دوبیتی شمارهٔ ۵۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
دوبیتی شمارهٔ ۵۷ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
خداوندا سه غم ا یه بیک بار
غریبی و اسیری غم یار
غریبی و اسیری سخت نایه
غم یار مشکله تا چون شود کار.
ﺳﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻣﻮ ﺑﺠﺎﻧﻢ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻳﮑﺒﺎﺭ
<ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ
ﻏﺮﻳﺒﯽ ﻭ ﺍﺳﻴﺮﯼ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﻳﺮﻩ
<ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻏﻢ ﻳﺎﺭ
صدای پای اسب یارم دوش اومد
گل سرخ رو شالش گوش اومد
دوراه است بر سر راهم وای برمن
یار از من دور است وای برمن
در موسیقی محلی خراسانی از این دوبیتی های باباطاهر زیاد بهره برده شده.
اساتیدی مثل پورعطایی و غفاری و شریف زاده با زیبایی خاصی این دوبیتی ها رو با صدای دلنشین دوتار خوندن
مسلمانان سه درد آمو بیکبار غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری سهل وایو غم یار مشکله تا چون شود کار
خداوندا سه درد آمو به یک بار
خر لنگ و زن زشت و طلبکار
خدا وندا زن زشتم تو بر دار
خودم دونم خر لنگ و طلبکار
خر لنگ رو میفروسم پولش رو میدم طلبکار هر سه درد درمون میشه
دوستان با پوزش خواهی این شاید تنها یه طنز باشه
بدرود
فراق و جدایی از یاران و عزیزان، شاید بدینسبب جانکاه و جانسوز است که یادآور جدایی آدمی از نیستان وجود و تبعید مرغ باغ ملکوت به محنتآباد زمین است. وقتی عزیزی از دست میرود، انگار نمک بر زخم کهنه پاشیده میشود. درد و سوزش شدّت میگیرد و چرک و خون بالا میآید. در سنن ادبی ما، درد فراق وصفناپذیر دانسته شده است. به همین سبب باباطاهر در بیت دوم، غم یار را سه بار تأکید و تکرار کرده است. این سه تأکید، نهاد یا مسندالهی هستند که مسند آنها حذف شده است. باباطاهر نمیگوید غم یار چیست؛ زیرا آن را غیر قابل توصیف میداند. گویی پس از غم یار سه نقطه گذاشته تا هرکس آن را با توجّه به تجربه و احساس خود بیان کند.
حافظ نیز این غم را غیر قابل وصف دانسته ترس و عذاب قیامت را ذرّهای از آن میداند:
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت / حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت / کنایتیست که از روزگار هجران گفت
خواجة شیراز در بیت دیگری وصف فراق را ناممکن میداند:
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات / در یکی نامه محال است که تحریر کنم
سعدی درد فراق را مساوی جانکندن، فرورفتن نیشتر در استخوان و سرازیرشدن خون از صحن و سرای خانه میداند:
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او / گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
مولانا تاب و توان هر بلا و مصیبتی جز فراق را در وجود خود میبیند؛ به همین سبب، از خدا میخواهد که ازمیان بلاها و مصائب، او را به درد فراق مبتلا نسازد:
نیست در عالم ز هجران تلختر / هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
باباطاهر در ابیات دیگری نیز سختی فراق را وصف کرده است:
مو کز سوتهدلانم چون ننالم / به گل بلبل نشیند زار نالد
مو کز بیحاصلانم چون ننالم / مو که دور از گلانم چون ننالم
چون ننالم: استفهام در معنای امر است؛ یعنی باید ناله کنم. «سوتهدل»، «بیحاصل» و «ناله»: تناسب.|| 2. گلان: استعاره از زیبارویان. «گل»، «بلبل» و «ناله»: تناسب. «به گل» و «دور»: تضاد.
بلبل با آنکه در کنار گل نشسته است؛ از ترس فراق ناله میکند من که از گلها و عزیزان خود دور هستم، باید ناله کنم. شاعر خودش را به بلبل و محبوب را به گل تشبیه کرده، بلبلی که در فراق گل ناله میکند. تشبیه عاشق و معشوق به بلبل و گل از مضامین رایج در اشعار فارسی است.
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست / که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
(حافظ)
بیته گلشن چو زندانِ به چشمم / بیته آرام و عمر و زندگانی
گلستان آذرستانِ به چشمم / همه خواب پریشانِ به چشمم
آذرستان: جای پر از آتش.|| 2. مانند کردن گلستان بییار، به زندان و آذرستان، ازنوع تشبیه تمثیل است. در بیت دوم نیز زندگی در فراق یار به خواب پریشان تشبیه شده است.|| 3. خواب پریشان: کابوس، خواب ترسناک.
اگر تو نباشی زندگی من مثل کابوس، ترسناک و غیر قابل تحمّلی میشود.
سه درداومه بجونم هرسه کاری
غم یاروگرانی ونداری
غم یاروگرانی چاره دیره
نداری و نداری ونداری
محمدتقی خاجی