گنجور

بخش دوم - قسمت دوم

اگر در جهان، از جهان رسته ای است
در از خلق بر خویشتن بسته ای است
کس از دست جور زبان ها نرست
اگر خودنمای است و گر حق پرست
اگر بر شوی چون ملک باسمان
بدامن در آویزدت بد گمان
بکوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان به اندیش بست
تو روی از پرستیدن حق مپیچ
بهل تا نگیرند خلقت به هیچ
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر این ها نباشد راضی چه باک
بد اندیش خلق از حق آگاه نیست
ز غوغای خلقش به حق راه نیست
از آن ره به جائی نیاورده اند
که اول قدم پی غلط رفته اند
دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان ز اهرمن تا سروش
یکی پند گیرد، دگر ناپسند
نپردازد از حرف گیرد به پند
فرومانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای
مپندار گر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حیلت رهی
اگر کنج خلوت گزیند کسی
که پروای صحبت ندارد بسی
مذمت کنندش که رزق است و ریو
ز مردم چنان می گریزد که دیو
و گر خنده روی است و آمیزکار
عفیفش ندانند و پرهیزگار

بنی اسرائیل را هفت سال خشکسالی پیش آمد. موسی که بر پیامبر ما و وی درود بادا، برای طلب باران با هفتاد هزار تن بیرون شد.

وحیش آمد که با این که گناهان بر ایشان سایه انداخته است و درونی زشت دارند، چگونه دعایشان اجابت کنم؟ ایشان مرا بدون یقین همی خوانند و از مکر من ایمن باشند.

باز گرد و یکی از بندگان مرا که «برخ » نام دارد بگو تا بیرون آید و من دعایشان را اجابت کنم. موسی(ع) وی را نمی شناخت.

اما هم آن روز ضمن رفتن براهی برده ای سیاه را دید که بر پیشانیش جای سجده بود و روپوشی برخود بسته بود. موسی(ع) وی را به نور خداوندی بشناخت و سلامش گفت و پرسید: نامت چیست؟ گفت: «برخ ».

گفت: زمانی است که تو را همی خواهیم. بیرون شو و بهر ما طلب باران کن. مرد بیرون شد و در سخن خویش گفت: این نه به کارهای تو ماند و نه از حلم توست.

چه چیزی مگرت پیش آمده، آیا ابرهایت نقصان گرفته اند یا بادها سر از فرمانت کشیده اند و یا آنکه آنچه در اختیار داری نقصان یافته است؟ و یا این که خشم تو بر گناهکاران زیادت گشته است؟

آیا قبل از خلق خطاکاران تو بسیار آمرزنده نبوده ای؟ مگر نه این است که رحمت را تو خلق فرمودی و به عطوفت امر داده ای؟ یا خواهی که ما را ممنوع از آن ها نشان دهی یا ترسی که زوال یابند.

اگر چنین است به کیفر ما شتاب فرمای. «برخ » همچنین در این سخنان بود که باران بر بنی اسرائیل باریدن گرفت. «برخ » که بازگشت، موسی(ع) به استقبالش آمد. برخ گفت: دیدی چگونه با خداوند که به مخاصمت برخاستم، انصاف من بداد؟

از سخنان بزرگان: آن قدر نرم مباش که بفشارندت و نیز آن قدر سخت مباش که شکستنت شدنی بود.

حکیمی گفت: گوارائی طعام به فزونی بهای آن است نه مهارت آشپزی. بل گوارائیش به برخورداری مناسب از آن است.

از سخنان هم ایشان: از آن کس مباش که شکم زیرکیش ببرد. آنچه را که از کوشش خود حاصل می داری خور، نه آنچه حاصل نداشته ای، چه آن ترا خورد.

از نهج البلاغه: بردباری پوششی عیب پوش است و خرد شمشیری برنده. خلل خوی خویش را با پوشش بردباری برپوش و با شمشیر عقل به ستیز هواهای خویش رو.

معنی واحد، برحسب زشتی یا زیبائی، بیان ایثار متفاوتی را بر جان خواهد نهاد. گاه مضمون با عبارتی دوست داشتنی تر از رؤیت محبوب با نبودن رقیب بیان شود.

و گاه همان معنی با عبارتی دیگر بیان شود که از هجر و شربت صبر تلخ تر نماید. چنان که حکایت کرده اند که خلیفه ای به خواب دید که تمامی دندان هایش بریخته است.

رویای خویش را با خوابگزاران در میان نهاد. یکی وی را گفت: تمامی خویشان و نزدیکان تو بمیرند و تنها مانی. خلیفه این تغییر را به فال بدگرفت، خشمناک شد و بگفت تا تمام دندان های خوابگزار را بکند.

و اگر دیگران پادرمیانی نمی کردند، همیخواست فرمان قتل وی را بدهد. پس از آن خلیفه، همان رؤیا را با خوابگزار دیگر در میان بنهاد.

وی گفت: امیرالمومنین را مژده باد که از همه ی نزدیکان بیشتر همی زید. خلیفه از سخن او خوشحال شد، وی را گرامی بداشت، خلعت داد و جوایز و انعام بسیارش داد.

حکیمی گفت: همچنان که صحت مزاج جز با کفایت عناصر چهارگانه و تألیف و انتظامشان ممکن نیست. نظام زندگی دنیا که وسیله ی رسیدن به عقبی است نیز جز با انتظام حال چهار صنف مردمان که جانشین همان چهار عنصراند نیز حاصل نیاید:

اول - ارباب دانش و معرفت که سبب قوام دین و دنیایند. این گروه همانند عنصر آب بین دیگر عناصراست.

دوم - صاحب شمشیر و اهل قدرت و شجاعت. اینان به طبع همانند آتش اند.

سوم - اهل معامله چونان تاجران و صنعتگران که هم سبب معیشت نوع آدمی است و هم به منزله ی هوا از چهار عنصر موصوف.

چهارم - ارباب زراعت و کشت و کار که قوت بر کار ایشان مترتب است و چونان خاک بین دیگر عناصراند.

و همچنان که زیادتی یکی از عناصر از حد لازم خود، اعتدال مزاج برهم زند و به فساد انجامد، این اصناف نیز اگر از حد افزایش یابند، چنان کنند.

زمانی که تاتار به نیشابور رسیدند، شمشیر به میان مردم نهادند و در آن میان عارف، شیخ عطار را نیز ضربه ای به گردن فرود آمد که باعث مرگش شد.

گفته اند زمانی که خون ازآن زخم هول همی آمد و به مردن نزدیک بود، انگشت خویش به خون خودتر کرد و بر دیوار این شعر بنوشت:

در کوی تو رسم سرفرازی این است
مستان ترا کمینه بازی این است
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت
شاید که ترا بنده نوازی این است

حکیمی گفت: کار انسان حقیری را که با او همی ستیزی، اندک مدان. چه اگر بر وی پیروز شوی، مدحت نکنند و اگر از او عاجز مانی، معذورت ندارند.

از سخنان هم ایشان است: با شریفان مزاح مکن، چه بر تو کینه گیرند. و با حقیران نیز چه بر تو جسارت حاصل آرند. آن کس که راست گوید، حجتش آشکار شود.

خلیفه ای به یکی از کارگزارانش نوشت: از این که چونان حیوانی به چراگاهی باشی برحذر باش که از آن چرا فربهی خواهد و بسا که مرگش در آن بود.

به شهری در، از شام غوغا فتاد
گرفتند پیری مبارک نهاد
هنوز این حدیثم به گوش اندر است
چو قیدش نهادند بر پا و دست
که گفت ار نه سلطان اشارت کند
کرا زهره باشد که غارت کند
بباید چنین دشمنی دوست داشت
که میدانمش دوست بر من گماشت
اگر عز جاه است و گر ذل قید
من از حق شناسم نه از عمر و زید
ز علت مدار ای خردمند بیم
چو داروی تلخت فرستد حکیم
بخور هر چه آید زدست حبیب
نه بیمار داناتر است از طبیب
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
ترا گریه و سوز باری چراست
بگفت ای هوادار دیرین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر می رود،
چو فرهادم آتش به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش برخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری و نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده ام تا بسوزم تمام
ترا آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
مبین تابش مجلس افروزیم
تپش بین و سیلاب خون ریزیم
چو سعدی که بیرونش افروخته است
ورش بنگری اندرون سوخته است
همه شب در این گفتگو بود شمع
بدیدار او وقت اصحاب جمع
نرفته زشب همچنان بهره ای
که ناگه بکشتش پری چهره ای
همی گفت و می رفت دودش به سر
که این است پایان عشق ای پسر
اگر عاشقی خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر قبر مقتول دوست
برو خرمی کن که مقبول اوست
اگر عاشقی سرمشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
و گر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
و گر می روی تن به طوفان سپار

از نهج البلاغه: مردم این جهان دو دسته اند، دسته ای در این دنیا، کار دنیاکنند و این کار ایشان را از کار عقبی باز دارد. اینان بیمناک بر این که میرند و تهیدستی باقی نهند، خویش را از آن ایمن پنداشته، عمر خویشتن در راه سود دیگری فنا کنند.

دو دیگر دسته ای اند که در این دنیا بهر عقبی کوشند. و آنچه از این دنیا بدون سعی نصیب ایشان است نیز عایدشان شود و دو سود توأم برند. هر دو جهان را مالک شوند و نزد خداوند وجاهت یابند و هیچ آرزوئی نکنند که برآورده نشود.

نیز از نهج البلاغه: کسی که زبانش بروی فرمانروا بود، جانش کم ارز شود. فقر زیرک را از بیان حجت خویش بازدارد.

تهیدست در شهر خویش غریب است. خشنودی نیک ترین قرین است. اندیشه چونان آینه ای صافی است. گشاده روئی رشته ی دوستی است.

حکیم ابونصر فارابی، از بزرگترین فلاسفه ی اسلام و صاحب تألیفات شایسته در طبیعات، الهیات، موسیقی، و جز آن ها، اصلا ترک بود و در یکی از بلاد ترکستان چشم بدنیا گشود.

زمانی که به بغداد آمد، زبان عربی نمی دانست. آن را در آن جا بیاموخت و نیک در آن چیره دست شد. به دانش پیشینیان بپرداخت و از پرهیزگارترین مردمان بود و به سال سیصد و سی و نه در دمشق وفات یافت.

یک - عزالدین رازی دو- قطب الدین مصری سه - افضل الدین محمد جوینی چهار- ربیع الدین عبدالعزیزبن عبدالجبار چلبی پنج - علاء الدین بن ابی حزم قریشی معروف به ابن نفیس

شش - یعقوب بن اسحاق سامری طبیب مصر هفت - یعقوب بن اسحاق طبیب مسیحی معروف به ابن قف هشت - هبة الله بن یهودی مصری نه - مولی الفاضل، مولانا قطب الدین علامه ی شیرازی.

طریق عشق به ناموس می رود شاهی
پیاله ای دو سه دیگر که عاقل است هنوز
با دل گفتم ز عالم کون و فساد
تا چند خورم غم، تنم از پا افتاد
دل گفت تو نزدیک به مرگی چه غم است
بیچاره کسی که این دم از مادر زاد
خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را

هر چیزی که دلیل چیز دیگری بود، باعتبار دلالتش از آن ناطق به حساب می آید، هر چند که صدائی از آن برنخیزد. از همین روست که هنگامی که از حکیمی پرسیدند: ناطق صامت چیست؟ گفت: نشانه های خبردهنده و عبرت های پندآور.

یکی از حکیمان گفته است که از همین رو خداوند تعالی نیز فرموده است: «انطقنا الله الذی انطق کل شی ء» چه پیداست که همه ی چیزها جز بر حسب زبان حال اعتباراتی ناطق نیست.

قریب همین معنی فرموده ی دیگر خداوند تعالی است که «علمنا منطق اطیر» که در آن صورت پرندگان به اعتبار دلالتی که دارد و معانی که از آنها فهم همی شود، نطق نامیده شده است.

در واقع زمانی که کسی از چیزی، معنئی را فهم کند، آن چیز مضاف بدان کس ناطق به حساب آید ولو آن که صامت بود، در حالی که همان چیز مضاف بدیگری که آن معنی را از آن فهم نکند، صامت است، ولو آن که خود ناطق به حساب آید.

در مورد این فرموده ی خداوند نیز «و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا، قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء و هو خلقکم اول مرة » گفته اند که آن سخن به صدائی مسموع است و نیز برخی گفته اند اعتباری و به زبان حال است. و خداوند نیک آگاه است.

به گریه گفتمش از حال من مشو غافل
به خنده گفت که بیچاره غافل است هنوز
قومی که می دهندشان از تو غافل اند
کاهل وقوف را در تقریر بسته اند
شب در آن کو بوده ام گرمست خاک از آتشم
پا منه از خانه بیرون انتظارم گو بکش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر در جهان، از جهان رسته ای است
در از خلق بر خویشتن بسته ای است
هوش مصنوعی: اگر کسی از دنیای مادی آزاد شده و به رهایی رسیده باشد، به خاطر این است که از وابستگی به دیگران و نظرهای آن‌ها دل کنده و به خود توجه کرده است.
کس از دست جور زبان ها نرست
اگر خودنمای است و گر حق پرست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از طعنه‌ها و نیش زبان‌ها در امان نیست، چه اگر به خودخواهی متوسل شود و چه اگر دنبال حقیقت و عدالت باشد.
اگر بر شوی چون ملک باسمان
بدامن در آویزدت بد گمان
هوش مصنوعی: اگر به مقام و زیبایی دست یابی، مانند ملک در آسمان، پیدا کردن کسی که با تو درآید، ممکن است دیگران نسبت به تو سوءظن داشته باشند.
بکوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان به اندیش بست
هوش مصنوعی: انسان باید تلاش کند و از موانع عبور کند، زیرا در غیر این صورت نمی‌تواند به افکار و احساسات خود بپردازد.
تو روی از پرستیدن حق مپیچ
بهل تا نگیرند خلقت به هیچ
هوش مصنوعی: به هیچ‌وجه از عبادت خدا روی نگردان، زیرا که اگر چنین کنی، خلقت و هستی را به هیچ می‌انگاری.
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر این ها نباشد راضی چه باک
هوش مصنوعی: اگر خداوند از بنده خود راضی باشد، دیگر چه اهمیتی دارد که دیگران راضی باشند یا نه؟
بد اندیش خلق از حق آگاه نیست
ز غوغای خلقش به حق راه نیست
هوش مصنوعی: بداندیشان از حقیقت باخبر نیستند و به خاطر شلوغی و همهمه مردم، نمی‌توانند به حقیقت دست یابند.
از آن ره به جائی نیاورده اند
که اول قدم پی غلط رفته اند
هوش مصنوعی: به جایی نرسیده‌اند زیرا از ابتدا مسیر اشتباهی را انتخاب کرده‌اند.
دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان ز اهرمن تا سروش
هوش مصنوعی: دو نفر به شنیدن یک داستان مشغولند؛ یکی از نیروی بدی و دیگری از منبع خوبی.
یکی پند گیرد، دگر ناپسند
نپردازد از حرف گیرد به پند
هوش مصنوعی: برخی افراد از نصیحت و پند دیگران بهره می‌برند و آن را می‌پذیرند، در حالی که برخی دیگر از آن دوری می‌کنند و به حرف‌ها اعتنایی نمی‌کنند.
فرومانده در کنج تاریک جای
چه دریابد از جام گیتی نمای
هوش مصنوعی: کسی که در گوشه‌ای تاریک و محصور شده، چه چیزی می‌تواند از زیبایی‌های زندگی و جهان پیرامونش ببیند و تجربه کند؟
مپندار گر شیر و گر روبهی
کز اینان به مردی و حیلت رهی
هوش مصنوعی: مفهوم این بیت این است که گمان نکن اگر کسی مانند شیر قوی است یا به شیطان مانند روباه زیرک، این‌ها به معنای مردانگی و حیله‌گری واقعی هستند.
اگر کنج خلوت گزیند کسی
که پروای صحبت ندارد بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی اهل گفتگو و معاشرت نباشد و به تنهایی در گوشه‌ای قرار بگیرد، این انتخاب او باعث می‌شود که دلی شاد نداشته باشد و از زندگی لذت نبرد.
مذمت کنندش که رزق است و ریو
ز مردم چنان می گریزد که دیو
هوش مصنوعی: اینجا به نقد و ایراد گرفتن از شخصی اشاره می‌شود که به خاطر روزی و معیشت خود، از مردم فاصله می‌گیرد. او به گونه‌ای از این جمع دوری می‌کند که انگار از یک دیو فرار می‌کند. این نشان می‌دهد که آن شخص به قدری از محیط خود هراس دارد که حاضر نیست با آن‌ها در ارتباط باشد.
و گر خنده روی است و آمیزکار
عفیفش ندانند و پرهیزگار
هوش مصنوعی: اگر کسی چهره‌اش خندان باشد و به کارهای نیکو بپردازد، ولی دیگران او را عفیف و پرهیزگار نشناسند، چه سودی دارد؟
بنی اسرائیل را هفت سال خشکسالی پیش آمد. موسی که بر پیامبر ما و وی درود بادا، برای طلب باران با هفتاد هزار تن بیرون شد.
هوش مصنوعی: بنی اسرائیل به مدت هفت سال با خشکسالی مواجه شدند. موسی، بر پیامبر ما درود باد، به همراه هفتاد هزار نفر به دنبال باران رفتند.
وحیش آمد که با این که گناهان بر ایشان سایه انداخته است و درونی زشت دارند، چگونه دعایشان اجابت کنم؟ ایشان مرا بدون یقین همی خوانند و از مکر من ایمن باشند.
هوش مصنوعی: وحی آمد که با وجود اینکه گناهان بر آنها تاثیر گذاشته و باطنی ناپسند دارند، چگونه می‌توانم دعایشان را مستجاب کنم؟ آنها بدون یقین از من درخواست می‌کنند و در برابر تدبیر من احساس امنیت دارند.
باز گرد و یکی از بندگان مرا که «برخ » نام دارد بگو تا بیرون آید و من دعایشان را اجابت کنم. موسی(ع) وی را نمی شناخت.
هوش مصنوعی: برگرد و به یکی از بندگان من که نامش «برخ» است بگو تا بیرون بیاید و من دعاهای او را برآورده کنم. موسی (ع) او را نمی‌شناخت.
اما هم آن روز ضمن رفتن براهی برده ای سیاه را دید که بر پیشانیش جای سجده بود و روپوشی برخود بسته بود. موسی(ع) وی را به نور خداوندی بشناخت و سلامش گفت و پرسید: نامت چیست؟ گفت: «برخ ».
هوش مصنوعی: در آن روز، موسی به یک برده سیاه‌پوست برخورد که بر پیشانی‌اش نشانی از سجده بود و لباس خاصی پوشیده بود. موسی او را با نور خدایی که در دلش داشت، شناسایی کرد و به او سلام کرد و از او پرسید: نامت چیست؟ او پاسخ داد: «برخ».
گفت: زمانی است که تو را همی خواهیم. بیرون شو و بهر ما طلب باران کن. مرد بیرون شد و در سخن خویش گفت: این نه به کارهای تو ماند و نه از حلم توست.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی می‌رسد که به تو نیاز داریم. بیرون برو و برای ما از خدا باران بخواه. آن مرد بیرون رفت و در صحبتش گفت: این کار نه به عهده‌ی توست و نه ناشی از شکیبایی توست.
چه چیزی مگرت پیش آمده، آیا ابرهایت نقصان گرفته اند یا بادها سر از فرمانت کشیده اند و یا آنکه آنچه در اختیار داری نقصان یافته است؟ و یا این که خشم تو بر گناهکاران زیادت گشته است؟
هوش مصنوعی: چه چیزی پیش آمده است؟ آیا ابرهایتان کم‌باران‌تر شده‌اند یا بادها از فرمان شما سرکشی کرده‌اند؟ آیا ممکن است آنچه در دست دارید کافی نباشد یا این که خشم شما نسبت به کسی که خطا کرده بیشتر شده است؟
آیا قبل از خلق خطاکاران تو بسیار آمرزنده نبوده ای؟ مگر نه این است که رحمت را تو خلق فرمودی و به عطوفت امر داده ای؟ یا خواهی که ما را ممنوع از آن ها نشان دهی یا ترسی که زوال یابند.
هوش مصنوعی: آیا پیش از آنکه خطاکاران به وجود آیند، تو بسیار بخشنده نبوده‌ای؟ آیا نمی‌باشد که تو رحمت را خلق کرده‌ای و به مهربانی دستور داده‌ای؟ یا می‌خواهی ما را از این رحمت‌ها محروم کنی یا این که بترسید که ممکن است این نعمت‌ها از بین بروند؟
اگر چنین است به کیفر ما شتاب فرمای. «برخ » همچنین در این سخنان بود که باران بر بنی اسرائیل باریدن گرفت. «برخ » که بازگشت، موسی(ع) به استقبالش آمد. برخ گفت: دیدی چگونه با خداوند که به مخاصمت برخاستم، انصاف من بداد؟
هوش مصنوعی: اگر چنین است، پس به عذاب ما سریع‌تر اقدام کن. در این میان باران بر قوم بنی‌اسرائیل بارید. وقتی «برخ» بازگشت، موسی(ع) به استقبال او آمد. برخ گفت: آیا دیدی که چگونه با خداوند که با او در مخالفت بودم، انصاف مرا داد؟
از سخنان بزرگان: آن قدر نرم مباش که بفشارندت و نیز آن قدر سخت مباش که شکستنت شدنی بود.
هوش مصنوعی: بسیار ملایم و نرم نباش که دیگران از تو سوءاستفاده کنند و همچنین آنقدر سخت و غیرقابل انعطاف نباش که دیگران بتوانند به راحتی تو را بشکنند.
حکیمی گفت: گوارائی طعام به فزونی بهای آن است نه مهارت آشپزی. بل گوارائیش به برخورداری مناسب از آن است.
هوش مصنوعی: یک حکیم گفت: لذت از غذا به قیمت آن بستگی دارد نه به توانایی پختن آن. در واقع، خوشمزه بودن غذا به استفاده مناسب از آن مربوط می‌شود.
از سخنان هم ایشان: از آن کس مباش که شکم زیرکیش ببرد. آنچه را که از کوشش خود حاصل می داری خور، نه آنچه حاصل نداشته ای، چه آن ترا خورد.
هوش مصنوعی: از گفته‌های او: به این شخص تبدیل نشو که به خاطر زیرکی‌اش از دسترنج خود بگذرد. آنچه که با تلاش خود به دست می‌آوری مصرف کن، نه آنچه که هنوز به دست نیاورده‌ای، چرا که آن تو را خواهد بلعید.
از نهج البلاغه: بردباری پوششی عیب پوش است و خرد شمشیری برنده. خلل خوی خویش را با پوشش بردباری برپوش و با شمشیر عقل به ستیز هواهای خویش رو.
هوش مصنوعی: بردباری مانند یک پوشش است که عیوب انسان را می‌پوشاند و عقل همچون یک شمشیر تیز است. باید ضعف‌های خود را با این پوشش بردباری بپوشانیم و با شمشیر عقل، با خواسته‌های نفس خود مبارزه کنیم.
معنی واحد، برحسب زشتی یا زیبائی، بیان ایثار متفاوتی را بر جان خواهد نهاد. گاه مضمون با عبارتی دوست داشتنی تر از رؤیت محبوب با نبودن رقیب بیان شود.
هوش مصنوعی: معنی یک واژه، بسته به اینکه زشت یا زیبا باشد، تاثیری متفاوت بر احساسات انسان خواهد داشت. گاهی اوقات، موضوع با عبارتی دلنشین‌تر از دیدن محبوب در absence رقیب ابراز می‌شود.
و گاه همان معنی با عبارتی دیگر بیان شود که از هجر و شربت صبر تلخ تر نماید. چنان که حکایت کرده اند که خلیفه ای به خواب دید که تمامی دندان هایش بریخته است.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است همان مفهوم با کلماتی متفاوت مطرح شود که تلخی آن را بیشتر کند. مانند داستانی که نقل شده است از یک خلیفه که در خواب دید تمام دندان‌هایش ریخته است.
رویای خویش را با خوابگزاران در میان نهاد. یکی وی را گفت: تمامی خویشان و نزدیکان تو بمیرند و تنها مانی. خلیفه این تغییر را به فال بدگرفت، خشمناک شد و بگفت تا تمام دندان های خوابگزار را بکند.
هوش مصنوعی: او خوابش را با تعبیرگران خواب در میان گذاشت. یکی از آن‌ها به او گفت که تمام خویشان و نزدیکان تو خواهند مرد و تو تنها خواهی ماند. خلیفه این تغییر را به فال بد گرفت، و عصبانی شد و دستور داد تا همه دندان‌های تعبیرگر خواب را بکَنند.
و اگر دیگران پادرمیانی نمی کردند، همیخواست فرمان قتل وی را بدهد. پس از آن خلیفه، همان رؤیا را با خوابگزار دیگر در میان بنهاد.
هوش مصنوعی: اگر دیگران دخالت نمی‌کردند، او می‌خواست دستور قتل او را صادر کند. بعد از آن، خلیفه همان خواب را با یک خواب‌گزار دیگر در میان گذاشت.
وی گفت: امیرالمومنین را مژده باد که از همه ی نزدیکان بیشتر همی زید. خلیفه از سخن او خوشحال شد، وی را گرامی بداشت، خلعت داد و جوایز و انعام بسیارش داد.
هوش مصنوعی: او گفت: خوشحالی برای امیرالمومنین که از تمام نزدیکان، او از همه بیشتر کمک می‌کند. خلیفه از حرف او خوشحال شد، او را مورد احترام قرار داد، لباس مخصوصی به او داد و هدایا و پاداش‌های زیادی به او بخشید.
حکیمی گفت: همچنان که صحت مزاج جز با کفایت عناصر چهارگانه و تألیف و انتظامشان ممکن نیست. نظام زندگی دنیا که وسیله ی رسیدن به عقبی است نیز جز با انتظام حال چهار صنف مردمان که جانشین همان چهار عنصراند نیز حاصل نیاید:
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید که همان‌طور که سلامت بدن تنها با توازن چهار عنصر اصلی ممکن است، نظام زندگی دنیا که راهی به سعادت و کمال است نیز تنها با نظم و ترتیب حال چهار نوع انسان که نماینده همان چهار عنصر هستند، به وجود می‌آید.
اول - ارباب دانش و معرفت که سبب قوام دین و دنیایند. این گروه همانند عنصر آب بین دیگر عناصراست.
هوش مصنوعی: اولین و مهم‌ترین گروه کسانی هستند که دانش و معرفت دارند و وجود آن‌ها برای دین و دنیای انسان‌ها اهمیت زیادی دارد. این گروه مشابه عنصر آب است که در میان دیگر عناصر، نقش بسیار حیاتی و ضروری دارد.
دوم - صاحب شمشیر و اهل قدرت و شجاعت. اینان به طبع همانند آتش اند.
هوش مصنوعی: دوم، افرادی هستند که دارای شمشیر و قدرت و شجاعت هستند. این افراد به طور طبیعی مانند آتش عمل می‌کنند.
سوم - اهل معامله چونان تاجران و صنعتگران که هم سبب معیشت نوع آدمی است و هم به منزله ی هوا از چهار عنصر موصوف.
هوش مصنوعی: سوم - افرادی که در کار تجارت و صنعت فعالیت دارند، به گونه‌ای که هم زندگی انسان‌ها به آن وابسته است و هم مانند هوا از چهار عنصر ضروری به شمار می‌روند.
چهارم - ارباب زراعت و کشت و کار که قوت بر کار ایشان مترتب است و چونان خاک بین دیگر عناصراند.
هوش مصنوعی: چهارم - کشاورزان افرادی هستند که معیشتشان به کار آنها وابسته است و آنها مانند خاک در میان دیگر عناصر قرار دارند.
و همچنان که زیادتی یکی از عناصر از حد لازم خود، اعتدال مزاج برهم زند و به فساد انجامد، این اصناف نیز اگر از حد افزایش یابند، چنان کنند.
هوش مصنوعی: اگر یکی از عناصر موجود در طبیعت به میزان لازم خود افزایش یابد، تعادل و سلامت آن مختل شده و به فساد می‌انجامد. به همین ترتیب، اگر انواع مختلف چیزها نیز از حد متعارف خود بیشتر شوند، به نتایج مشابهی منجر خواهند شد.
زمانی که تاتار به نیشابور رسیدند، شمشیر به میان مردم نهادند و در آن میان عارف، شیخ عطار را نیز ضربه ای به گردن فرود آمد که باعث مرگش شد.
هوش مصنوعی: زمانی که تاتار به نیشابور وارد شدند، به مردم حمله کردند و در این جریان، شیخ عطار که یک عارف مشهور بود نیز مورد حمله قرار گرفت و به گردنش ضربه‌ای وارد شد که باعث مرگ او شد.
گفته اند زمانی که خون ازآن زخم هول همی آمد و به مردن نزدیک بود، انگشت خویش به خون خودتر کرد و بر دیوار این شعر بنوشت:
هوش مصنوعی: روایت شده است که زمانی که خون از آن زخم وحشتناک جاری بود و او به مرگ نزدیک می‌شد، انگشتش را به خون خود آغشته کرد و بر روی دیوار این شعر را نوشت:
در کوی تو رسم سرفرازی این است
مستان ترا کمینه بازی این است
هوش مصنوعی: در کوی تو، افتخار و سربلندی به این صورت است که برای مستان و عاشقان تو، بازی کردن و شادمانی کردن امری طبیعی و عادی است.
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت
شاید که ترا بنده نوازی این است
هوش مصنوعی: با وجود تمام مقام و منزلت، نمی‌توانم بگویم که شاید نوازش و محبت تو به من، نتیجه این رتبه و مقام است.
حکیمی گفت: کار انسان حقیری را که با او همی ستیزی، اندک مدان. چه اگر بر وی پیروز شوی، مدحت نکنند و اگر از او عاجز مانی، معذورت ندارند.
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید: ارزش کار کسی را که با او در حال مبارزه‌ای، کم نپندار. زیرا اگر بر او پیروز شوی، مردم تو را ستایش نخواهند کرد و اگر هم نتوانی بر او غلبه کنی، دیگران برایت عذری نخواهند داشت.
از سخنان هم ایشان است: با شریفان مزاح مکن، چه بر تو کینه گیرند. و با حقیران نیز چه بر تو جسارت حاصل آرند. آن کس که راست گوید، حجتش آشکار شود.
هوش مصنوعی: از سخنان ایشان این است که با افراد محترم شوخی نکن، زیرا ممکن است از تو کینه به دل بگیرند. و همچنین با افراد کم‌مقدار نیز مهربانی نکن، چون ممکن است برای تو جسارت پیدا کنند. کسی که راست می‌گوید، دلیلش به وضوح نمایان خواهد شد.
خلیفه ای به یکی از کارگزارانش نوشت: از این که چونان حیوانی به چراگاهی باشی برحذر باش که از آن چرا فربهی خواهد و بسا که مرگش در آن بود.
هوش مصنوعی: خلیفه به یکی از کارگزاران خود نوشت: مراقب باش که مثل حیوانی در چراگاهی نمانی، زیرا ممکن است در آنجا فربه شوی و مرگت در همان جا باشد.
به شهری در، از شام غوغا فتاد
گرفتند پیری مبارک نهاد
هوش مصنوعی: در شهری در شام، صدای بلندی به گوش رسید و مردی کهن‌سال و محترم را به دام انداختند.
هنوز این حدیثم به گوش اندر است
چو قیدش نهادند بر پا و دست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هنوز صدای این گفته‌ام در گوش‌ها به گوش می‌رسد، همان‌طور که وقتی چیزی را محدود می‌کنند، تأثیر آن همچنان باقی می‌ماند.
که گفت ار نه سلطان اشارت کند
کرا زهره باشد که غارت کند
هوش مصنوعی: اگر سلطان اشاره نکند، چه کسی جرأت می‌کند به غارت بپردازد؟
بباید چنین دشمنی دوست داشت
که میدانمش دوست بر من گماشت
هوش مصنوعی: باید دشمنی را دوست داشت که خودم او را به عنوان دوست انتخاب کرده‌ام.
اگر عز جاه است و گر ذل قید
من از حق شناسم نه از عمر و زید
هوش مصنوعی: اگر به مقام و شکوه علاقه‌مند هستی یا در خطر ذلت و بندگی هستی، من تنها از حقیقت سراغ دارم و نه از نام افراد و زمان‌ها.
ز علت مدار ای خردمند بیم
چو داروی تلخت فرستد حکیم
هوش مصنوعی: ای خردمند، از علت‌ها و دلیل‌ها نترس؛ چون حکیم دارویی تلخ برای درمان می‌فرستد، ممکن است در ابتدا ناخوشایند باشد، اما نتیجهٔ خوبی خواهد داشت.
بخور هر چه آید زدست حبیب
نه بیمار داناتر است از طبیب
هوش مصنوعی: هر چه از دوست به تو رسید، نوش جان کن، زیرا هیچ بیماری از پزشک داناتر نیست.
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
هوش مصنوعی: یک شب به یاد دارم که خوابم نبرده بود و شنیدم پروانه به شمع می‌گفت.
که من عاشقم گر بسوزم رواست
ترا گریه و سوز باری چراست
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و اگر بسوزم، این برای تو قابلی ندارد که بر من بگویی چرا. پس گریه و اندوه تو برای چیست؟
بگفت ای هوادار دیرین من
برفت انگبین یار شیرین من
هوش مصنوعی: گفت: ای دوست وفادار من، شهد و شیرینی عشق من از بین رفت.
چو شیرینی از من بدر می رود،
چو فرهادم آتش به سر می رود
هوش مصنوعی: وقتی که شیرینی و لذت از وجود من دور می‌شود، احساس می‌کنم که همانند فرهاد افسرده و دچار اندوه شده‌ام.
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش برخسار زرد
هوش مصنوعی: او مدام سخن می‌گفت و هر لحظه حس درد مانند سیلابی بر چهره زردش می‌ریخت.
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری و نه یارای ایست
هوش مصنوعی: ای کسی که خود را عاشق می‌دانی، کار تو نیست؛ چرا که نه تحملی در دلت داری و نه قدرت مقاومت.
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده ام تا بسوزم تمام
هوش مصنوعی: اگر تو از کنار من بروی، من در اینجا به مانند یک شعله خام ایستاده‌ام که آماده‌ام تا تمام وجودم را بسوزانم.
ترا آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
هوش مصنوعی: اگر عشق تو مرا بسوزاند، به من نگاه کن که چگونه از سر تا پا شعله‌ور شده‌ام.
مبین تابش مجلس افروزیم
تپش بین و سیلاب خون ریزیم
هوش مصنوعی: ما به مانند نوری در مجلس درخشان هستیم، تپش قلب‌هامان را ببین و ببین چگونه خونی که ریخته می‌شود، همچون سیلابی جاری است.
چو سعدی که بیرونش افروخته است
ورش بنگری اندرون سوخته است
هوش مصنوعی: اگر سعدی را در نظر بگیری، مثل کسی است که در ظاهر بسیار روشن و شاداب به نظر می‌رسد، اما اگر به عمق وجود او نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که در درونش آتش غم و اندوهی نهفته است.
همه شب در این گفتگو بود شمع
بدیدار او وقت اصحاب جمع
هوش مصنوعی: شمع همه شب به یاد او می‌سوخت و در کنار دوستانش به صحبت می‌گذرانید.
نرفته زشب همچنان بهره ای
که ناگه بکشتش پری چهره ای
هوش مصنوعی: هنوز هم شب به پایان نرسیده و او از زیبایی و نعمتی که دارد، بهره‌مند است؛ زیرا ناگهان فرشته‌ای با چهره‌ای زیبا او را تحت تأثیر قرار می‌دهد و می‌کوشد تا او را از این حال خارج کند.
همی گفت و می رفت دودش به سر
که این است پایان عشق ای پسر
هوش مصنوعی: او به راه خود می‌رفت و مدام صحبت می‌کرد و در حالی که بخار دود از سرش بلند می‌شد، گفت که این، سرانجام عشق است، پسر!
اگر عاشقی خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی عشق را بیاموزی، باید تحمل درد و رنج را یاد بگیری تا بتوانی به آرامش و خوشی دستیابی.
مکن گریه بر قبر مقتول دوست
برو خرمی کن که مقبول اوست
هوش مصنوعی: برایت نیکوست که به جای گریه و اندوه بر قبر دوست کشته‌شده‌ات، بهتر است شادی کنی و زندگی را گرامی بداری، زیرا این رفتار مورد پسند او خواهد بود.
اگر عاشقی سرمشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
هوش مصنوعی: اگر در عشق دچار بیماری شدی، مثل سعدی از خودت غافل نشو و به هدف‌های شخصی خود توجه نکن.
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
و گر بر سرش تیر بارند و سنگ
هوش مصنوعی: هر کس فدای هدفش نیست، حتی اگر بر سرش تیر و سنگ بیفتد.
به دریا مرو گفتمت زینهار
و گر می روی تن به طوفان سپار
هوش مصنوعی: به تو هشدار دادم که به دریا نرو، و اگر قصد رفتن داری، خود را به طوفان بسپار.
از نهج البلاغه: مردم این جهان دو دسته اند، دسته ای در این دنیا، کار دنیاکنند و این کار ایشان را از کار عقبی باز دارد. اینان بیمناک بر این که میرند و تهیدستی باقی نهند، خویش را از آن ایمن پنداشته، عمر خویشتن در راه سود دیگری فنا کنند.
هوش مصنوعی: مردم در این دنیا به دو گروه تقسیم می‌شوند. گروهی هستند که فقط به امور دنیوی می‌پردازند و این مشغله سبب می‌شود که از فکر زندگی پس از مرگ غافل شوند. این افراد نگران‌اند که با مرگ خود چیزی برای باقی ماندگانشان به‌جای نگذارند و به اشتباه خود را از عواقب این نگرانی مصون می‌دانند و عمرشان را صرف سود رساندن به دیگران می‌کنند.
دو دیگر دسته ای اند که در این دنیا بهر عقبی کوشند. و آنچه از این دنیا بدون سعی نصیب ایشان است نیز عایدشان شود و دو سود توأم برند. هر دو جهان را مالک شوند و نزد خداوند وجاهت یابند و هیچ آرزوئی نکنند که برآورده نشود.
هوش مصنوعی: دو گروه دیگر وجود دارند که در این دنیا به دنبال مصلحت خود هستند. آن‌ها همچنین از نعمت‌هایی که به راحتی به دست می‌آورند بهره‌مند می‌شوند و در نتیجه، هم در این دنیا و هم در آن دنیا سود می‌برند. این افراد می‌توانند هر دو جهان را تحت مالکیت خود درآورند و نزد خداوند مقام و اعتبار پیدا کنند و هیچ آرزویی نداشته باشند که محقق نشود.
نیز از نهج البلاغه: کسی که زبانش بروی فرمانروا بود، جانش کم ارز شود. فقر زیرک را از بیان حجت خویش بازدارد.
هوش مصنوعی: هر شخصی که به فرمانروا به راحتی حرف بزند و از او بترسد، ارزشش کمتر می‌شود. فقر و نیاز واقعی او را از اعلام حقیقت بازمی‌دارد.
تهیدست در شهر خویش غریب است. خشنودی نیک ترین قرین است. اندیشه چونان آینه ای صافی است. گشاده روئی رشته ی دوستی است.
هوش مصنوعی: شخصی که در شهر خود فقیر است، احساس غربت می‌کند. خوشنودی بهترین همراه انسان است. تفکر مانند یک آینه شفاف می‌باشد. رفتار دوستانه نیز یکی از عوامل ایجاد دوستی است.
حکیم ابونصر فارابی، از بزرگترین فلاسفه ی اسلام و صاحب تألیفات شایسته در طبیعات، الهیات، موسیقی، و جز آن ها، اصلا ترک بود و در یکی از بلاد ترکستان چشم بدنیا گشود.
هوش مصنوعی: حکیم ابونصر فارابی، یکی از بزرگترین فلاسفه مسلمان و نویسنده‌های برجسته در موضوعاتی مانند علوم طبیعی، الهیات، موسیقی و سایر زمینه‌ها بود. او اصالتاً ترک بود و در یکی از مناطق ترکستان به دنیا آمد.
زمانی که به بغداد آمد، زبان عربی نمی دانست. آن را در آن جا بیاموخت و نیک در آن چیره دست شد. به دانش پیشینیان بپرداخت و از پرهیزگارترین مردمان بود و به سال سیصد و سی و نه در دمشق وفات یافت.
هوش مصنوعی: وقتی به بغداد رفت، به زبان عربی آشنایی نداشت. او این زبان را در آن جا یاد گرفت و به خوبی در آن تسلط پیدا کرد. به مطالعه آثار دانشمندان پیشین پرداخت و از پرهیزکارترین انسان‌ها بود. در سال ۳۳۹ هجری قمری در دمشق از دنیا رفت.
یک - عزالدین رازی دو- قطب الدین مصری سه - افضل الدین محمد جوینی چهار- ربیع الدین عبدالعزیزبن عبدالجبار چلبی پنج - علاء الدین بن ابی حزم قریشی معروف به ابن نفیس
هوش مصنوعی: عزالدین رازی، قطب‌الدین مصری، افضل‌الدین محمد جوینی، ربیع‌الدین عبدالعزیز بن عبدالجبار چلبی و علاءالدین بن ابی حزم قریشی که به ابن نفیس معروف است، از شخصیت‌های معتبر در تاریخ علم و ادب هستند.
شش - یعقوب بن اسحاق سامری طبیب مصر هفت - یعقوب بن اسحاق طبیب مسیحی معروف به ابن قف هشت - هبة الله بن یهودی مصری نه - مولی الفاضل، مولانا قطب الدین علامه ی شیرازی.
هوش مصنوعی: یعقوب بن اسحاق سامری، پزشک اهل مصر است. همچنین یعقوب بن اسحاق دیگری وجود دارد که پزشک مسیحی و به نام ابن قف شناخته می‌شود. هبة الله بن یهودی نیز از مصر است. علاوه بر آن، مولی الفاضل، مولانا قطب الدین علامه شیرازی نیز در این زمینه شناخته شده است.
طریق عشق به ناموس می رود شاهی
پیاله ای دو سه دیگر که عاقل است هنوز
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، یکی به عنوان پادشاه با چند پیاله مشروب دیگر می‌آید، که هنوز از عقل خود بهره‌مند است.
با دل گفتم ز عالم کون و فساد
تا چند خورم غم، تنم از پا افتاد
هوش مصنوعی: با دل خودم صحبت کردم و درباره دنیا و ناراحتی‌هایش فکر کردم؛ تا کی باید غم و اندوه را تحمل کنم؟ حالا که بدحال شده‌ام و بدنم از کار افتاده است.
دل گفت تو نزدیک به مرگی چه غم است
بیچاره کسی که این دم از مادر زاد
هوش مصنوعی: دل گفت که وقتی به مرگ نزدیک هستی، دیگر چه غمی می‌تواند داشته باشد؟ تنها کسی که واقعاً در رنج است، آن کسی است که از بدو تولد با مشکلات و سختی‌ها دست و پنجه نرم کرده است.
خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را
هوش مصنوعی: خانه پر از نعمت صبر بود، اما عشق، این دیوانه را به آتش کشید و اول به متاع خانه آسیب زد.
هر چیزی که دلیل چیز دیگری بود، باعتبار دلالتش از آن ناطق به حساب می آید، هر چند که صدائی از آن برنخیزد. از همین روست که هنگامی که از حکیمی پرسیدند: ناطق صامت چیست؟ گفت: نشانه های خبردهنده و عبرت های پندآور.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به عنوان دلیل یا نشان برای چیزی دیگر عمل کند، به نوعی به عنوان ناطق یا گوینده در نظر گرفته می‌شود، حتی اگر خود آن چیز صدایی از خود نداشته باشد. به همین دلیل، وقتی از یک حکیم پرسیدند ناطق صامت چیست، او پاسخ داد که به نشانه‌هایی اشاره دارد که خبر می‌دهند و عبرت‌هایی که آموزنده هستند.
یکی از حکیمان گفته است که از همین رو خداوند تعالی نیز فرموده است: «انطقنا الله الذی انطق کل شی ء» چه پیداست که همه ی چیزها جز بر حسب زبان حال اعتباراتی ناطق نیست.
هوش مصنوعی: یکی از اندیشمندان گفته که به همین دلیل خداوند فرموده است: «ما را به سخن آورد، خدای که همه چیز را به سخن می‌آورد» و واضح است که همه چیز تنها به اندازه حال و وضعیت خود صحبت می‌کند و نیازی به زبان ندارد.
قریب همین معنی فرموده ی دیگر خداوند تعالی است که «علمنا منطق اطیر» که در آن صورت پرندگان به اعتبار دلالتی که دارد و معانی که از آنها فهم همی شود، نطق نامیده شده است.
هوش مصنوعی: تقریباً همین معنا را می‌توان در فرمایش دیگری از خداوند مشاهده کرد که به علم و فهم زبان پرندگان اشاره دارد. در اینجا، پرندگان به دلیل نشانه‌ها و معانی‌ای که ارائه می‌دهند، به نطق تعبیر شده‌اند.
در واقع زمانی که کسی از چیزی، معنئی را فهم کند، آن چیز مضاف بدان کس ناطق به حساب آید ولو آن که صامت بود، در حالی که همان چیز مضاف بدیگری که آن معنی را از آن فهم نکند، صامت است، ولو آن که خود ناطق به حساب آید.
هوش مصنوعی: در واقع، زمانی که فردی معنایی را از چیزی درک کند، آن چیز به گونه‌ای با او صحبت می‌کند، حتی اگر خود آن چیز سخنی نداشته باشد. در حالی که همان چیز برای شخص دیگری که آن معنا را درک نمی‌کند، حرفی برای گفتن ندارد، هرچند خود آن چیز ممکن است بتواند سخن بگوید.
در مورد این فرموده ی خداوند نیز «و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا، قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء و هو خلقکم اول مرة » گفته اند که آن سخن به صدائی مسموع است و نیز برخی گفته اند اعتباری و به زبان حال است. و خداوند نیک آگاه است.
هوش مصنوعی: در مورد این آیه که در آن گفته شده: «دست‌ها و پاهایمان چرا بر علیه ما شهادت می‌دهید؟» برخی گفته‌اند که این سخن به صورت گفتاری و شنیدنی بیان شده است، در حالی که عده‌ای معتقدند این بیان اعتبار خاصی دارد و بیشتر به معنی حالت است. خداوند نیز به تمامی جزئیات و احوال آگاه است.
به گریه گفتمش از حال من مشو غافل
به خنده گفت که بیچاره غافل است هنوز
هوش مصنوعی: به او گفتم که از وضعیت من بی‌خبر نباش، اما او با خنده پاسخ داد که هنوز از حال من بی‌خبر است.
قومی که می دهندشان از تو غافل اند
کاهل وقوف را در تقریر بسته اند
هوش مصنوعی: مردمی که از تو بی‌خبرند، به حال خود رها شده‌اند و کسانی که به بیان موضوعات می‌پردازند، تنبل و بی‌توجه هستند.
شب در آن کو بوده ام گرمست خاک از آتشم
پا منه از خانه بیرون انتظارم گو بکش
هوش مصنوعی: در شب، در جایی که من هستم، خاک به خاطر آتش من گرم است. پس پا به بیرون نگذار و به من بگو که صبر کن تا بیایی.