گنجور

بخش اول - قسمت دوم

مرا نوشاندند و گفتند سیراب شدنی نیستی. هر چند اگر کوههای «سراه » را بنوشانند، سیراب شود.

بر یاد قدت دل رهی ناله کند
چون مرغ که بر سرو سهی ناله کند
گویند مکن ناله و این غم که مراست
بر دل نه، که بر کوه نهی ناله کند
ترا ایزد همی گوید که در دنیا مخور باده
ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور حلوا
زبهر دین نبگذاری حرام از گفته ی یزدان
ولیک از بهر تن مانی حلال از گفته ی ترسا

شیخ مورد اعتماد امین الدین ابو علی طبری پیرامن این آیه «انما التوبه علی الله للذین یعملون السؤ بجهاله ».

پیرامن معنی این آیه اختلاف نظری است. یکی از وجوه معنایش این که، هر معصیتی که از بنده سرزند، حتی اگر به عمد باشد، به جهالت سرزده است.

چرا که جهل بنده را بدان خوانده و آنرا بهر او نیکو جلوه داده. اما از ابن عباس و عطاء و مجاهد و قتاوه از حضرت ابوعبدالله (ع) روایت شده است که گفت: هر گناهی که بنده ای ارتکاب کند، حتی اگر عالم نیز بود، از آن جا که با گناه کردن خطر همی کند، جاهل به حساب می آید

چنان که حق سبحانه نیز گفته ی یوسف (ع) را خطاب به برادران چنین یاد می کند که : «هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذانتم جاهلون » و ایشان را از آن رو که خود را در معصیت خداوند به خطر همی افکنند، به جهل نسبت می دهد.

دو دیگر این که مراد از حمل آن است که بنده، کنه عقوبت را آن چنان که لازمه ی علم است، نداند و این گفته ی فراء است.

سوم این که معنی آن است که گناهکاران نمی دانند که عملشان گناه و معصیت است و مرتکبش می شوند و به تأویلی به خطایش انجام میدهند.

یا به تأویل دیگر از آن رو که در استدلال پیرامن قبح گناه افراط می ورزند. این گفته ی جبائی است. اما رمانی این تفسیر را از آن رو ضعیف شمرده است که خلاف اجماع مفسران است.

نیز این رو که بایسته است که کسی که میداند آن اعمال گناه است. توبه از آتش نبود. زیرا که صدر آیه ی «انما التوبه » مفید این معنی است که توبه از آن همان کسان است نه جز آنها.

در کافی در کتاب معیشت باب عمل پادشاه از ابوعبدالله (ع) پیرامن این آیه «ولاترکنوا الی الذین ظلموافتمسکم النار» منقول است که: مراد کسی است که نزد پادشاه رود و دوست همی دارد که آن قدر ماند تا شاه دست در کیسه کند و وی را چیزی بخشد.

هارون الرشید به ابوالحسن موسی بن جعفر نوشت، مرا باختصار پندی ده. وی نوشت: هیچ چیزی نیست که چشمت بر آن افتد و در آن پندی نبود.

ابوسعید ابوالخیر را از تصوف پرسیدند. پاسخ داد: تصوف، بکار بردن وقت برای مناسب ترین کارهاست. یکی از صوفیان گفت: تصوف بریدن از همه ی علائق و انقطاع از همه چیز در راه پروردگار عالمیان است.

مجنون را به سر منزل لیلی به نجد گذر بود. سنگ ها را بوسیدن آغازید و پیشانی بر خرابه ها نهاد. ملامتش کردند که چرا چنین میکنی.

سوگند خورد که جز روی لیلی را نبوسیده و جز به جمالش نگریسته است. پس از آن، بجای دیگرش دیدند که خرابه ها را می بوسد و سنگ ها را لمس همی کند. ملامتش کردند که اینجا که سرمنزل لیلی نیست. در پاسخ سرود:

مگوئید سرمنزل وی در خاور نجد است، چرا که هر دشتی سر منزل اوست. او را بهر سرزمینی جائی است و بر هر اثری ردپائی.

عارف رومی در مثنوی معنوی به بخشی از همین معنی اشارت کرده است:

من ندیدم در میان کوی او
در درو دیوار الا روی او
بوسه گر بر در دهم لیلی بود
خاک بر سر گرنهم لیلی بود
چون همه لیلی بود در کوی او
کوی لیلی نبودم جز روی او
هر زمانی صد بصر می بایدت
هر بصر را صد نظر می بایدت
تا بدان هر یک نگاهی می کنی
صد تماشای الهی می کنی
شدم به عشق تو مشهور و نیستم خوشحال
که هر که دید مرا آورد ترا به خیال
اگر دلدار جلوه کند، با کدامین چشم بینمش ؟
وی را با چشم او باید دید تا جز او به دیده نیاید

دم عشق ترا عطری است که جان را زندگی بخشد

و حدیث تو، طومار غمان را از دل در نوردد.

بهجت سیمای شکوهمند و کمال اوصاف تو مرا مسرور کند.

دلی که یاد تو اش نلرزاند، امید که هرگز مبادا.

هر چند، دل غافلان را ملامت نشاید چرا که نابینایان به ندیدن مغروراند مردمان، همان کسانند که ترا بشناختند. جز آنها، بی سروپائی بیش نیستند.

آن کسان که نیکی کردند و بر شده بمدارج والا رسیدند.

ایشان فهم معنی کردند و دمی از ذکر حق غافل نماندند.

تهیدست بدین دنیا گام نهادند و همچنان تهیدست ترکش گفتند.

و در صراحی اندیشه شان، شراب ناب هوای دوست نوشیدند.

ای مدعی، اگر ترا ادعای رهروی راه ایشان است، راه خود راست کن.

ترا دعوی عشق لیلی است و شب چشم بر هم نهی، بخدا قسم طالبی بی حیائی!

طرب ای عاشقان خوش رفتار
طلب ای نیکوان شیرین کار
در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح باده ای و ما هشیار
بر سر دست عشق، بازانند
ملک الموت گشته در منقار
ای هواهان تو هوی انگیز
وی خدایان تو خدا آزار
ره رها کرده ای، از آنی گم
عز ندانسته ای، از آنی خوار
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود صد بار
ده بود آن نه دل که اندر وی
گاو و خر باشد و ضیاع و عقار
کی درآید فرشته تا نکنی
سگ ز در دور و صورت از دیوار
خود کلاه و سرت حجاب دهند
خود میفزا برآن کله دستار
افسری کان نه دین نهد بر سر
خواهش افسر شمار و خواه افسار
ای سنائی از آن سگان بگریز
گوشه ای گیر از این جهان هموار
هان وهان تا ترا چو خود نکند
مشتی ابلیس دیده ی طرارتر
تر مزاجی، مگرد در سقلاب
خشک مغزی، مپوی در تاتار
گر سنائی زیار ناهمدم
گله ای کرد از او شگفت مدار
آب را بین که چون همی نالد
هر دم از هم نشین ناهموار
تو به علم ازل مرا دیدی
دیدی آن گه به عیب بخریدی
توبه علم آن و من به عیب همان
رد مکن آنچه خود پسندیدی
ساقیا می ده که ابری خاست از خاور سفید
سرورا سرسبز شد صد برگ را چادر سفید
ابر چون چشم زلیخا بهر یوسف ژاله بار
ژاله ها چون دیده ی یعقوب پیغمبر سفید
عنکبوت غار را گفتم که این پرده چه بود
گفت: مهمان عزیزی بود کردم در سفید
محضر آزادگان می جستم از ابنای دهر
کاغذی در دست من دادند سرتاسر سفید
ای حسن اغیار را هرگز نباشد طبع راست
راست است این زاغ را هرگز نباشد پر سفید

توبه، گناه را نابود می کند. تهیدستی زبان هوشمند را از ذکر حجت برمی بندد. کامل مرد کسی است که لغزشهایش معدود بود.

بیماری زندان جسم است و اندوه زندان روح. آنچه از آن شادمان شوند، در نبودش اندوهگین گردند. گریز بهنگام، پیروزی است. صائب ترین رای تو، دورترین رای تو از هواهای توست.

ابوحنیفه - که خدایش راضی باد - به مؤمن الطاق گفت: مقتدای تو یعنی امام جعفر صادق(ع) درگذشت.

مؤمن الطاق پاسخ داد: اما مقتدای ترا تا روز حشر مهلت داده اند. مهدی از این حاضر جوابی خندید و ده هزار درهم به مؤمن الطاق بخشید.

شریف، ملک صلاح الدین بن ایوب را هدایائی فرستاد. رسول آن هدایا را یک یک بیرون میآورد و بنظر پادشاه می رساند.

تا آن که بادبزنی از برگ خرما بیرون آورد و گفت: پادشاها، این بادبزنی است که نه شاه مانندش را دیده است نه پدرانش. ملک خشمگین شد و آن را بستد. دید برآن نوشته اند:

من برگ خرمائی ام که در گور کنار من، سرور جمیع مردمان خفته است.

سعادت آن مکان چنان مرا در برداشت که اکنون در کف ابن ایوب قرار گرفته ام.

صلاح الدین، دانست که آن بادبزن از برگ خرما بن مسجد رسول خدا (ص) است. آن را بوسید و بر سر نهاد و به رسول گفت: راست گفتی، راست گفتی.

می کشد غیرت مرا گر دیگری آهی کشد
زآن که میترسم که از عشق تو باشد آه او
با رقیبان خاطرت خوب است و با ما خوب نیست
کار ما سهل است اما از تو این ها خوب نیست

حجاج اعرابئی را دید و بدو گفت: بدستت چه داری؟ گفت: عصای من است که برای دانستن وقت نماز بر زمینش نصب می کنم.

در برابر دشمنانم بکارش می برم، چهارپای خود را با آن می رانم و بدان در سفر توانا می شوم، براه رفتن بدان تکیه می کنم تا گام فراخ تر نهم. با آن از نهرها می پرم و مانع افتادنم می شود.

عبای خویش برآن می افکنم، مرا از گرما و سرما حفظ می کند. آنچه در دسترسم نیست، در دسترسم قرار می دهد. سفره ی خویش و دیگر ابزارم را بدان می آویزم. با آن در می کوبم و سگهای گزنده را می رانم.

در هماوردی جای نیزه ام را میگیرد و در مبارزه جای شمشیرم را. آن را از پدر بارث برده ام و پس از من به پسرم به ارث رسد.

با آن برگ درختان را برای گوسفندانم فرو می ریزم و حاجتهای دیگر نیز از آن روا می کنم. حجاج حیران شد و براه خویش رفت.

اگر در پایت افکندم سری عیبم مکن کآندم
چنان بودم که از مستی زسر نشناختم یارا
حقا که به افسون دگرش خواب نیاید
آن کس که شبی بشنود افسانه ما را

بایزید بسطامی سالیانی چند خدمت ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق(ع) می کرد. و آن حضرت وی را لقب طیفور سقاء داده بود، چرا که وی آبکشی خانه ی وی را به عهده داشت. تا سرانجام وی را بازگشتن به بسطام اجازت داد.

هنگامی که بایزید بنزدیکی بسطام رسید، مردمان شهر به پیشوازش از شهر خارج شدند. بایزید ترسید که بدان سبب خود بینی بر وی چیره شود.

و از آنجا، که بازگشتش به رمضان بود، دست به سفره ی خویش برد و گرده ای نان برگرفت و همچنان که بر چهارپایش میرفت، بخوردن پرداخت.

هنگامی که به سواد شهر رسید و دانشمندان و زاهدان شهر دیدندش که روزه می خورد. اعتقادشان از او سست شد و قدرش در چشمشان اندک گردید و بیشترشان از گردش پراکنده گشتند. بایزید در این حال گفت: ای دل! درمان تو چنین بایستی کردن.

از سخنان اوست: بنده عاشق پروردگار خویش نخواهد شد مگر آن که خویشتن را آشکارا و پنهان در راه خشنودی وی بذل کند، و خداوند از دل وی خواند که جز او را نخواهد.

بایزید را پرسیدند: نشانه ی عارف چیست؟ گفت: سستی نگرفتن در ذکر حق سبحانه و بیزاری نیافتن در حق وی و انس نگرفتن به غیر او.

نیز گفته است: الی عشق مرا به توی جای شگفتی نیست. چرا که من، بنده ای تهیدستم. اما عشق ترا به من جای شگفت است، چرا که تو، پادشاهی توانائی.

وی را گفتند: بنده از چه راه به بالاترین درجات رسد؟ گفت: اینکه کر و کور و لال بود.

روزی احمد بن خضرویه بلخی بمحضر بایزید آمد. وی احمد را گفت: تا کی گرد جهان همی گردی؟ احمد گفت: آب اگر درجائی درنگ کند، بدبو شود. بایزید گفتش: دریا شو تا بدبو نگردی.

نیز گفته است: تصوف صفتی از آن حق سبحانه است که بنده در پوشدش.

نیز گفت: آن کس که خدا را شناخت، با خلق خدایش لذتی نخواهد بود، و کسی که دنیا را شناخت، زیستن در آن لذتش نبخشد. آن کس چشم بصیرتش گشوده شود، مبهوت گردد، و دیگرش فرصت سخن نبود.

نیز گفت: بنده تا آن زمان که جاهل است، عارف است. و هرگاه جهلش زوال یابد. معرفتش نیز زایل گردد. نیز گفت: تا زمانی که بنده پندارد که بدتر از او بین مخلوق یافت شود، متکبر محسوب شود.

بایزید را پرسیدند: آیا شود که بنده ای به یک ساعت به حضرت حق رسد؟ گفت: بلی، اما سود بقدر سفر است. نیز مردی از او پرسید: با کدام کسی همنشین شوم؟ گفت: با آن کس که نیازمند آن نباشی که چیزهائی را که خداوند از آن آگاه است، از او پنهان کنی.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا نوشاندند و گفتند سیراب شدنی نیستی. هر چند اگر کوههای «سراه » را بنوشانند، سیراب شود.
هوش مصنوعی: به من نوشیدنی دادند و گفتند که هرگز سیراب نخواهی شد. حتی اگر کوه‌های «سراه» را هم به تو بدهند، باز هم سیراب نخواهی شد.
بر یاد قدت دل رهی ناله کند
چون مرغ که بر سرو سهی ناله کند
هوش مصنوعی: دل کسی به یاد زیبایی و stature تو به شدت غمگین می‌شود، همان‌طور که مرغی به خاطر سرو بلند و زیبایش غصه می‌خورد.
گویند مکن ناله و این غم که مراست
بر دل نه، که بر کوه نهی ناله کند
هوش مصنوعی: می‌گویند ناله نکن و این غم را بر دل خود حفظ کن، زیرا ناله‌ای که داری به اندازه‌ای سنگین است که حتی کوه هم تحملش نمی‌کند.
ترا ایزد همی گوید که در دنیا مخور باده
ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور حلوا
هوش مصنوعی: خداوند به تو می‌گوید که در زندگی از نوشیدنی‌های الکلی دوری کن، در حالی که شخصی دیگر به تو می‌گوید که خوراکی‌های شیرین مثل حلوا را به خاطر سلامتی‌ات نخور.
زبهر دین نبگذاری حرام از گفته ی یزدان
ولیک از بهر تن مانی حلال از گفته ی ترسا
هوش مصنوعی: از روی دین و مذهب حرام را رها نمی‌کنی و به آن اهمیت می‌دهی، ولی برای بدن خود به جواز و اجازه‌ی دیگران، حتی اگر از سوی کسانی غیرزمینی (ترسا) باشد، توجه می‌کنی.
شیخ مورد اعتماد امین الدین ابو علی طبری پیرامن این آیه «انما التوبه علی الله للذین یعملون السؤ بجهاله ».
هوش مصنوعی: شیخ مورد اعتماد، امین‌الدین ابو علی طبری، در مورد این آیه می‌گوید: «توبه تنها بر عهده خداوند است برای کسانی که با نادانی کارهای بد انجام می‌دهند.»
پیرامن معنی این آیه اختلاف نظری است. یکی از وجوه معنایش این که، هر معصیتی که از بنده سرزند، حتی اگر به عمد باشد، به جهالت سرزده است.
هوش مصنوعی: در مورد این آیه، نظرات مختلفی وجود دارد. یکی از تفسیرهای آن این است که هر گناهی که از انسان سر بزند، حتی اگر با قصد باشد، ناشی از نادانی و ignorance است.
چرا که جهل بنده را بدان خوانده و آنرا بهر او نیکو جلوه داده. اما از ابن عباس و عطاء و مجاهد و قتاوه از حضرت ابوعبدالله (ع) روایت شده است که گفت: هر گناهی که بنده ای ارتکاب کند، حتی اگر عالم نیز بود، از آن جا که با گناه کردن خطر همی کند، جاهل به حساب می آید
هوش مصنوعی: چون جهل باعث می‌شود انسان به کارهای نادرست رو آورد و آن‌ها را برای خود خوب و پسندیده جلوه دهد. اما از ابن عباس و عطاء و مجاهد و قتاوه روایت شده که حضرت ابوعبدالله (ع) فرموده‌اند: هر گناهی که یک بنده انجام دهد، حتی اگر دانشمند باشد، به دلیل اینکه با گناه کردن در معرض خطر قرار می‌گیرد، به عنوان یک انسان نادان محسوب می‌شود.
چنان که حق سبحانه نیز گفته ی یوسف (ع) را خطاب به برادران چنین یاد می کند که : «هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذانتم جاهلون » و ایشان را از آن رو که خود را در معصیت خداوند به خطر همی افکنند، به جهل نسبت می دهد.
هوش مصنوعی: خداوند در گفته یوسف (ع) به برادرانش اشاره می‌کند که آیا شما می‌دانید چه بلایی بر سر یوسف و برادرش آوردید، در حالی که در نادانی به سر می‌بردید. او این را بدین خاطر بیان می‌کند که برادران خود را در کاری که خلاف دستور خداوند بود قرار داده و به نوعی نادان می‌داند.
دو دیگر این که مراد از حمل آن است که بنده، کنه عقوبت را آن چنان که لازمه ی علم است، نداند و این گفته ی فراء است.
هوش مصنوعی: دوماً این که منظور از حمل این است که شخص، عمق و واقعیت تنبیه را به گونه‌ای که باید درک کند، نمی‌داند و این گفته‌ی فراء است.
سوم این که معنی آن است که گناهکاران نمی دانند که عملشان گناه و معصیت است و مرتکبش می شوند و به تأویلی به خطایش انجام میدهند.
هوش مصنوعی: سوم اینکه این به این معناست که افرادی که گناه می‌کنند، آگاه نیستند که کارشان اشتباه و نادرست است و به دلایلی به اشتباهات خود ادامه می‌دهند.
یا به تأویل دیگر از آن رو که در استدلال پیرامن قبح گناه افراط می ورزند. این گفته ی جبائی است. اما رمانی این تفسیر را از آن رو ضعیف شمرده است که خلاف اجماع مفسران است.
هوش مصنوعی: این نظر به این دلیل که در بحث پیرامون زشتی گناه به شدت تأکید می‌شود، مطرح شده است. این نظر از طرف جبائی بیان شده است. اما رمانی این تفسیر را به دلیل اینکه با توافق کلی مفسران مغایرت دارد، ضعیف ارزیابی کرده است.
نیز این رو که بایسته است که کسی که میداند آن اعمال گناه است. توبه از آتش نبود. زیرا که صدر آیه ی «انما التوبه » مفید این معنی است که توبه از آن همان کسان است نه جز آنها.
هوش مصنوعی: کسی که می‌داند اعمالی که انجام می‌دهد گناه است، باید بداند که توبه‌اش درست نیست. زیرا بخش اول آیه «انما التوبه» نشان می‌دهد که توبه مخصوص افرادی است که به گناهان خود آگاه هستند و شامل دیگران نمی‌شود.
در کافی در کتاب معیشت باب عمل پادشاه از ابوعبدالله (ع) پیرامن این آیه «ولاترکنوا الی الذین ظلموافتمسکم النار» منقول است که: مراد کسی است که نزد پادشاه رود و دوست همی دارد که آن قدر ماند تا شاه دست در کیسه کند و وی را چیزی بخشد.
هوش مصنوعی: در کتاب معیشت در مورد عمل پادشاه از ابوعبدالله (ع) درباره آیه «و به ظالمین اعتماد نکنید که آتش شما را فرا می‌گیرد» آمده است که منظور افرادی هستند که به نزد پادشاه می‌روند و انتظار دارند که تا زمانی که پادشاه مقداری از دارایی‌اش را به آنها بدهد، آنجا بمانند.
هارون الرشید به ابوالحسن موسی بن جعفر نوشت، مرا باختصار پندی ده. وی نوشت: هیچ چیزی نیست که چشمت بر آن افتد و در آن پندی نبود.
هوش مصنوعی: هارون الرشید به ابوالحسن موسی بن جعفر نوشت و خواست که به طور مختصر او را نصیحت کند. ابوالحسن در پاسخ نوشت که هیچ چیزی در زندگی وجود ندارد که نگاه تو به آن بیفتد و در آن نکته‌ای برای یادگیری نباشد.
ابوسعید ابوالخیر را از تصوف پرسیدند. پاسخ داد: تصوف، بکار بردن وقت برای مناسب ترین کارهاست. یکی از صوفیان گفت: تصوف بریدن از همه ی علائق و انقطاع از همه چیز در راه پروردگار عالمیان است.
هوش مصنوعی: ابوسعید ابوالخیر درباره تصوف توضیح داد که تصوف به معنای صرف وقت برای انجام بهترین کارها است. یکی از صوفیان نیز اضافه کرد که تصوف یعنی جدا شدن از تمام دلبستگی‌ها و قطع ارتباط با هر چیز به منظور نزدیک شدن به خداوند.
مجنون را به سر منزل لیلی به نجد گذر بود. سنگ ها را بوسیدن آغازید و پیشانی بر خرابه ها نهاد. ملامتش کردند که چرا چنین میکنی.
هوش مصنوعی: مجنون در راه رسیدن به لیلی به منطقه نجد می‌رفت. او شروع به بوسیدن سنگ‌ها کرد و پیشانی‌اش را بر ویرانه‌ها گذاشت. دیگران او را سرزنش کردند و از او پرسیدند چرا این کار را می‌کند.
سوگند خورد که جز روی لیلی را نبوسیده و جز به جمالش نگریسته است. پس از آن، بجای دیگرش دیدند که خرابه ها را می بوسد و سنگ ها را لمس همی کند. ملامتش کردند که اینجا که سرمنزل لیلی نیست. در پاسخ سرود:
هوش مصنوعی: او سوگند خورد که هیچ کس جز لیلی را نبوسته و فقط به زیبایی او نگریسته است. اما بعد، او را در جای دیگری دیدند که خرابه‌ها را می‌بوسد و سنگ‌ها را لمس می‌کند. دیگران او را سرزنش کردند که اینجا جایی نیست که لیلی در آن حضور داشته باشد. او در پاسخ شعری خواند.
مگوئید سرمنزل وی در خاور نجد است، چرا که هر دشتی سر منزل اوست. او را بهر سرزمینی جائی است و بر هر اثری ردپائی.
هوش مصنوعی: نگویید که مکان او در شرق نجد است، زیرا هر دشتی می‌تواند خانه او باشد. او برای هر سرزمینی جایی دارد و آثار او در هر کجا قابل مشاهده است.
عارف رومی در مثنوی معنوی به بخشی از همین معنی اشارت کرده است:
هوش مصنوعی: عارف رومی در مثنوی معنوی به مفهومی از همین دست اشاره کرده است.
من ندیدم در میان کوی او
در درو دیوار الا روی او
هوش مصنوعی: من در خیابان او هیچ چیزی جز چهره‌اش ندیدم.
بوسه گر بر در دهم لیلی بود
خاک بر سر گرنهم لیلی بود
هوش مصنوعی: اگر بوسه‌ای بر در لیلی بزنم، خاک بر سرم می‌شود اگر خود لیلی بر من باشد.
چون همه لیلی بود در کوی او
کوی لیلی نبودم جز روی او
هوش مصنوعی: در کوی او تنها لیلی وجود داشت و من در آنجا جز برای دیدن روی او بودم.
هر زمانی صد بصر می بایدت
هر بصر را صد نظر می بایدت
هوش مصنوعی: در هر زمان باید نگاه‌های زیادی داشته باشی و برای هر نگاه هم باید به جوانب مختلف توجه کنی.
تا بدان هر یک نگاهی می کنی
صد تماشای الهی می کنی
هوش مصنوعی: هر بار که به کسی یا چیزی نگاه می‌کنی، انگار صد بار از جاذبه‌های الهی و زیبایی‌های خداوند را تجربه می‌کنی.
شدم به عشق تو مشهور و نیستم خوشحال
که هر که دید مرا آورد ترا به خیال
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو معروف شدم، ولی خوشحال نیستم، چون هر کسی که مرا می‌بیند، تو را در خیال خود همراه می‌آورد.
اگر دلدار جلوه کند، با کدامین چشم بینمش ؟
وی را با چشم او باید دید تا جز او به دیده نیاید
هوش مصنوعی: اگر محبوب خود را نمایان کند، با کدام چشم او را ببینم؟ باید او را با چشمی که مخصوص اوست مشاهده کرد تا چیز دیگری جز او در نظر نیاید.
دم عشق ترا عطری است که جان را زندگی بخشد
هوش مصنوعی: عطر عشق تو زندگی را به روح می‌بخشد.
و حدیث تو، طومار غمان را از دل در نوردد.
هوش مصنوعی: و داستان تو، تمامی غم‌ها را از دل می‌زداید.
بهجت سیمای شکوهمند و کمال اوصاف تو مرا مسرور کند.
هوش مصنوعی: زیبایی و ویژگی‌های عالی تو باعث خوشحالی من می‌شود.
دلی که یاد تو اش نلرزاند، امید که هرگز مبادا.
هوش مصنوعی: دلی که به یاد تو نلرزد، امیدوارم هرگز وجود نداشته باشد.
هر چند، دل غافلان را ملامت نشاید چرا که نابینایان به ندیدن مغروراند مردمان، همان کسانند که ترا بشناختند. جز آنها، بی سروپائی بیش نیستند.
هوش مصنوعی: هرچند که انتقاد از افراد نادان مناسب نیست، اما افرادی که از واقعیت‌ها غافل هستند و به آگاهی خود مغرورند، همان کسانی هستند که تو را درک کرده‌اند. در غیر این صورت، باقی افراد هیچ ارزشی ندارند.
آن کسان که نیکی کردند و بر شده بمدارج والا رسیدند.
هوش مصنوعی: افرادی که کارهای نیک انجام دادند و به درجات عالی دست یافتند.
ایشان فهم معنی کردند و دمی از ذکر حق غافل نماندند.
هوش مصنوعی: آنها درک کردند و لحظه‌ای از یاد خدا غافل نشدند.
تهیدست بدین دنیا گام نهادند و همچنان تهیدست ترکش گفتند.
هوش مصنوعی: فقیران به این دنیا وارد شدند و باز هم با فقر و تهیدستی آن را ترک کردند.
و در صراحی اندیشه شان، شراب ناب هوای دوست نوشیدند.
هوش مصنوعی: در دل و ذهن خود، از عشق و محبت به دوست لذت بردند و این احساس را همچون شراب خالص و گوارا تجربه کردند.
ای مدعی، اگر ترا ادعای رهروی راه ایشان است، راه خود راست کن.
هوش مصنوعی: ای ادعا کننده، اگر می‌خواهی در مسیر آنها قدم بگذاری، باید مسیر خود را درست و مستقیم انتخاب کنی.
ترا دعوی عشق لیلی است و شب چشم بر هم نهی، بخدا قسم طالبی بی حیائی!
هوش مصنوعی: تو در ادعای عشق به لیلی هستی و کافی است که یک شب چشم بر هم بگذاری، به خدا قسم تو کسی هستی که از عفت و حیاء بی‌خبری!
طرب ای عاشقان خوش رفتار
طلب ای نیکوان شیرین کار
هوش مصنوعی: ای عاشقان خوش‌رفتار، شادی و سرمستی را طلب کنید و از نیکوکاران شیرین‌زبان بخواهید.
در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح باده ای و ما هشیار
هوش مصنوعی: در این دنیا تو شاهد و ناظر هستی و ما بی‌خبر از حال تو، در حال نوشیدن باده‌ایم و به نظر می‌رسد که ما هوشیاریم.
بر سر دست عشق، بازانند
ملک الموت گشته در منقار
هوش مصنوعی: عشق سبب شده که مرگ به چنگال اقبال افتد و در حالتی خاص به سراغ من بیاید.
ای هواهان تو هوی انگیز
وی خدایان تو خدا آزار
هوش مصنوعی: ای کسانی که در آرزوها و تمایلات خود غرقید، بدانید که خدایان شما نیز می‌توانند از شما آسیب ببینند.
ره رها کرده ای، از آنی گم
عز ندانسته ای، از آنی خوار
هوش مصنوعی: تو راهی را که انتخاب کرده‌ای رها کرده‌ای و از آن خبر نداری که به کجا می‌روی، در حالی که در مسیرت به جایی افتاده‌ای و آن را نادیده گرفته‌ای.
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود صد بار
هوش مصنوعی: هر دانشی که از تو بهره‌برداری کند، از جهل بهتر است. در واقع اگر علم تو را از جهل دور کند، بسیار ارزشمندتر است.
ده بود آن نه دل که اندر وی
گاو و خر باشد و ضیاع و عقار
هوش مصنوعی: آن دل دیگر نبود که در آن فقط گاو و خر و زمین و ملک جا داشته باشد.
کی درآید فرشته تا نکنی
سگ ز در دور و صورت از دیوار
هوش مصنوعی: کسی که صفت‌های خوب و معنوی را ندارد، نمی‌تواند به درجات عالی برسد و در انتظار کمک فرشتگان باشد؛ چرا که باید اول خود را از زشتی‌ها پاک کند و به خدمت درآید.
خود کلاه و سرت حجاب دهند
خود میفزا برآن کله دستار
هوش مصنوعی: شما با رفتار و اطرافتان، دارایی‌های شخصیتان را روی سرتان می‌گذارید و خودتان می‌توانید بر آن افکار و نگرش‌ها بیفزایید.
افسری کان نه دین نهد بر سر
خواهش افسر شمار و خواه افسار
هوش مصنوعی: اگر کسی که بر سرش افسر (نشان قدرت) نیست به خاطر خواسته‌ها و امیال خود افسر به سر گذاشته باشد، تو او را به حساب بیاور و او را از زندانی که بر خود بسته (افسار) شمرده و به او توجه کن.
ای سنائی از آن سگان بگریز
گوشه ای گیر از این جهان هموار
هوش مصنوعی: ای سنایی، از آن سگ‌ها فرار کن و در گوشه‌ای از این جهان صاف و هموار پناه بگیر.
هان وهان تا ترا چو خود نکند
مشتی ابلیس دیده ی طرارتر
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی هشدار داده می‌شود که تا زمانی که او مانند خود نباشد و به حالت بدی نیفتد، باید مراقب باشد که تأثیر منفی از کسی که ناپاک و فریبکار است نگیرد. به عبارتی، اشاره به این دارد که ممکن است وجود افراد شیطانی و فریبکار باعث آسیب دیدن او شود، اگر او به آنها شبیه شود.
تر مزاجی، مگرد در سقلاب
خشک مغزی، مپوی در تاتار
هوش مصنوعی: اگر دچار سردرگمی و بی‌دقتی هستی، در سرزمینی که بی‌خود و بی‌فکر است، سیر نکن و به جایی برو که مردمانش به درستی و درایت زندگی می‌کنند.
گر سنائی زیار ناهمدم
گله ای کرد از او شگفت مدار
هوش مصنوعی: اگر سنایی، شاعر بزرگ، از ناهمدلی یا عدم همراهی گروهی گلایه‌ای کند، نباید تعجب کنی.
آب را بین که چون همی نالد
هر دم از هم نشین ناهموار
هوش مصنوعی: آب را تماشا کن که چگونه هر لحظه از ناملایماتی که در کنار دیگران دارد، شکایت می‌کند.
تو به علم ازل مرا دیدی
دیدی آن گه به عیب بخریدی
هوش مصنوعی: تو از ابتدا مرا شناختی و با این حال، بر این عیب و نقصان‌های من تمایل پیدا کردی.
توبه علم آن و من به عیب همان
رد مکن آنچه خود پسندیدی
هوش مصنوعی: بازگشت به علم و دانش نیازمند شناسایی عیب‌هاست، اما خواهش می‌کنم عیوبی را که خود به آنها تمایل داری، رد نکن.
ساقیا می ده که ابری خاست از خاور سفید
سرورا سرسبز شد صد برگ را چادر سفید
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب بده که ابری از سمت شرق برخاست و باغ سرسبز شد و صد برگ مانند چادر سفیدی بر درختان نشسته است.
ابر چون چشم زلیخا بهر یوسف ژاله بار
ژاله ها چون دیده ی یعقوب پیغمبر سفید
هوش مصنوعی: ابر مانند چشمان زلیخا به خاطر یوسف اشک می‌ریزد. قطرات باران همچون اشک‌های یعقوب نبی است که به خاطر فرزندش سفید و بی‌پایان است.
عنکبوت غار را گفتم که این پرده چه بود
گفت: مهمان عزیزی بود کردم در سفید
هوش مصنوعی: به عنکبوت در غار گفتم که این پرده چیست، او پاسخ داد: مهمان گرامی آمد و من او را در جای سفید قرار دادم.
محضر آزادگان می جستم از ابنای دهر
کاغذی در دست من دادند سرتاسر سفید
هوش مصنوعی: در میان آزادگان به دنبال چیزی بودم و افرادی از نسل امروز، برگه‌ای سفید به من دادند.
ای حسن اغیار را هرگز نباشد طبع راست
راست است این زاغ را هرگز نباشد پر سفید
هوش مصنوعی: ای حسن، افراد دیگر هرگز نمی‌توانند به خوبی تو باشند. همان‌طور که این زاغ هرگز نمی‌تواند بال‌های سفیدی داشته باشد.
توبه، گناه را نابود می کند. تهیدستی زبان هوشمند را از ذکر حجت برمی بندد. کامل مرد کسی است که لغزشهایش معدود بود.
هوش مصنوعی: توبه، اثرات گناه را از بین می‌برد. فقر و تنگدستی مانع از این می‌شود که فرد با هوش، بتواند دلایل قاطع را بیان کند. فردی کامل است که اشتباهاتش بسیار کم باشد.
بیماری زندان جسم است و اندوه زندان روح. آنچه از آن شادمان شوند، در نبودش اندوهگین گردند. گریز بهنگام، پیروزی است. صائب ترین رای تو، دورترین رای تو از هواهای توست.
هوش مصنوعی: بیماری، نوعی قید و بند برای بدن است و اندوه، قید و بند برای روح. آنچه که باعث خوشحالی انسان می‌شود، در غیابش موجب ناراحتی او خواهد شد. اگر به موقع از چیزی دوری کنیم، به نوعی بر آن غلبه کرده‌ایم. بهترین تصمیمی که می‌توانی بگیری، همان تصمیمی است که دور از تمایلات و خواسته‌های نفسانی‌ات باشد.
ابوحنیفه - که خدایش راضی باد - به مؤمن الطاق گفت: مقتدای تو یعنی امام جعفر صادق(ع) درگذشت.
هوش مصنوعی: ابوحنیفه به مؤمن الطاق گفت که پیشوای تو، امام جعفر صادق (ع)، از دنیا رفته است.
مؤمن الطاق پاسخ داد: اما مقتدای ترا تا روز حشر مهلت داده اند. مهدی از این حاضر جوابی خندید و ده هزار درهم به مؤمن الطاق بخشید.
هوش مصنوعی: مؤمن الطاق گفت: اما رهبر تو تا روز قیامت مهلت دارد. مهدی از این پاسخ تند و سریع خندید و ده هزار درهم به مؤمن الطاق داد.
شریف، ملک صلاح الدین بن ایوب را هدایائی فرستاد. رسول آن هدایا را یک یک بیرون میآورد و بنظر پادشاه می رساند.
هوش مصنوعی: شریف هدایایی برای ملک صلاح الدین بن ایوب فرستاد. پیامآور هر یک از این هدایا را به ترتیب بیرون آورده و به پادشاه نشان می‌دهد.
تا آن که بادبزنی از برگ خرما بیرون آورد و گفت: پادشاها، این بادبزنی است که نه شاه مانندش را دیده است نه پدرانش. ملک خشمگین شد و آن را بستد. دید برآن نوشته اند:
هوش مصنوعی: بادبزنی از برگ خرما ساخت و به پادشاه گفت: این بادبزن را نه خودت دیده‌ای و نه پدرانت. پادشاه از این حرف عصبانی شد و آن را گرفت. سپس متوجه شد که روی بادبزن نوشته‌اند:
من برگ خرمائی ام که در گور کنار من، سرور جمیع مردمان خفته است.
هوش مصنوعی: من همان برگ خوشبویی هستم که در کنارم، بزرگی و سروری همه انسان‌های در خواب قرار دارد.
سعادت آن مکان چنان مرا در برداشت که اکنون در کف ابن ایوب قرار گرفته ام.
هوش مصنوعی: خوشبختی آن مکان به قدری من را تحت تأثیر قرار داد که اکنون خود را در دستان ابن ایوب می‌بینم.
صلاح الدین، دانست که آن بادبزن از برگ خرما بن مسجد رسول خدا (ص) است. آن را بوسید و بر سر نهاد و به رسول گفت: راست گفتی، راست گفتی.
هوش مصنوعی: صلاح‌الدین متوجه شد که آن بادبزن از برگ‌های درخت خرماست که به مسجد پیامبر اسلام (ص) تعلق دارد. او آن را بوسید و به سر گذاشت و به پیامبر گفت: درست گفتی، درست گفتی.
می کشد غیرت مرا گر دیگری آهی کشد
زآن که میترسم که از عشق تو باشد آه او
هوش مصنوعی: غیرت و احساس من وقتی جریحه‌دار می‌شود که دیگری از روی عشق تو ناله کند. من نگران این هستم که آن آه از عمق عشق تو ناشی شده باشد.
با رقیبان خاطرت خوب است و با ما خوب نیست
کار ما سهل است اما از تو این ها خوب نیست
هوش مصنوعی: شما با رقبایتان رابطه خوبی دارید، اما با ما اینطور نیست. کار ما آسان است، اما این رفتارها از طرف شما مناسب نیست.
حجاج اعرابئی را دید و بدو گفت: بدستت چه داری؟ گفت: عصای من است که برای دانستن وقت نماز بر زمینش نصب می کنم.
هوش مصنوعی: حجاج شخصی از اعراب را دید و از او پرسید: «چی در دست داری؟» او پاسخ داد: «این عصای من است که برای تعیین وقت نماز، آن را بر زمین می‌گذارم.»
در برابر دشمنانم بکارش می برم، چهارپای خود را با آن می رانم و بدان در سفر توانا می شوم، براه رفتن بدان تکیه می کنم تا گام فراخ تر نهم. با آن از نهرها می پرم و مانع افتادنم می شود.
هوش مصنوعی: این وسیله را در برابر دشمنانم استفاده می‌کنم، با آن چهارپای خود را به حرکت درمی‌آورم و با آن در سفر قدرت بیشتری پیدا می‌کنم. برای راه رفتن به آن تکیه می‌کنم تا بتوانم گام‌های بزرگ‌تری بردارم. همچنین با کمک آن از نهرها می‌پروم و از افتادنم جلوگیری می‌کند.
عبای خویش برآن می افکنم، مرا از گرما و سرما حفظ می کند. آنچه در دسترسم نیست، در دسترسم قرار می دهد. سفره ی خویش و دیگر ابزارم را بدان می آویزم. با آن در می کوبم و سگهای گزنده را می رانم.
هوش مصنوعی: عبای خود را بر دوش می‌اندازم که مرا از گرما و سرما محافظت می‌کند. هر چیزی که در دستم نیست، با آن به دست می‌آورم. سفره و دیگر وسایلم را به آن متصل می‌کنم و با آن به در ورودی ضربه می‌زنم تا سگ‌های خطرناک را دور کنم.
در هماوردی جای نیزه ام را میگیرد و در مبارزه جای شمشیرم را. آن را از پدر بارث برده ام و پس از من به پسرم به ارث رسد.
هوش مصنوعی: در نبرد، نیزه‌ام را به دست می‌گیرد و در جنگ، شمشیرم را. این وسایل را از پدرم به ارث برده‌ام و بعد از من به پسرم خواهد رسید.
با آن برگ درختان را برای گوسفندانم فرو می ریزم و حاجتهای دیگر نیز از آن روا می کنم. حجاج حیران شد و براه خویش رفت.
هوش مصنوعی: من با آن برگ‌های درختان، غذا برای گوسفندهایم فراهم می‌کنم و نیازهای دیگری هم از آن برآورده می‌کنم. حجاج در حیرت ماند و به راه خود ادامه داد.
اگر در پایت افکندم سری عیبم مکن کآندم
چنان بودم که از مستی زسر نشناختم یارا
هوش مصنوعی: اگر به پای تو سرم را بیندازی، مرا سرزنش نکن، چرا که در آن زمان به قدری مست بودم که نتوانستم دوست خود را بشناسم.
حقا که به افسون دگرش خواب نیاید
آن کس که شبی بشنود افسانه ما را
هوش مصنوعی: واقعاً کسی که شب قصه ما را بشنود، خوابش نخواهد برد و به جادو و فریب دیگری نمی‌تواند بیندیشد.
بایزید بسطامی سالیانی چند خدمت ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق(ع) می کرد. و آن حضرت وی را لقب طیفور سقاء داده بود، چرا که وی آبکشی خانه ی وی را به عهده داشت. تا سرانجام وی را بازگشتن به بسطام اجازت داد.
هوش مصنوعی: بایزید بسطامی چندین سال در خدمت ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق(ع) بود. آن حضرت به او لقب "طیفور سقاء" داده بود، زیرا بایزید مسئول آب‌کشی خانه‌اش بود. در نهایت، ابوعبدالله اجازه برگشتن او به بسطام را داد.
هنگامی که بایزید بنزدیکی بسطام رسید، مردمان شهر به پیشوازش از شهر خارج شدند. بایزید ترسید که بدان سبب خود بینی بر وی چیره شود.
هوش مصنوعی: زمانی که بایزید به نزدیکی بسطام رسید، مردم شهر برای استقبال از او از شهر خارج شدند. بایزید از این بابت نگران شد که مبادا خودخواهی بر او غالب شود.
و از آنجا، که بازگشتش به رمضان بود، دست به سفره ی خویش برد و گرده ای نان برگرفت و همچنان که بر چهارپایش میرفت، بخوردن پرداخت.
هوش مصنوعی: از آنجا که به ماه رمضان بازمی‌گشت، دست به سفره‌اش زد و تکه‌ای نان برداشت و در حینی که بر چهارپایش حرکت می‌کرد، شروع به خوردن کرد.
هنگامی که به سواد شهر رسید و دانشمندان و زاهدان شهر دیدندش که روزه می خورد. اعتقادشان از او سست شد و قدرش در چشمشان اندک گردید و بیشترشان از گردش پراکنده گشتند. بایزید در این حال گفت: ای دل! درمان تو چنین بایستی کردن.
هوش مصنوعی: وقتی بایزید به سواد شهر رسید و دانشمندان و زاهدان آنجا او را در حال روزه‌داری دیدند، اعتقاداتشان در مورد او تضعیف شد و احترامشان نسبت به او کاهش پیدا کرد. بسیاری از آن‌ها از حول و حوش او دور شدند. در این لحظه، بایزید به دل خود گفت: ای دل! تو باید به این شکل درمان شوی.
از سخنان اوست: بنده عاشق پروردگار خویش نخواهد شد مگر آن که خویشتن را آشکارا و پنهان در راه خشنودی وی بذل کند، و خداوند از دل وی خواند که جز او را نخواهد.
هوش مصنوعی: انسان تنها زمانی می‌تواند به عشق خداوند برسد که به صورت آشکار و پنهان خود را در اختیار او قرار دهد. در این حالت، خداوند در دل او می‌خواند که جز او چیزی نخواهد.
بایزید را پرسیدند: نشانه ی عارف چیست؟ گفت: سستی نگرفتن در ذکر حق سبحانه و بیزاری نیافتن در حق وی و انس نگرفتن به غیر او.
هوش مصنوعی: از بایزید پرسیدند نشانه‌های یک عارف چیست؟ او پاسخ داد: عدم سستی در ذکر نام خداوند متعال، عدم کینه‌توزی نسبت به او و عدم وابستگی به غیر از او.
نیز گفته است: الی عشق مرا به توی جای شگفتی نیست. چرا که من، بنده ای تهیدستم. اما عشق ترا به من جای شگفت است، چرا که تو، پادشاهی توانائی.
هوش مصنوعی: عشق من به تو چیز عجیبی نیست، چون من یک فرد فقیر و نیازمند هستم. اما عشق تو به من بسیار شگفت‌انگیز است، زیرا تو یک پادشاه قدرتمند هستی.
وی را گفتند: بنده از چه راه به بالاترین درجات رسد؟ گفت: اینکه کر و کور و لال بود.
هوش مصنوعی: به او گفتند: چگونه می‌تواند به بالاترین درجات دست پیدا کند؟ او پاسخ داد: اگر شخصی کر و کور و لال باشد.
روزی احمد بن خضرویه بلخی بمحضر بایزید آمد. وی احمد را گفت: تا کی گرد جهان همی گردی؟ احمد گفت: آب اگر درجائی درنگ کند، بدبو شود. بایزید گفتش: دریا شو تا بدبو نگردی.
هوش مصنوعی: روزی احمد بن خضرویه بلخی به حضور بایزید آمد. بایزید از او پرسید: تا کی می‌خواهی در دنیا گشت و گذار کنی؟ احمد پاسخ داد: اگر آب مدتی در مکانی بماند، بوی ناخوشی می‌گیرد. بایزید به او گفت: مانند دریا باش تا بوی بد نگیری.
نیز گفته است: تصوف صفتی از آن حق سبحانه است که بنده در پوشدش.
هوش مصنوعی: تصوف ویژگی‌ای است که از جانب خداوند متعال به بندگانش عطا شده و آن‌ها این ویژگی را در خود می‌پرورند.
نیز گفت: آن کس که خدا را شناخت، با خلق خدایش لذتی نخواهد بود، و کسی که دنیا را شناخت، زیستن در آن لذتش نبخشد. آن کس چشم بصیرتش گشوده شود، مبهوت گردد، و دیگرش فرصت سخن نبود.
هوش مصنوعی: کسی که خدا را بشناسد، دیگر در ارتباط با مخلوقات خدا لذت نخواهد برد. و کسی که دنیا را بشناسد، زندگی در آن برایش خوشایند نخواهد بود. اگر چشمان بصیرتش باز شود، حیرت‌زده خواهد شد و دیگر فرصتی برای صحبت نخواهد داشت.
نیز گفت: بنده تا آن زمان که جاهل است، عارف است. و هرگاه جهلش زوال یابد. معرفتش نیز زایل گردد. نیز گفت: تا زمانی که بنده پندارد که بدتر از او بین مخلوق یافت شود، متکبر محسوب شود.
هوش مصنوعی: او گفت: تا زمانی که فردی نادان باشد، در همان حال نسبت به برخی جهات آگاهی دارد. اما به محض اینکه نادانی‌اش از بین برود، شناختش نیز کاهش پیدا می‌کند. همچنین اظهار داشت: اگر فردی فکر کند که در بین دیگران، کسی بدتر از او وجود دارد، به عنوان یک متکبر شناخته می‌شود.
بایزید را پرسیدند: آیا شود که بنده ای به یک ساعت به حضرت حق رسد؟ گفت: بلی، اما سود بقدر سفر است. نیز مردی از او پرسید: با کدام کسی همنشین شوم؟ گفت: با آن کس که نیازمند آن نباشی که چیزهائی را که خداوند از آن آگاه است، از او پنهان کنی.
هوش مصنوعی: از بایزید سؤال کردند: آیا ممکن است که کسی در یک ساعت به خداوند نزدیک شود؟ او پاسخ داد: بله، اما بهره‌اش به اندازه سفر است. همچنین مردی از او پرسید: با چه کسی باید دوستی کنم؟ بایزید گفت: با کسی که نیازی نباشد که چیزهایی را که خداوند از آن‌ها مطلع است، از او پنهان کنی.