گنجور

شمارهٔ ۵۰

مهرگان نو در‌آمد‌، بس مبارک مهرگان
فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان
ملحم دینار‌گون پوشید باغ مشکبو‌ی
ز‌آن سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان
برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار
آب چون سوهان سیم اندود شد در آبدان
تا چو سرما خورده مردم زرد و لرزان شد درخت
همچو کانونی پر اخگر گشت نار از ناردان
بوستان افروز بنگر رسته با شاهسپرم
گر ندیده‌ستی خط قوس قزح بر آسمان
گرنه باد مهرگانی ابر نوروز‌ی شده‌ست
از خط قوس قزح خاکش چرا دارد نشان‌؟
مهرگان قارون دیگر وز باد خنک
کیمیا‌یی ساخت کز وی برگ زر شد گنج‌سان
زین سبب چون طلق حل کرده است آب اندر شمر
تا ازو در کیمیا صنعت نماید مهرگان
زنگبار دیگر آمد بوستان‌، از بهر آنک
زنگی و کافور دارد آبی اندر بوستان
گر ندیدی پشت زرین سوسمار‌، اینک ببین
بر ترنج مشکبو از شکل و رنگ دلستان
سبزی دریا نماید‌، روی او پر موج نرم
چون ز آسیب صبا د رجنبش آید ضیمران
راست گویی‌، چون فرود آید ز تیغ کوه میغ
کز هوا عنقا فرود آید همی بر آشیان
این خزان امسال زی ما بس خوش و خرم رسید
خوش شرابی خورد باید در خوش و خرم خزان
زان شرابی خورد باید‌، خرم و یاقوت رنگ
کز فروغش سیمگون ساغر شود یاقوت سان
ز آبگینه عکس او چون نور بر دست افگند
دست بیرون کرد پنداری کلیم از بادبان
از صراحی چون به جام اندر شود گویی مگر
در بلور‌ین پیکر‌ی کردند یاقوتی روان
چهرهٔ ساقی درو پیدا شود‌، گویی مگر
مرد افسونگر به شیشه در پری دارد نهان
طبع ازو پر آفتاب و جام ازو پر مشتری
چشم ازو پر در و لعل و مغز ازو پر عود و بان
کیمیای جود و مردی شد‌، از آن معنی که او
بوی دست خواجه یابد روز بزمش یک‌زمان
زینت دولت علی بن محمد بوالحسن
آنکه حسن دولت از تدبیر او زد داستان
آن خداوندی که درو گوهر افشاند همی
خامۀ او در بنان و نکتۀ او در بیان
از قضا و از قدر فرمانش را گر مه نهی
هم قضا خشنود باشد‌، هم قدر هم‌داستان
آن دل و آن دیده کز جاهش حسد دارد‌، شود
نظرت آن دیده خنجر‌، فکرت آن دل سنان
خامۀ مداح او گر دیده بودندی عجم
در جهان سایر نگشتی نام گنج شایگان
طبع و دست او مگر دریاست‌، زان معنی که او
سهم دارد بی قیاس و مال بخشد بی‌کران
هم چنان کز خشم او خصمش امان خواهد همی
مال او از جود دست او همی خواهد امان
ای خداوندی ، که بر رسم بزرگان قدیم
درج بخشی بی بها و مال بخشی رایگان
قوت جود ار درین عالم مکان گیر آمدی
صحن گیتی بس نبودی شکل دستت را مکان
بر گمان ار بگذرانی وصف سیرت‌های او
منتخب عقلی شود هر سیرتی زو در گمان
گر بدانستی کجا زر خوار بودی در کفت
شوشۀ زرین شدی از فر دست تو عنان
دشمن تو خیزران کردار شد باریک و زرد
بس نپاید تا به خاک اندر شود چون خیزران
گر فروغ تیغ تو بر موج دریا بگذرد
هر صدف را در پاک الماس گردد در دهان
هر تنی کورا نهیب هیبت‌ت بیدار کرد
از مسام او به جای موی روید زعفران
گرنه خضر دیگر آمد نام نیکت پس چرا
هم بگردد گرد گیتی هم بماند جاودان‌؟
کمترین حرفی ز رای جود تو جزوی کزو
عالم سفلی مبین‌، عالم علوی عیان
ابر و دریا در بنان داری و خورشیدی به‌قدر
دید کس خورشید هرگز ابر و دریا در بنان‌؟
دشمنان تو ندانم تا کدامند‌، ای عجب
چون خلایق یا رهی بینم ترا ، یا میهمان
هر که در بزم تو بنشیند ز مرگ ایمن شود
زانکه او را وعده باقی کرد ایزد در جنان
در فزود قدر چشم تو صغیر آمد سپهر
در گشاد جود دست تو حقیر آمد جهان
از کفایت حلم تو مر خاک را خواند سبک
وز لطافت طبع تو مر باد را خواند گران
چون ز خلق تو براندیشد‌، شود مشکین فکر
چون ز جود تو سخن گوید‌، شود زرین زبان
مر وفا را طبع محمود تو آمد پیشگو‌ی
مر سخا را دست مسعود تو آمد ترجمان
بخت‌، اگر صورت پذیرد پیش تو بوسد زمین
عقل اگر پیکر پذیرد‌، پیش تو بندد میان
ای خداوندی که از یک صلت تو مادحت
بر هزاران گنج باد آورد گردد قهرمان
دشمن از بیم تو چندانی گدازد تا شود
همچو مرجان سپید اندر وجود‌ش استخوان
من رهی را قدر و جاه و نام و نان بود آرزو
وز تو اکنون یافتم آن قدر و جاه و نام و نان
در رکاب تو به دیده راه پویم بنده وار
گر عزیمت زی سرخس آری ورو، زی اصفهان
ور بخواهی امتحان کن بنده را در مهر خویش
وانگهی بنگر که معنی دار خیزد امتحان
تا طبایع در زمین ترکیب گیرد از صور
تا کواکب در فلک تأثیر دارد از قران
شاد باش و دیر زی و بر مراد دل ببین
دوستان را با نشاط و دشمنان را با فغان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهرگان نو در‌آمد‌، بس مبارک مهرگان
فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان
هوش مصنوعی: مهرگان جدید وارد شده است، جشن مهرگان بسیار خوش یمن و مبارک است و روزی شاد و بختی نیکو به ارمغان آورده.
ملحم دینار‌گون پوشید باغ مشکبو‌ی
ز‌آن سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان
هوش مصنوعی: دینار رنگین را بر تن کرد و باغی خوشبو به وجود آورد. سپس از روی فرش و لباسی مجلل گذشت و پرنیان به دوش انداخت.
برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار
آب چون سوهان سیم اندود شد در آبدان
هوش مصنوعی: برگ‌ها به رنگ زر درآمده‌اند و درختان حالتی زیبا و دل‌نشین پیدا کرده‌اند. همچنین آب هم حالتی نقره‌ای و درخشان به خود گرفته است.
تا چو سرما خورده مردم زرد و لرزان شد درخت
همچو کانونی پر اخگر گشت نار از ناردان
هوش مصنوعی: وقتی که سرما به جان مردم می‌افتد و آنها زرد و لرزان می‌شوند، درختان نیز مانند آتشکده‌ای در دل خود شعله‌ور می‌شوند و از درون خود آتش را نمایان می‌کنند.
بوستان افروز بنگر رسته با شاهسپرم
گر ندیده‌ستی خط قوس قزح بر آسمان
شاهسپرم‌: شاه سپرغم است که ریحان باشد.
گرنه باد مهرگانی ابر نوروز‌ی شده‌ست
از خط قوس قزح خاکش چرا دارد نشان‌؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که وجود نشانه‌ها و اثراتی از زیبایی و محبت در طبیعت و آسمان، نشان‌دهنده‌ی فصل بهار و نو شدن زندگی است. اگرچه شرایط و ویژگی‌های این فصل همراه با تغییرات طبیعی است، اما هنوز هم نشانه‌هایی از زیبایی و رحمت در آن دیده می‌شود.
مهرگان قارون دیگر وز باد خنک
کیمیا‌یی ساخت کز وی برگ زر شد گنج‌سان
هوش مصنوعی: در مهرگان، قارونی دیگر با بادی خنک و نفسی معجزه‌گون به وجود آمد که از آن برگ‌های زرین به دست آمد و تبدیل به گنجی ارزشمند شد.
زین سبب چون طلق حل کرده است آب اندر شمر
تا ازو در کیمیا صنعت نماید مهرگان
هوش مصنوعی: به همین خاطر، چون آب در دستان شمر به راحتی جاری است، از آن برای به وجود آوردن هنر کیمیاگری استفاده می‌کند و در جشن‌های مهرگان به کار می‌گیرد.
زنگبار دیگر آمد بوستان‌، از بهر آنک
زنگی و کافور دارد آبی اندر بوستان
هوش مصنوعی: زنگبار دوباره به باغ آمده است، زیرا در این باغ رنگ سیاه و بوی کافور وجود دارد.
گر ندیدی پشت زرین سوسمار‌، اینک ببین
بر ترنج مشکبو از شکل و رنگ دلستان
هوش مصنوعی: اگر بر زیبایی و جلوه‌های دل‌انگیز زندگی تکیه نکرده‌ای، اکنون می‌توانی زیبایی و جذابیت خاصی را که در زندگی وجود دارد، تماشا کنی.
سبزی دریا نماید‌، روی او پر موج نرم
چون ز آسیب صبا د رجنبش آید ضیمران
هوش مصنوعی: دریا همچون سبزی است و روی آن به آرامی موج‌هایی نرم ایجاد می‌کند. این موج‌ها به آرامی به حرکت در آمده و به نظر می‌رسد که از نرمی نسیم صبحگاهی تأثیر گرفته‌اند.
راست گویی‌، چون فرود آید ز تیغ کوه میغ
کز هوا عنقا فرود آید همی بر آشیان
هوش مصنوعی: راستگویی مانند آن است که در برابر تندباد کوه میغ (ابر)، به زمین بیفتد. همان‌گونه که پرنده‌ای جادویی از آسمان به آشیانه‌اش می‌آید.
این خزان امسال زی ما بس خوش و خرم رسید
خوش شرابی خورد باید در خوش و خرم خزان
هوش مصنوعی: این پاییز امسال برای ما بسیار خوب و دل‌انگیز است. باید در این پاییز شاد و خوشحال، از خوشی و شراب لذت ببریم.
زان شرابی خورد باید‌، خرم و یاقوت رنگ
کز فروغش سیمگون ساغر شود یاقوت سان
هوش مصنوعی: باید از آن شراب بنوشی که رنگی شبیه به یاقوت دارد و از درخشندگی‌اش، جام مانند نقره می‌درخشد و جلوه‌ای شبیه یاقوت پیدا می‌کند.
ز آبگینه عکس او چون نور بر دست افگند
دست بیرون کرد پنداری کلیم از بادبان
هوش مصنوعی: شبیه نور، تصویر او بر شیشه قرار گرفته است و کسی که آن را می‌بیند، به نظر می‌رسد که کلیم، با دست خود از بادبان بیرون آمده باشد.
از صراحی چون به جام اندر شود گویی مگر
در بلور‌ین پیکر‌ی کردند یاقوتی روان
هوش مصنوعی: وقتی شراب از صراحی به درون جام می‌ریزد، به نظر می‌رسد که در این شیشه بلورین، مایع یاقوتی به آرامی جاری شده است.
چهرهٔ ساقی درو پیدا شود‌، گویی مگر
مرد افسونگر به شیشه در پری دارد نهان
هوش مصنوعی: چهرهٔ ساقی در آنجا مشخص می‌شود، گویی که مردی افسونگر در شیشه‌ای تصویر پری را پنهان کرده است.
طبع ازو پر آفتاب و جام ازو پر مشتری
چشم ازو پر در و لعل و مغز ازو پر عود و بان
هوش مصنوعی: طبع انسان با برخورداری از نور و روشنی پر شده، و ظرفش پر از زیبایی‌های بی‌نظیر است. او در زندگی‌اش چشمانش پر از زرق و برق سنگ‌های قیمتی و دل‌هایش از عطر و بوی خوش پر شده است.
کیمیای جود و مردی شد‌، از آن معنی که او
بوی دست خواجه یابد روز بزمش یک‌زمان
هوش مصنوعی: گویا بخشش و مردانگی، همچون کیمیا به وجود آمد، از زمانی که او بویی از دست بزرگ‌مردی را می‌گیرد، در روز جشنش یکبار.
زینت دولت علی بن محمد بوالحسن
آنکه حسن دولت از تدبیر او زد داستان
هوش مصنوعی: علی بن محمد بوالحسن، شخصی است که زینت و زیبایی در زندگی و حاکمیتش نمایان است و حسن و خوبی او نتیجه تدبیر و برنامه‌ریزی‌های اوست که داستانش را شکل داده‌اند.
آن خداوندی که درو گوهر افشاند همی
خامۀ او در بنان و نکتۀ او در بیان
هوش مصنوعی: خدایی که گنجینه‌های گرانبها را در دل وجود انسان به ودیعه می‌نهد، قلم او در دست ماست و اندیشه‌اش در سخنان ما نمایان می‌شود.
از قضا و از قدر فرمانش را گر مه نهی
هم قضا خشنود باشد‌، هم قدر هم‌داستان
هوش مصنوعی: اگر بخواهی او را از کارش بازداری، سرنوشت و مقدر هم با این کار موافق خواهند بود.
آن دل و آن دیده کز جاهش حسد دارد‌، شود
نظرت آن دیده خنجر‌، فکرت آن دل سنان
هوش مصنوعی: دل و دیده‌ای که از وضعیت دیگران حسادت می‌ورزد، چشمانش همچون خنجری تیز و افکارش همچون نیزه‌ای برنده می‌شود.
خامۀ مداح او گر دیده بودندی عجم
در جهان سایر نگشتی نام گنج شایگان
هوش مصنوعی: اگر شعرای مداح توانسته بودند که او را ببینند، هرگز نامی از گنج شایگان در دنیا باقی نمی‌ماند.
طبع و دست او مگر دریاست‌، زان معنی که او
سهم دارد بی قیاس و مال بخشد بی‌کران
هوش مصنوعی: طبیعت و توانایی او همچون دریا است، زیرا او به اندازه‌ای بی‌نهایت برخوردار است و می‌تواند به طور نامحدود بخشش کند.
هم چنان کز خشم او خصمش امان خواهد همی
مال او از جود دست او همی خواهد امان
هوش مصنوعی: همچنان که از خشم او دشمنش در امان خواهد ماند، مال او نیز از بخشش دست او در امان خواهد بود.
ای خداوندی ، که بر رسم بزرگان قدیم
درج بخشی بی بها و مال بخشی رایگان
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو که بر روش بزرگان گذشته، چیزی بدون ارزش را به دیگران می‌دهی و بخشش‌های بی‌دریغی داری.
قوت جود ار درین عالم مکان گیر آمدی
صحن گیتی بس نبودی شکل دستت را مکان
هوش مصنوعی: اگر شکوه و بزرگی بخشش تو در این دنیا ظاهر می‌شد، میدان دنیا شاید از نشان دست تو پر می‌شد.
بر گمان ار بگذرانی وصف سیرت‌های او
منتخب عقلی شود هر سیرتی زو در گمان
هوش مصنوعی: اگر به ظواهر و گمان‌ها توجه کنی، می‌توانی اوصاف شخصیت‌های او را درک کنی. در این حال، هر ویژگی که از او مشاهده کنی، محصول اندیشه و عقل تو خواهد بود.
گر بدانستی کجا زر خوار بودی در کفت
شوشۀ زرین شدی از فر دست تو عنان
هوش مصنوعی: اگر می‌دانستی که کجا طلا وجود دارد، در دستانت مانند یک ظرف طلایی می‌شدی و کنترل آن را در دستت می‌گرفتی.
دشمن تو خیزران کردار شد باریک و زرد
بس نپاید تا به خاک اندر شود چون خیزران
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند چوب خیزران شده، باریک و زرد است. اما این وضعیت تا زمانی دوام نخواهد داشت که او به خاک بیفتد، مانند چوب خیزران.
گر فروغ تیغ تو بر موج دریا بگذرد
هر صدف را در پاک الماس گردد در دهان
هوش مصنوعی: اگر نور تیغ تو بر روی امواج دریا بتابد، هر صدفی در دهانش به الماس پاک تبدیل می‌شود.
هر تنی کورا نهیب هیبت‌ت بیدار کرد
از مسام او به جای موی روید زعفران
هوش مصنوعی: هر انسانی که از ترس و عظمت تو بیدار شده است، به جای موی سرش زعفران می‌روید، که نشان‌دهنده زیبایی و ارزش اوست.
گرنه خضر دیگر آمد نام نیکت پس چرا
هم بگردد گرد گیتی هم بماند جاودان‌؟
هوش مصنوعی: اگر خضر دیگری بیاید، نام نیک تو باقی می‌ماند. پس چرا در دنیای نامعین، چیزی که جاودانه است، باید از بین برود؟
کمترین حرفی ز رای جود تو جزوی کزو
عالم سفلی مبین‌، عالم علوی عیان
هوش مصنوعی: هر کمترین سخنی که از فضل و بخشش تو به گوش می‌رسد، باعث می‌شود که عالم پایین‌تر روشن شود و عالم بالاتر به وضوح نمایان گردد.
ابر و دریا در بنان داری و خورشیدی به‌قدر
دید کس خورشید هرگز ابر و دریا در بنان‌؟
هوش مصنوعی: تو در دستانت ابر و دریا را داری و نوری به اندازۀ دید خود، اما آیا هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ی خورشید، ابر و دریا را در دستانش ببیند؟
دشمنان تو ندانم تا کدامند‌، ای عجب
چون خلایق یا رهی بینم ترا ، یا میهمان
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم دشمنانت چه کسانی هستند، اما جالب اینجاست که وقتی مردم را می‌بینم، یا تو را در حال راه رفتن می‌بینم، یا به عنوان مهمان در جمع حضور داری.
هر که در بزم تو بنشیند ز مرگ ایمن شود
زانکه او را وعده باقی کرد ایزد در جنان
هوش مصنوعی: هر کسی که در محضر تو حاضر شود، از مرگ در امان خواهد بود؛ زیرا خداوند به او وعده زندگی جاودانه در بهشت داده است.
در فزود قدر چشم تو صغیر آمد سپهر
در گشاد جود دست تو حقیر آمد جهان
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری ارزشمند است که آسمان در برابر آن کوچک به نظر می‌رسد و generosity (بخشش و نیکوکاری) دستان تو به حدی بزرگ است که دنیا در برابر آن ناچیز می‌شود.
از کفایت حلم تو مر خاک را خواند سبک
وز لطافت طبع تو مر باد را خواند گران
هوش مصنوعی: خاک به خاطر متانت و بزرگواری تو، سبک شده و باد به خاطر لطافت و نرمی طبع تو، سنگین گردیده است.
چون ز خلق تو براندیشد‌، شود مشکین فکر
چون ز جود تو سخن گوید‌، شود زرین زبان
هوش مصنوعی: وقتی دیگران به فکر تو می‌افتند، ذهنشان پر از اندیشه‌های خوشبو می‌شود و وقتی درباره generosity و بخشش تو صحبت می‌کنند، زبانشان به طلا می‌ماند.
مر وفا را طبع محمود تو آمد پیشگو‌ی
مر سخا را دست مسعود تو آمد ترجمان
هوش مصنوعی: وفای تو مانند پیشگویی است و دست سخاوت تو همچون ترجمان درخشان است.
بخت‌، اگر صورت پذیرد پیش تو بوسد زمین
عقل اگر پیکر پذیرد‌، پیش تو بندد میان
هوش مصنوعی: اگر بخت در پیش تو ظاهر شود، مانند کسی که با احترام زمین را می‌بوسد؛ و اگر عقل به شکل و شمایل درآید، در حضور تو خود را به وسط خواهید رساند و با تو پیوند خواهد خورد.
ای خداوندی که از یک صلت تو مادحت
بر هزاران گنج باد آورد گردد قهرمان
هوش مصنوعی: ای خداوندی که با یک اشاره‌ات، ستایش و مدحت به اندازه هزاران گنج به وجود می‌آید، به ما قدرت و شجاعت ببخش.
دشمن از بیم تو چندانی گدازد تا شود
همچو مرجان سپید اندر وجود‌ش استخوان
هوش مصنوعی: دشمن به خاطر ترس از تو، به شدت درمانده می‌شود و به گونه‌ای می‌ماند که همچون مرجان سفیدی در وجودش، استخوانی وجود دارد.
من رهی را قدر و جاه و نام و نان بود آرزو
وز تو اکنون یافتم آن قدر و جاه و نام و نان
هوش مصنوعی: من آرزویی داشتم برای رسیدن به مقام و اعتبار و روزی، و اکنون از تو به آن آرزو دست یافتم.
در رکاب تو به دیده راه پویم بنده وار
گر عزیمت زی سرخس آری ورو، زی اصفهان
هوش مصنوعی: من با کمال احترام و وفاداری در پی تو حرکت می‌کنم، اگر تصمیم بگیری که از سرخس بروی یا به اصفهان سفر کنی.
ور بخواهی امتحان کن بنده را در مهر خویش
وانگهی بنگر که معنی دار خیزد امتحان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی می‌توانی عشق و محبت من را آزمایش کنی، سپس به نتیجه‌ای که از این آزمایش به دست می‌آید، توجه کن.
تا طبایع در زمین ترکیب گیرد از صور
تا کواکب در فلک تأثیر دارد از قران
هوش مصنوعی: وقتی که ویژگی‌ها و طبیعت‌ها در زمین با هم ترکیب می‌شوند و شکل می‌گیرند، تاثیرات کواکب در آسمان ناشی از ارتباطات و همزمانی‌های خاص آن‌هاست.
شاد باش و دیر زی و بر مراد دل ببین
دوستان را با نشاط و دشمنان را با فغان
هوش مصنوعی: خوشحال باش و زمانه را با آرامش سپری کن و به آرزوهای قلبی‌ات برس. دوستانت را با خوشحالی ببین و در مقابل دشمنانت، غم و اندوه را احساس کن.