گنجور

بخش سوم - قسمت اول

زمغروری کلاه از سر شود دور
مبادا کس به زور خویش مغرور
بسا دهقان که صد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد
تحمل را به خود کن رهنمونی
نه چندانی که بار آرد زبونی
گراز هر باد چون برگی بلرزی
اگر کوهی شوی، کاهی نیرزی
اگرچه سیل بس باجوش باشد
چو در دریا رسد خاموش باشد
چو خواهد بود وقت کارسازی
هم ازاول نماید بخت بازی
بود سرمست را خوابی کفایت
گل غم دیده را آبی کفایت
به ترک خواب می باید شبی گفت
که زیر خاک می باید بسی خفت
گلی اول برآرد طرف جویش
فزون باشد زصد گلزار بویش
کبوتر بچه چون آید بپرواز
ز چنگ شه فتد در چنگل باز
دل به هنرده نه به دعوی پرست
صید هنر باش به هر جا که هست
هر که در او جوهر دانائی است
در همه کاریش توانائی است
دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
می که حلال آمده در هر مقام
دشمنی عقل تو کردش حرام
از پی صاحب خبران است کار
بیخبران را چه غم از روزگار
چه نیکو متاعی است کارآگهی
وزین نقد عالم مبادا تهی
جهان آن کسی را بود در جهان
که هست آگه از کار کارآگهان
به دانش کوش تا دنیات بخشند
تو اسما خوان که تا معنات بخشند
قلم برکش به حرفی کان هوائی است
علم برکش به علمی کان خدائی است
سخن کان از دماغ هوشمند است
گر از تحت الثری آید، بلند است
قدر اهل هنر کسی داند
که هنر نامه ها بسی خواند
آن که دانش نباشدش روزی
ننگش آید ز دانش آموزی
خرد است آن که زو رسد یاری
همه داری اگر خرد داری
هر که را در خرد ندارد یاد
آدمی صورتی است دیو نهاد
آدمی تر پی علف خواری است
از پی زیرکی و هشیاری است
ای بسا تیز طبع کامل هوش
که شد از کاهلی سفال فروش

از آن جا که خداوند تعالی، انسان را به کرامت خود ممتاز ساخت و وی را از بین تمام موجودات به جانشینی خود برگزید، چنان که فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه » برایشان واجب آمد که به اخلاق وی متخلق شوند و به اوصاف وی متصف گردند.

زیرا حکیم هرگز سفیه را جانشین خود نکند و دانا هرگز نادان را نایب خویش نمی نهد. به همین سبب پیامبر(ص) فرمود: به اخلاق الهی متخلق گردید.

زمانه داشت زه من کینه ی کهن در دل
چو مبتلای توام دید، مهربان گردید
سهل است از رقیب تنزل اگر کنی
هر چند دشمن است، ببین در پناه کیست

از کتاب احیاء از جابر - که خدایش خشنود باد - نقل است که: رسول خدا(ص) به خانه ی فاطمه(ع) درآمد و وی با آسیا گندم آرد همی کرد و جامه ای از پوست شتر برتن داشت.

پیامبر وی را نگریست و گریست وگفت: ای فاطمه، تلخی دنیا را در جهت نعمت آخرش بچش. همان زمان این آیه نازل شد که: «ولسوف یعطیک ربک فترضی ».

در همان کتاب از عایشه نقل است که گفت: پیش آمد که چهل شبانه روز، در خانه ی پیامبر(ص) آتش و چراغی روشن نشد. پرسیدند: چگونه پس زندگی می کردید؟ گفت با آب و خرما.

جهان غم نیرزد به شادی گرای
نه از بهر غم کرده اند این سرای
جهان از پی شادی و دل خوشی است
نه از بهر بیداد و محنت کشی است
نباید به خود بر، ستم داشتن
نباید به خود درد و غم داشتن
اگر ترسی از رهزن و باج خواه
که غارت کند آنچه بیند به راه
به درویش ده آنچه داری نخست
که بنگاه درویش را کس نجست
بیا تا نشینیم و شادی کنیم
دمی در جهان کیقبادی کنیم
یک امشب ز دولت ستانیم داد
زدی و ز فردا نیاریم یاد
دمی را که سرمایه ی زندگی است
به تلخی سپردن نه فرخندگی است
مشو در حساب جهان سخت گیر
که هر سخت گیری بود سخت میر
به آسان گذاری دمی بی شمار
که آسان زید مرد آسان گذار
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
زخاک آفریدت، چو آتش مباش
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگی تن بینداخت خاک
چو آن سرفرازی نمود این کمی
از آن دیو کردند از این آدمی
فروتر شود هوشمند گزین
نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
هزار شب ز برای هوای خود خفتی
یکی شبی چه شود از برای یار مخسب
شبی که مرگ بیاید، به عنف در کوبد
بحق تلخی آن شب که ره سپار، مخسب

گزیده ای از سخنان یکی از ناموران: ای فلان، دنیا بهر گذشتن خلق شد نه بهر ذخیره کردن. نیز برای عبور پدید آمدند نه آبادان کردن. پیش روی تو احوالی شگفت آور است.

برگو بدانم چه تدبیرهای صوابی بهر آن حوادث آماده ساخته ای؟ اگر خواهی به بزرگان در رسی، از عادت به آسایش دوری کن و با اهل دین همنشینی ورز و به اوصاف اخلاقشان متخلق شود.

تا کی ای بیچاره از دست رفتن غنایم را ناآگاهی و دل در شهوات بهایم داری؟ اگر در قصد خویش راستگوئی، برخیز و دست به کار زن و راه ایشان صعب مپندار چرا که یاور تو تواناست. و از او که بدیشان بخشیده است، بخواه که سرور ایشان سرور تو نیز هست.

صوفئی به بغداد رسید. شنید بازارئی فریاد می داد: ده «خیار» یک درهم. صوفی سیلی بروی خویش زد که اگر خیار چنین است، کار اشرار چون است؟

در کشف الغمه از محمد بن علی الباقر(ع) نقل است که روزی یاران را پرسید: آیا کسی از شما دست در آستین دوست خویش کند که نیاز خویش به دیناری چند برآورد؟ گفتند: نه. فرمود: پس با یکدیگر به برادری نرسیده اید.

در همان کتاب آمده است که از وی پرسیدند: چه کسی از مردمان را، مرتبه ی بالاتری است؟ فرمود: آن کس که دنیا را در خورد خویش نبیند.

از وصایای پیامبر(ص) به امیرمؤمنان علی(ع): ای علی بدترین مردمان کسی است که آخرت خویش به دنیا بفروشد و بدتر از او آن کس که آخرت خویش به دنیای دیگری فروشد.

ای علی، به روز رستاخیز همه ی پیشینیان و متآخران گویند کاش به دنیا جز روزی خویش حاصل نکرده بودیم.

اعرابئی پرسیدند: چه کس نزد شما سرور است؟ گفت: آن کس که خردش بر هوسش چیره بود، خشنودیش بر خشمش فزون باشد، آزارش بر قبیله اش نرسد و بردباری و بخشش های ایشان همه را دربرگیرد.

انوشیروان بر یکی از امیرانش خشم گرفت. گفتند، عطای خود از او قطع فرمای. گفت: از مقام خویش عزل شود، ولی از عطای ما بدو چیزی کسر نشود. چه شاهان اطرافیان خویش را بدوری تنبیه کنند نه به محرومی.

الراضی بالله (خلیفه) می گفت: کسی که عزتی را به باطل خواهد، خداوند ذلتی را به حق نصیبش کند.

نصر بن سیار گفت: هر چیز در آغاز کوچک است و سپس گران گردد. مصیبت اما در آغازگران است و سپس اندک گردد.

جهان آن به که دانا تلخ گیرد
که شیرین زندگانی تلخ میرد
کسی کز زندگی با درد و داغ است
به وقت مرگ خندان چون چراغ است
زمان خود جز این کاری نداند
که اندوهی دهد، جانی ستاند
کفی گل در همه ی روی زمین نیست
که در وی خون چندین آدمی نیست
دو کس را روزگار آزار داد است
یکی کو مرد و دیگر کو نزاده است
در این سنگ و در این گل مرد فرهنگ
نه گل بر گل نهد نی سنگ بر سنگ
منه دل بر جهان که این مرد ناکس
جوانمردی نخواهد کرد با کس
مباش ایمن که این دریای پر جوش
نکرده است آدمی خوردن فراموش
چه خوش باغی است باغ زندگانی
گر ایمن بودی از باد خزانی
خوش است این کهنه دیر پر فسانه
اگر مردن نبودی در میانه
از این سرد آمد این کاخ دلاویز
که چون جا گرم کردی، گویدت خیز
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت از این کاخ دل افروز
زن و فرزند و مال و دولت و زور
همه هستند همره تا لب گور
روند این همرهان غمناک با تو
نیاید هیچ کس در خاک با تو
به مرگ و زندگی در خواب و مستی
توئی با خویشتن هر جا که هستی
چه بخشد مرد را این سفله ایام
که یک یک باز نستاند سرانجام
شنیدستم که افلاطون شب و روز
به گریه داشتی چشم جهان سوز
بپرسیدند از او کاین گریه از چیست
بگفتا چشم کس بیهوده نگریست
از آن گریم که جسم و جان دمساز
بهم خو کرده اند از دیرگه باز
جدا خواهند شد از آشنائی
همی گریم از آن روز جدائی

وزیر عون الدین گفت: بین من و پیری ظاهری الصلاح، به بغداد دوستی بود. زمانی که در احتضار بود، به نزدش رفتم.

مرا سیصد دینار بداد و گفت: خرج وفات من کن و به مقبره ای معروف دفنم بنما و آنچه که ماند به مستحقانی که شناسی بخش. زمانی که بمرد، دفنش ساختم و بازگشتم.

بر سر پل قضا را اسبی به من زد و دستمال پول از دستم به دجله افتاد. فریاد زدم، لاحول و لا قوة الا بالله. مردی سبب پرسید: گفتم که حال چون است.

مرد جامه بدر کرد و به همانجا که دستمال افتاده بود، به آب زد. غوطه خورد و در حالی که دستمال را بدهان داشت بالا آمد. دستمال راکه به من داد، پنج دینارش از همان مال بدادم.

نزدیک بود از شادی پردرآورد. و سوگندان خورد که قوت خویش نداشته است و پدرش را لعنت کردن گفت. منعش کردم. گفت: با این که میدانست بی چیزم، مرا از مالش که بسیار بود منع کرد و تا امروز که بمرد، از من دوری نمود.

و من از بیماریش نیز آگاه نبودم. گفتم: پدرت کیست؟ گفت: فلان پسر فلان. و نام همان پیر را بر زبان آورد که هم آن زمان از دفنش باز می گشتم.

سخت به شگفت آمدم و خواستم بر مدعای خویش شاهدی آورد. جمعی بسیار شهادت دادند که وی پسر اوست. من نیز دینارها به وی دادم و گفتم از آن تست.

حکیمی گفت: حد مروت آن است که کاری را که آشکار شدنش شرمسارت می کند، به نهان نکنی. دیگری گفت: مروت ترک لذائذ است. چنان که لذت نیز ترک مروت گفتن است.

قضا وجود همه ی موجودات در لوح محفوظ است به نحو اجمال و قدر تفصیل آن اجمال است با ایجاد یکایک مواد خارجی آن وجود به زمانی که دانش ازلی آن را مصلحت همی بیند.

چیزهائی که بر روی آب می ماند. چیزهائی است که اگر باندازه ی حجم آن چیز از آب برگیری، سنگین تر از آن جسم بود.

در صورتی که اگر وزن جسم از وزن آب مأخوذ مساوی آن سنگین تر بود، در آب فرو رود. در صورت برابری وزن جسم و آب نیز چنین شود.

آنچه بر صفحه ی گل بود و زبان بلبل
یک سخن بود چو در هر دو تأمل کردم
رفتی و زدیده خواب شد بیگانه
وز صبر دل خراب شد بیگانه
دور از تو چنان شبی به روز آوردم
کاندر نظر آفتاب شد بیگانه

امپدوکل حکیم، حکمت را از داود و سپس از لقمان آموخت. ارسطو نیز حکمت را از امپدوکل آموخت.

محمد بن حسین راغولی از افاضل دانشمندان بود و کتابی در تفسیر و حدیث در چهارصد مجلد بنوشت که آن را قیدالاء و ابد نامید. و به سال پانصد و پنجاه و نه بمرد.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زمغروری کلاه از سر شود دور
مبادا کس به زور خویش مغرور
هوش مصنوعی: اگر از خود بزرگ‌بینی و غرور دست بر نداریم، ممکن است روزی به ذلت و افتادگی بیفتیم. نباید اجازه بدهیم که دیگران به خاطر قدرت و زورشان ما را به خود مغرور کنند.
بسا دهقان که صد خرمن بکارد
ز صد خرمن یکی را برندارد
هوش مصنوعی: بسیاری از کشاورزان زحمت می‌کشند و محصولات زیادی می‌کارند، اما از تمام آن زحمت‌ها فقط به یک محصول دست پیدا می‌کنند.
تحمل را به خود کن رهنمونی
نه چندانی که بار آرد زبونی
هوش مصنوعی: تحمل را برای خود به عنوان یک راهنما انتخاب کن، نه به شکلی که تو را به ضعف و ناامیدی برساند.
گراز هر باد چون برگی بلرزی
اگر کوهی شوی، کاهی نیرزی
هوش مصنوعی: اگر در برابر هر ناملایمتی و فشار زندگی مثل یک کوه استوار باشی، هرگز مانند برگی که به خاطر وزش باد می‌لرزد، دچار tremble نخواهی شد.
اگرچه سیل بس باجوش باشد
چو در دریا رسد خاموش باشد
هوش مصنوعی: اگرچه سیل در ابتدا خیلی خروشان و پرآشوب به نظر می‌آید، اما وقتی به دریا برسد، آرام و ساکت می‌شود.
چو خواهد بود وقت کارسازی
هم ازاول نماید بخت بازی
هوش مصنوعی: زمانی که زمان اقدام و عمل فرا می‌رسد، بخت و شانس از همان ابتدا خود را نشان می‌دهد.
بود سرمست را خوابی کفایت
گل غم دیده را آبی کفایت
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که برای فردی که سرمست و خوشحال است، خواب و استراحتی کافی وجود دارد، همین‌طور برای کسی که غمگین است، گلی به عنوان تسلی و آرامش وجود دارد. این بیان به نوعی به اهمیت تعادل در احساسات و نیازهای انسان‌ها اشاره دارد.
به ترک خواب می باید شبی گفت
که زیر خاک می باید بسی خفت
هوش مصنوعی: باید شب را بیدار بگذرانیم، زیرا روزی زیر خاک به خواب خواهیم رفت و دیگر بیدار نخواهیم شد.
گلی اول برآرد طرف جویش
فزون باشد زصد گلزار بویش
هوش مصنوعی: گلی که در ابتدای جوی می‌روید، بویی بیشتر و دل‌انگیزتر از صد گلزار دیگر دارد.
کبوتر بچه چون آید بپرواز
ز چنگ شه فتد در چنگل باز
هوش مصنوعی: زمانی که کبوتر بچه‌ای می‌خواهد پرواز کند، به دام شکارچی می‌افتد.
دل به هنرده نه به دعوی پرست
صید هنر باش به هر جا که هست
هوش مصنوعی: دل را به هنر و خلاقیت بسپار، نه به ادعا و نمایش آنها. به دنبال زیبایی و هنر بگرد، در هر جایی که پیدا می‌شود.
هر که در او جوهر دانائی است
در همه کاریش توانائی است
هوش مصنوعی: هر کسی که دارای دانش و خرد باشد، در هر عملی نیز توانایی و قابلیت انجام آن را دارد.
دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
هوش مصنوعی: دشمن آگاه که مشکلات و دغدغه‌های زندگی را درک می‌کند، از دوستی نادان که نمی‌داند چه باید کرد، بهتر است.
می که حلال آمده در هر مقام
دشمنی عقل تو کردش حرام
هوش مصنوعی: شراب که در هر شأن و مقام به طور حلال آمده، عقل تو به خاطر دشمنی‌اش، آن را حرام کرده است.
از پی صاحب خبران است کار
بیخبران را چه غم از روزگار
هوش مصنوعی: کسانی که به خبر و اطلاعات دسترسی دارند، بر کار افرادی که از این مسائل بی‌خبرند نظارت می‌کنند. افرادی که اطلاعات ندارند، نباید از مشکلات روزگار نگران باشند.
چه نیکو متاعی است کارآگهی
وزین نقد عالم مبادا تهی
هوش مصنوعی: کارآگاهی و دانایی چیزی بسیار ارزشمند است و نباید اجازه داد که از آن خالی بمانیم.
جهان آن کسی را بود در جهان
که هست آگه از کار کارآگهان
هوش مصنوعی: دنیا متعلق به کسی است که از کارها و تدبیرهای اهل عمل آگاه باشد.
به دانش کوش تا دنیات بخشند
تو اسما خوان که تا معنات بخشند
هوش مصنوعی: در تلاش برای کسب دانش باش تا برایت دنیا را فراهم کنند، تو را به نام می‌شناسند تا به معنای واقعی تو پی ببرند.
قلم برکش به حرفی کان هوائی است
علم برکش به علمی کان خدائی است
هوش مصنوعی: قلم را به کار بینداز و سخنانی بگو که از دنیای عواطف و احساسات سرچشمه می‌گیرد، و دانشی را به نمایش بگذار که از ذات خدایی نشأت می‌گیرد.
سخن کان از دماغ هوشمند است
گر از تحت الثری آید، بلند است
هوش مصنوعی: اگر کسی با هوش و استعداد سخن بگوید، حتی اگر کلماتش از پایین‌ترین مکان‌ها بیایند، باز هم کیفیت و بلندی ارزش آن سخن بالا خواهد بود.
قدر اهل هنر کسی داند
که هنر نامه ها بسی خواند
هوش مصنوعی: فقط کسی که در زمینه هنر تجربه و دانش کافی دارد، می‌تواند ارزش واقعی هنرمندان را درک کند.
آن که دانش نباشدش روزی
ننگش آید ز دانش آموزی
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای دانش نباشد، روزی از یادگیری علم و دانش خجالت خواهد کشید.
خرد است آن که زو رسد یاری
همه داری اگر خرد داری
هوش مصنوعی: خرد واقعی این است که به کسانی که به تو نیاز دارند، یاری رسانی. اگر عاقل و فرزانه هستی، باید به دیگران کمک کنی.
هر که را در خرد ندارد یاد
آدمی صورتی است دیو نهاد
هوش مصنوعی: هر کس که عقل و درک نداشته باشد، به نوعی به موجودی شبیه دیو تبدیل می‌شود.
آدمی تر پی علف خواری است
از پی زیرکی و هشیاری است
هوش مصنوعی: انسان به دنبال چیزهایی می‌رود که او را به زندگی و بقای بهتر هدایت کند و همچنین در جستجوی فریبندگی و آگاهی است.
ای بسا تیز طبع کامل هوش
که شد از کاهلی سفال فروش
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد با هوش و توانایی بالا وجود دارند که به دلیل تنبلی و بی‌توجهی، نتوانسته‌اند به موفقیت‌های بزرگ دست یابند و مانند یک سفال‌فروش در جا می‌زنند.
از آن جا که خداوند تعالی، انسان را به کرامت خود ممتاز ساخت و وی را از بین تمام موجودات به جانشینی خود برگزید، چنان که فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفه » برایشان واجب آمد که به اخلاق وی متخلق شوند و به اوصاف وی متصف گردند.
هوش مصنوعی: چون خداوند انسان را به خاطر کرامت و جایگاه ویژه‌ای که دارد از میان تمام مخلوقات انتخاب کرده و او را جانشین خود در زمین قرار داده است، بر انسان‌ها لازم است که به اخلاق و صفات خداوندی خود را آراسته کنند و به نیات و ویژگی‌های او بیشتر نزدیک شوند.
زیرا حکیم هرگز سفیه را جانشین خود نکند و دانا هرگز نادان را نایب خویش نمی نهد. به همین سبب پیامبر(ص) فرمود: به اخلاق الهی متخلق گردید.
هوش مصنوعی: حکیم هرگز فرد بی‌خود و نادان را به عنوان جانشین خود انتخاب نمی‌کند و فرد دانا نیز هرگز فرد نادان را به عنوان نماینده خود نمی‌گمارد. به همین دلیل، پیامبر(ص) فرمود که باید خود را به اخلاق الهی بیاراییم و آنها را در زندگی‌مان به کار بریم.
زمانه داشت زه من کینه ی کهن در دل
چو مبتلای توام دید، مهربان گردید
هوش مصنوعی: زمانه که همیشه نسبت به من دشمنی داشت، وقتی دید که من به تو وابسته و گرفتار شده‌ام، از کینه‌اش کم کرد و مهربان شد.
سهل است از رقیب تنزل اگر کنی
هر چند دشمن است، ببین در پناه کیست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از رقیب و دشمن خود پایین‌تر بیایی و به او جا را بدهی، کار سختی نیست. اما این را در نظر بگیر که تحت چه حمایتی و در کجا قرار داری.
از کتاب احیاء از جابر - که خدایش خشنود باد - نقل است که: رسول خدا(ص) به خانه ی فاطمه(ع) درآمد و وی با آسیا گندم آرد همی کرد و جامه ای از پوست شتر برتن داشت.
هوش مصنوعی: روایتی از کتاب احیاء جابر وجود دارد که در آن آمده است: پیامبر اکرم(ص) به منزل فاطمه(ع) وارد شدند و او در حال آسیاب کردن گندم بود و لباسش از پوست شتر بود.
پیامبر وی را نگریست و گریست وگفت: ای فاطمه، تلخی دنیا را در جهت نعمت آخرش بچش. همان زمان این آیه نازل شد که: «ولسوف یعطیک ربک فترضی ».
هوش مصنوعی: پیامبر به او نگاه کرد و اشک ریخت و گفت: ای فاطمه، تلخی‌های دنیای کنونی را برای دستیابی به نعمت‌های آخرت تحمل کن. در همان لحظه این آیه نازل شد که: «و پروردگارت به زودی به تو می‌دهد تا راضی شوی».
در همان کتاب از عایشه نقل است که گفت: پیش آمد که چهل شبانه روز، در خانه ی پیامبر(ص) آتش و چراغی روشن نشد. پرسیدند: چگونه پس زندگی می کردید؟ گفت با آب و خرما.
هوش مصنوعی: در همان کتاب آمده است که عایشه نقل کرده است: به یاد دارم که به مدت چهل شبانه روز، در خانه پیامبر(ص) آتش و چراغی روشن نمی‌شد. وقتی از او پرسیدند چگونه زندگی می‌کردید، پاسخ داد که با آب و خرما.
جهان غم نیرزد به شادی گرای
نه از بهر غم کرده اند این سرای
هوش مصنوعی: جهان پر از غم ارزش شادی را ندارد، زیرا این سرای دنیا به خاطر غم ایجاد نشده است.
جهان از پی شادی و دل خوشی است
نه از بهر بیداد و محنت کشی است
هوش مصنوعی: جهان به دنبال شادی و خوشی است و نه برای ظلم و رنج کشیدن.
نباید به خود بر، ستم داشتن
نباید به خود درد و غم داشتن
هوش مصنوعی: باید به خود سخت نگیری و غم و درد را به دل راه ندهی.
اگر ترسی از رهزن و باج خواه
که غارت کند آنچه بیند به راه
هوش مصنوعی: اگر از دزد و باج‌گیری که می‌خواهد چیزی را که ببیند بدزدد، بترسی،
به درویش ده آنچه داری نخست
که بنگاه درویش را کس نجست
هوش مصنوعی: به کسی که نیازمند است، ابتدا چیزی که داری بده، زیرا که کسی به دنبال نیازمندان نمی‌رود.
بیا تا نشینیم و شادی کنیم
دمی در جهان کیقبادی کنیم
هوش مصنوعی: بیا کمی وقت بگذرانیم و با هم خوش بگذرانیم، مثل دوران کیقباد که پر از شادی بود.
یک امشب ز دولت ستانیم داد
زدی و ز فردا نیاریم یاد
هوش مصنوعی: امشب را از خیر و برکت پر کنیم و فراموش کنیم که فردا چه خواهد شد.
دمی را که سرمایه ی زندگی است
به تلخی سپردن نه فرخندگی است
هوش مصنوعی: صرف لحظه‌ای که می‌تواند لحظه‌ای شادی‌آور باشد را به تلخی سپری کردن، نه به معنای خوشبختی است.
مشو در حساب جهان سخت گیر
که هر سخت گیری بود سخت میر
هوش مصنوعی: در زندگی به حساب و کتاب زیاد نپرداز و سخت‌گیر نباش، زیرا هرکس که در این کار زیاده‌روی کند، با مشکلات و دشواری‌ها روبرو خواهد شد.
به آسان گذاری دمی بی شمار
که آسان زید مرد آسان گذار
هوش مصنوعی: در زندگی، می‌توان لحظه‌های زیادی را به راحتی پشت سر گذاشت، اما وقتی که زندگی را به سادگی سپری کنیم، ممکن است به راحتی از دست برویم.
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
هوش مصنوعی: خداوند تو را از خاک خلق کرده است، بنابراین ای بنده، مانند خاک تواضع و فروتنی را پیشه کن.
زخاک آفریدت، چو آتش مباش
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
هوش مصنوعی: از خاک خلق شده‌ای، پس مانند آتش حریص و ویرانگر نباش و نخواه که به هر چیزی آسیب برسانی.
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگی تن بینداخت خاک
هوش مصنوعی: وقتی که آتش بزرگ و ترسناکی زبانه کشید، بدن بیچاره در زیر خاک افتاد.
چو آن سرفرازی نمود این کمی
از آن دیو کردند از این آدمی
هوش مصنوعی: هنگامی که آن بلندی و افتخار خود را نشان داد، این کم‌کاری و نقص را از آن دیو به این انسان نسبت دادند.
فروتر شود هوشمند گزین
نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
هوش مصنوعی: هر چه انسان هوشمندتر باشد، بیشتر به سادگی و تواضع می‌پردازد و مانند درختی که شاخه‌های پرثمرش به سوی زمین خم شده، خود را خاضع نشان می‌دهد.
هزار شب ز برای هوای خود خفتی
یکی شبی چه شود از برای یار مخسب
هوش مصنوعی: هزار شب برای راحتی و آرامش خود خوابیدی، اما یک شب هم برای معشوق خود نمی‌خوابی. این نشان می‌دهد که عشق و محبت به او چقدر ارزشمندتر از خواب و آسایش خودت است.
شبی که مرگ بیاید، به عنف در کوبد
بحق تلخی آن شب که ره سپار، مخسب
هوش مصنوعی: شبی که مرگ نزدیک می‌شود، ناگهان و بی‌خبر سر می‌رسد و تلخی آن شب را نمی‌توان انکار کرد; بنابراین، هنگام رفتن به سوی مرگ، نباید درنگ کرد.
گزیده ای از سخنان یکی از ناموران: ای فلان، دنیا بهر گذشتن خلق شد نه بهر ذخیره کردن. نیز برای عبور پدید آمدند نه آبادان کردن. پیش روی تو احوالی شگفت آور است.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان می‌گوید: ای فلان، دنیا برای گذراندن زندگی مردم به وجود آمده است نه برای جمع‌آوری و ذخیره‌سازی. همچنین انسان‌ها برای عبور و گذر آمده‌اند نه برای ساخت و آبادانی. در مقابل تو، شرایطی حیرت‌انگیز وجود دارد.
برگو بدانم چه تدبیرهای صوابی بهر آن حوادث آماده ساخته ای؟ اگر خواهی به بزرگان در رسی، از عادت به آسایش دوری کن و با اهل دین همنشینی ورز و به اوصاف اخلاقشان متخلق شود.
هوش مصنوعی: به من بگو که برای آن اتفاقات چه تدبیرهایی به کار برده‌ای؟ اگر می‌خواهی به بزرگان نزدیک شوی، باید از عادت به راحت‌طلبی دوری کنی و با افراد دیندار مراوده کنی و ویژگی‌های اخلاقی آن‌ها را در خود پرورش دهی.
تا کی ای بیچاره از دست رفتن غنایم را ناآگاهی و دل در شهوات بهایم داری؟ اگر در قصد خویش راستگوئی، برخیز و دست به کار زن و راه ایشان صعب مپندار چرا که یاور تو تواناست. و از او که بدیشان بخشیده است، بخواه که سرور ایشان سرور تو نیز هست.
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی به خاطر ناآگاهی و غرق شدن در شهوات، فرصت‌های خوب را از دست بدهی؟ اگر در نیت خود صادق هستی، برخیز و اقدام کن و فکر نکن که مسیر دشواری است، زیرا کمک‌کننده‌ات توانایی کلان دارد. از او که این نعمت‌ها را به دیگران داده، بخواه که سرور آنها نیز سرور تو باشد.
صوفئی به بغداد رسید. شنید بازارئی فریاد می داد: ده «خیار» یک درهم. صوفی سیلی بروی خویش زد که اگر خیار چنین است، کار اشرار چون است؟
هوش مصنوعی: یک صوفی به بغداد رسید و در بازار صدای بلندی شنید که می‌گفت: «ده خیار یک درهم». او به خودش سیلی زد و گفت: اگر اینقدر خیار بی‌ارزش است، پس وضعیت کسانی که در کارهای بد هستند، چه خواهد بود؟
در کشف الغمه از محمد بن علی الباقر(ع) نقل است که روزی یاران را پرسید: آیا کسی از شما دست در آستین دوست خویش کند که نیاز خویش به دیناری چند برآورد؟ گفتند: نه. فرمود: پس با یکدیگر به برادری نرسیده اید.
هوش مصنوعی: در کتاب کشف الغمه آمده که محمد بن علی الباقر(ع) روزی از همراهانش پرسید: آیا هیچ‌یک از شما حاضر است دستش را در آستین دوستش کند تا چند دینار نیازش را برطرف کند؟ یاران پاسخ دادند: نه. او فرمود: پس شما به حقیقت برادری نرسیده‌اید.
در همان کتاب آمده است که از وی پرسیدند: چه کسی از مردمان را، مرتبه ی بالاتری است؟ فرمود: آن کس که دنیا را در خورد خویش نبیند.
هوش مصنوعی: در همان کتاب ذکر شده است که از او پرسیدند: چه کسی از انسان‌ها دارای جایگاه بالاتری است؟ او پاسخ داد: کسی که دنیا را تنها برای خود نمی‌بیند.
از وصایای پیامبر(ص) به امیرمؤمنان علی(ع): ای علی بدترین مردمان کسی است که آخرت خویش به دنیا بفروشد و بدتر از او آن کس که آخرت خویش به دنیای دیگری فروشد.
هوش مصنوعی: پیامبر(ص) به امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند: ای علی، بدترین افراد کسانی هستند که برای دست‌یابی به دنیا، آخرت خود را به فروش می‌رسانند و بدتر از آن‌ها، کسانی هستند که آخرت خود را برای دنیا و متاع دیگران فدای می‌کنند.
ای علی، به روز رستاخیز همه ی پیشینیان و متآخران گویند کاش به دنیا جز روزی خویش حاصل نکرده بودیم.
هوش مصنوعی: ای علی، در روز قیامت، تمام نسل‌های گذشته و آینده خواهند گفت کاش فقط یک روز از زندگی‌مان را در این دنیا نمی‌داشتیم.
اعرابئی پرسیدند: چه کس نزد شما سرور است؟ گفت: آن کس که خردش بر هوسش چیره بود، خشنودیش بر خشمش فزون باشد، آزارش بر قبیله اش نرسد و بردباری و بخشش های ایشان همه را دربرگیرد.
هوش مصنوعی: عرب‌ها پرسیدند: چه کسی برای شما رهبر است؟ پاسخ داد: کسی که عقلش بر شبهات و خواسته‌هایش غلبه داشته باشد، کسی که خوشنودی‌اش بر خشمش غالب باشد، به قبیله‌اش آسیبی نرساند و صبر و بخشش‌اش همه را در بر بگیرد.
انوشیروان بر یکی از امیرانش خشم گرفت. گفتند، عطای خود از او قطع فرمای. گفت: از مقام خویش عزل شود، ولی از عطای ما بدو چیزی کسر نشود. چه شاهان اطرافیان خویش را بدوری تنبیه کنند نه به محرومی.
هوش مصنوعی: انوشیروان بر یکی از امیرانش عصبانی شد و گفتند که باید مواهب و حقوق او را قطع کند. اما او پاسخ داد که این فرد باید از مقامش عزل شود، اما باید مطمئن شویم که از عطای ما چیزی کم نشود. چرا که شاهان باید بر اطرافیان خود با دوری و تنبیه رفتار کنند، نه اینکه آن‌ها را از چیزی محروم کنند.
الراضی بالله (خلیفه) می گفت: کسی که عزتی را به باطل خواهد، خداوند ذلتی را به حق نصیبش کند.
هوش مصنوعی: الراضی بالله (خلیفه) می‌گفت: کسی که بخواهد با ناحق به عزت برسد، خداوند او را به حق به ذلت می‌اندازد.
نصر بن سیار گفت: هر چیز در آغاز کوچک است و سپس گران گردد. مصیبت اما در آغازگران است و سپس اندک گردد.
هوش مصنوعی: نصر بن سیار می‌گوید: همه چیز در ابتدا کوچک و کم‌اهمیت است و به مرور زمان ارزش و اهمیت آن بیشتر می‌شود. اما در مورد مصیبت‌ها، اوضاع برعکس است؛ در ابتدا بسیار سنگین و دشوار به نظر می‌رسند و با گذشت زمان، از شدت آن‌ها کاسته می‌شود.
جهان آن به که دانا تلخ گیرد
که شیرین زندگانی تلخ میرد
هوش مصنوعی: دنیا بهتر است که آدمی با آگاهی و فهم، تلخی‌های آن را بپذیرد تا اینکه زندگی شیرین و خوشی را در دل تلخی‌ها تباه کند.
کسی کز زندگی با درد و داغ است
به وقت مرگ خندان چون چراغ است
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی با رنج و سختی مواجه است، در لحظه مرگ مثل چراغی که نور می‌افشاند، با آرامش و خنده می‌رود.
زمان خود جز این کاری نداند
که اندوهی دهد، جانی ستاند
هوش مصنوعی: زمان جز این که باعث ناراحتی شود و جان انسان را بگیرد، کار دیگری نمی‌تواند انجام دهد.
کفی گل در همه ی روی زمین نیست
که در وی خون چندین آدمی نیست
هوش مصنوعی: هیچ گلی بر روی زمین وجود ندارد که در آن آثاری از خون انسان‌ها وجود نداشته باشد.
دو کس را روزگار آزار داد است
یکی کو مرد و دیگر کو نزاده است
هوش مصنوعی: زمانه به دو گروه آسیب می‌زند: یکی کسانی که مردانی آزاده و به کمال رسیده‌اند و دیگری کسانی که هنوز به مرحله تولد و شکوفایی نرسیده‌اند.
در این سنگ و در این گل مرد فرهنگ
نه گل بر گل نهد نی سنگ بر سنگ
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که شخصیت و فرهنگ انسان، بر خلاف ظاهر و مواد طبیعی مانند سنگ و گل، ارزش بیشتری دارد. انسان فرهیخته به جای اینکه به ظواهر و مواد بی‌ارزش اهمیت دهد، باید بر روی ارتقاء فرهنگ و دانش خود تمرکز کند و از دنیای مادی فراتر برود.
منه دل بر جهان که این مرد ناکس
جوانمردی نخواهد کرد با کس
هوش مصنوعی: به دل خود attachments به دنیا نبند، چرا که این شخص بی‌مقدار هرگز با کسی انصاف و جوانمردی نخواهد داشت.
مباش ایمن که این دریای پر جوش
نکرده است آدمی خوردن فراموش
هوش مصنوعی: مراقب باش که این دریای پرطلاطم هنوز طغیانی نکرده است، آدمی نباید فراموش کند که ممکن است خطراتی در کمین باشد.
چه خوش باغی است باغ زندگانی
گر ایمن بودی از باد خزانی
هوش مصنوعی: زندگی مثل یک باغ زیباست، اگر از خطرات و مشکلات دور باشی و در امان بمانی.
خوش است این کهنه دیر پر فسانه
اگر مردن نبودی در میانه
هوش مصنوعی: این مکان قدیمی با داستان‌هایش جالب وهیجان‌انگیز است، اما اگر مرگ در میان نبود، جذابیتش بیشتر می‌شد.
از این سرد آمد این کاخ دلاویز
که چون جا گرم کردی، گویدت خیز
هوش مصنوعی: این کاخ زیبا و دلنشین به خاطر سرمایش نامناسب است. هنگامی که جایی را گرم می‌کنی، از تو می‌خواهد که حرکت کنی و از آنجا خارج شوی.
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت از این کاخ دل افروز
هوش مصنوعی: اگر صد سال در این مکان بمانی یا حتی فقط یک روز، بالاخره باید از این دنیای زیبا و دل‌انگیز جدا شوی.
زن و فرزند و مال و دولت و زور
همه هستند همره تا لب گور
هوش مصنوعی: زن و فرزند، دارایی و قدرت، همه چیزهایی هستند که در زندگی با ما همراهند، اما در نهایت همه این‌ها تا مرز مرگ با ما خواهند بود.
روند این همرهان غمناک با تو
نیاید هیچ کس در خاک با تو
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس همسفر غم‌های تو نمی‌شود و کسی نیست که در این مسیر با تو همراهی کند.
به مرگ و زندگی در خواب و مستی
توئی با خویشتن هر جا که هستی
هوش مصنوعی: تو در هر شرایطی، چه در خواب و چه در بیداری، با خودت هستی و زندگی و مرگ در وجود تو وجود دارد.
چه بخشد مرد را این سفله ایام
که یک یک باز نستاند سرانجام
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌تواند به یک مرد در این روزهای پست و بی‌ارزش کمک کند، در حالی که سرانجام هر یک از روزها از او گرفته می‌شود؟
شنیدستم که افلاطون شب و روز
به گریه داشتی چشم جهان سوز
هوش مصنوعی: شنیدم که افلاطون همیشه در حال گریه بوده و چشمانش چنان سوخته‌اند که به نوعی نشان‌دهنده درد و اندوهی عمیق هستند.
بپرسیدند از او کاین گریه از چیست
بگفتا چشم کس بیهوده نگریست
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که چرا اینقدر می‌گرید، او جواب داد که هیچ‌کس بی‌علت به تماشا نمی‌نشیند.
از آن گریم که جسم و جان دمساز
بهم خو کرده اند از دیرگه باز
هوش مصنوعی: من به خاطر این غمگینم که روح و جسم من مدت‌هاست با یکدیگر آشتی کرده‌اند و از زمان دوری یکدیگر را فراموش نکرده‌اند.
جدا خواهند شد از آشنائی
همی گریم از آن روز جدائی
هوش مصنوعی: از آشنایان جدا خواهم شد و به همین خاطر از روز جدایی‌ام اشک می‌ریزم.
وزیر عون الدین گفت: بین من و پیری ظاهری الصلاح، به بغداد دوستی بود. زمانی که در احتضار بود، به نزدش رفتم.
هوش مصنوعی: وزیر عون الدین گفت: من و یک پیرمرد نیکوکار در بغداد دوستی داشتیم. وقتی او در حال مرگ بود، به دیدنش رفتم.
مرا سیصد دینار بداد و گفت: خرج وفات من کن و به مقبره ای معروف دفنم بنما و آنچه که ماند به مستحقانی که شناسی بخش. زمانی که بمرد، دفنش ساختم و بازگشتم.
هوش مصنوعی: مرا سیصد دینار داد و گفت: هزینه‌ی مراسم تدفین من را بپرداز و مرا در یک مقبره‌ی معروف دفن کن و آنچه از پول باقی ماند را به کسانی که نیازمند هستند، بده. وقتی او فوت کرد، من مراسم دفن او را برگزار کردم و سپس به خانه برگشتم.
بر سر پل قضا را اسبی به من زد و دستمال پول از دستم به دجله افتاد. فریاد زدم، لاحول و لا قوة الا بالله. مردی سبب پرسید: گفتم که حال چون است.
هوش مصنوعی: در کنار پل قضا، سگی به من حمله کرد و دستمال پولم از دستم افتاد و به دجله افتاد. من فریاد زدم که هیچ تلاشی از ما برنمی‌آید جز به کمک خدا. مردی از من پرسید که حالت چطور است و من جوابی دادم.
مرد جامه بدر کرد و به همانجا که دستمال افتاده بود، به آب زد. غوطه خورد و در حالی که دستمال را بدهان داشت بالا آمد. دستمال راکه به من داد، پنج دینارش از همان مال بدادم.
هوش مصنوعی: مرد لباسش را درآورد و به جایی که دستمال افتاده بود، رفت. او به آب پرید و در حالی که دستمال را در دهانش گرفته بود، بیرون آمد. وقتی دستمال را به من داد، پنج دینار از همان پول را به او دادم.
نزدیک بود از شادی پردرآورد. و سوگندان خورد که قوت خویش نداشته است و پدرش را لعنت کردن گفت. منعش کردم. گفت: با این که میدانست بی چیزم، مرا از مالش که بسیار بود منع کرد و تا امروز که بمرد، از من دوری نمود.
هوش مصنوعی: نزدیک بود از خوشحالی بی‌اختیار شود. سوگند خورد که نتوانسته است به اندازه‌ی کافی به خودش توجه کند و به پدرش نفرین کرد. من او را منع کردم. او گفت: با اینکه می‌دانست هیچ‌چیز ندارم، مرا از مال خود که بسیار بود محروم کرد و تا زمانی که زنده بود، از من دوری کرد.
و من از بیماریش نیز آگاه نبودم. گفتم: پدرت کیست؟ گفت: فلان پسر فلان. و نام همان پیر را بر زبان آورد که هم آن زمان از دفنش باز می گشتم.
هوش مصنوعی: من از بیماری او هیچ اطلاعی نداشتم. پرسیدم: پدرت کیست؟ و او گفت: فلانی، پسر فلان. او همان نام پیرمردی را به زبان آورد که تازه از مراسم دفن او برمی‌گشتم.
سخت به شگفت آمدم و خواستم بر مدعای خویش شاهدی آورد. جمعی بسیار شهادت دادند که وی پسر اوست. من نیز دینارها به وی دادم و گفتم از آن تست.
هوش مصنوعی: من بسیار متعجب شدم و خواستم برای ادعای خود دلیلی بیاورم. عده‌ای زیادی شهادت دادند که او پسر اوست. من نیز به او دینارهایی دادم و گفتم این‌ها برای تو هستند.
حکیمی گفت: حد مروت آن است که کاری را که آشکار شدنش شرمسارت می کند، به نهان نکنی. دیگری گفت: مروت ترک لذائذ است. چنان که لذت نیز ترک مروت گفتن است.
هوش مصنوعی: یک حکیم بیان کرد که مرز انسانیت و جوانمردی این است که کارهایی را که اگر علنی شود، شرمنده‌ات می‌کند، مخفی نسازی. فرد دیگری اضافه کرد که جوانمردی به معنای خودداری از لذت‌هاست. به گونه‌ای که همچنین، از جانب دیگر، ترک لذت‌ها نیز شامل خودداری از جوانمردانه سخن گفتن است.
قضا وجود همه ی موجودات در لوح محفوظ است به نحو اجمال و قدر تفصیل آن اجمال است با ایجاد یکایک مواد خارجی آن وجود به زمانی که دانش ازلی آن را مصلحت همی بیند.
هوش مصنوعی: وجود تمامی موجودات در لوح محفوظ به صورت کلی وجود دارد و جزئیات آن با ایجاد هر یک از مواد خارجی آن وجود به زمانی مشخص می‌شود که دانش ازلی آن، وجود آن را مناسب می‌داند.
چیزهائی که بر روی آب می ماند. چیزهائی است که اگر باندازه ی حجم آن چیز از آب برگیری، سنگین تر از آن جسم بود.
هوش مصنوعی: اشیایی که روی آب قرار می‌گیرند، این ویژگی را دارند که اگر به اندازه‌ی حجم آن شی از آب بیرون آوریم، وزن آن شی بیشتر از وزن آب هم‌حجم آن خواهد بود.
در صورتی که اگر وزن جسم از وزن آب مأخوذ مساوی آن سنگین تر بود، در آب فرو رود. در صورت برابری وزن جسم و آب نیز چنین شود.
هوش مصنوعی: اگر وزن یک جسم بیشتر از وزن آب معادل خودش باشد، آن جسم در آب غوطه‌ور می‌شود. همچنین اگر وزن جسم و وزن آب برابر باشد نیز همین اتفاق می‌افتد.
آنچه بر صفحه ی گل بود و زبان بلبل
یک سخن بود چو در هر دو تأمل کردم
هوش مصنوعی: آنچه بر روی گل بود و آنچه بلبل بازگو می‌کرد، هر دو یک پیام داشتند. وقتی به هر دوی آن‌ها خوب فکر کردم، متوجه شدم.
رفتی و زدیده خواب شد بیگانه
وز صبر دل خراب شد بیگانه
هوش مصنوعی: رفتی و چشمم خوابش برد و دل بی‌صبرم ویران شد و غریب.
دور از تو چنان شبی به روز آوردم
کاندر نظر آفتاب شد بیگانه
هوش مصنوعی: دور از تو، شبی را سپری کردم که به اندازه‌ی یک روز طولانی و سخت بود، طوری که حتی نور آفتاب نیز برایم بیگانه و陌وس به نظر می‌رسید.
امپدوکل حکیم، حکمت را از داود و سپس از لقمان آموخت. ارسطو نیز حکمت را از امپدوکل آموخت.
هوش مصنوعی: امپدوکل، فیلسوف بزرگ، دانش و حکمت را ابتدا از داود و سپس از لقمان فراگرفت. همچنین، ارسطو این دانش را از امپدوکل آموخت.
محمد بن حسین راغولی از افاضل دانشمندان بود و کتابی در تفسیر و حدیث در چهارصد مجلد بنوشت که آن را قیدالاء و ابد نامید. و به سال پانصد و پنجاه و نه بمرد.
هوش مصنوعی: محمد بن حسین راغولی یکی از علماء برجسته بود و کتابی در زمینه تفسیر و حدیث در چهارصد جلد تألیف کرد که نام آن را قیدالاء و ابد گذاشت. او در سال 559 هجری قمری درگذشت.