گنجور

شمارهٔ ۵۶

بگداخت آبگینۀ شامی در آبدان
وز آب چشم ابر بخندید بوستان
با چشم پر سرشک اندر هوا نهاد
میغی به رنگ قیر ز دریای قیروان
گر آسمان ز میغ بپوشید باک نیست
گر آب چشم ابر زمین شد چو آسمان
از بس که بر بهشت فزونی‌ست باغ را
رضوان همی حسد برد اکنون ز باغبان
گیتی کنون شدست جوانی ، که چشم کس
شیرین و آبدار نبیند چون او جوان
از آفتاب و از نم باران شگفت نیست
گر همچو شاخ گل بدمد شاخ خیزران
نورش فزون از آنکه بود نور ماه و مهر
بویش فزون از آنکه بود بوی مشک و بان
از بوی او همی بفزاید نشاط دل
وز نور او همی بفزاید صفای جان
دشت از حریر سبز بپوشید قرطه‌ای
پر عنبر آستینش و پر مشک بادبان
از پرّ طوطی و دم طاوس کرده‌اند
آهو و عندلیب چراگاه و آشیان
بر هر زمین که آهو از او گام برگرفت
در حین بر او ز شکل دو بادام شد نشان
اندر هوا قطار خروشان کلنگ بین
چون بر طریق تنگ یکی گشن کاروان
زین قیمتی بهار عزیز از چهار چیز
یابی چهار چیز همی خوار و رایگان
با کوه عقدِ گوهر و با ابر دُرجِ دُر
با باد مشک سوده و با خاک بهرمان
مینای بصری است همانا به مرغزار
لعل بدخشی است همانا به ارغوان
از لاله گشت کوه پر از لعل ششتری
وز خوید گشت دشت پر از سبز پرنیان
از برگ سبز دشت بپوشید پیرهن
وز میغ تیره کوه برافگند طیلسان
از بس بنفشه چون کف نیل است جویبار
وز بس شکوفه چون تل سیم است آبدان
پر درّ و مشک لالهٔ سیراب را دهن
گویی به مدح شاه گشاید همی دهان
شاهی ز نسبتی که به عالم نبود و نیست
در نسبتش فزونی و در شاهی‌اش گمان
خسرو همام دولت ، میرانشه ، آنکه اوست
تاجی ز فخر بر سر شاهان باستان
شاهنشهی که شاکر و با آفرین روند
زوّار او ز درگه و مهمان او ز خوان
اندر مصاف لشکر و در بزم کس ندید
مانند او مبارز و چالاک میزبان
ده سال بر ولی اگر او میزبان بود
خوش‌طبع‌تر بود ، چو شود پیش میهمان
در خورد او زمانه اگر داد او دهد
ننگ آیدش که نام برد گنج شایگان
منت خدای را که جوان است شاه ما
مر مرد را به بخت جوانی بود ضمان
جایی رسد ز گردش ایام جاه او
کز اردشیر بگذرد این شاه و اردوان
از روزگار نیست جز اینم مراد هیچ
یا رب ، تو این مراد به زودی به من رسان
ای خسرو مبارک ، و صدر بزرگوار
وی شاه بنده‌پرور و میر ستوده‌سان
آهن ز بهر کشتن خصمت به خاصیت
شمشیر آبداده شود در میان کان
ور تیغ نافسان زده داری به روز جنگ
از جوشن عدو شود آن تیغ را نشان
روزی کجا ز کوه گران‌تر شود رکاب
وز جستن شمال سبک‌تر شود عنان
زخم زره سیاه کند روی رزم‌جوی
بار سلیح چفته کند پشت رزم‌ران
شاطر پسر فتاده به پیش پدر نگون
مشق پدر فگنده به پیش پسر سنان
از گرد جنگ دیدۀ خورشید با غبار
وز زخم کوس تارک مریخ با فغان
لرزان چو دست مردم مفلوج بر ستور
مردانِ کار دیده و گُردانِ کاردان
نار کفیده گشته سر سرکشان به تیغ
زان نار سنگ ریزۀ میدان چو ناردان
وز عکس تیغ چهرۀ بد دل گمان بری
کآبستن است تیغ یمانی به زعفران
بهرام گور وار شد آن جنگ ازین صفت
در قلب و پیش صف تویی ، ای شاه پهلوان
گویند شاعران که: خداوند ما به زخم
بر شیر و پیل مست همی بگسلد میان
بر مهتران دروغ بدین سان نشان دهند
و ایزد نیافریده بود زین سخن نشان
و آن تیره طبع گم شده اندر غلط که من
دارم چنین شجاعت و دارم چنین توان
خندان شود هر آنکه در آن شعر بنگرد
گاهی ز عجب این و گهی از دروغ آن
من زان نشان دروغ چه گویم ؟ که کار تو
از روی راستی‌ست در آفاق داستان
از شاهزادگان که کند هرگز آنکه تو
در جنگ فارس کردی و در حرب سیستان ؟
سر در کشیده بود به کردار خارپشت
بر نیزه‌ها ز بیم به جنگ اندرون سنان
با لشکر بلند کمان از نژاد ترک
نام بلند جستی و برداشتی کمان
ور هندوان ز هند به جنگ تو آمدند
جان آختی به آهن هندی ز هندوان
ور لشکر همای تکین با تو صف کشید
ز‌ایشان همای حوصله پر کرد استخوان
شاهنشها، چه باشد اگر پیش صدر تو
گستاخ‌وار بیت دو حالی کنم بیان
از بیم دل شود همی اندر برم چو سنگ
تا کرده‌ای تو بر من بیچاره سر گران
هر روز بامداد بیایم ز راه دور
نزدیک شاه در گل و باران بی کران
بر دامنم پشیزه ز گل‌های تیره‌رنگ
بر گردنم نثار ز محراق ناودان
زان پیشتر که بنده به درگاه شه رسد
اسبی چو دیو کرده بود شاه زیر ران
وآنجا که رفت باز نگردد مگر که شب
چتر سیاه بر کشد از حد قیروان
ور تا به شب مقام کند بنده ، وقت شب
آرام و خواب روی ندارد در آن مکان
ور وقت خواب را سوی آرامگه رود
کفش فلان ستاند و دستار باهمان
شاها ؛ خدایگان منا ؛ دادِ من بده
بر خیره خیر چاکر بد خدمتم مخوان
گر من روان نه از پی مدح تو دارمی
چون دل به خدمت تو بر افشانمی روان
تحقیق این سخن که همی گوید این رهی
داند خدای ، بلکه شناسد خدایگان
تا هیچ کس زیان نشمارد به جای سود
تا هیچ کس خبر ننهد همبر عیان
از دشمنت مباد به گیتی درون خبر
بر خاطرت مباد ز صرف زمان زیان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگداخت آبگینۀ شامی در آبدان
وز آب چشم ابر بخندید بوستان
هوش مصنوعی: آبگینه‌ای که به شامی معروف است در دلش ذوب شد و درختان بوستان از بارش باران به خوشحالی خندیدند.
با چشم پر سرشک اندر هوا نهاد
میغی به رنگ قیر ز دریای قیروان
هوش مصنوعی: به چشم پر از اشک خود در آسمان، ابر سیاهی به رنگ قیر از دریا پیش می‌آید.
گر آسمان ز میغ بپوشید باک نیست
گر آب چشم ابر زمین شد چو آسمان
هوش مصنوعی: اگر آسمان با ابرها پوشیده شود، نگران نباشید؛ زیرا اگر زمین هم مانند آسمان پر از آب و باران شود، اشکالی ندارد.
از بس که بر بهشت فزونی‌ست باغ را
رضوان همی حسد برد اکنون ز باغبان
هوش مصنوعی: بخاطر زیبایی و فراوانی بهشت، حتی رضوان، که نگهبان بهشت است، به باغبان حسرت می‌برد.
گیتی کنون شدست جوانی ، که چشم کس
شیرین و آبدار نبیند چون او جوان
هوش مصنوعی: دنیا اکنون به جوانی تبدیل شده است که هیچ کس نمی‌تواند چشمان شیرین و آبدارش را مانند او ببیند.
از آفتاب و از نم باران شگفت نیست
گر همچو شاخ گل بدمد شاخ خیزران
هوش مصنوعی: طبیعی است که اگر گل‌های زیبا و خوشبو در کنار شاخ‌های خیزران رشد کنند، زیرا هر دو تحت تأثیر نور آفتاب و باران قرار دارند.
نورش فزون از آنکه بود نور ماه و مهر
بویش فزون از آنکه بود بوی مشک و بان
هوش مصنوعی: روشنی او بیشتر از نور ماه و خورشید است و بویش هم از بوی مشک و گل بهتر و دل‌انگیزتر است.
از بوی او همی بفزاید نشاط دل
وز نور او همی بفزاید صفای جان
هوش مصنوعی: عطر وجود او شادی دل را افزایش می‌دهد و نور او پاکی جان را فزونی می‌بخشد.
دشت از حریر سبز بپوشید قرطه‌ای
پر عنبر آستینش و پر مشک بادبان
هوش مصنوعی: دشت به رنگ سبز نرم و لطیف درآمده و مانند کسی است که آستینش را با عطر خوشبو و معطر پر کرده است. باد در حال حرکت است و بویی دلپذیر را به ارمغان می‌آورد.
از پرّ طوطی و دم طاوس کرده‌اند
آهو و عندلیب چراگاه و آشیان
هوش مصنوعی: خشکیدگی و بی‌برکتی در طبیعت به حدی رسیده است که زیبایی‌های پرنده‌ها و جانوران، مثل طوطی و طاوس، به آهو و بلبل منتقل شده و آنها در جستجوی چراگاه و مکانی برای آشیان ساخته‌اند.
بر هر زمین که آهو از او گام برگرفت
در حین بر او ز شکل دو بادام شد نشان
هوش مصنوعی: هر زمینی که آهو در آن قدم می‌گذارد، در همان لحظه نشانه‌ای از دو بادام بر آن زمین نمایان می‌شود.
اندر هوا قطار خروشان کلنگ بین
چون بر طریق تنگ یکی گشن کاروان
هوش مصنوعی: در آسمان، صدای بلند کلنگ را می‌شنوی که مانند واگن قطاری در مسیر باریک حرکت می‌کند و نشانه‌ای از کاروانی که در حال عبور است.
زین قیمتی بهار عزیز از چهار چیز
یابی چهار چیز همی خوار و رایگان
هوش مصنوعی: از آن بهار باارزش، چهار چیز را خواهی یافت که همگی به آسانی و بدون هزینه به دست می‌آیند.
با کوه عقدِ گوهر و با ابر دُرجِ دُر
با باد مشک سوده و با خاک بهرمان
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی‌های طبیعت اشاره دارد و تصویری از هماهنگی عناصر طبیعی می‌سازد. او کوه را با ارزش و زیبایی چون گوهر می‌داند و ابر را مانند دُرِ گران‌بها توصیف می‌کند. باد را به دلیل خوشبویی‌اش به مشکی تشبیه می‌کند و خاک را به عنوان نشان‌دهنده‌ی ثروت و برکت می‌بیند. به طور کلی، این بیت به زیبایی و شکوه طبیعت و ارتباط عمیق میان عناصر آن اشاره دارد.
مینای بصری است همانا به مرغزار
لعل بدخشی است همانا به ارغوان
هوش مصنوعی: ظرفی زیبا و بی‌نظیر به مانند یک میدان سرسبز است و گل‌های لعل بدخشان هم چون گل‌های ارغوانی در آن شکوفا شده‌اند.
از لاله گشت کوه پر از لعل ششتری
وز خوید گشت دشت پر از سبز پرنیان
هوش مصنوعی: کوه‌ها پر از لاله‌های زیبایی شده‌اند و دشت‌ها با رنگ سبز و لطافت شال‌های نازک پوشیده شده‌اند.
از برگ سبز دشت بپوشید پیرهن
وز میغ تیره کوه برافگند طیلسان
هوش مصنوعی: برگ‌های سبز دشت لباس زیبایی برای زمین می‌سازند و از ابرهای تیره کوه، پرده‌ای نرم و لطیف بر افراشته می‌شود.
از بس بنفشه چون کف نیل است جویبار
وز بس شکوفه چون تل سیم است آبدان
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی بنفشه‌ها، رنگ جویبار مانند نیل آبی است و به دلیل تعداد زیاد شکوفه‌ها، آبدان مانند تل سیم درخشان و زیبا به نظر می‌رسد.
پر درّ و مشک لالهٔ سیراب را دهن
گویی به مدح شاه گشاید همی دهان
هوش مصنوعی: گل لاله‌ای که با آب سیراب شده، همچون یک جواهر و خوشبو به نظر می‌رسد، می‌خواهد به زیبایی و عظمت شاه زبان بگشاید و او را ستایش کند.
شاهی ز نسبتی که به عالم نبود و نیست
در نسبتش فزونی و در شاهی‌اش گمان
هوش مصنوعی: شاهی که نسبتی با عالم ندارد و هیچ برتری در این نسبت ندارد، در سلطنتش شایسته نیست و نمی‌توان به او اعتباری داد.
خسرو همام دولت ، میرانشه ، آنکه اوست
تاجی ز فخر بر سر شاهان باستان
هوش مصنوعی: خسرو همام، که نشان‌دهنده‌ی قدرت و عظمت است، شخصیتی است که تاجی از افتخار بر سر شاهان قدیم دارد. او نماد سلطنت و شکوهمندی است.
شاهنشهی که شاکر و با آفرین روند
زوّار او ز درگه و مهمان او ز خوان
هوش مصنوعی: شاهنشاهی که سپاس‌گزار و ستایش‌گر است، زائرانش از درگاه او می‌آیند و مهمانانش بر سر سفره‌اش قرار می‌گیرند.
اندر مصاف لشکر و در بزم کس ندید
مانند او مبارز و چالاک میزبان
هوش مصنوعی: در جنگ‌ها و جشن‌ها هیچ‌کس را مانند او ندیدم که هم مبارز قهری باشد و هم پذیرای ماهری.
ده سال بر ولی اگر او میزبان بود
خوش‌طبع‌تر بود ، چو شود پیش میهمان
هوش مصنوعی: اگر ده سال هم از عمر گذشته باشد، اما اگر او میزبان باشد با روحیه‌ی بهتری برخورد خواهد کرد، زمانی که مهمان به خانه‌اش بیاید.
در خورد او زمانه اگر داد او دهد
ننگ آیدش که نام برد گنج شایگان
هوش مصنوعی: اگر زمانه به او فرصتی دهد، او را شرمنده می‌کند اگر نام گنج ارزشمند را بر زبان آورد.
منت خدای را که جوان است شاه ما
مر مرد را به بخت جوانی بود ضمان
هوش مصنوعی: خدا را سپاس که شاه ما جوان است، زیرا جوانی برای مردان نشانه‌ای از خوشبختی و آینده‌ داری است.
جایی رسد ز گردش ایام جاه او
کز اردشیر بگذرد این شاه و اردوان
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که زمان و سرنوشت، این پادشاه را از مقام و قدرت خود پایین می‌آورد، به گونه‌ای که او حتی از اردشیر و اردوان نیز فراتر خواهد رفت.
از روزگار نیست جز اینم مراد هیچ
یا رب ، تو این مراد به زودی به من رسان
هوش مصنوعی: تنها خواسته من از زندگی همین است، ای خدا! این خواسته را به زودی به من برسان.
ای خسرو مبارک ، و صدر بزرگوار
وی شاه بنده‌پرور و میر ستوده‌سان
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و خوش‌نام، تو مایه‌ی خوشحالی و افتخار هستی و قلب مردم را با مهربانی و بزرگی‌ات شاد می‌کنی.
آهن ز بهر کشتن خصمت به خاصیت
شمشیر آبداده شود در میان کان
هوش مصنوعی: برای شکست دادن دشمن، آهن باید به خوبی ذوب و شکل داده شود تا به شمشیری مقتدر تبدیل شود که در میدان نبرد کارایی لازم را داشته باشد.
ور تیغ نافسان زده داری به روز جنگ
از جوشن عدو شود آن تیغ را نشان
هوش مصنوعی: اگر در روز جنگ، تیغ تیز و قوی تو به دشمن برخورد کند، جایگاه آن تیغ بر تن دشمن مشخص خواهد شد.
روزی کجا ز کوه گران‌تر شود رکاب
وز جستن شمال سبک‌تر شود عنان
هوش مصنوعی: روزی می‌آید که دیگر سوارکاری از کوه بالا نمی‌رود و کنترل اسب هم از سمت شمال آسان‌تر می‌شود.
زخم زره سیاه کند روی رزم‌جوی
بار سلیح چفته کند پشت رزم‌ران
هوش مصنوعی: زخم زره سیاه، چهره جنگجوئی را زخم‌دار می‌کند و بار سنگین سلاح، پشت رزمنده را خم می‌کند.
شاطر پسر فتاده به پیش پدر نگون
مشق پدر فگنده به پیش پسر سنان
هوش مصنوعی: پسر شاطر که به پدرش افتاده، در واقع حال پدرش را به یاد می‌آورد و نشان از ناپایداری وضعیت او دارد. پدر که دچار مشکلاتی شده، اکنون بر مشکلات فرزندش نیز تأثیر گذاشته است. این وضعیت نشان‌دهنده تنشی است که بین نسل‌ها وجود دارد و بار مسئولیت و سرنوشت در خانواده به دوش پدر و پسر است.
از گرد جنگ دیدۀ خورشید با غبار
وز زخم کوس تارک مریخ با فغان
هوش مصنوعی: در میان جنگ و نبرد، خورشید تحت تاثیر غبار قرار گرفته و با زخم کوس، صدای فریادهایی که از طرف ستاره مریخ به گوش می‌رسد، روبرو می‌شود.
لرزان چو دست مردم مفلوج بر ستور
مردانِ کار دیده و گُردانِ کاردان
هوش مصنوعی: دست افرادی که ناتوان و آسیب‌دیده‌اند، به‌طور طبیعی می‌لرزد، اما در مقابل، مردانی که تجربه و توانمندی دارند، به شکل محکم و استواری عمل می‌کنند.
نار کفیده گشته سر سرکشان به تیغ
زان نار سنگ ریزۀ میدان چو ناردان
هوش مصنوعی: در این بیت، به تأثیرات منفی خشونت و جنگ اشاره شده است. درختان نارس که به سبب درگیری‌ها آسیب دیده‌اند، نمادی از افرادی هستند که تحت فشار دشمنی قرار گرفته‌اند. و اینکه در این میدان حق، سنگ‌هایی که به طرف دشمن پرتاب می‌شوند، نشان‌دهنده‌ی مقاومت و ایستادگی در برابر ظالمین و ستمگران است. در واقع، این تصویر نمایانگر واقعیت تلخی است که در اثر جنگ و کشمکش به وجود می‌آید.
وز عکس تیغ چهرۀ بد دل گمان بری
کآبستن است تیغ یمانی به زعفران
هوش مصنوعی: از تصویر چهرۀ نازیبا و سرد، نباید گمان کرد که این تیغ یمانی که به زعفران آغشته است، ضعیف و ساده است.
بهرام گور وار شد آن جنگ ازین صفت
در قلب و پیش صف تویی ، ای شاه پهلوان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جنگ و نبرد می‌پردازد. بهرام گور، که یک شخصیت افسانه‌ای و نماد شجاعت است، به نوعی در میدان جنگ به تصویر کشیده شده است. نبرد به خاطر ویژگی و صفات شاه و پهلوان که قبلاً در میدان ایستاده، در قلب‌ها و در صفوف مبارزین بسیار تاثیرگذار است. در واقع، وجود و شخصیت شاه باعث ایجاد روحیه و قوت قلب در جنگجویان می‌شود.
گویند شاعران که: خداوند ما به زخم
بر شیر و پیل مست همی بگسلد میان
هوش مصنوعی: شاعران می‌گویند که خداوند می‌تواند با یک زخم، نیروی شیر و فیل مست را نیز از هم بگسلد.
بر مهتران دروغ بدین سان نشان دهند
و ایزد نیافریده بود زین سخن نشان
هوش مصنوعی: دروغ گفتن به بزرگان به این شکل نشان می‌دهد که خداوند نیز از چنین سخنی نیافریده است.
و آن تیره طبع گم شده اندر غلط که من
دارم چنین شجاعت و دارم چنین توان
هوش مصنوعی: من این روحیه و توان را دارم، اما آن افرادی که در اشتباه هستند و درک نمی‌کنند، در جستجوی راست و دروغ گم شده‌اند.
خندان شود هر آنکه در آن شعر بنگرد
گاهی ز عجب این و گهی از دروغ آن
هوش مصنوعی: هر کسی که به این شعر نگاه کند، گاهی از شگفتی و گاهی از نادرستی آن، خنده‌اش می‌گیرد.
من زان نشان دروغ چه گویم ؟ که کار تو
از روی راستی‌ست در آفاق داستان
هوش مصنوعی: من در مورد نشانه‌ی نادرست چه چیزی بگویم؟ زیرا کار تو در دنیا بر پایه حقیقت است.
از شاهزادگان که کند هرگز آنکه تو
در جنگ فارس کردی و در حرب سیستان ؟
هوش مصنوعی: آیا کسی از میان شاهزادگان می‌تواند به پاخیزی مانند تو در جنگ فارس و در نبرد سیستان؟
سر در کشیده بود به کردار خارپشت
بر نیزه‌ها ز بیم به جنگ اندرون سنان
هوش مصنوعی: او مانند خارپشت به آرامی و با احتیاط سرش را به درون کشیده بود، به دلیل ترس از جنگ و درگیری.
با لشکر بلند کمان از نژاد ترک
نام بلند جستی و برداشتی کمان
هوش مصنوعی: با نیرویی از مردان ترک، که همگی قد بلند و با کمان‌های بزرگ بودند، به سمت هدفت شتافت و کمانت را به دست گرفتی.
ور هندوان ز هند به جنگ تو آمدند
جان آختی به آهن هندی ز هندوان
هوش مصنوعی: اگر هندی‌ها از هند برای جنگ با تو بیایند، جان خود را به زره و ابزار جنگی ساخت هند می‌زنی.
ور لشکر همای تکین با تو صف کشید
ز‌ایشان همای حوصله پر کرد استخوان
هوش مصنوعی: اگر لشکری از سپاه همای عالی‌مقام در برابر تو صف بکشند، از میان آن‌ها همای صبر و تاب به تو قوت و استقامت می‌بخشد.
شاهنشها، چه باشد اگر پیش صدر تو
گستاخ‌وار بیت دو حالی کنم بیان
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، چه اهمیتی دارد اگر با جسارت در حضور تو دو حال را بیان کنم؟
از بیم دل شود همی اندر برم چو سنگ
تا کرده‌ای تو بر من بیچاره سر گران
هوش مصنوعی: از ترس دل، مانند سنگ، در درونم ساکت و بی‌حرکت شده‌ام، چون تو بر من، بیچاره، سنگینی و فشار زیادی وارد کرده‌ای.
هر روز بامداد بیایم ز راه دور
نزدیک شاه در گل و باران بی کران
هوش مصنوعی: هر روز صبح زود از راهی دور می‌آیم تا نزد شاه برسم، در حالی که گل و باران بی‌پایانی در اطرافم است.
بر دامنم پشیزه ز گل‌های تیره‌رنگ
بر گردنم نثار ز محراق ناودان
هوش مصنوعی: بر دامنم گل‌های تیره رنگی قرار دارد و بر گردنم هدیه‌ای از بخار یا بخار آب ناشی از ناودان می‌ریزد.
زان پیشتر که بنده به درگاه شه رسد
اسبی چو دیو کرده بود شاه زیر ران
هوش مصنوعی: قبل از اینکه خدمتکار به درگاه شاه برسد، شاه اسبی را مانند دیو زیر خود قرار داده بود.
وآنجا که رفت باز نگردد مگر که شب
چتر سیاه بر کشد از حد قیروان
هوش مصنوعی: در جایی که انسان می‌رود، بازگشت او ممکن نیست، مگر زمانی که شب با چتر سیاه خود بر سر آن مکان پرتاب شود.
ور تا به شب مقام کند بنده ، وقت شب
آرام و خواب روی ندارد در آن مکان
هوش مصنوعی: اگر بنده تا شب در آن مکان بماند، وقتی شب فرا برسد، آرامش و خواب در آنجا وجود ندارد.
ور وقت خواب را سوی آرامگه رود
کفش فلان ستاند و دستار باهمان
هوش مصنوعی: اگر در زمان خواب به سوی آرامگاه برود، کفش را درآورده و دستار را با خود ببرد.
شاها ؛ خدایگان منا ؛ دادِ من بده
بر خیره خیر چاکر بد خدمتم مخوان
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ؛ ای پروردگار من، به من نعمت و خیری عطا کن. بر احوال من که خدمتگزار تو هستم، نگاه کن و مرا خادمی شایسته بخوان.
گر من روان نه از پی مدح تو دارمی
چون دل به خدمت تو بر افشانمی روان
هوش مصنوعی: اگر من جانم را به دنبال تمجید از تو نمی‌برم، چون دل و جانم را در خدمت تو نثار می‌کنم.
تحقیق این سخن که همی گوید این رهی
داند خدای ، بلکه شناسد خدایگان
هوش مصنوعی: این گفته را بررسی کنید که تنها خداوند می‌داند که این مسیر کجا می‌رود، بلکه باید خدایان نیز آن را بشناسند.
تا هیچ کس زیان نشمارد به جای سود
تا هیچ کس خبر ننهد همبر عیان
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی به جای سود، زیان را شمارش نکند و هیچ فردی چیز پنهانی را به صورت علنی مطرح نکند.
از دشمنت مباد به گیتی درون خبر
بر خاطرت مباد ز صرف زمان زیان
هوش مصنوعی: هیچگاه به دشمن خود خبر و اطلاع نده، زیرا این کار به خودت آسیب خواهد زد و زمان را هدر خواهد داد.