گنجور

بخش سوم - قسمت اول

وفات جوهری بسال سیصد و نود و دو، ابونصرفارابی به سال سیصد و سی و نه، ابن عمید وزیر به سال سیصد و شصت و شش ، صاحب بن عباد به سال سیصد و هشتاد و پنج

ابن سینا به سال چهارصد و بیست و هشت، سید مرتضی به سال چهارصد و سی و شش، سید رضی به سال چهارصد و شش، ابوالعلاء معری به سال چهارصد و چهل و نه

امام الحرمین به سال چهارصد و هفتاد و هفت، شیخ ابوحامد غزالی به سال پانصد و پنج، برادرش ابوالفتوح به سال پانصد و بیست، جارالله زمخشری به سال پانصد و سی و هشت

محمد شهرستانی به سال پاتصد و چهل و هشت، شیخ مقتول به سال پانصد و هشتاد و هفت، امام رازی به سال ششصد و شش، شیخ ابن فارض به سال ششصد و سی و دو

شیخ محیی الدین عربی به سال ششصد و سی و هشت، ابن حاجب به سال ششصد و چهل و شش، ابن بیطار به سال ششصد و چهل و شش، قاضی بیضاوی به سال ششصد و هشتاد و پنج

محقق طوسی به سال ششصد و هفتاد و دو، علامه ی شیرازی به سال هفتصد و ده، شیخ عبدالرزاق کاشی به سال هفتصد و سی و پنج، جاربردی به سال ششصد و چهل و شش

محقق تفتازانی به سال هفتصد و نود و دو، علامه ی حلی به سال هفتصد و بیست و شش، میثم بحرانی به سال ششصد و هفتاد و نه، شاطبی به سال پانصد و نود، ابن جوزی به سال پانصد و نود و هفت

ابوالبقا به سال ششصد و شانزده، جلال الدین قزوینی به سال هفتصد و سی و نه، نواوی به سال ششصد و هفتاد و شش، بدیع همدانی به سال سیصد و نود و هشت، آمدی به سال ششصد و سی و یک، جعدی به سال ششصد و هشتاد و هفت بوده است.

روان است پیوسته از شهر هستی
به ملک عدم از پی هم قوافل
زود بخش سبک ستان فلک است
پیر با طبع کودکان فلک است
در سخاوت به کودکان ماند
بدهد زود و زود بستاند

در یکی از کتب آسمانی آمده است: کار کسی که خیری را که در او نیست بدو نسبت می دهند، شادمان می شود و شری را که در او نیست به وی نسبت می دهند خشمناک می شود. شگفت آور است.

فرزدق به زیاد اعجم رسید که شعر می خواند. گفتش: ای ختنه نشده شعر میخوانی؟ زیاد گفت: مادرت چه زود ترا آگهی دارد؟ فرزدق گفت: این پاسخ را جواب قانع کننده گویند.

حکیمی گفت: کسی که به کودکی جائی که خواهد نشیند، به بزرگی جائی نشیند که نخواهد. هنگامی که صواب آید، جواب برود.

اشعب طماع را گفتند: پیر گشتی و حدیثی حتی حفظ نکردی؟ گفت: چرا بخدا کسی همانند من حدیث از عکرمه نشنیده است. گفتندش: بهر ما بگویش.

گفت: از عکرمه شنیدم که روایت کرد که از ابن عباس و او از رسول خدا (ص) که فرمود: دو صفت است که جز در مؤمن دیده نشود، یکی از آن دو را عکرمه فراموش کرد به من بگوید. دومی را نیز من فراموش کرده ام.

بزرگی گفت: از نشانه های اعراض خداوند تعالی از بنده ای آن است که وی را به چیزی که دین و دنیایش را سود نرساند مشغول کند.

در حدیث آمده است که: آن گاه که دنیا به کسی رو کند، محاسن دیگران را نیز بدو بخشد و آن گاه که روی گرداند محاسن وی را بزداید.

رابعه ی عدویه را گفتند: زچه رو این همه ترسی؟ گفت: از زور یأس از اعمالم.

صاحب تفسیر کشاف، صوفیان را ناخوش می داشت و در جاهای بسیاری از کشاف ایشان را سخنان درشت گفته است.

از جمله در تفسیر «ان کنتم تحبون الله گوید: « . . . اگر بینی کسی ذکر محبت خدا کند، و هنگام ذکر دست زند، به طرب آید، نعره کشد و مدهوش افتد، تردید مکن که وی نه خدا همی شناسد و نه می داند محبت خدا چیست.

و دست زدن و نعره و مدهوشیش از آن است که در نفس خبیث خویش تصوری یافته و آن را بنادانی خداوند نامیده است. و در پی آن تصور به دست زدن و شادی و نعره کشیدن و مدهوش شدن پرداخته است.

و بسا که چنین کس را هنگام بیهشی مرگ به سراغ آمده است. و نادانان مردم نیز گرد ایشان جمع گردند و بر حال ایشان گریند.»

حکیمی فرزندان را گفت: ای فرزندان، با هیچ کس دشمنی مکنید، حتی اگر پندارید به شما زیانی نتواند رساند. و از دوستی با هیچ کس مپرهیزید.

حتی اگر پندارید به شما سودی نتوانند رساند. چرا که آگاه نیستید کی از دشمنی دشمن باید ترسید و به دوستی دوست باید امیدوار بود.

عباس بن احنف، با شنیدن شعر نیک، به طرف همی آمد و از وجد تلوتلو همی خورد.

اسحاق بن ابراهیم موصلی گفت، وی روزی به نزد ما آمد و منش از ابن دمنته این شعر بخواندم «ای نسیم نجد، کی از نجد بگذشتی؟» پنج بیت شعر را که خواندم وی به طرب آمد، بچپ و راست متمایل شد و تلوتلوخوران خود را به ستونی رساند و گفت: از زیبای این شعر بایستی سر بدین ستون فرو کوبم. و ما منعش کردیم.

هارون الرشید که بمرد، شاعران به شادباش و دلداری هر دو بنزد امین شدند. اولین کس که بین ایشان لب به سخن گشود ابو نواس بود که چنین سرود:

امروز سعد و نحس را توام بینم، مردمان نیز به وحشت و انس با هم اند. چشمانمان همی گرید و دهانمان همی خندد. گوئی در سوگواری و عروسی هستیم. دهانمان را بر نشستن امین همی خنداند و چشمانمان را در گذشت رشید.

امید را پایه و اساسی است و آرزو را نه. چنان که کسی کشت کند، و بسیار کوشد و خرمن فراهم آورد و سپس گوید امیدوارم که یکصد خروار حاصلم شود.

دگری اما کشت نکند و حتی یک روز نکوشد و سالی را به غفلت و خواب گذراند. سپس که هنگام خرمن رسد، گوید: امیدوارم که یکصد خروار حاصلم شود. و وی را گویند: این آرزوی بی اساس از کجا آورده ای؟

همین گونه بنده نیز اگر در عبادت حق تعالی کوشد و از نافرمانی وی دوری کند و گوید امید که خداوند این اندک از من پذیرد و این قلیل تمام کند و ثواب بسیار دهد، وی را امیدوار گوئیم.

اما اگر غفلت کند و طاعت ترک گوید و معصیت پیشه کند و رضا یا نارضائی خداوند و وعد و وعید او مبالات نکند و سپس گوید: از خداوند خواهم که از آتش نجات یابم و به بهشت روم، این خواهش او را آرزو و خوش بینی از روی خطا و جهل گوئیم.

یکی گفت: ابومیسره ی عابد را دیدم که استخوان دنده هایش از فرط رنج عبادت بیرون زده بود. گفتمش: خداوند ترا بخشاید، رحمت خداوندی همه گیر است.

وی خشمناک شد و گفت: مگر در من چیزی دیدی که نشانه ی یأس از رحمت او باشد؟ «ان رحمه الله قریب من المحسنین » و بخدا کلام وی مرا بگریه انداخت.

عاقل راست که به حال پیمبران و ابدال و اولیاء بنگرد و کوشش ایشان در طاعت و صرف عمرشان به عبادت بیند که شبان و روزان بدان مشغول اند.

آیا ایشان را به خداوند گمان نیکو نیست؟ چرا بخدا قسم اینان بیش از دیگران به وسعت رحمت خداوندی واقفند و به جود وی گمان نیک برند.

لکن دانند که چشم رحمت وی داشتن بی جد و جهد آرزومندی و غرور بود. از این رو خویشتن در عبادت و طاعت به رنج اندر افکنند تا آن امید که نیکوترین چیزهاست حاصلشان شود.

عارفی می گفت: من نیک دانم که طاعتهای من نزد خداوند پذیرفته نبود. گفتندش: چگونه؟ گفت: زیرا من خود دانم که کار برای آن که پذیرفته افتد چگونه باید بود. و نیز دانم که من چنان نکرده ام. این است که دانم طاعاتم پذیرفته نیاید.

در کتاب شهاب از پیامبر(ص) نقل است که فرمود: سازگاری و میانه روی و خاموشی جزئی از بیست و شش جزء پیامبری است.

قطب راوندی در شرح شهاب گوید: اگر پرسند که چرا نبوت را بیست و شش جزء فرمود، گوئیم: ابن بابویه در کتاب نبوت روایت کرده است که هنگامی که جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و وی را گفت که به مردمان بگوی که من رسول خدا بر شمایم، وی چهل سال داشت و پس از آن نیز بیست و سه سال زیست.

پیش از آن نیز، سه سال به خود وی خصوصا وحی همی گردید. پیش از آن نیز احکامی از شریعت را همی گفت که به نکته دانی و تیزگوشی و الهام نیازمند بود.

بدین ترتیب مدت نبوت وی بیست و شش سال بود.و در این حدیث به اهمیت آن سه خصلت اشاره فرموده است.

گویند مراد پیامبر(ص) - و خدا نیک تر آگاه است - آن که: خداوند این سه خصلت را به سالی به من آموخت و در آن سال جز این سه سفارش، وحی دیگری بر من نازل نشد. از این رو این سه گوئی جزء نبوت من است.

در حدیث آمده است که زمستان بهار مؤمن است چه شبانش دراز است که او زنده همی دارد و روزانش کوتاه است که وی روزه همی دارد.

یکی از محدثین در تفسیر این فرموده ی پیامبر(ص): «الشقی من شقی فی بطن امه ». گوید: مراد آن - خدا و رسول وی نیک تر آگاه اند - که بدبخت کسی است که در آتش جای دارد.

چه هیچ بدبختی از آن عظیم تر نیست و در مقابل آن چیزی به حساب نمی آید. مراد نیز از بطن ام، دل جهنم است. چه خداوند فرمود: «فامه هاویه ».

محقق دوانی در شرح هیاکل گوید: هر حیوانی را نزد مصنف نفس مجردی است چنان که در عقائد پیشینیان چنین بود.

پاره ای از گذشتگان برای نباتات نیز نفس مجرد را قائل بودند. و این معنی نیز در پاره ای از اشارات مصنف به چشم می آید. پاره ای برای جمادات نیز همین باور را داشته اند.

قطب راوندی در شرح شهاب گفته است: این فرموده ی پیامبر که «انما الاعمال بالنیات » از آن رو گفته شد که هنگامی که وی به مدینه هجرت فرمود، پاره ای برای رضای خدا هجرت کردند و پاره ای برای اغراض دنیاوی چون کسب و نکاح.

و وی را بر این معنی مطلع ساختند و فرمود: الاعمال بالنیات و انما لکل امری ء مانوی » پس هر کس که بهر خدا و رسولش هجرت گزیند هجرتش بسوی آن اوست. و آنکس که بهر بدست آوردن مال دنیا یا زنی که نکاح کند، هجرت اختیار کرده است، هجرتش به آنهاست.

در کتاب فتوحات مکیه، باب شصت و هفت که بابی پیچیده در بیان اسرار نماز است، چیزی خوانده ام که بصراحت دال بر آن است که نور همه ی ستارگان از خورشید گرفته می شود.

همچنین در کتاب هیاکل شیخ سهروردی نیز دلیلی بر همین معنی است. چه گفته است: بی شک خورشید است که به تمام اجرام نور می بخشد و نوری از چیزی نمی گیرد.

محقق دوانی در شرح این کلام گوید: این نشان می دهد که نور تمامی ستارگان از نور خورشید است چنان که پاره ای از حکیمان سترگ نیز چنین معتقد بوده اند.

مؤلف کشکول گوید: این سخن حق است و مرا در رد مخالفان آن دلایلی است که در گوشه و کنار کشکول آمده است. در مثنوی عارف رومی نیز شعری است که دلیل حقانیت این سخن است.

نور می گیرند این استاره ها
جمله از خورشید و این دیوارها

در نهج البلاغه آمده است که علی بن ابیطالب (ع) هنگامی که به شام می رفت، جمعی از روستائیان انبار را دید که با دیدن وی پیاده شدند و به خدمتش شتاب کردند.

وی پرسید: این کار چه بود؟ گفتند: عادت ما برای احترام کردن به امیرانمان است. فرمود: به خدا امیران شما از این عادت بهره مند نشوند و شما خود از آن در دنیا به رنج افتید و در آخرت نیز بدبخت شوید. چه زیان بار است رنجی که در پی آن کیفر بود و چه سودآور است آسایشی که با آن ایمنی از آتش بود.

داروی تو بی آن که دانی در تو است، و بیماریت نیز هر چند انکار کنی در خود تو است تو خود را ذره ای کوچک پنداری و جهان بزرگ در تو در پیچیده است و تو همان کتاب مبینی هستی که با حروفش آنچه پنهانی است آشکارا می شود.

از سخنان بزرگان: کسی که خویشتن را گرامی دارد، دنیا در چشمش خوار بود. ارسطو، هنگامی که اسکندر کودک بود، وی را گفت: هنگامی که به شاهی رسیدی، مرا کجا جای خواهی داد؟ گفت: آن جا که فرمانبری تو ترا جای دهد.

سخنی نیکو نیز صدقه است. صدقه به خویشان هم پیوند است و هم صدقه.

در حدیث آمده است که: هر گاه هدیه از در وارد شود، امانت داری از روزن بیرون رود.

عاقل آن است که پیش از آن که کار از دست شود، امروز بهر فردا بکوشد.

مالک بن دینار، کلاغی را دید که همراه با کبوتری همی پرند. گفتا: شگفت است که از جنس هم نیستند و با هم اتفاق کرده اند. کمی بعد آن دو بزمین افتادند و مالک نیک نگریست و هر دو را لنگ یافت و گفت: آن از این رو است.

حجت الاسلام ابوحامد، محمد غزالی، مدتی در نیشابور شاگری امام الحرمین کرد و در دانش به جائی رسید که انگشت شماری رسند.

غزالی پس از مرگ امام الحرمین، نشابور را ترک کرد و به بغداد شد. دانش وی اعجاب فضلای عراق را برانگیخت و وی را زبانزد مردم بغداد ساخت.

در آن جا تدریس در نظامیه را به عهده اش نهادند و بیش از سیصد تن از مدرسان بزرگ و یکصدتن از امیرزادگان در محضر درسش حاضر می گشتند.

زمانی بعد، این همه بگذاشت و پرهیز و گوشه گیری و عبادت پیشه کرد. مدتی را در دمشق بماند و در آن جا احیاء العلوم را برشته ی تحریر آورد.

پس از آن به قدس رفت، و بعد از آن در اسکندریه مقام کرد تا سرانجام به زادگاه اصلی خویش طوس رفت و عزلت گزید و به تصنیف بنشست.

وی منسوب به غزاله از روستاهای طوس است. صالحی حکایت کرده است که غزالی را به صحرا دیدم خرقه ای بر دوش و مشکی و چوبدستی به دستی.

گفتمش: ای امام دانش آموختن به بغداد نیک تر از این نبود؟ نگاهی به تحقیر به من افکند و گفت: آن هنگام که ماهتاب نیکبختی از فلک مشیت درخشید و آفتاب اصول به مغرب وصل بال بگشود: (شعر)

من اشتیاق لیلی و سعدی را به گوشه ای افکندم و بنزد همنشین منزلگه آغازین بازگشتم. هر چند که شوقهای بسیار مرا خواندند که: اینجا منزلگه دلارام است، درنگی کن و فرود آی.

پس از آن که غزالی عزلت پیشه کرد، نظام الملک وزیر نامه ای بدو نوشت و وی را به بغداد خواند. امام غزالی نپذیرفت و در پاسخ وی نامه ای قانع کننده نوشت.

در یکی از کتب تاریخ آمده است که کسری بر بزرگمهر خشم گرفت و وی را در خانه ای تاریک به زندان کرد. و فرمود تا به زنجیرش بستند.

چند روزی چنان بماند. تا این که کسری کس فرستاد تا حال او جویا شود. فرستاده وی را آرام و قویدل یافت. وی را گفت: تو به این تنگی اندری و چنین فارغت همی بینیم.

گفت: من معجونی از سه مخلوط فراهم ساخته ام و بکارش برده ام. آن معجون مرا چنین نگاه داشته است. گفتند: آن مخلوط ها بهر ما وصف کن بل هنگام گرفتاری به کارمان آید.

گفت: بلی، مخلوط اول اعتماد به خداوند عز و جل است. مخلوط دوم آن است که هر چه مقدر بود، خواهد بود. سوم آن که بردباری نیک ترین چیزی است که گرفتار به کار زند.

چهارم آن که اگر بردباری پیشه نکنم، چکنم؟ از این رو به زاری بر خود بیش از این کار را سخت نکنم. پنجم اما آن که بسا سخت تر از این نیز که من در آنم، بود و شود.

و ششم آن که از این ساعت تا ساعت دیگر امید فرجی است. این سخنان به کسری باز گفتند: بزرگمهر را آزاد ساخت و گرامی داشت.

سقراط را کسی سرزنش کرد که به نسبت پست است و بر او به شرف و ریاست نازیدن گرفت. سقراط وی را گفت: بزرگی قوم تو به تو ختم شود، اما بزرگی قوم من از من آغاز گردد. بدین ترتیب، من فخر قوم خویشم و تو عار قوم خود.

منصور خلیفه، سفیان ثوری را دیدار کرد و وی را گفت: ای ابوعبدالله چه باعث است که بنزد ما نیائی؟ گفت: خداوند تعالی ما را از شما نهی فرموده است آنجا که فرموده است «ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار» روزی دیگر،

منصور کس به دنبالش فرستاده بود. هنگامی که بنزدش رفت، گفت حاجتی نداری؟ گفت: برخواهیش آورد؟ گفت: بلی.

گفت: تا نزدت نیایم، کس به سراغم مفرست و تا چیزی نخواهم، مرا مده. سپس بازگشت. منصور گفت: ما دانشمندان بسیار را دانه بیفکندیم، برچیدند جز سفیان ثوری.

ارسطو گفت: بی نیازی در غربت، وطن است و نیاز در میهن نیز غربت. شاعر همین معنی را نیک سروده است:

تهیدستی، در میهن خویش نیز بیگانه است. مال اما در غربت نیز گوئی به میهن خویش است.

پدرم فدای آن محبوب باد که پس از دوستی سالی به هجرش مبتلا گشتم. پس از آن نیز که خداوند وصالی ارزانی داشت، سلامش با وداع همراه گشت.

ابو شمقمق شاعری ظریف طبع و نامی بود. زمانی از خجالت زندگی لباس از خانه بیرون نمی شد. یکی از یاران که بدی حالش دید، بهر تسلایش گفت: ابو شمقمق ترا مژده باد.

چه روایت گشته است که بی جامگان این دنیا، در آن دنیا پوشیده باشند. گفت: اگر حقا چنین است، من بروز رستاخیز بزاز خواهم بود.

حکیمی گفت: این که مال خویش پس از مرگ بهر دشمنانم بگذارم، نیک تر از آن است که به زندگانی به دوستان نیازمند شوم. دشمنی که اگرت بیند، چیزی از تو خواهد، نیک تراز دوستی است که تو به تهیدستی چیزی از او خواهی.

به دنیا جز پنج چیز، همه زاید بود، نانی که خوری، آبی که تشنگیت فرو نشاند، جامه ای که بپوشدت، خانه ای که در آن نشینی و دانشی که آن را به کاربری.

بسا نیرومندی که در کوشش خویش بدنیا پیراسته رای نیز بود اما روزی بدستش نرسد. و بسا ناتوانی که کوششی نیز چندان نکند و گوئی از دریائی روزی همی گیرد. این از آن روست که خداوند را در خلق جهانیان سری است که فاش نگشته.

یکی از بزرگان گفت: ما به صحت تشخیص اندازه ی چیزی که می بینیم، یقین نداریم. نیز بر تشخیص حجمی که در حقیقت دارد. چه چشم در این تشخیص قابل تکیه نیست.

زیرا رویت پذیر، هر چه نزدیکتر شود، در حس بینائی عظمت گیرد. و هر چه دورتر شود، کوچکتر گردد. مطمئن نیز نیستیم که حجم رویت پذیر در حالتی که بین دوری و نزدیکی قرار دارد، نیز هم اندازه ی حجم واقعیش باشد.

آنچه ما حدس می زنیم آن که هوای فاصله بین ما و شی ء موجب بزرگتر دیدن شی ء می گردد و شاید اگر رویت در خلاء انجام شود، شی ء کوچکتر به چشم آید.

حکیمی را پرسیدند: پرهیزگاری چیست؟ گفت: آن که نبوده را آنقدر نخواهی که بوده را نیز از دست دهی.

در کتاب انیس العقلا آمده است که از عادت پادشاهان ایران آن بود که هر گاه بر دانشمندی خشم همی گرفتند، ویرا با نادانی به زندان همی افکندند.

حکیمی گفت: دولت نادان، موجب عبرت داناست.

خویشاوندی به دوستی بیشتر محتاج است تا دوستی به خویشاوندی. گوهر مردان، در دگرگونی های روزگار شناخته آید.

محمد بن علی باقر(ع) از پدر خویش، از پدرش، از نیایش، از امیرمومنان(ع) روایت کرد: بر روی زمین دو امان از عذاب خداوند سبحانه بود.

که یکی از آنها برداشته شد و دیگری از آن شماست، بدان چنگ زنید. اما امانی که بود و برداشته شد، رسول خدا(ص) بود. و امان باقی استغفار است.

چه خدای عزوجل فرمود: «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون » جامع نهج البلاغه در این زمینه گفت: این استخراجی نیک و استنباطی لطیف است.

بانوی ایوب(ع) هنگامی که بیماری وی شدت گرفته بود، وی را گفت: خداوند را نمیخوانی که از این بیماری که بر تو دیر ماند، شفایت بخشد؟

پاسخ داد: وای بر تو. ما هفتاد سال به نعمت اندر بودیم بگذار دست کم به همان اندازه طاقت سختی آریم. و طولی نکشید که شفا یافت.

در تورات آمده است: ای موسی، کسی که مرا دوست دارد، فراموشم نکند و کسی که امید نیکی من دارد، درخواستن اصرار کند.

حکیمی گفت: ادب یکی از دو منصب است. نیز گفت: برتری به عقل و ادب است نه به اصل و نسب. چرا که کسی که بی ادبی کند، نسب خویش ضایع ساخته و کسی که کم خرد بود، اصل خویش گم کرده. ادب، زشتی نسب را همی پوشاند و وسیله ی هر برتری و شفیع آدمی به هر مذهب است.

اعرابئی پسر را گفت: ای فرزند، ادب رکنی است که خداوند تعالی، خردها را بدان تایید کند و زینتی است که نسب های غیراصیل را بدان آرایش دهند.

خردمند اما هر چند طبعی درست را واجد بود. به ادب نیازمند است تا بدان شکوفان گردد. چنان که زمین هر چند حاصلخیز بود، از آب که ثمرش دهد، بی نیاز نبود.

حکیمی گفت: در خیر اسراف روا نبود، همچنان که در اسراف خیری نیست.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وفات جوهری بسال سیصد و نود و دو، ابونصرفارابی به سال سیصد و سی و نه، ابن عمید وزیر به سال سیصد و شصت و شش ، صاحب بن عباد به سال سیصد و هشتاد و پنج
هوش مصنوعی: جوهری در سال 392 هجری از دنیا رفت، ابونصرفارابی در سال 339 هجری فوت کرد، وزیر ابن عمید در سال 366 هجری درگذشت و صاحب بن عباد در سال 385 هجری وفات یافت.
ابن سینا به سال چهارصد و بیست و هشت، سید مرتضی به سال چهارصد و سی و شش، سید رضی به سال چهارصد و شش، ابوالعلاء معری به سال چهارصد و چهل و نه
هوش مصنوعی: ابن سینا در سال 428 هجری، سید مرتضی در سال 436 هجری، سید رضی در سال 406 هجری و ابوالعلاء معری در سال 449 هجری زندگی کرده‌اند.
امام الحرمین به سال چهارصد و هفتاد و هفت، شیخ ابوحامد غزالی به سال پانصد و پنج، برادرش ابوالفتوح به سال پانصد و بیست، جارالله زمخشری به سال پانصد و سی و هشت
هوش مصنوعی: امام الحرمین در سال 477 هجری، شیخ ابوحامد غزالی در سال 505 هجری، برادرش ابوالفتوح در سال 520 هجری و جارالله زمخشری در سال 538 هجری متولد شدند.
محمد شهرستانی به سال پاتصد و چهل و هشت، شیخ مقتول به سال پانصد و هشتاد و هفت، امام رازی به سال ششصد و شش، شیخ ابن فارض به سال ششصد و سی و دو
هوش مصنوعی: محمد شهرستانی در سال 548 هجری، شیخ مقتول در سال 587 هجری، امام رازی در سال 606 هجری و شیخ ابن فارض در سال 632 هجری زندگی کرده‌اند.
شیخ محیی الدین عربی به سال ششصد و سی و هشت، ابن حاجب به سال ششصد و چهل و شش، ابن بیطار به سال ششصد و چهل و شش، قاضی بیضاوی به سال ششصد و هشتاد و پنج
هوش مصنوعی: شیخ محیی الدین عربی در سال ۶۳۸، ابن حاجب و ابن بیطار هر دو در سال ۶۴۶ و قاضی بیضاوی در سال ۶۸۵ به دنیا آمده‌اند.
محقق طوسی به سال ششصد و هفتاد و دو، علامه ی شیرازی به سال هفتصد و ده، شیخ عبدالرزاق کاشی به سال هفتصد و سی و پنج، جاربردی به سال ششصد و چهل و شش
هوش مصنوعی: محقق طوسی در سال ۶۷۲ هجری، علامه شیرازی در سال ۷۱۰ هجری، شیخ عبدالرزاق کاشی در سال ۷۳۵ هجری و جاربردی در سال ۶۴۶ هجری می‌زیسته‌اند.
محقق تفتازانی به سال هفتصد و نود و دو، علامه ی حلی به سال هفتصد و بیست و شش، میثم بحرانی به سال ششصد و هفتاد و نه، شاطبی به سال پانصد و نود، ابن جوزی به سال پانصد و نود و هفت
هوش مصنوعی: محقق تفتازانی در سال ۷۹۲ هجری قمری، علامه حلی در سال ۷۲۶ هجری قمری، میثم بحرانی در سال ۶۷۹ هجری قمری، شاطبی در سال ۵۹۰ هجری قمری و ابن جوزی در سال ۵۹۷ هجری قمری زندگی کرده‌اند.
ابوالبقا به سال ششصد و شانزده، جلال الدین قزوینی به سال هفتصد و سی و نه، نواوی به سال ششصد و هفتاد و شش، بدیع همدانی به سال سیصد و نود و هشت، آمدی به سال ششصد و سی و یک، جعدی به سال ششصد و هشتاد و هفت بوده است.
هوش مصنوعی: ابوالبقا در سال 616، جلال الدین قزوینی در سال 739، نواوی در سال 676، بدیع همدانی در سال 398، آمدی در سال 631 و جعدی در سال 687 به دنیا آمده‌اند.
روان است پیوسته از شهر هستی
به ملک عدم از پی هم قوافل
هوش مصنوعی: زندگی همواره در حال عبور از دنیای وجود به سوی عدم و نیستی است، همان‌گونه که کاروان‌ها به طور مداوم در حرکتند.
زود بخش سبک ستان فلک است
پیر با طبع کودکان فلک است
هوش مصنوعی: زمان به سرعت در حال حرکت است و زندگی مانند بازی بچه‌ها می‌گذرد. دنیا در واقع بهمان ماندگاری ندارد و باید به سرعت از آنچه داریم بهره‌برداری کنیم.
در سخاوت به کودکان ماند
بدهد زود و زود بستاند
هوش مصنوعی: در بخشندگی باید مانند کودکان عمل کرد؛ به سرعت بخشش کرد و به سرعت هم چیز را پس نگرفت.
در یکی از کتب آسمانی آمده است: کار کسی که خیری را که در او نیست بدو نسبت می دهند، شادمان می شود و شری را که در او نیست به وی نسبت می دهند خشمناک می شود. شگفت آور است.
هوش مصنوعی: در یکی از کتاب‌های مقدس گفته شده است که وقتی کسی به ویژگی‌های خوبی که در او وجود ندارد، اشاره می‌کند، این شخص خوشحال می‌شود و وقتی به ویژگی‌های بدی که در او نیست، نسبت داده می‌شود، عصبانی می‌شود. این موضوع واقعاً عجیب است.
فرزدق به زیاد اعجم رسید که شعر می خواند. گفتش: ای ختنه نشده شعر میخوانی؟ زیاد گفت: مادرت چه زود ترا آگهی دارد؟ فرزدق گفت: این پاسخ را جواب قانع کننده گویند.
هوش مصنوعی: فرزدق به زیاد اعجم رسید که مشغول خواندن شعر بود. به او گفت: ای کسی که ختنه نشده، شعر می‌خوانی؟ زیاد پاسخ داد: مادرت چطور این را خیلی زود فهمید؟ فرزدق در جواب گفت: این پاسخ، جواب قانع‌کننده‌ای است.
حکیمی گفت: کسی که به کودکی جائی که خواهد نشیند، به بزرگی جائی نشیند که نخواهد. هنگامی که صواب آید، جواب برود.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان می‌کند که فردی که در دوران کودکی تصمیم می‌گیرد کجا بنشیند، در بزرگسالی در جایی خواهد نشست که تمایل ندارد. زمانی که درست و منطقی بیندیشد، پاسخ درست را خواهد یافت.
اشعب طماع را گفتند: پیر گشتی و حدیثی حتی حفظ نکردی؟ گفت: چرا بخدا کسی همانند من حدیث از عکرمه نشنیده است. گفتندش: بهر ما بگویش.
هوش مصنوعی: به اشعب طماع گفتند: تو که پیر شده‌ای، چرا حتی یک حدیث هم حفظ نکرده‌ای؟ او پاسخ داد: به خداوند، کسی مانند من حدیثی از عکرمه نشنیده است. پس از او خواستند که آن حدیث را برایشان بازگو کند.
گفت: از عکرمه شنیدم که روایت کرد که از ابن عباس و او از رسول خدا (ص) که فرمود: دو صفت است که جز در مؤمن دیده نشود، یکی از آن دو را عکرمه فراموش کرد به من بگوید. دومی را نیز من فراموش کرده ام.
هوش مصنوعی: گفت: از عکرمه شنیدم که از ابن عباس نقل کرده بود و او از رسول خدا (ص) روایت کرده بود که فرمودند: دو ویژگی وجود دارد که فقط در مؤمنان دیده می‌شود. عکرمه یکی از این ویژگی‌ها را فراموش کرد که به من بگوید و من هم دومی را فراموش کرده‌ام.
بزرگی گفت: از نشانه های اعراض خداوند تعالی از بنده ای آن است که وی را به چیزی که دین و دنیایش را سود نرساند مشغول کند.
هوش مصنوعی: یک عالم بزرگ گفت: یکی از نشانه‌های بی‌توجهی خداوند به بندگانش این است که آن‌ها را به اموری مشغول کند که نه به دینشان فایده‌ای برساند و نه به دنیایشان.
در حدیث آمده است که: آن گاه که دنیا به کسی رو کند، محاسن دیگران را نیز بدو بخشد و آن گاه که روی گرداند محاسن وی را بزداید.
هوش مصنوعی: در آموزه‌ها آمده است که وقتی دنیا به کسی روی خوش نشان می‌دهد، زیبایی‌های دیگران را نیز به او می‌دهد و وقتی که از او روی گرداند، زیبایی‌های خود او را از او می‌گیرد.
رابعه ی عدویه را گفتند: زچه رو این همه ترسی؟ گفت: از زور یأس از اعمالم.
هوش مصنوعی: رابعه‌ٔ عدویه را پرسیدند: چرا اینقدر می‌ترسی؟ او پاسخ داد: به خاطر ناتوانی و ناامیدی‌ام از اعمال خودم.
صاحب تفسیر کشاف، صوفیان را ناخوش می داشت و در جاهای بسیاری از کشاف ایشان را سخنان درشت گفته است.
هوش مصنوعی: صاحب تفسیر کشاف، نظر مثبتی به صوفیان نداشت و در چندین مورد در کتاب خود به آنها با بی‌احترامی اشاره کرده است.
از جمله در تفسیر «ان کنتم تحبون الله گوید: « . . . اگر بینی کسی ذکر محبت خدا کند، و هنگام ذکر دست زند، به طرب آید، نعره کشد و مدهوش افتد، تردید مکن که وی نه خدا همی شناسد و نه می داند محبت خدا چیست.
هوش مصنوعی: اگر ببینی کسی درباره محبت خدا صحبت می‌کند و در حین گفتن آن دست می‌زند، شاد می‌شود، فریاد می‌کشد و به حالتی خاص می‌افتد، نباید تردید کنی که او نه خدا را می‌شناسد و نه می‌داند محبت خدا به چه معناست.
و دست زدن و نعره و مدهوشیش از آن است که در نفس خبیث خویش تصوری یافته و آن را بنادانی خداوند نامیده است. و در پی آن تصور به دست زدن و شادی و نعره کشیدن و مدهوش شدن پرداخته است.
هوش مصنوعی: دلیل دست زدن و شادی و نعره کشیدن او از این است که در دل خود تصوری را شکل داده و آن را به نادانی خداوند نسبت داده است. به دنبال این تصور، او به انجام این حرکات و ابراز احساسات پرداخته است.
و بسا که چنین کس را هنگام بیهشی مرگ به سراغ آمده است. و نادانان مردم نیز گرد ایشان جمع گردند و بر حال ایشان گریند.»
هوش مصنوعی: گاهی اوقات افرادی که به خواب رفته‌اند، در حال مرگ به سراغشان می‌آید. در این مواقع، برخی از افراد نادان نیز دور آنها جمع می‌شوند و بر حالشان گریه می‌کنند.
حکیمی فرزندان را گفت: ای فرزندان، با هیچ کس دشمنی مکنید، حتی اگر پندارید به شما زیانی نتواند رساند. و از دوستی با هیچ کس مپرهیزید.
هوش مصنوعی: حکیمی به فرزندانش گفت: ای فرزندان، با هیچ کسی دشمنی نکنید، حتی اگر فکر کنید که آن شخص نمی‌تواند به شما آسیب برساند. همچنین از دوستی با هیچ کس دوری نکنید.
حتی اگر پندارید به شما سودی نتوانند رساند. چرا که آگاه نیستید کی از دشمنی دشمن باید ترسید و به دوستی دوست باید امیدوار بود.
هوش مصنوعی: حتی اگر فکر کنید که آنها نمی‌توانند به شما فایده‌ای برسانند، نباید فراموش کنید که نمی‌دانید از کدام دشمن باید بترسید و به کدام دوست باید امیدوار باشید.
عباس بن احنف، با شنیدن شعر نیک، به طرف همی آمد و از وجد تلوتلو همی خورد.
هوش مصنوعی: عباس بن احنف، وقتی شعری زیبا را شنید، به سمت آنجا رفت و از هیجان و شادی به حرکت درآمد.
اسحاق بن ابراهیم موصلی گفت، وی روزی به نزد ما آمد و منش از ابن دمنته این شعر بخواندم «ای نسیم نجد، کی از نجد بگذشتی؟» پنج بیت شعر را که خواندم وی به طرب آمد، بچپ و راست متمایل شد و تلوتلوخوران خود را به ستونی رساند و گفت: از زیبای این شعر بایستی سر بدین ستون فرو کوبم. و ما منعش کردیم.
هوش مصنوعی: اسحاق بن ابراهیم موصلی بیان کرده که روزی به دیدن آنها آمده و شعری از ابن دمنته را خوانده است. این شعر به نسیم نجد اشاره دارد و او چند بیت از آن را خوانده که باعث شادی و شوق شدید ابن موصلی شده است. او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به سمتی متمایل می‌شود و می‌گوید که به خاطر زیبایی آن شعر باید سرش را به ستونی بکوبد. اما دیگران او را از این کار باز می‌دارند.
هارون الرشید که بمرد، شاعران به شادباش و دلداری هر دو بنزد امین شدند. اولین کس که بین ایشان لب به سخن گشود ابو نواس بود که چنین سرود:
هوش مصنوعی: زمانی که هارون الرشید درگذشت، شاعران برای تبریک و تسلیت به امین رفتند. اولین کسی که صحبت را آغاز کرد، ابو نواس بود که شعری را سرود.
امروز سعد و نحس را توام بینم، مردمان نیز به وحشت و انس با هم اند. چشمانمان همی گرید و دهانمان همی خندد. گوئی در سوگواری و عروسی هستیم. دهانمان را بر نشستن امین همی خنداند و چشمانمان را در گذشت رشید.
هوش مصنوعی: امروز هر دو خوشحالی و ناراحتی را با هم تجربه می‌کنم، مردم نیز در حال ترس و در عین حال نزدیکی به یکدیگر هستند. در حالی که چشمانمان اشک می‌ریزد، لبخند بر لب داریم. انگار هم در حال عزاداری هستیم و هم در حال جشن و شادی. لبخندهایمان به خاطر نشستن یک دوست مورد اعتماد است و اشک‌هایمان به خاطر از دست دادن فردی محترم.
امید را پایه و اساسی است و آرزو را نه. چنان که کسی کشت کند، و بسیار کوشد و خرمن فراهم آورد و سپس گوید امیدوارم که یکصد خروار حاصلم شود.
هوش مصنوعی: امید دارای بنیاد و استحکام است، در حالی که آرزو اینگونه نیست. به عنوان مثال، اگر کسی زحمت بکشد، تلاش کند و محصولی برای خود جمع‌آوری کند، در نهایت می‌تواند بگوید که امیدوار است صد خروار محصول به دست آورد.
دگری اما کشت نکند و حتی یک روز نکوشد و سالی را به غفلت و خواب گذراند. سپس که هنگام خرمن رسد، گوید: امیدوارم که یکصد خروار حاصلم شود. و وی را گویند: این آرزوی بی اساس از کجا آورده ای؟
هوش مصنوعی: شخص دیگری هیچ زراعتی نمی‌کند و حتی یک روز هم تلاش نمی‌کند و سالی را در غفلت و خواب به سر می‌برد. سپس وقتی زمان برداشت محصول برسد، می‌گوید: امیدوارم که صد خروار محصول داشته باشم. و به او می‌گویند: این آرزوی بی‌پایه را از کجا آورده‌ای؟
همین گونه بنده نیز اگر در عبادت حق تعالی کوشد و از نافرمانی وی دوری کند و گوید امید که خداوند این اندک از من پذیرد و این قلیل تمام کند و ثواب بسیار دهد، وی را امیدوار گوئیم.
هوش مصنوعی: اگر کسی در عبادت خدا تلاش کند و از نافرمانی دوری کند و امیدوار باشد که خداوند حتی این تلاش کم او را بپذیرد و ثواب زیادی به او بدهد، می‌توانیم به او امیدواری دهیم.
اما اگر غفلت کند و طاعت ترک گوید و معصیت پیشه کند و رضا یا نارضائی خداوند و وعد و وعید او مبالات نکند و سپس گوید: از خداوند خواهم که از آتش نجات یابم و به بهشت روم، این خواهش او را آرزو و خوش بینی از روی خطا و جهل گوئیم.
هوش مصنوعی: اگر کسی غافل شود و از اطاعت دست بردارد و به گناه روی آورد و به رضایت یا نارضایتی خدا توجهی نکند، سپس بخواهد که خدا او را از آتش جهنم نجات دهد و به بهشت ببرد، این خواسته او را نشان‌دهنده آرزو و خوش‌باوری نادرست و ناآگاهانه می‌دانیم.
یکی گفت: ابومیسره ی عابد را دیدم که استخوان دنده هایش از فرط رنج عبادت بیرون زده بود. گفتمش: خداوند ترا بخشاید، رحمت خداوندی همه گیر است.
هوش مصنوعی: یک نفر گفت: من ابومیسره ی عابد را دیدم که به خاطر سختی‌های عبادت، استخوان‌های دنده‌اش بیرون زده بود. به او گفتم: خداوند تو را ببخشد، رحمت خداوند شامل حال همه است.
وی خشمناک شد و گفت: مگر در من چیزی دیدی که نشانه ی یأس از رحمت او باشد؟ «ان رحمه الله قریب من المحسنین » و بخدا کلام وی مرا بگریه انداخت.
هوش مصنوعی: او با عصبانیت گفت: آیا در من نشانه‌ای از ناامیدی از رحمت خداوند مشاهده کردی؟ و به خدا قسم، این سخن او باعث شد تا به شدت گریه کنم.
عاقل راست که به حال پیمبران و ابدال و اولیاء بنگرد و کوشش ایشان در طاعت و صرف عمرشان به عبادت بیند که شبان و روزان بدان مشغول اند.
هوش مصنوعی: شخص عاقل وقتی به وضع پیامبران، ابدال و اولیا نگاه می‌کند، می‌بیند که آنان چگونه در انجام طاعت و عبادت کوشیده و عمر خود را صرف این کار کرده‌اند و به طور شبانه‌روز در این مسیر مشغول هستند.
آیا ایشان را به خداوند گمان نیکو نیست؟ چرا بخدا قسم اینان بیش از دیگران به وسعت رحمت خداوندی واقفند و به جود وی گمان نیک برند.
هوش مصنوعی: آیا نیکویی این افراد را در پیشگاه خداوند تصور نمی‌کنید؟ به خدا سوگند، این افراد بیشتر از دیگران از وسعت رحمت خداوند باخبرند و به بخشندگی او ایمان دارند.
لکن دانند که چشم رحمت وی داشتن بی جد و جهد آرزومندی و غرور بود. از این رو خویشتن در عبادت و طاعت به رنج اندر افکنند تا آن امید که نیکوترین چیزهاست حاصلشان شود.
هوش مصنوعی: اما باید دانست که داشتن امید به رحمت او بدون تلاش و کوششی بی‌فایده و مسخره است. به همین دلیل، افراد خود را در عبادت و اطاعت به زحمت می‌اندازند تا شاید به بهترین چیزها دست یابند.
عارفی می گفت: من نیک دانم که طاعتهای من نزد خداوند پذیرفته نبود. گفتندش: چگونه؟ گفت: زیرا من خود دانم که کار برای آن که پذیرفته افتد چگونه باید بود. و نیز دانم که من چنان نکرده ام. این است که دانم طاعاتم پذیرفته نیاید.
هوش مصنوعی: یک عارف می‌گفت که به خوبی می‌داند که عبادت‌هایش نزد خداوند مورد پذیرش قرار نگرفته است. وقتی از او پرسیدند که چرا چنین فکری دارد، پاسخ داد: چون خود می‌دانم که برای پذیرش کارها، چگونه باید عمل کرد و همچنین می‌دانم که من به آن شکل عمل نکرده‌ام. به همین دلیل است که مطمئن هستم عبادت‌هایم پذیرفته نخواهد شد.
در کتاب شهاب از پیامبر(ص) نقل است که فرمود: سازگاری و میانه روی و خاموشی جزئی از بیست و شش جزء پیامبری است.
هوش مصنوعی: در کتاب شهاب، از پیامبر اسلام (ص) روایت شده که ایشان فرموده‌اند: هماهنگی، اعتدال و سکوت، از بخش‌های مهمی از پیامبری به شمار می‌رود.
قطب راوندی در شرح شهاب گوید: اگر پرسند که چرا نبوت را بیست و شش جزء فرمود، گوئیم: ابن بابویه در کتاب نبوت روایت کرده است که هنگامی که جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و وی را گفت که به مردمان بگوی که من رسول خدا بر شمایم، وی چهل سال داشت و پس از آن نیز بیست و سه سال زیست.
هوش مصنوعی: قطب راوندی در آثارش می‌گوید که اگر از او بپرسند چرا تعداد اجزاء نبوت را بیست و شش در نظر گرفته‌اند، باید بگوییم که ابن بابویه در کتاب نبوت اشاره کرده که زمانی که جبرئیل به نزد پیامبر (ص) آمد و به او گفت که به مردم بگوید که من فرستاده خدا هستم، او چهل ساله بود و بعد از آن نیز برای بیست و سه سال دیگر زندگی کرد.
پیش از آن نیز، سه سال به خود وی خصوصا وحی همی گردید. پیش از آن نیز احکامی از شریعت را همی گفت که به نکته دانی و تیزگوشی و الهام نیازمند بود.
هوش مصنوعی: سه سال پیش از آن، او به خصوص وحی دریافت کرد. همچنین قبل از آن، احکامی از شریعت را بیان می‌کرد که نیاز به نکته‌سنجی، دقت و الهام داشت.
بدین ترتیب مدت نبوت وی بیست و شش سال بود.و در این حدیث به اهمیت آن سه خصلت اشاره فرموده است.
هوش مصنوعی: بنابراین، مدت زمان نبوت او بیست و شش سال بود. در این روایت به اهمیت سه ویژگی خاص اشاره شده است.
گویند مراد پیامبر(ص) - و خدا نیک تر آگاه است - آن که: خداوند این سه خصلت را به سالی به من آموخت و در آن سال جز این سه سفارش، وحی دیگری بر من نازل نشد. از این رو این سه گوئی جزء نبوت من است.
هوش مصنوعی: برخی می‌گویند که پیامبر(ص) به این نکته اشاره کرده که خداوند در یک سال خاص سه ویژگی را به او آموخت و در آن سال هیچ وحی دیگری غیر از این سه موضوع بر او نازل نشد. به همین دلیل، این سه مورد جزء پیامبری او به حساب می‌آیند.
در حدیث آمده است که زمستان بهار مؤمن است چه شبانش دراز است که او زنده همی دارد و روزانش کوتاه است که وی روزه همی دارد.
هوش مصنوعی: در این حدیث گفته شده است که زمستان برای مؤمن مانند بهار است، چرا که شب‌های این فصل طولانی است و مؤمن در شب‌ها زنده‌دل و عبادت می‌کند، و روزهای آن کوتاه است که او در این روزها روزه‌داری می‌کند.
یکی از محدثین در تفسیر این فرموده ی پیامبر(ص): «الشقی من شقی فی بطن امه ». گوید: مراد آن - خدا و رسول وی نیک تر آگاه اند - که بدبخت کسی است که در آتش جای دارد.
هوش مصنوعی: یکی از علمای حدیث درباره فرمایش پیامبر(ص) که می‌فرمایند: "بدبخت کسی است که در رحم مادرش بدبختی را تجربه کند"، توضیح می‌دهد که منظور این است که کسی که در عذاب و آتش قرار دارد، بدبخت است. خداوند و پیامبرش به این موضوع از همه بهتر آگاه هستند.
چه هیچ بدبختی از آن عظیم تر نیست و در مقابل آن چیزی به حساب نمی آید. مراد نیز از بطن ام، دل جهنم است. چه خداوند فرمود: «فامه هاویه ».
هوش مصنوعی: هیچ مصیبت و بدبختی‌ای بزرگ‌تر از این وجود ندارد و هیچ چیز دیگری در مقابل آن قابل مقایسه نیست. منظور از آن درون من، دل جهنم است، زیرا خداوند فرموده است: «پس جایگاه او هاویه است».
محقق دوانی در شرح هیاکل گوید: هر حیوانی را نزد مصنف نفس مجردی است چنان که در عقائد پیشینیان چنین بود.
هوش مصنوعی: محقق دوانی در توضیح هیاکل می‌گوید که هر حیوانی دارای نفس مستقلی است، همان‌طور که در باورهای پیشینیان نیز این موضوع مطرح شده بود.
پاره ای از گذشتگان برای نباتات نیز نفس مجرد را قائل بودند. و این معنی نیز در پاره ای از اشارات مصنف به چشم می آید. پاره ای برای جمادات نیز همین باور را داشته اند.
هوش مصنوعی: برخی از گذشتگان به گیاهان نیز روح جداگانه‌ای نسبت می‌دادند و این موضوع در برخی از اشاره‌های نویسنده قابل مشاهده است. همچنین، بعضی دیگر برای اشیاء بی‌جان نیز همین اعتقاد را داشتند.
قطب راوندی در شرح شهاب گفته است: این فرموده ی پیامبر که «انما الاعمال بالنیات » از آن رو گفته شد که هنگامی که وی به مدینه هجرت فرمود، پاره ای برای رضای خدا هجرت کردند و پاره ای برای اغراض دنیاوی چون کسب و نکاح.
هوش مصنوعی: قطب راوندی در توضیحی درباره شهاب نوشته است که پیامبر فرمود: «همه کارها به نیت‌ها بستگی دارد» به این دلیل بود که وقتی ایشان به مدینه مهاجرت کردند، برخی از افراد برای رضای خداوند هجرت کردند و برخی دیگر به منظور دستیابی به اهداف دنیوی مانند کسب مال و ازدواج.
و وی را بر این معنی مطلع ساختند و فرمود: الاعمال بالنیات و انما لکل امری ء مانوی » پس هر کس که بهر خدا و رسولش هجرت گزیند هجرتش بسوی آن اوست. و آنکس که بهر بدست آوردن مال دنیا یا زنی که نکاح کند، هجرت اختیار کرده است، هجرتش به آنهاست.
هوش مصنوعی: او را از این موضوع آگاه کردند و فرمود: «اعمال بر اساس نیت‌هاست و هر کس به نیت خاصی عمل کند، پاداشش بر اساس آن نیت خواهد بود.» بنابراین، اگر کسی به خاطر خدا و پیامبرش هجرت کند، هجرتش به سوی او خواهد بود. اما اگر کسی به منظور دستیابی به مال دنیا یا ازدواج با زنی هجرت کند، هجرت او به همان مقاصد خواهد بود.
در کتاب فتوحات مکیه، باب شصت و هفت که بابی پیچیده در بیان اسرار نماز است، چیزی خوانده ام که بصراحت دال بر آن است که نور همه ی ستارگان از خورشید گرفته می شود.
هوش مصنوعی: در کتاب فتوحات مکیه، در فصل شصت و هفتم که به توضیح اسرار نماز مربوط می‌شود، مطالبی وجود دارد که به وضوح نشان می‌دهد نور تمام ستاره‌ها از خورشید منشاء می‌گیرد.
همچنین در کتاب هیاکل شیخ سهروردی نیز دلیلی بر همین معنی است. چه گفته است: بی شک خورشید است که به تمام اجرام نور می بخشد و نوری از چیزی نمی گیرد.
هوش مصنوعی: در کتاب هیاکل شیخ سهروردی توضیح داده شده است که خورشید به تمامی اجرام نوری می‌دهد و خود هیچ نوری از دیگران نمی‌گیرد.
محقق دوانی در شرح این کلام گوید: این نشان می دهد که نور تمامی ستارگان از نور خورشید است چنان که پاره ای از حکیمان سترگ نیز چنین معتقد بوده اند.
هوش مصنوعی: محقق دوانی توضیح می‌دهد که این موضوع نشان‌دهنده این است که نور همه ستاره‌ها در واقع از نور خورشید نشأت می‌گیرد و برخی از حکیمان بزرگ نیز به این باور بوده‌اند.
مؤلف کشکول گوید: این سخن حق است و مرا در رد مخالفان آن دلایلی است که در گوشه و کنار کشکول آمده است. در مثنوی عارف رومی نیز شعری است که دلیل حقانیت این سخن است.
هوش مصنوعی: نویسنده کشکول می‌گوید: این گفته حقیقت دارد و من دلایل متعددی برای رد مخالفان آن در متن کشکول ارائه داده‌ام. همچنین در مثنوی عارف رومی نیز شعری وجود دارد که بر حقانیت این گفته تأکید می‌کند.
نور می گیرند این استاره ها
جمله از خورشید و این دیوارها
هوش مصنوعی: این ستاره‌ها همگی نور خود را از خورشید دریافت می‌کنند و این دیوارها نیز تحت تاثیر آن نور هستند.
در نهج البلاغه آمده است که علی بن ابیطالب (ع) هنگامی که به شام می رفت، جمعی از روستائیان انبار را دید که با دیدن وی پیاده شدند و به خدمتش شتاب کردند.
هوش مصنوعی: در نهج البلاغه ذکر شده که زمانی که علی بن ابی‌طالب (ع) به سمت شام سفر می‌کرد، گروهی از روستائیان انبار را مشاهده کردند و هنگامی که او را دیدند، فوراً از وسیله نقلیه خود پیاده شدند و به استقبال او آمدند.
وی پرسید: این کار چه بود؟ گفتند: عادت ما برای احترام کردن به امیرانمان است. فرمود: به خدا امیران شما از این عادت بهره مند نشوند و شما خود از آن در دنیا به رنج افتید و در آخرت نیز بدبخت شوید. چه زیان بار است رنجی که در پی آن کیفر بود و چه سودآور است آسایشی که با آن ایمنی از آتش بود.
هوش مصنوعی: او پرسید: این کار چیست؟ پاسخ دادند: این عادت ما برای احترام به امیرانمان است. او فرمود: به خدا، امیران شما از این عادت بهره‌ای نبرند و شما نیز در دنیا به زحمت بیفتید و در آخرت بدبخت شوید. چه ضرر بزرگی است رنجی که کیفر به دنبال دارد و چه نیکوست آسایشی که انسان را از آتش در امان نگه دارد.
داروی تو بی آن که دانی در تو است، و بیماریت نیز هر چند انکار کنی در خود تو است تو خود را ذره ای کوچک پنداری و جهان بزرگ در تو در پیچیده است و تو همان کتاب مبینی هستی که با حروفش آنچه پنهانی است آشکارا می شود.
هوش مصنوعی: در درون تو دارویی وجود دارد که خودت از آن بی‌خبری و بیماری‌ات نیز هرچند که انکار کنی، در وجود خود توست. تو خود را موجودی کوچک می‌پنداری، در حالی که جهان بزرگ در درون تو نهفته است. تو همان کتابی هستی که با نوشته‌هایت می‌توانی اسرار نهفته را آشکار کن.
از سخنان بزرگان: کسی که خویشتن را گرامی دارد، دنیا در چشمش خوار بود. ارسطو، هنگامی که اسکندر کودک بود، وی را گفت: هنگامی که به شاهی رسیدی، مرا کجا جای خواهی داد؟ گفت: آن جا که فرمانبری تو ترا جای دهد.
هوش مصنوعی: کسی که به خود ارزش می‌دهد، دنیا برای او از اهمیت کمتری برخوردار است. ارسطو، زمانی که اسکندر هنوز کودک بود، از او پرسید: وقتی که به مقام پادشاهی رسیدی، من را کجای خود قرار خواهی داد؟ اسکندر پاسخ داد: در جایگاهی که شایستگی و خدمت تو اجازه دهد.
سخنی نیکو نیز صدقه است. صدقه به خویشان هم پیوند است و هم صدقه.
هوش مصنوعی: گفتن یک کلام خوب نیز نوعی صدقه محسوب می‌شود. صدقه دادن به نزدیکان، هم به نوعی پیوند عاطفی و اجتماعی است و هم به معنای خیّر بودن.
در حدیث آمده است که: هر گاه هدیه از در وارد شود، امانت داری از روزن بیرون رود.
هوش مصنوعی: در روایتی آمده است که زمانی که هدیه‌ای به خانه وارد می‌شود، احساس امانت‌داری و پاسداری از آن به راحتی از بین می‌رود.
عاقل آن است که پیش از آن که کار از دست شود، امروز بهر فردا بکوشد.
هوش مصنوعی: انسان هوشمند باید قبل از اینکه شرایط بدتر شود، امروز برای فردا تلاش کند.
مالک بن دینار، کلاغی را دید که همراه با کبوتری همی پرند. گفتا: شگفت است که از جنس هم نیستند و با هم اتفاق کرده اند. کمی بعد آن دو بزمین افتادند و مالک نیک نگریست و هر دو را لنگ یافت و گفت: آن از این رو است.
هوش مصنوعی: مالک بن دینار به یک کلاغ و یک کبوتر که در حال پرواز بودند، نگاه کرد و شگفت‌زده شد که چگونه این دو، با وجود این که از یک نوع نیستند، با هم پرواز می‌کنند. مدتی بعد، آن دو بر زمین افتادند و مالک با دقت بیشتری نگاه کرد و متوجه شد که هر دو لنگ هستند. او به این نتیجه رسید که این موضوع دلیل پرواز مشترک آنها بوده است.
حجت الاسلام ابوحامد، محمد غزالی، مدتی در نیشابور شاگری امام الحرمین کرد و در دانش به جائی رسید که انگشت شماری رسند.
هوش مصنوعی: حجت الاسلام ابوحامد محمد غزالی مدتی را در نیشابور زیر نظر امام الحرمین تحصیل کرد و به سطحی از دانش دست یافت که تنها تعداد کمی به آنجا رسیده بودند.
غزالی پس از مرگ امام الحرمین، نشابور را ترک کرد و به بغداد شد. دانش وی اعجاب فضلای عراق را برانگیخت و وی را زبانزد مردم بغداد ساخت.
هوش مصنوعی: غزالی بعد از فوت امام الحرمین، نشابور را ترک کرد و به بغداد رفت. علم او باعث شگفتی فضلای عراق شد و او را به یکی از موضوعات صحبت مردم بغداد تبدیل کرد.
در آن جا تدریس در نظامیه را به عهده اش نهادند و بیش از سیصد تن از مدرسان بزرگ و یکصدتن از امیرزادگان در محضر درسش حاضر می گشتند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، مسئولیت تدریس در نظامیه به او واگذار شد و بیش از سیصد نفر از معلمان مطرح و صد نفر از فرزندان امرا در کلاس‌های او شرکت می‌کردند.
زمانی بعد، این همه بگذاشت و پرهیز و گوشه گیری و عبادت پیشه کرد. مدتی را در دمشق بماند و در آن جا احیاء العلوم را برشته ی تحریر آورد.
هوش مصنوعی: مدتی بعد، او از زندگی روزمره و دوری از دنیا روی گردانید و به عبادت و گوشه‌نشینی پرداخت. مدتی در دمشق اقامت کرد و در آن‌جا به نگارش و ثبت علم‌ها و دانش‌ها پرداخت.
پس از آن به قدس رفت، و بعد از آن در اسکندریه مقام کرد تا سرانجام به زادگاه اصلی خویش طوس رفت و عزلت گزید و به تصنیف بنشست.
هوش مصنوعی: بعد از این، به قدس سفر کرد و سپس در اسکندریه اقامت گزید تا اینکه در نهایت به زادگاه اصلی‌اش طوس رفت، در آن‌جا به تنهایی زندگی کرد و مشغول نوشتن شد.
وی منسوب به غزاله از روستاهای طوس است. صالحی حکایت کرده است که غزالی را به صحرا دیدم خرقه ای بر دوش و مشکی و چوبدستی به دستی.
هوش مصنوعی: وی از خانواده غزاله در روستاهای طوس است. صالحی نقل کرده که غزالی را در بیابان دیدم که ردایی بر دوش داشت و در دستش مشکی و چوبدستی بود.
گفتمش: ای امام دانش آموختن به بغداد نیک تر از این نبود؟ نگاهی به تحقیر به من افکند و گفت: آن هنگام که ماهتاب نیکبختی از فلک مشیت درخشید و آفتاب اصول به مغرب وصل بال بگشود: (شعر)
هوش مصنوعی: به او گفتم: آیا تحصیل علم در بغداد بهتر از این نبود؟ نگاهی تحقیرآمیز به من کرد و گفت: زمانی که ماه زیبای خوشبختی از آسمان نعمت درخشید و خورشید اصول به مغرب پرواز کرد.
من اشتیاق لیلی و سعدی را به گوشه ای افکندم و بنزد همنشین منزلگه آغازین بازگشتم. هر چند که شوقهای بسیار مرا خواندند که: اینجا منزلگه دلارام است، درنگی کن و فرود آی.
هوش مصنوعی: من عشق و علاقه‌ام به لیلی و سعدی را کنار گذاشتم و به محل اولیه‌ام برگشتم. با اینکه خواسته‌های زیادی مرا صدا می‌کردند که اینجا جای دلنشین است، اما تصمیم گرفتم که توقف نکنم و به راه خود ادامه دهم.
پس از آن که غزالی عزلت پیشه کرد، نظام الملک وزیر نامه ای بدو نوشت و وی را به بغداد خواند. امام غزالی نپذیرفت و در پاسخ وی نامه ای قانع کننده نوشت.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه غزالی به زندگی انزواگرایانه روی آورد، نظام الملک وزیر نامه‌ای برای او نوشت و از او دعوت کرد تا به بغداد بیاید. اما امام غزالی این دعوت را نپذیرفت و در پاسخ، نامه‌ای قانع‌کننده نوشت.
در یکی از کتب تاریخ آمده است که کسری بر بزرگمهر خشم گرفت و وی را در خانه ای تاریک به زندان کرد. و فرمود تا به زنجیرش بستند.
هوش مصنوعی: در یکی از کتاب‌های تاریخ ذکر شده که کسری به بزرگمهر خشمگین شد و او را به یک خانه تاریک زندانی کرد. همچنین دستور داد تا او را زنجیر کنند.
چند روزی چنان بماند. تا این که کسری کس فرستاد تا حال او جویا شود. فرستاده وی را آرام و قویدل یافت. وی را گفت: تو به این تنگی اندری و چنین فارغت همی بینیم.
هوش مصنوعی: چند روزی گذشت تا اینکه کسری یک نفر را فرستاد تا از حال او باخبر شود. فرستاده او وقتی به او رسید، او را آرام و شاداب دید. او به او گفت: تو در این شرایط سخت این‌قدر آرامی و خوشحالی؟
گفت: من معجونی از سه مخلوط فراهم ساخته ام و بکارش برده ام. آن معجون مرا چنین نگاه داشته است. گفتند: آن مخلوط ها بهر ما وصف کن بل هنگام گرفتاری به کارمان آید.
هوش مصنوعی: او گفت: من ترکیبی از سه مخلوط درست کرده‌ام و آن را به کار برده‌ام. آن ترکیب مرا در این حالت حفظ کرده است. از او خواستند که آن مخلوط‌ها را برایشان توضیح دهد تا در مواقع دشواری به کارشان بیاید.
گفت: بلی، مخلوط اول اعتماد به خداوند عز و جل است. مخلوط دوم آن است که هر چه مقدر بود، خواهد بود. سوم آن که بردباری نیک ترین چیزی است که گرفتار به کار زند.
هوش مصنوعی: او گفت: اول و مهم‌ترین اصل، اعتماد به خداوند بلندمرتبه است. دومین اصل این است که هر چیزی که مقدر شده، حتماً اتفاق خواهد افتاد. و سومین اصل این است که صبر، بهترین و شایسته‌ترین ویژگی است که در مواجهه با مشکلات به کار می‌آید.
چهارم آن که اگر بردباری پیشه نکنم، چکنم؟ از این رو به زاری بر خود بیش از این کار را سخت نکنم. پنجم اما آن که بسا سخت تر از این نیز که من در آنم، بود و شود.
هوش مصنوعی: چهارم اینکه اگر صبر نکنم، چه کاری از دستم بر می‌آید؟ بنابراین، نباید بر درد خود بیهوده بیافزایم. پنجم اینکه، ممکن است وضعیتی حتی سخت‌تر از آنچه در آن هستم وجود داشته باشد.
و ششم آن که از این ساعت تا ساعت دیگر امید فرجی است. این سخنان به کسری باز گفتند: بزرگمهر را آزاد ساخت و گرامی داشت.
هوش مصنوعی: از این لحظه تا لحظه‌ای دیگر امیدی برای بهبود وجود دارد. این سخن را به کسری گفتند و او بزرگمهر را آزاد کرد و به او احترام گذاشت.
سقراط را کسی سرزنش کرد که به نسبت پست است و بر او به شرف و ریاست نازیدن گرفت. سقراط وی را گفت: بزرگی قوم تو به تو ختم شود، اما بزرگی قوم من از من آغاز گردد. بدین ترتیب، من فخر قوم خویشم و تو عار قوم خود.
هوش مصنوعی: مردی سقراط را به خاطر داشتن مقام و جایگاهش ملامت کرد و به او گفت که به این اعتبار می‌تواند به خود ببالد. سقراط در پاسخ به او گفت: مهم نیست که تو از قوم خود چه افتخاری داری، اما بزرگي قوم من به من بستگی دارد. به این ترتیب، من به قوم خود افتخار می‌کنم، در حالی که تو به قوم خود شرمنده‌ای.
منصور خلیفه، سفیان ثوری را دیدار کرد و وی را گفت: ای ابوعبدالله چه باعث است که بنزد ما نیائی؟ گفت: خداوند تعالی ما را از شما نهی فرموده است آنجا که فرموده است «ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار» روزی دیگر،
هوش مصنوعی: منصور خلیفه با سفیان ثوری ملاقات کرد و از او پرسید: ای ابوعبدالله، چرا به نزد ما نمی‌آمدی؟ سفیان پاسخ داد: خداوند متعال به ما دستور داده است که به افراد ظالم نزدیک نشویم، همانطور که در قرآن فرموده است: «به ظالم‌ها تمایل نکنید که آتش شما را می‌گیرد».
منصور کس به دنبالش فرستاده بود. هنگامی که بنزدش رفت، گفت حاجتی نداری؟ گفت: برخواهیش آورد؟ گفت: بلی.
هوش مصنوعی: منصور فردی را برای او فرستاده بود. وقتی او به نزد منصور رفت، سؤال کرد که آیا چیزی نیاز دارد؟ او پاسخ داد: آیا می‌توانی آن را برایم بیاوری؟ و منصور گفت: بله.
گفت: تا نزدت نیایم، کس به سراغم مفرست و تا چیزی نخواهم، مرا مده. سپس بازگشت. منصور گفت: ما دانشمندان بسیار را دانه بیفکندیم، برچیدند جز سفیان ثوری.
هوش مصنوعی: او گفت: تا به نزد تو نیایم، هیچ‌کس را به دنبال من نفرست و تا چیزی نخواهم، چیزی به من نده. سپس برگشت. منصور گفت: ما بسیار از دانشمندان را امتحان کردیم، اما فقط سفیان ثوری باقی ماند.
ارسطو گفت: بی نیازی در غربت، وطن است و نیاز در میهن نیز غربت. شاعر همین معنی را نیک سروده است:
هوش مصنوعی: ارسطو بیان کرده که بی نیازی در دوری از وطن، به منزلهٔ داشتن وطن است، و در عوض، نیاز در وطن نیز حس غربت را به همراه دارد. شاعر نیز به خوبی این مطلب را در شعر خود آورده است.
تهیدستی، در میهن خویش نیز بیگانه است. مال اما در غربت نیز گوئی به میهن خویش است.
هوش مصنوعی: فقر، حتی در سرزمین خود فرد، احساس بیگانگی می‌کند. اما دارایی، حتی در غریب بودن، انگار به خانه‌اش تعلق دارد.
پدرم فدای آن محبوب باد که پس از دوستی سالی به هجرش مبتلا گشتم. پس از آن نیز که خداوند وصالی ارزانی داشت، سلامش با وداع همراه گشت.
هوش مصنوعی: پدرم فدای عشق محبوبی است که بعد از یک سال دوستی، دچار جدایی شدم. حتی بعد از اینکه خداوند دوباره مرا به وصال او رساند، سلامش با وداع همراه بود.
ابو شمقمق شاعری ظریف طبع و نامی بود. زمانی از خجالت زندگی لباس از خانه بیرون نمی شد. یکی از یاران که بدی حالش دید، بهر تسلایش گفت: ابو شمقمق ترا مژده باد.
هوش مصنوعی: ابو شمقمق شاعر حساس و معروفی بود. مدتی به خاطر شرم و خجالت، حتی از خانه بیرون نمی‌آمد. یکی از دوستانش که متوجه حال بد او شده بود، برای تسکین او گفت: ابوشمقمق، خوش خبری برایت دارم.
چه روایت گشته است که بی جامگان این دنیا، در آن دنیا پوشیده باشند. گفت: اگر حقا چنین است، من بروز رستاخیز بزاز خواهم بود.
هوش مصنوعی: چه داستانی وجود دارد که افرادی که در این دنیا چیزی ندارند، در آن دنیا از دید پنهان باشند. پاسخ داد: اگر واقعاً به این صورت باشد، من در روز قیامت در مقام یک فروشنده خواهم بود.
حکیمی گفت: این که مال خویش پس از مرگ بهر دشمنانم بگذارم، نیک تر از آن است که به زندگانی به دوستان نیازمند شوم. دشمنی که اگرت بیند، چیزی از تو خواهد، نیک تراز دوستی است که تو به تهیدستی چیزی از او خواهی.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرد که بهتر است پس از مرگ، اموال خود را به دشمنانم واگذارم تا آنکه در زندگی به دوستانم نیازمند شوم. دشمنی که زمانی که به او نیاز داشته باشی، از تو چیزی خواهد خواست، بهتر است از دوستی که در زمان نیازت، به خاطر تهیدستی از تو درخواست کند.
به دنیا جز پنج چیز، همه زاید بود، نانی که خوری، آبی که تشنگیت فرو نشاند، جامه ای که بپوشدت، خانه ای که در آن نشینی و دانشی که آن را به کاربری.
هوش مصنوعی: در زندگی تنها پنج چیز ضروری و مفید هستند: نانی که می‌خوری، آبی که تشنگی‌ات را برطرف می‌کند، لباسی که می‌پوشی، خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنی و دانشی که به کار می‌گیری.
بسا نیرومندی که در کوشش خویش بدنیا پیراسته رای نیز بود اما روزی بدستش نرسد. و بسا ناتوانی که کوششی نیز چندان نکند و گوئی از دریائی روزی همی گیرد. این از آن روست که خداوند را در خلق جهانیان سری است که فاش نگشته.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد بسیار قوی و توانمند هستند که با تلاش و کوشش خود برای کسب روزی، به موفقیت نمی‌رسند. در حالی که افرادی هستند که به نظر ناتوان می‌آیند و چندان تلاشی نمی‌کنند، اما به طرز شگفت‌انگیزی از منبعی فراوان روزی به دست می‌آورند. این موضوع ناشی از اراده و حکمت خداوند است که در تدبیر و سرنوشت‌سازی جهانیان، رازهایی وجود دارد که برای ما روشن نیست.
یکی از بزرگان گفت: ما به صحت تشخیص اندازه ی چیزی که می بینیم، یقین نداریم. نیز بر تشخیص حجمی که در حقیقت دارد. چه چشم در این تشخیص قابل تکیه نیست.
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌های بزرگ بیان کرده که ما به درستی تشخیص اندازه‌ای که می‌بینیم، مطمئن نیستیم. همچنین در مورد تشخیص حجم واقعی آن چیز نیز چنین است. زیرا چشم در این امر قابل اعتماد نیست.
زیرا رویت پذیر، هر چه نزدیکتر شود، در حس بینائی عظمت گیرد. و هر چه دورتر شود، کوچکتر گردد. مطمئن نیز نیستیم که حجم رویت پذیر در حالتی که بین دوری و نزدیکی قرار دارد، نیز هم اندازه ی حجم واقعیش باشد.
هوش مصنوعی: چون چیزی که قابل دیدن است، هرچه به ما نزدیک‌تر شود، در حس بینایی ما بزرگ‌تر به نظر می‌رسد. و هرچه از ما دورتر شود، کوچکتر به نظر می‌رسد. همچنین نمی‌توانیم مطمئن باشیم که اندازه واقعی چیزی که در فاصله‌ای میان دوری و نزدیکی قرار دارد، با اندازه‌ای که به نظر می‌رسد، برابر است.
آنچه ما حدس می زنیم آن که هوای فاصله بین ما و شی ء موجب بزرگتر دیدن شی ء می گردد و شاید اگر رویت در خلاء انجام شود، شی ء کوچکتر به چشم آید.
هوش مصنوعی: برخی از ما تصور می‌کنیم که وجود هوای بین ما و یک شیء باعث می‌شود که آن شیء بزرگ‌تر به نظر برسد، و ممکن است اگر این شیء در فضای خالی دیده شود، به چشم کوچکتر بیاید.
حکیمی را پرسیدند: پرهیزگاری چیست؟ گفت: آن که نبوده را آنقدر نخواهی که بوده را نیز از دست دهی.
هوش مصنوعی: از یک حکیم پرسیدند: پرهیزگاری چیست؟ او پاسخ داد: پرهیزگاری یعنی آنقدر به چیزهایی که از دست رفته‌اند، وابسته نباشی که چیزهایی که هنوز داری را نیز از دست بدهی.
در کتاب انیس العقلا آمده است که از عادت پادشاهان ایران آن بود که هر گاه بر دانشمندی خشم همی گرفتند، ویرا با نادانی به زندان همی افکندند.
هوش مصنوعی: در کتاب انیس العقلا ذکر شده است که پادشاهان ایران وقتی از دست دانشمندی عصبانی می‌شدند، او را به خاطر نادانی به زندان می‌انداختند.
حکیمی گفت: دولت نادان، موجب عبرت داناست.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرد که حکمرانی نادان می‌تواند درس عبرتی برای دانایان باشد.
خویشاوندی به دوستی بیشتر محتاج است تا دوستی به خویشاوندی. گوهر مردان، در دگرگونی های روزگار شناخته آید.
هوش مصنوعی: خویشاوندی به محبت و دوستی بیشتری نیاز دارد تا دوستی به خویشاوندی. ارزش واقعی انسان‌ها در زمان‌های سخت و تغییرات زندگی مشخص می‌شود.
محمد بن علی باقر(ع) از پدر خویش، از پدرش، از نیایش، از امیرمومنان(ع) روایت کرد: بر روی زمین دو امان از عذاب خداوند سبحانه بود.
هوش مصنوعی: محمد بن علی باقر(ع) از پدرش، که خود از پدرش نقل کرده، از امیرمومنان(ع) گفته است: بر روی زمین دو نشانه از رحمت خداوند وجود دارد که از عذاب او جلوگیری می‌کند.
که یکی از آنها برداشته شد و دیگری از آن شماست، بدان چنگ زنید. اما امانی که بود و برداشته شد، رسول خدا(ص) بود. و امان باقی استغفار است.
هوش مصنوعی: یکی از چیزهایی که برداشته شد، پیامبر خدا (ص) بود و دیگری به شما تعلق دارد، پس به آن چنگ بزنید. اما آن چیزی که باقی مانده، استغفار است.
چه خدای عزوجل فرمود: «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون » جامع نهج البلاغه در این زمینه گفت: این استخراجی نیک و استنباطی لطیف است.
هوش مصنوعی: خداوند عزوجل فرمود: «و خدا هرگز آن‌ها را عذاب نخواهد کرد در حالی که تو در میان آن‌ها هستی و خدا آن‌ها را عذاب نخواهد کرد در حالی که آن‌ها طلب بخشش می‌کنند.» کتاب جامع نهج البلاغه در این رابطه اظهار داشته که این یک برداشت خوب و استنباطی ظریف است.
بانوی ایوب(ع) هنگامی که بیماری وی شدت گرفته بود، وی را گفت: خداوند را نمیخوانی که از این بیماری که بر تو دیر ماند، شفایت بخشد؟
هوش مصنوعی: بانوی ایوب (ع) زمانی که بیماری او شدیدتر شده بود، از او پرسید: آیا خداوند را نمی‌خوانی تا به تو در درمان این بیماری که طولانی شده، کمک کند؟
پاسخ داد: وای بر تو. ما هفتاد سال به نعمت اندر بودیم بگذار دست کم به همان اندازه طاقت سختی آریم. و طولی نکشید که شفا یافت.
هوش مصنوعی: با ناراحتی گفت: ای کاش به حال من تأسف نمی‌خوردی. ما۷۰ سال از زندگی‌مان را در ناز و نعمت گذرانده‌ایم، پس حداقل باید بتوانیم به همان میزان در برابر مشکلات و سختی‌ها مقاوم باشیم. به زودی بعد از این گفت‌و‌گو، او بهبود یافت.
در تورات آمده است: ای موسی، کسی که مرا دوست دارد، فراموشم نکند و کسی که امید نیکی من دارد، درخواستن اصرار کند.
هوش مصنوعی: در کتاب مقدس آمده است: ای موسی، کسی که مرا دوست دارد، هرگز مرا فراموش نکند و کسی که به خوبی‌های من امیدوار است، باید با درخواست‌های مکرر به من مراجعه کند.
حکیمی گفت: ادب یکی از دو منصب است. نیز گفت: برتری به عقل و ادب است نه به اصل و نسب. چرا که کسی که بی ادبی کند، نسب خویش ضایع ساخته و کسی که کم خرد بود، اصل خویش گم کرده. ادب، زشتی نسب را همی پوشاند و وسیله ی هر برتری و شفیع آدمی به هر مذهب است.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرده است که ادب یکی از دو جایگاه مهم در زندگی انسان است و تاکید کرده که ارزش انسان به هوش و ادب او بستگی دارد، نه به خویشاوندی یا نژادش. به این معنا که انسان‌هایی که بی‌ادب هستند، خود را از اعتبار می‌اندازند و کسانی که کم‌خردند، ریشه و اوصاف خوب خود را فراموش می‌کنند. ادب می‌تواند عیوب نژادی را بپوشاند و کلید برتری فرد و سفارشی برای هر مذهب به حساب می‌آید.
اعرابئی پسر را گفت: ای فرزند، ادب رکنی است که خداوند تعالی، خردها را بدان تایید کند و زینتی است که نسب های غیراصیل را بدان آرایش دهند.
هوش مصنوعی: اعرابئی به پسرش گفت: ای فرزند، ادب اساس و پایه‌ای است که خداوند به وسیله آن ذهن‌ها را تأیید و قوت می‌بخشد و همچنین زینتی است که طوایف نامناسب را با آن زیبا جلوه می‌دهند.
خردمند اما هر چند طبعی درست را واجد بود. به ادب نیازمند است تا بدان شکوفان گردد. چنان که زمین هر چند حاصلخیز بود، از آب که ثمرش دهد، بی نیاز نبود.
هوش مصنوعی: انسان حکیم هر چند که طبیعی درست و معقول دارد، اما برای شکوفا شدن به ادب نیازمند است. مانند زمین که هرچند حاصلخیز باشد، اما برای به ثمر نشستن نیاز به آب دارد.
حکیمی گفت: در خیر اسراف روا نبود، همچنان که در اسراف خیری نیست.
هوش مصنوعی: حکیمی گفته است که در کارهای خوب، اسراف پذیرفتنی نیست، همان‌طور که در اسراف هیچ خیری وجود ندارد.