شیخ نوری در کتاب اذکار گوید: پیشینیان را در زمان مورد نیاز ختم قرآن، عادت گونه گون بود. پاره ای در ده شبش ختم همی کردند. پاره ای هر سه شب یک بار.
جمعی هر شبانه روزی یک بار و عده ای بهر شب و روز دو ختم داشته اند. پاره ای نیز به شب و روزی هشت بار قرآن ختم کرده اند، چهار بار به شب و چهار بار به روز.
اما آن کسان که قرآن را دو رکعت نماز ختم همی کرده اند، از زیادی قابل شمارش نیستند. از ایشان عثمان بن عفان و تمیم داری و سعید بن جبیر را میتوان برشمرد.
حکیمی گفت: بیداد از طبع آدمی برخیزد. و یکی از دو سبب آن را مانع تواند شد، یکی سببی دینی چون بیم معاد و دیگری سیاسی چون بیم شمشیر. ابوطبیب همین معنی را چنین سروده است:
بیداد، عادت مردمان است. از این رو اگر کسی را بینی که بیداد نکند، کارش را سببی است.
از رساله ای ناشناخته: آقا و شیخ مولایمان، حق و حقیقت ناب، عبدالرحمن، - که خداوند سایه ی وی را بر سر ما و دیگر اهل ایمان مستدام داراد - گفت: شیخ برهان الدین موصلی که مردی دانشمند بود، مرا گفت: از مصر باراده حج گزاردن بسوی مکه ی معظمه می آمدیم.
بین راه به منزلی فرود آمدیم. ناگهان ماری بیرون آمد. مردمان به کشتنش شتافتند و پسر عمم من بر آن ها پیشی گرفت و آن را بکشت.
همان زمان دیدیم که مار به وی در پیچید و پسر عم بسرعت براه افتاد. ما جن را نمی دیدیم. از این رو عده ای بر اسب و دیگر چهارپایان پریدند و خواستند بازش گردانند، نتوانستند. و وی بهمان ترتیب، دوان از چشم افتاد.
این واقعه بر ما سخت و سنگین آمد. تا این که عصر آن روز، ناگاه وی را دیدیم که با آرامش و وقار بسیار می آمد.
پیشوازش کردیم و پرسیدیم: ترا چه میشد؟ گفت: هیچ، چنان که دیدید، آن مار را کشتم و او با من چنان کرد که دیدید.
یعنی ناگهان خود را بین گروهی جن دیدم که یکی میگفت: پدرم را کشتی، دیگری میگفت: برادرم را کشتی و دیگری که پسر عمویم را کشتی.
آنان دم بدم در اطراف من زیادت شدند تا ناگهان کسی را دیدم که مرا بگرفت و بگفت: بگو که من خداشناس و پیرو شریعت محمدم. و سپس بمن و آن گروه اشاره کرد که بقضاوت رویم.
براه افتادیم تا به پیری عظیم رسیدیم که بر سکوئی نشسته بود. هنگامی که جلویش رسیدیم. گفت: رهایش کنید و ادعایتان را برگویید. فرزندانش گفتند: ادعای ما این است که وی پدر ما را بکشته است.
پیر پرسید: آن چه می گویند، درست است؟ گفتم: نه بخدا. ما جماعتی بودیم که برای حج همی رفتیم و به جائی فرود آمدیم. ماری بیرون شد، و مردمان برای کشتنش هجوم آوردند. من نیز از آنان بودم و آن مار را زدم تا کشته شد.
آن پیر، هنگامی که سخنان مرا بشنید، گفت: بگذاریدش برود. من درون درخت خرمائی بودم و خود شنیدم که رسول خدا(ص) می گفت: کسی که به هیاتی جز هیات خود درآید و کشته شود، نه دیه بر قاتل است و نه قصاص.
وی را بازگردانید. سپس آنان پیش آمدند و مرا از جایگاهشان به قافله رساندند. داستان من چنین بود. و خداوند را سپاس می گویم. مردمان از شنیدن سخنان او بسیار شگفتی کردند و خدا داناتر است.
زنخت گر گرفتم اندر دست
خون من ریختی و عذرم هست
زآن که هنگام رگ زدن شرط است
گوی سیمین گرفتن اندر دست
بدین گونه، عشق، در حد توانائی موجود، در روح او وجود دارد. و از این رو هیچ کس را نتوانی دید مگر آن که عاشق چیزی است که ارزش وی را بین مخلوق بدان توانی فهمید.
بهمین سبب نیز هست که بالاترین مراتب در این دنیا، از آن کسان است که از دنیا - با وجود دیدن آن - به پرهیزند و به آخرت - که از آن جز خبری نشنیده اند - میل کنند.
آنچه از حروف و کلمات در قرآن آمده است، به قرار زیر است:
کلمه: هفتاد و شش هزار و چهارصد و چهل
حروف: هفتصد و بیست و دو هزار و سیصد و سی و دو
حرف الف: چهل و هزار و هفتصد و نود و دو
حرف باء: هزار و صد و چهل
حرف تاء: هزار و دویست و نود و نه
حرف ثاء: هزار و دویست و نود و یک
حرف جیم: سه هزار و دویست و نود و سه
حرف حاء: هزار و صد و هفتاد و نه
حرف خاء: دوهزار و چهارصد و نوزده
حرف دال: چهار هزار و سیصد و نود و هشت
حرف ذال: چهار هزار و هشتصد و چهل
حرف راء: ده هزار و نهصد و سه
حرف زاء: نه هزار و پانصد و هشتاد و سه
حرف سین: چهارهزار و پانصد و نود و یک
حرف شین: بیست و پنج هزار و صد و سی و سه
حرف صاد: هزار و دویست و هشتاد و چهار
حرف ضاد: هزار و دویست
حرف طاء: هشتصد و چهل
حرف ظاء: نه هزار و سیصد و بیست
حرف عین: هزار و بیست
حرف غین: هفت هزار و چهارصد و نود و نه
حرف فاء: دوهزار و پانصد
حرف قاف: پنج هزار و دویست و چهل
حرف کاف: بیست و دو هزار
حرف لام : چهارده هزار و پانصد و نود و یک
حرف میم: بیست هزار و پانصد و شصت
حرف نون: دو هزار و سی و شش
حرف واو: سیزده هزار و هفتصد
حرف هاء: هفتصد
حرف یاء: پانصد و دو
حکایت کرده اند که طبیبی، به جنگی، همراه پادشاهی بود. هنگامی که پیروزی حاصل شد، شاه را نویسنده ای همراه نبود تا خبر بنویسد.
از این رو طبیب را گفتند که نامه ای نویسد و وزیر را خبر پیروزی دهد. وی بنوشت: اما بعد با دشمن در حلقه ای چون دایره ای بیمارستان آن سان نزدیک بودیم که اگر آب دهانی می انداختم به رگ فصد دستشان فرو می افتاد.
به اندازه ی جنبش یکی دو نبض که بگذشت، دشمن به بحرانی سخت دچار شد و تمامشان به سعادت تو، ای معتدل المزاج، هلاک شدند.
شبیه همین معنی گفته ی آن ریاضی دان است که هنگام نزع گفت: خداوندا ای آن که قطره دایره و نهایت اعداد و جذر اعداد اصم آموزی، مرا بزاویه ی قائمه به پیشگاه خود بر و به خط مستقیم محشور بدار.
دنیا را از دو جهت - یکی متعلق بدان و یکی متعلق به غیر آن - دخترک و پیرزال گویند. اما از جهت اول که معنای حقیقی آن است این که از زمان پیدائی بشر تا زمان ابراهیم خلیل الله(ع) دنیا را دخترک گویند و از آن زمانش تا بعثت پیامبر(ص) میانسالش گویند و از آن پس تا رستاخیز، پیر زالش نامند.
اما از جهت دوم که معنای مجازی آن است، به نسبت آغاز کار هر ملتی دخترکش نامند و به مناسبت پایان کارش پیرزال.
به مناسب آغاز هر دولت یا آغاز عمر هر شخص نیز میتوان دنیا را دخترک دانست و واضع شطرنج؛ بسیاری از مردم بغلط پندارند که صولی واضع شطرنج است.
یعنی ابوبکر محمد بن یحیی بن صول تکین کاتب. و این از آن روست که وی در شطرنج ضرب المثل بوده است. در صورتی که واضع شطرنج صصه بن داهر هندی است.
پیرامن نرد گفته اند: صفدی گفت: اردشیر پسر بابک، اولین پادشاه سلسله ی شاهان اخیر ایران، واضع نرد است. از آن رو روی را گاه نردشیر گویند.
وی نرد را همانند دنیا و بایسته هایش وضع کرده است. یعنی هر طرف صفحه را به تعداد ماه های سال به دوازده خانه تقسیم کرده است.
مهره ها را به تعداد روزهای ماه سی مهره گرفته است و تاس ها همانند افلاک است. چه همانند آنها همی گردد و نقطه های روی هر دو وجه آنها نیز به تعداد سیارات است یعنی هفت: چنانکه شش در مقابل یک و پنج در مقابل دو و چهار در مقابل سه قرار دارد.
نیز چنان ساخته که کار بازیگر چونان قضا و قدر گاهی بسود وی و گاه بزیان وی بود. بازیگر مهره ها را متناسب با نقوش تاس همی گرداند.
اما اگر دقت نظری وی را بود، داند چگونه حرکت کند و چسان حیله ورزد تا به هنگام حکم تاس غلبه بر خصم تواند و این همان دیدگاه اشاعره نیز هست.
روزی کثیر شاعر به دیدار فرزدق آمد. فرزدق به وی گفت: ابوصخر، تو قوی ترین شاعر عرب به توصیفی آن جا که سروده ای:
مرا دل همی خواهد که یاد لیلی فراموش سازم. اما به هر سو رو همی کنم، صورت او بچشمم همی آید.
کثیر پاسخ داد که تو نیز قوی ترین شاعر عرب به نازشی. آن جا که گفته ای: مردمان را بینی که هر گاه براه افتیم، بدنبالمان براه افتند و اگر اشارتی کنیم، بایستند.
و این هر دو بیت از آن جمیل است و اولی را کثیر بدزدیده بود و دومی را فرزدق.
گواراترین چیزها کشتن دشمنان و برنشستن بر اسبان رهوار است. نیز این که قاصدی پیام وعده دلدار آرد یا دلدار بی وعده به دیدار آید.
عاشقی را پرسیدند، چه خواهی تا ترا آریم؟ گفت: چشم رقیبان، دندان سخن چینان و جگر حسودان.
عربی را پرسیدند: چه چیز در دنیا بیش از دیگر چیزها لذت دهد؟ گفت: شوخی با دلدار و غیبت رقیب.
محققی گفت: روح گوهری روحانی است که نه جسم و نه متعلق به جسم است. نه در درون بدن است نه بیرون از آن. اما آن را با جسم رابطه ای همچون رابطه عاشق و معشوق است. این گفته همان است که ابو حامد غزالی نیز در برخی از نوشته هایش عنوان کرده است.
از امیر مومنان(ع) نقل است که: روح در جسد آدمی چون معنی در لفظ است.
صلاح صفدی گفته است: به از این مثالی هرگز نشنیده ام.
گویند سه چیز از فضیلت مردمان هند است، کلیله و دمنه، شطرنج و نه حرفی که جمیع اقسام حساب را در خود گرد کرده است.
گدائی به گروهی رسید که طعام می خوردند: گفت: سلام بر شما ای بخیلان! گفتند: ما را بخیل چرا گفتی؟ گفت: با پاره ای نان سخنم تکذیب کنید.
ابوالفرج معافی در کتاب جلیس و انیس حکایت کرده است، روزی ابواسحاق مزید بنشسته بود. یارانش بنزدش آمدند و گفتند: ای ابواسحاق، آیا شود که امروز ما را به عقیق، قبا و قبور شهدای احد بری؟ بینی که امروز، روزی نیک است.
گفت: امروز چهارشنبه است و من عزلتکده ام را ترک نخواهم گفت. گفتند: چرا روز چهارشنبه را ناخوش داری، در صورتی که باین روز یونس بن متی ولادت یافت؟ گفت: پدر و مادرم فدایش باد.
وی که بدهان ماهی رفت. گفتند: اما به همین روز رسول خدا(ص) بروز جنگ احزاب پیروزی یافت. گفت اما پس از آن که چشم ها حیران شد و جان ها به گلو رسید.
مگر نه این است که ستاره ای را که طلوع کرده است همی بینم؟ طلوع وی عاشقان را سودی است.
چرا که شاید اکنون که بروی زمین چیزی ما را گردهم جمع نسازد، نگاه من و او برای دیدن آن ستاره در افق بهم افتد.
صفدی گفت: تا روزگار هارون الرشید، مکتب معتزله اندک اندک ظاهر می گشت. تا این که در آن روزگار بشر مریسی در حالی که شافعی پا در زنجیر داشت از او پرسید: ای قرشی پیرامن قرآن چه گوئی؟ پاسخ داد: مرا می گوئی؟ گفت: بلی. گفت: قرآن مخلوق خداوند است. و رهایش کردند.
و این واقعه که در محضر رشید اتفاق افتاد مشهور است. شافعی از آن احساس خطر کرد و دانست که با آشکارا شدن اعتقاد به مخلوقیت قرآن فتنه بالا خواهد گرفت. پس از بغداد به مصر گریخت.
هارون الرشید خود به مخلوقیت قرآن اعتقاد نداشت و کار بین گرفتن و باز پس زدن بود تا این که مامون به خلافت رسید. و هر چند گاه یک بار کسی را برای فراخواندن مردم بدین مساله پیشی میداد یا در پی می فرستاد.
تا این که بسالی که هم در آن سال بمرد، نیت جزم کرد و بدنبال احمد بن حنبل فرستاد. اما همان هنگام که احمد به راه بود شنید که مامون از میان رفته است. و احمد در رقه محبوس بماند تا معتصم بیعت ستاند.
و وی را به بغداد، به مجلس مناظره ی آوردند که عبدالرحمن بن اسحاق و قاضی احمد بن داود و جز آندو در آن مجلس بودند و با وی سه روز مناظره کردند.
سرانجام خلیفه فرمان داد که وی را تازیانه زنند، و آن قدرش بزدند که بیهوش افتاد و سپس به منزلش فرستادند و با این همه به مخلوقیت قرآن اذعان نکرد. زندان وی بیست و هشت ماه بطول انجامید.
پس از آن وی به نماز جمعه و جماعت همی رفت و فتوا همی داد و سخن همی گفت تا معتصم نیز بمرد و واثق بجای وی بنشست و چنان محنت پیش آورد که آورد، احمد را گفت با هیچ کس جمع مشو و به شهری که من در آنم مسکن مگزین، و این شد که احمد پنهان شد و برای نماز و جز آن هم بیرون نمی شد.
تا سرانجام واثق نیز بمرد و متوکل بجای وی نشست. وی اما به احضار احمد فرمان داد، وی را احترام کرد و مالی بسیار بخشید که وی آن را نپذیرفت و انفاقش کرد. نیز برای اهل و اولاد او، چهار هزار ماهانه قرار داد که تا زمان مرگ متوکل داده می شد.
در روزگار متوکل اما سنت آشکارا شد و به رفع محنت از مردم به تمام آفاق نامه بنوشتند که محنت بردارند و سنت آشکار کنند و اهل سنت را فراخی دهند.
از آن هنگام احمد در مجلس خویش از سنت سخن همی گفت و معتزله تا آخر عمر متوکل رو به قدرت و افزونی بودند تا پس از آن رکود گرفتند و در ملت اسلام، هیچ گروهی بیش از ایشان بدعت ننهاده اند.
مشاهیر معتزله: از ناموران معتزله می توان این کسان را برشمرد: جاحظ، ابوهذیل علاف، ابراهیم نظام، واصل بن عطا، احمد بن حابط، بشربن معتمر، معمر بن عباد سلمی، ابو موسی ملقب به مزداد و راهب معتزله
ثمامه بن اشرس، هشام بن عمر فوطی، ابوالحسن بن ابی عمر، خیاط، استاد کعبی، ابوعلی جبائی استاد شیخ ابوالحسن اشعری و پسرش ابوهاشم عبدالسلام.
این کسان، سران مذهب اعتزال اند. و بسیاری از شافعی ها اشعری بوده اند و بسیاری از حنفی ها اعتزالی. در مالکی ها غلبه با قدری ها بوده است و در حنبلی ها با حشوی ها. از معتزله ابوالقاسم صاحب اسماعیل بن عباد، زمخشری فراء نحوی و سیرافی را میتوان برشمرد.
حکایت شده است که مغنئی نزد یکی از پادشاهان غیرعرب همی خواند. هنگامی که امیر مسرور شد، غلامش را گفت: قبائی برای این مغنی آور.
مغنی اما معنای سخن ندانست، برخاست و به خلوت رفت. در نبودن وی غلام خلعت بیاورد و وی را نیافت. در همین هنگام نیز در مجلس هیاهو شد و امیر فرمان داد که حضار براه افتند.
مغنی را در سر راه کسی گفت که امیر بهر تو قبائی خلعت دادا و تو نگرفتیش. تا چند روز بعد که وی دوباره به محضر امیر رفت. این شعر به آواز خواند:
اگر بخت به تو رو کند، هرگز ادرار مکن.
شنوندگان غنای وی را ناخوشایند خواندند و وی گفت: آن روز که بخت به من رو کرده بود، ادرار کردم و از دستم بشد. دیگران قصه به امیر گفتند، وی را خوش آمد و دستور داد خلعتش بدهند.
صفدی گفت: از جمله ی متاخرانی که مشهور گشته اند، میتوان این کسان را بر شمرد، غسیل الملائکه حنظله بن ابی عامر انصاری که به جنگ احد بیرون شد و مقتول گشت و رسول خدا(ص) فرمود: این دوست شماست که فرشتگانش غسل داده اند.
نیز قتیل الجن سعد بن عباده، ذوشهادتین خزیمه بن ثابت انصاری در ترافع یهودئی بر دین رسول خدا(ص) شهادت داد، ذوعینین قتاده بن نعمان که به جنگ احد چشمانش را از دست داد و رسول خدا(ص) چشمانش را بوی بازگرداند
ذویدین عبیدبن عمرو خزاعی که با دو دوستش کار همی کرد، و ذوثدیه که بزرگ خوارج بود و بین کشتگان جنگ نهروانش یافتند و یکی از دوستانش ناقص گشته چون پستان به نظر می آید.
نیز ذوثفنات که لقب علی بن حسین(ع) و ابن عبدالله بن عباس است به سبب پینه ای که بر سجده گاههایشان - از کثرت سجده - چون پینه های تن شتران دیده می شد، و ذوسیفین ابوهیثم بن تیهان که به جنگ دو شمشیر می بست.
نیز ذات نطاقین اسماء دختر ابوبکر صدیق - که خدا از ایشان راضی باد - که نطاق خویش را به جهت دستمال توشه ی پیامبر (ص) و پدرش شب هجرتشان به مدینه، بردرید.
همچنین سیف الله، خالدبن ولید، مصافح الملائکه عمران بن حصین، ذوعمامه ابو احیحه سعید بن عاص بنی امیه.
دید وقتی یکی پراکنده
زنده ای زیر جامه ای ژنده
گفتش این جامه سخت خلقان است
گفت هست آن من چنین زآن است
هست پاک و حلال و رنگین روی
نه حرام و پلید ورنگین روی
چون نجویم حرام و ندهم دین
جامه لابد نباشدم به از این
کلینی در حدیثی طویل از ابوجعفر(ع) روایت کرده است که سائلی ایشان را پرسید: ای پسر رسول خدا از کجا می توان دانست که به هر سالی شب قدری هست؟
پاسخ داد: چون رمضان رسد، بهر شب سوره ی دفان را یکصدبار برخوان. و چون شب بیست و سوم رسد، خود ناظر تصدیق چیزی خواهی بود که از آن پرسیدی.
برگردان به زبان ساده
شیخ نوری در کتاب اذکار گوید: پیشینیان را در زمان مورد نیاز ختم قرآن، عادت گونه گون بود. پاره ای در ده شبش ختم همی کردند. پاره ای هر سه شب یک بار.
هوش مصنوعی: شیخ نوری در کتابش بیان میکند که پیشینیان در مورد ختم قرآن در زمانهای خاص، عادات مختلفی داشتند. برخی از آنها در مدت ده شب قرآن را ختم میکردند و برخی دیگر هر سه شب یک بار این کار را انجام میدادند.
جمعی هر شبانه روزی یک بار و عده ای بهر شب و روز دو ختم داشته اند. پاره ای نیز به شب و روزی هشت بار قرآن ختم کرده اند، چهار بار به شب و چهار بار به روز.
هوش مصنوعی: برخی افراد هر روز یک بار قرآن را ختم میکنند و تعدادی دیگر در شب و روز دوبار قرآن را ختم مینمایند. همچنین، گروهی هستند که در طول شب و روز، هشت بار قرآن را ختم میکنند، به طوری که چهار بار در شب و چهار بار در روز این کار را انجام میدهند.
اما آن کسان که قرآن را دو رکعت نماز ختم همی کرده اند، از زیادی قابل شمارش نیستند. از ایشان عثمان بن عفان و تمیم داری و سعید بن جبیر را میتوان برشمرد.
هوش مصنوعی: افرادی که قرآن را با خواندن دو رکعت نماز به پایان میرسانند، زیاد نیستند. از میان آنها میتوان به عثمان بن عفان، تمیم داری و سعید بن جبیر اشاره کرد.
حکیمی گفت: بیداد از طبع آدمی برخیزد. و یکی از دو سبب آن را مانع تواند شد، یکی سببی دینی چون بیم معاد و دیگری سیاسی چون بیم شمشیر. ابوطبیب همین معنی را چنین سروده است:
هوش مصنوعی: حکیمی گفته است که ظلم و ستم از ذات انسانی نشأت میگیرد. اما میتوان دو عاملی را نام برد که مانع از بروز این بیداد میشوند؛ یکی علت دینی، یعنی ترس از عقوبت در آخرت، و دیگری علت سیاسی، یعنی ترس از مجازات و شمشیر. ابوطبیب نیز همین مفهوم را به صورت شعر بیان کرده است.
بیداد، عادت مردمان است. از این رو اگر کسی را بینی که بیداد نکند، کارش را سببی است.
هوش مصنوعی: ظالم بودن عادت مردم است. بنابراین اگر کسی را ببینی که ظلم نمیکند، حتماً دلیلی برای این کارش دارد.
از رساله ای ناشناخته: آقا و شیخ مولایمان، حق و حقیقت ناب، عبدالرحمن، - که خداوند سایه ی وی را بر سر ما و دیگر اهل ایمان مستدام داراد - گفت: شیخ برهان الدین موصلی که مردی دانشمند بود، مرا گفت: از مصر باراده حج گزاردن بسوی مکه ی معظمه می آمدیم.
هوش مصنوعی: از یک رساله ناشناخته، آقا و شیخ مولایمان، حقیقت ناب عبدالرحمن، که خداوند سایهاش را بر سر ما و سایر مؤمنان مستدام بدارد، میگوید: شیخ برهانالدین موصلی که مردی دانشمند بود، به من گفت: از مصر به قصد انجام حج به سوی مکه میآمدیم.
بین راه به منزلی فرود آمدیم. ناگهان ماری بیرون آمد. مردمان به کشتنش شتافتند و پسر عمم من بر آن ها پیشی گرفت و آن را بکشت.
هوش مصنوعی: در حین سفر، به یک خانه توقف کردیم. ناگهان، ماری از جا بیرون آمد. مردم برای کشتن آن به سمتش rushed کردند و پسر عموی من از بقیه جلوتر رفت و آن را کشت.
همان زمان دیدیم که مار به وی در پیچید و پسر عم بسرعت براه افتاد. ما جن را نمی دیدیم. از این رو عده ای بر اسب و دیگر چهارپایان پریدند و خواستند بازش گردانند، نتوانستند. و وی بهمان ترتیب، دوان از چشم افتاد.
هوش مصنوعی: در همان لحظه مشاهده کردیم که مار به او پیچید و پسرعموی ما سریعاً به راه افتاد. ما جن را نمیدیدیم. به همین دلیل، عدهای سوار بر اسب و دیگر حیوانات شدند و سعی کردند او را برگردانند، اما موفق نشدند. او با همان حالت، به سرعت از دید ما ناپدید شد.
این واقعه بر ما سخت و سنگین آمد. تا این که عصر آن روز، ناگاه وی را دیدیم که با آرامش و وقار بسیار می آمد.
هوش مصنوعی: این حادثه برای ما بسیار تلخ و دشوار بود. تا اینکه عصر همان روز، ناگهان او را دیدیم که با آرامش و وقار زیاد به سمت ما میآمد.
پیشوازش کردیم و پرسیدیم: ترا چه میشد؟ گفت: هیچ، چنان که دیدید، آن مار را کشتم و او با من چنان کرد که دیدید.
هوش مصنوعی: ما به استقبال او رفتیم و پرسیدیم که چه بر سرش آمده است. او گفت: هیچ، همانطور که دیدید، آن مار را کشتم و او با من همینطور رفتار کرد که مشاهده کردید.
یعنی ناگهان خود را بین گروهی جن دیدم که یکی میگفت: پدرم را کشتی، دیگری میگفت: برادرم را کشتی و دیگری که پسر عمویم را کشتی.
هوش مصنوعی: ناگهان خود را در میان گروهی از جنها پیدا کردم که یکی از آنها میگفت: "تو پدرم را کشتی"، دیگری میگفت: "تو برادرم را کشتی" و سومی هم میگفت: "تو پسر عمویم را کشتی."
آنان دم بدم در اطراف من زیادت شدند تا ناگهان کسی را دیدم که مرا بگرفت و بگفت: بگو که من خداشناس و پیرو شریعت محمدم. و سپس بمن و آن گروه اشاره کرد که بقضاوت رویم.
هوش مصنوعی: آنها به طور مکرر در اطراف من جمع شدند تا اینکه ناگهان کسی را دیدم که به من نزدیک شد و گفت: بگو که من خداشناس و پیرو شریعت محمد هستم. سپس به من و آن گروه اشاره کرد و گفت که باید به قضاوت من مراجعه کنند.
براه افتادیم تا به پیری عظیم رسیدیم که بر سکوئی نشسته بود. هنگامی که جلویش رسیدیم. گفت: رهایش کنید و ادعایتان را برگویید. فرزندانش گفتند: ادعای ما این است که وی پدر ما را بکشته است.
هوش مصنوعی: به راه افتادیم و به پیرمرد بزرگی رسیدیم که بر روی سکوئی نشسته بود. وقتی جلو او رسیدیم، گفت: «او را رها کنید و ادعای خود را بیان کنید.» فرزندانش گفتند: «ادعای ما این است که او پدر ما را کشته است.»
پیر پرسید: آن چه می گویند، درست است؟ گفتم: نه بخدا. ما جماعتی بودیم که برای حج همی رفتیم و به جائی فرود آمدیم. ماری بیرون شد، و مردمان برای کشتنش هجوم آوردند. من نیز از آنان بودم و آن مار را زدم تا کشته شد.
هوش مصنوعی: پیر از من سؤال کرد: آیا آنچه گفته میشود، راست است؟ من جواب دادم: نه، به خدا قسم. ما گروهی بودیم که به سفر حج رفته بودیم و در جایی فرود آمدیم. ماری از جای خود بیرون آمد و مردم به سمت آن هجوم آوردند تا آن را بکشند. من هم در میان آنها بودم و به مار حمله کردم تا آن را کشتم.
آن پیر، هنگامی که سخنان مرا بشنید، گفت: بگذاریدش برود. من درون درخت خرمائی بودم و خود شنیدم که رسول خدا(ص) می گفت: کسی که به هیاتی جز هیات خود درآید و کشته شود، نه دیه بر قاتل است و نه قصاص.
هوش مصنوعی: آن پیر وقتی که صحبتهای من را شنید، گفت: بگذارید برود. من درون درخت خرما بودم و خود شنیدم که پیامبر (ص) میفرمود: کسی که در هیأتی غیر از هیأت خود وارد شود و بمیرد، نه دیهای بر گردن قاتل است و نه قصاص.
وی را بازگردانید. سپس آنان پیش آمدند و مرا از جایگاهشان به قافله رساندند. داستان من چنین بود. و خداوند را سپاس می گویم. مردمان از شنیدن سخنان او بسیار شگفتی کردند و خدا داناتر است.
هوش مصنوعی: او را برگرداندند. سپس آنها نزد من آمدند و مرا به سمت قافله هدایت کردند. داستان من به این شکل بود و من شکرگزار خداوند هستم. مردم از شنیدن حرفهای او بسیار شگفتزده شدند و خداوند از همه چیز آگاهتر است.
زنخت گر گرفتم اندر دست
خون من ریختی و عذرم هست
هوش مصنوعی: اگر تو به موهایم دست بزنی، خون من بر زمین خواهد ریخت و من حق دارم که از خودم دفاع کنم.
زآن که هنگام رگ زدن شرط است
گوی سیمین گرفتن اندر دست
هوش مصنوعی: چون زمان ضربه زدن به رگ فرا رسیده و ضروری است، بنابراین در دست داشتن یک سکه نقرهای (به عنوان نشانهای از خوش شانسی یا ثروت) اهمیت دارد.
بدین گونه، عشق، در حد توانائی موجود، در روح او وجود دارد. و از این رو هیچ کس را نتوانی دید مگر آن که عاشق چیزی است که ارزش وی را بین مخلوق بدان توانی فهمید.
هوش مصنوعی: به این ترتیب، عشق در حد ظرفیت او در وجودش جاری است. بنابراین نمیتوان هیچ کسی را دید که عاشق چیزی نباشد و این عشق به او کمک میکند تا ارزش آن چیز را در میان مخلوقات درک کند.
بهمین سبب نیز هست که بالاترین مراتب در این دنیا، از آن کسان است که از دنیا - با وجود دیدن آن - به پرهیزند و به آخرت - که از آن جز خبری نشنیده اند - میل کنند.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، بالاترین مقامها در این دنیا متعلق به افرادی است که با وجود دیدن دنیا، از آن دوری میکنند و به بهشت و آخرت که از آن جز اطلاعاتی ندارند، گرایش پیدا میکنند.
کلمه: هفتاد و شش هزار و چهارصد و چهل
هوش مصنوعی: عدد هفتاد و شش هزار و چهارصد و چهل به عدد 76440 اشاره دارد.
حروف: هفتصد و بیست و دو هزار و سیصد و سی و دو
هوش مصنوعی: عدد هفتصد و بیست و دو هزار و سیصد و سی و دو را میتوان به صورت عددی به این شکل نوشت: ۷۲۲۳۳۲.
حرف الف: چهل و هزار و هفتصد و نود و دو
هوش مصنوعی: چهل و هفتصد و نود و دو
حرف باء: هزار و صد و چهل
هوش مصنوعی: عدد باء برابر است با هزار و صد و چهل.
حرف تاء: هزار و دویست و نود و نه
هوش مصنوعی: عدد "هزار و دویست و نود و نه" با حرف تاء آغاز میشود.
حرف ثاء: هزار و دویست و نود و یک
هوش مصنوعی: حرف ثاء: 1291
حرف جیم: سه هزار و دویست و نود و سه
هوش مصنوعی: حرف جیم: سه هزار و دویست و نود و سه
حرف حاء: هزار و صد و هفتاد و نه
هوش مصنوعی: عدد مربوطه به حرف حاء، برابر با هزار و صد و هفتاد و نه است.
حرف خاء: دوهزار و چهارصد و نوزده
هوش مصنوعی: عدد چهار هزار و چهارصد و نوزده.
حرف دال: چهار هزار و سیصد و نود و هشت
هوش مصنوعی: عدد چهار هزار و سیصد و نود و هشت.
حرف ذال: چهار هزار و هشتصد و چهل
هوش مصنوعی: شمار چهار هزار و هشتصد و چهل.
حرف راء: ده هزار و نهصد و سه
هوش مصنوعی: حرف راء معادل عدد ده هزار و نهصد و سه است.
حرف زاء: نه هزار و پانصد و هشتاد و سه
هوش مصنوعی: عدد نه هزار و پانصد و هشتاد و سه.
حرف سین: چهارهزار و پانصد و نود و یک
هوش مصنوعی: حرف سین برابر با چهار هزار و پانصد و نود و یک است.
حرف شین: بیست و پنج هزار و صد و سی و سه
هوش مصنوعی: حرف شین: ۲۵۱۳۳
حرف صاد: هزار و دویست و هشتاد و چهار
هوش مصنوعی: عدد صاد برابر با 1284 است.
حرف ضاد: هزار و دویست
هوش مصنوعی: حرف ضاد به عدد هزار و دویست اشاره دارد.
حرف طاء: هشتصد و چهل
هوش مصنوعی: حرف طاء نمایانگر عدد هشتصد و چهل است.
حرف ظاء: نه هزار و سیصد و بیست
هوش مصنوعی: حرف ظاء به عدد نه هزار و سیصد و بیست اشاره دارد.
حرف عین: هزار و بیست
هوش مصنوعی: عدد هزار و بیست به معنای 1020 است.
حرف غین: هفت هزار و چهارصد و نود و نه
هوش مصنوعی: عدد هفت هزار و چهارصد و نود و نه.
حرف فاء: دوهزار و پانصد
هوش مصنوعی: حرف فاء: 2500
حرف قاف: پنج هزار و دویست و چهل
هوش مصنوعی: حرف قاف: 5240
حرف کاف: بیست و دو هزار
هوش مصنوعی: بیست و دو هزار.
حرف لام : چهارده هزار و پانصد و نود و یک
هوش مصنوعی: حرف لام: جمعاً چهارده هزار و پانصد و نود و یک عدد.
حرف میم: بیست هزار و پانصد و شصت
هوش مصنوعی: حرف میم: 20560
حرف نون: دو هزار و سی و شش
هوش مصنوعی: حرف نون: 2036
حرف واو: سیزده هزار و هفتصد
هوش مصنوعی: عدد سیزده هزار و هفتصد به عدد 13700 اشاره دارد.
حرف هاء: هفتصد
هوش مصنوعی: حرف «هاء» دارای عدد هفتصد است.
حرف یاء: پانصد و دو
هوش مصنوعی: حرف یاء معادل پانصد و دو است.
حکایت کرده اند که طبیبی، به جنگی، همراه پادشاهی بود. هنگامی که پیروزی حاصل شد، شاه را نویسنده ای همراه نبود تا خبر بنویسد.
هوش مصنوعی: روزی گفته شده که پزشکی در جنگی همراه پادشاهی بود. وقتی که جنگ به پیروزی ختم شد، هیچ نویسندهای همراه شاه نبود تا خبر آن را بنویسد.
از این رو طبیب را گفتند که نامه ای نویسد و وزیر را خبر پیروزی دهد. وی بنوشت: اما بعد با دشمن در حلقه ای چون دایره ای بیمارستان آن سان نزدیک بودیم که اگر آب دهانی می انداختم به رگ فصد دستشان فرو می افتاد.
هوش مصنوعی: به همین دلیل به پزشک گفته شد که نامهای بنویسد و وزیر را از پیروزی مطلع کند. او نوشت: پس از آن، ما با دشمن در وضعیت نزدیکی قرار داشتیم که اگر آب دهانی میانداختم، به رگ فصد دستشان نزدیک میشد.
به اندازه ی جنبش یکی دو نبض که بگذشت، دشمن به بحرانی سخت دچار شد و تمامشان به سعادت تو، ای معتدل المزاج، هلاک شدند.
هوش مصنوعی: پس از سپری شدن چند لحظه، دشمن به وضعیتی بحرانی و دشوار افتاد و همه آنها به خاطر خوشبختی تو، ای کسی که در میانه هستی، از بین رفتند.
شبیه همین معنی گفته ی آن ریاضی دان است که هنگام نزع گفت: خداوندا ای آن که قطره دایره و نهایت اعداد و جذر اعداد اصم آموزی، مرا بزاویه ی قائمه به پیشگاه خود بر و به خط مستقیم محشور بدار.
هوش مصنوعی: شبیه به این، یک ریاضیدان در لحظههای آخر زندگیاش گفت: "خدایا، ای کسی که قطر دایره، حد نهایی اعداد و ریشه اعداد غیر منطقی را به من آموختی، مرا در زاویه قائم به نزد خود ببر و به راه راست بپیوند."
دنیا را از دو جهت - یکی متعلق بدان و یکی متعلق به غیر آن - دخترک و پیرزال گویند. اما از جهت اول که معنای حقیقی آن است این که از زمان پیدائی بشر تا زمان ابراهیم خلیل الله(ع) دنیا را دخترک گویند و از آن زمانش تا بعثت پیامبر(ص) میانسالش گویند و از آن پس تا رستاخیز، پیر زالش نامند.
هوش مصنوعی: دنیا را میتوان از دو منظر بررسی کرد: یکی مربوط به خود دنیا و دیگری مربوط به چیزهای خارج از آن. از منظر اول، از زمان آغاز بشر تا زمان ابراهیم خلیل الله (ع)، دنیا به عنوان دخترک شناخته میشود. از آن زمان تا زمان بعثت پیامبر (ص)، به آن میانسال گفته میشود و پس از آن تا روز قیامت، به عنوان پیرزن نامیده میشود.
اما از جهت دوم که معنای مجازی آن است، به نسبت آغاز کار هر ملتی دخترکش نامند و به مناسبت پایان کارش پیرزال.
هوش مصنوعی: اما از جنبه دیگر که به معنای مجازی اشاره دارد، در ابتدای کار هر ملتی دخترش نامیده میشود و در پایان کار آن ملت به پیرزنی تبدیل میشود.
به مناسب آغاز هر دولت یا آغاز عمر هر شخص نیز میتوان دنیا را دخترک دانست و واضع شطرنج؛ بسیاری از مردم بغلط پندارند که صولی واضع شطرنج است.
هوش مصنوعی: هر بار که دولت جدیدی شروع به کار میکند یا فردی به دنیای زندگی پا میگذارد، میتوان دنیا را بهنوعی دخترکی در نظر گرفت که در حال بازی شطرنج است. بسیاری از مردم به اشتباه فکر میکنند که «صولی» خالق بازی شطرنج است.
یعنی ابوبکر محمد بن یحیی بن صول تکین کاتب. و این از آن روست که وی در شطرنج ضرب المثل بوده است. در صورتی که واضع شطرنج صصه بن داهر هندی است.
هوش مصنوعی: ابوبکر محمد بن یحیی بن صول تکین کاتب، شخصی معروف در بازی شطرنج بوده است. این شهرت به دلیل مهارتهای او در شطرنج است، در حالی که خالق این بازی، صصه بن داهر از هند به شمار میآید.
پیرامن نرد گفته اند: صفدی گفت: اردشیر پسر بابک، اولین پادشاه سلسله ی شاهان اخیر ایران، واضع نرد است. از آن رو روی را گاه نردشیر گویند.
هوش مصنوعی: در مورد نرد گفتهاند که صفدی بیان کرده است: اردشیر پسر بابک، اولین پادشاه سلسلهی اخیر شاهان ایران، خالق نرد به شمار میرود. به همین دلیل، گاهی آن را «نردشیر» مینامند.
وی نرد را همانند دنیا و بایسته هایش وضع کرده است. یعنی هر طرف صفحه را به تعداد ماه های سال به دوازده خانه تقسیم کرده است.
هوش مصنوعی: او تخته نرد را مشابه جهان و ویژگیهای آن طراحی کرده است. به طوری که هر طرف تخته را به دوازده بخش تقسیم کرده که نمایانگر ماههای سال باشد.
مهره ها را به تعداد روزهای ماه سی مهره گرفته است و تاس ها همانند افلاک است. چه همانند آنها همی گردد و نقطه های روی هر دو وجه آنها نیز به تعداد سیارات است یعنی هفت: چنانکه شش در مقابل یک و پنج در مقابل دو و چهار در مقابل سه قرار دارد.
هوش مصنوعی: مهرهها به تعداد روزهای ماه، یعنی سی مهره هستند و تاسها مشابه به آسمان و افلاک عمل میکنند. بر روی هر یک از دو وجه تاس، نقطههایی وجود دارد که به تعداد سیارات، یعنی هفت نقطه است. به این صورت که عدد شش مقابل یک، پنج مقابل دو و چهار مقابل سه قرار میگیرد.
نیز چنان ساخته که کار بازیگر چونان قضا و قدر گاهی بسود وی و گاه بزیان وی بود. بازیگر مهره ها را متناسب با نقوش تاس همی گرداند.
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که زندگی بازیگر به نوعی طراحی شده که گاهی بر وفق مراد او پیش میرود و گاهی به ضرر او. بازیگر در این میان همچون کسی است که مهرهها را بر اساس الگوهای تصادفی حرکت میدهد.
اما اگر دقت نظری وی را بود، داند چگونه حرکت کند و چسان حیله ورزد تا به هنگام حکم تاس غلبه بر خصم تواند و این همان دیدگاه اشاعره نیز هست.
هوش مصنوعی: اما اگر او توانایی تحلیل و توجه به جزئیات را داشته باشد، میداند که چگونه باید عمل کند و چه تدابیری را به کار بندد تا در مواقعی که در بازی تاس نتیجهای تعیینکننده میخواهد، بر رقیب خود پیروز شود. این نگرش مشابه دیدگاه اشاعره است.
روزی کثیر شاعر به دیدار فرزدق آمد. فرزدق به وی گفت: ابوصخر، تو قوی ترین شاعر عرب به توصیفی آن جا که سروده ای:
هوش مصنوعی: روزی شاعری به نام کثیر به دیدن فرزدق رفت. فرزدق به او گفت: ابوصخر، تو قویترین شاعر عرب هستی به خاطر آنچه که در اشعار خود توصیف کردهای.
مرا دل همی خواهد که یاد لیلی فراموش سازم. اما به هر سو رو همی کنم، صورت او بچشمم همی آید.
هوش مصنوعی: دل من میخواهد که خاطرهٔ لیلی را فراموش کنم. اما هر جا که میروم، تصویر او در چشمانم نمایان میشود.
کثیر پاسخ داد که تو نیز قوی ترین شاعر عرب به نازشی. آن جا که گفته ای: مردمان را بینی که هر گاه براه افتیم، بدنبالمان براه افتند و اگر اشارتی کنیم، بایستند.
هوش مصنوعی: کثیر گفت که تو هم قویترین شاعر عرب هستی. آنجایی که گفتهای: مردم را میبینی که هر وقت ما راه بیفتیم، به دنبالمان میافتند و اگر اشارهای بکنیم، میایستند.
و این هر دو بیت از آن جمیل است و اولی را کثیر بدزدیده بود و دومی را فرزدق.
هوش مصنوعی: این دو بیت شعر متعلق به جمیل است، که یکی از آنها را کثیر و دیگری را فرزدق دزدیدهاند.
گواراترین چیزها کشتن دشمنان و برنشستن بر اسبان رهوار است. نیز این که قاصدی پیام وعده دلدار آرد یا دلدار بی وعده به دیدار آید.
هوش مصنوعی: لذتبخشترین کارها از بین بردن دشمنان و سوار شدن بر اسبهای تندرو است. همچنین، این که کسی پیغامی از معشوق برای شما بیاورد یا خود معشوق بدون وعدهای به دیدارتان بیاید.
عاشقی را پرسیدند، چه خواهی تا ترا آریم؟ گفت: چشم رقیبان، دندان سخن چینان و جگر حسودان.
هوش مصنوعی: عاشق را از خواستههایش پرسیدند و او گفت: میخواهم بر چشم رقیبانم غالب شوم، دندان کسانی که به من بدگویی میکنند را بشکنم و جگر حسودان را بسوزانم.
عربی را پرسیدند: چه چیز در دنیا بیش از دیگر چیزها لذت دهد؟ گفت: شوخی با دلدار و غیبت رقیب.
هوش مصنوعی: یک عربی را سوال کردند که چه چیزی در دنیا بیشتر از هر چیز دیگری لذتبخش است؟ او پاسخ داد: شوخی کردن با محبوب و غیبت کردن از رقیب.
محققی گفت: روح گوهری روحانی است که نه جسم و نه متعلق به جسم است. نه در درون بدن است نه بیرون از آن. اما آن را با جسم رابطه ای همچون رابطه عاشق و معشوق است. این گفته همان است که ابو حامد غزالی نیز در برخی از نوشته هایش عنوان کرده است.
هوش مصنوعی: یک محقق بیان کرده است که روح یک جوهر معنوی است که نه به جسم تعلق دارد و نه خود جسم است. روح نه درون بدن قرار دارد و نه بیرون از آن. رابطه آن با جسم مانند رابطه عاشق و معشوق است. این نظر مشابه با دیدگاههایی است که ابو حامد غزالی در برخی از آثارش مطرح کرده است.
از امیر مومنان(ع) نقل است که: روح در جسد آدمی چون معنی در لفظ است.
هوش مصنوعی: از امیر مؤمنان(ع) نقل شده است که روح در بدن انسان مانند معنایی است که در کلام وجود دارد.
صلاح صفدی گفته است: به از این مثالی هرگز نشنیده ام.
هوش مصنوعی: صلاح صفدی بیان کرده است که هرگز مثالی بهتر از این نشنیده است.
گویند سه چیز از فضیلت مردمان هند است، کلیله و دمنه، شطرنج و نه حرفی که جمیع اقسام حساب را در خود گرد کرده است.
هوش مصنوعی: میگویند سه چیز از امتیازات مردم هند به حساب میآید: کتاب کلیله و دمنه، بازی شطرنج و نه اصطلاحی که تمامی نوعهای حساب را در بر میگیرد.
گدائی به گروهی رسید که طعام می خوردند: گفت: سلام بر شما ای بخیلان! گفتند: ما را بخیل چرا گفتی؟ گفت: با پاره ای نان سخنم تکذیب کنید.
هوش مصنوعی: یک گدا به گروهی که در حال خوردن غذا بودند رسید و به آنها سلام کرد و آنها را بخیل نامید. آنها از او پرسیدند که چرا اینگونه آنها را توصیف کرده است. او پاسخ داد که میتواند با یک تکه نان سخنانش را نادرست جلوه دهند.
ابوالفرج معافی در کتاب جلیس و انیس حکایت کرده است، روزی ابواسحاق مزید بنشسته بود. یارانش بنزدش آمدند و گفتند: ای ابواسحاق، آیا شود که امروز ما را به عقیق، قبا و قبور شهدای احد بری؟ بینی که امروز، روزی نیک است.
هوش مصنوعی: ابواسحاق مزید در مزاج دلنشینی نشسته بود که دوستانش نزد او آمدند و گفتند: ای ابواسحاق، آیا امکان دارد امروز ما را به عقیق، قبا و قبرهای شهدای احد ببری؟ احساس میکنیم که امروز روز خوبی است.
گفت: امروز چهارشنبه است و من عزلتکده ام را ترک نخواهم گفت. گفتند: چرا روز چهارشنبه را ناخوش داری، در صورتی که باین روز یونس بن متی ولادت یافت؟ گفت: پدر و مادرم فدایش باد.
هوش مصنوعی: او گفت: امروز روز چهارشنبه است و من از عزلتکده ام بیرون نخواهم رفت. دیگران پرسیدند: چرا این روز را نمیخواهی جشن بگیری، در حالی که یونس بن متی در این روز به دنیا آمده است؟ او پاسخ داد: پدر و مادرم بر او درود باد.
وی که بدهان ماهی رفت. گفتند: اما به همین روز رسول خدا(ص) بروز جنگ احزاب پیروزی یافت. گفت اما پس از آن که چشم ها حیران شد و جان ها به گلو رسید.
هوش مصنوعی: او که به درون ماهی رفت، گفتند: اما در همین روز، پیامبر خدا (ص) در روز جنگ احزاب پیروزی به دست آورد. او گفت اما این پیروزی پس از آن بود که چشمان در حیرت و جانها در حالت فشار به گلو رسیدند.
مگر نه این است که ستاره ای را که طلوع کرده است همی بینم؟ طلوع وی عاشقان را سودی است.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینم که ستارهای طلوع کرده است؟ طلوع این ستاره برای عاشقان میوهای دارد.
چرا که شاید اکنون که بروی زمین چیزی ما را گردهم جمع نسازد، نگاه من و او برای دیدن آن ستاره در افق بهم افتد.
هوش مصنوعی: شاید در حال حاضر که روی زمین هستیم، چیزی نتواند ما را جمع کند، اما ممکن است نگاه من و او برای دیدن آن ستاره در افق به هم بخورد.
صفدی گفت: تا روزگار هارون الرشید، مکتب معتزله اندک اندک ظاهر می گشت. تا این که در آن روزگار بشر مریسی در حالی که شافعی پا در زنجیر داشت از او پرسید: ای قرشی پیرامن قرآن چه گوئی؟ پاسخ داد: مرا می گوئی؟ گفت: بلی. گفت: قرآن مخلوق خداوند است. و رهایش کردند.
هوش مصنوعی: صفدی میگوید که تا زمان هارون الرشید، مکتب معتزله به تدریج شروع به ظهور کرد. در آن زمان، بشر مریسی در حالی که شافعی در زندان بود، از او سؤال کرد: «ای قرشی، در مورد قرآن چه نظری داری؟» شافعی پاسخ داد: «مرا میپرسی؟» مریسی تأیید کرد و شافعی گفت: «قرآن مخلوق خداوند است.» پس از این پاسخ، او را آزاد کردند.
و این واقعه که در محضر رشید اتفاق افتاد مشهور است. شافعی از آن احساس خطر کرد و دانست که با آشکارا شدن اعتقاد به مخلوقیت قرآن فتنه بالا خواهد گرفت. پس از بغداد به مصر گریخت.
هوش مصنوعی: این حادثه که در حضور رشید رخ داد از اهمیت زیادی برخوردار است. شافعی از آن موضوع نگران شد و متوجه شد که اگر اعتقاد به مخلوق بودن قرآن علنی شود، مشکلات و فتنههایی به وجود خواهد آمد. بنابراین، او از بغداد به مصر فرار کرد.
هارون الرشید خود به مخلوقیت قرآن اعتقاد نداشت و کار بین گرفتن و باز پس زدن بود تا این که مامون به خلافت رسید. و هر چند گاه یک بار کسی را برای فراخواندن مردم بدین مساله پیشی میداد یا در پی می فرستاد.
هوش مصنوعی: هارون الرشید به این باور نبود که قرآن مخلوق است و در حقیقت میان قبول کردن و رد کردن آن در حال نوسان بود تا اینکه مامون به خلافت رسید. در این زمان، گاهی اوقات کسی را به عنوان نماینده میفرستاد تا مردم را به این موضوع دعوت کند.
تا این که بسالی که هم در آن سال بمرد، نیت جزم کرد و بدنبال احمد بن حنبل فرستاد. اما همان هنگام که احمد به راه بود شنید که مامون از میان رفته است. و احمد در رقه محبوس بماند تا معتصم بیعت ستاند.
هوش مصنوعی: تا سالی که آن شخص در آن سال درگذشت، تصمیم خود را قطعی کرد و به دنبال احمد بن حنبل فرستاد. اما در همان حینی که احمد در راه بود، خبر مرگ مامون به او رسید. احمد در شهر رقه محبوس ماند تا معتصم بیعت خود را بگیرد.
و وی را به بغداد، به مجلس مناظره ی آوردند که عبدالرحمن بن اسحاق و قاضی احمد بن داود و جز آندو در آن مجلس بودند و با وی سه روز مناظره کردند.
هوش مصنوعی: او را به بغداد آوردند تا در یک جلسه مناظره شرکت کند. در این جلسه که عبدالرحمن بن اسحاق و قاضی احمد بن داود و دیگران حضور داشتند، سه روز به بحث و مناظره با او پرداختند.
سرانجام خلیفه فرمان داد که وی را تازیانه زنند، و آن قدرش بزدند که بیهوش افتاد و سپس به منزلش فرستادند و با این همه به مخلوقیت قرآن اذعان نکرد. زندان وی بیست و هشت ماه بطول انجامید.
هوش مصنوعی: خلیفه در پایان دستور داد که او را شلاق بزنند و به قدری او را زدند که بیهوش شد. سپس او را به خانهاش فرستادند، اما با این حال به خلقت قرآن اعتراف نکرد. مدت زمان زندانی شدن او به بیست و هشت ماه رسید.
پس از آن وی به نماز جمعه و جماعت همی رفت و فتوا همی داد و سخن همی گفت تا معتصم نیز بمرد و واثق بجای وی بنشست و چنان محنت پیش آورد که آورد، احمد را گفت با هیچ کس جمع مشو و به شهری که من در آنم مسکن مگزین، و این شد که احمد پنهان شد و برای نماز و جز آن هم بیرون نمی شد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، او به نماز جمعه و جماعت میرفت و فتوا میداد و صحبت میکرد تا اینکه معتصم هم فوت کرد و واثق به جای او روی کار آمد. واثق مشکلاتی پیش آورد و به احمد گفت که با هیچکس جمع نشود و در شهری که او زندگی میکند، ساکن نشود. به همین دلیل، احمد پنهان شد و فقط برای نماز و کارهای ضروری از خانه بیرون میرفت.
تا سرانجام واثق نیز بمرد و متوکل بجای وی نشست. وی اما به احضار احمد فرمان داد، وی را احترام کرد و مالی بسیار بخشید که وی آن را نپذیرفت و انفاقش کرد. نیز برای اهل و اولاد او، چهار هزار ماهانه قرار داد که تا زمان مرگ متوکل داده می شد.
هوش مصنوعی: سرانجام واثق فوت کرد و متوکل به جای او بر تخت نشست. او اما دستور داد احمد را احضار کنند و به او احترام گذاشت و مالی قابل توجه به او اهدا کرد که احمد آن را نپذیرفت و در کارهای خیر خرج کرد. همچنین برای خانواده و فرزندان احمد، ماهانه چهار هزار پرداخت تعیین کرد که این مبلغ تا زمان مرگ متوکل به آنها داده میشد.
در روزگار متوکل اما سنت آشکارا شد و به رفع محنت از مردم به تمام آفاق نامه بنوشتند که محنت بردارند و سنت آشکار کنند و اهل سنت را فراخی دهند.
هوش مصنوعی: در زمان متوکل، شیوههای خاص به وضوح نمایان شد و نامههایی به سرتاسر دنیا ارسال کردند تا مشکلات مردم را رفع کنند و سنتهای اسلامی را ترویج دهند و اهل سنت را تسهیل کنند.
از آن هنگام احمد در مجلس خویش از سنت سخن همی گفت و معتزله تا آخر عمر متوکل رو به قدرت و افزونی بودند تا پس از آن رکود گرفتند و در ملت اسلام، هیچ گروهی بیش از ایشان بدعت ننهاده اند.
هوش مصنوعی: از آن زمان به بعد، احمد در محفل خود درباره سنت صحبت میکرد و معتزله تا پایان عمر متوکل در قدرت و رونق بودند، اما بعدها دچار رکود شدند و هیچ گروهی در تاریخ اسلام نتوانسته است به اندازه آنها بدعتهای جدیدی را معرفی کند.
مشاهیر معتزله: از ناموران معتزله می توان این کسان را برشمرد: جاحظ، ابوهذیل علاف، ابراهیم نظام، واصل بن عطا، احمد بن حابط، بشربن معتمر، معمر بن عباد سلمی، ابو موسی ملقب به مزداد و راهب معتزله
هوش مصنوعی: از شخصیتهای برجسته معتزله میتوان به جاحظ، ابوهذیل علاف، ابراهیم نظام، واصل بن عطا، احمد بن حابط، بشربن معتمر، معمر بن عباد سلمی، ابو موسی معروف به مزداد و راهب معتزله اشاره کرد.
ثمامه بن اشرس، هشام بن عمر فوطی، ابوالحسن بن ابی عمر، خیاط، استاد کعبی، ابوعلی جبائی استاد شیخ ابوالحسن اشعری و پسرش ابوهاشم عبدالسلام.
هوش مصنوعی: ثمامه بن اشرس، هشام بن عمر فوطی، ابوالحسن بن ابی عمر خیاط، استاد کعبی، ابوعلی جبائی که استاد شیخ ابوالحسن اشعری است و پسرش ابوهاشم عبدالسلام.
این کسان، سران مذهب اعتزال اند. و بسیاری از شافعی ها اشعری بوده اند و بسیاری از حنفی ها اعتزالی. در مالکی ها غلبه با قدری ها بوده است و در حنبلی ها با حشوی ها. از معتزله ابوالقاسم صاحب اسماعیل بن عباد، زمخشری فراء نحوی و سیرافی را میتوان برشمرد.
هوش مصنوعی: این افراد، رهبران مذهب اعتزال هستند. بسیاری از پیروان مذهب شافعی به مذهب اشعری گرایش داشتهاند و تعداد زیادی از حنفیها اعتزالی بودهاند. در مذهب مالکی، جریان قدریها غالب است و در مذهب حنبلی، حشویها پیشرو هستند. از شاعران و نویسندگان معتزله میتوان به ابوالقاسم صاحب اسماعیل بن عباد، زمخشری، فراء نحوی و سیرافی اشاره کرد.
حکایت شده است که مغنئی نزد یکی از پادشاهان غیرعرب همی خواند. هنگامی که امیر مسرور شد، غلامش را گفت: قبائی برای این مغنی آور.
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که یک خواننده نزد یکی از پادشاهان غیرعرب مشغول خواندن بود. وقتی که امیر خوشحال شد، به غلامش گفت که لباس زیبا و مناسبی برای آن خواننده بیاورد.
مغنی اما معنای سخن ندانست، برخاست و به خلوت رفت. در نبودن وی غلام خلعت بیاورد و وی را نیافت. در همین هنگام نیز در مجلس هیاهو شد و امیر فرمان داد که حضار براه افتند.
هوش مصنوعی: مغنی که نتوانسته بود صحبتهایش را درست بفهمد، از جایش بلند شد و به تنهایی رفت. در غیاب او، نوکر لباس مخصوصی آورد اما مغنی را پیدا نکرد. در همین لحظه، در مجلس سر و صدایی بلند شد و امیر دستور داد که حاضران جلسه را ترک کنند.
مغنی را در سر راه کسی گفت که امیر بهر تو قبائی خلعت دادا و تو نگرفتیش. تا چند روز بعد که وی دوباره به محضر امیر رفت. این شعر به آواز خواند:
هوش مصنوعی: مغنی به کسی گفت که امیر برای تو لباسی با ارزش هدیه داده و تو آن را قبول نکردهای. چند روز بعد، او دوباره به نزد امیر رفت و این شعر را با آواز خواند:
اگر بخت به تو رو کند، هرگز ادرار مکن.
هوش مصنوعی: اگر شانس به تو روی بیاورد، هرگز کار نادرستی انجام نده.
شنوندگان غنای وی را ناخوشایند خواندند و وی گفت: آن روز که بخت به من رو کرده بود، ادرار کردم و از دستم بشد. دیگران قصه به امیر گفتند، وی را خوش آمد و دستور داد خلعتش بدهند.
هوش مصنوعی: شنوندگان غنای او را نپسندیدند و او گفت: روزی که شانس به من روی آورده بود، ادرار کردم و دستم کثیف شد. دیگران این ماجرا را به امیر گفتند و او از شنیدن آن خوشش آمد و دستور داد که او را پاداش بدهند.
صفدی گفت: از جمله ی متاخرانی که مشهور گشته اند، میتوان این کسان را بر شمرد، غسیل الملائکه حنظله بن ابی عامر انصاری که به جنگ احد بیرون شد و مقتول گشت و رسول خدا(ص) فرمود: این دوست شماست که فرشتگانش غسل داده اند.
هوش مصنوعی: صفدی اشاره کرده است که از جمله افرادی که در دورانهای اخیر به شهرت رسیدهاند، میتوان به غسیل الملائکه، حنظله بن ابی عامر انصاری اشاره کرد. او به جنگ احد رفت و جان خود را از دست داد. پیامبر (ص) در مورد او فرمود: این شخص دوست شماست و فرشتگان او را غسل دادهاند.
نیز قتیل الجن سعد بن عباده، ذوشهادتین خزیمه بن ثابت انصاری در ترافع یهودئی بر دین رسول خدا(ص) شهادت داد، ذوعینین قتاده بن نعمان که به جنگ احد چشمانش را از دست داد و رسول خدا(ص) چشمانش را بوی بازگرداند
هوش مصنوعی: سعد بن عباده و خزیمه بن ثابت انصاری که هر دو در اسلام اعتبار ویژهای داشتند، در مورد یک دعوی که مربوط به یهودیان و دین پیامبر اسلام بود، شهادت دادند. همچنین قتاده بن نعمان، که در جنگ احد چشمانش را از دست داده بود، به عنوان گواهیدهنده حضور داشت و پیامبر اسلام چشمان او را دوباره بازگرداند.
ذویدین عبیدبن عمرو خزاعی که با دو دوستش کار همی کرد، و ذوثدیه که بزرگ خوارج بود و بین کشتگان جنگ نهروانش یافتند و یکی از دوستانش ناقص گشته چون پستان به نظر می آید.
هوش مصنوعی: ذویدین عبیدبن عمرو خزاعی که با دو دوستش همکاری میکرد، و ذوثدیه که رهبر بزرگ خوارج بود و در بین کشتههای جنگ نهروان پیدا شد. یکی از دوستانش نیز به قدری آسیب دیده بود که مانند پستان به نظر میآمد.
نیز ذوثفنات که لقب علی بن حسین(ع) و ابن عبدالله بن عباس است به سبب پینه ای که بر سجده گاههایشان - از کثرت سجده - چون پینه های تن شتران دیده می شد، و ذوسیفین ابوهیثم بن تیهان که به جنگ دو شمشیر می بست.
هوش مصنوعی: لقب "ذوثفنات" به علی بن حسین و همچنین به عبدالله بن عباس اطلاق میشود. این لقب به دلیل پینههایی است که به خاطر تعداد زیاد سجدهها بر پیشانی آنها ایجاد شده بود و به پینههای روی بدن شتران شباهت داشت. همچنین "ذوسیفین" به ابوهیثم بن تیهان اشاره دارد که در میدان جنگ دو شمشیر به دست میگرفت.
نیز ذات نطاقین اسماء دختر ابوبکر صدیق - که خدا از ایشان راضی باد - که نطاق خویش را به جهت دستمال توشه ی پیامبر (ص) و پدرش شب هجرتشان به مدینه، بردرید.
هوش مصنوعی: ذات نطاقین دختر ابوبکر صدیق، که خدا از او راضی باد، شب هجرت پیامبر (ص) و پدرش به مدینه، دستمال توشه آنها را از لباس خود پاره کرد.
همچنین سیف الله، خالدبن ولید، مصافح الملائکه عمران بن حصین، ذوعمامه ابو احیحه سعید بن عاص بنی امیه.
هوش مصنوعی: سیف الله، خالد بن ولید، که به او لقب "مصافح الملائکه" داده شده است، عمران بن حصین و ذوعمامه، و همچنین ابو احیحه سعید بن عاص از بنی امیه.
دید وقتی یکی پراکنده
زنده ای زیر جامه ای ژنده
هوش مصنوعی: زمانی کسی را دید که زیر یک لباس کهنه و فرسوده، زنده و سرزنده است.
گفتش این جامه سخت خلقان است
گفت هست آن من چنین زآن است
هوش مصنوعی: او گفت این لباس از جنس سختی و زحمت مردم است و من نیز به همین دلیل چنین پوششی دارم.
هست پاک و حلال و رنگین روی
نه حرام و پلید ورنگین روی
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا و دلنواز وجود دارند که پاک و حلالاند و در عین حال جذاب و رنگیناند، در حالیکه برخی چهرهها هستند که حرام و ناپاکاند و نیز ظاهری فریبنده دارند.
چون نجویم حرام و ندهم دین
جامه لابد نباشدم به از این
هوش مصنوعی: وقتی به دنبال چیزهایی باشم که حراماند و دینم را رها کنم، در واقع از این هم بدتر نمیتوانم زندگی کنم.
کلینی در حدیثی طویل از ابوجعفر(ع) روایت کرده است که سائلی ایشان را پرسید: ای پسر رسول خدا از کجا می توان دانست که به هر سالی شب قدری هست؟
هوش مصنوعی: کلینی در یک حدیث طولانی از ابوجعفر(ع) نقل کرده است که یک نفر از ایشان سوال میکند: ای پسر پیامبر خدا، چگونه میتوان فهمید که در هر سالی شبی به نام شب قدر وجود دارد؟
پاسخ داد: چون رمضان رسد، بهر شب سوره ی دفان را یکصدبار برخوان. و چون شب بیست و سوم رسد، خود ناظر تصدیق چیزی خواهی بود که از آن پرسیدی.
هوش مصنوعی: پاسخ داد: وقتی ماه رمضان فرا برسد، هر شب سوره دفان را صد بار بخوان. و وقتی شب بیست و سوم بیاید، خودت شهادت خواهی داد به چیزی که در موردش سوال کردی.