گنجور

شمارهٔ ۶۲

چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه
پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه
بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا
ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه
بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف
گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه
ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد
بجوشن اندر سرو و بمغفر اندر ماه
درست گشت از آن خوب چهر خرگاهی
که حور گیرد آری غنیمت از خرگاه
اگر نظاره جهان بر سپاه و عید بدند
نظاره بود بر آن ماه روی عید و سپاه
ز نور عید و ز زیب سپاه پنداری
بنور و زیب فزون بود روی آن دلخواه
سرشک و پشت رهی را دوتا و رنگین کرد
بنفش چهرۀ رنگین و بوی زلف دوتاه
ز بوی زلفش بر باد بیضۀ عنبر
ز نقش رویش بر خاک رزمۀ دیباه
ز عشق آن بر چون نقره کرد اشک مرا
روان و سرخ بمانند نقره اندر گاه
بجای دیده بسر در بنفشه و گل یافت
هر آنکسی که بدان روی و موی کرد نگاه
ز روشنی رخ او گفتیی مثال ستد
ز رای روشن خواجه عمید ملک پناه
فخار آل سری ، خواجۀ عمید شرف
وزیر زادۀ شاهنشه بن شاهنشاه
ابوالحسن علی بن محمد ، آنکه بدوست
جمال مسند و صدر کمال و آلت جاه
روان ببرتری از شخص او شدست شریف
خرد بروشنی از رای او شدست آگاه
صفات نعمت او چون جهان کند پانصد
خیال نعمت او چون فلک کند پنجاه
اگر بجاه وی از آفتاب نامه رسد
نوشته باشد عنوان که : عبده و فداه
فلک پدید نیارد چو دولتش دولت
زمانه یاد نیارد چو درگهش درگاه
ایا بزرگ عمیدی ، که نور روحانی
بپیش رای تو آرد سجود بی اکراه
هر آن کسی که ببیند کمال قدر ترا
گمان برد که باشباه تو نیابد راه
من این نگویم کاشباه را بتو ره نیست
ولیک نیست ز اقران تو ترا اشباه
تو آن کریم نژادی ، کجا گنه کاری
بخشم تو ز تو هرگز ندید باد افراه
ز بسکه عفو تو پیش گتاه باز شود
گناهکاز نترسد همی ز جرم گناه
هر آن شفاه که بوسید دست فرخ تو
روان گذار نیارد بر آن شریف شفاه
میاه تا بسخای کفت نشد موصوف
حیات جانوران را سبب نگشت میاه
درم ز غیرت صنع سخای تو پس ازین
ز کان نزاید بی لا اله الا الله
گر از امان تو روباه بهره ای یابد
بکام شیر درون بچه پرورد روباه
بعکس آتش تیغت ز بیم بگریزد
بسان زیبق از اصلاب دشمنان تو باه
وگر درفش بهاری ز تیغ تو جهدی
ز خاک گوهر الماس رویدی ، نه گیاه
همی نماید با عمر و قدر و دانش تو
عقول پست و سخن اندک و امل کوتاه
زمین بقدر مه از آسمان شود وقتی
که بهر خدمت تو بر زمین نهند جباه
چو ناف آهوی خر خیز مادحان ترا
بوصف خلق تو از مشک پر شود افواه
صفات جود تو در چشم عقل دریاییست
چنانکه بازوی فکرت نبردش بشناه
تویی که سایۀ جاه تو وان دشمن تو
گران ترست ز کوه و سبک ترست ز کاه
اگر بمعجزۀ مهتری کنی دعوی
ترا عناصر و ارواح تابعند و گواه
مخالف تو ترا با خود ار قیاس کند
که سرخ و زرد شود رنگ و روی او گه گاه
مگر سحاب زجود تو جفت تشویرست
بکف نیارد برهان برین قیاس تباه
چگونه برهان آرد کسی که از ره قدر
ز چاه زمزم گیرد قیاس رود فراه ؟
خدایگانا ، امروز بر سعادت عید
نشاط جوی بکام و طرب فزای بگاه
ز لاله رخ صنمی سرو قد بخواه و بنوش
برنگ لاله میی بر سماع سرو ستاه
نشاط کن بمی لعل ، زان کجا می لعل
ز خواب و رنج روانست مایۀ انباه
همیشه تا که محالست از طریق طلب
ز چاه راحت بخت و زبخت محنت جاه
مرا فقان ترا بخت باد و راحت و عز
مخالفان ترا جاه باد و محنت و آه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه
پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه
هوش مصنوعی: زمانی که در صبحگاهی کوس عید به صدا درآمد و جشن آغاز شد، آن معشوق از درگاه دور شد و به سمت دوردست‌ها رفت.
بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا
ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه
هوش مصنوعی: بر روی شاخه‌های گل سوسن، که به دلیل برف پوشیده شده‌اند، لباس زیبایی از برگ‌های سنبل خوشبو قرار داده شده است.
بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف
گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه
هوش مصنوعی: هر زمینی که سایه‌های زیبای چهره و موهای گل سفید بر آن افتاده، به شکل و رنگی دلربا و سیاه، تغییر کرده است.
ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد
بجوشن اندر سرو و بمغفر اندر ماه
هوش مصنوعی: از زیبایی و قامت او، سرو و ماه نیز جلوه‌گر شدند؛ به‌گونه‌ای که سرو از سر و وضعش سرمست شد و ماه از زیبایی‌اش تحت تأثیر قرار گرفت.
درست گشت از آن خوب چهر خرگاهی
که حور گیرد آری غنیمت از خرگاه
هوش مصنوعی: درست شد که از آن خرگاه زیبا، حوریان به سراغ می‌آیند و می‌توان از آنجا بهره‌مند شد.
اگر نظاره جهان بر سپاه و عید بدند
نظاره بود بر آن ماه روی عید و سپاه
هوش مصنوعی: اگر به جای توجه به میدان جنگ و روز جشن، به زیبایی و چهره دل‌انگیز کسی که در جشن حاضر است، نگاه می‌کردند، بهتر بود.
ز نور عید و ز زیب سپاه پنداری
بنور و زیب فزون بود روی آن دلخواه
هوش مصنوعی: از روشنی عید و زیبایی سپاه، به نظر می‌رسد که نور و زیبایی بیشتر از آنچه که دلخواهمان است، وجود دارد.
سرشک و پشت رهی را دوتا و رنگین کرد
بنفش چهرۀ رنگین و بوی زلف دوتاه
هوش مصنوعی: اشک و غم به چشم و چهره‌ام رنگی زیبا و دل‌انگیز بخشیده است، همراه با بوی خوش زلفانی که دراز و پر زرق و برق هستند.
ز بوی زلفش بر باد بیضۀ عنبر
ز نقش رویش بر خاک رزمۀ دیباه
هوش مصنوعی: از عطر موی او، بوی عنبر در هوا پخش می‌شود و از جلوه چهره‌اش، نقش و نگاری بر خاک می‌افتد.
ز عشق آن بر چون نقره کرد اشک مرا
روان و سرخ بمانند نقره اندر گاه
هوش مصنوعی: اشک‌های من از عشق مانند نقره روان شده و در لحظه‌ای سرخ و درخشان مانده است.
بجای دیده بسر در بنفشه و گل یافت
هر آنکسی که بدان روی و موی کرد نگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و ناز او نگاه کند، در میان گل و بنفشه، زیبایی و جلوه‌ای از آن را خواهد یافت.
ز روشنی رخ او گفتیی مثال ستد
ز رای روشن خواجه عمید ملک پناه
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره او می‌توان گفت که همچون نور است و از فکر روشن خواجه عمید، به منزله پناهی برای ملک است.
فخار آل سری ، خواجۀ عمید شرف
وزیر زادۀ شاهنشه بن شاهنشاه
هوش مصنوعی: فخار آل سری، خواجه‌ای از نسل وزرای بزرگ و مورد احترام است که نژادش به شاهان می‌رسد.
ابوالحسن علی بن محمد ، آنکه بدوست
جمال مسند و صدر کمال و آلت جاه
هوش مصنوعی: ابوالحسن علی بن محمد، کسی است که زیبایی و کمال را در مقام و جایگاه خود دارد و به او اعتبار و احترام زیادی داده شده است.
روان ببرتری از شخص او شدست شریف
خرد بروشنی از رای او شدست آگاه
هوش مصنوعی: روح و شخصیت او به نوعی برتر و عظیم است و خرد و دانشش درخشانی خاصی دارد که نشأت گرفته از اندیشه و تفکر اوست.
صفات نعمت او چون جهان کند پانصد
خیال نعمت او چون فلک کند پنجاه
هوش مصنوعی: نعمت‌های او به تعداد بیشمار و با صفاتی بی‌نظیر است؛ به گونه‌ای که هر یک از آن‌ها می‌تواند جهانی از خیال و تصور را به همراه داشته باشد. این نعمت‌ها چنان فراوان و گسترده‌اند که حتی قابل شمارش نیستند.
اگر بجاه وی از آفتاب نامه رسد
نوشته باشد عنوان که : عبده و فداه
هوش مصنوعی: اگر نامه‌ای از سوی او به آفتاب برسد، در آن نوشته شده است: "بنده‌اش و فدای او".
فلک پدید نیارد چو دولتش دولت
زمانه یاد نیارد چو درگهش درگاه
هوش مصنوعی: آسمان نمی‌تواند مانند قدرت او، قدرت دیگری را به وجود آورد و زمانه هم نمی‌تواند مانند درگاه او، درگاهی دیگر داشته باشد.
ایا بزرگ عمیدی ، که نور روحانی
بپیش رای تو آرد سجود بی اکراه
هوش مصنوعی: آیا تو ای بزرگ، آنچنان هستی که نور روحانی در مقابل تو بدون هیچ گونه اجبار و تردیدی، سر به سجده بیاورد؟
هر آن کسی که ببیند کمال قدر ترا
گمان برد که باشباه تو نیابد راه
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و کمال وجود تو پی ببرد، فکر می‌کند کسی مانند تو وجود ندارد و به هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند برسد.
من این نگویم کاشباه را بتو ره نیست
ولیک نیست ز اقران تو ترا اشباه
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم هیچ کس به پای تو نمی‌رسد، ولی بدان که هیچ یک از هم‌نسلان تو به تو شبیه نیستند.
تو آن کریم نژادی ، کجا گنه کاری
بخشم تو ز تو هرگز ندید باد افراه
هوش مصنوعی: تو از نژاد بزرگواران هستی و من هرگز نمی‌توانم گناهکاران را ببخشم؛ زیرا از تو هرگز بادی از نیکی نشنیده‌ام.
ز بسکه عفو تو پیش گتاه باز شود
گناهکاز نترسد همی ز جرم گناه
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش و بزرگواری تو، گناهکاران دیگر از خطاهای خود ترسی ندارند.
هر آن شفاه که بوسید دست فرخ تو
روان گذار نیارد بر آن شریف شفاه
هوش مصنوعی: هر لب که دست خوش بوسه‌ی تو شده، هرگز بر آن لب شریف، هیچ کلامی نخواهد گذشت.
میاه تا بسخای کفت نشد موصوف
حیات جانوران را سبب نگشت میاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق و محبت در دل جان‌ها جاری نشود، زندگی و ویژگی‌های آن‌ها به وجود نمی‌آید.
درم ز غیرت صنع سخای تو پس ازین
ز کان نزاید بی لا اله الا الله
هوش مصنوعی: دست من به خاطر بزرگواری و سخاوت تو، بعد از این از غیرت تو نخواهد بود، زیرا تنها از تو است که حقیقتی چون "لا اله الا الله" زاده می‌شود.
گر از امان تو روباه بهره ای یابد
بکام شیر درون بچه پرورد روباه
هوش مصنوعی: اگر روباهی از امان و حفاظت تو بهره‌مند شود، مانند این است که با شیر درونش، بچه‌ای را بزرگ کرده‌است.
بعکس آتش تیغت ز بیم بگریزد
بسان زیبق از اصلاب دشمنان تو باه
هوش مصنوعی: برعکس آتش، تیغ تو از ترس فرار می‌کند؛ مانند زبانه‌هایی که از ریشه دشمنانت دور می‌شوند.
وگر درفش بهاری ز تیغ تو جهدی
ز خاک گوهر الماس رویدی ، نه گیاه
هوش مصنوعی: اگر پرچم بهاری از تیغ تو بیرون آید، از خاک جواهری چون الماس سربرآورد، نه گیاه.
همی نماید با عمر و قدر و دانش تو
عقول پست و سخن اندک و امل کوتاه
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که با عمر و شخصیت و دانش تو، کسانی که عقلشان پایین‌تر است و سخنشان کم‌عمق است، نمی‌توانند به خوبی درک کنند و به عنوان مثال، آن‌ها را نمی‌توان در عرض تو قرار داد.
زمین بقدر مه از آسمان شود وقتی
که بهر خدمت تو بر زمین نهند جباه
هوش مصنوعی: زمانی که در خدمت تو، زمین به اندازه‌ی مه از آسمان می‌شود که برای تو جبهه‌ای می‌گسترانند.
چو ناف آهوی خر خیز مادحان ترا
بوصف خلق تو از مشک پر شود افواه
هوش مصنوعی: همچون پشم آهوی خر خیز، ممدوحان تو با وصف زیبایی‌ات، زبان‌ها را از عطر دل‌انگیز تو پر می‌کنند.
صفات جود تو در چشم عقل دریاییست
چنانکه بازوی فکرت نبردش بشناه
هوش مصنوعی: خصلت سخاوت تو، در نظر عقل مانند دریایی است که ذهن نمی‌تواند عمق آن را بشناسد.
تویی که سایۀ جاه تو وان دشمن تو
گران ترست ز کوه و سبک ترست ز کاه
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که سایه‌ی مقام و جاه و اعتبار تو به مراتب از دشمنی که با تو در جنگ است، سنگین‌تر و دشوارتر است. اما در عین حال، این سلطه و قدرت تو به قدری نازک و شکننده است که حتی نسبت به کاه نیز سبکتر به نظر می‌رسد.
اگر بمعجزۀ مهتری کنی دعوی
ترا عناصر و ارواح تابعند و گواه
هوش مصنوعی: اگر تو با قدرت و شگفتی خاصی ادعا کنی، آنگاه تمامی عناصر و ارواح به تو تابع خواهند بود و بر صدق ادعایت شهادت خواهند داد.
مخالف تو ترا با خود ار قیاس کند
که سرخ و زرد شود رنگ و روی او گه گاه
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد تو را با خود مقایسه کند، به این نتیجه می‌رسد که در صورت انجام این مقایسه، رنگ و روی او هر از گاهی دچار تغییراتی خواهد شد و ممکن است سرخ و زرد شود.
مگر سحاب زجود تو جفت تشویرست
بکف نیارد برهان برین قیاس تباه
هوش مصنوعی: آیا ابر رحمت تو به اندازه‌ای نیست که با دستانش این استدلال بی‌پایه را بی‌اعتبار کند؟
چگونه برهان آرد کسی که از ره قدر
ز چاه زمزم گیرد قیاس رود فراه ؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی که از اهمیت و ارزش بالای چاه زمزم آگاه است، نسبت به رود فراه قضاوت کند؟
خدایگانا ، امروز بر سعادت عید
نشاط جوی بکام و طرب فزای بگاه
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، امروز به شادابی و خوشحالی عید بپرداز و به خوشی‌های مورد نیازمان بیفزا.
ز لاله رخ صنمی سرو قد بخواه و بنوش
برنگ لاله میی بر سماع سرو ستاه
هوش مصنوعی: از گل لاله، چهره دلبری را بخواه و بنوش از شراب قرمز رنگی که به رنگ لاله است، در حالی که به رقص سرو بلند قامت نگاه می‌کنی.
نشاط کن بمی لعل ، زان کجا می لعل
ز خواب و رنج روانست مایۀ انباه
هوش مصنوعی: خوشحال باش و شاد بزی، چرا که این شراب قرمز از خواب و درد روان سرچشمه می‌گیرد.
همیشه تا که محالست از طریق طلب
ز چاه راحت بخت و زبخت محنت جاه
هوش مصنوعی: همیشه در پی خواسته‌ها و آرزوها خواهی بود، اما به دست آوردن آسودگی و خوشبختی از راه‌هایی که دشوار و غیرممکن به نظر می‌رسند، سخت می‌شود.
مرا فقان ترا بخت باد و راحت و عز
مخالفان ترا جاه باد و محنت و آه
هوش مصنوعی: دعای من برای تو این است که خوشبخت و راحت باشی و در برابر دشمانت با عزت و قدرت بایستی. همچنین آرزو می‌کنم که در زندگی‌ات با سختی‌ها و دردها دست و پنجه نرم کنی.