گنجور

بخش اول - قسمت اول

بلبل اگر نه مست گل است این ترانه چیست؟
گر نیست عشق زمزمه ی عاشقانه چیست؟
ساقی اگر نه پرده فتادی زروی کار
می گفتمت که نغمه ی چنگ و چغانه چیست
پرواز کرد طایر ادراک سالها
معلوم او نشد که ذر این آشیانه چیست
چون در ازل وجود یکی ثابت است و بس
این مبحث وجود و عدم در میانه چیست
ای دل اگر زمانه به کامت نشد چه باک
از بخت خود بنال، گناه زمانه چیست
چون در نخست نیک و بد از هم جدا شدند
واعظ به گوشه ای بنشین، این فسانه چیست؟
آدم زسرنوشت برون آمد از بهشت
بسم الله ای فقیه، بگو عیب دانه چیست؟
سلمان! اگر نه مهر مهی هست در دلت
برسینه ات زداغ محبت نشانه چیست؟
بشتاب چو داری هوس کشتن اشرف
ترسم که خبر یابد و از ذوق بمیرد
کسی را لاف عصمت می رسد پیش خردمندان
که وقت دلربائی تو ایمان را نگه دارد
فرخنده شبی بود که آن دلبر مست
آمد زپی غارت دل تیغ بدست
غارت زده ام دید، خجل گشت و دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست

این دو بیت را سحرگاه جمعه ی بیستم از ماه صفر سال نهصد و نود و دو به تبریز، پیرامن فراموشی چیزها و اینکه ناشی از بی اعتنائی بدان چیزهاست، سروده ام.

دائما غفلت زگستاخی بود
که برو تعظیم ازدیده رود
لاتؤاخذان نسینا، شد گواه
که بود نسیان بوجهی هم گناه
زآنکه استکمال تعظیم او نکرد
ورنه نسیان در نیاوردی نبرد
کو تهاون کرد در تعظیمها
تا که نسیان زاد با سهو و خطا
گرچه نسیان لابد و ناچار بود
در سبب ورزیدن او مختار بود
زود چو شمعت فتد از سر کلاه
چند کنی موی سفیدت سیاه؟
موی سیه گریه صد افسون کنی
قد که دو تا گشت، به آن چون کنی؟
وه که مرا بر چهل افزود پنج
وز پی آن قافیه گردید رنج
من که دو مویم ز سپهر اثیر
پیش حریفان نه جوانم نه پیر
نام نکردند جوانان به من
من نکنم نیز به پیران سخن
آن که در این مرتبه داند مرا
هیچ نداند که چه خواند مرا
عید، هر کس را زیار خویش چشم عبدی است
چشم ما پر اشک حسرت، دل پر از نومیدی است
تا بود اسباب جوانی به تن
روی چو گل باشد و تن چو سمن
تازه بود مجلس یاران به تو
جلوه کند صف سواران به تو
شیفتگان دیده به رویت نهند
رخت هوس بر سر کویت زند
نازکنی، نازکشندت به جان
دل طلبی، نیز دهندت روان
نوبت پیری چو زند کوس درد
دل شود از خوشدلی و عیش فرد
موی سفید از اجل آرد پیام
پشت خم از مرگ رساند سلام
خشک شود عمده ی بازو چو کلک
سست شود مهره ی گردون چو سلک
کند شود باد هوا را سنان
میل ز معشوق بتابد عنان

زمانی که بسختی اند را فتادی، چونان بزرگواری، صبری دوراندیشانه بکارزن.

هرگز شکایت به مردمان مبر که در آن صورت گوئی شکوه ی مهربانی را به نامهربانی برده باشی.

حال خود، هنگام فراخی و تنگی، از دوست و دشمن پنهان کن. چرا که دلسوزی دوستان نیز چون سرزنش دشمنان، تلخکامی همی آورد.

هدیه ایش بخشیدم، اگر بخشش خشنودی آرد، آن کس که پذیرد نیز ثوابی کرده راستی کدام یک از این دو نعمت شنایسته ی سپاس و بزرگداشت است، نعمتی که خشنودی آرد یا آن که ثواب در پی دارد؟

ابن عدوی در تصویر بزمگاهی که در آن جوانی همی خواند و دیگری ساکت است گوید:

مجلستان، بزمگاهی آن چنان دل چسب است که مال از کف بخیل غنیمت آرد و در آن دو آهویند، یکی که میخواند و آن یک که ساکت بنشسته.

ملامتگران پرسند نام آن کس که دل تو بیمار داشته چیست؟ گفتمشان: احمد. گفتندم: با آن که دلت را بیمار داشته، ستایشش همی کنی؟ گفتم: بلی.

پس از مرگ جنید، بخواب دیدندش و پرسیدند: پروردگار با تو چها کرد؟ پاسخ داد آن اشارتهاو عبادتها و دانشها و نقش ها از میان رفتند. تنها چیزی که ما را سودی بخشید چند رکعت نمازی بود که سحرگاهان خوانده بودیم.

خواص گفت: محبت، از میان بردن خواستن هاست و سوزاندن جمیع صفات و نیازها.

عشق کشیده شدن دلها بواسطه ی مغناطیس جمال است. و راهی برای فهم چگونگی این کشش نیست و هر آنچه در این باب گفته آید، بیشتر بر آن پرده افکند.

عشق، از این دید، چون زیبائی است که میتوان فهمش کرد، اما به تعبیر نیابد. و یا چون وزن شعر است، حکیمی چه نیک گفته است: کسی که عشق را وصف کند، هرگزش نشناخته

ملامتگرا! یا دست از سرزنش بدار یا سخت برنجانم چرا که مرا به رامش طمعی نیست. هرگز، با آن که اشتیاق با من آن کند که کرده، لب به شکوه باز نکنم قدر من در کار عشق، جز خواری نیست. اما آن کس که در عشق زیبائی ها را همه گرد کند و جمع خاطر یابد، گرامی بود و سربلند گردد.

معشوق، چون ماهی همی ماند که اگر ماه شب چهارده بیندش، طلوع نکند و هر بار که نامش به میان آید، شب زنده داری آغاز همی شود و تمامی آن کسان که قطع امید کرده اند، همچنان در راه عشق او گام همی زنند.

در کون و مکان فاعل مختار یکی است
آرنده و دارنده ی اطوار یکی است
از روزن عقل اگر برون آری سر
روشن شودت کاین همه انوار یکی است.
تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشته ی زنار دو صد خرقه بدوخت
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز دو صد مسأله مفتی آموخت

نماز بر پا می دارم، اما هنگامی که بیادش میآرم، نمیدانم دو رکعت نماز عید خوانده ام یا هشت رکعت و گفتند سبب شک بین دو و هشت چیست؟

پاسخ داد: گوئی وی از فرط دل مشغولی و فراموشکاری، رکعت های نماز را با انگشتانش می شمرده است. و سرانجام مبهوت مانده که آیا دو انگشتی که بسته است نشانه ی نمازی است که خوانده یا آن هشت که گشوده مانده.

میگویم: خدا را نیک ترین جوابی است که از طبعی لطیف تر از هر حلال و خمر آمیخته با آب زلال سرچشمه گرفته. هر چند دانیم که قیس را چنین اراده ای نبوده.

از رمله به بیت المقدس که می رفتم، گذرم بر سرزمینی پرآب و گیاه افتاد. بنشستم و از آن گیاه و آب بخوردم و بنوشیدم و بخود گفتم: اگر یک بار طعام یا شراب حلالی خورده یا نوشیده باشم، همین است.

ناگاه شنیدم هاتفی می گوید ای سری! مخارجی که ترا تا بدینجا رسانیده است، از کجاست؟

راهبی را بر در بیت المقدس واله دیدم. گفتمش: مرا پندی ده. گفت: چونان مردی باش که درندگانش احاطه کرده اند. و وی بیمناک است که اگر غفلت کند بدرندش یا اگر آرام گیرد، پاره پاره اش کنند.

و شب او شبی وحشتناک است هر چند فریفتگان آن را امین یابند. و روزش روز اندوهان هر چند که بیکارگان روز سرورش پندارند.

پس از این رو برگرداند که برود. گفتمش: بیشتر گوی. گفت: تشنه را جرعه ای آب خرسند کند.

دی، مرا وعده دادی که خواهیم دید. چنان نکردی و مرا بیدل و پریشان کردی مرا دلی است که به اشتیاق مشغول است و اشکی که بنسیم سر منزل دوست همی ریزد و اندیشه ای که آیا خواهد آمد؟

هان بدان که تو جزای گفتار، کردار و پندارت را خواهی دید. بدان گونه که از هر یک از جنبش های گفتاری، پنداری و کرداری تو، صورتی روحانی بر تو آشکارا گردد.

حال اگر آن جنبش تو عقلی بود، از آن صورت فرشته ای حاصل آید که تو در دنیا به مصاحبتش لذت بری و در آخرت بنورش هدایت یابی.

اما اگر آن جنبش، حرکتی از روی شهوت یا غضب بود، از آن صورت ابلیسی حاصل شود که در زندگانی آزارت دهد و پس از مرگ نیز ترا از لقای نور حاجب شود.

ذوالنون مصری را هنگام مرگ گفتند. چه خواهی؟ گفت: خواهم که پیش از مرگ ولو یک دم خدای را بشناسم. گویند ذوالنون از نوبه بود و بسال دویست و چهل و پنج وفات یافت.

در حدیث آمده است که : «در محضر پروردگار صبح و شام نیست ». محدثان پیرامن این حدیث گفته ند: مراد آن است که علم حق سبحانه حضوری است و همچون علم ما بگذشته و آینده متصف نمی شود.

ایشان آن را به ریسمانی مانند کرده اند که هر تکه اش برنگی بود. و کسی آن را از مقابل چشم موری بگذراند. در این صورت، مور، به سبب ضعف بینائی هر دم رنگی بیند که میگذرد و رنگی دیگر جایگزینش می شود.

و بدین ترتیب برای او گذشته و حال و آینده ای حاصل می آید برخلاف آن کس که ریسمان را بدست دارد. دانائی حق سبحانه و تعالی که مثل اعلای دانائی است

بدانائی آن کس ماننده است که ریسمان را بدست دارد. و دانائی ما همانند دانائی آن مور است. عارف رومی چه نیک سروده است:

لامکانی که در او نور خداست
ماضی و مستقبل و حال از کجاست
ماضی و مستقبلش پیش تو است
هر دو یک چیز است پنداری دو است
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت
بگذاشت مرا و جستجوی تو گرفت
اکنون زمن خسته نمی آرد بار
بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
عشق و ناموس ای برادر راست نیست
بر در ناموس ای عاشق مایست
هر چه غیر سوزش و دیوانگی است
اندر این ره دوری و بیگانگی است
آتشی از عشق در جان برفروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
عارفان کز جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند
سرغیب آن را سزد آموختن
کو زگفتن لب تواند دوختن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بلبل اگر نه مست گل است این ترانه چیست؟
گر نیست عشق زمزمه ی عاشقانه چیست؟
هوش مصنوعی: اگر بلبل به خاطر عشق گل شاداب و سرمست نیست، پس این ترانه‌ای که می‌خواند چه معنایی دارد؟ و اگر عشق وجود ندارد، پس این نغمه عاشقانه از کجا می‌آید؟
ساقی اگر نه پرده فتادی زروی کار
می گفتمت که نغمه ی چنگ و چغانه چیست
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر پرده از روی چهره‌ات کنار نمی‌رفت، به تو می‌گفتم که صدای چنگ و چغانه چه معنایی دارد.
پرواز کرد طایر ادراک سالها
معلوم او نشد که ذر این آشیانه چیست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در دنیای فهم و آگاهی پرواز کرد، سال‌ها گذشته اما هنوز مشخص نشده که در این آشیانه چه چیزی وجود دارد.
چون در ازل وجود یکی ثابت است و بس
این مبحث وجود و عدم در میانه چیست
هوش مصنوعی: در آغاز، تنها یک وجود حقیقی وجود داشت و هیچ چیز دیگری نبود. حال این بحث درباره وجود و عدم چه مفهومی دارد؟
ای دل اگر زمانه به کامت نشد چه باک
از بخت خود بنال، گناه زمانه چیست
هوش مصنوعی: ای دل، اگر روزگار به خواسته‌هایت نرسید، نگران نباش. بهتر است از بخت خود شکایت کنی، چون گناه و تقصیر روزگار چیست؟
چون در نخست نیک و بد از هم جدا شدند
واعظ به گوشه ای بنشین، این فسانه چیست؟
هوش مصنوعی: زمانی که نیکی و بدی از یکدیگر تفکیک شدند، واعظ به گوشه‌ای نشسته و از خود می‌پرسد که این داستان چیست؟
آدم زسرنوشت برون آمد از بهشت
بسم الله ای فقیه، بگو عیب دانه چیست؟
هوش مصنوعی: آدم از سرنوشت خود و از بهشت خارج شد. حالا ای عالم، بگو عیب دانه در چیست؟
سلمان! اگر نه مهر مهی هست در دلت
برسینه ات زداغ محبت نشانه چیست؟
هوش مصنوعی: سلمان! اگر در قلبت عشق و محبت به آن ماه تابان نیست، پس این نشانه‌های محبت بر سینه‌ات چیست؟
بشتاب چو داری هوس کشتن اشرف
ترسم که خبر یابد و از ذوق بمیرد
هوش مصنوعی: بشتاب و اقدام کن اگر تصمیم به کشتن اشرف داری، چون ممکن است او از این ماجرا باخبر شود و از شادی یا ترس بمیرد.
کسی را لاف عصمت می رسد پیش خردمندان
که وقت دلربائی تو ایمان را نگه دارد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی پاکی خود در برابر خردمندان شود، زیرا زمانی که دل کسی را می‌ربایی، ایمان او را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهی.
فرخنده شبی بود که آن دلبر مست
آمد زپی غارت دل تیغ بدست
هوش مصنوعی: در شب خوشی، معشوقه‌ای دلربا با تیغی در دست آمد تا دل‌ها را به چنگ آورد.
غارت زده ام دید، خجل گشت و دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست
هوش مصنوعی: من به او نگاه کردم و او از شرمندگی خجالت زده شد و برای رفع این خجالت، دمی کنار من نشسته است.
این دو بیت را سحرگاه جمعه ی بیستم از ماه صفر سال نهصد و نود و دو به تبریز، پیرامن فراموشی چیزها و اینکه ناشی از بی اعتنائی بدان چیزهاست، سروده ام.
هوش مصنوعی: این اشعار را در صبح جمعه بیستم صفر سال ۹۲ در تبریز نوشته‌ام. موضوع آن درباره فراموشی و بی‌توجهی به برخی چیزهاست.
دائما غفلت زگستاخی بود
که برو تعظیم ازدیده رود
هوش مصنوعی: همیشه بی‌توجهی به خودپرستی و خودخواهی باعث می‌شود که انسان از احترام به دیگران دور شود.
لاتؤاخذان نسینا، شد گواه
که بود نسیان بوجهی هم گناه
هوش مصنوعی: اگر فراموش کردیم، ما را مؤاخذه نکنید؛ زیرا فراموشی خود به ‌تنهایی نمی‌تواند گناه محسوب شود.
زآنکه استکمال تعظیم او نکرد
ورنه نسیان در نیاوردی نبرد
هوش مصنوعی: به این دلیل که نتوانست به احترام او برسد، فراموشی و غفلت به سراغش نیامده است.
کو تهاون کرد در تعظیمها
تا که نسیان زاد با سهو و خطا
هوش مصنوعی: هر کس در ارادت و احترام سهل‌انگاری کند، به فراموشی و اشتباهات دچار خواهد شد.
گرچه نسیان لابد و ناچار بود
در سبب ورزیدن او مختار بود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه فراموشی امری طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است، اما او در انتخاب دلیل و سبب ورزیدن، مختار و آزاد است.
زود چو شمعت فتد از سر کلاه
چند کنی موی سفیدت سیاه؟
هوش مصنوعی: وقتی که شمع عمرت به پایان می‌رسد، چه فایده‌ای دارد که برای پنهان کردن موی سفیدت تلاش کنی؟
موی سیه گریه صد افسون کنی
قد که دو تا گشت، به آن چون کنی؟
هوش مصنوعی: اگر موی سیاه تو غم را بهانه‌ای برای هزاران جادو باشد، اکنون که به دو قسمت تقسیم شده است، چه راه حلی برای این موضوع داری؟
وه که مرا بر چهل افزود پنج
وز پی آن قافیه گردید رنج
هوش مصنوعی: وای بر من که در حالی که عدد چهل را به پنج اضافه کردم، به دنبال آن گرفتار درد و زحمت قافیه‌سازی شدم.
من که دو مویم ز سپهر اثیر
پیش حریفان نه جوانم نه پیر
هوش مصنوعی: من که دو تار موی من از تاثیر آسمان است، در برابر رقبا نه جوان هستم و نه پیر.
نام نکردند جوانان به من
من نکنم نیز به پیران سخن
هوش مصنوعی: جوانان به من عنوانی ندادند، پس من هم با افراد مسن سخن نمی‌گویم.
آن که در این مرتبه داند مرا
هیچ نداند که چه خواند مرا
هوش مصنوعی: کسی که در این مرحله مرا می‌شناسد، هیچ چیز از آنچه که به من گفته‌اند نمی‌داند.
عید، هر کس را زیار خویش چشم عبدی است
چشم ما پر اشک حسرت، دل پر از نومیدی است
هوش مصنوعی: در روز عید، برای هر کسی دیدار عزیزانش مهم است، اما چشم ما پر از اشک حسرت است و دل‌مان سرشار از ناامیدی.
تا بود اسباب جوانی به تن
روی چو گل باشد و تن چو سمن
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی و زیبایی در جسم باشد، مانند گل زیبا خواهد بود و بدن مثل گیاه خوشبو خواهد شد.
تازه بود مجلس یاران به تو
جلوه کند صف سواران به تو
هوش مصنوعی: مجلس دوستان تازه و زیبا بود و در آن، مانند صفی از سواران، زیبایی تو جلوه‌گری می‌کرد.
شیفتگان دیده به رویت نهند
رخت هوس بر سر کویت زند
هوش مصنوعی: عاشقانی که به تو علاقه دارند، آرزویشان را بر دوش خود می‌نهند و به سوی کوی تو می‌روند.
نازکنی، نازکشندت به جان
دل طلبی، نیز دهندت روان
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و ناز و کرشمه کنی، به دل‌خواه خودت، دیگران نیز به همین خاطر جان خود را فدای تو خواهند کرد.
نوبت پیری چو زند کوس درد
دل شود از خوشدلی و عیش فرد
هوش مصنوعی: وقتی که به سن پیری می‌رسیم، مشکلات و دردهای دل به یاد خوشی‌ها و لذت‌های گذشته می‌آید.
موی سفید از اجل آرد پیام
پشت خم از مرگ رساند سلام
هوش مصنوعی: موهای سفید نشان‌دهنده این است که مرگ نزدیک است و خمیدگی بدن نیز نشانه‌ای از سلامی است که مرگ به ما می‌دهد.
خشک شود عمده ی بازو چو کلک
سست شود مهره ی گردون چو سلک
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت و نیروی اصلی از بین برود، مانند رشته‌ای که ضعیف و نازک شده، روزگار نیز به سرعت تغییر می‌کند و به بحران می‌رسد.
کند شود باد هوا را سنان
میل ز معشوق بتابد عنان
هوش مصنوعی: باد به آرامی می‌وزد و از عشق، گویی تیرهایی به سمت محبوب رها می‌شود و در این حالت، کنترل بر اوضاع از دست می‌رود.
زمانی که بسختی اند را فتادی، چونان بزرگواری، صبری دوراندیشانه بکارزن.
هوش مصنوعی: زمانی که با مشکلات زیادی روبرو شدی، باید به مانند یک فرد بزرگوار، صبوری و دوراندیشی را در برخورد با آن شرایط به کار بگیری.
هرگز شکایت به مردمان مبر که در آن صورت گوئی شکوه ی مهربانی را به نامهربانی برده باشی.
هوش مصنوعی: هرگز از مردم شکایت نکن، زیرا در این صورت گویی که حسن نیت و مهربانی را به بی‌مهری تبدیل کرده‌ای.
حال خود، هنگام فراخی و تنگی، از دوست و دشمن پنهان کن. چرا که دلسوزی دوستان نیز چون سرزنش دشمنان، تلخکامی همی آورد.
هوش مصنوعی: احوال خود را، چه در زمان خوشی و چه در زمان سختی، از دیگران، چه دوستان و چه دشمنان، مخفی نگه‌دار. زیرا حتی دلسوزی دوستان می‌تواند به اندازه سرزنش دشمنان، تلخ‌کننده باشد.
هدیه ایش بخشیدم، اگر بخشش خشنودی آرد، آن کس که پذیرد نیز ثوابی کرده راستی کدام یک از این دو نعمت شنایسته ی سپاس و بزرگداشت است، نعمتی که خشنودی آرد یا آن که ثواب در پی دارد؟
هوش مصنوعی: من به او هدیه‌ای بخشیدم. اگر بخشش من باعث خوشحالی او شود، آن شخص که هدیه را دریافت می‌کند، نیز کار نیکو و باارزشی انجام داده است. حالا کدام یک از این دو نعمت بیشتر شایستهٔ شکرگزاری و بزرگداشت است؟ آیا نعمتی که خوشحالی به همراه دارد، یا نعمتی که با آن به ثواب می‌رسیم؟
ابن عدوی در تصویر بزمگاهی که در آن جوانی همی خواند و دیگری ساکت است گوید:
هوش مصنوعی: ابن عدوی در توصیف جایی که در آن یک جوان مشغول خواندن است و دیگری در حال سکوت به سر می‌برد، می‌گوید:
مجلستان، بزمگاهی آن چنان دل چسب است که مال از کف بخیل غنیمت آرد و در آن دو آهویند، یکی که میخواند و آن یک که ساکت بنشسته.
هوش مصنوعی: مجلستان، مکانی بسیار جذاب و دل‌نشین است که حتی افراد بخل‌ورز هم از آن بهره‌مند می‌شوند و در آنجا دو آهوی زیبا وجود دارند، یکی که آواز می‌خواند و دیگری که در سکوت نشسته است.
ملامتگران پرسند نام آن کس که دل تو بیمار داشته چیست؟ گفتمشان: احمد. گفتندم: با آن که دلت را بیمار داشته، ستایشش همی کنی؟ گفتم: بلی.
هوش مصنوعی: ملامتگران از من پرسیدند نام کسی که دل تو را آشفته کرده چیست؟ گفتم: احمد. گفتند: چگونه است که کسی این‌چنین دلت را آزرده کرده و تو او را ستایش می‌کنی؟ پاسخ دادم: بله.
پس از مرگ جنید، بخواب دیدندش و پرسیدند: پروردگار با تو چها کرد؟ پاسخ داد آن اشارتهاو عبادتها و دانشها و نقش ها از میان رفتند. تنها چیزی که ما را سودی بخشید چند رکعت نمازی بود که سحرگاهان خوانده بودیم.
هوش مصنوعی: پس از مرگ جنید، عده‌ای او را در خواب دیدند و از او پرسیدند: پروردگار چه بر سر تو آورد؟ جنید پاسخ داد که تمام اشاره‌ها، عبادت‌ها، دانش‌ها و نقش‌ها از بین رفته‌اند. تنها چیزی که به ما فایده رساند، چند رکعت نمازی بود که در سحرگاه انجام داده بودیم.
خواص گفت: محبت، از میان بردن خواستن هاست و سوزاندن جمیع صفات و نیازها.
هوش مصنوعی: محبت به معنای از بین بردن خواسته‌ها و رهایی از تمام صفات و نیازهایی است که انسان‌ها دارند.
عشق کشیده شدن دلها بواسطه ی مغناطیس جمال است. و راهی برای فهم چگونگی این کشش نیست و هر آنچه در این باب گفته آید، بیشتر بر آن پرده افکند.
هوش مصنوعی: عشق مانند نیرویی است که دل‌ها را به سوی زیبایی جذب می‌کند. هیچ راهی برای درک چگونگی این جذب وجود ندارد و هرچه در این مورد گفته شود، بیشتر به راز و پوشیدگی آن افزوده می‌شود.
عشق، از این دید، چون زیبائی است که میتوان فهمش کرد، اما به تعبیر نیابد. و یا چون وزن شعر است، حکیمی چه نیک گفته است: کسی که عشق را وصف کند، هرگزش نشناخته
هوش مصنوعی: عشق، از این منظر، مانند زیبایی است که قابل فهم است اما نمی‌توان به طور کامل آن را توصیف کرد. همچنین می‌توان گفت عشق مانند وزن شعر است. حکیمی به درستی بیان کرده که هر کس بخواهد عشق را توصیف کند، هرگز آن را به درستی درک نکرده است.
ملامتگرا! یا دست از سرزنش بدار یا سخت برنجانم چرا که مرا به رامش طمعی نیست. هرگز، با آن که اشتیاق با من آن کند که کرده، لب به شکوه باز نکنم قدر من در کار عشق، جز خواری نیست. اما آن کس که در عشق زیبائی ها را همه گرد کند و جمع خاطر یابد، گرامی بود و سربلند گردد.
هوش مصنوعی: سرزنش‌کننده! یا دیگر از سرزنش کردن دست بردار یا به شدت مرا رنجان نکن، زیرا من به آرامش ناشی از طمع نیازی ندارم. هرگز، با اینکه اشتیاق در من بسیار است، هیچگاه زبان به شکایت نخواهم گشود؛ ارزش من در عشق تنها ذلت است. اما کسی که در عشق زیبایی‌ها را گرد هم می‌آورد و خاطر را جمع می‌کند، عزیز و سربلند خواهد بود.
معشوق، چون ماهی همی ماند که اگر ماه شب چهارده بیندش، طلوع نکند و هر بار که نامش به میان آید، شب زنده داری آغاز همی شود و تمامی آن کسان که قطع امید کرده اند، همچنان در راه عشق او گام همی زنند.
هوش مصنوعی: معشوق مانند ماه است که اگر در شب چهارده به او نگاه شود، نمی‌تواند ظاهر شود. هر بار که نامش بر زبان آورده می‌شود، شب زنده‌داری آغاز می‌شود و تمام کسانی که امیدشان ناامید شده، همچنان در مسیر عشق او قدم برمی‌دارند.
در کون و مکان فاعل مختار یکی است
آرنده و دارنده ی اطوار یکی است
هوش مصنوعی: در تمام کائنات و مکان‌ها، یک قدرت آزاد و مختار وجود دارد که هم خالق و هم نگهدارنده‌ی حالات و ویژگی‌هاست.
از روزن عقل اگر برون آری سر
روشن شودت کاین همه انوار یکی است.
هوش مصنوعی: اگر از دیدگاه عقل به جهان بنگری، متوجه خواهی شد که تمام این نورها در واقع یکی هستند و درک صحیحی از واقعیت به دست می‌آوری.
تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشته ی زنار دو صد خرقه بدوخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمعی از نوع قلندری روشن شد، دو صد خرقه از رشته زنار برای او دوخته شد.
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز دو صد مسأله مفتی آموخت
هوش مصنوعی: دستگیر کردن یک راهنمایی از مردی پیر و دانا، به گونه‌ای که امروز او به دقت مسائل و نکات بسیاری را فراگرفته و تدریس می‌کند.
نماز بر پا می دارم، اما هنگامی که بیادش میآرم، نمیدانم دو رکعت نماز عید خوانده ام یا هشت رکعت و گفتند سبب شک بین دو و هشت چیست؟
هوش مصنوعی: نماز می‌خوانم، اما وقتی به یادش می‌آورم، نمی‌دانم که دو رکعت نماز عید خوانده‌ام یا هشت رکعت. برخی گفتند که دلیل تردید بین دو و هشت رکعت چیست؟
پاسخ داد: گوئی وی از فرط دل مشغولی و فراموشکاری، رکعت های نماز را با انگشتانش می شمرده است. و سرانجام مبهوت مانده که آیا دو انگشتی که بسته است نشانه ی نمازی است که خوانده یا آن هشت که گشوده مانده.
هوش مصنوعی: پاسخ داد: به نظر می‌رسد که او به دلیل نگرانی و فراموشی، تعداد رکعت‌های نماز را با انگشتانش شمرده است. و در نهایت گیج شده که آیا دو انگشتی که بسته است نشان‌دهنده‌ی نمازی است که خوانده یا آن هشت انگشت که باز مانده‌اند.
میگویم: خدا را نیک ترین جوابی است که از طبعی لطیف تر از هر حلال و خمر آمیخته با آب زلال سرچشمه گرفته. هر چند دانیم که قیس را چنین اراده ای نبوده.
هوش مصنوعی: می‌گویم: بهترین پاسخ خداوند از طبعی لطیف‌تر از هر چیز حلال و نوشیدنی فرنح آور که با آب زلال ترکیب شده، الهام گرفته شده است. هرچند می‌دانیم که قیس این نیت را نداشته است.
از رمله به بیت المقدس که می رفتم، گذرم بر سرزمینی پرآب و گیاه افتاد. بنشستم و از آن گیاه و آب بخوردم و بنوشیدم و بخود گفتم: اگر یک بار طعام یا شراب حلالی خورده یا نوشیده باشم، همین است.
هوش مصنوعی: در مسیرم به بیت المقدس، به سرزمینی سرسبز و پرآب رسیدم. لحظاتی را در آنجا استراحت کردم و از گیاهان و آب آنجا خوردم و نوشیدم. به خودم گفتم که اگر یک بار غذایی یا شرابی حلال تناول کرده باشم، همین لحظه است.
ناگاه شنیدم هاتفی می گوید ای سری! مخارجی که ترا تا بدینجا رسانیده است، از کجاست؟
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی را شنیدم که می‌گفت، ای سر، این هزینه‌هایی که تو را تا اینجا آورده، از کجا آمده است؟
راهبی را بر در بیت المقدس واله دیدم. گفتمش: مرا پندی ده. گفت: چونان مردی باش که درندگانش احاطه کرده اند. و وی بیمناک است که اگر غفلت کند بدرندش یا اگر آرام گیرد، پاره پاره اش کنند.
هوش مصنوعی: راهبی را در نزدیکی بیت‌المقدس دیدم که به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود. از او خواستم که نصیحتی به من کند. او گفت: خود را همانند مردی نگه‌دار که توسط درندگان محاصره شده است. او همواره نگران است که اگر لحظه‌ای غفلت کند، مورد حمله آن‌ها قرار می‌گیرد یا اگر کمی آرام گیرد، به تکه‌هایش در خواهند آورد.
و شب او شبی وحشتناک است هر چند فریفتگان آن را امین یابند. و روزش روز اندوهان هر چند که بیکارگان روز سرورش پندارند.
هوش مصنوعی: شب او شب ترس و وحشت است، هرچند برخی آن را امن و آرامش‌بخش می‌دانند. روزش هم پر از اندوه و غم است، هرچند افراد بی‌کار آن را زمانی برای شادی و سرخوشی می‌پندارند.
پس از این رو برگرداند که برود. گفتمش: بیشتر گوی. گفت: تشنه را جرعه ای آب خرسند کند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه تصمیم به رفتن گرفت، به او گفتم: بیشتر صحبت کن. او پاسخ داد: یک جرعه آب هم می‌تواند تشنه را راضی کند.
دی، مرا وعده دادی که خواهیم دید. چنان نکردی و مرا بیدل و پریشان کردی مرا دلی است که به اشتیاق مشغول است و اشکی که بنسیم سر منزل دوست همی ریزد و اندیشه ای که آیا خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: دی، تو به من وعده دادی که همدیگر را خواهیم دید. اما اکنون آن را فراموش کرده‌ای و من را در میان احساساتم سردرگم کرده‌ای. دلم پر از اشتیاق است و اشکهایم به خاطر دوری از دوست ریخته می‌شود و در فکر این هستم که آیا او به دیدارم خواهد آمد؟
هان بدان که تو جزای گفتار، کردار و پندارت را خواهی دید. بدان گونه که از هر یک از جنبش های گفتاری، پنداری و کرداری تو، صورتی روحانی بر تو آشکارا گردد.
هوش مصنوعی: بدان که تو نتیجه اعمال، سخنان و افکار خود را خواهی دید. به همین ترتیب، هر یک از حرکات گفتاری، فکری و رفتاری تو، به صورت یک شکل روحانی بر تو نمایان خواهد شد.
حال اگر آن جنبش تو عقلی بود، از آن صورت فرشته ای حاصل آید که تو در دنیا به مصاحبتش لذت بری و در آخرت بنورش هدایت یابی.
هوش مصنوعی: اگر آن حرکت از عقل تو ناشی شده باشد، نتیجه‌اش این است که فرشته‌ای به وجود می‌آید که در دنیا می‌توانی از همراهی‌اش لذت ببری و در آخرت نیز از نور او راهنمایی بگیری.
اما اگر آن جنبش، حرکتی از روی شهوت یا غضب بود، از آن صورت ابلیسی حاصل شود که در زندگانی آزارت دهد و پس از مرگ نیز ترا از لقای نور حاجب شود.
هوش مصنوعی: اما اگر آن اقدام بر اساس تمایلات نفسانی یا خشم باشد، می‌تواند به گونه‌ای تبدیل شود که در زندگی، باعث عذاب تو شود و پس از مرگ نیز تو را از دیدار نور محروم کند.
ذوالنون مصری را هنگام مرگ گفتند. چه خواهی؟ گفت: خواهم که پیش از مرگ ولو یک دم خدای را بشناسم. گویند ذوالنون از نوبه بود و بسال دویست و چهل و پنج وفات یافت.
هوش مصنوعی: در زمان مرگ ذوالنون مصری از او پرسیدند چه آرزویی داری؟ او پاسخ داد: آرزو دارم قبل از مرگ حتی برای یک لحظه خدا را بشناسم. گفته شده که ذوالنون از نوبه بود و در سال 245 هجری درگذشت.
در حدیث آمده است که : «در محضر پروردگار صبح و شام نیست ». محدثان پیرامن این حدیث گفته ند: مراد آن است که علم حق سبحانه حضوری است و همچون علم ما بگذشته و آینده متصف نمی شود.
هوش مصنوعی: در روایتی آمده است که در نزد پروردگار نه صبح وجود دارد و نه شام. علم خداوند دائمی و همیشگی است و به مانند علم انسان که به گذشته و آینده محدود می‌شود، تقسیم نمی‌شود.
ایشان آن را به ریسمانی مانند کرده اند که هر تکه اش برنگی بود. و کسی آن را از مقابل چشم موری بگذراند. در این صورت، مور، به سبب ضعف بینائی هر دم رنگی بیند که میگذرد و رنگی دیگر جایگزینش می شود.
هوش مصنوعی: آنها آن را به رشته‌ای شبیه کرده‌اند که هر قسمت آن رنگی متفاوت دارد. زمانی که کسی این رشته را از جلوی چشم یک مور عبور دهد، به دلیل ضعف بینایی‌اش، مور هر لحظه یک رنگ جدید را می‌بیند که جایگزین رنگ قبلی می‌شود.
و بدین ترتیب برای او گذشته و حال و آینده ای حاصل می آید برخلاف آن کس که ریسمان را بدست دارد. دانائی حق سبحانه و تعالی که مثل اعلای دانائی است
هوش مصنوعی: به این ترتیب، او می‌تواند گذشته، حال و آینده‌ای داشته باشد که با کسی که کنترل اوضاع را در دست دارد، متفاوت است. این نوع دانایی در واقع بیانگر بالاترین سطح علم و آگاهی است.
بدانائی آن کس ماننده است که ریسمان را بدست دارد. و دانائی ما همانند دانائی آن مور است. عارف رومی چه نیک سروده است:
هوش مصنوعی: دانایی فردی به مانند داشتن ریسمانی در دستانش است. دانایی ما نیز مانند دانایی یک مورچه است. شاعر بزرگ رومی به شایستگی این را بیان کرده است.
لامکانی که در او نور خداست
ماضی و مستقبل و حال از کجاست
هوش مصنوعی: جایی که نور خداوند وجود دارد، زمان به معنای گذشته، آینده و حال چه مفهومی دارد؟
ماضی و مستقبلش پیش تو است
هر دو یک چیز است پنداری دو است
هوش مصنوعی: گذشته و آینده هر دو در نظر تو یکسان‌اند؛ گویی که دو چیز متفاوت هستند، اما در واقع یکی‌اند.
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت
بگذاشت مرا و جستجوی تو گرفت
هوش مصنوعی: وقتی نسیم صبح بوی تو را به من رساند، دل از دستم رفت و به دنبال تو راهی شدم.
اکنون زمن خسته نمی آرد بار
بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت
هوش مصنوعی: اکنون از من خستگی برداشت و دیگر بوی تو را نمی‌آورد؛ زیرا عطر تو در وجودم رسوخ کرده بود و تأثیرش در من باقی ماند.
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
هوش مصنوعی: سلام ای عشق دل‌انگیز ما، تویی که همه دردها و مشکلات ما را درمان می‌کنی.
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
هوش مصنوعی: ای تویی که درمانگر خودخواهی و عزت ما هستی، تو همچون افلاطون و جالینوس، دانشمند و حکیم ما هستی.
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
هوش مصنوعی: بدن خاکی انسان به خاطر عشق به آسمان‌ها ارتقاء پیدا کرد و کوه‌ها به خاطر این عشق به رقص درآمدند و شاداب و چالاک شدند.
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
هوش مصنوعی: آتش عشق در دل عاشقان شعله‌ور می‌شود و جوشش عشق در شراب وجود دارد.
عشق و ناموس ای برادر راست نیست
بر در ناموس ای عاشق مایست
هوش مصنوعی: عشق و غیرت، ای برادر، نزدیکی به ناموس درست نیست، ای عاشق، در کنار ناموس باید بایستی و احترام کنی.
هر چه غیر سوزش و دیوانگی است
اندر این ره دوری و بیگانگی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از سوزش و دیوانگی باشد، در این مسیر، دوری و بیگانگی است.
آتشی از عشق در جان برفروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
هوش مصنوعی: عشقی در دل خود برپا کن که همه افکار و سخنانت را به آتش بکشد و بسوزاند.
عارفان کز جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند
هوش مصنوعی: عرفا کسانی هستند که از معرفت و حقیقت الهی بهره‌مند شده‌اند و از این طریق به رازهای عمیق و نهان آگاه شده و این اسرار را با دقت و احتیاط نگه می‌دارند.
سرغیب آن را سزد آموختن
کو زگفتن لب تواند دوختن
هوش مصنوعی: معلمی که از سخن گفتن به خوبی آگاه است، شایسته است که به یادگیری دانش دیگری بپردازد.