گنجور

بخش دوم - قسمت دوم

شیخ، در کتاب شفا، فصل ششم از مقاله ی نهم کتاب حیوان گفته است: زنی چهار سال پس از سنین حمل کودکی زاد که دندانش روئید و بماند.

ارسطو گفته است: مدت حمل در تمامی حیوانات قاعده ای دارد مگر در آدمی.

جالینوس گفت: من در زمینه ی مقدار مدت حمل تفحص بسیار کرده ام و زنی را یافتم که پس از صد و هشتاد و چهار روز از آبستنی بزاد.

سمنون محب حکایت کرد که: در همسایگی ما مردی کنیزکی را سخت دوست همی داشت قضا را زن بیمار شد و مرد بنشست تا چیزی بهر او پزد.

هنگامی که وی با ملعقه ای پختنی را همی میزد، کنیزک آهی سر داد. مرد بترسید و ملعقه از دستش بیفتاد و بیخود، آن پختنی با دست خود همزدن گرفت تا گوشت انگشتانش بریخت و نمی دانست.

این داستان و امثال آن را در عشق مخلوق توان تصدیق کرد. اما صحت آنها در عشق خالق اولی است. چرا که هم بصیرت باطن از چشم ظاهری بیناتر است و هم جمال حضرت حق پروپیمان ترین جمال هاست، جمالی که خالص و اب است در حالی که دیگر جمال ها آلوده و ناقص است. عارف رومی را خداوند خیر دهاد که سرود:

هر کس پیش کلوخی سینه چاک
کاین کلوخ از حسن گشته جرعه ناک
باده درد آلودتان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند

صولی حکایت کرد که کسی مرا گفت: وقتی به جهت حج می رفتیم. بین راه به جهت نماز از راه کنار گرفتیم. ناگاه غلامی آمد که: آیا از شما کسی اهل بصره است؟ گفتیم: ما همه از بصره ایم.

گفت: مولایم بصری و بیمار است، شما را می خواند وی گفت: بنزدش شدیم. کنار چشمه ای فرود آمده بود. نزدیک شدن ما را که حس کرد، سرش را با ناتوانی و زحمت برداشت و ما را نگریست و سپس سرود:

ای دور مانده از سرزمین خویش که بر غمان خود همی گریی، هرگاه زمان سفر می شود، آلام بدنت فزونی همی گیرد.

سپس مدتی مدهوش بیفتاد، تا این که پرنده ای بر درختی که وی زیر سایه اش پناه گرفته بود، بنشست و چهچه زدن گرفت. مرد چشم گشود و دمی چند به صدایش گوش داد و سپس سرود:

گریه ی پرنده ای نیز که بر شاخه نشسته است، غم را فزونی همی دهد درد او و من یکی است، و هر یک از ما بر دلارام خویش همی گرید. سپس نفسی سخت کشید و جان بداد.

وی افزود: وی را غسل و کفن کردیم و دفن ساختیم. سپس از آن غلام پرسیدیم که وی که بود. گفت: این مرد عباس بن احنف است.

وفاتش به سال صد و نود و سه بود و طبعی لطیف، احساسی دقیق و صورت و منظری زیبا داشت. و سخنانی دلنشین و بدیع.

براه این مردمان از غایت خویش دورافتادم اما سرانجام بدین که بی همدم مانم خرسند شدم.

چه اگر آدمی تهیدست بود، نزدیکان نیز از او دورند و اگر توانگر بود، هر دوری نیز نزدیک است.

از سخنان بزرگان است: کسی که رغبتش به تو نمود، برتست که در آن یاریش کنی. بخشش آدمی را نزد دشمنانش نیز محبوب می دارد و بخل وی را مغبوض فرزندانش نیز قرار می دهد.

دهم از مهلکات غرور است، و گروه دیگری چنان به فن فقه مغروراند که پنداشته اند حکم بین بنده ی خداوند به فتوا و قضاوت ایشان وابسته است. و از این رو در رفع حقوق مردم حیله ها به کار زده اند.

این معنی عموم ایشان، جز زیرکانشان را شامل است. در این جا به پاره ای از نمونه های کارشان اشاره می کنیم. مثلا گویند زنی که مهر خویش به شوهر خود بخشود، زوج در مقابل خداوند نیز بری می گردد.

این معنی مطلقا خطاست. چه ممکن است شوهر با همسر بدرفتاری کند، کارها بر وی تنگ گیرد تا آن حد که زن ناگزیر شود در جهت رهائی خویش، مهر را بر وی بخشد.

این ابراء به طیب خاطر نیست در صورتی که خداوند فرموده است: «فان طبن لکم عن شی ء نفسا». و طیب خاطر زمانی است که شخص به دلخواه خود و نه بسبب ضرورت و اکراهی چیزی را بخشد. و در غیر این صورت، در حقیقت مصادره ای بیش نیست.

چه زن بین دو زیان مخیر می شود و آن را که کمتر است می پذیرد. بلی قاضی این جهانی، بر دل آگاهی ندارد و اکراه باطنی که اشخاص بر آن واقف نشوند، هنگام قضاوت، اکراه به حساب نمی آید.

اما زمانی که بزرگترین داور در عرصه ی رستاخیز به قضاوت بود، حکم قاضی این جهانی نه پاداش یابد و نه باعث برائت ذمه ی زوج شود. همچنین ستاندن مال از کسی نیز جز به طیب خاطر وی حلال نیست.

از این رو اگر انسانی در حضور دیگران از کسی مالی خواهد و وی به ندادن آن مال به وی از مردم احساس شرمساری کند، و در دل بخواهد که کاش آن مال را در نهان از او میخواست تا میتوانست نداد، و از ندادنش در آن حال از سرزنش مردمان ترسد و نیز رنج دادن مال وی را بیمناک کند و بین این دو امر مردد شود و سرانجام تسلیم مال را بگزیند، که رنج کمتری است، این نیز با مصادره فرقی ندارد.

چه معنی مصادره آن است که بدن را با زدن چنان رنجور کنند که رنج بدن بر رنج دل از دادن مال فزونی گیرد و شخص رنج کمتر را برگزیند.

خواستن چیزی از کسی که به جائی که حیا وی را به دادنش مجبور کند، چون تازیانه زدن بر دل است. و بین زدن ظاهری و باطنی نزد خداوند تعالی تفاوتی نیست. چه باطن نیز نزد او ظاهر است.

همچنین اگر کسی مالی را بدیگری بدهد تا بدان وسیله از شر زبان یا سرزنش وی برهد، آن مال بر او حرام است. و هر مالی که چنین گرفته شود حرام است. چنان که مثلا مردی مال موجب زکات را در آخر سال به زن خود بخشد تا زکات اسقاط کند.

فقیه در چنین جائی گوید: زکات ساقط گشته. در صورتی که اگر مراد آن باشد که بدان وسیله مطالبه ی حکومت یا مأمور از او ساقط است راست است.

اما اگر منظور آن بود که با آن عمل، به روز رستاخیز نیز مسؤول نبود و مانند کسی بود که مالی نداشته است یا چیزی را به نیاز فروخته است، پیداست که از فقه و معنی زکات چیزی نمی داند. چه سر زکات تطهیر قلب از پستی بخل است. چه بخل مهلک است.

پیامبر(ص) فرمود: سه چیز هلاک آورد: بخل مسلط بر آدمی، پیروی از هوی، و خودپسندی. و اگر بخل آدمی با کار او بر وی چیره شود. به همان که می پندارد مصلحت اوست، به هلاکت افتد.

از گفتار بزرگان: کسی که علیه تو دیگرگون شود، بسودش دیگرگون مشو. با ستمکار، اگر دوست گرامی تو نیز باشد، هم نشینی مکن.

نیکوئی تو به دوستت آن است که در مجلس این و آن احترامش کنی. ساده ترین تجارت خریدن است و سخت ترینش فروختن.

نیازمند نادان است چه می پندارد نیازش برنمی آید و محزون می گردد. و دل هنگامی که اندوهناک شود، جائی برای اندیشه ندارد.

غم، دشمن فهم است و این دو در یک جا نگنجد. چاره همسایه و همنشین بد آن است که فرزندانشان را گرامی داری تا شر پدرانشان از تو دفع شود.

کسی که امیدوار به تو نزدت می آید، مرانش چه دوست نمی داری که اگر امیدوار بنزد کسی روی، براندت. کسی که از ستمگری یاری خواهد، خداوند بحال خود بگذاردش.

حکیمی گفت: حکایت نزدیکان شاه، حکایت گروهی است که بر کوهی بالا روند و از آن فرو افتند. در آن میان آن کس که بالاتر رفته باشد، به هلاکت نزدیکتر است.

حکیمی را پرسیدند: چگونه صبح برخاستی؟ گفت: صبح که برخاستم دنیا غمم و عقبی همم بود.

صوفئی را پرسیدند: پیشه ی شما چیست؟ گفت: خوش گمانی به خداوند و بدگمانی به مردم.

از سخنان بزرگان: اگر از شیری به سلامت رستی، در شکارش طمع مکن. بنزد آن کس که دشمنت می دارد، مرو و اگر رفتی سلام گوی.

ابن عباس گفت: پس از رسول خدا(ص) از هیچ چیز به اندازه ی نامه ای که علی بن ابیطالب(ع) به من نوشت پند نگرفته ام: اما بعد آدمی را بدست آمدن چیزی که هنوزش از میان رفتن مقدر نبوده، شاد کند. و از دست رفتن چیزی که نصیبش نیست، ناخشنودش می کند.

از این رو بدانچه از دنیا بدست آوردی مسرور مشو. و از آنچه از دستش دادی غم مخور و نیز از آن دسته مباش که عقبی را بدون کار نیک خواهند و با طول آرزو، امید توبه در دل دارند والسلام.

حکیمی گفت: اگر خواهی وفای کسی را دانی، بنگر چگونه به برادرانش مشتاق است و به میهنش تا چه شوق دارد و برگذشته چسان گرید.

از سخنان بزرگان: همچنان که مگس ها به زخم نشیند و آنرا گزد، و از جاهای سالم دوری کند، مردمان بدکار نیز عیوب مردمان را پی جوئی کنند و پی در پی ذکر کنند و نیکی هایشان را فراموش کنند.

ارسطو به اسکندر نوشت: رعیت اگر بتواند چیزی گوید: تواند که اجرایش کند. از این رو کوشش کن تا چیزی نگوید تا از آنچه کند، در امان مانی.

اسکندر را پرسیدند: چه چیزی از بین آنچه بدست آوردی ترا شادمان تر کرد؟ گفت: قدرتم بر این که نیکی دیگران را بخود، چند برابر پاسخ گویم.

از سولون پرسیدند: چه چیز بر آدمی سخت تر از دیگر چیزهاست؟ گفت: سخن نگفتن پیرامن چیزهائی که وی را سودی در آن نیست.

مردی، حکیم اسخنیس را دشنام گفت: وی او را پاسخی نگفت، پرسیدندش چرا پاسخش نگفتی، گفت: به جنگی که پیروزمند در آن شرتر از مغلوبش بود، وارد نشوم.

حق سبحانه فرموده است: «و جزاء سیئه سیئه مثلها». مشهور است که این آیه از باب مشاکله است. اما پاره ای از محققین اهل عرفان وی را از آن باب ندانسته گویند: غرض خداوند تعالی آن است که بدی را نیز بایستی با عفو و گذشت پاسخ گفت.

اما اگر کسی خواهد از گذشت به کیفر عدول کند، کیفر بدی در حد همان بدی است نه بیش. این سخن از نسیمی روحانی خالی نیست. گوینده شعر نیز بر همین ره رفته است:

بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی احسن الی من أساء

دیو جانوس حکیم را گفتند: ترا خانه ای هست که در آن بیاسائی؟ گفت: به خانه از آن رو نیازمندند که در آن آسایند. و هر جا که من در آن آسایم خانه ی من است. مردی، پرخوری فربه را دید. گفتش: ای فلان، بر تن تو جامه ای است که دندانهایت آن را بافته است.

بشار به محضر مهدی خلیفه رفت. دائی وی یزیدبن منصور حمیری نیز آنجا بود. بشار قصیده ای در مدح مهدی خواند.

هنگامی که قصیده تمام شد، یزید از او پرسید: ای پیر، شغل تو چیست؟ بشار گفت: مروارید سفته همی کنم. مهدی گفت: با دائی من سرشوخی داری؟

گفت: ای امیر مؤمنان، آیا پاسخ او که مرا پیری کور می بیند که شعر می گوید، همان نبود؟ مهدی بخندید و وی را جایزه داد.

بلیغی گفت: روی خط بر چشم سیاه و تاریک است و بر چشمان دل سپید. خداوند آن کس را که آنچه بین فکهای خویش دارد، نگاه دارد و آنچه در دستان دارد رها کند، ببخشایاد.

بدان منگر که سخن می گوید، بنگر چه می گوید. در یکی از نوشته ها آمده است که: زبان آدمی از تمامی اعضای وی ارجمندتر است.

و هر صبح زبان از دیگر اعضا همی پرسد: چگونه برخاستید؟ گویند: اگر تو بگذاری به خیر. خدا را ما را به حال خویش بگذار. ما بوسیله ی تو ثواب کنیم یا عقاب بینیم.

در تاریخی دیده ام که: کثیر عزه را فضی بود و خلفای بنی امیه این همی دانستند ولی به واسطه ی میل به هم نشینی او، آن را پوشیده همی داشتند.

هم او روزی به نزد عبدالملک بن مروان رفت. عبدالملک وی را گفت: ترا به علی بن ابیطالب(ع) سوگند بگو که آیا عاشق تر از خویش دیده ای؟

گفت: ای امیر. اگر به خود نیز مرا سوگند می دادی، پاسخ همی دادم. بلی روزی در صحرائی همی رفتم. مردی را دیدم که دام نهاده است. گفتمش: زچه این جا نشسته ای؟

گفت: گرسنگی من و کسانم را کشت. از این رو دام نهاده ام بل چیزی بدست آورم که امروزمان را کفایت کند. گفتم: آیا موافقی با یکدیگر به شکار پردازیم و اگر شکاری بگرفتیم، بخشی از آن بمن دهی؟ گفت: بلی.

در همین هنگام ماده آهوئی در دام افتاد. هر دو شتافتیم. مرد خود را بدان رساند و وی را از دام بگشود و رهایش کرد. گفتمش چرا چنین کردی؟ گفت: از آن جا که به لیلی شبیه بود، دل من بر وی سوخت.

در حدیث آمده است که خداوند به پاداش کاری که برای عقبی شود، دنیا را نیز بدهد ولی به پاداش کاری که بهر دنیا شود، عقبی ندهد.

خلیل بن احمد گفت: دنیا اضدادی است که به یکدیگر پیوندد و پیوسته هائی که از یکدیگر بگسلد، عارفی بگفت: سوگند به خدای که این سخن تعریفی جامع و مانع بود.

بقراط گفت: کم دادن زیان بخش، بهتر از بیش دادن سودمند است.

در تاریخ حکمای شهرزوری آمده است که: مردی را کشتی به دریا در بشکست. و وی به جزیره ای فرود آمد در آن جا شکلی هندسی بر زمین ساخت. مردمان جزیره آن بدیدند و وی را نزد پادشاه بردند.

پادشاه وی را گرامی بداشت و نعمت بخشید و به دیگر نقاط کشور نوشت که ای مردم، هنر آموزید که اگر کشتی شما در دریا شکند، نیز هنر همراه شماست.

مردی ده هزار درهم به نزد ابراهیم آورد و از او خواست آن را بپذیرد. ابراهیم امتناع کرد. مرد اصرار کرد. وی گفت: ای فلان، اگر خواهی با ده هزار درهم نام من از دفتر درویشان زنی، هرگز چنین نکنم.

عمر خیام، با همه ی تبحری که در فنون حکمت داشت بدخو بود و به آموختن و فایدت رساندن سخت دست خشک بود.

گاه در پاسخ سوالی که می شد، سخن بدرازا می کشانید و با ذکر مقدمات دور و پرداختن به چیزهائی که به پرسش مربوط نمی شد، از زود پرداختن به پاسخ شانه خالی می کرد.

روزی حجه الاسلام غزالی به نزد وی شد. و از او پرسید که: زچه رو جزئی از اجزای فلک با همه ی تشابه اجزا فضل قطبیت یافته است؟

خیام اما سخن بدرازا کشانید و در آغاز بدین پرداخت که حرکت از کدام مقوله است و به عادت همیشه از ورود به پاسخ شانه خالی کرد و آنقدر سخن را ادامه داد که اذان ظهر بگفتند. غزالی برخاست و گفت: جاء الحق و زهق الباطل و برفت.

در کتاب ورام روایت شده است که: امیرمؤمنان(ع) چوب می شکست، آب همی آورد و خانه همی رفت. و فاطمه (ع) آرد همی کرد، خمیر همی ساخت و نان همی پخت.

نیز در کتاب ورام از وصایای پیامبر(ص) به ابوذر نقل است: ای ابوذر، یک نماز در این مسجد، مساوی هزار نماز در دیگر مسجدها جز مسجدالحرام است. و نمازی به مسجدالحرام مساوی یکصد هزار نماز است.

اما برتر از این همه، نمازی است که آدمی در خانه خواند، آنجا که کسی جز خدای عزوجل وی را نبیند و از آن نماز تنها اراده ی خدا کند.

حکیمی گفت: ابناء بشر سخت مسکین اند. چه اگر آنقدر که از فقر همی ترسند، از آتش همی ترسیدند، از هر دو نجات می یافتند.

چه اگر آنقدر که مشتاق دنیایند، مشتاق آخرت همی بودند، هر دو را به دست همی آوردند. و اگر همانقدر که از خلق خدا در ظاهر همی ترسند، از خداوند به باطن همی ترسیدند، در هر دو دنیا مسعود همی بودند.

راستی با این که زمانه قاتل فرزندان خویش است، مردمان کدام نیکی را از آن چشم دارند؟ کسی که بروزگار دیر ماند، مرگ یاران بیند و آن کس که دیر نماند، خود به مصیبت گرفتار آمده.

مادر ربیع بن خیثم که دید فرزند از گریستن و شب زنده داری چه می کشد، ویرا گفت: فرزند، ترا چه می شود؟ نکند کسی را کشته باشی؟

گفت: بلی مادر. گفت: او کیست تا بنزد کسانش شویم و عفو تو خواهیم. بخدا اگر حال تو دانند، ترا بخشایند. گفت: مادر، مقتول نفس من است.

سهل گفت: اخلاص یعنی آن که سکون و حرکات بنده، تنها در راه خدا بود. دیگری گفت: اخلاص از همه چیز بر نفس سخت تر است. چه در آن، او را نصیبی نیست.

دیگری گفت: اخلاص در عمل آن است که آدمی پاداش کار خویش در هیچ یک از دو جهان نخواهد. محاسبی گفت: اخلاص یعنی خارج ساختن بندگان از معامله با خداوند.

دیگری گفت: انتهای اخلاص دوام مراقبت و نسیان تمام لذت هاست. جنید گفت: اخلاص، صافی کردن عمل از تیرگی هاست.

یحیی بن معاذ گفت: طاعت خداوندی گنجینه ای از گنجینه های خداوندی است. کلیدش دعاست و زبانه های کلید لقمه ی حلال.

بشر حافی را پرسیدند: از کجا همی خوری؟ گفت: از آنجا که شما همی خورید. اما آن کس که خورد و گرید همانند آنکس که خورد و خندد نبود.

عارفی گفت: اگر عشق راست بود، از عاشق و عشقش چیزی نماید.

مردی عارفی را دید که سبزی و نمک همی خورد. گفت: ای بنده ی خدا، از دنیا به همین خشنود شدی؟ گفت: خواهی کسی را بتو نمایانم که به بدتر از این راضی گشته است؟ گفت: بلی. گفت: آن که بدنیا در مقابل آخرت راضی گشته.

دیو جانس، عسسی را دید که دزدی را همی زد. گفت: بنگرید که دزد آشکار دزد پنهان را تأدیب همی کند.

ذوالنون مصری گفت: روزی به صحرای کنعنان شدم. هنگامی که به بالای وادی رسیدم، سایه ای دیدم که پیش می آمد و می گفت: و بدالهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون و می گریست.

هنگامی که نزدیک شدم، دیدمش زنی است جبه ای بر تن و مشکی بر دست. بی آن که از دیدار من ترسد، گفت: تو کیستی؟ گفتم: مردی غریبم.

گفت: ای فلان، مگر با خدا غربتی هست؟ سخنش مرا به گریه انداخت. گفت: چه چیزی به گریه ات انداخت؟ گفتم: رسیدن دارو به دملی که نیک رسیده است و دارو به هنگام به نجاتش آمد.

گفت: اگر راست گوئی، زچه رو گریستی؟ گفتم: خداوند بیامرزادت مگر صادق نباید گرید؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: زیرا گریه دل را رامش دهد. ذوالنون گفت: بخدا من از گفتار او به حیرت اندر ماندم.

حکیمی فرزند را گفت: ای پسرکم، بگذار دینت برتر از عقلت بود و عملت بیش از سخنت و قدرت بیش از ارزش جامه ات.

دیگری گفت: در این روزها که چونان پرندگان درگذرند، توشه ی آخرت فراهم کنید.

حکیمی گفت: فروتنی تو بر برتری مقامت، برتر از آن مقام بود.

حکیمی گفت: کسی که قناعت کند، با تهیدستی نیز توانگر است. و اگر قناعت نکند، با توانگری نیز تهیدست است.

دیگری گفت: اگر عزت خواهی در طاعت خواه، و اگر بی نیازی جوئی در قناعت جوی.

ادیبی گفت: قناعت عزت تنگدست است و صدقه ما من توانگر.

فراعت رضی از نوشتن شرح کافیه به سال ششصد و هشتاد و چهار اتفاق افتاده است.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ، در کتاب شفا، فصل ششم از مقاله ی نهم کتاب حیوان گفته است: زنی چهار سال پس از سنین حمل کودکی زاد که دندانش روئید و بماند.
هوش مصنوعی: شیخ در کتاب شفا در بخش ششم از فصل نهم به این موضوع اشاره می‌کند که زنی پس از چهار سال از دوران بارداری، کودکی به دنیا آورد که دندانش رشد کرد و باقی ماند.
ارسطو گفته است: مدت حمل در تمامی حیوانات قاعده ای دارد مگر در آدمی.
هوش مصنوعی: ارسطو بیان کرده است که مدت زمان بارداری در تمامی حیوانات قانونی ثابت دارد، به جز در مورد انسان‌ها.
جالینوس گفت: من در زمینه ی مقدار مدت حمل تفحص بسیار کرده ام و زنی را یافتم که پس از صد و هشتاد و چهار روز از آبستنی بزاد.
هوش مصنوعی: جالینوس گفت که او تحقیقات زیادی در مورد مدت زمان بارداری انجام داده و زنی را پیدا کرده که پس از ۱۸۴ روز بارداری زایمان کرده است.
سمنون محب حکایت کرد که: در همسایگی ما مردی کنیزکی را سخت دوست همی داشت قضا را زن بیمار شد و مرد بنشست تا چیزی بهر او پزد.
هوش مصنوعی: سمنون محب داستانی را نقل می‌کند که در همسایگی آن‌ها مردی بود که به شکلی عمیق به یک کنیز عشق می‌ورزید. روزی قضا و قدر موجب شد که همسرش بیمار شود و آن مرد تصمیم گرفت تا غذایی برای او آماده کند.
هنگامی که وی با ملعقه ای پختنی را همی میزد، کنیزک آهی سر داد. مرد بترسید و ملعقه از دستش بیفتاد و بیخود، آن پختنی با دست خود همزدن گرفت تا گوشت انگشتانش بریخت و نمی دانست.
هوش مصنوعی: زمانی که او با یک قاشق خوراکی را هم می‌زد، کنیزک ناله‌ای کرد. مرد ترسید و قاشق از دستش افتاد و به طور ناخودآگاه با دستانش شروع به هم زدن آن خوراک کرد تا اینکه گوشت انگشتانش ریخت و خودش هم متوجه نشد.
این داستان و امثال آن را در عشق مخلوق توان تصدیق کرد. اما صحت آنها در عشق خالق اولی است. چرا که هم بصیرت باطن از چشم ظاهری بیناتر است و هم جمال حضرت حق پروپیمان ترین جمال هاست، جمالی که خالص و اب است در حالی که دیگر جمال ها آلوده و ناقص است. عارف رومی را خداوند خیر دهاد که سرود:
هوش مصنوعی: این داستان‌ها و نمونه‌های مشابه را می‌توان در عشق مخلوق تأیید کرد، اما حقیقت آنها در عشق خالق اصلی است. زیرا بصیرت درونی از دید ظاهری دیدگاه بهتری دارد و همچنین جمال خداوند زیباترین جمال‌هاست؛ جمالی که کاملاً خالص و بی‌نقص است، در حالی که دیگر جمال‌ها دچار آلودگی و نقصان هستند. خداوند عارف رومی را مورد رحمت قرار دهد که این را به زیبایی بیان کرده است.
هر کس پیش کلوخی سینه چاک
کاین کلوخ از حسن گشته جرعه ناک
هوش مصنوعی: هر کسی برای یک سنگ جلوه‌گر می‌شود، چون این سنگ به خاطر زیبایی‌اش به نوشیدنی‌ای گوارا تبدیل شده است.
باده درد آلودتان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
هوش مصنوعی: اگر نوشیدنی شما پر از درد باشد، می‌تواند مجنون‌وار رفتار کند؛ اما اگر این نوشیدنی صاف و خالص باشد، نمی‌دانم چه تاثیری خواهد داشت.
صولی حکایت کرد که کسی مرا گفت: وقتی به جهت حج می رفتیم. بین راه به جهت نماز از راه کنار گرفتیم. ناگاه غلامی آمد که: آیا از شما کسی اهل بصره است؟ گفتیم: ما همه از بصره ایم.
هوش مصنوعی: یک نفر از کسی نقل کرد که وقتی برای انجام مناسک حج در سفر بودیم، در میان راه به منظور نماز از جاده منحرف شدیم. ناگهان غلامی به ما نزدیک شد و پرسید: آیا در بین شما کسی از بصره هست؟ ما پاسخ دادیم: ما همه اهل بصره هستیم.
گفت: مولایم بصری و بیمار است، شما را می خواند وی گفت: بنزدش شدیم. کنار چشمه ای فرود آمده بود. نزدیک شدن ما را که حس کرد، سرش را با ناتوانی و زحمت برداشت و ما را نگریست و سپس سرود:
هوش مصنوعی: او گفت: مولای من بیمار و ضعف دارد و شما را صدا زده است. به نزد او رفتیم. او کنار چشمه نشسته بود. هنگامی که متوجه نزدیک شدن ما شد، با سختی و ناتوانی سرش را بالا آورد و به ما نگاه کرد. سپس شعری را خواند.
ای دور مانده از سرزمین خویش که بر غمان خود همی گریی، هرگاه زمان سفر می شود، آلام بدنت فزونی همی گیرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از دیار خود دوری و به غم‌های خود می‌گویی، هر بار که زمان سفر فرا می‌رسد، دردهای بدنت نیز بیشتر می‌شود.
سپس مدتی مدهوش بیفتاد، تا این که پرنده ای بر درختی که وی زیر سایه اش پناه گرفته بود، بنشست و چهچه زدن گرفت. مرد چشم گشود و دمی چند به صدایش گوش داد و سپس سرود:
هوش مصنوعی: سپس او مدتی در حالت بی‌هوشی افتاده بود، تا اینکه پرنده‌ای بر درختی که زیر سایه‌اش پناه گرفته بود، نشسته و شروع به چهچه زدن کرد. مرد چشمانش را باز کرد و لحظه‌ای به صدای پرنده گوش داد و سپس سرود را آغاز کرد.
گریه ی پرنده ای نیز که بر شاخه نشسته است، غم را فزونی همی دهد درد او و من یکی است، و هر یک از ما بر دلارام خویش همی گرید. سپس نفسی سخت کشید و جان بداد.
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بر شاخه نشسته و گریه می‌کند، غم را بیشتر می‌کند. درد او و من یکی است و هر کدام از ما برای دلشکستگی خود اشک می‌ریزیم. سپس نفسی عمیق کشید و جانش را از دست داد.
وی افزود: وی را غسل و کفن کردیم و دفن ساختیم. سپس از آن غلام پرسیدیم که وی که بود. گفت: این مرد عباس بن احنف است.
هوش مصنوعی: او گفت: ما او را شستشو دادیم و در پارچه‌ای کفن کردیم و سپس دفن کردیم. بعد از آن از غلام پرسیدیم که این شخص کی بود. او پاسخ داد: این مرد عباس بن احنف است.
وفاتش به سال صد و نود و سه بود و طبعی لطیف، احساسی دقیق و صورت و منظری زیبا داشت. و سخنانی دلنشین و بدیع.
هوش مصنوعی: او در سال ۱۹۳ هجری قمری درگذشت و دارای روحیه‌ای حساس و لطیف بود. او احساسات عمیق و زیبایی داشته و چهره‌اش نیز جذاب بود. سخنانش دلنشین و نوآورانه بودند.
براه این مردمان از غایت خویش دورافتادم اما سرانجام بدین که بی همدم مانم خرسند شدم.
هوش مصنوعی: من از هدف خود دور شدم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که تنها بودن برایم بهتر است و از این موضوع خوشحالم.
چه اگر آدمی تهیدست بود، نزدیکان نیز از او دورند و اگر توانگر بود، هر دوری نیز نزدیک است.
هوش مصنوعی: اگر فردی فقیر باشد، نزدیکانش از او فاصله می‌گیرند و اگر ثروتمند باشد، حتی کسانی که دورند نیز به او نزدیک می‌شوند.
از سخنان بزرگان است: کسی که رغبتش به تو نمود، برتست که در آن یاریش کنی. بخشش آدمی را نزد دشمنانش نیز محبوب می دارد و بخل وی را مغبوض فرزندانش نیز قرار می دهد.
هوش مصنوعی: یکی از سخنان حکیمانه این است که اگر کسی تمایل و میل به کمک به تو دارد، وظیفه‌ات این است که در این راستا او را یاری کنی. سخاوت و سخاوشی فرد، او را در نظر دشمنان نیز محبوب می‌کند، در حالی که انسان‌های بخیل حتی در نگاه فرزندان خود نیز از محبت و مهر دور خواهند شد.
دهم از مهلکات غرور است، و گروه دیگری چنان به فن فقه مغروراند که پنداشته اند حکم بین بنده ی خداوند به فتوا و قضاوت ایشان وابسته است. و از این رو در رفع حقوق مردم حیله ها به کار زده اند.
هوش مصنوعی: دهمین مورد از خطرات ناشی از غرور این است که برخی از افراد به شدت به دانش فقه خود مغرور شده‌اند و گمان می‌کنند که حکم خدا به فتوا و قضاوت آنها وابسته است. به همین دلیل، برای ضایع کردن حقوق مردم ترفندهایی به کار می‌برند.
این معنی عموم ایشان، جز زیرکانشان را شامل است. در این جا به پاره ای از نمونه های کارشان اشاره می کنیم. مثلا گویند زنی که مهر خویش به شوهر خود بخشود، زوج در مقابل خداوند نیز بری می گردد.
هوش مصنوعی: این مفهوم کلی درباره افراد ایشان است و شامل افراد باهوش‌تر آن‌ها نمی‌شود. در اینجا به چند نمونه از کارهای آن‌ها اشاره می‌کنیم. مثلاً گفته می‌شود که اگر زنی مهر خود را به شوهرش ببخشد، آن شوهر در برابر خداوند هم از تعهد آزاد می‌شود.
این معنی مطلقا خطاست. چه ممکن است شوهر با همسر بدرفتاری کند، کارها بر وی تنگ گیرد تا آن حد که زن ناگزیر شود در جهت رهائی خویش، مهر را بر وی بخشد.
هوش مصنوعی: این دیدگاه کاملاً نادرست است. ممکن است شوهر با همسر خود بدرفتاری کند و شرایطی را به وجود آورد که زن مجبور شود برای نجات خود، مهریه‌اش را به او ببخشد.
این ابراء به طیب خاطر نیست در صورتی که خداوند فرموده است: «فان طبن لکم عن شی ء نفسا». و طیب خاطر زمانی است که شخص به دلخواه خود و نه بسبب ضرورت و اکراهی چیزی را بخشد. و در غیر این صورت، در حقیقت مصادره ای بیش نیست.
هوش مصنوعی: این بخش، به مفهوم آزادانه و بدون اجبار دادن چیزی اشاره دارد. بر اساس گفته خداوند، هنگامی که کسی چیزی را به طور داوطلبانه و بدون فشار یا اجبار از طرف دیگران می‌بخشد، در حقیقت آن بخشش با رضایت و خوشنودی او انجام شده است. اما اگر بخشش تحت تاثیر نیاز یا فشار دیگری باشد، در واقع نمی‌توان آن را واقعی و رضایت‌بخش دانست و بیشتر شبیه به مصادره است.
چه زن بین دو زیان مخیر می شود و آن را که کمتر است می پذیرد. بلی قاضی این جهانی، بر دل آگاهی ندارد و اکراه باطنی که اشخاص بر آن واقف نشوند، هنگام قضاوت، اکراه به حساب نمی آید.
هوش مصنوعی: زن در شرایطی قرار می‌گیرد که باید بین دو ضرر انتخاب کند و در نهایت ضرری را که کمتر است، می‌پذیرد. البته قاضی در این دنیا نمی‌تواند به باطن افراد و اکراه‌های درونی‌شان پی ببرد و در حین قضاوت، این نوع اکراه به حساب نمی‌آید.
اما زمانی که بزرگترین داور در عرصه ی رستاخیز به قضاوت بود، حکم قاضی این جهانی نه پاداش یابد و نه باعث برائت ذمه ی زوج شود. همچنین ستاندن مال از کسی نیز جز به طیب خاطر وی حلال نیست.
هوش مصنوعی: اما زمانی که بزرگ‌ترین داور در روز قیامت به قضاوت پردازد، حکم قاضی این دنیا نه تنها موجب پاداش او نخواهد شد، بلکه به آزادی دین یا مسئولیت زوج هم منجر نخواهد گردید. همچنین گرفتن مال از کسی بدون رضایت او، جایز نیست.
از این رو اگر انسانی در حضور دیگران از کسی مالی خواهد و وی به ندادن آن مال به وی از مردم احساس شرمساری کند، و در دل بخواهد که کاش آن مال را در نهان از او میخواست تا میتوانست نداد، و از ندادنش در آن حال از سرزنش مردمان ترسد و نیز رنج دادن مال وی را بیمناک کند و بین این دو امر مردد شود و سرانجام تسلیم مال را بگزیند، که رنج کمتری است، این نیز با مصادره فرقی ندارد.
هوش مصنوعی: بنابراین، اگر فردی در جمع دیگران از کسی مالی بخواهد و آن شخص در برابر درخواست او احساس شرمساری کند و در دل آرزو کند که ای کاش این درخواست را به طور مخفیانه مطرح می‌کرد تا بتواند آن را ندهد، و از سرزنش مردم و زحمتی که ممکن است به او برسد، نگران باشد، در این مورد بین این دو وضعیت معلق بماند و در نهایت تصمیم بگیرد که مال را به او بدهد زیرا این برای او دردسر کمتری دارد، این وضعیت نیز با مصادره کردن تفاوتی ندارد.
چه معنی مصادره آن است که بدن را با زدن چنان رنجور کنند که رنج بدن بر رنج دل از دادن مال فزونی گیرد و شخص رنج کمتر را برگزیند.
هوش مصنوعی: منظور از مصادره این است که شخص آنقدر در زندگی رنج می‌برد، به ویژه به خاطر اعمالی که بر بدن او اثر می‌گذارد، که درد و رنج جسمی وی به حدی می‌رسد که بیشتر از رنجی است که از فقدان مال و دارایی خود احساس می‌کند. در این حال، فرد به ناچار رنجی که کمتر است را انتخاب می‌کند.
خواستن چیزی از کسی که به جائی که حیا وی را به دادنش مجبور کند، چون تازیانه زدن بر دل است. و بین زدن ظاهری و باطنی نزد خداوند تعالی تفاوتی نیست. چه باطن نیز نزد او ظاهر است.
هوش مصنوعی: خواستن چیزی از فردی که او را تحت فشاری قرار دهد، مانند این است که بر دل او ضربه بزنیم. در نظر خداوند، تفاوتی میان زدن ظاهری و باطنی وجود ندارد، زیرا باطن نیز در دید او آشکار است.
همچنین اگر کسی مالی را بدیگری بدهد تا بدان وسیله از شر زبان یا سرزنش وی برهد، آن مال بر او حرام است. و هر مالی که چنین گرفته شود حرام است. چنان که مثلا مردی مال موجب زکات را در آخر سال به زن خود بخشد تا زکات اسقاط کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی مالی را به دیگران بدهد تنها به این خاطر که از انتقاد یا زبان آنها دوری کند، آن مال بر او حرام است. همچنین هر مالی که به این روش به دست آید نیز حرام خواهد بود. به عنوان مثال، اگر مردی مالی که باید زکات بدهد را در پایان سال به همسرش بدهد تا از پرداخت زکات معاف شود، این عمل غیرمجاز است.
فقیه در چنین جائی گوید: زکات ساقط گشته. در صورتی که اگر مراد آن باشد که بدان وسیله مطالبه ی حکومت یا مأمور از او ساقط است راست است.
هوش مصنوعی: در این موقع، عالم دینی می‌گوید که زکات دیگر واجب نیست. اما اگر منظور این باشد که دولت یا مأمور مربوطه نمی‌تواند از او زکات درخواست کند، این موضوع درست است.
اما اگر منظور آن بود که با آن عمل، به روز رستاخیز نیز مسؤول نبود و مانند کسی بود که مالی نداشته است یا چیزی را به نیاز فروخته است، پیداست که از فقه و معنی زکات چیزی نمی داند. چه سر زکات تطهیر قلب از پستی بخل است. چه بخل مهلک است.
هوش مصنوعی: اگر کسی فکر کند که انجام زکات به او مسئولیتی نسبت به روز قیامت نمی‌دهد و مانند فردی است که هیچ مالی ندارد یا چیزی را به نیازمندی فروخته است، این نشان می‌دهد که درک درستی از مسائل فقهی و معنای زکات ندارد. زیرا هدف زکات پاکسازی دل از خوی بخل است و بخل نیز می‌تواند آسیب‌زننده باشد.
پیامبر(ص) فرمود: سه چیز هلاک آورد: بخل مسلط بر آدمی، پیروی از هوی، و خودپسندی. و اگر بخل آدمی با کار او بر وی چیره شود. به همان که می پندارد مصلحت اوست، به هلاکت افتد.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) بیان کردند که سه چیز می‌تواند انسان را به هلاکت برساند: ضعف در برابر بخل، پیروی از تمایلات نفس و خودمحوری. اگر بخل بر فردی غلبه کند و او را به سمت کارهایی بکشاند که به نظر خودش نیکو می‌آید، در نهایت به نابودی می‌انجامد.
از گفتار بزرگان: کسی که علیه تو دیگرگون شود، بسودش دیگرگون مشو. با ستمکار، اگر دوست گرامی تو نیز باشد، هم نشینی مکن.
هوش مصنوعی: اگر کسی نسبت به تو تغییر کند، تو نیز به نفع او تغییر نکن. حتی اگر با ستمگری که برایت عزیز است، دوستی داشته باشی، نباید با او نشست و برخاست کنی.
نیکوئی تو به دوستت آن است که در مجلس این و آن احترامش کنی. ساده ترین تجارت خریدن است و سخت ترینش فروختن.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی تو به دوستت زمانی آشکار می‌شود که در جمع‌های دیگران به او احترام بگذارید. خریدن چیزها کار آسانی است، اما فروش آنها کار دشواری است.
نیازمند نادان است چه می پندارد نیازش برنمی آید و محزون می گردد. و دل هنگامی که اندوهناک شود، جائی برای اندیشه ندارد.
هوش مصنوعی: انسانی که نادان است، در می‌یابد که نیازی دارد، اما نمی‌تواند آن را تأمین کند و به همین دلیل دچار غم و اندوه می‌شود. وقتی دل انسان غمگین می‌شود، فضای مناسبی برای فکر کردن باقی نمی‌ماند.
غم، دشمن فهم است و این دو در یک جا نگنجد. چاره همسایه و همنشین بد آن است که فرزندانشان را گرامی داری تا شر پدرانشان از تو دفع شود.
هوش مصنوعی: غم باعث می‌شود که ما نتوانیم خوب فکر کنیم و این دو هرگز در کنار هم نمی‌توانند وجود داشته باشند. راه حل برای داشتن همسایه و دوست بد این است که فرزندان آن‌ها را مورد احترام قرار دهیم تا مشکلات ناشی از رفتار پدرانشان از ما دور شود.
کسی که امیدوار به تو نزدت می آید، مرانش چه دوست نمی داری که اگر امیدوار بنزد کسی روی، براندت. کسی که از ستمگری یاری خواهد، خداوند بحال خود بگذاردش.
هوش مصنوعی: کسی که با امید به تو نزدیک می‌شود را طرد نکن، حتی اگر او را دوست نداشته باشی، چون ممکن است کسی که امید به او دارد را نیز از خود برانی. اگر کسی به دنبال کمک از ظلم و ستم باشد، خدا او را به حال خود رها خواهد کرد.
حکیمی گفت: حکایت نزدیکان شاه، حکایت گروهی است که بر کوهی بالا روند و از آن فرو افتند. در آن میان آن کس که بالاتر رفته باشد، به هلاکت نزدیکتر است.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان می‌کند که وضعیت نزدیکان شاه شبیه به افرادی است که بر روی کوهی بالا می‌روند و سپس از آن سقوط می‌کنند. در این میان، کسی که بالاتر رفته است، احتمال بیشتری دارد که به خطر بیفتد.
حکیمی را پرسیدند: چگونه صبح برخاستی؟ گفت: صبح که برخاستم دنیا غمم و عقبی همم بود.
هوش مصنوعی: از یک حکیمی پرسیدند: صبح چگونه بیدار شدی؟ او پاسخ داد: وقتی صبح بیدار شدم، دنیا موجب ناراحتی من بود و آخرت نیز در ذهنم بود.
صوفئی را پرسیدند: پیشه ی شما چیست؟ گفت: خوش گمانی به خداوند و بدگمانی به مردم.
هوش مصنوعی: از یک صوفی درباره شغلش سوال کردند. او پاسخ داد: "من به خداوند خوش‌بینم و به مردم بدبین."
از سخنان بزرگان: اگر از شیری به سلامت رستی، در شکارش طمع مکن. بنزد آن کس که دشمنت می دارد، مرو و اگر رفتی سلام گوی.
هوش مصنوعی: از گفته‌های حکیمان: اگر از خطر شیر در امان مانده‌ای، به دنبال شکار آن نرو. به نزد کسی که با تو دشمنی دارد، نرو و اگر رفتی، به او سلام کن.
ابن عباس گفت: پس از رسول خدا(ص) از هیچ چیز به اندازه ی نامه ای که علی بن ابیطالب(ع) به من نوشت پند نگرفته ام: اما بعد آدمی را بدست آمدن چیزی که هنوزش از میان رفتن مقدر نبوده، شاد کند. و از دست رفتن چیزی که نصیبش نیست، ناخشنودش می کند.
هوش مصنوعی: ابن عباس بیان کرد: بعد از پیامبر خدا (ص)، هیچ چیز به اندازه نامه‌ای که علی بن ابی‌طالب (ع) به من نوشت، مرا نصیحت نکرد. او در ادامه گفت که انسان را به دست آوردن چیزی که هنوز از دست نرفته، خوشحال می‌کند و از دست دادن چیزی که به او تعلق ندارد، او را ناراحت می‌سازد.
از این رو بدانچه از دنیا بدست آوردی مسرور مشو. و از آنچه از دستش دادی غم مخور و نیز از آن دسته مباش که عقبی را بدون کار نیک خواهند و با طول آرزو، امید توبه در دل دارند والسلام.
هوش مصنوعی: پس به چیزهایی که از دنیای مادی به دست آورده‌ای خوشحال نشوید و از آنچه که از دست داده‌ای ناراحت نباش. همچنین نباید از آن دسته انسان‌ها باشی که تنها انتظار ثواب در آخرت را دارند و با آرزوهای بلند، در دل خود امید به توبه دارند.
حکیمی گفت: اگر خواهی وفای کسی را دانی، بنگر چگونه به برادرانش مشتاق است و به میهنش تا چه شوق دارد و برگذشته چسان گرید.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرده است که اگر می‌خواهی وفاداری کسی را بشناسی، باید به این نکته توجه کنی که چقدر به برادرانش علاقه‌مند است، چقدر برای کشورش اشتیاق دارد و چگونه به گذشته‌اش احساساتی می‌شود.
از سخنان بزرگان: همچنان که مگس ها به زخم نشیند و آنرا گزد، و از جاهای سالم دوری کند، مردمان بدکار نیز عیوب مردمان را پی جوئی کنند و پی در پی ذکر کنند و نیکی هایشان را فراموش کنند.
هوش مصنوعی: همان‌طور که مگس‌ها به زخم‌ها نشسته و آن‌ها را نیش می‌زنند و از نقاط سالم دوری می‌کنند، انسان‌های بدخلق نیز عیب‌های دیگران را مدام جستجو کرده و برشمرده و خوبی‌های آن‌ها را فراموش می‌کنند.
ارسطو به اسکندر نوشت: رعیت اگر بتواند چیزی گوید: تواند که اجرایش کند. از این رو کوشش کن تا چیزی نگوید تا از آنچه کند، در امان مانی.
هوش مصنوعی: ارسطو به اسکندر گفت که اگر مردم بتوانند چیزی بگویند، می‌توانند آن را انجام دهند. بنابراین، سعی کن چیزی نگویند تا از نتایج کارهایی که انجام می‌دهند، در امان باشی.
اسکندر را پرسیدند: چه چیزی از بین آنچه بدست آوردی ترا شادمان تر کرد؟ گفت: قدرتم بر این که نیکی دیگران را بخود، چند برابر پاسخ گویم.
هوش مصنوعی: اسکندر را درباره چیزی که او را بیشتر از هر چیز دیگری شاد کرده بود، سؤال کردند. او پاسخ داد که توانایی‌اش در پاسخ‌گویی به خوبی‌های دیگران، او را بسیار خوشحال کرده است.
از سولون پرسیدند: چه چیز بر آدمی سخت تر از دیگر چیزهاست؟ گفت: سخن نگفتن پیرامن چیزهائی که وی را سودی در آن نیست.
هوش مصنوعی: از سولون پرسیدند: چه چیزی برای انسان از سایر چیزها سخت‌تر است؟ او پاسخ داد: این که درباره Dingenی که برایش هیچ سودی ندارد، صحبت نکند.
مردی، حکیم اسخنیس را دشنام گفت: وی او را پاسخی نگفت، پرسیدندش چرا پاسخش نگفتی، گفت: به جنگی که پیروزمند در آن شرتر از مغلوبش بود، وارد نشوم.
هوش مصنوعی: مردی به حکیم اسخنیس توهین کرد، اما او هیچ جوابی نداد. وقتی از او پرسیدند چرا پاسخ نداد، گفت: نمی‌خواهم در جنگی که در آن پیروز بودن ذلت‌آورتر از شکست است، شرکت کنم.
حق سبحانه فرموده است: «و جزاء سیئه سیئه مثلها». مشهور است که این آیه از باب مشاکله است. اما پاره ای از محققین اهل عرفان وی را از آن باب ندانسته گویند: غرض خداوند تعالی آن است که بدی را نیز بایستی با عفو و گذشت پاسخ گفت.
هوش مصنوعی: حق تعالی فرموده است: «و پاداش کار بد، کار بدی مشابه آن است». این آیه به‌عنوان مثال آورده شده است. با این حال، برخی از محققان عرفان بر این باورند که مفهوم این آیه چیز دیگری است و قصد خداوند بر این است که بدی‌ها باید با عفو و بخشش پاسخ داده شوند.
اما اگر کسی خواهد از گذشت به کیفر عدول کند، کیفر بدی در حد همان بدی است نه بیش. این سخن از نسیمی روحانی خالی نیست. گوینده شعر نیز بر همین ره رفته است:
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از عفو و بخشش به مجازات بپردازد، مجازات او باید به اندازه همان بدی باشد و نه بیشتر. این حرف از معنای عمیق و روحانی خالی نیست. شاعر نیز به همین موضوع اشاره کرده است.
بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی احسن الی من أساء
هوش مصنوعی: بدی را پاسخ دادن کار آسانی است، اما اگر کسی به خوبی با کسی که به او بدی کرده رفتار کند، این کار نشانه شخصیت بزرگی است.
دیو جانوس حکیم را گفتند: ترا خانه ای هست که در آن بیاسائی؟ گفت: به خانه از آن رو نیازمندند که در آن آسایند. و هر جا که من در آن آسایم خانه ی من است. مردی، پرخوری فربه را دید. گفتش: ای فلان، بر تن تو جامه ای است که دندانهایت آن را بافته است.
هوش مصنوعی: دیو جانوس حکیم را پرسیدند: آیا خانه‌ای داری که در آن استراحت کنی؟ او پاسخ داد: تنها به این دلیل به خانه نیاز داریم که در آن آرامش پیدا کنیم. من هر جا که آسوده باشم، آنجا برای من خانه است. سپس مردی به یک فرد چاق و نوشخور اشاره کرد و گفت: ای فلانی، لباس تو آن‌قدر تنگ است که دندان‌هایت آن را بافته‌اند.
بشار به محضر مهدی خلیفه رفت. دائی وی یزیدبن منصور حمیری نیز آنجا بود. بشار قصیده ای در مدح مهدی خواند.
هوش مصنوعی: بشار به حضور مهدی خلیفه رفت و دایی او، یزید بن منصور حمیری، نیز در آنجا حضور داشت. بشار شعری در ستایش مهدی خواند.
هنگامی که قصیده تمام شد، یزید از او پرسید: ای پیر، شغل تو چیست؟ بشار گفت: مروارید سفته همی کنم. مهدی گفت: با دائی من سرشوخی داری؟
هوش مصنوعی: بعد از اینکه قصیده به پایان رسید، یزید از او پرسید: ای بزرگمرد، چه شغلی داری؟ بشار پاسخ داد: من در حال جمع‌آوری مروارید هستم. مهدی نیز گفت: آیا با دایی من شوخی می‌کنی؟
گفت: ای امیر مؤمنان، آیا پاسخ او که مرا پیری کور می بیند که شعر می گوید، همان نبود؟ مهدی بخندید و وی را جایزه داد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای امیر مؤمنان، آیا پاسخ به کسی که مرا به عنوان پیر کوری می‌بیند که شعر می‌گوید، همین نبود؟ مهدی لبخندی زد و به او پاداش داد.
بلیغی گفت: روی خط بر چشم سیاه و تاریک است و بر چشمان دل سپید. خداوند آن کس را که آنچه بین فکهای خویش دارد، نگاه دارد و آنچه در دستان دارد رها کند، ببخشایاد.
هوش مصنوعی: بلیغی بیان کرد: باریکه‌ای روشن بر چشمان تیره و تاریک درون وجود دارد و در عوض، بر چشمان دل نور و روشنی می‌تابد. خداوند افرادی را که آنچه درون خود دارند، محفوظ نگه‌ می‌دارد و آنچه در دستانشان است، رها می‌کند، بخشیده و مورد رحمت قرار دهد.
بدان منگر که سخن می گوید، بنگر چه می گوید. در یکی از نوشته ها آمده است که: زبان آدمی از تمامی اعضای وی ارجمندتر است.
هوش مصنوعی: به آنچه می‌گوید توجه نکن، به محتوای کلامش دقت کن. در یکی از متون آمده که زبان انسان از سایر اعضای بدنش با ارزش‌تر است.
و هر صبح زبان از دیگر اعضا همی پرسد: چگونه برخاستید؟ گویند: اگر تو بگذاری به خیر. خدا را ما را به حال خویش بگذار. ما بوسیله ی تو ثواب کنیم یا عقاب بینیم.
هوش مصنوعی: هر صبح زبان از دیگر اعضای بدن می‌پرسد: حالتان چطور است؟ آنها پاسخ می‌دهند: اگر تو اجازه بدهی، خوب است. خدایا، ما را به حال خود واگذار. ما یا به وسیله تو پاداش می‌گیریم یا کیفر می‌شویم.
در تاریخی دیده ام که: کثیر عزه را فضی بود و خلفای بنی امیه این همی دانستند ولی به واسطه ی میل به هم نشینی او، آن را پوشیده همی داشتند.
هوش مصنوعی: در تاریخ خوانده‌ام که شخصیت کثیر عزه دارای فضیلت‌های زیادی بود و خلفای بنی‌امیه این را می‌دانستند، اما به خاطر تمایل خود به نشستن و گفتگو با او، این موضوع را پنهان می‌کردند.
هم او روزی به نزد عبدالملک بن مروان رفت. عبدالملک وی را گفت: ترا به علی بن ابیطالب(ع) سوگند بگو که آیا عاشق تر از خویش دیده ای؟
هوش مصنوعی: او روزی به نزد عبدالملک بن مروان رفت. عبدالملک از او خواست که به علی بن ابی‌طالب (ع) سوگند بخورد و بگوید آیا عاشق‌تری نسبت به خود دیده است یا نه؟
گفت: ای امیر. اگر به خود نیز مرا سوگند می دادی، پاسخ همی دادم. بلی روزی در صحرائی همی رفتم. مردی را دیدم که دام نهاده است. گفتمش: زچه این جا نشسته ای؟
هوش مصنوعی: گفت: ای فرمانروا. حتی اگر به خودم هم سوگند می‌خوردی، باز هم پاسخ می‌دادم. بله، روزی در بیابانی در حال حرکت بودم که مردی را دیدم که دام گذاشته بود. از او پرسیدم: چرا اینجا نشسته‌ای؟
گفت: گرسنگی من و کسانم را کشت. از این رو دام نهاده ام بل چیزی بدست آورم که امروزمان را کفایت کند. گفتم: آیا موافقی با یکدیگر به شکار پردازیم و اگر شکاری بگرفتیم، بخشی از آن بمن دهی؟ گفت: بلی.
هوش مصنوعی: او گفت: گرسنگی من و دیگران باعث مرگ ما شده است. به همین خاطر دام گذاشته‌ام تا شاید چیزی به دست بیاورم که نیاز روزمان را برطرف کند. من گفتم: آیا موافق هستی که با هم به شکار برویم و اگر چیزی گرفتیم، بخشی از آن را به من بدهی؟ او گفت: بله.
در همین هنگام ماده آهوئی در دام افتاد. هر دو شتافتیم. مرد خود را بدان رساند و وی را از دام بگشود و رهایش کرد. گفتمش چرا چنین کردی؟ گفت: از آن جا که به لیلی شبیه بود، دل من بر وی سوخت.
هوش مصنوعی: در این لحظه یک آهو در دام گیر افتاد. ما هر دو به سرعت به سمت آن رفتیم. مرد به آهو رسید و او را از دام آزاد کرد. از او پرسیدم چرا این کار را کردی؟ او پاسخ داد: چون آهو به لیلی شباهت داشت، دلم برای او سوخت.
در حدیث آمده است که خداوند به پاداش کاری که برای عقبی شود، دنیا را نیز بدهد ولی به پاداش کاری که بهر دنیا شود، عقبی ندهد.
هوش مصنوعی: در روایت‌ها گفته شده است که خداوند به کسانی که برای آخرت خود تلاش می‌کنند پاداش‌های دنیوی نیز عطا می‌کند، اما به افرادی که تنها برای دنیا کار می‌کنند، پاداشی در آخرت نخواهد داد.
خلیل بن احمد گفت: دنیا اضدادی است که به یکدیگر پیوندد و پیوسته هائی که از یکدیگر بگسلد، عارفی بگفت: سوگند به خدای که این سخن تعریفی جامع و مانع بود.
هوش مصنوعی: خلیل بن احمد اظهار داشت که دنیا مجموعه‌ای از ضدهاست که با یکدیگر ارتباط دارند و همچنین جمع‌هایی که از هم جدا می‌شوند. عارفی به این گفته او عمر داد و گفت: به خدا سوگند که این سخن تعریفی کامل و جامع است.
بقراط گفت: کم دادن زیان بخش، بهتر از بیش دادن سودمند است.
هوش مصنوعی: بقراط بیان کرد که کمتر دادن ضرر دارد، بهتر از آن است که بیشتر بدهیم و به نفع فردی باشد.
در تاریخ حکمای شهرزوری آمده است که: مردی را کشتی به دریا در بشکست. و وی به جزیره ای فرود آمد در آن جا شکلی هندسی بر زمین ساخت. مردمان جزیره آن بدیدند و وی را نزد پادشاه بردند.
هوش مصنوعی: در متون حکمای شهرزوری روایت شده که مردی در دریا به‌وسیله کشتی دچار حادثه شد و به جزیره‌ای رسید. در آن‌جا شکلی هندسی بر زمین ایجاد کرد. مردم جزیره این کار او را مشاهده کردند و او را به پیش پادشاه بردند.
پادشاه وی را گرامی بداشت و نعمت بخشید و به دیگر نقاط کشور نوشت که ای مردم، هنر آموزید که اگر کشتی شما در دریا شکند، نیز هنر همراه شماست.
هوش مصنوعی: پادشاه او را محترم شمرد و به او پاداش داد و به سایر مناطق کشور نوشت که ای مردم، به یاد داشته باشید که هنر را بیاموزید، چون اگر کشتی‌تان در دریا غرق شود، هنر همیشه در کنار شما خواهد بود.
مردی ده هزار درهم به نزد ابراهیم آورد و از او خواست آن را بپذیرد. ابراهیم امتناع کرد. مرد اصرار کرد. وی گفت: ای فلان، اگر خواهی با ده هزار درهم نام من از دفتر درویشان زنی، هرگز چنین نکنم.
هوش مصنوعی: مردی ده هزار درهم را به ابراهیم آورد و از او خواست بپذیرد. ابراهیم قبول نکرد. مرد اصرار کرد و ابراهیم به او گفت: اگر می‌خواهی با این ده هزار درهم نامم را از لیست درویشان خط بزنی، هرگز چنین کاری نخواهم کرد.
عمر خیام، با همه ی تبحری که در فنون حکمت داشت بدخو بود و به آموختن و فایدت رساندن سخت دست خشک بود.
هوش مصنوعی: عمر خیام با وجود اینکه در حکمت و دانش بسیار ماهر بود، شخصیت بدی داشت و به یادگیری و انتقال علم به دیگران علاقه‌ای نشان نمی‌داد.
گاه در پاسخ سوالی که می شد، سخن بدرازا می کشانید و با ذکر مقدمات دور و پرداختن به چیزهائی که به پرسش مربوط نمی شد، از زود پرداختن به پاسخ شانه خالی می کرد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در پاسخ به یک سوال، صحبت را طولانی می‌کرد و با آوردن توضیحات غیرضروری و همچنان بحث در مورد مسائلی که به سوال ارتباطی نداشت، از اینکه به سرعت به پاسخ اصلی برسد، طفره می‌رفت.
روزی حجه الاسلام غزالی به نزد وی شد. و از او پرسید که: زچه رو جزئی از اجزای فلک با همه ی تشابه اجزا فضل قطبیت یافته است؟
هوش مصنوعی: روزی یکی از علمای بزرگ اسلام به نزد او رفت و از او سوال کرد که چرا یکی از اجزای آسمان، با وجود اینکه بقیه اجزا شباهت دارند، به مقام و فضیلت خاصی دست یافته است؟
خیام اما سخن بدرازا کشانید و در آغاز بدین پرداخت که حرکت از کدام مقوله است و به عادت همیشه از ورود به پاسخ شانه خالی کرد و آنقدر سخن را ادامه داد که اذان ظهر بگفتند. غزالی برخاست و گفت: جاء الحق و زهق الباطل و برفت.
هوش مصنوعی: خیام به بحث طولانی‌تری پرداخت و در ابتدا به این موضوع پرداخت که حرکت از چه بنیادی ناشی می‌شود و به روش همیشگی‌اش از دادن جواب طفره رفت. او آن‌قدر درباره این موضوع صحبت کرد که صدای اذان ظهر به گوش رسید. در نهایت، غزالی از جا برخاست و گفت: «حق آمد و باطل رفت» و سپس از آنجا رفت.
در کتاب ورام روایت شده است که: امیرمؤمنان(ع) چوب می شکست، آب همی آورد و خانه همی رفت. و فاطمه (ع) آرد همی کرد، خمیر همی ساخت و نان همی پخت.
هوش مصنوعی: در کتاب ورام نقل شده است که امیرالمؤمنان(ع) چوب می‌شکست، آب می‌آورد و به خانه می‌رفت. در همین حال، حضرت فاطمه(ع) آرد را تهیه می‌کرد، خمیر درست می‌کرد و نان می‌پخت.
نیز در کتاب ورام از وصایای پیامبر(ص) به ابوذر نقل است: ای ابوذر، یک نماز در این مسجد، مساوی هزار نماز در دیگر مسجدها جز مسجدالحرام است. و نمازی به مسجدالحرام مساوی یکصد هزار نماز است.
هوش مصنوعی: در کتاب ورام، از پیامبر(ص) به ابوذر نقل شده است که فرموده‌اند: ای ابوذر، اگر در این مسجد نماز بخوانی، اجر آن معادل هزار نماز در مکان‌های دیگر غیر از مسجدالحرام است. همچنین، اگر در مسجدالحرام نماز بخوانی، پاداش آن برابر با صد هزار نماز خواهد بود.
اما برتر از این همه، نمازی است که آدمی در خانه خواند، آنجا که کسی جز خدای عزوجل وی را نبیند و از آن نماز تنها اراده ی خدا کند.
هوش مصنوعی: اما بالاتر از همه‌ی این‌ها، نمازی است که انسان در خانه‌اش به جا می‌آورد، جایی که هیچ‌کس جز خدا او را نمی‌بیند و در آن نماز تنها نیتش رضایت خدا باشد.
حکیمی گفت: ابناء بشر سخت مسکین اند. چه اگر آنقدر که از فقر همی ترسند، از آتش همی ترسیدند، از هر دو نجات می یافتند.
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید: انسان‌ها بسیار ضعیف و بی‌چاره هستند. زیرا اگر آنقدر که از فقر می‌ترسند، از آتش هم می‌ترسیدند، می‌توانستند از هر دوی این بلاها نجات پیدا کنند.
چه اگر آنقدر که مشتاق دنیایند، مشتاق آخرت همی بودند، هر دو را به دست همی آوردند. و اگر همانقدر که از خلق خدا در ظاهر همی ترسند، از خداوند به باطن همی ترسیدند، در هر دو دنیا مسعود همی بودند.
هوش مصنوعی: اگر انسان‌ها به اندازه‌ای که به دنیا علاقه‌مند هستند، به آخرت نیز علاقه‌مند بودند، می‌توانستند هر دو را به دست آورند. و اگر به اندازه‌ای که از دید مردم می‌ترسند، از خداوند در دل خود می‌ترسیدند، در هر دو دنیا موفق و خوشبخت می‌شدند.
راستی با این که زمانه قاتل فرزندان خویش است، مردمان کدام نیکی را از آن چشم دارند؟ کسی که بروزگار دیر ماند، مرگ یاران بیند و آن کس که دیر نماند، خود به مصیبت گرفتار آمده.
هوش مصنوعی: امروزه زمانه به گونه‌ای است که فرزندان خود را از بین می‌برد، بنابراین مردم به چه نیکی‌ایی امید دارند؟ آن کسی که مدت زیادی در این جهان می‌ماند، شاهد از دست دادن دوستانش است و کسی که مدت کمی می‌ماند، خود به مشکلات و مصائب دچار می‌شود.
مادر ربیع بن خیثم که دید فرزند از گریستن و شب زنده داری چه می کشد، ویرا گفت: فرزند، ترا چه می شود؟ نکند کسی را کشته باشی؟
هوش مصنوعی: مادر ربیع بن خیثم که متوجه شد فرزندش از گریه و بیداری شبانه در رنج است، به او گفت: فرزندم، چه اتفاقی برایت افتاده؟ نکند که کسی را کشته باشی؟
گفت: بلی مادر. گفت: او کیست تا بنزد کسانش شویم و عفو تو خواهیم. بخدا اگر حال تو دانند، ترا بخشایند. گفت: مادر، مقتول نفس من است.
هوش مصنوعی: گفت: بله مادر. پرسید: او کیست که به نزد خانواده‌اش برویم و از تو عذرخواهی کنیم. به خدا قسم اگر حال تو را بدانند، تو را خواهند بخشید. گفت: مادر، او نفس من است.
سهل گفت: اخلاص یعنی آن که سکون و حرکات بنده، تنها در راه خدا بود. دیگری گفت: اخلاص از همه چیز بر نفس سخت تر است. چه در آن، او را نصیبی نیست.
هوش مصنوعی: سهل بیان کرد که اخلاص به این معناست که تمام رفتارها و حرکات شخص، تنها برای رضای خدا باشد. فرد دیگری اظهار داشت که اخلاص از هر چیز دیگری برای نفس انسان دشوارتر است، زیرا در آن حالت، نفس هیچ سهم و نصیبی نخواهد داشت.
دیگری گفت: اخلاص در عمل آن است که آدمی پاداش کار خویش در هیچ یک از دو جهان نخواهد. محاسبی گفت: اخلاص یعنی خارج ساختن بندگان از معامله با خداوند.
هوش مصنوعی: شخصی دیگر اظهار کرد که اخلاص در کار این است که انسان به دنبال دریافت پاداش برای کارهایش، نه در این دنیا و نه در آخرت، نباشد. محاسبی نیز بیان کرد که اخلاص به معنای این است که بندگان را از معامله با خدا آزاد کنند.
دیگری گفت: انتهای اخلاص دوام مراقبت و نسیان تمام لذت هاست. جنید گفت: اخلاص، صافی کردن عمل از تیرگی هاست.
هوش مصنوعی: یکی دیگر گفت: نتیجه واقعی اخلاص، ادامه مراقبت و فراموش کردن تمام لذت‌هاست. جنید نیز بیان کرد: اخلاص یعنی پاک کردن عمل از ناخالصی‌ها.
یحیی بن معاذ گفت: طاعت خداوندی گنجینه ای از گنجینه های خداوندی است. کلیدش دعاست و زبانه های کلید لقمه ی حلال.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ بیان کرده است که اطاعت از خداوند مانند یک گنج بزرگ است. برای دستیابی به این گنج، دعا کردن به عنوان کلید آن معرفی شده و لقمه حلال به عنوان زبان این کلید شناخته می‌شود.
بشر حافی را پرسیدند: از کجا همی خوری؟ گفت: از آنجا که شما همی خورید. اما آن کس که خورد و گرید همانند آنکس که خورد و خندد نبود.
هوش مصنوعی: بشر حافی را سؤال کردند که از کجا روزی می‌خوری؟ او پاسخ داد: از جایی که شما نیز روزی خود را می‌گیرید. اما کسی که غذا می‌خورد و گریه می‌کند، با کسی که غذا می‌خورد و می‌خندد، متفاوت است.
عارفی گفت: اگر عشق راست بود، از عاشق و عشقش چیزی نماید.
هوش مصنوعی: عارفی بیان کرد که اگر عشقی واقعی و حقیقی وجود داشته باشد، باید نشانه‌هایی از آن در عاشق و محبوبش نمایان باشد.
مردی عارفی را دید که سبزی و نمک همی خورد. گفت: ای بنده ی خدا، از دنیا به همین خشنود شدی؟ گفت: خواهی کسی را بتو نمایانم که به بدتر از این راضی گشته است؟ گفت: بلی. گفت: آن که بدنیا در مقابل آخرت راضی گشته.
هوش مصنوعی: مردی عارفی را دید که فقط سبزی و نمک می‌خورد. به او گفت: ای بنده خدا، آیا تو از دنیا به همین مقدار راضی هستی؟ عارف پاسخ داد: آیا می‌خواهی کسی را نشان بدهم که به وضع بدتری رضایت دارد؟ مرد گفت: بله. عارف گفت: آن کسی که به دنیا در مقابل آخرت راضی است.
دیو جانس، عسسی را دید که دزدی را همی زد. گفت: بنگرید که دزد آشکار دزد پنهان را تأدیب همی کند.
هوش مصنوعی: دیو جانس، فردی را مشاهده کرد که دزدی را مجازات می‌کند. او گفت: ببینید که دزد علنی در حال تنبیه دزد مخفی است.
ذوالنون مصری گفت: روزی به صحرای کنعنان شدم. هنگامی که به بالای وادی رسیدم، سایه ای دیدم که پیش می آمد و می گفت: و بدالهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون و می گریست.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری روایت می‌کند که یک روز به بیابان کنعان رفت. وقتی به بالای دره رسید، سایه‌ای را دید که به سمت او می‌آمد و در حال گریه گفت: و بدالهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون.
هنگامی که نزدیک شدم، دیدمش زنی است جبه ای بر تن و مشکی بر دست. بی آن که از دیدار من ترسد، گفت: تو کیستی؟ گفتم: مردی غریبم.
هوش مصنوعی: وقتی نزدیک شدم، او را دیدم که لباسی جبه‌ای به تن دارد و دستش مشکی است. بدون اینکه از دیدن من بترسد، پرسید: تو کیستی؟ گفتم: من مردی غریب هستم.
گفت: ای فلان، مگر با خدا غربتی هست؟ سخنش مرا به گریه انداخت. گفت: چه چیزی به گریه ات انداخت؟ گفتم: رسیدن دارو به دملی که نیک رسیده است و دارو به هنگام به نجاتش آمد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای فلانی، آیا می‌توان با خدا احساس غربت کرد؟ این حرفش باعث شد تا من گریه کنم. او از من پرسید که چه چیزی مرا به گریه انداخته است. من پاسخ دادم: زمانی که دارویی به دملی می‌رسد که به خوبی بهبود یافته و در وقت مناسب به کمکش آمده است.
گفت: اگر راست گوئی، زچه رو گریستی؟ گفتم: خداوند بیامرزادت مگر صادق نباید گرید؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: زیرا گریه دل را رامش دهد. ذوالنون گفت: بخدا من از گفتار او به حیرت اندر ماندم.
هوش مصنوعی: گفت: اگر راست می‌گویی، چرا گریه کرده‌ای؟ پاسخ دادم: خداوند روحش شاد کند، آیا صادق نباید گریه کند؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون گریه آرامش می‌دهد. ذوالنون گفت: به خدا من از حرف او حیرت زده شدم.
حکیمی فرزند را گفت: ای پسرکم، بگذار دینت برتر از عقلت بود و عملت بیش از سخنت و قدرت بیش از ارزش جامه ات.
هوش مصنوعی: حکیم به پسرش گفت: ای پسر، بگذار که دینت از افکار و اندیشه‌هایت بالاتر باشد، اعمالت بیشتر از حرف‌هایت باشد و قوت و قدرت تو از ارزش ظاهری لباسی که به تن داری بیشتر باشد.
دیگری گفت: در این روزها که چونان پرندگان درگذرند، توشه ی آخرت فراهم کنید.
هوش مصنوعی: دیگری بیان کرد: در این روزها که مانند پرندگان سریع در حال گذر هستند، برای آخرت خود توشه‌ای فراهم کنید.
حکیمی گفت: فروتنی تو بر برتری مقامت، برتر از آن مقام بود.
هوش مصنوعی: یک حکیم گفت: تو با فروتنی‌ات از مقام بالایی که داری، بالاتر هستی.
حکیمی گفت: کسی که قناعت کند، با تهیدستی نیز توانگر است. و اگر قناعت نکند، با توانگری نیز تهیدست است.
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید: کسی که به آنچه دارد راضی باشد، حتی اگر از نظر مالی در تنگنا باشد، احساس ثروتمندی می‌کند. اما اگر شخصی راضی نباشد و همیشه خواهان بیشتر باشد، حتی اگر دارای ثروت فراوانی هم باشد، باز هم احساس فقر و نارضایتی خواهد کرد.
دیگری گفت: اگر عزت خواهی در طاعت خواه، و اگر بی نیازی جوئی در قناعت جوی.
هوش مصنوعی: اگر خواهان احترام و منزلت هستی، باید فرمانبردار باشی و اگر به دنبال بی نیازی هستی، باید راضی به کمبودها باشی.
ادیبی گفت: قناعت عزت تنگدست است و صدقه ما من توانگر.
هوش مصنوعی: ادیبی گفته است که قناعت و اکتفا به داشته‌ها، نشانه‌ای از عزت و سربلندی در تنگدستی است، و همچنین او معتقد است که بخشش و صدقه ما باید از روی توان و رحمت خود باشد.
فراعت رضی از نوشتن شرح کافیه به سال ششصد و هشتاد و چهار اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: فراعت رضی در سال ۶۸۴ هجری شمسی اقدام به نوشتن توضیحات درباره کتاب کافیه کرده است.