شمارهٔ ۵۲
بمژده خواستی آن نور چشم و راحت جان
بر من آمد پروین نمای و ماه نشان
نهفته انجم او در عقیق عنبر بوی
شکسته سنبل او در سهیل مشک افشان
درست گفتی بر مه بنفشه کاشت همی
شکسته سنبل آن آفتاب ترکستان
بزیر سنبل مشکین او همی رفتند
هزار دل بخروش و هزار جان بفغان
لب و میانش تو گفتی شهاب بود و سهیل
یکی زرنگ چنین و یکی ز شکل چنان
شهاب دیدی جوزا در آن شهاب پدید ؟
سهیل دیدی پروین در آن سهیل نهان ؟
نهفته لالۀ رنگین او بتاب کمند
نموده نرگس مشکین او بزیر کمان
یکی ز مشک و ز عنبر ، یکی ز شیر و شبه
یکی ز سوسن و نسرین ، یکی ز عنبر و بان
پدید کرد ثریا و ماه چون بنمود
سمن ز سنبل سیراب و لاله از مرجان
ز بهر مژده رخش ساخت چون ستاره و ماه
پدید کرد سمن زار گرد لاله ستان
چه گفت ؟ گفت : اگر رامش دل تومنم
برامش دل من جان بیار و مژده ستان
بیار مژده که نو عز و خلعتش فرمود
خدایگان ترا ، شهریار شاه جهان
شجاع دولت پاینده ، سعد ملک حسن
امیر شاه عجم ، میر غور و غرجستان
سخن سرای و منقش قصیده ای اندیش
بفهم کردن دشوار و خواندن آسان
گزین خاطر خود نکته های رنگین گوی
سزای مدحت او لفظهای چابک ران
چو رایض سخنی ، مرکب تفکر را
عنان عقل فرو گیر و بر گزاف مران
سخن تمام کن و سوی آفتاب فرست
بدو سپار و بگویش که : پیش میر بخوان
کزین تفاخر قدرت بآفتاب رسد
ز فخر عار نماید ز جنبش دوران
عجب مدار ، که آن مهتر سپهر آیین
هزار بنده فزون دارد آفتاب توان
بدست همت با آسمان کند بازی
بپای قدرت سازد ز ماه شادروان
نمونه ایست ز آثار رای او پروین
نشانه ایست ز اجزای قدر او سرطان
ز بهر زخم جگر گوشۀ مخالف او
بزهر تیز کند اژدها سر دندان
زبیم خامۀ چون خیزران او شب و روز
چو خیزران بود اندر تن عدو ستخوان
بنام خشمش روباه ماده در گسلد
ز شیر پنجه و ساعد ، ز پیل گردن و ران
ایا سپهر هنر را ستارۀ سیار
و یا جهان خرد را طبایع و ارکان
هنر بطبع تو جوید ببرتری بنیاد
خرد ز رای تو گیرد بمردمی سامان
ز طبع و خشم تو آب روان و آتش تیز
ز لفظ و حلم تو خاک گران و باد بزان
دو نایبند فلک رای و آفتاب هنر
دو چاکرند فزونی تن و بزرگی جان
سر شک خصم ترا گر صفت کنم بدرر
شود دهان صدف جای آتشین پیکان
عجب نباشد اگر زر زبهر جود ترا
نگار گیرد و دینار گردد اندر کان
بر غم ابر همی موج دست فرخ تو
بماه دی گل سوری برآورد از سندان
چنان شوی تو ازین پس که ابر ژاله زند
مدیح دست تو باشد بابر در باران
اگر سپهر روان با ستاره جنگ کند
ز حشمت تو زره سازد و ز خامه سنان
خدایگانا ، فرخنده و مبارک باد
خجسته خلعت خسرو بردار سلطان
سرای پردۀ میری و نوبت از همه خلق
ترا سزد ، که سزا بینمت بصد چندان
نه دیر پاید تا شاه سازد از پی تو
سرای پرده ز خورشید و نوبت از کیوان
نشست گاه تو باشد بشرق در بلغار
شکارگاه تو باشد بضرب در عمان
صهیل اسب تو گیرد نوای نارایین
فروغ چتر تو یابد هوای ترکستان
فسار مرکب سازی ، بقهر ، رایت رای
پلاس آخر سازی ، بجنگ ، خیمۀ خان
بچرم شیر ببندی دو دست شیر نژند
بیشک پیل بکوبی دو پای پیل دمان
ایا معانی مدحت بلندتر ز فلک
و یا شمایل جودت رونده تر ز گمان
حدیث شاعر فالی بود قضا پیوند
که فال و قصه بهم بسته اند جاویدان
هر آن حدیث که بر لفظ شاعران گذرد
ز روزگار بیابی مثال آن بعیان
خدایگانا ، من بستۀ هوای توام
بجان و دیده بقای تو خواهم از یزدان
بجان تو که ز انفاس خود مدیح ترا
مشاطه وار کنم پر نگار ده دیوان
همیشه تا نبود باد جفت خاک نژند
همیشه تا نشود آب شکل کوه گران
بقا و عز خداوندی تو دایم باد
ز تیر رمح شده قد دشمنت چو کمان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بمژده خواستی آن نور چشم و راحت جان
بر من آمد پروین نمای و ماه نشان
هوش مصنوعی: درخشانترین نور و آرامش زندگیام به سراغ من آمد، مانند ستاره پروین و ماه در آسمان.
نهفته انجم او در عقیق عنبر بوی
شکسته سنبل او در سهیل مشک افشان
هوش مصنوعی: در دل عقیق و عنبر، زیباییهای نهفته او چون ستارهها درخشان است و عطر خوش سنبل او در کنار ستاره سهیل، همچون مشک پراکنده است.
درست گفتی بر مه بنفشه کاشت همی
شکسته سنبل آن آفتاب ترکستان
هوش مصنوعی: درست گفتی، در کنار گلهای بنفشه، سنبل شکستهای وجود دارد که نشانهای از آفتاب ترکستان است.
بزیر سنبل مشکین او همی رفتند
هزار دل بخروش و هزار جان بفغان
هوش مصنوعی: زیر گلهای سیاه او، هزاران دل با شوق و هزار جان با آه و ناله به راه بودند.
لب و میانش تو گفتی شهاب بود و سهیل
یکی زرنگ چنین و یکی ز شکل چنان
هوش مصنوعی: لب و میانه او را شبیه یک ستاره درخشان و یک ستاره دنبالهدار توصیف کردهای و زیباییاش مانند زرنگی و شکلهای مختلفی است که هر کدام جذابیت خاصی دارند.
شهاب دیدی جوزا در آن شهاب پدید ؟
سهیل دیدی پروین در آن سهیل نهان ؟
هوش مصنوعی: آیا دیدهای که در دل شهاب، ستارهای به نام جوزا پدیدار میشود؟ و آیا توجه کردهای که ستاره سهیل در درون پروین پنهان است؟
نهفته لالۀ رنگین او بتاب کمند
نموده نرگس مشکین او بزیر کمان
هوش مصنوعی: پنهان شده لالههای رنگارنگ او، چنانکه با کمند درخشان، نرگسهای سیاهموییاش را زیر کمان نگه داشته است.
یکی ز مشک و ز عنبر ، یکی ز شیر و شبه
یکی ز سوسن و نسرین ، یکی ز عنبر و بان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عناصر زیبا و خوشبو میپردازد. در آن به ترکیبهای مختلفی از عطرها و گلها اشاره شده است. یکی از آنها ترکیب عطر مشک و عنبر است، دیگری شیر و شبه، سپس سوسن و نسرین و در نهایت دوباره اشاره به عنبر و بان. این توصیفات به دنیای عطر و زیبایی مربوط میشود و هر ترکیب نشاندهندهی زیبایی و لطافت خاصی است.
پدید کرد ثریا و ماه چون بنمود
سمن ز سنبل سیراب و لاله از مرجان
هوش مصنوعی: وقتی که ستاره ثریا و ماه نمایان شدند، گلها، مانند سمن، از سنبلهای خوشبو سیراب شدند و لالهها از مرجان رنگین و زیبا شدند.
ز بهر مژده رخش ساخت چون ستاره و ماه
پدید کرد سمن زار گرد لاله ستان
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی زیبایی چهرهاش، مانند ستاره و ماه روشن شده است و باغی پر از گلهای معطر و لاله در اطرافش به وجود آورده است.
چه گفت ؟ گفت : اگر رامش دل تومنم
برامش دل من جان بیار و مژده ستان
هوش مصنوعی: گفت: اگر دل من را به کامت برسانی، جانم را فدای تو میکنم و خبر شادمانی را به من بده.
بیار مژده که نو عز و خلعتش فرمود
خدایگان ترا ، شهریار شاه جهان
هوش مصنوعی: خبر خوش بیاور که خداوند بزرگ دستور داده است به تو، ای پادشاه جهان، که لباس و زینت نو اهدا شود.
شجاع دولت پاینده ، سعد ملک حسن
امیر شاه عجم ، میر غور و غرجستان
هوش مصنوعی: سعد، امیر شجاع و نیرومند کشور، صاحب مقام و قدرت، در دیار عجم و سرزمینهای غور و غرجستان زندگی میکند.
سخن سرای و منقش قصیده ای اندیش
بفهم کردن دشوار و خواندن آسان
هوش مصنوعی: اگر شاعری بخواهد به زیبا و عمیق صحبت کند، باید به فکر و تأمل فرو رود. هرچند که خواندن شعر ممکن است آسان به نظر برسد، اما درکش گاهی چالش برانگیز است.
گزین خاطر خود نکته های رنگین گوی
سزای مدحت او لفظهای چابک ران
هوش مصنوعی: برای دل خود، نکتههای زیبا و رنگارنگی انتخاب کن که شایسته ستایش او هستند و کلمات سریع و چابک را به کار ببر.
چو رایض سخنی ، مرکب تفکر را
عنان عقل فرو گیر و بر گزاف مران
هوش مصنوعی: زمانی که درباره موضوعی فکر میکنی، مهار عقل خود را در دست بگیر و بیمورد و بیهدف به دور نبرد.
سخن تمام کن و سوی آفتاب فرست
بدو سپار و بگویش که : پیش میر بخوان
هوش مصنوعی: گفتگوی خودت را تمام کن و پیام را به آفتاب بفرست. به او بگو که: به سوی پیشمرگ برو و او را بخوان.
کزین تفاخر قدرت بآفتاب رسد
ز فخر عار نماید ز جنبش دوران
هوش مصنوعی: از این تفاخر و خودبزرگبینی، قدرت مانند خورشید میدرخشد، ولی در عین حال، به خاطر چرخش زمان، خود را به خفت و حیا نشان میدهد.
عجب مدار ، که آن مهتر سپهر آیین
هزار بنده فزون دارد آفتاب توان
هوش مصنوعی: عجب نکن که آن ستاره برجسته، که در آسمان میدرخشد، بسیار بیشتر از هزار بنده، نیرو و قدرت دارد.
بدست همت با آسمان کند بازی
بپای قدرت سازد ز ماه شادروان
هوش مصنوعی: با اراده و تلاش، انسان میتواند با آسمان بازی کند و با قدرت خود، از زیباییها و نعمتهای زندگی بهرهبرداری کند.
نمونه ایست ز آثار رای او پروین
نشانه ایست ز اجزای قدر او سرطان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پروین (ستارهای در آسمان) نشان دهنده تأثیرات و نشانههای وجود و قدرت الهی است. همچنین، سرطان (زائدهای از زوایای دیگر) نیز به نوعی نمایانگر اجزا و خصوصیات عظمت اوست. به طور کلی، این عبارت به ارتباط و تأثیرات معنوی اشاره دارد که نشانهای از باریتعالی و عظمت اوست.
ز بهر زخم جگر گوشۀ مخالف او
بزهر تیز کند اژدها سر دندان
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنجی که از دست دشمن احساس میکند، اژدها دندانهایش را با زهر تیز میکند.
زبیم خامۀ چون خیزران او شب و روز
چو خیزران بود اندر تن عدو ستخوان
هوش مصنوعی: قصیده در توصیف زبانی است که مانند نی و خیزران لطیف و روان است. این زبان در دل دشمنان نیز نفوذ کرده و شب و روز در وجود آنان به جریان است. به عبارت دیگر، قدرت و تأثیر این زبان چنان است که حتی در وجود دشمنان نیز حس میشود و همچون خیزران به نرمی و زیبایی کار میکند.
بنام خشمش روباه ماده در گسلد
ز شیر پنجه و ساعد ، ز پیل گردن و ران
هوش مصنوعی: به نام خشم او، روباه ماده از شیر پنجه و ساعد خود و از زور گردن و ران فیل به خوبی فرار میکند.
ایا سپهر هنر را ستارۀ سیار
و یا جهان خرد را طبایع و ارکان
هوش مصنوعی: آیا آسمان هنر، ستارههای درخشان دارد یا اینکه جهان خرد از ویژگیها و عناصر مختلف تشکیل شده است؟
هنر بطبع تو جوید ببرتری بنیاد
خرد ز رای تو گیرد بمردمی سامان
هوش مصنوعی: هنر به طور طبیعی به دنبال توست و برتری عقل و خردت از نظر تو به مردم نظم میدهد.
ز طبع و خشم تو آب روان و آتش تیز
ز لفظ و حلم تو خاک گران و باد بزان
هوش مصنوعی: از ویژگیهای تو، آب خنک و آتش تند به وجود میآید؛ از کلمات و بردباریات، خاک سنگین و بادی به وجود میآید.
دو نایبند فلک رای و آفتاب هنر
دو چاکرند فزونی تن و بزرگی جان
هوش مصنوعی: در عالم هستی، دو نیروی مهم وجود دارند: یکی قدرت فلک و دیگری خورشید که نماد هنر است. هر دوی این نیروها به خدمت و حمایت از وجود انسان آمدهاند و نقش آنها در گسترش جان و جسم آدمی بسیار پررنگ است.
سر شک خصم ترا گر صفت کنم بدرر
شود دهان صدف جای آتشین پیکان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تو را توصیف کنم، زبانم پر از جواهرات میشود و مانند صدفی میگردد که در دهانش، به جای تیرآتشین، گنجینههای درخشان دارد.
عجب نباشد اگر زر زبهر جود ترا
نگار گیرد و دینار گردد اندر کان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر به خاطر سخاوت و generosity تو، طلا زیبایی پیدا کند و تبدیل به سکههای با ارزش شود.
بر غم ابر همی موج دست فرخ تو
بماه دی گل سوری برآورد از سندان
هوش مصنوعی: در دل غم، دستان تو مانند ابر به رقص درآمده است، و به خاطر این شادی، گل سرخی مانند ماه از دل کوه به سوی ما رو کرده است.
چنان شوی تو ازین پس که ابر ژاله زند
مدیح دست تو باشد بابر در باران
هوش مصنوعی: از این به بعد چنان خواهی شد که مانند ابرهای بارانزا، به دیگران نیکی کنی و دست مهربانت بر سر آنها سایه بگسترانی.
اگر سپهر روان با ستاره جنگ کند
ز حشمت تو زره سازد و ز خامه سنان
هوش مصنوعی: اگر آسمان با ستارهها جنگ کند، به خاطر بزرگی و افتخارت تو زرهای برای محافظت میسازد و نیز از قلم نیزهای میسازد.
خدایگانا ، فرخنده و مبارک باد
خجسته خلعت خسرو بردار سلطان
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، مبارک و خجسته باد بر تن کردن لباس با شکوه پادشاهی که به سلطان داده شده است.
سرای پردۀ میری و نوبت از همه خلق
ترا سزد ، که سزا بینمت بصد چندان
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که تو در دنیا منزلت و جایگاهی داری که همه مردم به تو احترام میگذارند و شایستگیات بیش از هر کس دیگری است. این جایگاه به خاطر ویژگیها و برتریهای توست که من آن را میبینم و به خوبی درک میکنم.
نه دیر پاید تا شاه سازد از پی تو
سرای پرده ز خورشید و نوبت از کیوان
هوش مصنوعی: زمان زیادی نمیگذرد که پادشاهی به خاطر تو جایی بسازد که در سایهسار خورشید و ستارهها باشد.
نشست گاه تو باشد بشرق در بلغار
شکارگاه تو باشد بضرب در عمان
هوش مصنوعی: محل زندگی تو باید در شرق، در بلغار باشد و مکان شکار تو باید با ضرب شمشیر در عمان باشد.
صهیل اسب تو گیرد نوای نارایین
فروغ چتر تو یابد هوای ترکستان
هوش مصنوعی: صدای بلند و شکوهمند اسب تو شبیه نوایی خوش است و زیبایی چتر تو به اندازهای است که هوا و فضایی را برای ترکستان به ارمغان میآورد.
فسار مرکب سازی ، بقهر ، رایت رای
پلاس آخر سازی ، بجنگ ، خیمۀ خان
هوش مصنوعی: بندِ مرکب یا زین اسب را به زور آماده کن، تا پرچمِ پیروزی را با خود بیاوری. باید بجنگی و چادرِ خان را بگستری.
بچرم شیر ببندی دو دست شیر نژند
بیشک پیل بکوبی دو پای پیل دمان
هوش مصنوعی: اگر به شیر زنجیرش کنی و دو دستش را ببندی، به یقین میتوانی با پاهای فیل بر او بتازی.
ایا معانی مدحت بلندتر ز فلک
و یا شمایل جودت رونده تر ز گمان
هوش مصنوعی: آیا مفاهیم ستایش تو از آسمانها فراتر است و یا صفات generosity تو از آنچه تصور میشود پربارتر است؟
حدیث شاعر فالی بود قضا پیوند
که فال و قصه بهم بسته اند جاویدان
هوش مصنوعی: شاعر داستانی از سرنوشت و تقدیر بیان میکند که نشان میدهد سرنوشت و روایتهای زندگی به هم مرتبط هستند و این پیوند تا ابد ادامه دارد.
هر آن حدیث که بر لفظ شاعران گذرد
ز روزگار بیابی مثال آن بعیان
هوش مصنوعی: هر داستان و گفتاری که از شاعران بشنوید، مشابه آن را میتوانید در روزگار خود به وضوح ببینید.
خدایگانا ، من بستۀ هوای توام
بجان و دیده بقای تو خواهم از یزدان
هوش مصنوعی: خدایا، من به عشق تو وابستهام و با تمام وجودم آرزوی ماندگاریات را از خداوند دارم.
بجان تو که ز انفاس خود مدیح ترا
مشاطه وار کنم پر نگار ده دیوان
هوش مصنوعی: به خاطر تو، که با نفسهای خود تو را میستایم، به گونهای که مشاطهگری مهارت دارد، ای پرنقش و نگار، ای دیوان.
همیشه تا نبود باد جفت خاک نژند
همیشه تا نشود آب شکل کوه گران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که تغییرات و عواملی چون باد و آب وجود نداشته باشند، هیچ تحولی در شکل و حالت زمین و کوهها به وجود نمیآید. به عبارتی دیگر، برای ایجاد تغییر و دگرگونی، وجود شرایط خاص و مؤثر لازم است.
بقا و عز خداوندی تو دایم باد
ز تیر رمح شده قد دشمنت چو کمان
هوش مصنوعی: خداوند همیشه پادشاهی و عزت خود را حفظ کند، چون قد دشمن تو مانند کمانی است که با تیرهای رمح تهدید میکند.