گنجور

شمارهٔ ۵۱

در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران
از شکار خسروی آن آفتاب خسروان
آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت
نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان
مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین
شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان
خون و آتش در بلارگ ، زهر و باد اندر خدنگ
کوه و گردون در جنیبت ، ابر و دریا در سنان
نوک زوبین خسته اندر نافۀ آهوی مشک
زهر پیکان رانده اندر زهرۀ شیر ژیان
هر که او نخجیرگاه خسرو ایران بدید
از شگفتی های عالم نیست طبعش را بیان
بر سپهر کوه پیکر هر طرف پر گنده بود
لالۀ شمشاد پوش و گلبن پروین نشان
جعدشان بر سوسن سیمین فکنده عودتر
زلفشان بر لالۀ رنگین نهاده ضیمران
آهوان خیمگی هر ساعتی بر کوه و دشت
بر کشیدندی بروی شیر گردنکش فغان
خاک چون اشکال اقلیدس شد از شاخ گوزن
در بر هر شکل حرفی از خدنگ جان ستان
چنگ باز اندر هوا و شاخ رنگ اندر زمین
این معلق ، آن مجعد ، این ز مشک ، آن زعفران
بر زمبن چشم گوزنان ، راست گویی ضف زده
اختران جزع پیکر در عقیقن آسمان
روی آهو پیکر پروین نمود اندر زمین
وز هلال منخسف بر پیکر پروین نشان
خامۀ مانی تو گفتی بر زمین بیرنگ زد
صد هزاران صورت رنگین بآب ناردان
هر گهی کان آفتاب خسروان از بهر صید
در بر افگندی بلارگ ، در زه آوردی کمان
گورو نخجیر و گوزن از روی دشت و تیغ و کوه
رو کشیدندی بهامون ، کاروان در کاروان
مر تفاخر را ، بتحریض از گشاد زخم او
زود می خوردند آهن ، خوش همی دادند جان
آنکه از زخم گشاد دیگران بی جان شدی
زنده گشتی از غبار اسب او اندر زمان
از نسیم خلق او بر سنگ سخت و خار خشک
سبز شد نسرین و سوسن ، شاخ زد کافور و بان
سایۀ شبدیز او بر هر زمینی کاوفتاد
صورتی شد با رکاب و پیکری شد با عنان
ای شهنشاهی ، که پیش تاج گردون سای تو
در بلندی چشمۀ خورشیدباشد ناتوان
تا ندیدم تیغ و تیرت را ندانستم درست
کآفت از بلغار خیزد ، فتنه از هندوستان
زهره چون لخت زمرد ، صدره از بیم تو شیر
برگسستست از جگر ، بیرون فکندست از دهان
سنگ و آهن را بدوزی ، چون بیندازی خدنگ
چرخ و دریا را بسوزی ، چون بجنبانی سنان
کوه بالا گرز رومی بشکنی از زور دست
پیل پیکر خنگ،ختلی بگسلی در زیر ران
مر عدو را از خیال رمح افعی شکل تو
مغز و تارک مار و افعی گردد اندر استخوان
گر تنی چندان روان یابد که شمشیر تو یافت
همچو خضر اندر دو گیتی زنده ماند جاودان
پرنیان کردار فولادی که پیش زخم او
روز کین بر آهن و پولاد خندد پرنیان
آتش ارواح لمع و جوهر نصرت عرض
ابر پیروزی سرشک و اختر هیجا قران
کان بیجاده است گویی در نقاب لاژورد
صد هزاران چشمۀ سیماب در اجزای آن
نیست نادر سنگ مغناطیس اگر آهن کشد
آهن شمشیر خسرو هست مغناطیس جان
آب و آتش را تو پنداری مرکب کرده اند
آب یاقوتین سرشک و آتش مرجان دخان
با چنین تیغی ، خداوندا ، چو در میدان شوی
بر زمرد معصفر روید ، ز لؤلؤ زعفران
خوار و آسان آری اندر فکرت ، ای شه ، مرد را
کشتن دیو سپید و قصۀ مازندران
آفرین بر مرکبی . کز ماه پیکر نعل او
جرم خاک اندر سپهر نیلگون گیرد مکان
چون بپیچد ، چون بتازد ، راست پنداری که هست
استخوان اندر تن او حلقه های خیزران
چون برانگیزد بهیجا آتش تحریک او
همچو موم اندر فروزد غیبهٔ برگستوان
در میان نقش خاتم ره برد مانند موم
بگذرد از چشمۀ سوزن چو تار ریسمان
تیزرو همچون سپهر و بارکش همچون زمین
راه دان همچون یقین و دور رو همچون گمان
ای خداوندی ، که از یک صلت تو روز بزم
شرم دارد گنج باد آورد و گنج شایگان
کاردار و عامل تست ، ای خداوند زمین
در زمین هند رای و در بلاد ترک خان
هر چه در بالا و پهنای جهان جنبنده ایست
نیستند از خویشتن بی مهر تو هم داستان
بندۀ مهر تو از جان خدمتی ساز دهنی
خرم و زیبا و رنگین چون شکفته بوستان
داستانی طرفه ، کز اخبار و از اشکال او
بر گشاید طبع دانا را هزاران داستان
پر طاوسست ، بر وی بسته مرواریدتر
شکل پروینست ، در وی رسته برگ ارغوان
از معانی اندرو پر گنده لختی گفته ام
از ره فرهنگ و جهل و از ره سود و زیان
گر یپرد ختن خداوند جهان فرمان دهد
بنده اندر دانش از اندیشه بگذارد روان
خدمتی سازم ، که جان مرد دانش پیشه را
چون بقای شاه جاویدان بماند در جهان
قصۀ منثور حاشاکی بود باریک و پست
گوهری گردد چو منظوم اندر آری برزبان
از قصص هایی که در شهنامه پیدا کرده اند
نظم فردوسی بکار آید ، نه رزم هفت خوان
تا نگردد پیکر کوه گران باد سبک
تا نگردد گوهر باد سبک کوه گران
تا برخشد لاله در نوروز مه بر کوهسار
تا بخندد گل بهنگام بهار از گلستان
کام ران و ملک ساز و شادباش و دیرزی
در نعیم بی زوال و در بقای بی کران
رایت ملک تو بگذشته سپهر اندر سپهر
مرکب جاه تو افگنده عنان اندر عنان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران
از شکار خسروی آن آفتاب خسروان
هوش مصنوعی: در آسمان قدرت و موفقیت، کسی که به شادی و بهره‌مندی رسیده، از شادی و خوشی حاصل از پیروزی بزرگانی مانند شاهان بهره‌مند می‌شود.
آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت
نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان
هوش مصنوعی: آسمان مهارت و انگیزه را به او عطا کرده است، خورشید نماد قدرت و روشنایی زندگی است و جان میر جغری مانند شمعی در کنار شاه الب ارسلان درخشنده است.
مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین
شمس دولت ، زین ملت ، کهف امت ، شه طغان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک شخصیت برجسته و مهم در تاریخ اشاره دارد، که او به عنوان نماد افتخار و قدرت ملتی شناخته می‌شود. او را با ویژگی‌های برجسته‌ای نظیر شجاعت و رهبری معرفی می‌کند و به ارتباط او با ایمان و عدالت اشاره دارد. همچنین به اهمیت و تأثیر او بر جامعه و ملت خود پرداخته شده است.
خون و آتش در بلارگ ، زهر و باد اندر خدنگ
کوه و گردون در جنیبت ، ابر و دریا در سنان
هوش مصنوعی: در بلارگ، مانند تلاطم خون و آتش، زهر و باد در تیرکوه وجود دارد. در جنایت و ظلم، ابر و دریا نیز در سنان (دولت) هستند.
نوک زوبین خسته اندر نافۀ آهوی مشک
زهر پیکان رانده اندر زهرۀ شیر ژیان
هوش مصنوعی: نوک زوبین خسته در نافۀ آهوی مشک یعنی نوک نیزه‌ای خسته و بی‌حرکت بر شکم دلربای مشکی است که در میان کمانش قرار دارد. در این تصویر، پیکان به سمتی رفته که دل شیر را نشانه گرفته و در واقع به نوعی درگیری و تضاد میان قدرت و زیبایی را نمایان می‌سازد.
هر که او نخجیرگاه خسرو ایران بدید
از شگفتی های عالم نیست طبعش را بیان
هوش مصنوعی: هر کسی که باغ شکار خسرو ایران را ببیند، نمی‌تواند به بیان شگفتی‌های عالم بپردازد.
بر سپهر کوه پیکر هر طرف پر گنده بود
لالۀ شمشاد پوش و گلبن پروین نشان
هوش مصنوعی: در آسمان، کوهی با شکلی بزرگ و پراکنده وجود داشت که در آنجا لاله‌ها و درختان شمشاد رشد کرده و باغی که پر از گل‌های زیبا بود، نمایان بود.
جعدشان بر سوسن سیمین فکنده عودتر
زلفشان بر لالۀ رنگین نهاده ضیمران
هوش مصنوعی: زلف‌های شخصیت، به زیبایی سوسن‌های نقره‌ای و گل‌لاله‌های رنگارنگ، جلوه‌ای خاص و دلربا بخشیده است.
آهوان خیمگی هر ساعتی بر کوه و دشت
بر کشیدندی بروی شیر گردنکش فغان
هوش مصنوعی: گوزن‌ها هر لحظه در دشت و کوه ظاهر می‌شدند و به شیر قوی هیکل که در پی آن‌ها بود، ناله می‌کردند.
خاک چون اشکال اقلیدس شد از شاخ گوزن
در بر هر شکل حرفی از خدنگ جان ستان
هوش مصنوعی: خاک به شکل‌های مختلفی در آمده، مانند اشکالی که در هندسه اقلیدسی وجود دارد. از شاخ گوزن، هر شکلی نمادی است که حرفی از تیر جان‌گیر را به تصویر می‌کشد.
چنگ باز اندر هوا و شاخ رنگ اندر زمین
این معلق ، آن مجعد ، این ز مشک ، آن زعفران
هوش مصنوعی: در آسمان چنگی به پرواز درآمده و در زمین شاخی نمادین وجود دارد. یکی از آن‌ها در حال چرخش است و دیگری شکل پیچ‌خورده‌تری دارد؛ یکی از رایحه مشک و دیگری از عطر زعفران سرشار است.
بر زمبن چشم گوزنان ، راست گویی ضف زده
اختران جزع پیکر در عقیقن آسمان
هوش مصنوعی: در زمین، چشم‌هایی مانند چشم گوزن‌ها وجود دارد که به راستگویی ستارگان خیره شده‌اند و شکل‌های زیبایی را در آسمان به نمایش می‌گذارند.
روی آهو پیکر پروین نمود اندر زمین
وز هلال منخسف بر پیکر پروین نشان
هوش مصنوعی: در زمین، زیبایی آهو همچون ستاره پروین نمایان شده و هلال ماه درخشان به عنوان نشانه‌ای بر آن زیبایی خودنمایی می‌کند.
خامۀ مانی تو گفتی بر زمین بیرنگ زد
صد هزاران صورت رنگین بآب ناردان
هوش مصنوعی: قلم مانی تو، بدون رنگ بر زمین کشیده شد و صد هزار تصویر رنگارنگ را به وسیله آب ناردون خلق کرد.
هر گهی کان آفتاب خسروان از بهر صید
در بر افگندی بلارگ ، در زه آوردی کمان
هوش مصنوعی: هر بار که خورشید پادشاهان برای شکار در دامنه کوه‌ها می‌تابد، تو با تیر کمان خود شکار می‌کنی.
گورو نخجیر و گوزن از روی دشت و تیغ و کوه
رو کشیدندی بهامون ، کاروان در کاروان
هوش مصنوعی: در دشت و کوه، شکاری چون گوزن و گورخر به صورت گروهی در حال فرار بودند و کاروانی پشت سر هم در حال گذر بود.
مر تفاخر را ، بتحریض از گشاد زخم او
زود می خوردند آهن ، خوش همی دادند جان
هوش مصنوعی: زخم گشاده او باعث می‌شد که دیگران زودتر از او به خود بیایند و به خاطر این زخم، زندگی را با شوق و نشاط بیشتری تجربه کنند.
آنکه از زخم گشاد دیگران بی جان شدی
زنده گشتی از غبار اسب او اندر زمان
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر آسیب‌هایی که به دیگران زده، جانش را از دست داده، در واقع با یاد و اثرات او دوباره زنده می‌شود.
از نسیم خلق او بر سنگ سخت و خار خشک
سبز شد نسرین و سوسن ، شاخ زد کافور و بان
هوش مصنوعی: از لطافت و خوشبویی آن معشوق، حتی سنگ‌های سخت و خارهای خشک هم جان گرفته و به گل‌های زیبا مانند نسرین و سوسن و همچنین درختان خوشبو مانند کافور و بان تبدیل شده‌اند.
سایۀ شبدیز او بر هر زمینی کاوفتاد
صورتی شد با رکاب و پیکری شد با عنان
هوش مصنوعی: سایه‌ی اسب شبدیز او بر هر زمینی که افتاد، شکلی زیبا به خود گرفت و بدنی با زین و ترکه‌ای با افسار پیدا کرد.
ای شهنشاهی ، که پیش تاج گردون سای تو
در بلندی چشمۀ خورشیدباشد ناتوان
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که در مقابل تاج آسمان، سایه‌ات در بلندی همچون چشمه خورشید قرار دارد و ناتوانی دیگری در برابر تو وجود ندارد.
تا ندیدم تیغ و تیرت را ندانستم درست
کآفت از بلغار خیزد ، فتنه از هندوستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر اثر تیغ و تیر تو آسیب ندیدم، متوجه نشدم که بلای واقعی از جایی دیگر می‌آید؛ مثل بلای بلغارها یا فتنه‌های هندی‌ها.
زهره چون لخت زمرد ، صدره از بیم تو شیر
برگسستست از جگر ، بیرون فکندست از دهان
هوش مصنوعی: زهره مانند زمردی درخشان و زیباست، و از ترس تو، شیر از جگرش ناگهان بیرون پرید و خود را از دهان رها کرد.
سنگ و آهن را بدوزی ، چون بیندازی خدنگ
چرخ و دریا را بسوزی ، چون بجنبانی سنان
هوش مصنوعی: اگر سنگ و آهن را به هم متصل کنی، وقتی که پرتاب کنی، مثل تیر می‌شود. و اگر چرخ و دریا را به حرکت درآوری، مانند نیزه‌ای می‌شود که بر آن تاثیر می‌گذارد.
کوه بالا گرز رومی بشکنی از زور دست
پیل پیکر خنگ،ختلی بگسلی در زیر ران
هوش مصنوعی: اگر کوه را با گرزی از جنس رومی بشکنی، هر چند که قدرت دست تو مانند دست یک فیل بزرگ باشد، ولی باز هم نمی‌توانی در زیر پای خود کار خاصی انجام دهی.
مر عدو را از خیال رمح افعی شکل تو
مغز و تارک مار و افعی گردد اندر استخوان
هوش مصنوعی: تخیل دشمن به خاطر شکل رمح تو، همچون مغز و سر مار و افعی در وجودش نفوذ خواهد کرد.
گر تنی چندان روان یابد که شمشیر تو یافت
همچو خضر اندر دو گیتی زنده ماند جاودان
هوش مصنوعی: اگر بدنی به اندازه‌ای روح و جان پیدا کند که شمشیر تو را مشغول کند، مانند خضر در این دو عالم جاودانه خواهد ماند.
پرنیان کردار فولادی که پیش زخم او
روز کین بر آهن و پولاد خندد پرنیان
هوش مصنوعی: پرنیان نرم و لطیفی که مانند فولاد در برابر زخم‌های دشمن است، در روز انتقام به آهن و فولاد هم می‌خندد.
آتش ارواح لمع و جوهر نصرت عرض
ابر پیروزی سرشک و اختر هیجا قران
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالتی از پیروزی و موفقیت می‌پردازد. اشاره به این دارد که روح‌های قهرمان و پیروز مانند آتش درخشانی هستند که نشانه‌های نصرت و موفقیت را به نمایش می‌گذارند. همچنین، ابر پیروزی نمادی از عظمت و بزرگی این پیروزی‌هاست که با قطرات اشک و ستاره‌های درخشان همراه است. در واقع، این عبارت احساس شگفتی و افتخار را از تحقق موفقیت و پیروزی به تصویر می‌کشد.
کان بیجاده است گویی در نقاب لاژورد
صد هزاران چشمۀ سیماب در اجزای آن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این مکان مانند جاده‌ای بی‌پایان است، انگار در زیر پوشش آبی‌رنگی، هزاران چشمه از نقره در اجزای آن پنهان شده‌اند.
نیست نادر سنگ مغناطیس اگر آهن کشد
آهن شمشیر خسرو هست مغناطیس جان
هوش مصنوعی: اگرچه سنگ مغناطیس نادر است، اما اگر آهنی را به سمت خود جذب کند، این نشان‌دهنده‌ی قدرت آن است. همچنین، شمشیری که متعلق به خسرو است نشان‌دهنده‌ی جذابیت و قدرت جان است.
آب و آتش را تو پنداری مرکب کرده اند
آب یاقوتین سرشک و آتش مرجان دخان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آب و آتش به گونه‌ای با هم ترکیب شده‌اند، به طوری که آب گویای زیبایی و درخشش مانند یاقوت و آتش نمایانگر رنگ و جذابیتی شبیه به مرجان است. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده تضاد و هم‌زیستی این دو عنصر است.
با چنین تیغی ، خداوندا ، چو در میدان شوی
بر زمرد معصفر روید ، ز لؤلؤ زعفران
هوش مصنوعی: با چنین شمشیری، ای خداوند، زمانی که به میدان نبرد بروی، مانند زمرد درخشان و تزیین شده با لؤلؤ و زعفران نمایان خواهی شد.
خوار و آسان آری اندر فکرت ، ای شه ، مرد را
کشتن دیو سپید و قصۀ مازندران
هوش مصنوعی: ای شاه، در اندیشه‌ات، کشتن مردان را کار بی‌مقدار و آسان می‌پنداری، اما این کار نه تنها ساده نیست، بلکه داستانی پر از چالش و مبارزه مانند روایت دیو سپید و مازندران را به یاد می‌آورد.
آفرین بر مرکبی . کز ماه پیکر نعل او
جرم خاک اندر سپهر نیلگون گیرد مکان
هوش مصنوعی: باید بر مرکبی که از زیبایی ماه ساخته شده، آفرین گفت. این مرکب به قدری زیباست که نعل‌هایش موجب می‌شود ذرات خاک در آسمان آبی رنگ جا بگیرند.
چون بپیچد ، چون بتازد ، راست پنداری که هست
استخوان اندر تن او حلقه های خیزران
هوش مصنوعی: وقتی که او خمیده و سریع حرکت می‌کند، به نظر می‌رسد که در بدنش استخوان‌هایی مانند حلقه‌های چوبی وجود دارد.
چون برانگیزد بهیجا آتش تحریک او
همچو موم اندر فروزد غیبهٔ برگستوان
هوش مصنوعی: وقتی آتش شعله‌ور می‌شود، باعث می‌شود که مانند موم در برابر حرارت ذوب شود و در نهایت به نقطه‌ای عمیق و رازآلود برساند.
در میان نقش خاتم ره برد مانند موم
بگذرد از چشمۀ سوزن چو تار ریسمان
هوش مصنوعی: در دنیای پیچیده و پرزرق و برق، مانند مومی که به آسانی شکل می‌گیرد، از چشمی کوچک مانند سوزن عبور می‌کند، همچون تارهای نازک ریسمان.
تیزرو همچون سپهر و بارکش همچون زمین
راه دان همچون یقین و دور رو همچون گمان
هوش مصنوعی: چشم تیزبین و آزاد فکر کن و درونت را پر از دانش و آگاهی بساز. به دور از خیالات و گمان‌ها، به واقعیت‌ها توجه کن و در مسیری روشن و مطمئن پیش برو.
ای خداوندی ، که از یک صلت تو روز بزم
شرم دارد گنج باد آورد و گنج شایگان
هوش مصنوعی: ای خداوندی که با حقایق عمیق خود، حتی برای یک جمع بزرگ و باشکوه هم قیمتی قائل نیستی و هیچ چیزی به اندازه‌ات ارزش ندارد، حتی گنج‌های باارزش و گرانبها.
کاردار و عامل تست ، ای خداوند زمین
در زمین هند رای و در بلاد ترک خان
هوش مصنوعی: ای خدای زمین، تو مسئول و عامل کارها هستی؛ در سرزمین هند رای و در سرزمین ترک، قدرت و اختیار در دستان توست.
هر چه در بالا و پهنای جهان جنبنده ایست
نیستند از خویشتن بی مهر تو هم داستان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در کنار ما و در گستره جهان در حال حرکت است، بدون محبت تو هیچ ارزش و معنایی ندارد و همه آن‌ها در واقع به نوعی قصه‌گوی بی‌مهر تو هستند.
بندۀ مهر تو از جان خدمتی ساز دهنی
خرم و زیبا و رنگین چون شکفته بوستان
هوش مصنوعی: بندهٔ محبت تو با جان و دل خدمت می‌کند، و زبانش چون گل‌های شکفته در باغی زیبا و رنگارنگ شاداب و خوشبو سخن می‌گوید.
داستانی طرفه ، کز اخبار و از اشکال او
بر گشاید طبع دانا را هزاران داستان
هوش مصنوعی: داستانی شگفت‌انگیز وجود دارد که با خبرها و ویژگی‌های آن، ذهن آگاه را به سمت هزاران روایت و داستان مختلف می‌کشاند.
پر طاوسست ، بر وی بسته مرواریدتر
شکل پروینست ، در وی رسته برگ ارغوان
هوش مصنوعی: پر طاووس نشان از زیبایی و جلال دارد و مرواریدهایی که بر آن نشسته‌اند، جلوه‌ای خاص به آن می‌دهند. همچنین، شکل و شمایل آن به پروین، که مجموعه‌ای از ستاره‌هاست، شباهت دارد و درون آن برگ‌های ارغوانی رونق و تازگی را به تصویر می‌کشد.
از معانی اندرو پر گنده لختی گفته ام
از ره فرهنگ و جهل و از ره سود و زیان
هوش مصنوعی: من کمی از معانی او را بیان کرده‌ام، به خاطر فرهنگ و نادانی، و همچنین به جهت منفعت و ضرر.
گر یپرد ختن خداوند جهان فرمان دهد
بنده اندر دانش از اندیشه بگذارد روان
هوش مصنوعی: اگر روزی سرزمین ختن (چین) برآید و خداوند جهان دستور دهد، بنده باید از دانش و اندیشه خود فراتر رود و جانش را به خواسته‌های الهی بسپارد.
خدمتی سازم ، که جان مرد دانش پیشه را
چون بقای شاه جاویدان بماند در جهان
هوش مصنوعی: می‌خواهم خدمتی انجام دهم که جان انسان‌های دانشمند و فرهیخته، مانند جاودانگی شاه بزرگ، در این دنیا باقی بماند.
قصۀ منثور حاشاکی بود باریک و پست
گوهری گردد چو منظوم اندر آری برزبان
هوش مصنوعی: داستان من بسیار پیچیده و کم‌ارزش بود، اما اگر به خوبی و به صورت شعری زیبا بیان شود، می‌تواند به چیزی با ارزش و درخشان تبدیل شود.
از قصص هایی که در شهنامه پیدا کرده اند
نظم فردوسی بکار آید ، نه رزم هفت خوان
هوش مصنوعی: نظم فردوسی بیشتر به داستان‌ها و سرگذشت‌هایی که در شاهنامه وجود دارد مربوط می‌شود و از داستان‌های پرحاشیه‌ای چون رزم هفت خوان نیست.
تا نگردد پیکر کوه گران باد سبک
تا نگردد گوهر باد سبک کوه گران
هوش مصنوعی: تا زمانی که کوه سنگین و محکم نگردد، باد نیز سبک و آزاد نخواهد بود. این بیان نشان‌دهندهٔ ارتباط و تأثیر متقابل میان اجزا و وضعیت‌هاست؛ به طوری که تغییر در یک جزء می‌تواند بر دیگر اجزاء تأثیر بگذارد.
تا برخشد لاله در نوروز مه بر کوهسار
تا بخندد گل بهنگام بهار از گلستان
هوش مصنوعی: تا لاله در نوروز در کوه‌ها شکوفا شود و گل‌ها در بهار از باغ‌ها سرخوش و شاداب بخندند.
کام ران و ملک ساز و شادباش و دیرزی
در نعیم بی زوال و در بقای بی کران
هوش مصنوعی: آرزوهای خود را برآورده کن و زندگی شاد و خوشی داشته باش، و از نعمت‌های پایدار و زندگی بی‌پایان بهره‌مند شو.
رایت ملک تو بگذشته سپهر اندر سپهر
مرکب جاه تو افگنده عنان اندر عنان
هوش مصنوعی: فردی با مقام و قدرت بالا اشاره می‌کند که سلطنت و سروری او از مرزهای آسمان‌ها گذشته و در دنیا و سرزمین‌های دیگر نمایان شده است. در واقع، او به حدی از شکوه و عظمت رسیده که دیگران در برابرش سر خم کرده و به او احترام می‌گذارند.