گنجور

فصل ۱۸

به مسجد رفتم؛ ذکر می‌گفتم. رشید قبایی را دیدم. صورت او از پیش دلم نمی‌رفت. گفتم دوست و دشمن هر دو ملازم دل‌اند، تا با غیر اللّه بیگانه نشوم خلاص نیابم و دل سلیم نشود. گفتم تکلفی کنم و دل به اللّه مشغول گردانم تا دل به چیزی دیگر نپردازد. دیدم که صورت دل پیش نظرم می‌آید تا من از او به اللّه می‌رفتم هم از عرضش هم از اجزاش یعنی از رنگ سرخیش به اللّه می‌رفتم تا ببینم که این رنگ سرخیش و اجزای لعلیش از کجا مدد می‌یابد. دیدم که هر جزو رنگیش پنج حس دارد و چنگال اندر زده است به اللّه و مدد می‌گیرد از اللّه و همه اجزای دل همچنین مدد از اللّه می‌گیرد و همه اجزای عالم را می‌دیدم از عرض و غرض و هر چیزی که هست از موکلان و خزینه‌داران اللّه همه این مددها را از عقول و حواس پاک می‌گیرند.

در این عالم همه خیال عقل چون هلال روشن می‌بینم که موج می‌زنند با دست‌ها و پای‌ها و مدد می‌گیرند از عالم روح. باز در هر خیالی که نظر می‌کنم دری دیگر گشاده می‌شود لا الی نهایة. پس معلوم می‌شود که اگر درِ اللّه گشاده شود چه عجایب‌ها که ببینم.

اکنون اول از عالم اجزا به عالم اعراض آمدیم، و از عالم اعراض به عالم عقول و حواس آمدیم، و باز این عالم از عالم ارواح مدد می‌گیرد و عالم ارواح از صفات اللّه مدد می‌گیرد و هر عالمی‌ گدای عالم دیگر است؛ دست‌ها باز کرده سائل‌وار، تا از آن عالم دیگر به کف وی چیزی دهند تا هرچه به حضرت اللّه نزدیک‌تر می‌شود، آن عالم پاکیزه‌تر می‌شود تا عالم عقل شد و آن‌گاه عالم روح شد و آن‌گاه عالم صفات اللّه شد. باز از ورای صفات اللّه عالم صد هزار روح است موج می‌زند و خیرگی می‌دارد از خوشی و راحت که در ادراک نیاید. لاجرم حضرت اللّه بی‌چون و بی‌چگونه آمد.

اکنون هر جزوی از اجزای دل را نظر می‌کنم که چگونه ساده و سوده و گردگرد چون خیال روشن معلق زنان از اللّه مدد می‌گیرد و بقا می‌ستاند، و من آن را می‌بینم.

باز چون نظر می‌کنم که اللّه نظر مرا چگونه هست می‌کند، هرآینه می‌بینم که نظر من ناظر اللّه می‌باشد. عجب است که نظر من طرفی که سوی غیر اللّه است چو می‌بیند، درد غیرتش می‌گیرد؛ باز چون سوی اللّه می‌نگرد، آن درد غیرت نمی‌ماند و از آن حبس بیرون می‌آید.

عجبم می‌آید از معتزلی که منکرست مر رؤیت اللّه را؛ گوید تصور اللّه نمی‌توانم کردن، پس وجود نبود مر رؤیت اللّه را. گوییم اگر چه تصور نمی‌توانیم کردن، دلیل آن نبود که موجود نشود؛ زیرا که این نظر ما موجود و مخلوق به فعل اللّه است اما نه متصل است به اللّه و نه منفصل است از اللّه، و جز این دو وجه در تصور ما نمی‌آید، با این همه موجود است این نظر ما به فعل اللّه همچنین حقیقت اللّه و صفات اللّه موجود است هرچند در تصور ما نمی‌آید، و همچنین است روح ما نیز.

باز وقتی که عاجز شدمی‌ از ادراک اللّه، همین عدم و سادگی و محو می‌دیدم. گفتم پس اللّه همین عدم و محو و سادگی است، از آنک این همه از وی موجود می‌شود، از قدرت و علم و جمال و عشق پس این عدم ساده حاوی و محیط است مر محدثات را، و قدیم است و محدثات در وی چو خاربنی است در دریا. و می‌گویم: ای اللّه! معذوردار که ننمودی خود را به من، من سوآت همین عدم ساده دیدم.

اکنون مصور روح از مصورات واقع است، و هرچه جز مصورات واقع است آن را روح تصور نتواند کردن، چنانکه اللّه و اوصافِهِ و امور غیب. پس آنچه نامصور است محال نباشد

و اللّه اعلم.

اطلاعات

منبع اولیه: منبع معارف بهاء ولد

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مسجد رفتم؛ ذکر می‌گفتم. رشید قبایی را دیدم. صورت او از پیش دلم نمی‌رفت. گفتم دوست و دشمن هر دو ملازم دل‌اند، تا با غیر اللّه بیگانه نشوم خلاص نیابم و دل سلیم نشود. گفتم تکلفی کنم و دل به اللّه مشغول گردانم تا دل به چیزی دیگر نپردازد. دیدم که صورت دل پیش نظرم می‌آید تا من از او به اللّه می‌رفتم هم از عرضش هم از اجزاش یعنی از رنگ سرخیش به اللّه می‌رفتم تا ببینم که این رنگ سرخیش و اجزای لعلیش از کجا مدد می‌یابد. دیدم که هر جزو رنگیش پنج حس دارد و چنگال اندر زده است به اللّه و مدد می‌گیرد از اللّه و همه اجزای دل همچنین مدد از اللّه می‌گیرد و همه اجزای عالم را می‌دیدم از عرض و غرض و هر چیزی که هست از موکلان و خزینه‌داران اللّه همه این مددها را از عقول و حواس پاک می‌گیرند.
هوش مصنوعی: به مسجد رفتم و ذکر می‌گفتم. در آنجا به رشید، شخصی که قبلاً هم دیده بودم، برخورد کردم. تصویر او از ذهنم نمی‌رفت. از خودم پرسیدم که دوست و دشمن هر دو با دل انسان مرتبط‌اند و نمی‌توانم با غیر از خداوند ارتباط برقرار کنم تا دل من آرام گیرد. تصمیم گرفتم با تلاش و کوشش، دل خود را به یاد خدا مشغول کنم تا توجه‌ام به چیزهای دیگر معطوف نشود. در این حین متوجه شدم که تصویر دل در ذهنم زنده می‌شود و هر بار که به خدا فکر می‌کنم، این تصویر مرا به سوی او می‌برد، حتی رنگ قرمز و جزئیات دیگرش. پرسیدم که این رنگ و جزئیات از کجا انرژی می‌گیرند. متوجه شدم که هر جزء رنگی احساسات خاصی دارد و به خداوند متصل است. همچنین هر جزء دل از خدا مدد می‌گیرد و همه اجزای جهان نیز به همین طریق از خداوند کمک می‌خواهند و آنچه که وجود دارد، از مدیران الهی و خزانه‌داران خداوند این مددها را از عقل‌ها و حواس پاک دریافت می‌کنند.
در این عالم همه خیال عقل چون هلال روشن می‌بینم که موج می‌زنند با دست‌ها و پای‌ها و مدد می‌گیرند از عالم روح. باز در هر خیالی که نظر می‌کنم دری دیگر گشاده می‌شود لا الی نهایة. پس معلوم می‌شود که اگر درِ اللّه گشاده شود چه عجایب‌ها که ببینم.
هوش مصنوعی: در این جهان، همه چیز مانند عقل روشن و واضح به نظر می‌رسد. افرادی را می‌بینم که با دستان و پاهایشان در حال حرکت هستند و از عالم روح کمک می‌گیرند. هر بار که به یک خیال نگاه می‌کنم، دری جدید برایم باز می‌شود و این امر بی‌پایان به نظر می‌رسد. بنابراین، مشخص می‌شود که اگر درب الهی برایم گشوده شود، چه شگفتی‌هایی را مشاهده خواهم کرد.
اکنون اول از عالم اجزا به عالم اعراض آمدیم، و از عالم اعراض به عالم عقول و حواس آمدیم، و باز این عالم از عالم ارواح مدد می‌گیرد و عالم ارواح از صفات اللّه مدد می‌گیرد و هر عالمی‌ گدای عالم دیگر است؛ دست‌ها باز کرده سائل‌وار، تا از آن عالم دیگر به کف وی چیزی دهند تا هرچه به حضرت اللّه نزدیک‌تر می‌شود، آن عالم پاکیزه‌تر می‌شود تا عالم عقل شد و آن‌گاه عالم روح شد و آن‌گاه عالم صفات اللّه شد. باز از ورای صفات اللّه عالم صد هزار روح است موج می‌زند و خیرگی می‌دارد از خوشی و راحت که در ادراک نیاید. لاجرم حضرت اللّه بی‌چون و بی‌چگونه آمد.
هوش مصنوعی: ما ابتدا از دنیای اجزا به دنیای اعراض منتقل شدیم، و سپس از دنیای اعراض به دنیای عقل‌ها و حواس رفتیم. این دنیا از دنیای ارواح یاری می‌گیرد و دنیای ارواح نیز از صفات الهی مدد می‌گیرد. هر یک از این دنیاها به دیگر دنیا نیاز دارد و دست تعظیم و درخواست دراز کرده‌اند تا از دنیای بالاتر چیزی دریافت کنند. هرچه به وجود خداوند نزدیک‌تر می‌شویم، آن دنیا پاک‌تر و روشن‌تر می‌شود؛ از دنیای عقل به دنیای روح و سپس به دنیای صفات الهی. فراتر از صفات الهی، جهانی از ده‌ها هزار روح وجود دارد که به طور مداوم در حال حرکت و شادی هستند، احساسی که به راحتی قابل درک نیست. در نتیجه، وجود خداوند بی‌حد و اندازه، و فراتر از همه توصیف‌ها و تصورات است.
اکنون هر جزوی از اجزای دل را نظر می‌کنم که چگونه ساده و سوده و گردگرد چون خیال روشن معلق زنان از اللّه مدد می‌گیرد و بقا می‌ستاند، و من آن را می‌بینم.
هوش مصنوعی: اکنون به هر بخش از دل نگاه می‌کنم و می‌بینم که چقدر ساده و خالص است و مانند خیالی روشن معلق می‌چرخد و از خداوند کمک می‌گیرد و وجود خود را حفظ می‌کند. من این را مشاهده می‌کنم.
باز چون نظر می‌کنم که اللّه نظر مرا چگونه هست می‌کند، هرآینه می‌بینم که نظر من ناظر اللّه می‌باشد. عجب است که نظر من طرفی که سوی غیر اللّه است چو می‌بیند، درد غیرتش می‌گیرد؛ باز چون سوی اللّه می‌نگرد، آن درد غیرت نمی‌ماند و از آن حبس بیرون می‌آید.
هوش مصنوعی: هرگاه به این فکر می‌کنم که خدا چگونه به من نگاه می‌کند، متوجه می‌شوم که نگاه من نیز به نوعی تحت نظارت اوست. وقتی نگاه من به غیر خدا معطوف می‌شود، دچار احساس درد و ناراحتی می‌شوم؛ اما وقتی که به سوی خدا نگاه می‌کنم، آن احساس ناراحتی و درد برطرف می‌شود و آزاد می‌شوم.
عجبم می‌آید از معتزلی که منکرست مر رؤیت اللّه را؛ گوید تصور اللّه نمی‌توانم کردن، پس وجود نبود مر رؤیت اللّه را. گوییم اگر چه تصور نمی‌توانیم کردن، دلیل آن نبود که موجود نشود؛ زیرا که این نظر ما موجود و مخلوق به فعل اللّه است اما نه متصل است به اللّه و نه منفصل است از اللّه، و جز این دو وجه در تصور ما نمی‌آید، با این همه موجود است این نظر ما به فعل اللّه همچنین حقیقت اللّه و صفات اللّه موجود است هرچند در تصور ما نمی‌آید، و همچنین است روح ما نیز.
هوش مصنوعی: من از شخص معتزلی که منکر دیدن خداست، شگفت‌زده‌ام. او می‌گوید نمی‌توانم خدا را تصور کنم، پس وجود دیدن او ممکن نیست. ما می‌گوییم، هرچند که نتوانیم او را تصور کنیم، این دلیل نمی‌شود که او وجود نداشته باشد؛ زیرا این نظر ما مخلوق خداست و نه به او متصل است و نه از او جدا. در ذهن ما فقط این دو حالت وجود دارد، اما با این حال، این نظر به فعل خدا وجود دارد. همچنین حقیقت خدا و صفات او نیز وجود دارند، هرچند در فکر ما نمی‌گنجند. روح ما نیز به همین شکل است.
باز وقتی که عاجز شدمی‌ از ادراک اللّه، همین عدم و سادگی و محو می‌دیدم. گفتم پس اللّه همین عدم و محو و سادگی است، از آنک این همه از وی موجود می‌شود، از قدرت و علم و جمال و عشق پس این عدم ساده حاوی و محیط است مر محدثات را، و قدیم است و محدثات در وی چو خاربنی است در دریا. و می‌گویم: ای اللّه! معذوردار که ننمودی خود را به من، من سوآت همین عدم ساده دیدم.
هوش مصنوعی: وقتی که از درک خداوند ناتوان شدم، فقط عدم و سادگی و محو را مشاهده کردم. در این لحظه به این نتیجه رسیدم که خداوند در واقع همان عدم و سادگی و محو است، زیرا از او این همه موجودات ایجاد می‌شود، از قدرت، علم، زیبایی و عشق. پس این عدم ساده، محیط و حاوی تمام موجودات است و قدیمی محسوب می‌شود، در حالی که موجودات مانند میخی در اقیانوس به نظر می‌رسند. و درخواست می‌کنم از خداوند که مرا ببخشد که خود را به من نشان نداده، چرا که من تنها همین عدم ساده را دیدم.
اکنون مصور روح از مصورات واقع است، و هرچه جز مصورات واقع است آن را روح تصور نتواند کردن، چنانکه اللّه و اوصافِهِ و امور غیب. پس آنچه نامصور است محال نباشد
هوش مصنوعی: در حال حاضر، روح به تصاویر واقعی مربوط می‌شود و هر چیزی که جز این تصاویر واقعی است، نمی‌تواند به عنوان روح تصور شود، مانند خداوند و صفات او و مسائل غیبی. بنابراین، آنچه که قابل تصویر نیست، ناممکن نخواهد بود.
و اللّه اعلم.
هوش مصنوعی: و خدا بهتر می‌داند.