گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰

عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
هوش مصنوعی: دوره جوانی به پایان رسید و در آن زمان مشغول نگرانی‌ها و بی‌خبری‌ها بودیم. حالا که به پیری رسیده‌ایم، مشکلات و غم‌های جدیدی بر ما افزوده شده است.
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
هوش مصنوعی: کارکنان آسمان به خاطر یک دعوا به هم برخورد کردند و آنچه را که دیرتر به کسی داده بودند، به سرعت پس گرفتند.
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
هوش مصنوعی: ما از زندگی چیزی جز درد و غم به دست نیاورده‌ایم و نمی‌دانم چرا این همه حسد و رشک وجود دارد.
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر ما به خاطر ظاهر و فریب جلوه‌گر شدیم، چون پرده‌ی فریب ما مانند سدی در مقابل قدرت سکندر قرار ندارد.
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
هوش مصنوعی: جنون را به خود نامی می‌دهد، اما در این دنیا هیچ چیزی جز عشق ارزش ندارد و تنها راهی که می‌توان پیمود، همین عشق است که در زیر آسمان آبی قرار دارد.

حاشیه ها

1394/10/25 01:12
Farhad

Very nice!