گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲

تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من
شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین
می‌کند کار سمندر، بلبل بستان من
طفل ابجد خوان عشقم، با وجود آنکه هست
صد چو فرهاد و چو مجنون، طفل ابجد خوان من
گفتمش: از کاو کاو سینه‌ام، مقصود چیست؟
گفت: می‌ترسم که بگذارد در آن پیکان من
بس که بردم آبروی خود به سالوسی و زرق
ننگ می‌دارند اهل کفر، از ایمان من
با خیالت دوش، بزمی داشتم، راحت فزا
از برای مصلحت بود اینهمه افغان من
رفتم و پیش سگ کویت، سپردم جان و دل
ای خوش آن روزی که پیشت، جان سپارد جان من
از دل خود، دارم این محنت، نه از ابنای دهر
کاش بودی این دل سرگشته در فرمان من
چون بهائی، صدهزاران درد دارم جانگداز
صدهزاران، درد دیگر هست سرگردان من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من
شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی جانم را تازه کرد، اما آیا شب من به منزل محبوبم هم گذر کرده بود؟
بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین
می‌کند کار سمندر، بلبل بستان من
هوش مصنوعی: از بس که بدنم از جراحات و دردهای سوزان پر شده، پرنده‌ای که در باغم زندگی می‌کند، مانند سمندری بی‌قرار می‌شود.
طفل ابجد خوان عشقم، با وجود آنکه هست
صد چو فرهاد و چو مجنون، طفل ابجد خوان من
هوش مصنوعی: عشقم همچون کودکی که الفبا را می‌آموزد، در حالی که صد نفر مانند فرهاد و مجنون عاشق هستند، اما عشق من همانند آن کودک نادان است.
گفتمش: از کاو کاو سینه‌ام، مقصود چیست؟
گفت: می‌ترسم که بگذارد در آن پیکان من
هوش مصنوعی: به او گفتم: از عمق دل و درونم چه می‌خواهی؟ او پاسخ داد: می‌ترسم که نشانه‌های عشق من در آن جا بماند.
بس که بردم آبروی خود به سالوسی و زرق
ننگ می‌دارند اهل کفر، از ایمان من
هوش مصنوعی: به خاطر فریبکاری و ظاهرسازی‌ام، آنقدر آبرویم را بردم که اهل کفر، به ایمان من شک دارند و آن را ننگ می‌دانند.
با خیالت دوش، بزمی داشتم، راحت فزا
از برای مصلحت بود اینهمه افغان من
هوش مصنوعی: دیشب در دل، با خیال تو جشن و شادمانی داشتم، اما این همه ناله و غم من به خاطر مصلحت و منفعتی بود که لازم بود.
رفتم و پیش سگ کویت، سپردم جان و دل
ای خوش آن روزی که پیشت، جان سپارد جان من
هوش مصنوعی: رفتم و جان و دل خود را به سگ درب خانه‌ات سپردم؛ خوشا به حال آن روزی که جانم را برای تو فدای تو کنم.
از دل خود، دارم این محنت، نه از ابنای دهر
کاش بودی این دل سرگشته در فرمان من
هوش مصنوعی: من از درون خود، این زحمت و درد را دارم و نه از دنیا و مردم آن. ای کاش این دل سرگردان من تحت کنترل من بود.
چون بهائی، صدهزاران درد دارم جانگداز
صدهزاران، درد دیگر هست سرگردان من
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و احساس، خیلی از دردها را تحمل کرده‌ام و این دردها برایم عذاب‌آور است. اما هنوز دردهای دیگری وجود دارند که ذهن من را مشغول کرده و سردرگمم کرده‌اند.

حاشیه ها

1392/03/05 19:06
امین کیخا

سالوس از لوس ساخته شده است یا بهتر بگوییم برساخته شده است ولی لوسیدن یعنی فریفتن به فارسی

1396/11/17 18:02
مهدی مالکی

مضی فی غفلة عمری کذلک یذهب الباقی
بیاور جام می ها را بیاور ای أبا ساقی
شَرَبتُ مِن شراب العشق ، ساخت از سرّ کار آگه
نه صوفیّ و نه صافی ّ و نه مشّایی نه اشراقی

1396/11/17 20:02
nabavar

اسیر نرگس مستم امان از درد مشتاقی
مضی فی غفلتأ عمری کذالک یذهب الباقی
کرم کن چهره ام بنگر مشو از حال من غافل
انا المسموم ما عندی بتریاق و لا واقی
سبو پرکن که خُم از خون دل افتاد سَر درگل
مرا با توست از دیرین زمان عهدی و میثاقی
برداشتی از غزل ” نیا “