گنجور

شمارهٔ ۶۴

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
بر گل سوری ز سنبل شکلهای چنبری
گر نگاریدست زلفت چون نگارد مر ترا
یارب این زلف مسلسل ایزدی یا آزری ؟
گر نه از بهر میان تو ببایستی همی
نامدی در خلقت فرزند آدم لاغری
بوسه ای بخشی و زو صدبار بر گیری شمار
صد هزاران بد کنی ، روزی بیک بد نشمری
ور بیندیشم بدل کین خوی بد تا کی بود ؟
آستین بر روی گیری ، آب مژگان بستری
گر بنام سخت ، خوش خندی و گویی : زارنال
ور بگریم زار، نندیشی و گویی : خون گری
ای جهان آرای ماهی ، کز رخ و زلفین تو
خاک گردد سیم سیما ، بادگردد عنبری
گر پری در حلقۀ زلفین مشکینت بود
گم شود در حلقۀ زلفین مشکینت پری
بوستان چهری و عرعر قامتی ، ای نوش لب
بوستان بر چهره داری ، زان بقامت عرعری
بوی عنبر خوار شد زان زلفک عنبر فروش
آب عبهر تیره شد زان چشمکان عبهری
چون قدح گیری در ایوان زیور هر مجلسی
چون زره پوشی بمیدان رینت هر لشگری
خوبی از ایوان شاهنشاه ایران بگذرد
چون تو در ایوان شاهنشاه ایران بگذری
بوالفوارس خسرو ایران طغانشه ، آنکه زوست
از عدو ایام خالی وز فتن ملکت بری
شمس دولت ، کهف امت ، زین ملت ، شاه شرق
مایۀ عدل و ثبات ملک و قطب سروری
روز بزم از چهرۀ او نور خواهد آفتاب
روز رزم از بازوی او سعد جوید مشتری
مهر او گویی که جان را دانش آموزد همی
پرورد جان تو دانش ، چون تو مهرش پروری
مدحت او رامش افزاید ، بزرگی پرورد
چون درو الفاظ رانی ، یا معانی گستری
ای شهنشاهی که از بهر جناغ اسب تو
همچو افعی پوست اندازد پلنگ بربری
از نهیب کوه آهن آب گردد روز جنگ
گر تو آهن پوشی و بر کوه آهن بگذری
بحر آتش موج داری نام ، تا با جوشنی
ابر گوهر بار داری نام ، تا با ساغری
هر زمانی فکرت اندر مدح تو حیران شود
یا چو فکرت بی قیاسی ، یا ز فکرت برتری
طالب حاجات زواری،تو تا با خامه ای
قابض ارواح اعدایی ، تو تا با خنجری
حمله بی جوشن بری ، کز زخم خود با جوشنی
جنگ بی مغفر کنی ، کز جنگ خود با مغفری
از طبایع پیکری چون پیکر تو نامدست
گر زجان پیکر تواند بود ، از جان پیکری
نیستی حاتم ، ولیکن بزم را چون حاتمی
نیستی حیدر ، ولیکن رزم را چون حیدری
در سر همت بقایی،در بر قوت دلی
در روان ملک نوری ، بر تن دولت سری
رای تو انجم توانست ، ار چه چون نامردمی
همت تو بر سپهرست ، ار چه با ما ایدری
اختیار روزگاری ، افتخار دولتی
رهنمای آسمانی ، سازگار اختری
با کفایت هم نژادی ، با هنر هم پیشه ای
با بزرگی همرکابی ، با خرد هم گوهری
از جلالت آسمانی وز کفایت انجمی
از لقا باغ بهشتی وز سخاوت کوثری
دستگیر بی کسانی ، چارۀ بیچارگان
ناصر دین خدایی ، شادی پیغمبری
عالم آبادست تا تو پادشاه عالمی
کشور آسوده است تا تو شهریار کشوری
خواست اسکندر بخاور جستن آب حیوة
بست روز و شب عنان با آفتاب خاوری
هاتفی آواز داد آخر که : ای بیهوده جوی
آن به آید کاندرین مقصود گیتی نسپری
اندرین معنی ترا رنج سفر ناید بکار
آب حیوان زاید آتش ، گر بآتش بنگری
نام تو از بس که گردد در جهان اسکندرست
نی ، معاذالله ، نمی گویم که : تو اسکندری
شغل ملکت را قوامی ، علم دین را قوتی
اصل دانش را ثباتی ، عین حق را داوری
دولت تو ملک سازد ، هیبت تو صف درد
پادشاه ملک سازی ، شهریار صفدری
از سخاوت موج آبی وز شجاعت آتشی
گاه بخشیدن سحابی ، گاه هیبت تندری
انجم سعدی و در گردون ملکت انجمی
گوهر فخری و در دریای دانش گوهری
گر بود با عمر زینت ، عمر ما را زینتی
ور بود با روح زیور ، روح ما را زیوری
شهریارا ، بنده اندر موجب فرمان تو
گر تواند کرد بنماید ز معنی ساحری
هر که ببیند ، شهریارا ، پند های سند باد
نیک داند کاندرو دشوار باشد شاعری
من معانی های او را یاور دانش کنم
گر کند بخت تو ، شاها ، خاطرم را یاوری
خسروا، جانم نژند و تنگ دل دارد همی
زیستن در بی نوایی ، بودن اندر یک دری
سرد و سوزان اندر آمد باد آذر مه ز دشت
تیره گون شد باغ آزاری ز باد آذری
زعفران روید همی در باغ زین پس روز و شب
خردۀ کافور سازد در هوا بازیگری
زاغ بر شاخ چنار اکنون منادی بر کشد
چون فرو آسود بلبل بر گل از خنیاگری
گر بزر جعفری دستم نگیری ، خسروا
بی نوایی ها و سرماها خورم من جعفری
ور نگیرد بخشش تو سرسری کار مرا
سر بر آرم ، رنج گیتی را شمارم سر سری
گر بسازد بخشش تو کار چاکر ، خسروا
بیش کس را در جهان با کس نباشد داوری
دفتر مدح تو اندر پیش بنهم روز و شب
خانه بفروزم بآتش ، پر کنم کوی از پری
داستانی سازم اندر مدح تو ، کز نظم او
بهره سازد خوبکاری ، مایه گیرد دلبری
تا نگردد شاخ نیلوفر ببستان زر ناب
تا نگردد زر ناب اندر صدف نیلوفری
دولت و نعمت ، خداوندا ، قرین بادا ترا
تا ز دولت ملک سازی ، تا ز نعمت بر خوری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
هوش مصنوعی: ای شب تیره که بر چهره‌ات نشانه‌هایی از شکستگی دیده می‌شود، همچون درخشش روشن مشتری می‌درخشی.
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
هوش مصنوعی: اگر بر نقره شکر بپاشی، دانه‌ای از یاقوت سرخ پیدا می‌شود و اگر بر عاج چیزی را قرار دهی، حلقه‌ای برای انگشت درست می‌کنی.
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
بر گل سوری ز سنبل شکلهای چنبری
هوش مصنوعی: زلف مشکی تو به گونه‌ای است که گویی هنرمندی آن را بر گلی سرخ با نقوش زیبای سبز نقش کرده است.
گر نگاریدست زلفت چون نگارد مر ترا
یارب این زلف مسلسل ایزدی یا آزری ؟
هوش مصنوعی: اگر موهای زیبا و تاب‌دار تو چون تصویری در دل وزیر تو نقاشی شود، پروردگارا، آیا این زلف‌های پیوسته و زیبای تو الهی است یا از نژاد زیبایی و هنر؟
گر نه از بهر میان تو ببایستی همی
نامدی در خلقت فرزند آدم لاغری
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تو نبود، هرگز نامی از خلقت انسان لاغر به میان نمی‌آمد.
بوسه ای بخشی و زو صدبار بر گیری شمار
صد هزاران بد کنی ، روزی بیک بد نشمری
هوش مصنوعی: اگر بوسه‌ای بدهی و بارها از آن بوسه بگیری، می‌توانی هزاران بی‌نظمی و بدی انجام دهی، اما یک روز اگر به یک بدی هم برخورد کنی، آن را اندازه نمی‌گیری.
ور بیندیشم بدل کین خوی بد تا کی بود ؟
آستین بر روی گیری ، آب مژگان بستری
هوش مصنوعی: اگر به فکر این باشم که این بدی از کی آغاز شده و تا کی ادامه خواهد داشت، باید بپذیرم که زندگی‌ام را بر اثر این اندیشه مختل می‌کنم. در این وضعیت، مانند شخصی هستم که آستینش را بر روی چشمانش می‌کشد و با اشک‌هایش، بستر خواب و آرامش را می‌سازد.
گر بنام سخت ، خوش خندی و گویی : زارنال
ور بگریم زار، نندیشی و گویی : خون گری
هوش مصنوعی: اگر نام سنگینی را بر زبان بیاوری، با خنده و آرامش می‌گویی: اگر من زار بزنم و گریه کنم، تو فکر نکن که فقط برای جلب توجه است و بگویی که چرا خون گریه می‌کنم.
ای جهان آرای ماهی ، کز رخ و زلفین تو
خاک گردد سیم سیما ، بادگردد عنبری
هوش مصنوعی: ای ماهی که جهان را به زیبایی خود زینت می‌بخشی، بگذار تا از چهره و موهای دلربایت، چهره‌ام به خاکستر تبدیل شود و عطر وجودت در هوا پخش شود.
گر پری در حلقۀ زلفین مشکینت بود
گم شود در حلقۀ زلفین مشکینت پری
هوش مصنوعی: اگر فرشته‌ای در دایره‌ی موهای تیره‌ات باشد، در آن دایره گم می‌شود.
بوستان چهری و عرعر قامتی ، ای نوش لب
بوستان بر چهره داری ، زان بقامت عرعری
هوش مصنوعی: زیبایی و خوشبویی گلستان تو و قامت بلند درختانش، ای نازنین! لب‌های شیرین‌ات بر چهره‌ات زینت بخشیده است و از قامت بلندان لذت می‌برم.
بوی عنبر خوار شد زان زلفک عنبر فروش
آب عبهر تیره شد زان چشمکان عبهری
هوش مصنوعی: بوی خوش عنبر به خاطر زلف‌های معطرش پخش شده و آب چشمه به خاطر چشمان زیبا و دلربا تاریک و تیره شده است.
چون قدح گیری در ایوان زیور هر مجلسی
چون زره پوشی بمیدان رینت هر لشگری
هوش مصنوعی: وقتی که جامی پر می‌کنی در ایوان، مانند زرق و برق هر مجلس می‌درخشی، همان‌طور که یک سرباز زره‌پوش در میدان نبرد، خود را به نمایش می‌گذارد.
خوبی از ایوان شاهنشاه ایران بگذرد
چون تو در ایوان شاهنشاه ایران بگذری
هوش مصنوعی: اگر تو از ایوان شاهنشاه ایران عبور کنی، زیبایی و خوبی از آنجا می‌گذرد.
بوالفوارس خسرو ایران طغانشه ، آنکه زوست
از عدو ایام خالی وز فتن ملکت بری
هوش مصنوعی: خسرو ایران، بوالفوارس، حاکمی است که روزهای دشواری را از دشمنان دور کرده و کشور را از فتنه‌ها و آشوب‌ها محفوظ نگه داشته است.
شمس دولت ، کهف امت ، زین ملت ، شاه شرق
مایۀ عدل و ثبات ملک و قطب سروری
هوش مصنوعی: شمس دولت، به معنای خورشید حکومت، نماد پناه و نجات مردم و مایه زینت ملت است. او پادشاهی در شرق است که منبع عدل و ثبات در سرزمین و محور فرمانروایی می‌باشد.
روز بزم از چهرۀ او نور خواهد آفتاب
روز رزم از بازوی او سعد جوید مشتری
هوش مصنوعی: در روز جشن و شادمانی، چهره او مانند خورشید درخشان است و در روز نبرد، قدرت او باعث می‌شود تا سعد و موفقیت، از بازوی او حاصل شود.
مهر او گویی که جان را دانش آموزد همی
پرورد جان تو دانش ، چون تو مهرش پروری
هوش مصنوعی: عشق و محبت او مانند معلمی است که روح را تعلیم می‌دهد و پرورش می‌دهد. بنابراین، تو نیز باید جان خود را پرورش دهی، چون عشق او را در دل داری.
مدحت او رامش افزاید ، بزرگی پرورد
چون درو الفاظ رانی ، یا معانی گستری
هوش مصنوعی: ستایش و شکرگزاری از او شادی را افزایش می‌دهد، همان‌طور که بزرگی خداوند وقتی نمایان می‌شود که تو در کلام خود یا در مفاهیمی که بیان می‌کنی، حقیقت را آشکار کنی.
ای شهنشاهی که از بهر جناغ اسب تو
همچو افعی پوست اندازد پلنگ بربری
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ که به خاطر زین اسب تو پلنگی مانند مار پوست می‌اندازد، یعنی به کمال و قدرت تو در میدان نبرد افتخار می‌کند و از تن‌فروشی خود به خاطر تو هیچ واهمه‌ای ندارد.
از نهیب کوه آهن آب گردد روز جنگ
گر تو آهن پوشی و بر کوه آهن بگذری
هوش مصنوعی: اگر تو در روز جنگ همچون کوه آهنین باشی و با قدرت و استقامت از موانع عبور کنی، هیچ چیز نمی‌تواند تو را متزلزل کند و حتی سخت‌ترین اوضاع هم نمی‌تواند تو را از پای درآورد.
بحر آتش موج داری نام ، تا با جوشنی
ابر گوهر بار داری نام ، تا با ساغری
هوش مصنوعی: در دریای آتش، تو مانند موجی هستی، و نامت به گونه‌ای است که مانند ابر، گوهرهای گرانبها را با خود حمل می‌کنی، درست مثل یک جام پر از شراب.
هر زمانی فکرت اندر مدح تو حیران شود
یا چو فکرت بی قیاسی ، یا ز فکرت برتری
هوش مصنوعی: هر وقت که به تو فکر می‌کنم، در حیرت هستم یا به خاطر بی‌نظیری‌ات و یا به دلیل برتری‌ات نسبت به دیگران.
طالب حاجات زواری،تو تا با خامه ای
قابض ارواح اعدایی ، تو تا با خنجری
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال برآورده شدن نیازهای خود است، تا زمانی که با قلمی روح دشمنان را بگیری و تا زمانی که با خنجری عمل کنی، باید مراقب باشد.
حمله بی جوشن بری ، کز زخم خود با جوشنی
جنگ بی مغفر کنی ، کز جنگ خود با مغفری
هوش مصنوعی: به جنگ بدون ابزار دفاعی برو و از زخم‌های خود نترس، چون در صورت داشتن ابزار دفاعی، می‌توانی به خوبی در برابر دشمنان مقاومت کنی.
از طبایع پیکری چون پیکر تو نامدست
گر زجان پیکر تواند بود ، از جان پیکری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به زیبایی تو نمی‌تواند وجود داشته باشد، زیرا اگر پیکر انسان از جان و روح باشد، زیبایی تو از همه آنها بالاتر است.
نیستی حاتم ، ولیکن بزم را چون حاتمی
نیستی حیدر ، ولیکن رزم را چون حیدری
هوش مصنوعی: تو مانند حاتم نیستی، اما در جشن و سرور مانند او هستی. تو مانند حیدر نیستی، اما در میدان جنگ مانند او می‌جنگی.
در سر همت بقایی،در بر قوت دلی
در روان ملک نوری ، بر تن دولت سری
هوش مصنوعی: در دل اراده و پیشرفت زندگی، در کنار نیرویی که به دل می‌دهد، روح ملک با روشنایی خود، بر پیکره‌ی قدرت هویدا است.
رای تو انجم توانست ، ار چه چون نامردمی
همت تو بر سپهرست ، ار چه با ما ایدری
هوش مصنوعی: اراده و تصمیم تو به قدری قوی است که می‌تواند مانند ستاره‌ها در آسمان بدرخشد و اگرچه ممکن است به نظر برسد که سختی‌هایی در کار است، اما توانایی و تلاش تو می‌تواند بر تمام این چالش‌ها غلبه کند.
اختیار روزگاری ، افتخار دولتی
رهنمای آسمانی ، سازگار اختری
هوش مصنوعی: قدرت و اختیار روزگار، نشانه‌ای از افتخار و اعتبار حکومتی است که تحت هدایت نیرویی آسمانی قرار دارد و با ستاره‌های آسمان هماهنگ است.
با کفایت هم نژادی ، با هنر هم پیشه ای
با بزرگی همرکابی ، با خرد هم گوهری
هوش مصنوعی: شخصی که به اندازه کافی از نظر ویژگی‌های خانوادگی و تربیت خوب برخوردار است، شخصی هنرمند و باتجربه در حرفه‌اش است، دارای شخصیت بزرگ و مغز متفکر است و همچنین از نظر درونی و اخلاقی نیز ارزشمند و گرانبها به شمار می‌آید.
از جلالت آسمانی وز کفایت انجمی
از لقا باغ بهشتی وز سخاوت کوثری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های عالی و باشکوه از یک شخصیت یا مقام معنوی می‌پردازد. اشاره به عظمة آسمانی و بزرگی در مقام و موقعیت دارد و همچنین به کفایت و شادی‌ای که از ملاقات و دیدار به دست می‌آید. باغ بهشتی نشان‌دهنده‌ی زیبایی و نعمت‌های فراوان است، و سخاوت به معنای generosity و بخشندگی توصیف می‌شود. به طور کلی، این جملات تعبیری از ویژگی‌های بلند یا روحانی هستند که به شکوه و جلال خاصی اشاره دارند.
دستگیر بی کسانی ، چارۀ بیچارگان
ناصر دین خدایی ، شادی پیغمبری
هوش مصنوعی: کسی که به یاری بی‌گناهان می‌آید و در سختی‌ها به داد بیچاره‌ها می‌رسد، در حقیقت پیرو دین خداست و همانند پیامبران، بر شادی و خوشحالی دیگران افزوده است.
عالم آبادست تا تو پادشاه عالمی
کشور آسوده است تا تو شهریار کشوری
هوش مصنوعی: دنیا به خوبی و رونق است تا زمانی که تو در جایگاه پادشاهی قرار داری، کشور در آرامش و امنیت خواهد بود تا زمانی که تو فرمانروای آن هستی.
خواست اسکندر بخاور جستن آب حیوة
بست روز و شب عنان با آفتاب خاوری
هوش مصنوعی: اسکندر تصمیم گرفت تا به سمت شرق برود و آب زندگانی را پیدا کند. او به طور مداوم در این مسیر تلاش می‌کرد و به دنبال آن بود که با آفتاب شرق، روز و شب در حرکت باشد.
هاتفی آواز داد آخر که : ای بیهوده جوی
آن به آید کاندرین مقصود گیتی نسپری
هوش مصنوعی: گوش کن! صدایی به تو می‌گوید که دنبال چیزی نرو که در این دنیا، آنچه می‌خواهی بدست نمی‌آوری و به دنبال اهداف بیهوده هستی.
اندرین معنی ترا رنج سفر ناید بکار
آب حیوان زاید آتش ، گر بآتش بنگری
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که اگر به مفهوم و حقیقتی که در نظر هست نگاه کنی، دیگر سفر و تلاش برای شناخت آن برایت دشوار نخواهد بود. مانند اینکه آب حیاتی از آتش می‌زاید، بنابراین اگر با دیدی عمیق به آتش بنگری، متوجه می‌شوی که می‌توان از آن زندگی و حیات گرفت.
نام تو از بس که گردد در جهان اسکندرست
نی ، معاذالله ، نمی گویم که : تو اسکندری
هوش مصنوعی: نام تو به قدری در جهان معروف و بزرگ است که به اسکندر شباهت دارد. اما من معاذالله نمی‌گویم که تو مانند اسکندر هستی.
شغل ملکت را قوامی ، علم دین را قوتی
اصل دانش را ثباتی ، عین حق را داوری
هوش مصنوعی: ملک و حکومت نیاز به پایداری و استحکام دارد، علم دین باید قدرت لازم را داشته باشد، دانش باید به ثبات برسد و حقیقت باید به درستی قضاوت شود.
دولت تو ملک سازد ، هیبت تو صف درد
پادشاه ملک سازی ، شهریار صفدری
هوش مصنوعی: قدرت و شکوه تو، سرزمین‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و با عظمت و اقتدار تو، پادشاهی شکل می‌گیرد. تو شهریاری هستی که از جنس بزرگی و رهبری هستی.
از سخاوت موج آبی وز شجاعت آتشی
گاه بخشیدن سحابی ، گاه هیبت تندری
هوش مصنوعی: از جود و generosity آب، و از شجاعت و دلیری آتش، گاهی ابر را به بخشش وادار می‌کند و گاهی نیز باعث رعد و برق و قدرت‌نمایی می‌شود.
انجم سعدی و در گردون ملکت انجمی
گوهر فخری و در دریای دانش گوهری
هوش مصنوعی: ستاره‌های نیکبخت در آسمان سلطنت جمع شده‌اند و همچون جواهرات باارزش در دریای دانش، گوهری درخشان هستند.
گر بود با عمر زینت ، عمر ما را زینتی
ور بود با روح زیور ، روح ما را زیوری
هوش مصنوعی: اگر عمر ما با زیبایی همراه باشد، عمرمان زیبا خواهد بود؛ و اگر روح ما با تجلیات و زیبایی‌ها آراسته باشد، روح‌مان نیز زیبا و دلنشین خواهد بود.
شهریارا ، بنده اندر موجب فرمان تو
گر تواند کرد بنماید ز معنی ساحری
هوش مصنوعی: شهریارا، اگر بنده‌ای بتواند به سبب فرمان تو عمل کند، باید از معنای سحر و جادو خبر دهد.
هر که ببیند ، شهریارا ، پند های سند باد
نیک داند کاندرو دشوار باشد شاعری
هوش مصنوعی: هر کس که به سخنان تو توجه کند، به خوبی از نصایح و تجربیات سندباد آگاه می‌شود، زیرا شاعری کار آسانی نیست و نیاز به تلاش و آگاهی دارد.
من معانی های او را یاور دانش کنم
گر کند بخت تو ، شاها ، خاطرم را یاوری
هوش مصنوعی: من می‌توانم معانی او را به کمک دانش خود درک کنم، اگر بخت تو، ای شاه، یاریگر من باشد.
خسروا، جانم نژند و تنگ دل دارد همی
زیستن در بی نوایی ، بودن اندر یک دری
هوش مصنوعی: خسرو، جانم در افسردگی و ناراحتی به سر می‌برد. زندگی در فقر و در کمبود، برایم بسیار دشوار است و بودن تنها در یک مکان، احساس محدودیت می‌کند.
سرد و سوزان اندر آمد باد آذر مه ز دشت
تیره گون شد باغ آزاری ز باد آذری
هوش مصنوعی: باد سرد و سوزانی از طرف آتش می‌وزد و به محض اینکه به دشت می‌رسد، باغی که در آن حالتی غمگین و تیره دارد، تحت تأثیر این باد قرار می‌گیرد و خراب می‌شود.
زعفران روید همی در باغ زین پس روز و شب
خردۀ کافور سازد در هوا بازیگری
هوش مصنوعی: زعفران در باغ شکوفه می‌زند و به همین ترتیب روز و شب، بخشی از کافور در فضا به طور بازیگوشانه پخش می‌شود.
زاغ بر شاخ چنار اکنون منادی بر کشد
چون فرو آسود بلبل بر گل از خنیاگری
هوش مصنوعی: یک زاغ بر روی درخت چنار نشسته و در حال آواز خواندن است. زمانی که بلبل بر روی گل‌ها نشسته و از خواندن لذت می‌برد، زاغ هم به نوبه خود، صدای خود را بلند می‌کند.
گر بزر جعفری دستم نگیری ، خسروا
بی نوایی ها و سرماها خورم من جعفری
هوش مصنوعی: اگر کمک بزرگی به من نرسانی، باید در فقر و سختی زندگی کنم و به دردهای فراوانی دچار شوم.
ور نگیرد بخشش تو سرسری کار مرا
سر بر آرم ، رنج گیتی را شمارم سر سری
هوش مصنوعی: اگر بخشش تو برایم بی‌اهمیت باشد، من هم تمامی درد و رنج‌های زندگی‌ام را بی‌توجهی می‌کنم و به راحتی از آنها عبور می‌کنم.
گر بسازد بخشش تو کار چاکر ، خسروا
بیش کس را در جهان با کس نباشد داوری
هوش مصنوعی: اگر بخشش تو کار مرا سامان دهد، هیچ کس در دنیا چون تو نیست و داوری میان دیگران نیست.
دفتر مدح تو اندر پیش بنهم روز و شب
خانه بفروزم بآتش ، پر کنم کوی از پری
هوش مصنوعی: من دفتر ستایش تو را در برابر خود می‌گذارم و روز و شب تمام زندگی‌ام را فدای تو می‌کنم، تا جایی که کوی تو را از فرشتگان پر کنم.
داستانی سازم اندر مدح تو ، کز نظم او
بهره سازد خوبکاری ، مایه گیرد دلبری
هوش مصنوعی: داستانی درباره تو ترتیب می‌دهم که زیبایی‌های تو را به خوبی بیان کند و دل‌ها را مجذوب کند.
تا نگردد شاخ نیلوفر ببستان زر ناب
تا نگردد زر ناب اندر صدف نیلوفری
هوش مصنوعی: تا زمانی که شاخ نیلوفر در باغ پیدا نشود، طلا در صدف نیلوفر هم وجود نخواهد داشت.
دولت و نعمت ، خداوندا ، قرین بادا ترا
تا ز دولت ملک سازی ، تا ز نعمت بر خوری
هوش مصنوعی: ای خداوند، آرزومندم که ثروت و نعمت همیشه همراه تو باشد تا با کمک آن، بتوانی سرزمین را آباد کنی و از نعمت‌ها بهره‌مند شوی.