گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲

تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من
شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین
می‌کند کار سمندر، بلبل بستان من
طفل ابجد خوان عشقم، با وجود آنکه هست
صد چو فرهاد و چو مجنون، طفل ابجد خوان من
گفتمش: از کاو کاو سینه‌ام، مقصود چیست؟
گفت: می‌ترسم که بگذارد در آن پیکان من
بس که بردم آبروی خود به سالوسی و زرق
ننگ می‌دارند اهل کفر، از ایمان من
با خیالت دوش، بزمی داشتم، راحت فزا
از برای مصلحت بود اینهمه افغان من
رفتم و پیش سگ کویت، سپردم جان و دل
ای خوش آن روزی که پیشت، جان سپارد جان من
از دل خود، دارم این محنت، نه از ابنای دهر
کاش بودی این دل سرگشته در فرمان من
چون بهائی، صدهزاران درد دارم جانگداز
صدهزاران، درد دیگر هست سرگردان من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/03/05 19:06
امین کیخا

سالوس از لوس ساخته شده است یا بهتر بگوییم برساخته شده است ولی لوسیدن یعنی فریفتن به فارسی

1396/11/17 18:02
مهدی مالکی

مضی فی غفلة عمری کذلک یذهب الباقی
بیاور جام می ها را بیاور ای أبا ساقی
شَرَبتُ مِن شراب العشق ، ساخت از سرّ کار آگه
نه صوفیّ و نه صافی ّ و نه مشّایی نه اشراقی

1396/11/17 20:02
nabavar

اسیر نرگس مستم امان از درد مشتاقی
مضی فی غفلتأ عمری کذالک یذهب الباقی
کرم کن چهره ام بنگر مشو از حال من غافل
انا المسموم ما عندی بتریاق و لا واقی
سبو پرکن که خُم از خون دل افتاد سَر درگل
مرا با توست از دیرین زمان عهدی و میثاقی
برداشتی از غزل ” نیا “