گنجور

شمارهٔ ۵۴

آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان
مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان
خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای
تاب زلف عنبرینش بر سمن سنبل فشان
زلف و چشم او همی آشفته کردی جان و دل
آن یکی آشوب دل بود ، این یکی آشوب جان
چون لب و دندان او شد اشک چشم من درست
ناردان بر روی لؤلؤ ، لؤلؤ اندر ناردان
تا نمود او ناردان و ناردان از روی و لب
اشک من چون ناردان شد ، جان من چون ناردان
ناگهان ز اندیشۀ او کرده بودم تنگ دل
کان نگارین نزد من تنگ اندر آمد ناگهان
چون مرا دلتنگ دید آن دلستان خندید و گفت :
دل چه داری تنگ چون پیش تو باشد دلستان ؟
مهرگان ، کو جشن نو شروان بود ، خرم گذار
با نگار نوش لب جشن ملک نو شیروان
بنگر این ابر گران باران بگردون بر سبک
در چنین روزی سبک تر باده ای باید گران
بزم کیکاوس وار آرای و در وی بر فروز
ز آنچه سوگند سیاوش را ازو بود امتحان
گوهری کز تف او در ژرفی دریا صدف
سرخ چون مرجان کند در سپید اندر دهان
برگ او بر خاک ریزان ، چون بلورین یاسمن
شاخ او باد یازان چون عقیقین خیز ران
ار بلورین یاسمینش خاک پر سیمین سپر
وز عقیقین خیز رانش باد چون زرین سنان
بوستانی را همی ماند که عودش ماه دی
ارغوان تازه نو نو بشکفاند هر زمان
بوستانش را گر از عود ارغوان روید همی
ارغوان از عود روید لابد اندر بوستان
چون نمود او ارغوان از عود رسته پیش تو
باده ای باید ببوی عود و رنگ ارغوان
چهرۀ ساقی چنان در عکس او پیدا شود
راست پنداری پری در شاخ مرجان شد نهان
جام مروارید گون چون کان یاقوتست ازو
ورچه اصل او زمرد گون برون آید ز کان
نیست ماه و مهرو مشک و بان و زویابی همی
رنگ ماه و نور مهر و طبع مشک و بوی بان
ماه را و مهر را و مشک را هرگز که دید
تاک و خم و ساغر او را شاخ و ناف و آسمان ؟
در خزان بگذر بباغ وژرف ژرف اندر نگر
در تماشاگاه نقش بوستان اندر خزان
تا ببینی آن زمردهای نوروزی کنون
گشته هر یک تختۀ زر عیار از وی عیان
زعفران رنگست و کاغذ پوشش این بستان و باغ
برگ زر چون کاغذی کاندر زنی در زعفران
گرندانی پرنیان را وصف کردن وصف کن
چون سر انگشتان حورا پرنیان در پرنیان
شکل پروینست یا نار کفیده بر درخت ؟
رنگ گردونست یا آب روان در آبدان
جابجا ابر سپید اندر هوا بین خرد خرد
همچو بچگان حواصل بر سر دریا روان
راست پنداری نعایم بر سر شاخ درخت
بیضۀ سیمین نهادست از بر سبز آشیان
چون بلورین حقه های حقه بازان جفت جفت
بر نهاده لب بلب ، پر کرده از لؤلؤ میان
بی گمان گویی کمان کردار شاخ چفته ایست
خرد پیکانهای مینا رنگ ازو پر ضیمران
طوطیان دارد زمرد گون زبان بر شاخ خویش
کرده از شاخش برون هر یک زمرد گون زبان
تا بسان بندگان هر یک بشرط بندگی
تهنیت گویند خسرو را بجشن مهرگان
آن همایون دولت عالی ، جمال دین حق
آن فخار جمع شاهان ، مفخر سلجوقیان
شاه میرانشاه بن قاورد بن جغری کزوست
لفظ دولت را معانی،شرح نصرۀ را بیان
شهریاری کز ثبات عزم او در بیشه غرم
چون بجنبد سر نهد بر پنجۀ شیر ژیان
گر کمان و تیر جوید قوتش در خورد خویش
از شهابش تیر باید و زخم گردون کمان
قصۀ مازندران گر بشنوی از من شنو
تا بگویم عین حال قصۀ مازندران
گر بدیدی زنده او را ،پیش او بستی کمر
بهمن و اسفندیار و اردشیر بابکان
ای خداوندی ، که از بس بی قیاس اوصاف تو
قوت اندیشه در وصف تو گردد ناتوان
باضمان آسمان در جاه جاویدان بزی
کاسمان کردست جاهت را بپیروزی ضمان
طبع مغناطیس دارد نوک تو ، کز اسب خصم
بر دو منزل بگسلاند غیبهٔ برگستوان
صد هزاران آفتابی ، خسروا،در یک بساط
صد هزاران آسمانی ، خسروا در یک مکان
صورت خود را ، خداوندا ، عیان بنگر یکی
گر ندیدستی مصور جان باقی را عیان
آسمان خواهد که بانطق ، ای عجب ، وصلت کند
تا ز روی نطق در پیش تو گردد مدح خوان
جان فرزند بداندیش تو پیش از بودنش
در عدم باشد ز بیم خنجر تو با فغان
گر زر بی مهر گیری ، تو خداوندا ،بدست
مهر طبعی زو بر آید کس که خواهد رایگان
گر نه محتاج خدم گشتی ، امیرا ، بزم تو
خلقت کس نامدی جز خلقت تو در جهان
در گمان تو نیامد ، ای عجب ، هرگز غلط
لوح محفوظست پنداری ترا اندر گمان
چرخ و دریا در بنان و همتت مضمر شدند
شادباش،ای چرخ همت خسرو دریا بنان
کلکت از قدرت قدر شد ، اسبت از تیزی قضا
ای قدر در زیردست وای قضا در زیر ران
از بسی پیکان که در دشمن نشاند تیر تو
گویی از آهن همی در وی بروید استخوان
گر نبودی مرگ بدخواه تو زاهن وز خدنگ
خود خدنگ از چین نرستی آهن از هندوستان
مهرگان از جشنهای خسروانست ، ای ملک
خسروانی با ده می باید بجشن خسروان
آن به آید ، شهریارا ، کاندرین جشن بزرگ
اسب شادی را بمیدان طرب پیچی عنان
تا ز ابر قیر گون روی زمین گردد حریر
تا برآید فوج ابر قیرگون از قیروان
ملک بادت بی قیاس و مال بادت بی عدد
جاه بادت بی شمارو عمر بادت بی کران

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان
مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان
هوش مصنوعی: آسمان مانند پرده‌ای زیبا فرش شده است و آن شخص که چون ماه می‌درخشد، با چهره‌ای نورانی به سمت بنده‌ای در روز جشن مهرگان می‌آید.
خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای
تاب زلف عنبرینش بر سمن سنبل فشان
هوش مصنوعی: چشمان خواب‌آلود زیبای او در سپیده‌دم به آرامی می‌خوابد، در حالی که تابش زلف‌های خوشبو و عنبرینش در میان گل‌های خوش‌عطر پراکنده می‌شود.
زلف و چشم او همی آشفته کردی جان و دل
آن یکی آشوب دل بود ، این یکی آشوب جان
هوش مصنوعی: زلف و چشم او دل و جان را به هم ریخته است؛ یکی از این آشفتگی‌ها دل را به آشوب می‌آورد و دیگری جان را به درد می‌آورد.
چون لب و دندان او شد اشک چشم من درست
ناردان بر روی لؤلؤ ، لؤلؤ اندر ناردان
هوش مصنوعی: وقتی که لب‌ها و دندان‌هایش باعث اشک چشمان من می‌شود، ناردانی که بر روی مروارید نشسته، مانند مروارید درون ناردان است.
تا نمود او ناردان و ناردان از روی و لب
اشک من چون ناردان شد ، جان من چون ناردان
هوش مصنوعی: وقتی او به من لبخند زد، اشکهایم مانند ناردان (انار) ریخت و روح من نیز همانند ناردان پر از شوق و احساس شد.
ناگهان ز اندیشۀ او کرده بودم تنگ دل
کان نگارین نزد من تنگ اندر آمد ناگهان
هوش مصنوعی: ناگهان با فکر او دلگیر شدم، چون آن معشوقه زیبا ناگهان نزدیک من آمد.
چون مرا دلتنگ دید آن دلستان خندید و گفت :
دل چه داری تنگ چون پیش تو باشد دلستان ؟
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوقه مرا در حال ناراحتی دید، لبخندی زد و گفت: چرا دل تو ناراحت است وقتی که محبوبت پیشت است؟
مهرگان ، کو جشن نو شروان بود ، خرم گذار
با نگار نوش لب جشن ملک نو شیروان
هوش مصنوعی: مهرگان، جشنی است که به تازگی و شادابی شروان اشاره دارد. در این جشن، با محبوب و دلبر خود به خوشحالی و شادی می‌گذرانیم.
بنگر این ابر گران باران بگردون بر سبک
در چنین روزی سبک تر باده ای باید گران
هوش مصنوعی: به این ابر سنگین نگاه کن که باران را از آسمان به زمین می‌باراند. در چنین روزی باید دل سبک‌تری داشته باشیم و باده‌ای را که می‌نوشیم، سنگین‌تر انتخاب کنیم.
بزم کیکاوس وار آرای و در وی بر فروز
ز آنچه سوگند سیاوش را ازو بود امتحان
هوش مصنوعی: در میخانه‌ای شبیه به جشن کیکاوس برپا کن و در آنجا از چیزی که سوگند سیاوش باعث آزمونش شده، نور افشانی کن.
گوهری کز تف او در ژرفی دریا صدف
سرخ چون مرجان کند در سپید اندر دهان
هوش مصنوعی: گوهری که از راز و تلاش او در عمق دریا به دست آمده، مانند مرجانی قرمز درون صدفی سفید قرار دارد.
برگ او بر خاک ریزان ، چون بلورین یاسمن
شاخ او باد یازان چون عقیقین خیز ران
هوش مصنوعی: برگ‌های او روی زمین می‌ریزد، مانند گل‌های یاسمن که شفاف و زیبا هستند. شاخه‌های او در باد تکان می‌خورند، مانند سنگ‌های عقیق که خوش‌رنگ و درخشانند.
ار بلورین یاسمینش خاک پر سیمین سپر
وز عقیقین خیز رانش باد چون زرین سنان
هوش مصنوعی: اگر یاسمینش از شیشه باشد و خاکش از نقره پوشیده، و باد به سمت او نرم و لطیف مانند تیرهای طلایی بوزد.
بوستانی را همی ماند که عودش ماه دی
ارغوان تازه نو نو بشکفاند هر زمان
هوش مصنوعی: درختی که همیشه تازه و سرسبز باشد، حس خوبی به انسان می‌بخشد و هر سال در ماه دی، عطر خوش عودش را پخش می‌کند و گل‌های ارغوانی‌اش تازه شکوفه می‌دهند.
بوستانش را گر از عود ارغوان روید همی
ارغوان از عود روید لابد اندر بوستان
هوش مصنوعی: اگر در باغش عطر عود ارغوانی بپیچد، با این حال باید انتظار داشته باشیم که در آن باغ، خود ارغوان نیز خواهد رویید.
چون نمود او ارغوان از عود رسته پیش تو
باده ای باید ببوی عود و رنگ ارغوان
هوش مصنوعی: وقتی که او، رنگ زیبای ارغوانی را مانند عود که از چوبش می‌گذرد، به نمایش می‌گذارد، باید باده‌ای بیاوری که بوی عود و رنگ ارغوانی داشته باشد.
چهرۀ ساقی چنان در عکس او پیدا شود
راست پنداری پری در شاخ مرجان شد نهان
هوش مصنوعی: چهرهٔ ساقی به قدری زیبا و دلربا است که وقتی آن را در آینه ببینی، گویی پری در دل شاخۀ مرجان پنهان شده است.
جام مروارید گون چون کان یاقوتست ازو
ورچه اصل او زمرد گون برون آید ز کان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزش گوهری اشاره دارد که در درون آن، رنگ‌ها و ویژگی‌های مختلفی وجود دارد. جام مروارید مانند معدن یاقوت است و درون آن، اصل و ذاتش که مانند زمرد می‌درخشد، به چشم می‌آید. به عبارت دیگر، زیبایی ظاهری (جام مروارید) به خوبی نمایانگر ارزش‌های واقعی و درخشان درون خود (اصل و ذات) است.
نیست ماه و مهرو مشک و بان و زویابی همی
رنگ ماه و نور مهر و طبع مشک و بوی بان
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و طراوتی اشاره شده است که در دنیای واقعی وجود ندارد. گویا سخن از عدم وجود ماه و نور خورشید و عطر مشک و زیبایی گل‌هاست و به طور کلی بر این نکته تأکید می‌شود که واقعیات زیبایی‌های طبیعی در این دنیا در دسترس نیستند.
ماه را و مهر را و مشک را هرگز که دید
تاک و خم و ساغر او را شاخ و ناف و آسمان ؟
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان ماه و عشق و مشک را دید، مگر اینکه زیبایی‌های خاصی مانند تاک و خم و ساغر و همچنین عناصر طبیعی مانند شاخ و ناف و آسمان را تجربه کرده باشیم.
در خزان بگذر بباغ وژرف ژرف اندر نگر
در تماشاگاه نقش بوستان اندر خزان
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، به باغ قدم بگذار و به عمق آن نگاه کن. در این مکان، زیبایی‌های باغ را در دوران پاییز تماشا کن.
تا ببینی آن زمردهای نوروزی کنون
گشته هر یک تختۀ زر عیار از وی عیان
هوش مصنوعی: تا ببینی که آن جواهرات زیبا و رنگارنگ نوروزی اکنون هر کدام به نوعی نقره‌کاری خاص و باارزش تبدیل شده‌اند.
زعفران رنگست و کاغذ پوشش این بستان و باغ
برگ زر چون کاغذی کاندر زنی در زعفران
هوش مصنوعی: زعفران رنگی زیبا و درخشان دارد، و کاغذی که درختان و باغ‌ها را می‌پوشاند، رنگی مانند زر دارد. این زیبایی همچون کاغذی است که در زعفران برای تزیین به کار می‌رود.
گرندانی پرنیان را وصف کردن وصف کن
چون سر انگشتان حورا پرنیان در پرنیان
هوش مصنوعی: چنانچه بخواهی دنیای زیبای پرنیان را توصیف کنی، باید به لطافت و ظرافت آن اشاره کنی، مانند نرمی و ظرافت انگشتان حورا که خود نمادی از زیبایی و جلوه‌های دل‌انگیز هستند.
شکل پروینست یا نار کفیده بر درخت ؟
رنگ گردونست یا آب روان در آبدان
هوش مصنوعی: آیا زیبایی پروین را می‌بینی یا ظاهر نارنجی خشکیده بر درخت؟ آیا رنگ آسمان است یا مانند آب زلالی که در رودی جاری است؟
جابجا ابر سپید اندر هوا بین خرد خرد
همچو بچگان حواصل بر سر دریا روان
هوش مصنوعی: در آسمان، ابرهای سفید به آرامی در حال حرکت‌اند و مانند پرندگان کوچک، به صورت گروهی بر روی دریا شناور هستند.
راست پنداری نعایم بر سر شاخ درخت
بیضۀ سیمین نهادست از بر سبز آشیان
هوش مصنوعی: راست می‌گویی که نعمت‌ها و خوشی‌ها بر روی شاخه‌ای از درخت به شکل تخم‌مرغ نقره‌ای قرار داده شده و بر بالای آشیانه‌ای سبز نشسته است.
چون بلورین حقه های حقه بازان جفت جفت
بر نهاده لب بلب ، پر کرده از لؤلؤ میان
هوش مصنوعی: مانند بلورهای زیبا و شفاف، حقه‌های تلبیس‌کنندگان در کنار هم قرار گرفته و به طرز جذابی در لب بلب، پر شده از لؤلؤهای درخشان و زیبا است.
بی گمان گویی کمان کردار شاخ چفته ایست
خرد پیکانهای مینا رنگ ازو پر ضیمران
هوش مصنوعی: بدون شک، می‌توان گفت که رفتار انسان مانند کمان است و شخصیت او همانند شاخی راست و قوی است. این رفتار، افکار و احساسات او را به سوی دیگران هدایت می‌کند و رنگ‌های زیبای زندگی را به نمایش می‌گذارد.
طوطیان دارد زمرد گون زبان بر شاخ خویش
کرده از شاخش برون هر یک زمرد گون زبان
هوش مصنوعی: پرندگان سبز رنگ مانند طوطی بر روی درخت نشسته‌اند و زبان‌هایشان را به رنگ زمردی درآورده‌اند. هر یک از این پرندگان زبانش به رنگ زمردی از درختی که بر روی آن نشسته، آویزان شده است.
تا بسان بندگان هر یک بشرط بندگی
تهنیت گویند خسرو را بجشن مهرگان
هوش مصنوعی: در جشن مهرگان، مانند دیگر بندگان، هر یک با شرایط بندگی، به سلطان تبریک می‌گویند.
آن همایون دولت عالی ، جمال دین حق
آن فخار جمع شاهان ، مفخر سلجوقیان
هوش مصنوعی: شخصی که سرشار از نعمت و برکت است، جلوه‌ای از دین حق را نمایان می‌سازد و باعث افتخار تمام پادشاهان و از جمله سلطنت سلجوقیان می‌باشد.
شاه میرانشاه بن قاورد بن جغری کزوست
لفظ دولت را معانی،شرح نصرۀ را بیان
هوش مصنوعی: شاه میرانشاه، نوه قاورد و نوه جغری، که به واسطه او معناهای واقعی دولت و توفیق را فهمید.
شهریاری کز ثبات عزم او در بیشه غرم
چون بجنبد سر نهد بر پنجۀ شیر ژیان
هوش مصنوعی: پادشاهی که با اراده و استقامتش در دل جنگل مانند شیر در حال حرکت است، به محض اینکه جابه‌جا شود، بر سر شجاعت و قدرت او تأثیر می‌گذارد.
گر کمان و تیر جوید قوتش در خورد خویش
از شهابش تیر باید و زخم گردون کمان
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی قدرت و توانایی خود باشد، باید از ویژگی‌های خود استفاده کند. او به مانند تیر جویای هدفش از نیرویی قدرتمند و قابل اعتماد باید بهره ببرد و همچنین از مشکلات زمانه و تقدیر نیز برحذر باشد.
قصۀ مازندران گر بشنوی از من شنو
تا بگویم عین حال قصۀ مازندران
هوش مصنوعی: اگر قصۀ مازندران را از من بشنوی، به دقت گوش کن؛ زیرا می‌خواهم داستان واقعی مازندران را برایت بگویم.
گر بدیدی زنده او را ،پیش او بستی کمر
بهمن و اسفندیار و اردشیر بابکان
هوش مصنوعی: اگر او را زنده می‌دیدی، باید خودت را برای مواجهه با او آماده می‌کردی، مانند شخصیت‌های بزرگ و نامی تاریخ.
ای خداوندی ، که از بس بی قیاس اوصاف تو
قوت اندیشه در وصف تو گردد ناتوان
هوش مصنوعی: ای خداوندی که اوصاف تو به قدری بی‌نظیر و فوق‌العاده است که توان فکر کردن در مورد آن‌ها از انسان‌ها سلب شده است.
باضمان آسمان در جاه جاویدان بزی
کاسمان کردست جاهت را بپیروزی ضمان
هوش مصنوعی: با حمایت آسمان و با اقتدار پایدار زندگی کن، زیرا آسمان مقام تو را به پیروزی و کامیابی می‌رساند.
طبع مغناطیس دارد نوک تو ، کز اسب خصم
بر دو منزل بگسلاند غیبهٔ برگستوان
هوش مصنوعی: نوک تو مانند آهنربا خاصیتی دارد که دشمن را از دو منزل دور می‌کند و او را می‌فرستد.
صد هزاران آفتابی ، خسروا،در یک بساط
صد هزاران آسمانی ، خسروا در یک مکان
هوش مصنوعی: در این شعر به فراوانی و زیبایی‌های آسمان و خورشید اشاره شده است. شاعر به وجود تعداد بسیار زیادی از این پدیده‌ها تاکید می‌کند و نشان می‌دهد که در یک مکان و در یک جا می‌توان به پهنای آسمان و درخشش آفتاب‌ها نگاه کرد. این توصیف، نمادی از شگفتی و عظمت عالم طبیعت است.
صورت خود را ، خداوندا ، عیان بنگر یکی
گر ندیدستی مصور جان باقی را عیان
هوش مصنوعی: ای خداوند، چهره‌ام را به وضوح تماشا کن. اگر تو نتوانستی تصویری از جان باقی را به وضوح ببینی، پس چه چیز دیگری را می‌توانی مشاهده کنی؟
آسمان خواهد که بانطق ، ای عجب ، وصلت کند
تا ز روی نطق در پیش تو گردد مدح خوان
هوش مصنوعی: آسمان می‌خواهد که با سخن، ای شگفتی، به وصالت دست پیدا کند، تا بتواند از زیبایی تو در مدح و ستایش یاد کند.
جان فرزند بداندیش تو پیش از بودنش
در عدم باشد ز بیم خنجر تو با فغان
هوش مصنوعی: جان فرزند بدبین تو، قبل از آنکه به دنیا بیاید، به خاطر ترس از خنجر تو در ناچیزی و عدم به سر می‌برد.
گر زر بی مهر گیری ، تو خداوندا ،بدست
مهر طبعی زو بر آید کس که خواهد رایگان
هوش مصنوعی: اگر طلا بی‌مهر بگیری، ای خداوند، از مهر طبع کسی دیگر چیزهایی به دست نمی‌آید که بخواهد به‌صورت رایگان بگیرد.
گر نه محتاج خدم گشتی ، امیرا ، بزم تو
خلقت کس نامدی جز خلقت تو در جهان
هوش مصنوعی: ای امیر، اگر نیازی به خدمت مردم نداشتی، جشن و مهمانی تو در جهان تنها به خاطر وجود خودت برپا نمی‌بود و هیچ‌کس جز خودت نمی‌توانست در آن حاضر شود.
در گمان تو نیامد ، ای عجب ، هرگز غلط
لوح محفوظست پنداری ترا اندر گمان
هوش مصنوعی: در تصور تو شاید نیامده باشد، اما جالب اینجاست که هیچ‌گاه نمی‌تواند نادرست باشد؛ نوشته در لوح محفوظ از پیش تعیین شده است و فقط تو به آن شک و تردید داری.
چرخ و دریا در بنان و همتت مضمر شدند
شادباش،ای چرخ همت خسرو دریا بنان
هوش مصنوعی: ای خوشا به حال تو، ای چرخ، که نیرو و اراده‌ات به دریا و چرخش زندگی پیوند خورده است. تو ای خسرو دریا، قدرت و اراده‌ات را به نمایش گذاشتی.
کلکت از قدرت قدر شد ، اسبت از تیزی قضا
ای قدر در زیردست وای قضا در زیر ران
هوش مصنوعی: تمام قدرت تو به وسیله حُکمت خداوند شکل گرفته است، و اسب تو به خاطر تیزی و تندی تقدیر قوی شده است. ای تقدیر، تو زیر دست و پای کسی قرار داری که بر تو تسلط دارد.
از بسی پیکان که در دشمن نشاند تیر تو
گویی از آهن همی در وی بروید استخوان
هوش مصنوعی: تعداد زیادی تیر که به سمت دشمن شلیک شده، نشان می‌دهد که تیر تو آن‌قدر قوی و مؤثر است که گویی استخوان‌ها را از آهن ساخته است و تأثیرش بسیار زیاد است.
گر نبودی مرگ بدخواه تو زاهن وز خدنگ
خود خدنگ از چین نرستی آهن از هندوستان
هوش مصنوعی: اگر مرگ دشمن تو وجود نداشت، هیچ وقت نیز شمشیر تو از چین و آهن تو از هندوستان به دست نمی‌آمد.
مهرگان از جشنهای خسروانست ، ای ملک
خسروانی با ده می باید بجشن خسروان
هوش مصنوعی: مهرگان یکی از جشن‌های بزرگ و باستانی ایرانی است که به دوران شاهان و خسروها مربوط می‌شود. بنابراین ای پادشاه خسروانی، باید با شادی و جشن در این روز به گرامیداشت این مراسم بپردازیم.
آن به آید ، شهریارا ، کاندرین جشن بزرگ
اسب شادی را بمیدان طرب پیچی عنان
هوش مصنوعی: ای شهریار، در این جشن بزرگ، خوشحالی و شادی به میدان آمده و اسب‌ها در حال رقص و سرگرمی هستند.
تا ز ابر قیر گون روی زمین گردد حریر
تا برآید فوج ابر قیرگون از قیروان
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابرهای تیره و سیاه بر زمین ببارند و آن را مانند حریر نرم و لطیف کنند، گروهی از ابرهای تیره و غلیظ از نقطه‌ای به نام قیروان برمی‌خیزند.
ملک بادت بی قیاس و مال بادت بی عدد
جاه بادت بی شمارو عمر بادت بی کران
هوش مصنوعی: خداوند به تو پادشاهی بی‌نهایت عطا کند و ثروتی بی‌حساب و مقام و منزلتی نامحدود و عمری فراوان بخشیده باشد.