گنجور

بخش دوم - قسمت دوم

کدام روز بیک جا قرار داشت دلم
همیشه این دل بی خانمان هوائی بود
در محشر اگر لطف تو خیزد به شفاعت
بسیار بگردند و گنه کار نیابند
سعدی تو کیستی که دم از عشق می زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
دل گفت مرا علم لَدُنی هوس است
تعلیمم کن اگر تُرا دست رس است
گفتم که: الف،گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ ترا
که دانم آشتئی در قفاست جنگ ترا
کرشمه های تو از بس که هست ناز آئین
نه آتشی تو داند کسی نه چنگ ترا

در کشف الغمه از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: عزت، همواره ناآرام بود تا به خانه ای رسد که ساکنانش از آنچه در دست مردمان است، مأیوس بوند، همانجا مقام کند.

در همان کتاب از ایشان روایت شده است که: قرآن ظاهری نیک دارد و باطنی ژرفا. نیز در همان کتاب از ایشان روایت شده است که: خوشوقت کسی است که در نفس خویش خلوتی یابد که بدان مشغول شود.

عارفی گفت: با نفس خویش در خانه ی فکرت خلوت کن و ویرا از آنچه بدان مشغول است سرزنش کن و بیازار. اگر پذیرفت که هیچ وگرنه وی را به اردوگاه مردگان بر و اگر به صلاح نیامد، با تازیانه ی گرسنگیش برزن.

از کلام ایشان است: اگر ابرهای غفلت از چشم های اهل یقین کنار رود، هلال هدایت بر بالهای بیداری پدیدارشان گردد و عزم کنند که نسبت به هواها روزه و امساک پیش گیرند.

حکیمی گفت: بی نیازی تو از چیزی به تا بی نیازیت با آن.

عارف معنوی، خسرو دهلوی پیرامن همین معنی سروده است:

خسروان را همه اسباب فراغت دادند
وز همه خسرو بیچاره فراغت دارد
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش برون می برد زموج
وین سعی می کند که بگیرد غریق را
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
وگر به آب ریاضت برآوری غسلی
همه کدورت دل را صفا توانی کرد
ولیک این عمل رهروان چالاک است
تو نازنین جهانی، کجا توانی کرد

منصور، مردی را که سخن چینیش را کرده بودند، که ودایعی از بنی امیه نزد اوست، از کوفه احضار کرد. زمانی که حاضر شد، گفت: ودیعه های بنی امیه را بیرون آور.

گفت: تو وارث آن قومی یا وصی ایشان. گفت: ایشان به مسلمانان خیانت کردند و من عهده دار امور ایشانم. مرد گفت: دلیل آور که این اموال ناشی از آن خیانت هاست، ایشان اموالی هم داشته اند.

منصور دمی سر زیر انداخت و سپس گفت: رهایش کنید. مرد گفت: به خدا سوگند، ایشان را مالی نزد من نیست. اما دیدم که استدلال راه خلاص زودتر پیش آرد. آن سخن چین نیز بنده ی فراری من است.

منصور سخن چین را تهدید کرد. وی به بردگی اعتراف کرد. آن مرد گفت حال که اعتراف کرد، وی را نسبت به کاری که کرده است، بخشودم.

پیامبر (ص) فرمود: اگر دانش به ثریا بود، مردانی از فارس به چنگش آرند.

سنین عمر برخی از پیامبران، بر مبنای پاره ای از کتب قابل اعتماد، به سال شمسی به قرار زیر است:

آدم نهصد و سی، حوا نهصد و سی و هفت، شیث هفتصد و دوازده، ادریس که به آسمان شد سیصد و پنجاه، نوح نهصد و پنجاه، هود هشتصد، صالح صد و سی و شش، ابراهیم(ع) صد و هفتاد و پنج، اسماعیل(ع) صد و سی و هفت

اسحاق(ع) صد و هشتاد، یعقوب (ع) صد و چهل و هفت، یوسف (ع) صدو ده، موسی(ع) صد و بیست، هارون(ع) صد و هفده، سلیمان(ع) پنجاه و دو، داود صد، زکریا نود و هفت، عیسی که به آسمان بر شد، عمرش سی و سه سال بود.

اعرابئی زمانی که دیگران سخن همی گفتند، بسیار سکوت می کرد. وی را گفتند: چرا با مردمان در سخن شرکت نکنی؟ گفت: از آن رو که لذت گوش آدمی از آن اوست. اما لذت زبانش از آن دیگران.

شیرفروشی آب با شیر همی آمیخت و می فروخت. تا این که سیل گله ی وی بربود و ناله اش بر شد. عارفی وی را گفت: آن قطره های آب گرد شد و سیل گردید.

مراتب ریاضت چهار است که هیچ یکش را پیش از گذراندن قبلی نباید وارد شد:

یک: پیراستن ظاهر با بکار بستن شرایع نبوی و قواعد الهی.

دوم: پیراستن باطن از عادات ناخوشایند و دور ساختن آثار دل مشغولی از عوالم علوی.

سه: آنچه پس از پیوستن به عالم غیب حاصل می آید و روح را به صور قدسی ناآمیخته با آلودگی های شک و وهم زینت همی دهد.

چهار: آنچه پس از ملکه گشتن پیوستگی حاصل می آید و شخص را به ملاحظه ی جمال و جلال و دل بریدن از جز کمال متعال وامی دارد.

هر که را حسنی بود آیینه دار روی اوست
هر که دارد داغ عشقی از سگان کوی اوست
فتنه ی پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
گاه گاه از شرم مردم چشم می پوشم ولی
چون نظر در خود کنم، بینم که چشمم سوی اوست
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوه کن
قوت بازوی عشق است آن نه از بازوی اوست
مست آن چشم اند اهلی، نوغزالان جهان
وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست
بیا تا جان شیرین بر تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد
بر خاک ما چو می گذری، سرگران مرو
دنبال بین که دیده ی جان در قفای تو است

از سخنان بزرگان: آدمیزاده، بر ممنوع حریص است.

ای بروی تو هر که را نظری است
خاک پای تو هر کجا که سری است
گر زند دم زخاک پای تو باد
نشنوی قول آن که دربدری است
دل که دروی حدیث غیر گذشت
جان من نیست دل که رهگذری است
از سر کوچه ی بلا بگذر
که از آن سو به کوی عشق دری است
آذری عشق کی توان آموخت
گرچه نزدیک عاشقان سیری است
سیرم زحیات محنت آکنده ی خویش
زین روزی ریزه ی پراکنده ی خویش
صاحب نظری کو که بدو بنمایم
صدگریه ی زار زیر هر خنده ی خویش

خفته بودم، ابلیس حیله گرانه به رویایم آمد و گفت: نظرت راجع به گیاهی گزیده چیست؟ گفتم، نیازیم نیست. گفت: شراب طلائی رنگ را چه می گوئی؟ گفتم: نخواهم.

گفت: زیبا صنمی نیکوروی را؟ گفتم: نخواهم. گفت: وسیله ی طربی؟ گفتم: نخواهم. گفت: برخیز، تکه چوبی بیش نیستی.

شفیق بلخی، در آغاز کار بس توانگر بود و سود را سفر تجارتی بسیار همی کرد. سالی به سرزمین ترکان که بت پرست بودند، برفت.

آن جا بزرگ ایشان را گفت: راهی که شما همی روید باطل است. چه مخلوق را خالقی است که هیچ چیز چون او نیست و بسیار دان و بسیار شنوا است و همه چیز را خود روزی رسان است.

وی پاسخ داد که: سخن تو با عملت موافق نیست. شفیق گفت: چگونه؟ گفت: تو می گوئی پروردگاری روزی رسان داری و تا این جا در طلب روزی رنج سفر بر خویش هموار کرده ای؟

شفیق چو این بشنید، بازگشت و آنچه داشت صدقه داد و هم نشینی زاهدان و عالمان پیشه کرد تا بمرد.

خیز و کام دل از این منزل ویران مطلب
غنچه ی عافیت از گلشن دوران مطلب
باش قانع به نشان قدم ناقه ی صبر
خاک خور، خاک در این راه و زکس نان مطلب
پرده های دل سودا زده ی خونین را
با سرخار کن و لاله ی نعمان مطلب
دل پریشان مکن از ژنده ی صدپاره ی خویش
سر برون آر زدامان و گریبان مطلب
گردن چرا نهیم جفای زمانه را
زحمت چرا کشیم بهر کار مختصر
دریا و کوه را بگذاریم و بگذریم
سیمرغ وار بحر گذاریم و خشک و تر
یا بر مراد بر سر گردون نهیم پای
یا مردوار بر سر همت کنیم سر

یکی از بزرگان نیمروز، زنی خورشید نام را دوست همی داشت. کسی را به دنبال وی بفرستاد. زن در پاسخ این شعر از خسرو بنوشت:

آفتاب نیمروزی و به خدمت کردنت
میرسد خورشید اگر در نیمه شب میخوانیش
زن گرنه یکی هزار باشد
در عهد، کم استوار باشد
چون نقش وفا و عهد بستند
بر نام زنان قلم شکستند
زن دوست بود ولی زمانی
تا جز تو نیافت مهربانی
زن رست نیارد آن چه بازد
جز زرق نسازد آنچه سازد
بسیار جفای زن کشیدند
در هیچ زنی وفا ندیدند
زن چیست؟ فسانه گاه نیرنگ
در ظاهر صلح و در نهان جنگ
در دشمنی آفت جهان است
چون دوست شود بلای جان است
زن میل به مرد بیش دارد
لیکن سر کار خویش دارد

احمد بن محمد معروف به ابن را زمانی که شاعری شعری زشت بهر او می گفت، دو غلام را می گفت به مسجدش برید و آن قدرش در آن جا نگاه دارید تا یکصد رکعت نماز خواند.

ادیبی گفت: شاعر چون صراف است، هر دو می کوشند که آن چه سکه ی قلب در کیسه دارند، ترویج دهند.

هارون الرشید، نزدیکی صبح، همخوابه ی خویش را همی گفت: برخیز تا نفس مردمان هوا را نیالوده است، نفسی چند از هوای زندگی بخش کشیم.

خواجه حبیب الله ساوجی هروی وزیر را غلامی بود نفس نام که سرور ما نرگسی وی را دوست همی داشت. تا زمانی وی بیمار شد و خواجه، غلام را بهر عیادتش بفرستاد و این بیت حافظ برایش بنوشت:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

نرگس در پاسخش بنوشت:

تو مسیح و یافت پرسش ز تو جان ناتوانم
زفراق مرده بودم، نفس تو داد جانم

در کتاب کافی از امام باقر(ع) نقل است که به یاران می گفت: یأس از دستمایه های مردمان، عزت مؤمن در دین است.

هاله و رنگین کمان، و ستارگان دنباله دار و دیگر حوادث جوی همچون سرخی آسمان یا شکستن ستارگان، بر حوادث این جهان دلالت می کند.

اتصالات فلکی را نیز چنین دلالتی است. و حکماء را در این زمینه ها کتاب هائی است. مؤلف گوید: من در مورد این فن کتابی سترگ نوشته ی یکی از حکماء اسلام دیده ام که احکام بسیاری در این زمینه ها در آن آمده بود.

حتی احکام گردبادها و تولد موجودات شگفت آور چون انسانی با دو سر و غیر آن ها در آن آمده است. نمیدانم شاید پاره ای از آن ها را در دفاتر کشکول آورده باشم.

سقراط را پرسیدند: حکمت چه زمان در تو مؤثر افتاد؟ گفت: زمانی که نفس خویش تحقیر کردم.

بزرگی گفت: اگر خواهی حقارت دنیا دریابی، بنگر تا با چه کسان است.

پیرامن نوربخشی ستارگان، سه نظریه وجود دارد:

یک: این که همه ی ستارگان خود نورانی است جز ماه که از خورشید کسب نور می کند.

دو: این که تنها ستاره ی نورانی آفتاب است و باقی همه از آن نور می گیرند.

سه: این که ثوابت همه خود نورانی است و جز خورشید، باقی سیارگان ازآن نور همی گیرد.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام روز بیک جا قرار داشت دلم
همیشه این دل بی خانمان هوائی بود
هوش مصنوعی: دوست عزیز، این دل بی‌قرار هیچ وقت در یک مکان ثابت نبوده و همیشه در حال پرواز و جستجو است. هیچ روزی را نمی‌توان پیدا کرد که دل من در آرامش و قرار باشد.
در محشر اگر لطف تو خیزد به شفاعت
بسیار بگردند و گنه کار نیابند
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت رحمت تو نمایان شود، بسیاری به شفاعت خواهند آمد و گناهکاران را نخواهند یافت.
سعدی تو کیستی که دم از عشق می زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
هوش مصنوعی: کی هستی که درباره عشق صحبت می‌کنی؟ ابتدا باید خود را به عنوان بنده و خدمتگزار معرفی کنی و سپس به اعتراف به مقام بندگی خود بپردازی.
دل گفت مرا علم لَدُنی هوس است
تعلیمم کن اگر تُرا دست رس است
هوش مصنوعی: دل به من گفت که علم و دانش الهی یک خواسته درونی است، پس اگر تو بتوانی، مرا آموزش بده.
گفتم که: الف،گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی در حال گفتگو است و وقتی از او سوال می‌شود حرف دیگر چیست، او پاسخ می‌دهد که اگر کسی در اینجا باشد، همین یک حرف کافی است و نیازی به گفتن بیشتر نیست. در واقع، منظور این است که گاهی اوقات وجود یک نکته ساده و روشن، کافی و ملموس است و نیازی به توضیحات طولانی ندارد.
شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ ترا
که دانم آشتئی در قفاست جنگ ترا
هوش مصنوعی: اگر دشمنی تیر تو را به خود بگیرد، من می‌دانم که تو با او درگیر خواهی شد و احساس خطر می‌کنی.
کرشمه های تو از بس که هست ناز آئین
نه آتشی تو داند کسی نه چنگ ترا
هوش مصنوعی: زیبایی و ناز تو به قدری است که همچون آتش جذاب و دلربا به نظر می‌رسد، اما هیچ‌کس جز خودت نمی‌تواند آن را درک کند و به راز آن پی ببرد.
در کشف الغمه از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: عزت، همواره ناآرام بود تا به خانه ای رسد که ساکنانش از آنچه در دست مردمان است، مأیوس بوند، همانجا مقام کند.
هوش مصنوعی: در کتاب کشف الغمه آمده است که امام صادق(ع) فرموده‌اند: عزت همیشه در جستجوی آرامش بود تا اینکه به خانه‌ای رسید که ساکنان آن از دارایی‌ها و وضعیت مردم ناامید شده بودند و در آنجا سکونت کرد.
در همان کتاب از ایشان روایت شده است که: قرآن ظاهری نیک دارد و باطنی ژرفا. نیز در همان کتاب از ایشان روایت شده است که: خوشوقت کسی است که در نفس خویش خلوتی یابد که بدان مشغول شود.
هوش مصنوعی: در همان کتاب نقل شده که قرآن ظاهری زیبا و باطن عمیق دارد. همچنین در آن کتاب آمده است که خوشبخت کسی است که بتواند در درون خود لحظه‌ای خلوت کند و به آن مشغول شود.
عارفی گفت: با نفس خویش در خانه ی فکرت خلوت کن و ویرا از آنچه بدان مشغول است سرزنش کن و بیازار. اگر پذیرفت که هیچ وگرنه وی را به اردوگاه مردگان بر و اگر به صلاح نیامد، با تازیانه ی گرسنگیش برزن.
هوش مصنوعی: عارفی می‌گوید: در خلوت خود با افکارت تنها شو و نفس خود را از مشغله‌هایش سرزنش کن و به چالش بکش. اگر نتوانست این را بپذیرد، باید او را به دنیای مردگان برانی. و اگر این روش هم کارساز نبود، با شدت و سختی گرسنگی او را تنبیه کن.
از کلام ایشان است: اگر ابرهای غفلت از چشم های اهل یقین کنار رود، هلال هدایت بر بالهای بیداری پدیدارشان گردد و عزم کنند که نسبت به هواها روزه و امساک پیش گیرند.
هوش مصنوعی: اگر پرده‌های غفلت از دیدگان کسانی که به یقین رسیده‌اند کنار برود، نور هدایتی که در نتیجه بیداری آنان به وجود می‌آید، آشکار خواهد شد و آنها تصمیم خواهند گرفت که در برابر تمایلات نفسانی خود روزه بگیرند و از آنها دوری کنند.
حکیمی گفت: بی نیازی تو از چیزی به تا بی نیازیت با آن.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرد: زمانی که تو از چیزی بی‌نیاز هستی، در واقع این بی‌نیازی تو به دلیل داشتن آن چیز است.
عارف معنوی، خسرو دهلوی پیرامن همین معنی سروده است:
هوش مصنوعی: عارف معنوی، خسرو دهلوی در مورد همین مفهوم شعرهایی سروده است.
خسروان را همه اسباب فراغت دادند
وز همه خسرو بیچاره فراغت دارد
هوش مصنوعی: فرمانروایان برای همه وسایل آسایش و راحتی را فراهم کرده‌اند، اما این خسرو، که در واقع سختی‌هایی را تجربه می‌کند، همچنان در تنگنای احساسات و مشکلات خود گرفتار است.
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
هوش مصنوعی: یک شخص با صفا و دل پاک به مدرسه‌ای وارد شد و به خاطر ورود به این مکان، عهد و پیمان خود را با دوستان و اهل سلوک و راه و رسم خود شکسته است.
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
هوش مصنوعی: گفتم میان دنیا و عبادت‌کننده چه تفاوتی وجود دارد تا تو این گروه را برگزیدی.
گفت آن گلیم خویش برون می برد زموج
وین سعی می کند که بگیرد غریق را
هوش مصنوعی: او گفت که در حال بیرون آوردن گلیم خود از آب است و این تلاش می‌کند تا غریق را نجات دهد.
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
هوش مصنوعی: اگر بتوانی دل را از غم و ناراحتی‌های دنیوی دور کنی، می‌توانی به شادی و لذت حقیقی دست پیدا کنی و به معنای واقعی از زندگی بهره‌مند شوی.
وگر به آب ریاضت برآوری غسلی
همه کدورت دل را صفا توانی کرد
هوش مصنوعی: اگر در راه تمرین و سختی، خود را پاکسازی کنی، می‌توانی همه زشتی‌های دل را از بین ببری و آن را پاک و روشن کنی.
ولیک این عمل رهروان چالاک است
تو نازنین جهانی، کجا توانی کرد
هوش مصنوعی: این عمل مخصوص افرادی است که با دقت و سرعت در مسیر خود حرکت می‌کنند. تو که عزیز و نازنین جهانی، نمی‌توانی به این راحتی در این زمینه فعالیت کنی.
منصور، مردی را که سخن چینیش را کرده بودند، که ودایعی از بنی امیه نزد اوست، از کوفه احضار کرد. زمانی که حاضر شد، گفت: ودیعه های بنی امیه را بیرون آور.
هوش مصنوعی: منصور مردی را که درباره‌اش به سخن‌چینی پرداخته بودند و می‌گفتند ودیعه‌هایی از بنی‌امیه نزد او است، از کوفه فراخواند. وقتی آن مرد حاضر شد، منصور از او خواست که ودیعه‌های بنی‌امیه را به نمایش بگذارد.
گفت: تو وارث آن قومی یا وصی ایشان. گفت: ایشان به مسلمانان خیانت کردند و من عهده دار امور ایشانم. مرد گفت: دلیل آور که این اموال ناشی از آن خیانت هاست، ایشان اموالی هم داشته اند.
هوش مصنوعی: او گفت که تو وارث آن قوم یا نماینده آن‌ها هستی. پاسخ داد که آن‌ها به مسلمانان خیانت کرده‌اند و من مسئول امور آن‌ها هستم. مرد گفت: دلیلی بیاور که این اموال ناشی از همان خیانت‌هاست، چون آن‌ها دارایی‌هایی هم داشته‌اند.
منصور دمی سر زیر انداخت و سپس گفت: رهایش کنید. مرد گفت: به خدا سوگند، ایشان را مالی نزد من نیست. اما دیدم که استدلال راه خلاص زودتر پیش آرد. آن سخن چین نیز بنده ی فراری من است.
هوش مصنوعی: منصور کمی سرش را پایین انداخت و بعد گفت: او را رها کنید. مرد پاسخ داد: به خدا قسم، هیچ مالی نزد من نیست. اما تصمیم گرفتم استدلالی بیاورم که زودتر راه نجاتی پیدا کنم. آن کسی که سخن چینی کرده است نیز برده فراری من است.
منصور سخن چین را تهدید کرد. وی به بردگی اعتراف کرد. آن مرد گفت حال که اعتراف کرد، وی را نسبت به کاری که کرده است، بخشودم.
هوش مصنوعی: منصور به سخن چین گفت که اگر به بردگی اعتراف کند، وی را می‌بخشد. پس از اینکه آن مرد اعتراف کرد، منصور تصمیم گرفت که او را ببخشد.
پیامبر (ص) فرمود: اگر دانش به ثریا بود، مردانی از فارس به چنگش آرند.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اگر علم و دانش در بالاترین سطح ممکن قرار داشته باشد، مردانی از سرزمین فارس آن را به دست خواهند آورد.
سنین عمر برخی از پیامبران، بر مبنای پاره ای از کتب قابل اعتماد، به سال شمسی به قرار زیر است:
هوش مصنوعی: بر اساس تعدادی از کتاب‌های معتبر، سنین عمر برخی از پیامبران به شرح زیر و به سال شمسی اعلام شده است:
آدم نهصد و سی، حوا نهصد و سی و هفت، شیث هفتصد و دوازده، ادریس که به آسمان شد سیصد و پنجاه، نوح نهصد و پنجاه، هود هشتصد، صالح صد و سی و شش، ابراهیم(ع) صد و هفتاد و پنج، اسماعیل(ع) صد و سی و هفت
هوش مصنوعی: آدم 930 سال زندگی کرد، حوا 937 سال، شیث 712 سال، ادریس که به آسمان رفت 350 سال، نوح 950 سال، هود 800 سال، صالح 136 سال، ابراهیم 175 سال و اسماعیل 137 سال عمر کردند.
اسحاق(ع) صد و هشتاد، یعقوب (ع) صد و چهل و هفت، یوسف (ع) صدو ده، موسی(ع) صد و بیست، هارون(ع) صد و هفده، سلیمان(ع) پنجاه و دو، داود صد، زکریا نود و هفت، عیسی که به آسمان بر شد، عمرش سی و سه سال بود.
هوش مصنوعی: اسحاق علیه‌السلام ۱۸۰ سال، یعقوب علیه‌السلام ۱۴۷ سال، یوسف علیه‌السلام ۱۱۰ سال، موسی علیه‌السلام ۱۲۰ سال، هارون علیه‌السلام ۱۱۷ سال، سلیمان علیه‌السلام ۵۲ سال، داود علیه‌السلام ۱۰۰ سال، زکریا ۹۷ سال و عیسی که به آسمان رفت، ۳۳ سال عمر داشت.
اعرابئی زمانی که دیگران سخن همی گفتند، بسیار سکوت می کرد. وی را گفتند: چرا با مردمان در سخن شرکت نکنی؟ گفت: از آن رو که لذت گوش آدمی از آن اوست. اما لذت زبانش از آن دیگران.
هوش مصنوعی: اعرابی در زمان‌هایی که دیگران صحبت می‌کردند، معمولاً سکوت می‌کرد. به او گفتند: چرا با دیگران صحبت نمی‌کنی؟ او پاسخ داد: زیرا لذت گوش انسان از شنیدن است، اما لذت زبان او از صحبت کردن با دیگران به دست می‌آید.
شیرفروشی آب با شیر همی آمیخت و می فروخت. تا این که سیل گله ی وی بربود و ناله اش بر شد. عارفی وی را گفت: آن قطره های آب گرد شد و سیل گردید.
هوش مصنوعی: شخصی که آب را با شیر مخلوط می‌کرد و می‌فروخت، زمانی متوجه شد که سیل همه گله‌اش را برده و به شدت غمگین و ناراحت شده است. عارفی به او گفت که آن قطرات آب جمع شده و به صورت سیل درآمده است.
مراتب ریاضت چهار است که هیچ یکش را پیش از گذراندن قبلی نباید وارد شد:
هوش مصنوعی: مراتب ریاضت چهار دسته هستند و هیچ‌یک از آن‌ها را نمی‌توان قبل از تمام کردن مرحله قبلی شروع کرد.
یک: پیراستن ظاهر با بکار بستن شرایع نبوی و قواعد الهی.
هوش مصنوعی: یک: زیبا کردن ظاهر با رعایت قوانین و احکام دینی.
دوم: پیراستن باطن از عادات ناخوشایند و دور ساختن آثار دل مشغولی از عوالم علوی.
هوش مصنوعی: دوم: اصلاح درون از عادات ناپسند و دور کردن نگرانی‌ها از دنیاهای بالاتر.
سه: آنچه پس از پیوستن به عالم غیب حاصل می آید و روح را به صور قدسی ناآمیخته با آلودگی های شک و وهم زینت همی دهد.
هوش مصنوعی: پس از ورود به دنیای غیب، روح به صورت‌های پاکی در می‌آید که هیچ‌گونه آلودگی از شک و خیال را به همراه ندارد و به آن زیبایی خاصی می‌بخشند.
چهار: آنچه پس از ملکه گشتن پیوستگی حاصل می آید و شخص را به ملاحظه ی جمال و جلال و دل بریدن از جز کمال متعال وامی دارد.
هوش مصنوعی: چهار: زمانی که فرد به مقام ملکه دست می‌یابد، نوعی ارتباط و وابستگی ایجاد می‌شود که او را به تماشای زیبایی و عظمت وامی‌دارد و از وابستگی به چیزهای غیر از کمال مطلق جدا می‌کند.
هر که را حسنی بود آیینه دار روی اوست
هر که دارد داغ عشقی از سگان کوی اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی دارد، افرادی هستند که مانند یک آیینه، زیبایی او را نشان می‌دهند. اما کسی که عشق و دلتنگی را تجربه می‌کند، به نوعی در کنار و هم‌نشینی با افرادی است که در کوی معشوقه‌اش مانند سگان هستند.
فتنه ی پیران نه تنها شد که طفل مکتبی
چون الف گوید مرادش قامت دلجوی اوست
هوش مصنوعی: آشفتگی و بحران میان بزرگ‌ترها به حدی رسیده که حتی کودکان مکتبی هم می‌توانند به راحتی از زیبایی و جذابیت آن شخص سخن بگویند.
گاه گاه از شرم مردم چشم می پوشم ولی
چون نظر در خود کنم، بینم که چشمم سوی اوست
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر شرم از مردم، چشمم را می‌بندم، اما وقتی به درون خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم که هنوز چشمم به اوست.
عشق خود یاری دهد یعنی که کار کوه کن
قوت بازوی عشق است آن نه از بازوی اوست
هوش مصنوعی: عشق مانند یاری‌کننده‌ای است که به انسان قدرت می‌دهد، مانند نیرویی که کوه را جابه‌جا می‌کند. این قدرت از خود عشق نشأت می‌گیرد و نه از قدرت جسمانی فرد.
مست آن چشم اند اهلی، نوغزالان جهان
وه که هر جا هست صیادی سگ آهوی اوست
هوش مصنوعی: مست آن چشم های زیبا و دلنشین، مانند غزالی که در دشت ها می خرامد، نیکوست؛ اما در هر جایی که بروی، شکارچیانی وجود دارند که همیشه در کمین‌اند.
بیا تا جان شیرین بر تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد
هوش مصنوعی: بیایید تا عشق و محبت خود را بی‌دریغ نثار تو کنم، زیرا که نمی‌توان هم به کسی محبت ورزید و هم خودخواه بود.
بر خاک ما چو می گذری، سرگران مرو
دنبال بین که دیده ی جان در قفای تو است
هوش مصنوعی: وقتی بر روی خاک ما عبور می‌کنی، بی‌دلیل سرگردان نگرد، چون نگاه دل در پشت سر توست.
از سخنان بزرگان: آدمیزاده، بر ممنوع حریص است.
هوش مصنوعی: انسان‌ها به چیزهایی که برایشان ممنوع است، بیشتر تمایل پیدا می‌کنند.
ای بروی تو هر که را نظری است
خاک پای تو هر کجا که سری است
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو نگاه کند و تو را ببیند، به خاطر عظمت تو، در هر کجا که باشد، خود را کوچک و فروتن می‌بیند.
گر زند دم زخاک پای تو باد
نشنوی قول آن که دربدری است
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از خاک پای تو بوزد، سخن آن کسی را که در سرگردانی است نخواهی شنید.
دل که دروی حدیث غیر گذشت
جان من نیست دل که رهگذری است
هوش مصنوعی: دل من از حرف‌های دیگران بی‌خبر است و فقط به اهمیت خودم و جانم فکر می‌کند. دل من مانند یک رهگذر است که تنها در مسیر خود حرکت می‌کند و به چیزهای بی‌اهمیت نمی‌پردازد.
از سر کوچه ی بلا بگذر
که از آن سو به کوی عشق دری است
هوش مصنوعی: از ابتدای کوچه سختی‌ها عبور کن، چون در آن طرف به کوی عشق راهی وجود دارد.
آذری عشق کی توان آموخت
گرچه نزدیک عاشقان سیری است
هوش مصنوعی: عشق آذری را نمی‌توان به راحتی آموخت، هرچند که عاشقان در نزدیکی یکدیگر تجربه‌های عمیقی دارند.
سیرم زحیات محنت آکنده ی خویش
زین روزی ریزه ی پراکنده ی خویش
هوش مصنوعی: من از زندگی پر از درد و رنج خود سیر و خسته‌ام، به همین خاطر به این روزهای پراکنده و نامنظم خود نگاه می‌کنم.
صاحب نظری کو که بدو بنمایم
صدگریه ی زار زیر هر خنده ی خویش
هوش مصنوعی: کسی را می‌خواهم که بتوانم دردها و اشک‌های پنهانم را با او در میان بگذارم، در حالی که زیر لب خنده می‌زنم و حالتم را پنهان کرده‌ام.
خفته بودم، ابلیس حیله گرانه به رویایم آمد و گفت: نظرت راجع به گیاهی گزیده چیست؟ گفتم، نیازیم نیست. گفت: شراب طلائی رنگ را چه می گوئی؟ گفتم: نخواهم.
هوش مصنوعی: در خواب بودم که شیطان به خوابم آمد و پرسید: نظرت درباره گیاهی خاص چیست؟ گفتم: نیازی به آن ندارم. سپس گفت: چه نظری درباره شراب طلایی داری؟ گفتم: آن را نمی‌خواهم.
گفت: زیبا صنمی نیکوروی را؟ گفتم: نخواهم. گفت: وسیله ی طربی؟ گفتم: نخواهم. گفت: برخیز، تکه چوبی بیش نیستی.
هوش مصنوعی: او گفت: آیا زیبا و خوش‌چهره‌ای را می‌شناسی؟ گفتم: نه، نمی‌شناسم. او ادامه داد: آیا چیزی برای خوشحالی داری؟ گفتم: نه، ندارم. او گفت: بلند شو، تو بیشتر از یک تکه چوب نیستی.
شفیق بلخی، در آغاز کار بس توانگر بود و سود را سفر تجارتی بسیار همی کرد. سالی به سرزمین ترکان که بت پرست بودند، برفت.
هوش مصنوعی: شفیق بلخی در ابتدا فردی ثروتمند بود و سفرهای تجاری زیادی انجام می‌داد. سالی به سرزمین ترکان که بت‌پرست بودند، رفت.
آن جا بزرگ ایشان را گفت: راهی که شما همی روید باطل است. چه مخلوق را خالقی است که هیچ چیز چون او نیست و بسیار دان و بسیار شنوا است و همه چیز را خود روزی رسان است.
هوش مصنوعی: در آن‌جا بزرگ‌شان گفت: راهی که شما در آن قدم می‌زنید نادرست است. زیرا مخلوقی وجود دارد که خالق آن‌هاست و هیچ چیز به او شبیه نیست. او بسیار دانا و شنواست و خود به تنهایی روزی تمامی موجودات را می‌دهد.
وی پاسخ داد که: سخن تو با عملت موافق نیست. شفیق گفت: چگونه؟ گفت: تو می گوئی پروردگاری روزی رسان داری و تا این جا در طلب روزی رنج سفر بر خویش هموار کرده ای؟
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که سخنان تو با عملت تناقض دارد. شفیق پرسید: چطور؟ او گفت: تو می‌گویی که پروردگاری برایت روزی می‌رساند، اما تا اکنون در جستجوی روزی، زحمت سفر را بر خود هموار کرده‌ای؟
شفیق چو این بشنید، بازگشت و آنچه داشت صدقه داد و هم نشینی زاهدان و عالمان پیشه کرد تا بمرد.
هوش مصنوعی: شفیق وقتی این را شنید، به خانه برگشت و هرچه داشت را صدقه داد و تا زمان وفاتش با زاهدان و عالمان هم‌نشینی کرد.
خیز و کام دل از این منزل ویران مطلب
غنچه ی عافیت از گلشن دوران مطلب
هوش مصنوعی: برخیز و از این مکان خراب بهره‌مند شو، و از باغ زندگی، خوشی و آرامش را به دست بیاور.
باش قانع به نشان قدم ناقه ی صبر
خاک خور، خاک در این راه و زکس نان مطلب
هوش مصنوعی: خودت را راضی کن به نشانه‌هایی از قدم‌های دسته‌جمعی کسانی که صبر کرده‌اند، چون در این مسیر، خاک وجود دارد و از هیچ کس بیش از نان و روزی نخواهی داشت.
پرده های دل سودا زده ی خونین را
با سرخار کن و لاله ی نعمان مطلب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ذهن و احساسات آشفته و دردناک اشاره دارد و از کسی می‌خواهد که با دقت و توجه، پرده‌های دل را کنار بزند و به زیبایی‌ها و لطافت‌های زندگی توجه کند. به تصویر کشیدن خونین بودن دل، نشان‌دهنده‌ی غم و اندوهی عمیق است، در حالی که لاله‌ی نعمان به زیبایی و شگفتی‌های زندگی اشاره دارد. به طور کلی، این بیان دعوت به تفکر و توجه به جزئیات زیبای زندگی در میان دردها و چالش‌ها است.
دل پریشان مکن از ژنده ی صدپاره ی خویش
سر برون آر زدامان و گریبان مطلب
هوش مصنوعی: دل خود را از نگرانی و افسردگی نرنجان، از آغوش و لباس پاره‌ات بیرون بیا و به دنبال خواسته‌هایت برو.
گردن چرا نهیم جفای زمانه را
زحمت چرا کشیم بهر کار مختصر
هوش مصنوعی: چرا باید گردن خود را زیر بار بی‌عدالتی‌های زمانه بگذاریم؟ چرا باید برای کارهای کوچک این‌قدر زحمت بکشیم؟
دریا و کوه را بگذاریم و بگذریم
سیمرغ وار بحر گذاریم و خشک و تر
هوش مصنوعی: بیایید از دریا و کوه بگذریم و مانند سیمرغ، به راحتی از دل دریا عبور کنیم، بدون توجه به مرزهای خشک و تر.
یا بر مراد بر سر گردون نهیم پای
یا مردوار بر سر همت کنیم سر
هوش مصنوعی: یا اینکه به خواسته‌مان در اوج شکوفایی برسیم، یا با عزمی راسخ و ارادتی قوی بر سختی‌ها فائق آییم.
یکی از بزرگان نیمروز، زنی خورشید نام را دوست همی داشت. کسی را به دنبال وی بفرستاد. زن در پاسخ این شعر از خسرو بنوشت:
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌های معروف نیمروز، زنی به نام خورشید را دوست داشت. او کسی را به دنبال این زن فرستاد. زن در پاسخ به او شعری از خسرو نوشت:
آفتاب نیمروزی و به خدمت کردنت
میرسد خورشید اگر در نیمه شب میخوانیش
هوش مصنوعی: خورشید در اوج خودش، همیشه در دسترس است و به پیمان و درخواست تو پاسخ خواهد داد حتی اگر در نیمه شب او را صدا کنی.
زن گرنه یکی هزار باشد
در عهد، کم استوار باشد
هوش مصنوعی: اگر زن هزار هم باشد در زمان خود، هنوز هم استواری کمی دارد.
چون نقش وفا و عهد بستند
بر نام زنان قلم شکستند
هوش مصنوعی: وقتی که وفا و پیمان را به نام زنان ثبت کردند، قلم را شکستند.
زن دوست بود ولی زمانی
تا جز تو نیافت مهربانی
هوش مصنوعی: زن دوست داشتنی بود، اما زمانی که مهر تو را نیافت، دیگر مهربانی را نداشت.
زن رست نیارد آن چه بازد
جز زرق نسازد آنچه سازد
هوش مصنوعی: زن اگر به خوبی و هنری دست یابد، به طور طبیعی نمی‌تواند چیزی بسازد که صرفاً ظاهری فریبنده و توخالی باشد. او در آثارش نمی‌گذارد تنها زرق و برق جلوه کند، بلکه به عمق و معنا نیز توجه دارد.
بسیار جفای زن کشیدند
در هیچ زنی وفا ندیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان از زنان آسیب دیده‌اند و در هیچ یک از آن‌ها وفاداری و صداقت را نیافتند.
زن چیست؟ فسانه گاه نیرنگ
در ظاهر صلح و در نهان جنگ
هوش مصنوعی: زن چه چیزی است؟ داستانی است که گاهی در ظاهر به آرامش و صلح به نظر می‌رسد، اما در باطن دسیسه و جنگی وجود دارد.
در دشمنی آفت جهان است
چون دوست شود بلای جان است
هوش مصنوعی: دشمنی باعث ایجاد مشکلات و آفت‌هایی در زندگی می‌شود، اما هنگامی که دوستی به وجود می‌آید، ممکن است حتی به خطراتی برای جان انسان تبدیل شود.
زن میل به مرد بیش دارد
لیکن سر کار خویش دارد
هوش مصنوعی: زن تمایل بیشتری به مرد دارد، اما به کار و وظایف خود نیز توجه دارد.
احمد بن محمد معروف به ابن را زمانی که شاعری شعری زشت بهر او می گفت، دو غلام را می گفت به مسجدش برید و آن قدرش در آن جا نگاه دارید تا یکصد رکعت نماز خواند.
هوش مصنوعی: احمد بن محمد که به ابن معروف است، زمانی که شاعری شعری ناپسند درباره او می‌سرود، به دو غلام خود دستور می‌داد که آن شاعر را به مسجد ببرد و او را آن‌قدر در آنجا نگه‌دارند تا یکصد رکعت نماز بخواند.
ادیبی گفت: شاعر چون صراف است، هر دو می کوشند که آن چه سکه ی قلب در کیسه دارند، ترویج دهند.
هوش مصنوعی: ادیبی بیان کرده است که شاعر مانند یک صراف عمل می‌کند. هر دو، یعنی شاعر و صراف، تلاش می‌کنند تا آنچه را که در دل دارند و به نوعی ارزشمند است، به نمایش بگذارند و به دیگران منتقل کنند.
هارون الرشید، نزدیکی صبح، همخوابه ی خویش را همی گفت: برخیز تا نفس مردمان هوا را نیالوده است، نفسی چند از هوای زندگی بخش کشیم.
هوش مصنوعی: هارون الرشید، در نزدیکی صبح، به همسرش گفت: بلند شو تا قبل از اینکه هوای مردمان آلودگی پیدا کند، چند نفسی از هوای تازه و زندگی‌بخش بکشیم.
خواجه حبیب الله ساوجی هروی وزیر را غلامی بود نفس نام که سرور ما نرگسی وی را دوست همی داشت. تا زمانی وی بیمار شد و خواجه، غلام را بهر عیادتش بفرستاد و این بیت حافظ برایش بنوشت:
هوش مصنوعی: خواجه حبیب الله ساوجی هروی یک وزیر بود و غلامی به نام نفس داشت که سرور ما نرگس به او علاقه‌مند بود. زمانی او بیمار شد و خواجه غلام خود را برای عیادتش فرستاد و برای او شعری از حافظ نوشت.
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که زانفاس خوشش بوی کسی می آید
هوش مصنوعی: خبر خوشی برای دل، که جان‌بخش و نجات‌دهنده‌ای می‌آید و از نفس او بوی کسی را می‌توان احساس کرد.
تو مسیح و یافت پرسش ز تو جان ناتوانم
زفراق مرده بودم، نفس تو داد جانم
هوش مصنوعی: تو مانند مسیح هستی و من از تو سوال می‌کنم. جان من که به خاطر جدایی مرده بود، با نفس تو زنده شد.
در کتاب کافی از امام باقر(ع) نقل است که به یاران می گفت: یأس از دستمایه های مردمان، عزت مؤمن در دین است.
هوش مصنوعی: در کتاب کافی آمده است که امام باقر(ع) به یارانش می‌فرمود: ناامیدی یکی از ویژگی‌های انسان‌ها است و عزت یک مؤمن به اعتقادش در دین بستگی دارد.
هاله و رنگین کمان، و ستارگان دنباله دار و دیگر حوادث جوی همچون سرخی آسمان یا شکستن ستارگان، بر حوادث این جهان دلالت می کند.
هوش مصنوعی: هاله‌ها، رنگین‌کمان‌ها و ستاره‌های دنباله‌دار و دیگر پدیده‌های جوی مانند سرخی آسمان یا شکستن ستاره‌ها، همگی نشانه‌هایی از رخدادهای این دنیا هستند.
اتصالات فلکی را نیز چنین دلالتی است. و حکماء را در این زمینه ها کتاب هائی است. مؤلف گوید: من در مورد این فن کتابی سترگ نوشته ی یکی از حکماء اسلام دیده ام که احکام بسیاری در این زمینه ها در آن آمده بود.
هوش مصنوعی: اتصالات فلکی نیز همین نوع نشانه را دارند. در این موضوع، حکما کتاب‌هایی تألیف کرده‌اند. نویسنده می‌گوید که من کتاب بزرگ و مهمی از یکی از حکمای اسلامی در این زمینه دیده‌ام که شامل احکام زیادی است.
حتی احکام گردبادها و تولد موجودات شگفت آور چون انسانی با دو سر و غیر آن ها در آن آمده است. نمیدانم شاید پاره ای از آن ها را در دفاتر کشکول آورده باشم.
هوش مصنوعی: احکام مربوط به گردبادها و تولد موجودات عجیبی مانند انسان‌هایی با دو سر و موارد دیگر نیز در آن ذکر شده است. نمی‌دانم، ممکن است که برخی از این موارد را در یادداشت‌های خود آورده باشم.
سقراط را پرسیدند: حکمت چه زمان در تو مؤثر افتاد؟ گفت: زمانی که نفس خویش تحقیر کردم.
هوش مصنوعی: سقراط را از او پرسیدند که حکمت چه زمانی برایش تأثیرگذار شد. او پاسخ داد که این زمانی بود که خود را تحقیر کرده و به اهمیت نفس خویش کمتر توجه کرد.
بزرگی گفت: اگر خواهی حقارت دنیا دریابی، بنگر تا با چه کسان است.
هوش مصنوعی: شخصی گفت: اگر می‌خواهی ارزش واقعی دنیا را درک کنی، نگاه کن که با چه افرادی در ارتباط هستی.
پیرامن نوربخشی ستارگان، سه نظریه وجود دارد:
هوش مصنوعی: در مورد نوربخشی ستارگان، سه دیدگاه متفاوت وجود دارد.
یک: این که همه ی ستارگان خود نورانی است جز ماه که از خورشید کسب نور می کند.
هوش مصنوعی: تمامی ستارگان دارای نور خود هستند به جز ماه که نور خود را از خورشید دریافت می‌کند.
دو: این که تنها ستاره ی نورانی آفتاب است و باقی همه از آن نور می گیرند.
هوش مصنوعی: دو: این که آفتاب تنها ستاره درخشان است و تمامی دیگر ستاره‌ها از نور آن بهره می‌برند.
سه: این که ثوابت همه خود نورانی است و جز خورشید، باقی سیارگان ازآن نور همی گیرد.
هوش مصنوعی: سه: این که تمامی اجسام ثابت خودشان نورانی هستند و فقط خورشید است که سایر سیارات از آن نور بهره می‌برند.

حاشیه ها

1401/10/27 18:12
آرتین دهقانی

دل گفت مرا علم لدنی هوس است

تعلیمم کن اگر تو را دسترس است

 دهخدا در شرح واژهٔ «لدنی»، این بیت را به خیام نسبت داده است.

پیوند به وبگاه بیرونی

1401/10/17 03:01
سعید حسن نژاد

یا علی مدد 

از پیر وارسته و عارف واصل  بابا سلیمان  است که فرمودند : 

هر گاه به زیارت امام رضا میروید سعی کنید همانجا دورتر از ضریح بایستید و حاجت خود را در دل بگویید و زیاد از سر و کول امام رضا بالا نروید که اگر یقین و باور دارید که ایشان حی و زنده است پس بدانید که صدای شما را می شنود . و اگر صلاحتان  باشد حاجت شما را روا میکند . 

و همینطور بر اهل سلوک است که اگر خواسته ای داشته باشند. در دل خویش آنرا به صاحب دلشان یعنی پیر و مراد عرضه دارند و بدانند که او میشنود و اگر به صلاح باشد اجابت میکند .

در خانه ( دل ) اگر کس ( پیر و مراد و مرشد ) است 

یک حرف بس است