گنجور

شمارهٔ ۸

چه خوش بودی اربادهٔ کهنه سال
شدی بر من خسته یکدم حلال
که خالی کنم سینه را یک زمان
ز غمهای پی در پی بی‌کران
رود محنت دهر از یاد من
شود شاد این جان ناشاد من
به یادم نیاید، به صد اضطراب
کلام برون از حد و از حساب
به افسون ز افسانه، دل خوش کنم
مگر ضعف پیری، فرامش کنم
بمیرم ز حسرت، دگر یک نفس
رها کرده بینم سگی از مرس
غم و غصه را خاک بر سر کنم
دمی لذت عمر نوبر کنم
ندانم درین دیر بی‌انتظام
که محنت کدام است و راحت کدام
بهائی، دل از آرزوها بشو
که من طالعت می‌شناسم، مگو
اگر باده گردد حلالت دمی
گریزد همان دم، از آن خرمی
نیابی از آن جز غم و درد و رنج
بجز مار ناید به دستت ز گنج
فروبند لب را از این قیل و قال
مکن جان من، آرزوی محال

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خوش بودی اربادهٔ کهنه سال
شدی بر من خسته یکدم حلال
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چقدر خوب بود اگر دوست قدیمی من که در طول زمان تغییر کرده، می‌توانست در یک لحظه به من آرامش و بخشش بدهد.
که خالی کنم سینه را یک زمان
ز غمهای پی در پی بی‌کران
هوش مصنوعی: می‌خواهم مدتی از دردها و غم‌های بی‌پایان درونم رها شوم و سینه‌ام را از آن‌ها خالی کنم.
رود محنت دهر از یاد من
شود شاد این جان ناشاد من
هوش مصنوعی: رنج و مشکلات زندگی از خاطر من پاک می‌شود و من با وجود ناراحتی‌ام، شاد و خوشحال می‌شوم.
به یادم نیاید، به صد اضطراب
کلام برون از حد و از حساب
هوش مصنوعی: یاد خاطراتی که در ذهنم گنجانده‌ام، به قدری پر از نگرانی و هیجان است که دیگر نمی‌توانم به درستی درباره‌شان صحبت کنم.
به افسون ز افسانه، دل خوش کنم
مگر ضعف پیری، فرامش کنم
هوش مصنوعی: من سعی می‌کنم تا با جادوهای داستان‌ها خودم را خوشحال کنم، شاید بتوانم ضعف‌های ناشی از پیری را فراموش کنم.
بمیرم ز حسرت، دگر یک نفس
رها کرده بینم سگی از مرس
هوش مصنوعی: من از حسرت می‌میرم، چون دیگر حتی یک لحظه هم نمی‌توانم ببینم که سگی از بند رها شده باشد.
غم و غصه را خاک بر سر کنم
دمی لذت عمر نوبر کنم
هوش مصنوعی: غم و ناراحتی‌ها را برای لحظه‌ای کنار می‌گذارم و از لذت‌های زندگی بهره می‌برم.
ندانم درین دیر بی‌انتظام
که محنت کدام است و راحت کدام
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در این مکان بی‌نظم که درد و رنج کدام است و کدام مورد آرامش و راحتی به شمار می‌رود.
بهائی، دل از آرزوها بشو
که من طالعت می‌شناسم، مگو
هوش مصنوعی: بهتر است دل را از آرزوها خالی کنی، چون من پیشاپیش می‌دانم که سرنوشت تو چگونه است، پس از این موضوع صحبت نکن.
اگر باده گردد حلالت دمی
گریزد همان دم، از آن خرمی
هوش مصنوعی: اگر لحظاتی از خوشی و شادی با شراب برآید، همان لحظه ممکن است آن خوشی از تو دور شود.
نیابی از آن جز غم و درد و رنج
بجز مار ناید به دستت ز گنج
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی جز غم و درد و رنج به دست نخواهی آورد و جز نیش مار، چیزی از گنج نصیبت نخواه شد.
فروبند لب را از این قیل و قال
مکن جان من، آرزوی محال
هوش مصنوعی: ای جان من، در این شلوغی و سر و صدا، سکوت کن و به آرزوهای غیرممکن فکر نکن.

حاشیه ها

1399/07/10 04:10
مهدی محبوبی

چه خوش بودی از (به جای ار ) باده ی کهنه سال
شدی بر من ِ خسته یک‌دم حلال
19 مهر 1399