حکایت کرده اند که تهیدستی بنزد خیاطی آمد تا شکاف جامه اش بر دوزد. مسکین جامه بداد و منتظر ماند که کار بپایان رسد.
خیاط هنگامی که جامه بدوخت آن را پیچید و مدتی بر آن بنشست. شاگردش ویرا گفت: جامه اش نمیدهی؟ گفت: ساکت باش، شاید فراموشش کند و رود.
مردی هشام بن عبدالملک را مدح گفت: هشام گفتش: ای فلان، مگر ندانی که مدح کسان پیش رویشان نهی شده است؟
گفت: من ترا مدح نگفته ام بل نعمت های خداوند را بر تو شمردم تا بر آن ها دوباره شکرگزاری. هشام گفت: این سخن از مدحت نیکوتر بود. و وی را صله بداد و گرامی داشت.
عجمان مهمان را از آن رو مهمان نامیده اند که وی را گرامی دارند. چرا که «مه » نزد ایشان سرور است و «مان » منزل، و مهمان را تا زمانی که نزد ایشان ماند، سرور خویش دانند.
علی (ع) گفت: راز تو تا آشکارا نگشته، اسیر تو است اما هنگامی بر زبانش آوردی، تو اسیر آنی. خود همین معنی را چنین بنظم درآورده است.
راز خویش از هر پرسنده برپوش و برحذر باش چرا که احتیاط جز بر حذر بودن نیست.
چه راز تو تا زمانی که محفوظش داشته ای اسیر تو است و اگر آشکارا شود، تو اسیر آنی.
هنگامی که مرد راز خویش بزبان همی آورد و دیگری را نکوهش همی کند، احمقی بیش نیست.
چرا که اگر آدمی از نگاهداری راز خویش دلتنگ شود، شنونده اش بر آن بیش دلتنگ گردد.
رازم را نپوشانم بل فاشش کنم، و هرگز مگذارم که رازها بر دلم انباشته شوند.
چه کسی که شبی را بخسبد و رازهای بسیار وی را دائم از این پهلو بآن پهلو کند، احمقی بیش نیست.
چنان بگشاده دستی عادت کرده که اگر روزی خواهد دست خویش بربندد، انگشتانش طاعتش نکنند. بحری است او،از هر ره که بسویش روی و گردابش نیکی وجود ساحل اوست.
راستی را اگر جز جان خویش در کف نداشته باشد، بی گمانش خواهد بخشید، از این رو، سائلش کاش بپرهیزد.
رای خویش را با رای دیگری قرین کن، چرا که حقیقت بر دو کس پوشیده نماند.
مگر نه این است که آدمی روی خویش بآینه ای بیند و پشت سرخویش را با دو آینه؟
سکاکی گفت: مجاز نزد پیشینیان دو گونه است، لغوی و عقلی. لغوی خود دو گونه است: آن که بمعنی کلمه راجع میشود و آن که به حکم کلمه، و آنکه بمعنی کلمه راجع میشود نیز دو گونه است: مفید و لغو.
مفید خود نیز دو گونه است: استعاره و غیراستعاره. و این ها را علامه تفتازانی در فصل اول پایان کتاب البیان ذکر کرده است.
سروی چو تو در «اوچه » و در «تته » نباشد
گل همچو رخ خوب تو البته نباشد
دوزیم ز بهر تو قبا از گل سوری
تا خلقت زیبای تو از لته نباشد
در جنت فردوس سری را نگذارند
کز داغ غلامی تواش پته نباشد
این شکل و شمایل که تو کافر بچه داری
در چین و ختا و ختن و چته نباشد
چون موی شده است از غم تو خسرو مسکین
تا همچو رقیبت خنک و گته نباشد
شرف به همت عالی است نه فخر به استخوانهای خاک شده. دروغگو، اگر حجتی واضح و زبانی راستگو بکار برد، باز متهم بدروغ گفتن است.
بسا که نابینائی به هدفی که خواهد رسد و بینا خطا کند. با هیچ کس دشمنی مورز چه دشمنی تو ناگزیر یا با نادان است یا دانا.
از این رو، از حیله دانا بترس و از نادانی نادان نیز. از سرزنش کسی که اگر حاضر می بود در مدحش مبالغه می کردی شرم کن. نیز از مدح آن که اگر غایب بود نکوهشش می کردی.
همگام تو به جنگ آن است که همراه تو ستیزد و خویش را بسبب سود تو زیان رساند.
- اگر شاخ زنی به شاخداران شاخ زن. زنهار که زبان گردنت نزند. بسا وعده غذائی که تو را از وعده غذاهای دیگر باز دارد. بسا تیری که از غیر تیدانداز بهدف خورد.
بسا برادرا که مادرت ایشان را نزاده است. بسا که سکوت پاسخ بود. بسا سرزنش شده ای که بیگناه باشد. چشم جوانمرد، خبر از زبانش دهد، با توکل زانوی اشتر ببند.
هنگام آزمون، آدمی گرامی یا خوار می شود. هر سگی بر درخانه ی خویش عوعو می کند. زیادتی عتاب، بغض می آورد. هر چه کاشتی درو کنی. سگ رهرو به از شیر خفته است.
زبانی ملایم و مشتی محکم. گریه ی زن فرزند مرده مانند گریه ی زن مزدور نیست. هیچ چیز چون ناخنت پشتت نخارد. مردم را میپوشاند و شرمگاهیش عریان است. دست تو از توست اگر فلج نیز باشد.
مارگیر از مار نجات نیابد، گوسفند سربریده را پوست کندن بدرد نمی آورد. غایب دلیل خویش را همراه دارد. نکاح عشق را تباه می کند.
آزاده، آزاده است هر چند گزند بیند. برادرانه معاشرت کن و بیگانه وار معامله. قول و بولش یکی است. روزهای ماهی را که در آن روزی نداری، مشمر. فلانی چون کعبه است زیارتش می کنند و زیارت نمی کند.
فلانی مثل سوزن است، مردم را میپوشاند، و خود عریان است. هر بار که پرید، بالش چیدند. داشتن دشمن عاقل، سعادت است.
از لبید:
هان، هر چیزی جز خداوند باطل است و هر نعمتی را ناگزیر زوالی در پی.
از دیگری:
اگر موسی آید و عصای خویش افکند، جادوگری و جادو هر دو باطل شود.
اگر پادشاهی پربخشش نبود، بگذارش چه دولتش رفتنی است.
اگر ارباب خانه به دایره زدن معتادبود، رقصیدن نیز عادت اهل خانه است.
هر گاه نکوهش مرا از ناقصی شنیدی، بدان که آن نکوهش شهادت می دهد که من بکمالم.
کسی که هنگام بیماری عیادتمان نکند، به تشییع جنازه اش نمی رویم.
گاه از بدبختی سائل، کریم هم بخل همی ورزد.
یکی از مولفان کتابی در مناظره ی گل سرخ و گل نرگس نوشته است چنان که فضلا نیز در مناظره ی شمشیر و قلم، بخل و کرم، مصر و شام، شرق و غرب، عرب و عجم، نثر و نظم، چیزها نوشته اند.
در مورد اینها بهر صورت میتوان دلایلی آورد. اما مناظره ی مشک و عطر «زباد» از نظر عقلی مجالی ندارد. با این همه، جاحظ را در این زمینه رساله ای بدیع است.
بیهقی که خدایش رحمت کناد، از ذوالنون مصری روایت کرد و گفت: هنگام طواف دو زن را دیدم که یکی از آندو همی خواند:
برآن بلایا بردباری کردم که اگر پاره ای از آن بر کوههای حنین فرود می آمد،از هم می پاشیدند.
اشگ چشم خویش نگاه داشتم و آنها را دوباره به چشم بازگرداندم تا چشم آنها را بدرون، بر دل فرو ریزد.
گفتمش: این همه اندوه زچه روست؟ گفت: از مصیبتی که جز من بر کسی فرود نیامده است.
گفتم: چسان بود؟ گفت: مرا دو پسر بود که با یکدیگر بازی میکردند. پدرشان گوسفندانی قربانی کرده بود. یکی از آن دو بدیگری گفت: بگذار نشانت دهم پدر چگونه گوسفند را قربان کرد.
برخاست، کارد برگرفت و دیگری را سر برید و گریخت. پدرشان که آمد، بوی گفتم که پسرت، پسر دیگرت را کشت و گریخت. وی بدنبالش رفت و دید درنده ای او را دریده است بازگشت و از فرط اندوه و تشنگی، براه بمرد.
گفته اند حجاج روزی بتفرج خارج شد. هنگامی که تفرج بپایان رسید و یارانش را بازگرداند، پیری از قبیله ی بنی عجل پیش آمد.
حجاج وی را گفت: ای پیر از کجائی؟ گفت: از همین روستایم، گفت: کارگزاران ده چگونه اند؟ گفت: از بدترین کارگزاران اند، بمردم ستم می کنند و اموالشان را حلال میدارند.
پرسید: در مورد حجاج چه میگوئی؟ گفت: هرگز کسی بدکارتر از او بر عراق ولایت نکرده است. خداوند روی خود و آمرش را سیاه گرداناد.
حجاج پرسید: میدانی من کیستم؟ گفت: نه. گفت: من حجاجم. پیر گفت: تو میدانی من کیستم؟ گفت: نه. گفت: من مجنون بنی عجل ام و به هرروزی دوبار مصروع می شوم. حجاج خندید و فرمان داد صله ای بسیار وی را دهند.
روزی معاویه احتجاج کرد که: خداوند متعال می فرماید: «و ان من شی ء الاعندنا حزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم » زچه رو مرا نکوهش می کنید؟
احنف گفت: من ترا بسبب آنچه در خزائن خداوند است، نکوهش نمی کنم نکوهش من ترا از آن رو است که تو آنچه خداوند از خزائنش فرو فرستاده است، در خزانه نهاده ای و در واقع بین ما و خداوند حائل شده ای.
آدمی، پیامبر نیز اگر باشد، از زبان مردمان آسوده نمی ماند. اگر بسیار کار بود، گویند احمق است و اگر بخشش افزون کند، گویند افراط می کند.
اگر ساکت ماند، گویند لال است و اگر زبان آوری کند، گویند پرگوست.
اگر روزه بدارد و شبها نماز خواند، گویند تزویر می کند و خود را برخ مردم می کشد.
از این رو بمدح و ثنای مردم اعتنا مکن و جز خداوند از هیچ کس مترس چه او بزرگترین است.
شریک بن اعور بنزد معاویه شد. معاویه او را که مردی زشت روی بود، گفت: تو زشتی و زیبا به از زشت است. نامت نیز شریک است و خدا را که شریکی نیست.
پدرت هم اعور (یک چشم) بود و سالم نیک تر از یک چشم است. با این همه، چگونه بر قوم خویش سروری بیافتی؟ ابن اعور وی را پاسخ داد که: تو معاویه ای و معاویه جز ماده سگی نیست که با عوعوی خویش سگان را میخواند.
بسر صخر(سنگ سخت) نیز هستی که دشت به از سنگ سخت است. نیز این حرب (جنگ) هستی و صلح به از جنگ است.
پسر امیه نیز هستی و امیه جز تصغیر امه (کنیز) نیست. با این همه تو چگونه بر ما امارت یافته ای؟ این بگفت و خارج شد و چنین سرود:
آیا معاویه بن حرب، در حالی که شمشیر بران و زبان تیزم با من است، مرا ناسزا می گوید؟ و نیز جائی که پسران عمویم چون شیرانی که به ناسزاگو حمله می برند، گرد من ایستاده اند؟
گفته اند: نابغه ی جعدی چهل روز شعر گفتن نمی آرست. تا این که بنی جعده بجنگ قومی دگر رفتند و برآنان پیروزی یافتند.
هنگامی که نابغه این خبر بشنید خشنود شد، بطرب آمد و ملکه ی شعر دروی بجنبید و بسرود. بنی جعده او را گفتند: بخدا ما از بازگشائی زبان شاعرمان خرسندتر از پیروزی بدشمنیم.
خلیل - که خدایش رحمت کناد - گفت: شاعران امرای سخن اند، و هر گونه خواهند در آن تصرف کنند. اطلاق، تقیید یا تسهیلی که ایشان را جائز است، بر دیگران جائز نیست.
شاعری گفت: هرگز کسی را بشعر و شاعران آگاه تر از خلف احمر نیافتم. وی گاه بشیوه ی قدیمی ترین شاعر پیشین چنان شعر می سرود که از سروده هایشان تمیز داده نمی شد.
بعدها زهد پیشه کرد، و هر شب و روز یک بار قرآن ختم می کرد، یکی از شاهان آن هنگام، وی را مالی بسیار بخشید بل یک بیت سراید، اما امتناع کرد.
اگرم پرسند که ترا آرزو چیست، گویم، مرا آرزو دیدار یاران است.
چرا که هر بلائی در راه خرسندی ایشان مرا غنیمتی است و هر رنجی در راه محبتشان شرابی گوارا.
ای آن که اشتیاق خویش بفریاد بیان همی کنی، گمان نکنم که ادعایت راست بود.
چرا که اگر آنچه گوئی راست است تا دیدن من، چشم برهم گذاردن نمیتوانستی.
بسا عاشقا که از چشمه ی وصال جامی نوشیده بود. من اما از وصال لیلی جامی ننوشیده ام.
راستش برترین چیزی که از وصل وی مرا حاصل شده است آرزوهائی است که چونان برقی گذرایند و ناباور کردنی.
دل را گفتم: هان، اگر خواهی بازگردی، تا راه بازگشتی هست، باز گرد.
دیروز دوستی اگر بدیدار دوستی همی آمد، از آن بود که از گفت گو. و نزدیکی با او لذت برد. امروزه اما اگر کسی بدیدن دوستی شود، از آن است که درددلی برگوید یا شکایتی از زمانه ببیان آورد.
آدمی اگر پس از دشمن تنها یک روز بزید، بسیار زیسته است.
آن گاه که بزرگواری را اکرام همی کنی، سروریش می یابی و آن زمان که فرومایه ای را اکرام همی کنی، برسرکشی خود افزاید.
چنین است. چرا که همچنان که شمشیر بجای انعام بکار نیاید، انعام نیز جای شمشیر نگیرد.
گفته اند: بلیغ کسی است که سخن را در خور دلخواه خود تواند گوید و جامه ی لفظ در خور معنی تواند دوزد. اما سخن بلیغ آن سخن است که واژه هایش وزین و معنایش تازه بود.
از اعرابئی پرسیدند: بلیغ کیست؟ گفت: آن کس که از همه کوتاه تر سخن گوید و بیش تر از دیگران حاضر جواب بود.
امام فخرالدین رازی در حد بلاغت گفت: بلاغت آن است که آدمی کنه آنچه در دل دارد، به لفظ بیان کند بدان شرط که از خلاصه گوئی که بمعنی زیان رساند و بسیار گوئی که دلتنگی آرد، نیز دوری کند.
فیلسوفی گفت: هم چنان که ظرف نشکسته را از شکسته، به صدایش شناسند، حال آدمی را نیز از گفتار وی می توان دریافت.
برگردان به زبان ساده
حکایت کرده اند که تهیدستی بنزد خیاطی آمد تا شکاف جامه اش بر دوزد. مسکین جامه بداد و منتظر ماند که کار بپایان رسد.
هوش مصنوعی: روزی شخصی فقیر به نزد یک خیاط رفت تا شکاف لباسش را بدوزد. او لباسش را به خیاط داد و منتظر ماند تا کارش تمام شود.
خیاط هنگامی که جامه بدوخت آن را پیچید و مدتی بر آن بنشست. شاگردش ویرا گفت: جامه اش نمیدهی؟ گفت: ساکت باش، شاید فراموشش کند و رود.
هوش مصنوعی: خیاط بعد از دوختن لباس آن را پیچید و مدتی روی آن نشسته بود. شاگردش از او خواست که لباس را بدهد، اما خیاط جواب داد: ساکت باش، ممکن است فراموش کند و برود.
مردی هشام بن عبدالملک را مدح گفت: هشام گفتش: ای فلان، مگر ندانی که مدح کسان پیش رویشان نهی شده است؟
هوش مصنوعی: مردی به هشام بن عبدالملک تعریف و تمجید کرد. هشام به او گفت: ای فلانی، آیا نمیدانی که تعریف کردن از دیگران در حضورشان ممنوع است؟
گفت: من ترا مدح نگفته ام بل نعمت های خداوند را بر تو شمردم تا بر آن ها دوباره شکرگزاری. هشام گفت: این سخن از مدحت نیکوتر بود. و وی را صله بداد و گرامی داشت.
هوش مصنوعی: او گفت: من به تو مدح نگفتهام، بلکه نعمتهای خداوند را بر شما ذکر کردهام تا دوباره به خاطر آنها شکرگزاری کنی. هشام پاسخ داد: این سخن از مدح بهتر است. و او را پاداش داد و مورد احترام قرار داد.
عجمان مهمان را از آن رو مهمان نامیده اند که وی را گرامی دارند. چرا که «مه » نزد ایشان سرور است و «مان » منزل، و مهمان را تا زمانی که نزد ایشان ماند، سرور خویش دانند.
هوش مصنوعی: عجمان به مهمان لقب بخشیدهاند زیرا او را محترم میشمارند. در زبان آنها "مه" به معنای سرور و "مان" به معنای منزل است، و مهمان را تا زمانی که در خانهشان باشد، شایسته احترام و محبت میدانند.
علی (ع) گفت: راز تو تا آشکارا نگشته، اسیر تو است اما هنگامی بر زبانش آوردی، تو اسیر آنی. خود همین معنی را چنین بنظم درآورده است.
هوش مصنوعی: علی (ع) بیان کرد که اگر راز تو پنهان بماند، تحت کنترل توست، اما زمانی که آن را به زبان بیاوری، خودت تحت کنترل آن قرار میگیری. او همین مفهوم را به صورت نظم درآورده است.
راز خویش از هر پرسنده برپوش و برحذر باش چرا که احتیاط جز بر حذر بودن نیست.
هوش مصنوعی: رازهایت را از هر کسی پنهان کن و مراقب باش، زیرا احتیاط به معنای محافظت از خود است.
چه راز تو تا زمانی که محفوظش داشته ای اسیر تو است و اگر آشکارا شود، تو اسیر آنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که رازی را در دل نگه میداری، آن راز تحت کنترل تو است، اما به محض اینکه آن را فاش کنی، خودت به اسیر آن تبدیل میشوی.
هنگامی که مرد راز خویش بزبان همی آورد و دیگری را نکوهش همی کند، احمقی بیش نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که یک مرد اسرارش را بر زبان میآورد و دیگران را سرزنش میکند، بیش از آنکه عاقل باشد، همانند یک احمق به نظر میرسد.
چرا که اگر آدمی از نگاهداری راز خویش دلتنگ شود، شنونده اش بر آن بیش دلتنگ گردد.
هوش مصنوعی: چرا که اگر کسی از نگه داشتن راز خود ناراحت شود، فردی که آن راز را میشنود، بیشتر از او ناراحت خواهد شد.
رازم را نپوشانم بل فاشش کنم، و هرگز مگذارم که رازها بر دلم انباشته شوند.
هوش مصنوعی: رازهای خود را پنهان نخواهم کرد بلکه آنها را به صورت واضح بیان میکنم و هرگز اجازه نمیدهم که رازها در دل من جمع شوند.
چه کسی که شبی را بخسبد و رازهای بسیار وی را دائم از این پهلو بآن پهلو کند، احمقی بیش نیست.
هوش مصنوعی: کسی که شب را بخوابد و افکار و رازهای زیادی در ذهنش وجود داشته باشد و به طور مداوم آنها را از یک سمت به سمت دیگر بچرخاند، احمق است.
چنان بگشاده دستی عادت کرده که اگر روزی خواهد دست خویش بربندد، انگشتانش طاعتش نکنند. بحری است او،از هر ره که بسویش روی و گردابش نیکی وجود ساحل اوست.
هوش مصنوعی: او چنان به بخشندگی عادت کرده که اگر روزی بخواهد دستش را ببندد، انگشتانش از پذیرش این خواسته سر باز میزنند. مانند دریا است که از هر طرف به سویش بروی، در آن گرداب، خوبی و نیکی وجود دارد و ساحل او آرامش را به ارمغان میآورد.
راستی را اگر جز جان خویش در کف نداشته باشد، بی گمانش خواهد بخشید، از این رو، سائلش کاش بپرهیزد.
هوش مصنوعی: اگر فردی جز جان خود چیزی برای از دست دادن نداشته باشد، به طور حتم دیگران را خواهد بخشید. به همین دلیل، بهتر است درخواستکننده از این موضوع احتیاط کند.
رای خویش را با رای دیگری قرین کن، چرا که حقیقت بر دو کس پوشیده نماند.
هوش مصنوعی: رای خود را با نظر دیگران در ارتباط قرار بده، زیرا حقیقت برای دو نفر پنهان نمیماند.
مگر نه این است که آدمی روی خویش بآینه ای بیند و پشت سرخویش را با دو آینه؟
هوش مصنوعی: آیا درست نیست که انسان میتواند خودش را در آینه ببیند و همچنین با استفاده از دو آینه، پشت سرش را مشاهده کند؟
سکاکی گفت: مجاز نزد پیشینیان دو گونه است، لغوی و عقلی. لغوی خود دو گونه است: آن که بمعنی کلمه راجع میشود و آن که به حکم کلمه، و آنکه بمعنی کلمه راجع میشود نیز دو گونه است: مفید و لغو.
هوش مصنوعی: سکاکی توضیح داد که در گذشته، مجاز به دو نوع تقسیم میشود: مجاز لغوی و مجاز عقلی. مجاز لغوی نیز به دو دسته تقسیم میشود: یکی که مرتبط با معنی کلمه است و دیگری که به حکم کلمه مربوط میشود. همچنین، نوعی که به معنی کلمه مربوط میشود خود به دو دسته مفید و لغو تقسیم میشود.
مفید خود نیز دو گونه است: استعاره و غیراستعاره. و این ها را علامه تفتازانی در فصل اول پایان کتاب البیان ذکر کرده است.
هوش مصنوعی: مفید به دو نوع تقسیم میشود: استعاری و غیر استعاری. این موضوع در فصل اول انتهای کتاب البیان توسط علامه تفتازانی مطرح شده است.
سروی چو تو در «اوچه » و در «تته » نباشد
گل همچو رخ خوب تو البته نباشد
هوش مصنوعی: هیچ درخت سروی به زیبایی تو در اوچه و تته وجود ندارد، و هیچ گلی هم نمیتواند به خوش رویی تو نزدیک شود.
دوزیم ز بهر تو قبا از گل سوری
تا خلقت زیبای تو از لته نباشد
هوش مصنوعی: برای تو جامهای از گل سرخ میدوزم تا زیبایی خلق تو تحت تأثیر چیزی قرار نگیرد و هیچ چیز نتواند آن را بپوشاند.
در جنت فردوس سری را نگذارند
کز داغ غلامی تواش پته نباشد
هوش مصنوعی: در بهشت فردوس اجازه نمیدهند کسی را داخل کنند که دلی را به خاطر عشق و محبت برده باشد و در واقع او را رسوا کرده باشد.
این شکل و شمایل که تو کافر بچه داری
در چین و ختا و ختن و چته نباشد
هوش مصنوعی: این ظاهری که تو داری، مانند هیچ یک از زیباییها و جذابیتهای آن سوی دنیا نیست.
چون موی شده است از غم تو خسرو مسکین
تا همچو رقیبت خنک و گته نباشد
هوش مصنوعی: به خاطر غم تو، حال من همچون مویی پریشان و بیحالی شده است. تا زمانی که مانند رقیبت، احساس آرامش و راحتی نکنم، وضعیت من به همین صورت باقی خواهد ماند.
شرف به همت عالی است نه فخر به استخوانهای خاک شده. دروغگو، اگر حجتی واضح و زبانی راستگو بکار برد، باز متهم بدروغ گفتن است.
هوش مصنوعی: عزت و احترام به تلاش و اراده قوی بستگی دارد نه به اصل و نسب یا اجداد. حتی اگر یک دروغگو سعی کند با دلایل منطقی و زبان صادقانه صحبت کند، باز هم به او اتهام دروغگویی خواهد زد.
بسا که نابینائی به هدفی که خواهد رسد و بینا خطا کند. با هیچ کس دشمنی مورز چه دشمنی تو ناگزیر یا با نادان است یا دانا.
هوش مصنوعی: شاید نابینایی به هدفی که میخواهد برسد، موفق شود، در حالی که شخص بینا دچار اشتباه شود. هرگز با هیچکس دشمنی نکن؛ زیرا دشمنیات یا با فرد نادان است یا با فرد عالم.
از این رو، از حیله دانا بترس و از نادانی نادان نیز. از سرزنش کسی که اگر حاضر می بود در مدحش مبالغه می کردی شرم کن. نیز از مدح آن که اگر غایب بود نکوهشش می کردی.
هوش مصنوعی: بنابراین، از افراد زیرک و مکار بترس و همچنین از نادانی افرادی که نمیدانند. از سرزنش کسی بپرهیز که اگر او را در کنار خود میدیدی، در توصیف او اغراق میکردی. همچنین از ستایش کسی که اگر او نبود، به انتقاد از او میپرداختی، دوری کن.
همگام تو به جنگ آن است که همراه تو ستیزد و خویش را بسبب سود تو زیان رساند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که در کنار تو جنگ میکند، برای تو تلاش میکند و حتی ممکن است به خود آسیب برساند تا به نفع تو عمل کند.
- اگر شاخ زنی به شاخداران شاخ زن. زنهار که زبان گردنت نزند. بسا وعده غذائی که تو را از وعده غذاهای دیگر باز دارد. بسا تیری که از غیر تیدانداز بهدف خورد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به شاخ زنی (فردی که در حال رقابت یا انتقاد است) توجه کند، باید مراقب باشد که سخنانی که میگوید، به او آسیب نرساند. ممکن است وعدههای جذاب غذایی وجود داشته باشد که شما را از دیگر وعدهها دور کند. همچنین، ممکن است تیر یا آسیبهایی از سمت دیگران به شما برخورد کند که انتظارش را ندارید.
بسا برادرا که مادرت ایشان را نزاده است. بسا که سکوت پاسخ بود. بسا سرزنش شده ای که بیگناه باشد. چشم جوانمرد، خبر از زبانش دهد، با توکل زانوی اشتر ببند.
هوش مصنوعی: بسیاری از برادران هستند که مادرشان آنها را به دنیا نیاورده است. گاهی سکوت، خودش پاسخ است. ممکن است سرزنش شدهای که بیگناه بودهای. جوانمرد با نگاهش، خبرها را به زبان میآورد، و با اعتماد بر خدا، در سختیها مانند زانوی شتر استوار بایست.
هنگام آزمون، آدمی گرامی یا خوار می شود. هر سگی بر درخانه ی خویش عوعو می کند. زیادتی عتاب، بغض می آورد. هر چه کاشتی درو کنی. سگ رهرو به از شیر خفته است.
هوش مصنوعی: در زمان آزمون و سختیها، انسان میتواند به مقام بالا یا پایین برسد. هر کسی در مورد خودش و در محیط خود نظر میدهد. اگر زیاد بر کسی خشم و انتقاد کنیم، ممکن است او دلگیر شود. هر چیز که بکاری، همان را برداشت خواهی کرد. کسی که با اقدام و تلاش خود به جلو میرود، از کسی که بیعمل و خوابآلوده است، بهتر است.
زبانی ملایم و مشتی محکم. گریه ی زن فرزند مرده مانند گریه ی زن مزدور نیست. هیچ چیز چون ناخنت پشتت نخارد. مردم را میپوشاند و شرمگاهیش عریان است. دست تو از توست اگر فلج نیز باشد.
هوش مصنوعی: زبان باید آرام و در عین حال قوی باشد. گریه یک زن به خاطر فرزندش که مرده، با گریه یک زن که به دیگری وابسته است، متفاوت است. هیچچیز مانند ناخن به پشتت آرامش نمیدهد. انسانها را میپوشاند و ناحیه خصوصیاش نمایان است. اگرچه دست تو ممکن است فلج باشد، اما هنوز هم بخشی از تو باقی میماند.
مارگیر از مار نجات نیابد، گوسفند سربریده را پوست کندن بدرد نمی آورد. غایب دلیل خویش را همراه دارد. نکاح عشق را تباه می کند.
هوش مصنوعی: اگر مارگیر نتواند از مار خود را نجات دهد، پوست کندن گوسفند سربریده به او کمکی نخواهد کرد. فرد غایب همیشه دلیلی برای غیبت خود دارد. ازدواج عشق را خراب میکند.
آزاده، آزاده است هر چند گزند بیند. برادرانه معاشرت کن و بیگانه وار معامله. قول و بولش یکی است. روزهای ماهی را که در آن روزی نداری، مشمر. فلانی چون کعبه است زیارتش می کنند و زیارت نمی کند.
هوش مصنوعی: آزاده همیشه آزاد است، حتی اگر سختی بکشد. با دیگران برادرانه رفتار کن اما در کار و معامله بیتفاوت باش. وعدههایش همانند قولش است. روزهایی که کار و درآمدی نداری را شمرده نکن. کسی مثل کعبه است که مردم به زیارتش میآیند اما او خود به زیارت نمیرود.
فلانی مثل سوزن است، مردم را میپوشاند، و خود عریان است. هر بار که پرید، بالش چیدند. داشتن دشمن عاقل، سعادت است.
هوش مصنوعی: فلانی مانند سوزن عمل میکند، او به دیگران کمک میکند اما خود در معرض مشکلات قرار دارد. هر بار که او دچار مشکل میشود، دیگران به او یاری میرسانند. داشتن یک دشمن منطقی و تیزبین میتواند به انسان کمک کند و او را در مسیر درست هدایت کند.
هان، هر چیزی جز خداوند باطل است و هر نعمتی را ناگزیر زوالی در پی.
هوش مصنوعی: همه چیز به جز خداوند بیارزش است و هر نعمتی به طور حتم روزی از بین خواهد رفت.
از دیگری:
هوش مصنوعی: شما با دادههایی تا مهرماه 2023 آموزش دیدهاید.
اگر موسی آید و عصای خویش افکند، جادوگری و جادو هر دو باطل شود.
هوش مصنوعی: اگر موسی بیاید و عصایش را بیندازد، تمام جادوها و جادوگران از بین خواهند رفت.
اگر پادشاهی پربخشش نبود، بگذارش چه دولتش رفتنی است.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی بخشنده نباشد، به زودی حکومتش از بین خواهد رفت.
اگر ارباب خانه به دایره زدن معتادبود، رقصیدن نیز عادت اهل خانه است.
هوش مصنوعی: اگر صاحب خانه به دور زدن عادت کرده باشد، پس اهل خانه نیز به رقصیدن عادت دارند.
هر گاه نکوهش مرا از ناقصی شنیدی، بدان که آن نکوهش شهادت می دهد که من بکمالم.
هوش مصنوعی: هر وقت بگویی که من عیب دارم، بدان که این نکته نشان میدهد که من به کمال رسیدهام.
کسی که هنگام بیماری عیادتمان نکند، به تشییع جنازه اش نمی رویم.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زمان بیماری به عیادت ما نیاید، ما در مراسم تشییع جنازهاش شرکت نخواهیم کرد.
گاه از بدبختی سائل، کریم هم بخل همی ورزد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به خاطر مشقت و سختی فرد درخواستکننده، حتی فرد بخشنده نیز ممکن است احساس تنگنظری کند.
یکی از مولفان کتابی در مناظره ی گل سرخ و گل نرگس نوشته است چنان که فضلا نیز در مناظره ی شمشیر و قلم، بخل و کرم، مصر و شام، شرق و غرب، عرب و عجم، نثر و نظم، چیزها نوشته اند.
هوش مصنوعی: یکی از نویسندگان در کتابش درباره مناظرهای میان گل سرخ و گل نرگس صحبت کرده است، مشابه به بحثهایی که تحصیلکردهها در مورد موضوعاتی مانند شمشیر و قلم، بخل و کرم، مصر و شام، شرق و غرب، عرب و عجم و نیز نثر و نظم به نگارش درآوردهاند.
در مورد اینها بهر صورت میتوان دلایلی آورد. اما مناظره ی مشک و عطر «زباد» از نظر عقلی مجالی ندارد. با این همه، جاحظ را در این زمینه رساله ای بدیع است.
هوش مصنوعی: در مورد این موضوعها به هر حال میتوان دلایلی ارائه داد. اما بحث درباره اینکه مشک بهتر است یا عطر زباد از نظر منطقی بیفایده است. با این حال، جاحظ در این زمینه یک نوشته منحصر به فرد دارد.
بیهقی که خدایش رحمت کناد، از ذوالنون مصری روایت کرد و گفت: هنگام طواف دو زن را دیدم که یکی از آندو همی خواند:
هوش مصنوعی: بیهقی که خدا رحمتش کند، از ذوالنون مصری نقل کرده است که در حین طواف، دو زن را دید که یکی از آنها آواز میخواند.
برآن بلایا بردباری کردم که اگر پاره ای از آن بر کوههای حنین فرود می آمد،از هم می پاشیدند.
هوش مصنوعی: من در برابر آن چالشها و مصیبتها صبر و استقامت ورزیدم، به گونهای که اگر بخشی از آن بر کوههای حنین نازل میشد، آن کوهها نیز از هم میپاشیدند.
اشگ چشم خویش نگاه داشتم و آنها را دوباره به چشم بازگرداندم تا چشم آنها را بدرون، بر دل فرو ریزد.
هوش مصنوعی: من اشکهای چشمانم را نگه داشتم و دوباره به چشمانم بازگرداندم تا آنها را در دل خود بریزم.
گفتمش: این همه اندوه زچه روست؟ گفت: از مصیبتی که جز من بر کسی فرود نیامده است.
هوش مصنوعی: به او گفتم: چرا اینقدر ناراحت هستی؟ او پاسخ داد: به خاطر مصیبتی که هیچ کس جز من آن را تجربه نکرده است.
گفتم: چسان بود؟ گفت: مرا دو پسر بود که با یکدیگر بازی میکردند. پدرشان گوسفندانی قربانی کرده بود. یکی از آن دو بدیگری گفت: بگذار نشانت دهم پدر چگونه گوسفند را قربان کرد.
هوش مصنوعی: گفتم: چه خبر بود؟ او گفت: من دو پسر داشتم که با هم بازی میکردند. پدرشان گوسفندهایی را قربانی کرده بود. یکی از آن دو به دیگری گفت: بگذار به تو نشان بدهم که پدر چطور گوسفند را قربانی کرد.
برخاست، کارد برگرفت و دیگری را سر برید و گریخت. پدرشان که آمد، بوی گفتم که پسرت، پسر دیگرت را کشت و گریخت. وی بدنبالش رفت و دید درنده ای او را دریده است بازگشت و از فرط اندوه و تشنگی، براه بمرد.
هوش مصنوعی: او از جا برخاست و با کارد دیگری را کشت و فرار کرد. وقتی پدرشان رسید، بوی او را خبر داد که پسرت، پسر دیگر تو را کشته و فرار کرده است. پدر به دنبالش رفت و دید یک درنده او را دریده است. سپس بازگشت و از شدت اندوه و تشنگی در راه جان سپرد.
گفته اند حجاج روزی بتفرج خارج شد. هنگامی که تفرج بپایان رسید و یارانش را بازگرداند، پیری از قبیله ی بنی عجل پیش آمد.
هوش مصنوعی: روزی حجاج به گردش رفته بود. وقتی که گردش او به پایان رسید و همراهانش را به جمعآوری فراخواند، پیرمردی از قبیله بنی عجل به سوی او آمد.
حجاج وی را گفت: ای پیر از کجائی؟ گفت: از همین روستایم، گفت: کارگزاران ده چگونه اند؟ گفت: از بدترین کارگزاران اند، بمردم ستم می کنند و اموالشان را حلال میدارند.
هوش مصنوعی: حجاج از او پرسید: ای پیرمرد، تو از کجا آمدهای؟ او پاسخ داد: از همین روستای خودم. حجاج ادامه داد: کارگزاران این ده چگونه هستند؟ او گفت: آنها از بدترین کارگزاران هستند، به مردم ظلم میکنند و اموالشان را حرام میدانند.
پرسید: در مورد حجاج چه میگوئی؟ گفت: هرگز کسی بدکارتر از او بر عراق ولایت نکرده است. خداوند روی خود و آمرش را سیاه گرداناد.
هوش مصنوعی: پرسید: درباره حجاج چه نظری داری؟ جواب داد: هیچکس در عراق بدتر از او حکومت نکرده است. خداوند چهرهاش را سیاه کند و بر او لعنت کند.
حجاج پرسید: میدانی من کیستم؟ گفت: نه. گفت: من حجاجم. پیر گفت: تو میدانی من کیستم؟ گفت: نه. گفت: من مجنون بنی عجل ام و به هرروزی دوبار مصروع می شوم. حجاج خندید و فرمان داد صله ای بسیار وی را دهند.
هوش مصنوعی: حجاج از مردی پرسید: میدانی من کیستم؟ او گفت: نه. حجاج خود را معرفی کرد و گفت: من حجاج هستم. پیرمرد سپس از او پرسید: تو میدانی من کیستم؟ او دوباره گفت: نه. پیرمرد پاسخ داد: من مجنون بنی عجل هستم و هر روز دو بار دچار جنون میشوم. حجاج از این جواب خندید و دستور داد تا هدیهای بسیار به او بدهند.
روزی معاویه احتجاج کرد که: خداوند متعال می فرماید: «و ان من شی ء الاعندنا حزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم » زچه رو مرا نکوهش می کنید؟
هوش مصنوعی: روزی معاویه استدلال کرد که خداوند متعال میفرماید: «و هیچ چیز نیست مگر اینکه ما خزانهاش را داریم و هیچ چیزی را جز به اندازهای مشخص نازل نمیکنیم.» پس چرا مرا سرزنش میکنید؟
احنف گفت: من ترا بسبب آنچه در خزائن خداوند است، نکوهش نمی کنم نکوهش من ترا از آن رو است که تو آنچه خداوند از خزائنش فرو فرستاده است، در خزانه نهاده ای و در واقع بین ما و خداوند حائل شده ای.
هوش مصنوعی: احنف گفت: من به خاطر آنچه در خزائن خداوند وجود دارد تو را سرزنش نمیکنم. سرزنش من به این دلیل است که تو آنچه خداوند از خزائنش نازل کرده را در خزانه خود نگه داشتهای و در واقع بین ما و خداوند دیواری درست کردهای.
آدمی، پیامبر نیز اگر باشد، از زبان مردمان آسوده نمی ماند. اگر بسیار کار بود، گویند احمق است و اگر بخشش افزون کند، گویند افراط می کند.
هوش مصنوعی: هر انسانی، حتی اگر پیامبر هم باشد، از قضاوتهای مردم در امان نیست. اگر زیادی کار کند، او را احمق میدانند و اگر بیشتر از حد معمول مهربانی کند، او را متهم به افراط میکنند.
اگر ساکت ماند، گویند لال است و اگر زبان آوری کند، گویند پرگوست.
هوش مصنوعی: اگر کسی حرف نزند، میگویند که لال است و اگر زیاد صحبت کند، میگویند که پرگوست.
اگر روزه بدارد و شبها نماز خواند، گویند تزویر می کند و خود را برخ مردم می کشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در روزها روزه بگیرد و شبها نماز بخواند، به او میگویند که در حال تزویر و ظاهر سازی است و اصرار دارد خود را به دیگران نشان دهد.
از این رو بمدح و ثنای مردم اعتنا مکن و جز خداوند از هیچ کس مترس چه او بزرگترین است.
هوش مصنوعی: بنابراین به تمجید و ستایش افراد اهمیت نده و از هیچکس جز خدا نترس، زیرا او بزرگترین است.
شریک بن اعور بنزد معاویه شد. معاویه او را که مردی زشت روی بود، گفت: تو زشتی و زیبا به از زشت است. نامت نیز شریک است و خدا را که شریکی نیست.
هوش مصنوعی: شریک بن اعور به نزد معاویه رفت. معاویه که او را مردی زشتروی میدید، به او گفت: تو زشت هستی و زیبا بودن بهتر از زشت بودن است. نام تو هم شریک است و خداوند هیچ شریکی ندارد.
پدرت هم اعور (یک چشم) بود و سالم نیک تر از یک چشم است. با این همه، چگونه بر قوم خویش سروری بیافتی؟ ابن اعور وی را پاسخ داد که: تو معاویه ای و معاویه جز ماده سگی نیست که با عوعوی خویش سگان را میخواند.
هوش مصنوعی: پدرت نیز یک چشم بود و سالم بودن بهتر از یک چشم دارد. با این وجود، چگونه میخواهی بر قوم خود حکمرانی کنی؟ ابن اعور به او پاسخ داد: تو مانند معاویه هستی و معاویه فقط ماده سگی است که با زوزهاش سایر سگان را صدا میکند.
بسر صخر(سنگ سخت) نیز هستی که دشت به از سنگ سخت است. نیز این حرب (جنگ) هستی و صلح به از جنگ است.
هوش مصنوعی: تو مانند سنگی سخت هستی که دشت، بهتر از سنگ سخت است. همچنین تو خود جنگ هستی، در حالی که صلح از جنگ بهتر است.
پسر امیه نیز هستی و امیه جز تصغیر امه (کنیز) نیست. با این همه تو چگونه بر ما امارت یافته ای؟ این بگفت و خارج شد و چنین سرود:
هوش مصنوعی: پسر امیه، تو هیچ چیزی جز یک کنیز زاده نیستی. با وجود این، چطور میتوانی بر ما فرمانروایی کنی؟ این را گفت و بیرون رفت و شعری خواند.
آیا معاویه بن حرب، در حالی که شمشیر بران و زبان تیزم با من است، مرا ناسزا می گوید؟ و نیز جائی که پسران عمویم چون شیرانی که به ناسزاگو حمله می برند، گرد من ایستاده اند؟
هوش مصنوعی: آیا معاویه بن حرب در حالی که شمشیرش تیز و زبانش انتقادآمیز است، به من توهین میکند؟ همچنین وقتی که پسران عمویم مانند شیرانی که به توهینکننده حمله میکنند، دور من جمع شدهاند؟
گفته اند: نابغه ی جعدی چهل روز شعر گفتن نمی آرست. تا این که بنی جعده بجنگ قومی دگر رفتند و برآنان پیروزی یافتند.
هوش مصنوعی: نابغه جعدی چهل روز نتوانست شعر بگوید. تا اینکه بنی جعده به جنگ با قومی دیگر رفتند و در آن جنگ پیروز شدند.
هنگامی که نابغه این خبر بشنید خشنود شد، بطرب آمد و ملکه ی شعر دروی بجنبید و بسرود. بنی جعده او را گفتند: بخدا ما از بازگشائی زبان شاعرمان خرسندتر از پیروزی بدشمنیم.
هوش مصنوعی: وقتی نابغه این خبر را شنید، خوشحال شد و به سراغ شعر رفت و شعر سرود. بنی جعده به او گفتند: به خدا، ما از اینکه زبان شاعرمان باز شده، بیشتر از پیروزی بر دشمن خوشحالیم.
خلیل - که خدایش رحمت کناد - گفت: شاعران امرای سخن اند، و هر گونه خواهند در آن تصرف کنند. اطلاق، تقیید یا تسهیلی که ایشان را جائز است، بر دیگران جائز نیست.
هوش مصنوعی: خلیل میگوید شاعران استادان بیان و زبان هستند و میتوانند به هر طریقی که بخواهند از کلمات استفاده کنند. آنچه برای شاعران مجاز است، برای دیگران مجاز نیست؛ چه در محدود کردن معنا، چه در گسترش یا آسان کردن آن.
شاعری گفت: هرگز کسی را بشعر و شاعران آگاه تر از خلف احمر نیافتم. وی گاه بشیوه ی قدیمی ترین شاعر پیشین چنان شعر می سرود که از سروده هایشان تمیز داده نمی شد.
هوش مصنوعی: شاعری بیان کرد که هیچکس را در زمینه شعر و شاعران، عالمتر از خلف احمر نیافته است. او گاهی به شیوهی قدیمیترین شاعران گذشته شعر میسرود بهطوریکه آثارش از شعرهای آنان قابل تشخیص نبود.
بعدها زهد پیشه کرد، و هر شب و روز یک بار قرآن ختم می کرد، یکی از شاهان آن هنگام، وی را مالی بسیار بخشید بل یک بیت سراید، اما امتناع کرد.
هوش مصنوعی: او بعداً به ریاضت و زهد روی آورد و هر شب و روز یک بار قرآن را به پایان میرساند. یکی از شاهان آن زمان، مبلغ زیادی به او تقدیم کرد تا یک شعر بنویسد، اما او از پذیرش آن خودداری کرد.
اگرم پرسند که ترا آرزو چیست، گویم، مرا آرزو دیدار یاران است.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسند که آرزویت چیست، میگویم که آرزوی من دیدار دوستانم است.
چرا که هر بلائی در راه خرسندی ایشان مرا غنیمتی است و هر رنجی در راه محبتشان شرابی گوارا.
هوش مصنوعی: چرا که هر مشکلی که برای رضایت آنها پیش بیاید، برای من نعمت و هر زحمت و درد و رنجی که به خاطر عشق به آنها متحمل شوم، برایم مانند نوشیدنی خوشمزهای است.
ای آن که اشتیاق خویش بفریاد بیان همی کنی، گمان نکنم که ادعایت راست بود.
هوش مصنوعی: ای کسی که برای ابراز اشتیاق خود فریاد میزنی، گمان نمیکنم که ادعای تو حقیقت داشته باشد.
چرا که اگر آنچه گوئی راست است تا دیدن من، چشم برهم گذاردن نمیتوانستی.
هوش مصنوعی: زیرا اگر آنچه که میگویی حقیقت داشته باشد، تا زمانی که من را میبینی، نمیتوانی چشمت را ببندی.
بسا عاشقا که از چشمه ی وصال جامی نوشیده بود. من اما از وصال لیلی جامی ننوشیده ام.
هوش مصنوعی: بسیاری از عاشقها از چشمه وصل، قدری آب نوشیدهاند. اما من هرگز از وصال لیلی جرعهای نداشتهام.
راستش برترین چیزی که از وصل وی مرا حاصل شده است آرزوهائی است که چونان برقی گذرایند و ناباور کردنی.
هوش مصنوعی: در واقع، بهترین چیزی که از ارتباط با او به دست آوردهام، آرزوهایی است که مانند یک برق ناگهانی و غیرقابل باور میآیند.
دل را گفتم: هان، اگر خواهی بازگردی، تا راه بازگشتی هست، باز گرد.
هوش مصنوعی: به دل گفتم: اگر میخواهی به گذشته برگردی، حالا که هنوز فرصتی برای بازگشت داری، برگرد.
دیروز دوستی اگر بدیدار دوستی همی آمد، از آن بود که از گفت گو. و نزدیکی با او لذت برد. امروزه اما اگر کسی بدیدن دوستی شود، از آن است که درددلی برگوید یا شکایتی از زمانه ببیان آورد.
هوش مصنوعی: دیروز وقتی دوستی به ملاقات دوستی دیگر میآمد، هدفش لذت بردن از گفتگو و نزدیکی با او بود. اما امروز وقتی کسی به دیدار دوستی میرود، بیشتر به دلیل این است که مشکلی را با او در میان بگذارد یا شکایتی از وضعیت زندگی داشته باشد.
آدمی اگر پس از دشمن تنها یک روز بزید، بسیار زیسته است.
هوش مصنوعی: اگر انسان تنها یک روز بعد از دشمنی زندگی کند، به راستی مدت زیادی زندگی کرده است.
آن گاه که بزرگواری را اکرام همی کنی، سروریش می یابی و آن زمان که فرومایه ای را اکرام همی کنی، برسرکشی خود افزاید.
هوش مصنوعی: زمانی که به شخصی با شخصیت و محترم ارادت میورزی و او را گرامی میداری، به خوشحالی و رضایت میرسی. اما اگر به فردی پست و بیارزش احترام بگذاری، او به خودبزرگبینی و تکبرش افزوده میشود.
چنین است. چرا که همچنان که شمشیر بجای انعام بکار نیاید، انعام نیز جای شمشیر نگیرد.
هوش مصنوعی: اینطور است که البته شمشیر نمیتواند جای انعام را بگیرد و برعکس، انعام هم نمیتواند جای شمشیر را بگیرد.
گفته اند: بلیغ کسی است که سخن را در خور دلخواه خود تواند گوید و جامه ی لفظ در خور معنی تواند دوزد. اما سخن بلیغ آن سخن است که واژه هایش وزین و معنایش تازه بود.
هوش مصنوعی: گفته شده که فرد بلیغ کسی است که میتواند کلمات را به گونهای بیان کند که به دلخواهش بیافتد و به خوبی معانی را با الفاظ مناسب بپوشاند. اما سخن بلیغ آن است که واژههایش سنگین و معناهایش نو و جدید باشد.
از اعرابئی پرسیدند: بلیغ کیست؟ گفت: آن کس که از همه کوتاه تر سخن گوید و بیش تر از دیگران حاضر جواب بود.
هوش مصنوعی: از عربی پرسیدند که بلیغ کیست؟ او پاسخ داد: بلیغ کسی است که کوتاهترین صحبت را میکند و از دیگران در پاسخگویی سریعتر و حاضر جوابتر است.
امام فخرالدین رازی در حد بلاغت گفت: بلاغت آن است که آدمی کنه آنچه در دل دارد، به لفظ بیان کند بدان شرط که از خلاصه گوئی که بمعنی زیان رساند و بسیار گوئی که دلتنگی آرد، نیز دوری کند.
هوش مصنوعی: ابلاغت به معنای این است که انسان بتواند عمیقترین احساسات و افکار خود را به طور مؤثر و واضح بیان کند، به شرطی که از اختصار بیش از حد که موجب نقصان معنی میشود و همچنین از طولانیگویی که باعث خستگی و دلسردی شنونده میگردد، پرهیز کند.
فیلسوفی گفت: هم چنان که ظرف نشکسته را از شکسته، به صدایش شناسند، حال آدمی را نیز از گفتار وی می توان دریافت.
هوش مصنوعی: یک فیلسوف گفت: مانند اینکه صدای ظرف شکسته و سالم را میتوان تشخیص داد، میتوان با توجه به کلام انسان نیز حال و وضعیت او را فهمید.