غزل شمارهٔ ۱۵
تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
هشیاریم افتاد به فردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیدهام امروز
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژندهٔ پر بخیه که پوشیدهام امروز
افسوس که برهم زده خواهد شد از آن روی
شیخانه بساطی که فرو چیدهام امروز
بر باد دهد توبهٔ صد همچو بهائی
آن طرهٔ طرار که من دیدهام امروز
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا سرو قباپوش تو را دیدهام امروز
در پیرهن از ذوق نگنجیدهام امروز
راهنما_اِریس : تا تو ای نور جان که همچو سرو ، پایدار و درخشان شدی را امروز در دل بر اثر مراقبه و مشاهده دیدم دیگر نتوانستم در پیرهن نفس و من جا بشم و انگار که داشتم از ' من '، بیرون می اومدم .
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
راهنما_اِریس : در این جشنِ پدیدار شدنِ تو ، تنها من و دل ، در دل هستیم و در حالت سعادت و برکت درونی هستیم .
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیدهام امروز
راهنما_اِریس : بعد از اینکه با اگاه بودن از مفهوم تنفس بر پرده دل ( باد صبا ) ، بودم و من مشاهده گر را به بّرِ تو رساند و موجب پدیدار شدن تو شد و تو را دیدم ، بعد از آن ، به همان شکل انوار و موجهای انرژی تو ، در حال گردش و چرخش و ( رقص ) به دور خود هستم . ( بدنم تحت فرکانس امواج زیبا و لطیف لحظه پدیدار شدنِ توست )
هشیاریم افتاد به فردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیدهام امروز
راهنما_اِریس : دیگر تا قیامت از بدن و احساس بدن ، هشیار نمی شوم [ تنها در دل آگاه هستم ] . بخاطر باده حضوری را که از تو بطور مستقیم دریافت کردم . [ عامل حضور در لحظه ، از سوی تو بر من جاری شد ]
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
این ژندهٔ پر بخیه که پوشیدهام امروز
راهنما_اِریس : به دلیل اینکه تو را دیدم ، در من احساسی خلق شده که این خرقه کهنه و کثیف خود را همچو لباس پادشاهان می بینم . ( یعنی خود را پادشاه عالم درون خود می دانم ) .
افسوس که برهم زده خواهد شد از آن روی
شیخانه بساطی که فرو چیدهام امروز
راهنما_اِریس : افسوس از اینکه این زمان پایدار بودن تو در دل ، در آخر به پایان می رسد و این لحظات برکت در زیر نور تو بودن ، به پایان می رسد در حالیکه که خودم بساط بزم رو با مراقبه و مشاهده چیده بودم .
بر باد دهد توبهٔ صد همچو بهائی
آن طرهٔ طرار که من دیدهام امروز
راهنما_اِریس : آن طره طرار ، آن نور جان را که امروز من در دل رویت کردم ، تمام توبه شکستنهای مرا به باد می دهد . چون میخواهم که باز تو را ببینم و باز توبه خود بشکنم .
حاشیه ها
1399/07/10 03:10
مهدی محبوبی
برای حلل در بیت ِ
صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا
هیچ معنایی در فرهنگ لغت پیدا نکردم
اما با توجه به مصرع ِ بعدی فکر میکنم معنی ِ حلل باید لباس گرانبها باشد یا کنایه از لباس ِ گرانبها و پرشکوه باید باشد.
1400/01/12 08:04
متین
سلام بر جناب محبوبی
حلل جمع مکسر حله به معنی جامه میباشد.