گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶

روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز
فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان
افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز
از راه وفا، بر سر بالین من آمد
وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز
از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او
کردم گهر اشک، من مفلس بی‌چیز
چون رفت دل گمشده‌ام گفت: بهائی!
خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو همچون گلی تازه و خطوط چهره‌ات شبیه به سبزه‌ٔ نو است. هیچ گلی در باغ تبریز به زیبایی تو وجود ندارد.
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نگاهی پر از غم و خشم، بسیار آشفته و سردرگم شده است؛ در واقع، برای من هیچ نفعی از دیدن تبریز حاصل نشد.
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز
هوش مصنوعی: ای دل! در این سختی‌ها به جای ادعای صبوری، ساکت باش و وای بر تو ای عقل! در مواجهه با این وضعیت از حقیقت دور نشو و فرار نکن.
فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان
افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز
هوش مصنوعی: شبی خوش یمن بود که آن شاه خوبان در حالی که افسوس می‌خورد، با لبخندی شیرین و دلنشین درخشید.
از راه وفا، بر سر بالین من آمد
وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز
هوش مصنوعی: از راه وفا، به سر بالین من آمد و با مهربانی گفت: ای دلبر، برخیز.
از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او
کردم گهر اشک، من مفلس بی‌چیز
هوش مصنوعی: از چشمانم که پر از اشک است، به پای او عشق و محبت نثار می‌کنم، من در زندگی خود چیزی ندارم و فقط با اشک‌هایم می‌توانم احساساتم را نشان دهم.
چون رفت دل گمشده‌ام گفت: بهائی!
خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز
هوش مصنوعی: وقتی دل گمشده‌ام رفت، به من گفت: خوش باش! من رفتم و جان نیز گفت: من هم می‌روم.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"شبی بود"
با صدای مصباح قمصری (آلبوم کنت کنزا)

حاشیه ها

1394/02/21 22:04
مجنون

دوستان لطفا در مضمون و نعنی این شعر کمکم کنید ممنون

1399/07/10 03:10
مهدی محبوبی

ای دل ، تو در این ورطه مزن لاف ِ صبوری
وی عقل ، تو هم‌بر سر ِ این واقعه مگریز
وی درست است ( وای ) درست نباید باشد.