گنجور

فصل ۱۹

اللّه می‌گفتم بر این معنی که همه اختیار و ارادت و قدرت و فعل اللّه راست، و همه خوشی‌ها در اختیار و قدرت و فعل است. مجبور خود نام با خود دارد؛ یعنی بی‌مراد و بیچاره و عاجز و بی‌مزه. هرکه جبری شد، او را زندگی نماند. چو من ذکر اللّه می‌کنم، در اللّه نظر می‌کنم که ای اللّه! مرا اختیاری ده و فعلی بخش و ارادتی بخش. اگر فعل و اختیار بخشید اللّه مرا، خود در آن شکرِ نعمت می‌گزارم و می‌باشم؛ و اگر اختیارم ندهد، در اللّه نظر می‌کنم که ای اللّه! مختار و مرید و فعّال مطلق تویی!

اکنون به وقت ذکر و تفکر هر خیالی را نمانم که بیرون آید، که خیال همچون سخن است. و باز خوشی‌ها در فعل و اختیار است، دلیل بر آنکه لفظ جبر در بی‌مرادی مستعمل بود. باز گفتم که به هر کس سخن نمی‌باید گفتن که فروماند. پس گفتم در دهان نگرم که چندین پرده است اندیشه سخن را تا از گزافه بیرون نیارم از این پرده‌ها. آری زبان راه باریک است مر عمل دل را، چون این راه را گره زدم بیرون نیاید، بازرود. سخن مغز دل است که از راه زبان بیرون می‌آید، و هرگاه که سخن راست بُوَد، دل راست بوده باشد.

مگر سخن چون پل صراط است باریک و تیز، تیزه او صدق است که اگر بر کوه نهی بگدازد. و باریک که هرکسی بدان راه نیابد. به چه قدر که در این راه سخن بروی بر همان اندازه بر صراط بگذری. از عزیزیِ چیزی باشد راهش را باریک کردن. یعنی به خزینه رسیدن دشوار بود، که خزینه را پاسبانان و نگاهبانان باشد، و هم موضع استوار است. اما چو ویرانه باشد، آسان توان رفتن.

عجب! چگونه خزینه است بهشت و عالم غیب که همه پر از کیمیاست که یک ذره از آن کیمیا بر دُرُستِ آفتاب و ماه و ستارگان مالیدند، مس وجودشان چون دُرُست‌های مغربی بر نطع آبگون آسمان تابان شد. وقتی که اللّه آن کیمیا را از ایشان بازگیرد، همه چون تابه سیاه بیرون آیند.

من در شب چون از خواب بیدار شوم، در جمله اجزا و حالت خوش و ناخوش و فکر و ادراک و دل و غیر وی بیرون و اندرون خود و سَرمجموع این‌ها نظر می‌کنم، می‌بینم که این همه موجود به اللّه‌اند و از اللّه هست شده است. و در وقت خواب اللّه مرا استراحت می‌دهد و در وقت بیداری آگاهی می‌دهد و از بهر آن می‌دهد تا او را شناسم و دوست او را دارم و آرزو از او خواهم. اکنون هر جزوی از اجزای من می‌گوید که اعوذ باللّه، یعنی همه راحت از اللّه می‌خواهم و همه گشاد از روی دید اللّه می‌خواهم و همه امید من و خوشی‌های من به اللّه است.

چون مرا از اللّه یاد آید، می‌دانم که اللّه مرا به خود می‌کشد و به دوستی و اکرام مرا به خود می‌خواند. در آن دم روح خود را می‌بینم که سجده‌کنان و خاضع‌وار به حضرت اللّه می‌آید و همه کسوت های غفلت و صور را بر خود می‌دراند و ضرب می‌کند عاشق‌وار و همه کارها و جدّها و جهدها و تعظیم و طاعت و رحم و شفقت خلقان می‌ورزد.

باز نظر می‌کنم که این همه مشیّت‌ها و فعل‌های من همه به مشیّت و فعل اللّه است، نه چنانکه همچو جبری مرده و گستاخ باشم. باز با خود می‌اندیشیدم: بدان‌که روح من معظّم اللّه است و متفکر کار اللّه است، و می‌ورزد تا دوستیِ اللّه زیاده شود. به هیچ‌وجهی نمی‌نمود که این احوال مرضیّ اللّه باشد یا نی. اللّه الهام داد که هرگز دوستی از یک جانب نباشد. دوم تقدیر گیر که روح کسی دیگر دربند دوستی تو باشد و دربند آن باشد که تا دوستی تو او را حاصل شود؛ آنگاه دوستی قائم شود. پس دانستم این کوشش من در محبت اللّه همه مرضیّ اللّه باشد

و اللّه اعلم.

فصل ۱۸: به مسجد رفتم؛ ذکر می‌گفتم. رشید قبایی را دیدم. صورت او از پیش دلم نمی‌رفت. گفتم دوست و دشمن هر دو ملازم دل‌اند، تا با غیر اللّه بیگانه نشوم خلاص نیابم و دل سلیم نشود. گفتم تکلفی کنم و دل به اللّه مشغول گردانم تا دل به چیزی دیگر نپردازد. دیدم که صورت دل پیش نظرم می‌آید تا من از او به اللّه می‌رفتم هم از عرضش هم از اجزاش یعنی از رنگ سرخیش به اللّه می‌رفتم تا ببینم که این رنگ سرخیش و اجزای لعلیش از کجا مدد می‌یابد. دیدم که هر جزو رنگیش پنج حس دارد و چنگال اندر زده است به اللّه و مدد می‌گیرد از اللّه و همه اجزای دل همچنین مدد از اللّه می‌گیرد و همه اجزای عالم را می‌دیدم از عرض و غرض و هر چیزی که هست از موکلان و خزینه‌داران اللّه همه این مددها را از عقول و حواس پاک می‌گیرند.فصل ۲۰: نظر می‌کردم به صاحب جمالان و خوبان، که اللّه ایشان را بدین نغزی که آفریده است. باز نظر کردم که اللّه این خوبان را که همچون پردهٔ صنع و پردهٔ جان گردانیده است، تا بدین زیبایی است. گفتم چو صنعش بدین دلربایی است، تا عین اللّه چگونه بود!

اطلاعات

منبع اولیه: منبع معارف بهاء ولد

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اللّه می‌گفتم بر این معنی که همه اختیار و ارادت و قدرت و فعل اللّه راست، و همه خوشی‌ها در اختیار و قدرت و فعل است. مجبور خود نام با خود دارد؛ یعنی بی‌مراد و بیچاره و عاجز و بی‌مزه. هرکه جبری شد، او را زندگی نماند. چو من ذکر اللّه می‌کنم، در اللّه نظر می‌کنم که ای اللّه! مرا اختیاری ده و فعلی بخش و ارادتی بخش. اگر فعل و اختیار بخشید اللّه مرا، خود در آن شکرِ نعمت می‌گزارم و می‌باشم؛ و اگر اختیارم ندهد، در اللّه نظر می‌کنم که ای اللّه! مختار و مرید و فعّال مطلق تویی!
هوش مصنوعی: من می‌گویم که همه چیز در اختیار، اراده و قدرت خداوند است و هر چیز خوبی در سایه این قدرت و اراده قرار دارد. کسی که مجبور باشد، زندگی‌اش از معنا خالی است و ناامید و powerless می‌شود. وقتی که من به یاد خدا هستم، به او می‌نگرم و از او می‌خواهم که به من اختیار، عمل و اراده دهد. اگر خداوند به من این نعمت‌ها را عطا کند، من به پاس این هدیه شکرگزاری می‌کنم؛ و اگر اختیار نداشته باشم، باز هم به یاد او هستم و می‌دانم که او تنها مختار و فعال واقعی است.
اکنون به وقت ذکر و تفکر هر خیالی را نمانم که بیرون آید، که خیال همچون سخن است. و باز خوشی‌ها در فعل و اختیار است، دلیل بر آنکه لفظ جبر در بی‌مرادی مستعمل بود. باز گفتم که به هر کس سخن نمی‌باید گفتن که فروماند. پس گفتم در دهان نگرم که چندین پرده است اندیشه سخن را تا از گزافه بیرون نیارم از این پرده‌ها. آری زبان راه باریک است مر عمل دل را، چون این راه را گره زدم بیرون نیاید، بازرود. سخن مغز دل است که از راه زبان بیرون می‌آید، و هرگاه که سخن راست بُوَد، دل راست بوده باشد.
هوش مصنوعی: اکنون وقت آن است که به یاد و تفکر بپردازم و اجازه ندهم هر نظری به ذهنم بیافتد، چون خیال مانند کلام است. خوشی‌ها در عمل و انتخاب ما وجود دارد، که این نشان‌دهنده آن است که جبر در ناامیدی به کار می‌رود. همچنین گفتم که نمی‌توان با هر کسی صحبت کرد، چرا که ممکن است باعث سردرگمی او شود. بنابراین تصمیم گرفتم حواسم به کلماتی که می‌گویم باشد، چرا که برای بیان افکارم چندین پرده وجود دارد و نباید از این پرده‌ها فراتر بروم. زبان همواره راهی باریک برای بیان احساسات و افکار دل است، و اگر این راه را ببندم، چیزی نمی‌توانم بیان کنم. سخن، روح دل است که از زبان خارج می‌شود و هرگاه کلام صادق باشد، دل نیز راست و درست است.
مگر سخن چون پل صراط است باریک و تیز، تیزه او صدق است که اگر بر کوه نهی بگدازد. و باریک که هرکسی بدان راه نیابد. به چه قدر که در این راه سخن بروی بر همان اندازه بر صراط بگذری. از عزیزیِ چیزی باشد راهش را باریک کردن. یعنی به خزینه رسیدن دشوار بود، که خزینه را پاسبانان و نگاهبانان باشد، و هم موضع استوار است. اما چو ویرانه باشد، آسان توان رفتن.
هوش مصنوعی: سخن همانند پل صراط است که بسیار باریک و تیز است، و تیزی آن همان صدق و حقیقت است که اگر بر کوهی بیفتد، آن را ذوب می‌کند. این راه آنقدر باریک است که هر کسی نمی‌تواند از آن عبور کند. به میزان این که در مسیر صحیح سخن پیش بروی، به همان اندازه هم بر صراط راستین پیشرفت خواهی کرد. فروردگار به این معنا که هر چیزی که ارزشمند است، دستیابی به آن دشوار است، زیرا برای آن نگهبانان و محافظانی وجود دارد و همچنین محلی مطمئن است. اما وقتی که چیزی ویران و بی‌ارزش باشد، عبور از آن آسان‌تر خواهد بود.
عجب! چگونه خزینه است بهشت و عالم غیب که همه پر از کیمیاست که یک ذره از آن کیمیا بر دُرُستِ آفتاب و ماه و ستارگان مالیدند، مس وجودشان چون دُرُست‌های مغربی بر نطع آبگون آسمان تابان شد. وقتی که اللّه آن کیمیا را از ایشان بازگیرد، همه چون تابه سیاه بیرون آیند.
هوش مصنوعی: عجب! چه بهشت و دنیای غیبی است که پر از گنجینه‌های باارزشی است. اگر تنها یک ذره از این گنجینه‌ها به نور خورشید، ماه و ستاره‌ها بمالند، وجود آنها مانند مرواریدهایی در آسمان آبی و درخشان خواهد شد. اما زمانی که خداوند این گنج را از آنها بگیرد، همه به شکل تابه‌ای سیاه و بی‌روح ظاهر خواهند شد.
من در شب چون از خواب بیدار شوم، در جمله اجزا و حالت خوش و ناخوش و فکر و ادراک و دل و غیر وی بیرون و اندرون خود و سَرمجموع این‌ها نظر می‌کنم، می‌بینم که این همه موجود به اللّه‌اند و از اللّه هست شده است. و در وقت خواب اللّه مرا استراحت می‌دهد و در وقت بیداری آگاهی می‌دهد و از بهر آن می‌دهد تا او را شناسم و دوست او را دارم و آرزو از او خواهم. اکنون هر جزوی از اجزای من می‌گوید که اعوذ باللّه، یعنی همه راحت از اللّه می‌خواهم و همه گشاد از روی دید اللّه می‌خواهم و همه امید من و خوشی‌های من به اللّه است.
هوش مصنوعی: هر بار که شب از خواب بیدار می‌شوم، به تمامی اجزا و حالات خوشی و ناخوشی، افکار و احساسات خود و همچنین سرجمع این‌ها نگاهی می‌اندازم و متوجه می‌شوم که همه این موجودات از خداوند هستند و به او وابسته‌اند. در زمان خواب، خداوند به من استراحت می‌دهد و هنگامی که بیدار می‌شوم، به من آگاهی می‌بخشد تا او را بشناسم، او را دوست داشته باشم و از او درخواست کنم. اکنون هر بخشی از وجودم به من می‌گوید که به خدا پناه می‌برم؛ بدین معنا که همه راحتی‌ها و خوشی‌ها را از خدا می‌خواهم و تمام امیدهایم به او وابسته است.
چون مرا از اللّه یاد آید، می‌دانم که اللّه مرا به خود می‌کشد و به دوستی و اکرام مرا به خود می‌خواند. در آن دم روح خود را می‌بینم که سجده‌کنان و خاضع‌وار به حضرت اللّه می‌آید و همه کسوت های غفلت و صور را بر خود می‌دراند و ضرب می‌کند عاشق‌وار و همه کارها و جدّها و جهدها و تعظیم و طاعت و رحم و شفقت خلقان می‌ورزد.
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد خدا می‌افتم، می‌فهمم که او مرا به سمت خود می‌کشاند و به دوستی و احترام فرا می‌خواند. در آن لحظه روح خود را می‌بینم که با خضوع و سجده به پیشگاه پروردگار می‌آید و همه پرده‌های غفلت را کنار می‌زند. او به عشق و شیدایی به کارها و تلاش‌ها و احترام و اطاعت می‌پردازد و همچنین به مهر و شفقت نسبت به خلق خدا توجه می‌کند.
باز نظر می‌کنم که این همه مشیّت‌ها و فعل‌های من همه به مشیّت و فعل اللّه است، نه چنانکه همچو جبری مرده و گستاخ باشم. باز با خود می‌اندیشیدم: بدان‌که روح من معظّم اللّه است و متفکر کار اللّه است، و می‌ورزد تا دوستیِ اللّه زیاده شود. به هیچ‌وجهی نمی‌نمود که این احوال مرضیّ اللّه باشد یا نی. اللّه الهام داد که هرگز دوستی از یک جانب نباشد. دوم تقدیر گیر که روح کسی دیگر دربند دوستی تو باشد و دربند آن باشد که تا دوستی تو او را حاصل شود؛ آنگاه دوستی قائم شود. پس دانستم این کوشش من در محبت اللّه همه مرضیّ اللّه باشد
هوش مصنوعی: بار دیگر به فعالیت‌ها و رفتارهایم فکر می‌کنم و می‌بینم که همه این موارد بر اساس اراده و عمل خداوند است، نه به گونه‌ای که مثل کسی باشم که تسلیم تقدیر است و بی‌پروا. در ذهن خود مرور می‌کنم که روح من از طرف خداوند محترم است و کارهای خداوند را می‌اندیشد و تلاش می‌کند تا عشق به خداوند افزایش یابد. هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که این حالات مورد پسند خداوند باشد یا نه. خداوند به من الهام کرده است که هیچ‌گاه عشق از یک طرف نباشد. همچنین، باید در نظر داشته باشم که روح فرد دیگری ممکن است به دوستی من وابسته باشد و برای او لازم باشد که دوستی من را به دست آورد؛ در این صورت، دوستی پایدار می‌شود. بنابراین، دریافتم که تلاش من در عشق به خداوند همواره مورد پسند اوست.
و اللّه اعلم.
هوش مصنوعی: خداوند بهتر می‌داند.

حاشیه ها

1402/02/02 18:05
یزدانپناه عسکری

ارادت و قدرت

***

[نامه‌های عین القضات همدانی جلد اول صفحه 143]

ارادت من بی‌قدرت من بکار نیاید

[یزدانپناه عسکری]

کمال یا رفتار بی‌عیب و نقص لازمه قدرت و اراده انسان است، کمال زوال پذیر نیست.