیده از ره بیخوابی ارکشی
روشن شود به چشم دلت کان چه توتیاست
جوع است و عزلت و سهر و صحت، چار رکن
زین چار رکن قصر ولایت قوی بناست
زین چار چاره نیست کسی را که هستش
در ساخت زمین دل این طرفه قصر خواست
حاشا که حال خوش دهدت رو که کار تو
گه فکر مایجی ء و گهی فکر مامضی است
بگذر ز خود که پر نشود از هوی هو
هر کس که نی انای دلش خالی از اناست
پهلو بس است لوح و نی بوریا قلم
در شرح رنج شب که زبی بستری تر است
دعوی کنی که پیر شدم زیر بار دل
برهان مستقیم بر این دعوی انحناست
هر ظلمتی که هست ز ناراستی تست
خوراکم است سایه چو در حد استواست
گو تاج و تخت زیر و زبر شود که باک نیست
درویش را که تاج نمد، تخت بوریاست

از احیاء: پیامبر خدا(ص) برای شست و شوی بر سر چاهی بیرون شد. خدیفه بن یمان جامه ای برگرفت و بایستاد و با آن وی را از دید مردمان پوشاند.

زمانی که پیامبر شست و شو به انجام رساند، خدیفه بهر شست وشوی بنشت و پیامبر(ص) جامه را بگرفت و بایستاد تا خدیفه را از دید مردمان پوشاند.

خدیفه اما امتناع کرد و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، چنین مکن. پیامبراما امتناع کرد و وی را پوشاند تا شست وشوی به انجام رسید.

سپس فرمود: زمانی که دو تن هم صحبتی یکدیگر کنند، محبوب ترینشان نزد خداوند آن کس است که به مصاحب خویش بیشتر مهربانی همی کند.

حکیمی گفت: آدمیزاده چه مسکین است، او را تنی معیوب است و دلی معیوب و با این همه خواهد که از بین این دو جان به رستگاری برد.

از آنچه بینی و شنوی عبرت گیر تا خود باعث عبرت بیننده و شنونده ات نگردی.

عبدالله بن جعفر را بر اسرافی که روامی داشت توبیخ کردند، گفت: خداوند تعالی مرا عادت داده است که بر من تفضل کند و من نیز وی را عادت داده ام که وی را بر بندگان او تفضیل دهم. از این رو بیم آن خواهد داشت که اگر ترک عادت کند، ترک عادت کنم.

ارسطو گفت: هوس را نافرمانی کن و هر کس را که خواهی فرمان بر. آنچه را که دوست همی داری، از آن رو رها کن که از درمان خویش با آنچه ناخوش همی داری ناگزیر نشوی.

اندوه مرض روح است، چنان که بیماری مرض تن است.

سورچرانی گفت: برترین چوب ها سه چوب است: کشتی نوح، چوبدست موسی(ع) و میزی که بر آن غذا خورند.

سنگین دلی بشار را گفت: خداوند دو چشم کسی را نگیرد مگر آن که در عوض وی را چیزی دهد. بگو ترا در عوض چه داده است؟ گفت: عوض دیدگان من همین بس که چون ترا نبینم.

حسن گفت: مردانگی مرد زمانی کمال یابد که امید از مردمان ببرد، آزار بیند و تحمل کند، و آنچه بهر خویش دوست دارد، بهر دیگران نیز دوست بدارد.

حکیمی گفت: سه چیز است که واجد آن ها بود، خردی به کمال دارد: این که مالک زبان خویش بود، زمان خویش شناسد، و به شؤون خویش پردازد.

پادشاهی سنگی یافت که بر آن نقوشی عبرانی بود. فرمان داد آن را بخوانند، یکی از احبار آن نقوش چنین خواند: آدمیزاده، اگر مسیر باقیمانده ی عمر خویش دانی، از آنچه آرزویش را در دل همی پروری پرهیز کنی.

و فردای قیامت که پایت لغزد، ندامت خوری، آن زمان که نزدیکان و خدمتکارانت جفایت کنند و یاد از تو بیزاری کند و خویشاوند جفایت ورزد. از این رو، پیش از فرمان حسرت و ندامت بهر فردای قیامت بکوش.

بزرگی گفت: دنیا دوست حریص بدان کس ماند که در صف اول نماز، به مسجدی پر از نمازگزار، نماز خواند و بسبب عجله ای که به کاری دارد، در رکوع و سجود از امام پیش افتد.

هر چند که این معنی سودش ندهد زیرا زمانی تواند از مسجد بیرون آید که امام سلام نماز گوید و او همراه دیگران بدر شود.

حجاج را لقمه ای بدست بود که غضبان بن قیعثری را به نزدش آوردند. گفت: بخدا این لقمه را نخورم مگر ترا کشته باشم.

غضبان گفت: خداوند کارت را اصلاح سازد، آیا بهتر این نیست که آن لقمه مرا خورانی و از کشتن معافم داری؟ چه در آن صورت سوگندان خویش موجه ساخته باشی و بر من نیز منت نهاده؟

حلاج را سخن او خوش آمد و گفت: نزدیک آی، غضبان نزدیک رفت. حجاج آن لقمه را که در دست داشت در دهان او گذارد و وی را رها کرد.

از پاسخ هائی که مخاطب را به سکوت آرد، در کتاب الحدائق یکی چنین آمده است: به زمان مأمون، مردی دعوی پیامبری کرد. پرسیدندش که معجزه ات چیست؟

گفت: این سنگریزه را که بدست دارم، در آب اندازم، آب شود. آب آوردند، چنان که گفته بود، بکرد. گفتندش: در سنگریزه حیله ای بود. سنگریزه ای دیگرت دهیم، آن را در آب حل بنمای.

گفت: ای مردم، نه شما از فرعون بالاتر هستید و نه از موسی. در حالیکه به موسی(ع) نگفتند که ما عصای ترا قبول نداریم و عصائی دیگرت دهیم. مأمون بخندید و توبه اش بپذیرفت.

در کشاف آمده است: زمانی که برادران یوسف پیراهن خون آلود وی به نزد یعقوب آوردند، وی آن پیراهن را به صورت خویش انداخت و چندان بگریست که صورتش از آن خون که بر پیراهن بود، خضاب شد.

آن گاه گفت: بخدا سوگند، تاکنون گرگی چنین دانا ندیده ام. چه فرزند من بخورده است و جامه اش را برندریده است. گفته اند جامه ی یوسف را سه نشانه بود.

یکی این که بهر یعقوب نشانی بر دروغ فرزندان بود. دیگر آن که آن جامه به صورت برد و بینا شد. دیگر آن که چون از پشت پاره شد، نشانه ی بیگناهی یوسف بود.

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حجاج یحیی بن سعید را گفت: تو سخت شبیه ابلیسی. گفت: امیر چرا ناخوش دارد که سرور آدمیان، به سرور جنیان شبیه شود. حجاج را جواب وی خوش آمد.
هوش مصنوعی: حجاج به یحیی بن سعید گفت: تو خیلی به ابلیس شبیه هستی. یحیی در پاسخ گفت: امیر، چرا باید نگران باشیم که پیشوای انسان‌ها به پیشوای جنیان شباهت داشته باشد؟ پاسخ یحیی نظر حجاج را جلب کرد.
اعرابئی فرزند را دشنام بداد که، ای کنیزک زاده. فرزند جواب داد، مادرم از تو معذورتر است چه جز به آزاده ای رضایت نداد.
هوش مصنوعی: یک عرب به فرزندش دشنام داد و گفت: ای کنیز زاده. فرزند در پاسخ گفت: مادرم از تو بی‌نیازتر است، زیرا او هرگز به غیر از یک آزاد مرد رضایت نداده است.
اعرابئی معاویه را چنین تسلیت بگفت: خداوند فانی را بر تو مبارک کند و باقی ترا مأجور دارد. معاویه پنداشت غلط گفته است. اما اعرابی افزود: آنچه در دست شماست، پایان پذیرد و آنچه نزد خداوند است، باقی ماند.
هوش مصنوعی: اعرابی به معاویه تسلیت گفت و اعلام کرد که خداوند نعمت‌های فانی را برای او مبارک کند و از باقی‌مانده‌ها پاداشش دهد. معاویه فکر کرد که او درست صحبت نکرده است. اما اعرابی ادامه داد که آنچه در دست انسان‌هاست، روزی تمام می‌شود و فقط آنچه در نزد خداوند است، باقی می‌ماند.
سقراط حکیم، حفره ای به نزدیکی نهری را مقیم بود. و زمانی که می خواست آب بنوشد، با دو دستش آب همی خورد. یکی از شاگردان وی، او را کوزه ای بخشید که مدتی با آن همی نوشید.
هوش مصنوعی: سقراط، فیلسوف بزرگ، در نزدیکی یک نهر زندگی می‌کرد. وقتی که او نیاز به نوشیدن آب داشت، با دو دستش آب می‌نوشید. یکی از شاگردان او، یک کوزه به او داد تا بتواند مدت بیشتری با آن آب بنوشد.
قضا را کوزه بشکست و سقراط دل تنگ شد. زمانی که شاگردان به عادت همیشه بیامدند که درس وی بنویسند، گفت: بنویسید، مال خانه ی اندوهان است و پایه ی غمان. نیز همی گفت: کسی که همی خواهد اندک اندوه بود، باید مال را رها کند.
هوش مصنوعی: قضا کوزه را شکست و سقراط ناراحت شد. وقتی شاگردانش به عادت همیشگی آمدند تا درسش را بنویسند، گفت: بنویسید، این مال، متعلق به خانه اندوه و پایه ناراحتی‌هاست. او همچنین گفت: کسی که می‌خواهد کمی اندوه داشته باشد، باید از مال و دارایی‌ها فاصله بگیرد.
فقیهی حدیثی را بگفت و اسنادش را ذکر نکرد. وی را گفتند چرا اسناد حدیث ذکر نکردی) گفت: از آن رو که آن را بهر عمل کردن نوشتم نه به بازار عرضه کردن.
هوش مصنوعی: فقیهی حدیثی را بیان کرد اما اسناد آن را ذکر نکرد. از او پرسیدند چرا اسناد حدیث را ذکر نکردی؟ او پاسخ داد: زیرا من این حدیث را برای عمل کردن نوشته‌ام، نه برای فروش و تبلیغ.
محقق طوسی در شرح رساله العلم گفت: دانشمندی از خاندان نبوت یعنی محمدبن علی الباقر(ع) چه نیک گفته است، مگر جز این است که خداوند را از آن را عالم و قادر خوانی که دانش را به دانشمندان و قدرت را به قدرتمندان ارزانی داشته است؟
هوش مصنوعی: محقق طوسی در توضیحات خود درباره رساله علم به خوبی اشاره کرده است که یکی از دانشمندان از نسل پیامبر اسلام، یعنی محمد بن علی باقر (ع)، به درستی بیان کرده است که آیا غیر از این است که خداوند عالم و تواناست و علم و قدرت را به دانشمندان و قدرتمندان بخشیده است؟
در صورتی که تمامی ویژگی هائی که با مدد از اوهام خویش بدقیق ترین معنی برای خداوند برهمی شمرید، ساخته و پرداخته ای چون شماست و به خود شما مردود است.
هوش مصنوعی: اگر تمام ویژگی‌هایی که با خیال و تصور خود به دقت برای خداوند تعریف کرده‌اید، صرفاً ساخته و پرداخته ذهن شماست و در حقیقت به خود شما مربوط می‌شود.
و خداوند تعالی زندگی بخش و مقدر کننده ی مرگ است. و بسا که مورچگان خرد پندارد که خداوند را دو شاخک بود.
هوش مصنوعی: خداوند زندگی را به وجود می‌آورد و مرگ را مقدر می‌کند. بعضی از موجودات کوچک مانند مورچه‌ها ممکن است فکر کنند که خداوند ویژگی‌هایی مثل دو شاخک دارد.
و گمان کند که کمال همین است و هر آن کس را که شاخک نبود، نقصانی است. حال خردمندان نیز هنگامی که به وصف خداوندی پردازند، همین گونه است، و پناه خود اوست.
هوش مصنوعی: برخی افراد فکر می‌کنند که کمال تنها به داشتن ویژگی‌های خاص است و هر کسی که این ویژگی‌ها را ندارد، ناقص به شمار می‌آید. همچنین، وقتی خردمندان در توصیف خداوند صحبت می‌کنند، همین نگرش را دارند و در واقع به او پناه می‌برند.
حکیمی گفت: جامه ای درپوش که به خدمتت درآید نه جامه ای که تو به خدمتش درآئی.
هوش مصنوعی: حکیمی گفت: پوشش یا لباسی که به نفع تو باشد و به خدمت تو درآید، بهتر از لباسی است که تو مجبور باشی به نفع آن خدمت کنی.
حسن سبط (ع) جامه ای همی پوشید که چهارصد درهم خریده بودش. پیامبر(ص) نیز حله ای به بهای هشتاد شتر بخرید.
هوش مصنوعی: حسن سبط (ع) لباسی را به قیمت چهارصد درهم خریداری کرده بود. همچنین پیامبر(ص) لباسی را به ارزش هشتاد شتر تهیه کردند.
یکی از بزرگان حله ای را به هزار (دینار) خریده بود، به تن می کرد و به مسجد همی رفت. وی را بر این معنی عیب کردند. گفت: چنین به هم نشینی خداوند همی روم.
هوش مصنوعی: یکی از افراد مهم و بزرگ از منطقه حله، لباسی به بهای هزار دینار خریده بود و آن را به تن می‌کرد و به مسجد می‌رفت. مردم به خاطر این کارش او را سرزنش کردند. او در پاسخ گفت: «من با این لباس به ملاقات خداوند می‌روم.»
خسرو پرویز را عمامه ای از کرک سمندر بود که پنجاه ذراع طول آن بود. زمانی که چرکین همی گشت، آن را به آتش همی افکند. آتش آن چرکینی همی برد و عمامه پاکیزه بیرون آورده می شد.
هوش مصنوعی: خسرو پرویز عمامه‌ای داشت که از کرک سمندر ساخته شده بود و طول آن به پنجاه ذراع می‌رسید. زمانی که این عمامه کثیف می‌شد، او آن را در آتش می‌انداخت. آتش کثیفی‌ها را می‌سوزاند و عمامه بعد از آن تمیز و پاک بیرون می‌آمد.
یکی از بزرگان قریش، هرگاه که به فراخی بود، جامه ای کهنه همی پوشید و زمانی که تنگدست بود، نیک ترین لباس خویش همی پوشید.
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌های معروف قریش، وقتی که زندگی برایش خوب بود، لباس کهنه‌ای به تن می‌کرد و زمانی که در تنگدستی به سر می‌برد، بهترین لباسش را می‌پوشید.
این معنی را بر او عیب کردند، گفت: زمانی که در حال فراخیم، جامه ای همی پوشم که هیبت آرد. و زمانی که تنگدستم به هیأت ظاهر خود را آرایم.
هوش مصنوعی: او به خاطر این تفکرش مورد سرزنش قرار گرفت و گفت: وقتی در وضعیت خوبی هستم، لباس‌هایی می‌پوشم که به من وقار می‌بخشد. اما زمانی که بی‌پول هستم، به شکلی خود را تزیین می‌کنم که ظاهری بهتر داشته باشم.
ولید به مجلس هشام شد. و بر سر خویش عمامه ای رنگارنگ بربسته بود. هشام پرسید: عمامه ات را چه بها داده ای؟ گفت: هزار دینار. گفت: اسراف کرده ای.
هوش مصنوعی: ولید به نزد هشام رفت و بر سرش عمامه‌ای رنگارنگ داشت. هشام از او پرسید که این عمامه را چه مقدار خریده‌ است. ولید پاسخ داد که هزار دینار هزینه کرده است. هشام گفت که این کار اسراف بوده است.
پاسخ داد: عمامه را بهر گرامی ترین اعضای خویش بدین بها خریده ام، در صورتی که تو کنیزکی بهر پست ترین عضو خویش به همین بها همی خری.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد: "من این عمامه را برای عزیزترین افراد خانواده‌ام با این قیمت خریده‌ام، در حالی که تو برای کم‌ارزش‌ترین فرد خانواده‌ات با همان قیمت چیزی خریداری کردی."
از خطبه های امیرمؤمنان(ع): به خدا سوگند که این روی پوش را چندان وصله زده ام که از وصله زنش دیگر شرم همی برم. بمن گفتند که این جامه بدور نیندازی؟ گفتم: از من دور شو چه صبحگاهان آن کسان که شب راه درنوردند، سپاسگزارده شوند.
هوش مصنوعی: امیرمؤمنان(ع) می‌فرمایند: به خدا قسم، این لباسی که به تن دارم را آنقدر وصله کرده‌ام که دیگر از وصله‌اش شرمنده می‌شوم. به من گفتند چرا این لباس را دور نمی‌کنی؟ پاسخ دادم: از من فاصله بگیرید، زیرا صبح‌گاهان آن کسانی که شب را در راه بودند، شایسته‌ی سپاسگزاری هستند.
در مکارم الاخلاق از زین العابدین(ع) روایت شده است که تن آدمی زمانی که جامه ی نرم پوشید، نافرمانی گیرد.
هوش مصنوعی: در کتاب مکارم الاخلاق آمده است که زین العابدین(ع) بیان کرده‌اند که وقتی انسان لباس نرم و راحتی به تن کند، ممکن است به نافرمانی و خلاف‌ورزی روی آورد.
از سخن بزرگان: آن کس که دوست دارد شیرینی ایمان را چشد، باید پشمینه پوشد.
هوش مصنوعی: کسی که خواهان تجربه لذت ایمان است، باید سختی‌ها و چالش‌هایی را تحمل کند.
احنف را به ماه رمضان گفتند: تو سخت پیری و روزه داشتن زیانت رساند. گفت: بردباری در فرمانبری خداوند، نزد من آسان تر از بردباری بر عذاب اوست.
هوش مصنوعی: احنف در پاسخ به کسانی که به او گفتند به خاطر سنش نباید روزه بگیرد، اظهار کرد که برای او تحمل روزه‌داری در اطاعت از خداوند راحت‌تر از تحمل عذاب اوست.
عارفی گفت: مصیبت یکی بیش نیست. اما اگر مصیبت زده جزع و فزع کند. دو خواهد شد، یعنی از دست رفتن یافته و از دست دادن ثواب مصیبت.
هوش مصنوعی: عارفی بیان کرده است که مصیبت در اصل فقط یک بار اتفاق می‌افتد. اما اگر کسی که دچار مصیبت شده، خیلی نگران و مضطرب شود، آن مصیبت به دو تبدیل می‌شود؛ یعنی نه تنها نتیجه‌ای که از این مصیبت به دست می‌آید، از بین می‌رود، بلکه فرد ممکن است ثواب و پاداشی که می‌توانست از تحمل آن مصیبت به دست آورد را نیز از دست بدهد.
ابو مسلم صاحب الدوله را گفتند: چه شد که بدین جای رسیدی؟ گفت: جامه ی بردباری پوشیدم، کتمان و دوراندیشی پیشه کردم. با هوس ستیز کردم، دوست را دشمن و دشمن را دوست نپنداشتم.
هوش مصنوعی: ابو مسلم صاحب دوله گفت: چه عواملی باعث شد که به این مقام رسیدی؟ او پاسخ داد: من لباس صبر را به تن کردم، به پنهان کاری و دوراندیشی روی آوردم. با هوس‌های نفسانی مبارزه کردم و هرگز دوست را دشمن و دشمن را دوست تصور نکردم.
از امیر مؤمنان(ع): با بردباری و یقین نیک، اندوهانی را که فرا می رسد، بران. کسی که به عیب خویش نگرد از عیب دیگران دل مشغولی یابد. کسی که به روزی خدا داده خرسند شود، غم آنچه از دست شده است، نخورد.
هوش مصنوعی: امام علی(ع) می‌فرمایند: با صبوری و اعتماد به خدا، ناراحتی‌هایی که پیش می‌آید را کنار بزنید. کسی که به عیوب خود توجه نکند، به عیوب دیگران توجه پیدا می‌کند. کسی که از روزی‌ای که خدا به او داده راضی باشد، دیگر نباید به چیزهایی که از دست رفته افسوس بخورد.
حسن گفت: بیاموزیم و دیگر مجریان نیز آزموده اند. اما بودن چیزی را سودمندتر از شکیبائی و نبودن چیزی را زیانبارتر از نبودن شکیبائی نیافتیم. چه با شکیبائی امور سامان یابد و با جز آن نیابد.
هوش مصنوعی: حسن بیان کرد که ما باید بیاموزیم و سایر اجراکنندگان نیز این نکته را تجربه کرده‌اند. اما ما متوجه شده‌ایم که هیچ چیزی به اندازه صبر و شکیبایی مفید نیست و فقدان شکیبایی از هر چیزی دیگر زیانبارتر است. زیرا با داشتن شکیبایی، امور به خوبی پیش می‌رود و بدون آن، وضعیت به سامان نخواهد رسید.
در تاریخی دیده ام. سفیان ثوری به محضر جعفر بن محمدالصادق(ع) رسید و وی را در جبه ای از خز یافت. گفت: ای پسر رسول خدا، این جامه ی پدرانت نیست.
هوش مصنوعی: روزی سفیان ثوری به محضر جعفر بن محمد صادق (ع) رفت و او را در لباسی از خز دید. او به جعفر گفت: ای پسر پیامبر خدا، این لباس متعلق به پدرانت نیست.
امام صادق دامن جبه کناری زد، در زیرش جامه ای پشمینه بود. فرمود: آن بهر مردمان است و این بهر خدای. سپس دامان جبه ی سفیان را که از پشم بود کنار زد. در زیر آن جامه ای لطیف از پنبه بود. فرمود: اما تو این جامه بهر خدا پوشی و آن جامه بهر مردم.
هوش مصنوعی: امام صادق دامن جبه را کنار زد و زیر آن لباس پشمین داشت. فرمود: این برای مردم است و آن برای خدا. سپس دامن جبه سفیان را که از پشم بود کنار زد و زیر آن لباس نرمی از پنبه مشاهده کرد. فرمود: اما تو این لباس را برای خدا می‌پوشی و آن لباس را برای مردم.
تصویر لا به صورت مقراض بهر چیست
یعنی زبهر قطع تعلق زما سوی است
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که وجود و صورت‌های ظاهری ما برای قطع تعلق از دنیا و خودخواهی‌ها شکل گرفته است. در واقع، این اشاره دارد به اینکه تمامی تجلیات و صورت‌های ما به نوعی ابزاری هستند تا ما را از وابستگی‌ها و تعلقات دنیوی آزاد کنند.
نور قدم زرخنه ی لا می کند طلوع
خوش خانه دلی که از این رخنه پرضیاست
هوش مصنوعی: نور قدم در جایی که وجود ندارد، می‌تواند درخشش و روشنی را به زندگی یک دل خوش بیاورد. دل‌هایی که از این نور بهره‌مند شوند، سرشار از شادی و زندگی هستند.
فقر است راحت دو جهان زینهار از آن
میل غنا مکن که غنا صورت عنا است
هوش مصنوعی: فقر می‌تواند آرامش دو جهان را به همراه داشته باشد، پس مراقب باش که به سمت ثروت و غنا نروی، چرا که ثروت در واقع سمبل مشکلات و دردسرهاست.
عاریتی است هر چه دهد گردش سپهر
عارض بود بیاض چو از گرد آسیا است
هوش مصنوعی: هر آنچه که دوران زمان به ما می‌دهد، مانند یک امانت است و همه چیز موقتی و گذران است، مثل سفیدی که از گرد و غبار آسیاب نشأت می‌گیرد.
تیری است کج شده که به آتش بود سزا
آنرا که قد به خدمت همچون خود دو تاست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تیر کجی وجود دارد که در آتش قرار گرفته و سزاوار آن است که به خاطر ویژگی‌هایش که به خدمت شباهت دارد، به شکل دوتایی درآید. به بیان دیگر، چیزهایی که نادرست و نامناسب هستند، زمانی که در شرایط خاصی قرار می‌گیرند، می‌توانند ارزش یا معنا پیدا کنند.
نفس ترا خرید حق از بهر بندگی
تصدیق این معامله ان الله اشتری است
هوش مصنوعی: خداوند جان تو را به خاطر خدمت و بندگی خریداری کرده است. این معامله را بپذیر، زیرا خداوند در حقیقت خریدار توست.
ره را میان خوف و رجا رو که در خبر
خیرالامور اوسطها قول مصطفی است
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی به دنبال امید و ترس باش، زیرا در اخبار، میانه‌ترین امور بهترین گزینه‌ها است که از قول پیامبر نشأت گرفته است.
آزار جو عزیز بود،لطف جوی خوار
این است طبع دهر، دلت مضطرب چراست
هوش مصنوعی: آزار کسی که عزیز است، در واقع به نوعی محبت و توجه به او محسوب می‌شود. این وضعیت نشان‌دهنده این است که ماهیت زمان چنین است که می‌تواند فرد را در اضطراب و ناآرامی قرار دهد. پس چرا دل تو این‌قدر نگران است؟
مستلزم ممات بود زهر و قیمتی است
سرمایه ی حیات بود آب و کم بهاست
هوش مصنوعی: زهر و مرگ به هم مرتبط‌اند و ارزش زندگی در آب وجود دارد که بسیار ارزان است.
بهر فراغ دل طلب گنج میکنی
آن گنج را که میطلبی کنج انزواست
هوش مصنوعی: برای آرامش دل خود به دنبال گنج می‌گردی، اما آن گنجی که دنبالش هستی در گوشه‌ی خلوت و تنهایی یافت می‌شود.
گردی به دیده از ره بیخوابی ارکشی
روشن شود به چشم دلت کان چه توتیاست
هوش مصنوعی: اگر از بی‌خوابی غبار بر چشمت نشسته باشد، وقتی روشنایی به دل می‌رسد، می‌تواند به اندازه‌ی شیرینی توت باشد.
جوع است و عزلت و سهر و صحت، چار رکن
زین چار رکن قصر ولایت قوی بناست
هوش مصنوعی: گرسنگی، تنهایی، بیداری و سلامت، چهار پایه‌ اصلی هستند و بر اساس این چهار پایه، استحکام قدرت و حاکمیت بنا شده است.
زین چار چاره نیست کسی را که هستش
در ساخت زمین دل این طرفه قصر خواست
هوش مصنوعی: هیچ راه حلی وجود ندارد برای کسی که دلش در این دنیا به ساختن قصر عشق متوجه شده است.
حاشا که حال خوش دهدت رو که کار تو
گه فکر مایجی ء و گهی فکر مامضی است
هوش مصنوعی: نمی‌توان گفت که حال خوشی به تو می‌دهد، زیرا افکارت به این مسائل مربوط نمی‌شود و گاه به گذشته و گاه به حال خود مشغول هستی.
بگذر ز خود که پر نشود از هوی هو
هر کس که نی انای دلش خالی از اناست
هوش مصنوعی: از خودت بگذر و از تمایلات و آرزوهای بیهوده دور شو، زیرا هر شخصی که بخواهد دلش را از خودخواهی خالی کند، به حقیقت و معنای عمیق‌تری خواهد رسید.
پهلو بس است لوح و نی بوریا قلم
در شرح رنج شب که زبی بستری تر است
هوش مصنوعی: اینجا می‌گوید که کنار هم بودن و هم‌نشینی با دوستان کافی است، مثل لوح و نی که در کنار هم قرار دارند. در حالی که موضوع داستان درد و رنج شب را شرح می‌دهد، نشان می‌دهد که این درد از آنچه که در بستر هست، بیشتر زجرآور است.
دعوی کنی که پیر شدم زیر بار دل
برهان مستقیم بر این دعوی انحناست
هوش مصنوعی: اگر ادعا کنی که به خاطر دلتنگی و فشار زندگی، پیر شدم، باید بگویی که این ادعا تنها به خاطر انحراف از حقیقت است و نمی‌تواند دلیل واقعی پیر شدن من باشد.
هر ظلمتی که هست ز ناراستی تست
خوراکم است سایه چو در حد استواست
هوش مصنوعی: هر تاریکی و ظلمتی که وجود دارد، به خاطر نادرستی و ناحقیقتی است که در وجود توست. سایه‌ام در جایی قرار دارد که به حد تعادل و بی‌طرفی رسیده است.
گو تاج و تخت زیر و زبر شود که باک نیست
درویش را که تاج نمد، تخت بوریاست
هوش مصنوعی: اگر روزی اتفاق بیفتد که سلطنت و قدرت از بین برود، من نگران نیستم، چون برای انسان فقیر، تاج و تخت واقعی ارزشی ندارد و در حقیقت، کلاهی از نمد و سطحی از نشیمن است.
از احیاء: پیامبر خدا(ص) برای شست و شوی بر سر چاهی بیرون شد. خدیفه بن یمان جامه ای برگرفت و بایستاد و با آن وی را از دید مردمان پوشاند.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) به قصد شست و شو نزدیک چاهی رفت. خدیفه بن یمان برای او لباس گرفت و در برابر او ایستاد تا وی را از دید مردم بپوشاند.
زمانی که پیامبر شست و شو به انجام رساند، خدیفه بهر شست وشوی بنشت و پیامبر(ص) جامه را بگرفت و بایستاد تا خدیفه را از دید مردمان پوشاند.
هوش مصنوعی: زمانی که پیامبر مشغول شست‌وشو بود، خدیجه کنار ایستاد و او به پوشاندن جامه پرداخت تا خدیجه از نظر مردم پنهان بماند.
خدیفه اما امتناع کرد و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، چنین مکن. پیامبراما امتناع کرد و وی را پوشاند تا شست وشوی به انجام رسید.
هوش مصنوعی: خدیفه با این حال از انجام این کار خودداری کرد و گفت: پدر و مادرم فدای تو، این کار را نکن. پیامبر نیز از این کار خودداری کرد و او را پوشاند تا شست‌وشویش به پایان برسد.
سپس فرمود: زمانی که دو تن هم صحبتی یکدیگر کنند، محبوب ترینشان نزد خداوند آن کس است که به مصاحب خویش بیشتر مهربانی همی کند.
هوش مصنوعی: سپس ایشان فرمودند: وقتی دو نفر با هم صحبت می‌کنند، محبوب‌ترین آن‌ها در نزد خداوند کسی است که نسبت به رفیق خود بیشتر محبت و مهربانی نشان می‌دهد.
حکیمی گفت: آدمیزاده چه مسکین است، او را تنی معیوب است و دلی معیوب و با این همه خواهد که از بین این دو جان به رستگاری برد.
هوش مصنوعی: حکیمی اشاره می‌کند که انسان به نوعی بیچاره است؛ چرا که هم دارای جسمی ناقص و هم دلی آسیب‌دیده است. با این حال، او تلاش می‌کند تا از میان این دو وضعیت سخت به سعادت و رستگاری دست یابد.
از آنچه بینی و شنوی عبرت گیر تا خود باعث عبرت بیننده و شنونده ات نگردی.
هوش مصنوعی: از آنچه می‌بینی و می‌شنوی درس بگیر تا خودت باعث نشوی که دیگران عبرت بگیرند.
عبدالله بن جعفر را بر اسرافی که روامی داشت توبیخ کردند، گفت: خداوند تعالی مرا عادت داده است که بر من تفضل کند و من نیز وی را عادت داده ام که وی را بر بندگان او تفضیل دهم. از این رو بیم آن خواهد داشت که اگر ترک عادت کند، ترک عادت کنم.
هوش مصنوعی: عبدالله بن جعفر را به دلیل اسرافی که داشت، سرزنش کردند. او پاسخ داد که خداوند به من عادت داده است که بر من احسان کند و من نیز عادت کرده‌ام که او را بر بندگانش برتری دهم. به همین دلیل نگران است که اگر خداوند از این عادت خود دست بردارد، من نیز از عادت خودم دست بکشم.
ارسطو گفت: هوس را نافرمانی کن و هر کس را که خواهی فرمان بر. آنچه را که دوست همی داری، از آن رو رها کن که از درمان خویش با آنچه ناخوش همی داری ناگزیر نشوی.
هوش مصنوعی: ارسطو می‌گوید که باید بر امیال و هوس‌های خود تسلط داشته باشی و از خواسته‌ها و آرزوهای آنی دوری کنی. اگر تو بتوانی بر خواسته‌هایت غلبه کنی، می‌توانی بر دیگران نیز تسلط پیدا کنی. همچنین، چیزهایی که دوست داری را رها کن تا به درمان و بهبود خود بپردازی و ناچار نشوی با چیزهایی که از آنها بیزاری داری، درگیر شوی.
اندوه مرض روح است، چنان که بیماری مرض تن است.
هوش مصنوعی: اندوه نوعی بیماری روحی است، مانند بیماری‌هایی که ممکن است به جسم حمله کنند.
سورچرانی گفت: برترین چوب ها سه چوب است: کشتی نوح، چوبدست موسی(ع) و میزی که بر آن غذا خورند.
هوش مصنوعی: سورچرانی بیان کرد که بهترین چوب‌ها سه نوع هستند: چوب کشتی نوح، چوبدست پیامبر موسی (ع) و میزی که بر روی آن غذا می‌خورند.
سنگین دلی بشار را گفت: خداوند دو چشم کسی را نگیرد مگر آن که در عوض وی را چیزی دهد. بگو ترا در عوض چه داده است؟ گفت: عوض دیدگان من همین بس که چون ترا نبینم.
هوش مصنوعی: بشار به سنگین دلی گفت: خداوند هرگز کسی را از داشتن دو چشم محروم نمی‌کند مگر اینکه چیزی به او بدهد. از او بپرس که در عوض چه چیزی گرفته است؟ او پاسخ داد: عوض بینایی‌ام همین است که وقتی تو را نمی‌بینم، به اندازه کافی درد می‌کشم.
حسن گفت: مردانگی مرد زمانی کمال یابد که امید از مردمان ببرد، آزار بیند و تحمل کند، و آنچه بهر خویش دوست دارد، بهر دیگران نیز دوست بدارد.
هوش مصنوعی: حسن بیان کرد: مردانگی یک مرد هنگامی به اوج خود می‌رسد که امید را از دیگران بگیرد، اذیت را متحمل شود و آنچه برای خود دوست دارد، برای دیگران نیز بخواهد.
حکیمی گفت: سه چیز است که واجد آن ها بود، خردی به کمال دارد: این که مالک زبان خویش بود، زمان خویش شناسد، و به شؤون خویش پردازد.
هوش مصنوعی: حکیمی گفته است که کسی که به کمال عقل رسیده باشد، باید سه ویژگی داشته باشد: اولاً، باید توانایی کنترل زبان خود را داشته باشد، ثانیاً، باید بفهمد در چه زمانی زندگی می‌کند، و ثالثاً، باید به امور و جنبه‌های مختلف زندگی‌اش توجه کند.
پادشاهی سنگی یافت که بر آن نقوشی عبرانی بود. فرمان داد آن را بخوانند، یکی از احبار آن نقوش چنین خواند: آدمیزاده، اگر مسیر باقیمانده ی عمر خویش دانی، از آنچه آرزویش را در دل همی پروری پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: پادشاهی سنگی را پیدا کرد که بر روی آن نوشته‌های عبری وجود داشت. او دستور داد تا این نوشته‌ها را بخوانند. یکی از دانشمندان یهودی این نوشته‌ها را به این صورت تفسیر کرد: ای انسان، اگر می‌دانی که باقی‌مانده عمرت چه مسیری خواهد داشت، باید از آنچه در دل داری و آرزو می‌کنی، خودداری کنی.
و فردای قیامت که پایت لغزد، ندامت خوری، آن زمان که نزدیکان و خدمتکارانت جفایت کنند و یاد از تو بیزاری کند و خویشاوند جفایت ورزد. از این رو، پیش از فرمان حسرت و ندامت بهر فردای قیامت بکوش.
هوش مصنوعی: روز قیامت که با لغزش پایت مواجه شوی، حسرت و پشیمانی تو را فرا می‌گیرد؛ زمانی که نزدیکانت و خدمتکارانت حتی از تو دوری می‌گزینند و از تو بیزاری می‌جویند. بنابراین، پیش از اینکه حسرت و پشیمانی به سراغت آید، باید برای آینده‌ات تلاش کنی.
بزرگی گفت: دنیا دوست حریص بدان کس ماند که در صف اول نماز، به مسجدی پر از نمازگزار، نماز خواند و بسبب عجله ای که به کاری دارد، در رکوع و سجود از امام پیش افتد.
هوش مصنوعی: بزرگی گفت: دنیا مثل کسی است که به خاطر حرص و طمع، در صف اول نمازخواندن در مسجدی پر از نمازگزاران حضور دارد و به دلیل عجله‌ای که برای انجام کاری دارد، در حالت رکوع و سجود از امام جلو می‌افتد.
هر چند که این معنی سودش ندهد زیرا زمانی تواند از مسجد بیرون آید که امام سلام نماز گوید و او همراه دیگران بدر شود.
هوش مصنوعی: با اینکه این موضوع چندان مفید نیست، اما تنها زمانی او می‌تواند از مسجد خارج شود که امام نماز را به پایان برساند و او نیز همراه بقیه افراد مسجد خارج شود.
حجاج را لقمه ای بدست بود که غضبان بن قیعثری را به نزدش آوردند. گفت: بخدا این لقمه را نخورم مگر ترا کشته باشم.
هوش مصنوعی: حجاج لقمه‌ای در دست داشت که غضبان بن قیعثری را به پیش او آوردند. او گفت: به خدا سوگند، این لقمه را نخواهم خورد مگر اینکه تو را کشته باشم.
غضبان گفت: خداوند کارت را اصلاح سازد، آیا بهتر این نیست که آن لقمه مرا خورانی و از کشتن معافم داری؟ چه در آن صورت سوگندان خویش موجه ساخته باشی و بر من نیز منت نهاده؟
هوش مصنوعی: غضبان گفت: خداوند تو را اصلاح کند. آیا بهتر نیست که این لقمه را به من بدهی و مرا از کشتن نجات دهی؟ در این صورت، نه تنها سوگندهای خود را محترم شمرده‌ای، بلکه بر من نیز لطف کرده‌ای.
حلاج را سخن او خوش آمد و گفت: نزدیک آی، غضبان نزدیک رفت. حجاج آن لقمه را که در دست داشت در دهان او گذارد و وی را رها کرد.
هوش مصنوعی: حلاج از صحبت‌های او خوشش آمد و گفت: نزدیک بیا. غضبان نزدیک شد و حجاج آن لقمه‌ای را که در دست داشت به دهان او انداخت و سپس او را آزاد کرد.
از پاسخ هائی که مخاطب را به سکوت آرد، در کتاب الحدائق یکی چنین آمده است: به زمان مأمون، مردی دعوی پیامبری کرد. پرسیدندش که معجزه ات چیست؟
هوش مصنوعی: در کتاب الحدائق روایت شده است که در زمان مأمون، فردی ادعا کرد که پیامبر است. از او پرسیدند معجزه‌ات چیست؟
گفت: این سنگریزه را که بدست دارم، در آب اندازم، آب شود. آب آوردند، چنان که گفته بود، بکرد. گفتندش: در سنگریزه حیله ای بود. سنگریزه ای دیگرت دهیم، آن را در آب حل بنمای.
هوش مصنوعی: او گفت: این سنگریزه را که در دست دارم، اگر به آب بیندازم، آب می‌شود. آب آوردند و همانطور که گفته بود، عمل کرد. آنها گفتند: در این سنگریزه ترفندی وجود دارد. به او گفتند که سنگریزه‌ای دیگر بدهند و از او خواستند که آن را هم در آب حل کند.
گفت: ای مردم، نه شما از فرعون بالاتر هستید و نه از موسی. در حالیکه به موسی(ع) نگفتند که ما عصای ترا قبول نداریم و عصائی دیگرت دهیم. مأمون بخندید و توبه اش بپذیرفت.
هوش مصنوعی: او گفت: ای مردم، نه شما برتر از فرعون هستید و نه از موسی. در حالی که به موسی(ع) نگفتند که ما عصای تو را نمی‌پذیریم و عصای دیگری به تو بدهیم. مأمون خندید و از او عذرخواهی کرد.
در کشاف آمده است: زمانی که برادران یوسف پیراهن خون آلود وی به نزد یعقوب آوردند، وی آن پیراهن را به صورت خویش انداخت و چندان بگریست که صورتش از آن خون که بر پیراهن بود، خضاب شد.
هوش مصنوعی: در کتاب کشاف ذکر شده است که وقتی برادران یوسف پیراهن خونین او را برای یعقوب آوردند، او آن پیراهن را بر چهره‌اش انداخت و به اندازه‌ای گریه کرد که صورتش از خون روی پیراهن رنگین شد.
آن گاه گفت: بخدا سوگند، تاکنون گرگی چنین دانا ندیده ام. چه فرزند من بخورده است و جامه اش را برندریده است. گفته اند جامه ی یوسف را سه نشانه بود.
هوش مصنوعی: سپس گفت: به خدا قسم، تا به حال گرگی به این دانایی ندیده‌ام. چه اینکه فرزندم را خورده و لباسش را پاره نکرده است. گفته‌اند لباس یوسف سه نشانه داشت.
یکی این که بهر یعقوب نشانی بر دروغ فرزندان بود. دیگر آن که آن جامه به صورت برد و بینا شد. دیگر آن که چون از پشت پاره شد، نشانه ی بیگناهی یوسف بود.
هوش مصنوعی: یکی از موارد این است که نشانی برای یعقوب بر دروغگویی فرزندانش بود. دیگر این که آن لباس به صورت یوسف را نشان داد. همچنین این که وقتی لباس از پشت پاره شد، دلیلی بر بیگناهی یوسف بود.