گنجور

بخش سوم - قسمت دوم

گفته اند که کسی نزد دشمنی نصرانی شد و او را گفت: خدا عمرت را دراز کناد. چشمت را استقرار دهاد و روز من قبل از تو نهاد. بخدا سوگند آنچه ترا شاد می کند، مرا نیز شاد همی کند.

مرد، در پاسخ دعاهای او بوی احسان کرد و فرمان داد صله اش دهند. و از لحن سخن وی ندانست که وی بدان گونه نفرینش کرده است.

چرا که آن مرد «خدا عمرت را دراز کناد» را از آن رو گفته بود که با طول زندگانی وی جزیه ی بیشتری به مسلمانان بدهد. و منظورش از «چشمت را استقرار دهاد» آن بود که چشم وی از حرکت بماند و کور شود.

و غرضش از «روز من قبل از تو نهاد» آن بود که روز ورود من به فردوس پیش از تو به جهنم باشد. نیز غرضش از این که آنچه ترا شاد می کند، مرا نیز شاد همی کند آن بود که سلامت همچنان که مخاطب را شاد می کرد، وی را نیز مسرور می داشت.

حکایت کرده اند که مردی شاعر را، دشمنی بود. روزی به سفر، دشمن خویش در کنار خود یافت و دانست که خواهدش کشت.

از این رو وی را گفت: ای فلان من دانم که مرگم فرا رسیده است. اما تو را به خدا سوگند می دهم که اگر مرا کشتی، بدر خانه ی من رو و این مصراع را برخوان که:

«هان دختران، بدانید که پدرتان »

شاعر را دو دختر بود که پس از آن که آن مرد، بدر خانه ی ایشان آن مصراع خواند، مصراع دیگرش را خواندند که:

«بقتل رسیده از آنکس که آمده است، خون بهایش بستانید»

و در مرد آویختند و بنزد حاکمش بردند. حاکم از او باز پرسید تا سرانجام اعتراف کرد و حاکم دستور داد بازای قتل آن مرد بکشتندش.

معاویه، جاریه بن قدامه را گفت: قبیله ی تو، چسان ترا خوار دانسته اند که جاریه (کنیزک) نامیده اندت؟ گفت: «قبیله ی تو چسان خوارت داشته اند که معاویه (ماده سگی که بسیار عوعو کند) نامیده اندت؟

معاویه گفت: ساکت شو ای بی مادر! گفت: مگر تو مرا زادی که بی مادرم خوانی؟ بخدا سوگند دلهای بغض آلود ما نسبت به تو هنوز در سینه می تپد، و شمشیرهائی که با تو به آن ها جنگیده ایم، در دست هایمان است.

تورا نه قدرتی ضد ماست نه توانی که بزورمان هلاک کنی. آنچه هست این است که تو با ما پیمانی کرده ای و ما نیز پیمان کرده ایم از تو اطاعت کنیم.

حال اگر بر سر پیمان خود بودی، بر سر پیمانیم و اگر نبودی، در پشت سر خود مردانی سخت و نیزه هائی بران داریم.

معاویه گفت: جاریه خداوند امثال ترا زیادت میکند. گفت: اگر سخن گوئی نیز نیک گوی چه نفرین، بر گویندگان خویش محیط همی شود.

مردی به صاحبخانه اش گفت: چوب های سقف این خانه را اصلاح کن چه دائما صدا میکند.

گفت: مترس، چه بدین گونه تسبیح همی کند. گفت: ترسم از این است که رقت قلبشان حاصل شود و به سجود روند.

پادشاهی وزیرش را پرسید: چه چیز بهتر از همه ی چیزهائی ست که خداوند روزی بنده می کند؟

گفت: خردی که با آن بزید. گفت: اگرش نبود. گفت: مالی که عیوبش بپوشاند. پرسید: اگرش نبود: گفت: صاعقه ای که بسوزاندش و مردمان را از دستش برهاند.

ابو ایوب مرزبانی وزیر منصور، هر گاه به محضر منصور فرا خوانده می شد، رنگ می باخت و می لرزید و هنگامی که بیرون می آمد، رنگ به چهره اش برمی گشت.

وی را گفتند: با آن که بسیار نزد خلیفه روی و وی را با تو انسی است، بینیمت که هرگاه نزدش روی، رنگ همی بازی. پاسخ داد: کار من و شما بدان باز و خروس ماند که مناظره می کردند.

باز خروس را گفت: بی وفاتر از تو نسبت به یارانت ندیده ام. چه هنگامی که بیضه ای بیش نیستی همی آورندت و در آغوش مرغانت می نهند.

در دستشان از بیضه بیرون همی آیی و غذایت میدهند تا بزرگ شوی. آن گاه که اگر کسی نزدیکت آید، پرواز می کنی و فریاد برمی آوری.

یا اگر بر دیوار خانه ای که سالها در آن گذرانده ای بر شوی، از آن، بدیوار دیگری می پری. در صورتی که مرا از کوهستان در میانسالی همی گیرند، چشمم برمی بندند و خوراکی اندک می خورانندم.

گاه نمیگذارند بخسبم و یک یا دو روز فراموشم میکنند. سپس برای شکارم رها می کنند. به تنهائی می پرم، شکار را می گیرم و باز می گردم.

خروس گفت: دلیلت از دست شد. چه تو اگر یک بار بازی را بر سیخ روی آتش همی دیدی، هرگز بسویشان باز نمی گشتی. من اما همیشه سیخ های بسیار پر از گوشت خروسان بینم.

ابوایوب سپس گفت: بر خشم دیگری نباید بردبار ماند. شما اگر از منصور آن میدانستید که من میدانم، اگر به محضراتان میخواند، از من بدحال تر همی شدید.

مفسران در مدت آبستنی مریم به عیسی (ع) اختلاف کرده اند. ابن عباس گفته است: همانند دیگر زنان حمل وی نه ماه بوده است. عطاء وابوالعالیه و ضحاک آن مدت را هفت ماه دانسته اند.

عده ای دیگر گفته اند که مدت حمل وی هشت ماه بوده است و هیچ نوزاد هشت ماهه ای جز عیسی (ع) زنده نمانده است. پاره ای نیز آن را شش ماه گفته اند.

اما برخی مدت حمل را سه ساعت دانسته اند، یکساعت حمل برداشتنش، ساعتی دیگر صورت گرفتنش و ساعت سوم بر زمین نهادنش. روایتی از ابن عباس نیز هست که مدت حمل را یکساعت دانسته است.

مسعودی در شرح مقامات آورده است که: هنگامی که مهدی (خلیفه ی عباسی) به بصره وارد شد، ایاس بن معاویه را که نوجوانی بود، دید که پیشاپیش چهار صد تن از عالمان و رداپوشان پیش می آید.

مهدی از کارگزار خویش پرسید: پیرتر از این نوجوان نداشتند که پیشرو خود کنند؟ سپس رو بدو کرد و گفت: ای جوان چند سال داری؟ گفت: خداوند عمر امیر را دراز کند.

من هم سن اسامه بن زیدبن حارثه ام هنگامی که رسول خدا(ص) ویرا فرماندهی سپاهی قرار داد که عمر و ابوبکر نیز در آن بودند. مهدی گفت: پیش آی خداوندت برکت دهاد.

ایاس را روزی دیده بر سه زن افتاده و ایشان از او بیم کردند. ایاس گفت: یکی از ایشان حامله است. دیگری شیرده و سومی دوشیزه است.

هنگامی که معلوم شد همان گونه است، وی را پرسیدند: از کجا دانستی؟ گفت: هنگامی که بیم کردند، یکی از آنها دست بر شکم خود نهاد و دیگری بر سینه اش و آن سه بر شرمگاهی خود.

هم او روزی مردی غریب را دید. گفت: وی غریبی است اهل واسط و مکتب داری است که غلامی سیاه گم کرده است.

هنگامی که دیدند همان گونه است که ایاس گفته، پرسیدند: از کجا این همه دانستی؟ گفت: هنگامی که دیدم وقت راه رفتن بدین سو و آن سو می نگرد دانستم غریب است.

بر دامن جامه اش نیز سرخی گل و خاک واسط را دیدم. نیز از کنار مردم که رد می شد، به کودکان سلام می کرد. صاحبان شکوه نیز نمی نگریست اما سیاهی اگر می دید، نزدیکش می رفت و در او نیک می نگریست.

روش های ترجمه: صلاح صفدی گفت: مترجمان را دو روش است، یکی روش یوحنابن بطریق و ابن ناعمه ی حمصی و جز آنها. و آن این است که به کلمات مفرد یونانی و معنایش می نگرند.

سپس واژه ی مفرد عربی را که در دلالت بدان معنی مترادف آن واژه بود، بجایش می نهند و سپس بسراغ کلمه ی بعدی روند تا سراسر جمله ای که خواهند، ترجمه شود.

این روش، بدو سبب نامناسب است. چرا که از سوئی پاره ای واژه های یونانی در زبان عربی یافت نمی شود و در این گونه ترجمه پاره ای از واژه های یونانی بحال خویش می ماند.

دیگر این که چگونگی ترکیب کلمات در هر زبان با زبان دیگر متفاوت است. همچنین از حیث بکار بردن مجاز که در همه ی زبانها زیاد است نیز نقصی در ترجمه پدید می آید.

روش دوم اما، روش حنین بن اسحاق و جوهری و کسانی جز آنهاست. و آن این که جمله ای تمام خوانده می شود و معنیش در ذهن مترجم پرورده می گردد.

سپس آن معنی را بزبانی دیگر در جمله ای مناسب آن معنی همی ریزد و بدون آن که اعتنا کند که واژه های این دو جمله یکی است یا نه. این روش درست تر است. و بهمین سبب نیز هست که کتابهای حنین بن اسحاق جز در زمینه ریاضی نیازمند پیرایش نیست.

چه کتابهائی که وی در طب، منطق، طبیعی و الهی ترجمه کرده است نیازی به اصلاح ندارد اما ریاضی وی ارزشمند نیست. بهمین سبب کتاب اقلیدس و مجسطی و فاصله ی آن دو را ثابت بن قره حرانی پیراسته است.

خطیب در تاریخ بغداد ذکر کرده است که یحیی بن اکثم را هنگامی که بیست ساله یا در همان حدود بود، بقضاوت بصره منصوب کردند. پاره ای وی را بهر این امر جوان شمردند.

وی گفت: من از عتاب بن اسید روزی که رسول خدا (ص) وی را به قضاوت یمن گسیل داشت بزرگترم. نیز از کعب بن سوید که عمربن خطاب وی را بقضاوت ببصره فرستادهم. مردمان جواب او را دلیل وی برشمردند.

یکی گفت: . . . هرگاه نحوی در توجیه حکم اعراب کلمه ای درمی ماند، گوید: این جا عامل معنوی عمل همی کند.

حکیم را نیز اگر چیزی پرسند که درماند، گوید این از خواص آن چیز است. چنان که مثلا اگر از او خواهیم که علت جذب آهن را بوسیله ی آهن ربا توجیه کند.

در نحو عربی، جز در سه حالت پدید می آید، به واسطه ی حرف جر، به واسطه ی اضافه و به واسطه ی تبعیت. اصل در این سه، جر به حرف جر است، سپس به اضافه و در آخر به تبعیت.

این هر سه در «بسم الله » بترتیب جمع است. چه اسم در آن مجرور به حرف جر است و الله به اضافه و الرحمن به تبعیت.

گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی
و گرنه تف این آتش ترا هیزم کند فردا
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس اندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
سخن کز روی دین گوئی، چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا
شهادت گفتن آن باشد که هم زاول در آشامی
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
نیابی خار و خاشاکی در این ره چون به فراشی
کمر بست و به فرق استاد در حرف شهادت لا
عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیاید چشم نابینا
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان
نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رو پیدا
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آمد
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا
ست در دیده ی من خوب تر از روی سفید
روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه
عزم من بنده چنان است که تا آخر عمر
دارم از بهر شرف خط شریف تو نگاه

صاحب ریحان و ریحان گفت: آغاز عشق هوی است، سپس علاقه، سپس خویشتن داری، سپس وجد، آن گاه عشق.

و عشق واژه برای حالی است میان محبت و شیفتگی که این خود سوزش دل توام با لذتی است که عاشق از آن می برد . . . عشق را طبیبان از جمله ی انواع مالیخولیا دانند.

لیله القدر، این حزم در مراتب اجماع گوید: این که لیله القدر حق است و به هر سالی یک شب است، اجماعی است. پاره ای از فقها لیله القدر را از شبهای رمضان شمرده اند.

پاره ای آن را از ده شب آخر آن ماه خوانده اند. ابن عباس آن را بیست و هفتمین شب رمضان دانسته است به آن سبب که خود بیست و هفتمین واژه ی سوره است.

نیز این که لیله القدر نه حرف دارد و سه بار تکرار شده است که جمعش بیست و هفت می شود. پاره ای گفته اند این شب، یکی از شب های سال است و ویژه ی رمضان یا ماه دیگری نیست.

از ابن مسعود حکایت شده است که کسی که تمام شب های سال را زنده بدارد، آن شب را نیز زنده داشته است. پاره ای گفته اند که پس از پیامبر(ص) شب موصوف برداشته شده است.

و فضل آن بر دیگر شب ها، نزول قرآن در آن است. اما آن کسان که برآنند که لیله القدر در رمضان است، در تعیین آن هشت گونه نظر داده اند. ابن رزین گفته است که شب اول رمضان است.

حسن بصری گفته است هفدهمین شب رمضان است. انس گفته است نوزدهمین است. محمد بن اسحاق بیست و یکمین را معتقد است.

ابن عباس بیست و هفتمین را باور دارد و پدرم (پدر مولف) بیست و سه را میداند و ابن مسعود بیست و چهار را. ابوذر غفاری بیست و پنجمین شب را معتقد است.

کسی که معتقد است لیله القدر ویژه ی رمضان نیست، اگر بزن خویش گوید توبه لیله القدر مطلقه ای، آن زن تا زمانی که یک سال بگذرد، مطلقه نیست. زیرا در این صورت فقط یقینا آن شب گذشته است.

چه نکاح امری یقینی است که جز با یقین دیگر زایل نمی شود و بودن لیله القدر در رمضان مردد است. اما در این اجتهاد نکته ای است. چه احادیث صحیح به خبر واحد هم ثابت می شود و واجب العمل است.

در زمینه ی نامگزاری این شب به لیله القدر نیز وجوه مختلفی ذکر شده است: یکی آن که این شب، شب ارزیابی امور و احکام است.

عطا از ابن عباس روایت کرده است که خداوند در این شب رزق و احیاء و اموات هر سال را تقدیر همی فرماید. نیز گفته اند که قدر بمعنی تنگی است یعنی در آن شب زمین بر فرشتگانی که طی آن فرود میآیند تنگ می شود.

نیز گویند که قدر در این جا ویژه ی کسی است که به اطاعت پرداخته است و به قدر و شرف رسیده است. نیز گفته اند که آن شب را از آن رو شب قدر گفته اند که در آن کتابی با شرف و قدر بسیار نزول یافته است. جز این ها نیز گفته شده است:

اکنون بدان که خداوند تبارک و تعالی در این شب تقدیر تازه ای نمی فرماید. چه تقدیرات خداوندی قبل از خلق آسمان ها و زمین در ازل پدید آمده است. و مراد از آن چه گذشت، اظهار آن تقدیرات است. (از شرح لامیه العجم صفدی).

اگر مرا مالی است، زچه رو حفظش کنم، هرگز مباد که بخیلی بدنیا سروری کند.

کسی را که روزی ثروتی است، بجان خودم شایسته است که جود ورزد.

آرزوهایشان را چنان گوارا دانند که اگر نیز بقتل رسند، از دنیا مایوس نشوند.

آن گاه که نیزه ی دشمنان از خونم سیراب شد و از شمشیرا خونم همی چکید، ترا بیاد آوردم. دلم خواست شمشیرها را ببوسم، چرا که برق آنها، مرا بیاد لبخند دهان تو همی انداخت.

کسوف هرگز به پوشاندن طلعت خورشید توانا نیست. هر چه هست پندار چشم ماست.

هرگز آفاق را طواف نکرده ام مگر آن که بین تمام مردمان، دلخواهم شما بودید.

راستی را تمام کوششم وصال شما بود و آنچه مرا در آن بینید، تنها کار روزگار است.

هر گاه که بسویتان می آیم، مرا واپس میراند، از این رو سیرم بستارگان می ماند.

چه ستاره را مقصد اگر مشرق دور بود، چشم آدمیانش رو به مغرب همی بیند.

پدرم فدای دلدار باد. در کسوت بیگانگان بدیدارم آمد اما سخن چینان پدیدار شدند و او بگریخت.

مثل من و او و سخن چینان مثال آرزو و آرزومندی است که قضا بینشان حائل شود.

بسا منکر که آمد تیغ در مشت
مرازد تیغ وشمع خویش را کشت
بسا دانا که از من گشت خاموش
درازیش از زبان آمد سوی گوش
من از دامن چو دریا ریخته در
گریبانم ز سنگ طفل ها پر

روز پیروزی ستمدیده بر ستمکار، بسا سخت تر از روز پیروزی ستمکار بر ستمدیده بود.

پادشاهی گفت: من از این که کسی را که یاوری جز خداوند ندارد، ستم کنم، شرمم می آید.

صوفئی را گذر به کسی افتاد که به امر حجاج بدارش آویخته بودند. گفت: خداوندا، بردباری تو بر ستمکاران، ستمدیدگان را بیش زیان رساند. در خواب دید اما که روز رستاخیز فرا رسیده است.

و او خود گوئی به بهشت شده و آن مصلوب را در اعلی علیین بیند. ناگاه منادئی ندا سرداد که: بردباری من بر ستمکاران، ستمدیدگان را به اعلی علیین همی رساند.

پیش از آن که احمد بن طولون دادگری پیشه کند، ستم بسیار می کرد. مردم از ستم وی به سیده نفیسه شکایت بردند. بانو پرسید: کی برخواهد نشست؟ گفتند: فردا. وی کاغذی بنوشت و بر سر راه احمد بایستاد و فریاد برآورد: هان احمد بن طولون.

هنگامی که احمد او را دید، بشناخت، از اسب فرود آمد و آن رقعه بگرفت و بخواند. دید در آن نوشته است: پادشاهی یافتید، مردگان را اسیر ساختید، قدرت یافتید، زورمندی بکار بردید.

حکومتتان دادند، ستم روا داشتید. روزیتان فراوان دادند، روزی مردمان ببریدید. در صورتی که نیک میدانید که تیره آه سخت دلدوز است به ویژه اگر از دلهائی برخیزد که شما به دردشان آورده اید و اجسامی که شما عریانشان ساخته اید.

هر چه خواهید کنید، چه ما بردباریم. بیداد کنید چه ما بخدا پناه بریم. ظلم کنید، ما به تظلم برخواهیم خاست. وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. گویند احمد از همان دم دادگری پیشه کرد.

ابراهیم خواص گفت: دل را سه داروست، خواندن قرآن به اندیشه، خالی نگاه داشتن شکم و شب زنده داشتن زاری سحرگاه و همنشینی نیکان.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفته اند که کسی نزد دشمنی نصرانی شد و او را گفت: خدا عمرت را دراز کناد. چشمت را استقرار دهاد و روز من قبل از تو نهاد. بخدا سوگند آنچه ترا شاد می کند، مرا نیز شاد همی کند.
هوش مصنوعی: داستانی روایت شده که شخصی به دیدار دشمن نصرانی خود رفت و به او گفت: امیدوارم که خدا عمری طولانی به تو دهد، چشمانت را روشن کند و روزهای خوشی را قبل از من به تو بدهد. به خدا قسم، هر چیزی که تو را خوشحال می‌کند، مرا نیز شاد می‌سازد.
مرد، در پاسخ دعاهای او بوی احسان کرد و فرمان داد صله اش دهند. و از لحن سخن وی ندانست که وی بدان گونه نفرینش کرده است.
هوش مصنوعی: مرد در پاسخ به دعاهای او با نیکی رفتار کرد و دستور داد که به او پاداش داده شود. اما از لحن کلام او متوجه نشد که در واقع او او را نفرین کرده است.
چرا که آن مرد «خدا عمرت را دراز کناد» را از آن رو گفته بود که با طول زندگانی وی جزیه ی بیشتری به مسلمانان بدهد. و منظورش از «چشمت را استقرار دهاد» آن بود که چشم وی از حرکت بماند و کور شود.
هوش مصنوعی: آن مرد گفت: «خدا عمرت را دراز کند» تا در طول زندگیش مالیات بیشتری به مسلمانان پرداخت کند. همچنین وقتی گفت «چشمت را ثابت کند»، منظورش این بود که چشم او دیگر حرکت نکند و کور شود.
و غرضش از «روز من قبل از تو نهاد» آن بود که روز ورود من به فردوس پیش از تو به جهنم باشد. نیز غرضش از این که آنچه ترا شاد می کند، مرا نیز شاد همی کند آن بود که سلامت همچنان که مخاطب را شاد می کرد، وی را نیز مسرور می داشت.
هوش مصنوعی: هدف او از بیان «روز من پیش از تو قرار داده شد» این بود که روز ورود من به بهشت، قبل از روز تو به جهنم باشد. همچنین، دلیل او از اینکه می‌گوید آنچه تو را شاد می‌کند، مرا نیز شاد می‌سازد، این بود که سلامت نه‌تنها مخاطب را خوشحال می‌کرد، بلکه خودش را نیز خوشنود می‌ساخت.
حکایت کرده اند که مردی شاعر را، دشمنی بود. روزی به سفر، دشمن خویش در کنار خود یافت و دانست که خواهدش کشت.
هوش مصنوعی: روزی مردی که شاعر بود، با یک دشمن خود روبرو شد. او به سفر رفته بود و متوجه شد که دشمنش قصد دارد او را به قتل برساند.
از این رو وی را گفت: ای فلان من دانم که مرگم فرا رسیده است. اما تو را به خدا سوگند می دهم که اگر مرا کشتی، بدر خانه ی من رو و این مصراع را برخوان که:
هوش مصنوعی: بنابراین به او گفت: ای فلان، من می‌دانم که مرگم نزدیک است. اما تو را به خدا قسم می‌دهم که اگر مرا کشتی، به در خانه‌ام برو و این شعر را بخوان که:
«هان دختران، بدانید که پدرتان »
هوش مصنوعی: «ای دختران، توجه داشته باشید که پدرتان...»
شاعر را دو دختر بود که پس از آن که آن مرد، بدر خانه ی ایشان آن مصراع خواند، مصراع دیگرش را خواندند که:
هوش مصنوعی: شاعر دو دختر داشت. پس از اینکه آن مرد، شعری را در برابر خانه آن‌ها خواند، دختران او مصراع دیگری از شعر را خواندند که:
«بقتل رسیده از آنکس که آمده است، خون بهایش بستانید»
هوش مصنوعی: از شخصی که به قتل رسیده است، خون بهای او را طلب کنید.
و در مرد آویختند و بنزد حاکمش بردند. حاکم از او باز پرسید تا سرانجام اعتراف کرد و حاکم دستور داد بازای قتل آن مرد بکشتندش.
هوش مصنوعی: او را دستگیر کرده و به نزد حاکم بردند. حاکم از او سوال کرد تا آنکه در نهایت اعتراف کرد و حاکم دستور داد تا به خاطر قتل آن مرد، او را نیز به قتل برسانند.
معاویه، جاریه بن قدامه را گفت: قبیله ی تو، چسان ترا خوار دانسته اند که جاریه (کنیزک) نامیده اندت؟ گفت: «قبیله ی تو چسان خوارت داشته اند که معاویه (ماده سگی که بسیار عوعو کند) نامیده اندت؟
هوش مصنوعی: معاویه به جاریه بن قدامه گفت: قبله‌ات چگونه تو را خوار دانسته که تو را جاریه (کنیزک) می‌نامند؟ جاریه پاسخ داد: «قبیله‌ی تو چگونه تو را خوار دانسته‌اند که تو را معاویه (که به معنی ماده سگی است که زیاد پارس می‌کند) نامیده‌اند؟»
معاویه گفت: ساکت شو ای بی مادر! گفت: مگر تو مرا زادی که بی مادرم خوانی؟ بخدا سوگند دلهای بغض آلود ما نسبت به تو هنوز در سینه می تپد، و شمشیرهائی که با تو به آن ها جنگیده ایم، در دست هایمان است.
هوش مصنوعی: معاویه گفت: ساکت شو ای بی مادر! او پاسخ داد: آیا تو مرا به دنیا آورده‌ای که من را بی مادر خطاب می‌کنی؟ به خدا قسم، احساسات تلخ و خشمگین ما نسبت به تو هنوز در دل‌های‌مان وجود دارد و شمشیرهایی که با آن‌ها با تو جنگیده‌ایم، در دستان‌مان است.
تورا نه قدرتی ضد ماست نه توانی که بزورمان هلاک کنی. آنچه هست این است که تو با ما پیمانی کرده ای و ما نیز پیمان کرده ایم از تو اطاعت کنیم.
هوش مصنوعی: تو نه قدرتی داری که ما را نابود کنی و نه توانی برای آسیب رساندن به ما. آنچه واقعی است این است که تو با ما قراردادی بسته‌ای و ما نیز توافق کرده‌ایم که از تو پیروی کنیم.
حال اگر بر سر پیمان خود بودی، بر سر پیمانیم و اگر نبودی، در پشت سر خود مردانی سخت و نیزه هائی بران داریم.
هوش مصنوعی: اگر به وعده‌ای که داده‌ای پایبند بودی، ما هم به وعده‌مان وفادار خواهیم ماند؛ اما اگر نباشی، در پس‌زمینه خود مردانی قوی و نیزه‌هایی تیز در اختیار داریم.
معاویه گفت: جاریه خداوند امثال ترا زیادت میکند. گفت: اگر سخن گوئی نیز نیک گوی چه نفرین، بر گویندگان خویش محیط همی شود.
هوش مصنوعی: معاویه گفت: خداوند افرادی مانند تو را بیشتر می‌کند. او پاسخ داد: اگر بخواهی سخنی بگویی، خوب است که سخن نیک بگویی؛ زیرا نفرین بر کسانی که سخن می‌گویند بر خودشان هم برمی‌گردد.
مردی به صاحبخانه اش گفت: چوب های سقف این خانه را اصلاح کن چه دائما صدا میکند.
هوش مصنوعی: مردی به صاحبخانه‌اش گفت: "لطفاً تیرک‌های سقف این خانه را تعمیر کن، چون دائم صدا می‌دهد."
گفت: مترس، چه بدین گونه تسبیح همی کند. گفت: ترسم از این است که رقت قلبشان حاصل شود و به سجود روند.
هوش مصنوعی: او گفت: نگران نباش، چون اینگونه هم تسبیح می‌گوید. اما او افزود: من از این می‌ترسم که احساساتی شوند و به سجده بیفتند.
پادشاهی وزیرش را پرسید: چه چیز بهتر از همه ی چیزهائی ست که خداوند روزی بنده می کند؟
هوش مصنوعی: پادشاه از وزیرش پرسید: چه چیزی از تمام نعمت‌هایی که خداوند به بندگانش می‌دهد، بهتر است؟
گفت: خردی که با آن بزید. گفت: اگرش نبود. گفت: مالی که عیوبش بپوشاند. پرسید: اگرش نبود: گفت: صاعقه ای که بسوزاندش و مردمان را از دستش برهاند.
هوش مصنوعی: او گفت: خردی که با آن زندگی کنی. پرسیدند: اگر این خرد وجود نداشته باشد چه؟ او پاسخ داد: مالی که عیوبش را بپوشاند. باز پرسیدند: اگر آن هم نباشد؟ او گفت: مثل صاعقه‌ای که آن را بسوزاند و مردم را از دست آن نجات دهد.
ابو ایوب مرزبانی وزیر منصور، هر گاه به محضر منصور فرا خوانده می شد، رنگ می باخت و می لرزید و هنگامی که بیرون می آمد، رنگ به چهره اش برمی گشت.
هوش مصنوعی: ابو ایوب مرزبانی، که وزیر منصور بود، هر بار که به حضور منصور می‌رفت، دچار اضطراب می‌شد و رنگش می‌پرید. اما وقتی که از آنجا خارج می‌شد، دوباره رنگ به صورتش برمی‌گشت.
وی را گفتند: با آن که بسیار نزد خلیفه روی و وی را با تو انسی است، بینیمت که هرگاه نزدش روی، رنگ همی بازی. پاسخ داد: کار من و شما بدان باز و خروس ماند که مناظره می کردند.
هوش مصنوعی: به او گفتند: با اینکه تو خیلی به خلیفه نزدیک هستی و او به تو محبت دارد، ما می‌بینیم که هر وقت نزد او می‌روی، رنگت عوض می‌شود. او پاسخ داد: وضعیت من و شما شبیه به بحث و مشاجره‌ای است که مرغ و خروس با هم دارند.
باز خروس را گفت: بی وفاتر از تو نسبت به یارانت ندیده ام. چه هنگامی که بیضه ای بیش نیستی همی آورندت و در آغوش مرغانت می نهند.
هوش مصنوعی: باز به خروس گفت: تا به حال کسی را مانند تو که چنین نسبت به دوستانش بی وفا باشد ندیده‌ام. حتی زمانی که فقط یک تخم هستی، آنها تو را می‌آورند و در آغوش پرندگان دوستت می‌گذارند.
در دستشان از بیضه بیرون همی آیی و غذایت میدهند تا بزرگ شوی. آن گاه که اگر کسی نزدیکت آید، پرواز می کنی و فریاد برمی آوری.
هوش مصنوعی: در دستان آنها، تو به دنیا می‌آیی و برادران یا خواهرانت به تو خوراک می‌دهند تا بزرگ شوی. زمانی که کسی به تو نزدیک می‌شود، تو پرواز می‌کنی و صدایت را بلند می‌کنی.
یا اگر بر دیوار خانه ای که سالها در آن گذرانده ای بر شوی، از آن، بدیوار دیگری می پری. در صورتی که مرا از کوهستان در میانسالی همی گیرند، چشمم برمی بندند و خوراکی اندک می خورانندم.
هوش مصنوعی: اگر بر دیوار خانه‌ای که سال‌ها در آن زندگی کرده‌ای، بیفتی، از آن به دیوار دیگری می‌افتی. اگر مرا در میانسالی از کوهستان بگیرند، چشمانم را می‌بندند و تنها خوراکی کمی به من می‌دهند.
گاه نمیگذارند بخسبم و یک یا دو روز فراموشم میکنند. سپس برای شکارم رها می کنند. به تنهائی می پرم، شکار را می گیرم و باز می گردم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات اجازه نمی‌دهند بخوابم و یک یا دو روز فراموشم می‌کنند. سپس برای شکارم آزاد می‌کنند. به‌تنهایی پرواز می‌کنم، شکار را می‌گیرم و به خانه برمی‌گردم.
خروس گفت: دلیلت از دست شد. چه تو اگر یک بار بازی را بر سیخ روی آتش همی دیدی، هرگز بسویشان باز نمی گشتی. من اما همیشه سیخ های بسیار پر از گوشت خروسان بینم.
هوش مصنوعی: خروس گفت: دلیل تو از بین رفت. اگر یک بار هم که شده به بازی روی سیخ بر آتش نگاه کرده بودی، هرگز به آن‌ها باز نمی‌گشتی. اما من همیشه سیخ‌های زیادی را می‌بینم که پر از گوشت خروس هستند.
ابوایوب سپس گفت: بر خشم دیگری نباید بردبار ماند. شما اگر از منصور آن میدانستید که من میدانم، اگر به محضراتان میخواند، از من بدحال تر همی شدید.
هوش مصنوعی: ابوایوب سپس گفت: نباید در برابر خشم دیگران صبر کرد. اگر شما چیزی از منصور می‌دانستید که من می‌دانم، اگر او این موضوع را برای شما بازگو می‌کرد، حالتان بدتر از من می‌شد.
مفسران در مدت آبستنی مریم به عیسی (ع) اختلاف کرده اند. ابن عباس گفته است: همانند دیگر زنان حمل وی نه ماه بوده است. عطاء وابوالعالیه و ضحاک آن مدت را هفت ماه دانسته اند.
هوش مصنوعی: مفسران در مورد مدت بارداری مریم و عیسی (ع) نظریات مختلفی دارند. ابن عباس معتقد است که مدت بارداری او مانند سایر زنان نه ماه بوده است. اما عطاء، ابوالعالیه و ضحاک این مدت را هفت ماه می‌دانند.
عده ای دیگر گفته اند که مدت حمل وی هشت ماه بوده است و هیچ نوزاد هشت ماهه ای جز عیسی (ع) زنده نمانده است. پاره ای نیز آن را شش ماه گفته اند.
هوش مصنوعی: برخی دیگر بر این باورند که مدت بارداری او هشت ماه بوده است و هیچ نوزاد هشت ماهه‌ای، به جز عیسی (ع)، زنده نمانده است. عده‌ای هم مدت بارداری او را شش ماه اعلام کرده‌اند.
اما برخی مدت حمل را سه ساعت دانسته اند، یکساعت حمل برداشتنش، ساعتی دیگر صورت گرفتنش و ساعت سوم بر زمین نهادنش. روایتی از ابن عباس نیز هست که مدت حمل را یکساعت دانسته است.
هوش مصنوعی: برخی افراد مدت بارداری را سه ساعت می‌دانند که شامل یک ساعت برای حمل، یک ساعت برای به دنیا آمدن و ساعت سوم برای قرار دادن نوزاد بر زمین است. همچنین داستانی از ابن عباس وجود دارد که مدت بارداری را یک ساعت ذکر کرده است.
مسعودی در شرح مقامات آورده است که: هنگامی که مهدی (خلیفه ی عباسی) به بصره وارد شد، ایاس بن معاویه را که نوجوانی بود، دید که پیشاپیش چهار صد تن از عالمان و رداپوشان پیش می آید.
هوش مصنوعی: مسعودی در توضیحات خود اشاره کرده است که وقتی مهدی، خلیفه عباسی، به بصره رسید، نوجوانی به نام ایاس بن معاویه را دید که همراه با چهارصد نفر از دانشمندان و عالمان در حال آمدن بود.
مهدی از کارگزار خویش پرسید: پیرتر از این نوجوان نداشتند که پیشرو خود کنند؟ سپس رو بدو کرد و گفت: ای جوان چند سال داری؟ گفت: خداوند عمر امیر را دراز کند.
هوش مصنوعی: مهدی از نماینده‌اش پرسید: آیا نوجوانی پیرتر از این فرد ندارید که بتوانیم به عنوان پیشرو انتخاب کنیم؟ سپس به جوان نگاه کرد و پرسید: چند سال داری؟ جوان پاسخ داد: خدایا، عمر فرمانروا را طولانی کن.
من هم سن اسامه بن زیدبن حارثه ام هنگامی که رسول خدا(ص) ویرا فرماندهی سپاهی قرار داد که عمر و ابوبکر نیز در آن بودند. مهدی گفت: پیش آی خداوندت برکت دهاد.
هوش مصنوعی: من هم سن اسامه بن زید هستم، زمانی که پیامبر (ص) او را به عنوان فرمانده یک سپاه منصوب کرد که عمر و ابوبکر هم در آن حضور داشتند. مهدی گفت: به جلو بیا و خداوندت برکت دهد.
ایاس را روزی دیده بر سه زن افتاده و ایشان از او بیم کردند. ایاس گفت: یکی از ایشان حامله است. دیگری شیرده و سومی دوشیزه است.
هوش مصنوعی: روزی ایاس به سه زن برخورد کرد که از او ترسیده بودند. ایاس گفت: یکی از آن‌ها باردار است، دیگری در حال شیردهی و سومی دختر جوانی است.
هنگامی که معلوم شد همان گونه است، وی را پرسیدند: از کجا دانستی؟ گفت: هنگامی که بیم کردند، یکی از آنها دست بر شکم خود نهاد و دیگری بر سینه اش و آن سه بر شرمگاهی خود.
هوش مصنوعی: زمانی که مشخص شد که قضیه به این شکل است، از او پرسیدند: چطور متوجه شدی؟ او پاسخ داد: وقتی که ترسیدند، یکی از آن‌ها دستش را بر شکمش گذاشت، دیگری دستش را بر سینه‌اش و آن سه نفر هم بر ناحیه شرمگاهیشان.
هم او روزی مردی غریب را دید. گفت: وی غریبی است اهل واسط و مکتب داری است که غلامی سیاه گم کرده است.
هوش مصنوعی: او روزی مردی غریب را دید و گفت: این مرد اهل واسط است و معلمی می‌کند، اما غلامی سیاه پوست را گم کرده است.
هنگامی که دیدند همان گونه است که ایاس گفته، پرسیدند: از کجا این همه دانستی؟ گفت: هنگامی که دیدم وقت راه رفتن بدین سو و آن سو می نگرد دانستم غریب است.
هوش مصنوعی: وقتی دیدند که واقعا همانطور است که ایاس گفته بود، از او پرسیدند که از کجا این همه اطلاعات دارد؟ او پاسخ داد: وقتی دیدم که او هنگام رفتن به این طرف و آن طرف نگاه می‌کند، فهمیدم که او بیگانه است.
بر دامن جامه اش نیز سرخی گل و خاک واسط را دیدم. نیز از کنار مردم که رد می شد، به کودکان سلام می کرد. صاحبان شکوه نیز نمی نگریست اما سیاهی اگر می دید، نزدیکش می رفت و در او نیک می نگریست.
هوش مصنوعی: بر روی لباس او نشانه‌هایی از گل و خاک واسط دیده می‌شد. او همچنین در حین عبور از کنار مردم، به بچه‌ها سلام می‌کرد. افرادی که به نوعی با شکوهمند بودند، به اطراف نمی‌نگریستند، اما اگر چیزی تیره مشاهده می‌کردند، نزدیک می‌شدند و به دقت به آن نگاه می‌کردند.
روش های ترجمه: صلاح صفدی گفت: مترجمان را دو روش است، یکی روش یوحنابن بطریق و ابن ناعمه ی حمصی و جز آنها. و آن این است که به کلمات مفرد یونانی و معنایش می نگرند.
هوش مصنوعی: صلاح صفدی اشاره کرد که مترجمان برای ترجمه دو روش دارند. یکی از این روش‌ها مربوط به یوحنابن بطریق و ابن ناعمه ی حمصی و دیگران است. این روش به این صورت است که مترجمان به کلمات جداگانه یونانی و معانی آن‌ها توجه می‌کنند.
سپس واژه ی مفرد عربی را که در دلالت بدان معنی مترادف آن واژه بود، بجایش می نهند و سپس بسراغ کلمه ی بعدی روند تا سراسر جمله ای که خواهند، ترجمه شود.
هوش مصنوعی: سپس واژه‌ی مفرد عربی که معنی مشابهی با کلمه مورد نظر دارد را جایگزین می‌کنند و بعد به کلمه‌ی بعدی می‌روند تا کل جمله‌ای که می‌خواهند ترجمه شود، کامل شود.
این روش، بدو سبب نامناسب است. چرا که از سوئی پاره ای واژه های یونانی در زبان عربی یافت نمی شود و در این گونه ترجمه پاره ای از واژه های یونانی بحال خویش می ماند.
هوش مصنوعی: این روش به دلایلی مناسب نیست. از یک طرف، برخی واژه‌های یونانی در زبان عربی وجود ندارند و در این نوع ترجمه، برخی از واژه‌های یونانی به حال خود باقی می‌مانند.
دیگر این که چگونگی ترکیب کلمات در هر زبان با زبان دیگر متفاوت است. همچنین از حیث بکار بردن مجاز که در همه ی زبانها زیاد است نیز نقصی در ترجمه پدید می آید.
هوش مصنوعی: ترکیب کلمات در هر زبان با زبان‌های دیگر تفاوت دارد. به علاوه، استفاده از مجاز که در تمام زبان‌ها رایج است، می‌تواند باعث مشکلاتی در ترجمه شود.
روش دوم اما، روش حنین بن اسحاق و جوهری و کسانی جز آنهاست. و آن این که جمله ای تمام خوانده می شود و معنیش در ذهن مترجم پرورده می گردد.
هوش مصنوعی: روش دوم مربوط به حنین بن اسحاق، جوهری و دیگران است. در این روش، یک جمله به طور کامل خوانده می‌شود و سپس معنای آن در ذهن مترجم پرورش می‌یابد.
سپس آن معنی را بزبانی دیگر در جمله ای مناسب آن معنی همی ریزد و بدون آن که اعتنا کند که واژه های این دو جمله یکی است یا نه. این روش درست تر است. و بهمین سبب نیز هست که کتابهای حنین بن اسحاق جز در زمینه ریاضی نیازمند پیرایش نیست.
هوش مصنوعی: سپس آن مفهوم را به زبانی دیگر بیان می‌کند و به این نکته توجه نمی‌کند که آیا واژه‌های این دو جمله شبیه هم هستند یا نه. این روش دقیق‌تری است. به همین دلیل، آثار حنین بن اسحاق در زمینه‌های غیر از ریاضی نیاز به اصلاح و ویرایش ندارند.
چه کتابهائی که وی در طب، منطق، طبیعی و الهی ترجمه کرده است نیازی به اصلاح ندارد اما ریاضی وی ارزشمند نیست. بهمین سبب کتاب اقلیدس و مجسطی و فاصله ی آن دو را ثابت بن قره حرانی پیراسته است.
هوش مصنوعی: برخی از کتاب‌هایی که او در زمینه‌های طب، منطق، علوم طبیعی و الهی ترجمه کرده، نیازی به اصلاح ندارند، اما آثارش در ریاضیات از ارزش بالایی برخوردار نیستند. به همین دلیل، او به ویرایش کتاب‌های اقلیدس و مجسطی و همچنین فاصلۀ بین این دو پرداخته است.
خطیب در تاریخ بغداد ذکر کرده است که یحیی بن اکثم را هنگامی که بیست ساله یا در همان حدود بود، بقضاوت بصره منصوب کردند. پاره ای وی را بهر این امر جوان شمردند.
هوش مصنوعی: در تاریخ بغداد آمده است که یحیی بن اکثم هنگامی که حدود بیست سال داشت، به عنوان قاضی بصره منصوب شد. برخی او را برای این مقام جوان می‌دانستند.
وی گفت: من از عتاب بن اسید روزی که رسول خدا (ص) وی را به قضاوت یمن گسیل داشت بزرگترم. نیز از کعب بن سوید که عمربن خطاب وی را بقضاوت ببصره فرستادهم. مردمان جواب او را دلیل وی برشمردند.
هوش مصنوعی: او گفت: من از عتاب بن اسید بزرگتر هستم، روزی که پیامبر (ص) او را به عنوان قاضی به یمن فرستاد. همچنین از کعب بن سوید که عمر بن خطاب او را به قضاوت در بصره فرستاد. مردم به این پاسخ او اشاره کردند و آن را دلیلی برای او برشمردند.
یکی گفت: . . . هرگاه نحوی در توجیه حکم اعراب کلمه ای درمی ماند، گوید: این جا عامل معنوی عمل همی کند.
هوش مصنوعی: یکی گفت: هر زمان که نحوی در توضیح حکم اعراب یک کلمه دچار ابهام شود، می‌گوید: در اینجا، عامل معنوی اثرگذار است.
حکیم را نیز اگر چیزی پرسند که درماند، گوید این از خواص آن چیز است. چنان که مثلا اگر از او خواهیم که علت جذب آهن را بوسیله ی آهن ربا توجیه کند.
هوش مصنوعی: اگر از یک حکیم سؤالی بکنند که نتواند به آن پاسخ دهد، ممکن است بگوید که این موضوع به ویژگی‌های آن چیز مربوط می‌شود. برای مثال، اگر از او بخواهیم که دلیل جذب آهن به وسیله آهن‌ربا را توضیح دهد.
در نحو عربی، جز در سه حالت پدید می آید، به واسطه ی حرف جر، به واسطه ی اضافه و به واسطه ی تبعیت. اصل در این سه، جر به حرف جر است، سپس به اضافه و در آخر به تبعیت.
هوش مصنوعی: در دستور زبان عربی، سه مورد خاص وجود دارد که این موضوع مطرح می‌شود: یکی از طریق حرف جر، دیگری از طریق اضافه و سوم از طریق تبعیت. در این زمینه، اولویت به حرف جر داده می‌شود، سپس اضافه و در نهایت تبعیت.
این هر سه در «بسم الله » بترتیب جمع است. چه اسم در آن مجرور به حرف جر است و الله به اضافه و الرحمن به تبعیت.
هوش مصنوعی: این سه کلمه در عبارت «بسم الله» به شکل جمع بیان شده‌اند. زیرا واژه «اسم» در این عبارت به حرف جر متصل است، در حالی که «الله» به عنوان یک اسم مقام‌دار به کار رفته و «الرحمن» نیز به تبع آن قرار دارد.
گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی
و گرنه تف این آتش ترا هیزم کند فردا
هوش مصنوعی: اگر امروز خود را از آتش شهوت رها کنی، بی‌شک نجات پیدا می‌کنی و اگر نتوانی، این آتش به زودی تو را نابود خواهد کرد.
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس اندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
هوش مصنوعی: زمانی که علم و دانش را با حرص و ولع به دست می‌آوری، باید در شب مانند دزدی که با چراغ می‌آید، از ترس دزدیده شدن، بیشتر محتاط و دقیق باشی تا بهترین چیزها را به دست آوری.
سخن کز روی دین گوئی، چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا
هوش مصنوعی: اگر از روی دیانت و ایمان سخن بگویی، چه به زبان عبری باشد چه به زبان سریانی، مهم نیست که در کجا به دنبال حقیقت و حق هستی، چه در جابلقا و چه در جابلسا.
شهادت گفتن آن باشد که هم زاول در آشامی
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
هوش مصنوعی: شهادت دادن به این معناست که مانند زاول، که از همه چیز بهره‌مند است، بتوانی تمامی حقیقت‌ها و واقعیت‌های وجود را با قدرت و عظمت بیان کنی. شبیه به نهنگ، که به‌واسطه قدرتش در آب‌ها شنا می‌کند و بر همه چیز تسلط دارد.
نیابی خار و خاشاکی در این ره چون به فراشی
کمر بست و به فرق استاد در حرف شهادت لا
هوش مصنوعی: در این مسیر، هنگامی که کسی عزم راسخ و تصمیم جدی بگیرد، هیچ چیز ناچیز و بی‌ارزشی نمی‌تواند مانع او شود و او به راحتی بر مشکلات فائق می‌آید و به تلاشش ادامه می‌دهد.
عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
هوش مصنوعی: زمانی که عروس قرآن، زینت و زیبایی خود را نمایان کند، آن وقت است که دارالملک ایمان، خالص و آزاد از هرگونه شلوغی و هیاهو به تصویر کشیده می‌شود.
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیاید چشم نابینا
هوش مصنوعی: شگفتی نیست اگر نصیبت از قرآن فقط به یک تصویر محدود باشد، زیرا مانند کسی که چشمش نابینا است، از خورشید تنها گرما را حس می‌کند و نمی‌تواند زیبایی آن را ببیند.
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان
نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رو پیدا
هوش مصنوعی: اگر به انصاف رفتار کنی، طبیعت خوب و درست را می‌بینی؛ اما اگر در دل خود نیرنگ داشته باشی، هرگز نمی‌توانی حقیقت را مشاهده کنی. در واقع، اگر قلبت خالص باشد، زیبایی‌ها و نیکی‌ها در چهره‌ات نمایان می‌شود.
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آمد
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا
هوش مصنوعی: وقتی که دانشی داری، مانند دانایان عمل کن و به خدمت بپرداز. زیرا ناپسند است که چینیان احرامی بپوشند و کسی از مکی‌ها در سرزمین بطحا در خواب باشد.
ست در دیده ی من خوب تر از روی سفید
روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه
هوش مصنوعی: در چشمان من، زیبایی تو از روی سفیدی‌ات بیشتر است؛ زیرا کلامی که بر روی کاغذ نوشته‌ای، به رنگ سیاه درآمده است.
عزم من بنده چنان است که تا آخر عمر
دارم از بهر شرف خط شریف تو نگاه
هوش مصنوعی: من تصمیمم این است که تا آخر عمر، برای حفظ اعتبار و شرافت نام تو تلاش کنم و همیشه به آن توجه داشته باشم.
صاحب ریحان و ریحان گفت: آغاز عشق هوی است، سپس علاقه، سپس خویشتن داری، سپس وجد، آن گاه عشق.
هوش مصنوعی: عشق از یک نوع هوس و تمایل شروع می‌شود، بعد به علاقه‌مندی تبدیل می‌شود، سپس به خودداری و مهار کردن احساسات می‌رسد. در نهایت، این مراحل به وجد و شوری درونی منجر می‌شود که به عشق واقعی می‌انجامد.
و عشق واژه برای حالی است میان محبت و شیفتگی که این خود سوزش دل توام با لذتی است که عاشق از آن می برد . . . عشق را طبیبان از جمله ی انواع مالیخولیا دانند.
هوش مصنوعی: عشق، واژه‌ای است که حالتی میان محبت و شیفتگی را توصیف می‌کند. این حالت شامل سوزش دل و در عین حال لذتی است که عاشق تجربه می‌کند. برخی از پزشکان عشق را به عنوان نوعی بیماری روانی معرفی کرده‌اند.
لیله القدر، این حزم در مراتب اجماع گوید: این که لیله القدر حق است و به هر سالی یک شب است، اجماعی است. پاره ای از فقها لیله القدر را از شبهای رمضان شمرده اند.
هوش مصنوعی: لیله القدر، که به معنی شب قدر است، در متون دینی به حق شناخته شده و اجماعی بر این است که این شب در هر سال وجود دارد. برخی از فقها نیز لیله القدر را از شب‌های ماه رمضان به شمار آورده‌اند.
پاره ای آن را از ده شب آخر آن ماه خوانده اند. ابن عباس آن را بیست و هفتمین شب رمضان دانسته است به آن سبب که خود بیست و هفتمین واژه ی سوره است.
هوش مصنوعی: برخی از علماء گفته‌اند که این شب در ده شب آخر آن ماه قرار دارد. ابن عباس نیز معتقد است که این شب مربوط به بیست و هفتمین شب رمضان است، زیرا این عدد به عنوان بیست و هفتمین واژه در سوره ذکر شده است.
نیز این که لیله القدر نه حرف دارد و سه بار تکرار شده است که جمعش بیست و هفت می شود. پاره ای گفته اند این شب، یکی از شب های سال است و ویژه ی رمضان یا ماه دیگری نیست.
هوش مصنوعی: همچنین گفته شده است که لیله القدر کلمه‌ای است که هیچ حرفی ندارد و سه بار تکرار شده است که مجموع آن به بیست و هفت می‌رسد. برخی افراد اعتقاد دارند که این شب، یکی از شب‌های سال است و مختص به ماه رمضان یا ماه دیگری نمی‌باشد.
از ابن مسعود حکایت شده است که کسی که تمام شب های سال را زنده بدارد، آن شب را نیز زنده داشته است. پاره ای گفته اند که پس از پیامبر(ص) شب موصوف برداشته شده است.
هوش مصنوعی: از ابن مسعود نقل شده که اگر کسی تمام شب‌های سال را بیدار باشد، در واقع آن شب خاص را نیز زنده نگه داشته است. برخی گفته‌اند که بعد از پیامبر(ص)، شب مورد اشاره دیگر وجود ندارد.
و فضل آن بر دیگر شب ها، نزول قرآن در آن است. اما آن کسان که برآنند که لیله القدر در رمضان است، در تعیین آن هشت گونه نظر داده اند. ابن رزین گفته است که شب اول رمضان است.
هوش مصنوعی: فضل شب قدر نسبت به شب‌های دیگر به خاطر نزول قرآن در آن شب است. اما افرادی که معتقدند شب قدر در ماه رمضان قرار دارد، هشت دیدگاه مختلف در مورد تعیین تاریخ آن ارائه داده‌اند. یکی از این دیدگاه‌ها از ابن رزین است که می‌گوید شب اول رمضان شب قدر است.
حسن بصری گفته است هفدهمین شب رمضان است. انس گفته است نوزدهمین است. محمد بن اسحاق بیست و یکمین را معتقد است.
هوش مصنوعی: حسن بصری معتقد است که شب هفدهم ماه رمضان است. انس می‌گوید که این شب نوزدهم است و محمد بن اسحاق نیز به بیست و یکمین شب اشاره می‌کند.
ابن عباس بیست و هفتمین را باور دارد و پدرم (پدر مولف) بیست و سه را میداند و ابن مسعود بیست و چهار را. ابوذر غفاری بیست و پنجمین شب را معتقد است.
هوش مصنوعی: ابن عباس به بیست و هفتمین شب قائل است، در حالی که پدر نویسنده بیست و سه شب را می‌داند و ابن مسعود به بیست و چهارمین شب اعتقاد دارد. همچنین ابوذر غفاری به بیست و پنجمین شب باور دارد.
کسی که معتقد است لیله القدر ویژه ی رمضان نیست، اگر بزن خویش گوید توبه لیله القدر مطلقه ای، آن زن تا زمانی که یک سال بگذرد، مطلقه نیست. زیرا در این صورت فقط یقینا آن شب گذشته است.
هوش مصنوعی: کسی که فکر می‌کند شب قدر فقط مختص ماه رمضان نیست، اگر همسرش را در حالتی که طلاق می‌گیرد بگوید شب قدر مطلقه است، تا یک سال بعد این زن هنوز مطلقه محسوب نمی‌شود. چرا که در این صورت فقط مشخص است که آن شب سپری شده است.
چه نکاح امری یقینی است که جز با یقین دیگر زایل نمی شود و بودن لیله القدر در رمضان مردد است. اما در این اجتهاد نکته ای است. چه احادیث صحیح به خبر واحد هم ثابت می شود و واجب العمل است.
هوش مصنوعی: نکاح یک امر قطعی است که تنها با دلیل قطعی دیگری می‌تواند منحل شود، در حالی که در مورد وجود شب قدر در ماه رمضان تردید وجود دارد. اما در این بحث، نکته‌ای مهم وجود دارد؛ زیرا احادیث معتبر با یک خبر واحد نیز به اثبات می‌رسند و باید مورد توجه قرار گیرند.
در زمینه ی نامگزاری این شب به لیله القدر نیز وجوه مختلفی ذکر شده است: یکی آن که این شب، شب ارزیابی امور و احکام است.
هوش مصنوعی: در مورد نام‌گذاری این شب به "لیله القدر" دلایل مختلفی وجود دارد. یکی از این دلایل این است که این شب، شبی است که امور و قوانین مورد ارزیابی قرار می‌گیرند.
عطا از ابن عباس روایت کرده است که خداوند در این شب رزق و احیاء و اموات هر سال را تقدیر همی فرماید. نیز گفته اند که قدر بمعنی تنگی است یعنی در آن شب زمین بر فرشتگانی که طی آن فرود میآیند تنگ می شود.
هوش مصنوعی: عطا از ابن عباس نقل کرده است که در این شب، خداوند معیشت و سرنوشت زنده‌ها و مردگان سال آینده را تعیین می‌کند. همچنین گفته شده که "قدر" به معنی تنگی است، به این معنی که در این شب، زمین بر فرشتگانی که در آن شب فرود می‌آیند، تنگ می‌شود.
نیز گویند که قدر در این جا ویژه ی کسی است که به اطاعت پرداخته است و به قدر و شرف رسیده است. نیز گفته اند که آن شب را از آن رو شب قدر گفته اند که در آن کتابی با شرف و قدر بسیار نزول یافته است. جز این ها نیز گفته شده است:
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که ارزش و مقام ویژه‌ای به کسی اختصاص دارد که به اطاعت و فرمانبرداری پرداخته و به جایگاهی بلند رسیده است. همچنین اشاره شده که این شب به نام شب قدر نامیده شده زیرا در آن شب، کتابی با اهمیت و ارزش بالا نازل شده است. علاوه بر این موارد، تعبیرات دیگری نیز درباره این شب وجود دارد.
اکنون بدان که خداوند تبارک و تعالی در این شب تقدیر تازه ای نمی فرماید. چه تقدیرات خداوندی قبل از خلق آسمان ها و زمین در ازل پدید آمده است. و مراد از آن چه گذشت، اظهار آن تقدیرات است. (از شرح لامیه العجم صفدی).
هوش مصنوعی: بدان که خداوند در این شب، تقدیر جدیدی را مقرر نمی کند. زیرا تقدیرات الهی قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین از زمان‌های قدیم مشخص شده‌اند. آنچه گفته شد، در واقع بیان آن تقدیرات است.
اگر مرا مالی است، زچه رو حفظش کنم، هرگز مباد که بخیلی بدنیا سروری کند.
هوش مصنوعی: اگر من ثروتی دارم، چرا باید آن را نگه‌دارم؟ هرگز نباید بگذارم که بخل و خساست بر زندگی من حاکم شود.
کسی را که روزی ثروتی است، بجان خودم شایسته است که جود ورزد.
هوش مصنوعی: کسی که روزی دارای ثروت زیادی است، به نظر من سزاوار است که generosity و بخشش داشته باشد.
آرزوهایشان را چنان گوارا دانند که اگر نیز بقتل رسند، از دنیا مایوس نشوند.
هوش مصنوعی: آرزوهایشان را آنقدر شیرین می‌دانند که حتی اگر جانشان هم گرفته شود، از زندگی ناامید نخواهند شد.
آن گاه که نیزه ی دشمنان از خونم سیراب شد و از شمشیرا خونم همی چکید، ترا بیاد آوردم. دلم خواست شمشیرها را ببوسم، چرا که برق آنها، مرا بیاد لبخند دهان تو همی انداخت.
هوش مصنوعی: زمانی که نیزه‌های دشمنانم به خونم آغشته شدند و قطرات خونم از شمشیرها ریخت، به یاد تو افتادم. دلم خواست شمشیرها را ببوسم، چرا که درخشش آن‌ها مرا به یاد لبخند تو می‌انداخت.
کسوف هرگز به پوشاندن طلعت خورشید توانا نیست. هر چه هست پندار چشم ماست.
هوش مصنوعی: کسوف هرگز نمی‌تواند چهره درخشان خورشید را بپوشاند. آنچه ما می‌بینیم تنها تفسیری است که ذهن ما از آن دارد.
هرگز آفاق را طواف نکرده ام مگر آن که بین تمام مردمان، دلخواهم شما بودید.
هوش مصنوعی: هرگز سفر نکرده‌ام مگر این که در دل ام، تنها شما را می‌خواسته‌ام.
راستی را تمام کوششم وصال شما بود و آنچه مرا در آن بینید، تنها کار روزگار است.
هوش مصنوعی: در حقیقت، تمام تلاش من برای رسیدن به شما بود و هر چیزی که در این مدت از من می‌بینید، تنها نتیجه کارهای روزگار است.
هر گاه که بسویتان می آیم، مرا واپس میراند، از این رو سیرم بستارگان می ماند.
هوش مصنوعی: هر وقت به سوی شما می‌آیم، مرا دور می‌کنید و به همین دلیل، دلم همواره به ستاره‌ها وابسته می‌ماند.
چه ستاره را مقصد اگر مشرق دور بود، چشم آدمیانش رو به مغرب همی بیند.
هوش مصنوعی: اگرچه ستاره‌ای در شرق دور قرار دارد، اما چشم انسان‌ها می‌تواند به سمت غرب آن را ببیند.
پدرم فدای دلدار باد. در کسوت بیگانگان بدیدارم آمد اما سخن چینان پدیدار شدند و او بگریخت.
هوش مصنوعی: پدرم قربان محبوبم باد. او در لباس غریبه‌ها به دیدارم آمد، اما برخی از سخن‌چینان ظاهر شدند و او فرار کرد.
مثل من و او و سخن چینان مثال آرزو و آرزومندی است که قضا بینشان حائل شود.
هوش مصنوعی: شما و او و کسانی که در حقیقت دیگران را به زبان می‌آورند، مانند آرزوها و خواسته‌هایی هستند که سرنوشت میان آن‌ها جدایی ایجاد می‌کند.
بسا منکر که آمد تیغ در مشت
مرازد تیغ وشمع خویش را کشت
هوش مصنوعی: بسیارند کسانی که با وجود ناباوری و انکار، در مواجهه با منطق و حقیقت مجبور شدند تسلیم شوند و به ناچار در برابر واقعیت قرار بگیرند.
بسا دانا که از من گشت خاموش
درازیش از زبان آمد سوی گوش
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد دانا و خردمند هستند که به دلیل طولانی بودن سخنانشان، تصمیم می‌گیرند سکوت کنند تا حرف‌هایشان به گوش دیگران نرسد.
من از دامن چو دریا ریخته در
گریبانم ز سنگ طفل ها پر
هوش مصنوعی: من از دل دریا به خودم چیزهایی آورده‌ام که مانند سنگ‌های ریز در دامنم ریخته‌اند و به دلم سنگینی می‌کنند.
روز پیروزی ستمدیده بر ستمکار، بسا سخت تر از روز پیروزی ستمکار بر ستمدیده بود.
هوش مصنوعی: روز پیروزی کسانی که مورد ظلم قرار گرفته‌اند بر ظالم‌ها، اغلب بسیار دشوارتر از روزی است که ظالم‌ها بر ستمدیده‌ها پیروز می‌شوند.
پادشاهی گفت: من از این که کسی را که یاوری جز خداوند ندارد، ستم کنم، شرمم می آید.
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: از این که به کسی ظلم کنم که فقط خداوند یاور اوست، خجالت می‌کشم.
صوفئی را گذر به کسی افتاد که به امر حجاج بدارش آویخته بودند. گفت: خداوندا، بردباری تو بر ستمکاران، ستمدیدگان را بیش زیان رساند. در خواب دید اما که روز رستاخیز فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: صوفی به فردی برخورد که به دستور حجاج به دار آویخته شده بود. او گفت: «خداوند، صبر تو بر ستمکاران، به ستمدیدگان آسیب بیشتری می‌زند.» سپس در خواب دید که روز رستاخیز فرا رسیده است.
و او خود گوئی به بهشت شده و آن مصلوب را در اعلی علیین بیند. ناگاه منادئی ندا سرداد که: بردباری من بر ستمکاران، ستمدیدگان را به اعلی علیین همی رساند.
هوش مصنوعی: او گویی به بهشت رفته و آن مصلوب را در بالاترین مقام می‌بیند. ناگهان صدایی را می‌شنود که می‌گوید: صبر من بر ظلم کنندگان، ستمدیدگان را به بالاترین مقام می‌رساند.
پیش از آن که احمد بن طولون دادگری پیشه کند، ستم بسیار می کرد. مردم از ستم وی به سیده نفیسه شکایت بردند. بانو پرسید: کی برخواهد نشست؟ گفتند: فردا. وی کاغذی بنوشت و بر سر راه احمد بایستاد و فریاد برآورد: هان احمد بن طولون.
هوش مصنوعی: قبل از این که احمد بن طولون به عنوان قاضی مشغول به کار شود، ظلم زیادی به مردم می‌کرد. مردم از ظلم او نزد سیده نفیسه شکایت کردند. او پرسید که احمد چه زمانی به این کار پایان می‌دهد و پاسخ شنید که فردا. سپس سیده نفیسه نامه‌ای نوشت و در راه احمد ایستاد و با صدای بلند او را صدا زد.
هنگامی که احمد او را دید، بشناخت، از اسب فرود آمد و آن رقعه بگرفت و بخواند. دید در آن نوشته است: پادشاهی یافتید، مردگان را اسیر ساختید، قدرت یافتید، زورمندی بکار بردید.
هوش مصنوعی: وقتی احمد او را دید، او را شناخت و از اسب پیاده شد. آن نامه را گرفت و خواند. در آن نوشته بود: شما به پادشاهی دست یافته‌اید، مردگان را اسیر کرده‌اید، قدرتی به دست آورده‌اید و از زورمندی استفاده کرده‌اید.
حکومتتان دادند، ستم روا داشتید. روزیتان فراوان دادند، روزی مردمان ببریدید. در صورتی که نیک میدانید که تیره آه سخت دلدوز است به ویژه اگر از دلهائی برخیزد که شما به دردشان آورده اید و اجسامی که شما عریانشان ساخته اید.
هوش مصنوعی: به شما قدرت حکومت داده‌اند، اما به مردم ستم کرده‌اید. روزی کافی برایتان فراهم شده، اما روزی مردم را می‌ربایید. در حالی که به‌خوبی می‌دانید که درد و رنج از دل‌های شکسته به وجود می‌آید، به‌ویژه زمانی که این درد ناشی از اعمال شما باشد و کسانی که شما باعث عریانی و آسیب به آن‌ها شده‌اید.
هر چه خواهید کنید، چه ما بردباریم. بیداد کنید چه ما بخدا پناه بریم. ظلم کنید، ما به تظلم برخواهیم خاست. وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. گویند احمد از همان دم دادگری پیشه کرد.
هوش مصنوعی: هر کاری که بخواهید انجام دهید، ما صبور خواهیم بود. اگر ظلم کنید، ما به خدا پناه خواهیم برد. اگر ستم کنید، ما به دفاع از خود خواهیم پرداخت. و به زودی کسانی که ظلم کرده‌اند خواهند دانست که سرنوشتشان چه خواهد شد. گفته‌اند احمد از همان زمان به عدالت‌خواهی مشغول شد.
ابراهیم خواص گفت: دل را سه داروست، خواندن قرآن به اندیشه، خالی نگاه داشتن شکم و شب زنده داشتن زاری سحرگاه و همنشینی نیکان.
هوش مصنوعی: ابراهیم خواص بیان کرده است که برای بهبود وضعیت دل، سه کار مؤثر وجود دارد: اول، خواندن قرآن با تفکر و تأمل، دوم، نگه داشتن شکم خالی، و سوم، بیدار ماندن در شب و زاری و دعا کردن در سحرگاه، همچنین باید با افراد نیکو و virtuous هم‌نشینی داشته باشیم.