گنجور

شمارهٔ ۴۹

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
کجا کسی که ز فردا پذیرد از تو ضمان ؟
نه کار کژ جهان را تو راست خواهی کرد
چگونه راست کنی؟ چون کژست کار جهان
ز رفتن سرطان جز کژی نبیند کس
حکیم طالع عالم بدین نهد سرطان
مرا شراب گران ده ، که عاقبت مستیست
اگر شراب سبک نوشم ، ار شراب گران
مرا بوقت گل از باده صبر فرمایی
کرا توان بودایدر چنین؟ چنین نتوان
کدام روز بشادی گذاره خواهد کرد
کسی که ببهاری چنین بود پژمان ؟
ز شاخ پوده همی سر برون کند مینا
ز سنگ خاره همی سر برون کند مرجان
پر از سنان کبودست حوض نیلوفر
پر از برادۀ لعلست روی لاله ستان
همی بخندد نونو بسبزه بر لاله
همی بگرید خوش خوش بلاله بر باران
ز بسکه گور کنون برگ بید و لاله خورد
زمردین و عقیقین کند لب و دندان
گل از نسیم صبا کرد پر ز گل دامن
گل از سرشک هوا کرد پر گلاب دهان
بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین
نشان غالیه اندر میان غالیه دان
اگر زمرد و یاقوت تاج شاهان بود
کنون ز خاره در آویختست و خار ه ستان

زبسکه رنگ بکهسار برگ لاله چرد
چو برگ لاله کند رنگ شیر در پستان
ستاکهای گل اکنون درخت و قواقند
ز زندواف برو صد هزار گونه زبان
مکللست و منقش چمن بدر و عقین
معطرست و مطیب هوا بمشک و ببان
سپاه میغ زمان تا زمان بتازد تند
کند حکایت هر ساعتی ز صد توفان
گمان بری که مرا ور از جود بهره دهد
کف امیر اجل ، شهریار در افشان
همام دولت سلطان جمال دین خدای
که یاورند ورا هم خدای و هم سلطان
ابوالمظفر میرانشه ، آنکه درگه او
همی گواژه زند بر بلندی کیوان
فروغ بخت ز سیمای روی او پیدا
طلسم جاه بزیر نگین او پنهان
ز قسمت ازلی روزگار و دولت او
زیادتی بکمالند و ایمن از نقصان
ایا مقدم دهر ، ای بزرگ زادۀ دهر
و یا نتیجۀ عصر ، ای خلاصۀ انسان
رسوم تو همه فضلست و لفظ تو همه علم
دماغ تو همه عقلست و شخص تو همه جان
فلک نه ای تو و خورشید دهر ، بلکه تویی
فلک کفایت و خورشید جود و دهر توان
امان نه ای و جوانی نه ای و خدمت تست
بخرمی چو جوانی ، بعافیت چو امان
تو آن فریشته خویی ، که لفظ خرم تست
ز راستی و ز حجت چو دین و چون فرقان
هزار کار بکردار تیر راست شود
هر آنگهی که زشست تو خم گرفت کمان
ذکای طبع تو گویی که لوح محفوظست
که ذره ای نبود جایز اندرو نسیان
بهر خرد هنری کین جهان کند دعوی
ازو چو برهان خواهی ، تو با شیش برهان
زبس سعود ، که در طالع تو جمع شدند
هنوز چرخ چنان شکل نارد از دوران
ز نیک و بد ز قران ستارگان اثرست
سعادت تو مؤثرتر از هزار قران
نه کردگاری و بر تست رزق خرد و بزرگ
نه روزگاری و بر تست حکم سود و زیان
چو عزم تست قضا ، گر بود گمان چو یقین
چو امر تست قدر ، گر بود خبر چو عیان
صواب رای تو هرگز ندید روی خطا
یقین جود تو هرگز نیافت روی گمان
متابعند ترا ، چئن سپهر ، خرد و بزرگ
مسخرند ترا ، چون زمانه ، پیر و جوان
بپیش قدر تو بسیارها بود اندک
بفربخت تو دشوارها شود آسان
اگر بکوشد با خنجرت پلنگ دژم
وگر ببیند پیکان تو هزبر ژیان
پلنگ خون نشناسد برگ دراز خنجر
هزبر پی نشناسد بتن در از پیکان
نه از موافق تو ز استر شود نصرت
نه از مخالف تو دورتر شود خذلان
خرد پژوهی و افعال تو صفات خرد
روان پذیری و الفاظ تو بلطف روان
بلفظ و فضل تو نازد همی دوات و قلم
بپای و دست تو بالد همی رکاب و عنان
ز چیرگی چه سنان پیش دست تو چه قلم
ز پردلی چه قلم پیش روی تو چه عنان
هزار کار فرو بسته وز تو یک تدبیر
هزار عالم آشفته وز تو یک فرمان
ره مروت و دادی و نیستی ملت
در هدایت و عقلی و نیستی ایمان
نه بر زمین چو تو بنمود پیکری گردون
نه در گهر چو تو بنگاشت صورتی یزدان
ایا زمانۀ آزادگی زمانۀ تو
تویی پناه مر آزاده را ز صرف زمان
مرا روانی و تیزی ز طبع و لفظ بکاست
از آن سپس که بدم طبع تیز و لفظ روان
مثال طبع چو کان آمد و سخن گوهر
اگر طلب نکنندش بماند اندر کان
چو در رکاب تو این یک سفر بسر بردم
زمن گسسته شود دست سختی حدثان
بنام فرخ تو قصه ای تمام کنم
که تا بحشر معانی ازو دهند نشان
دلیل قوت طبع مرا درین معنی
بس آن کتاب که من گفته ام ، بخواه و بخوان
کسی که راه کژ اندر سخن چنان راند
چو راه راست بود جادویی کند ببیان
همیشه تا نه خزانیست در بهار چمن
مدام تا نه بهاریست در خزان بستان
خزان ناصح جاهت مباد جز که بهار
بهار حاسد بختت مباد جز که خزان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
هوش مصنوعی: بهار جدید با طراوت و شادابی خود، لاله‌ها را بیدار کرده است و گل‌های زیبا به رنگ قرمز لاله، به یاد دوست محبوبی که چهره‌اش مانند لاله می‌درخشد، سر به‌دامان طبیعت گذاشته‌اند.
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
هوش مصنوعی: جهان به تازگی جوان و سرزنده شده است و ما نیز مانند جوانان هستیم. در این بهار جوان، بگذر از جوانی و به جوانی ادامه بده.
بشادکامی امروز داد خویش بده
کجا کسی که ز فردا پذیرد از تو ضمان ؟
هوش مصنوعی: امروز به خوشحالی و شادی خود بپرداز و از آن لذت ببر، چون هیچ‌کس نمی‌تواند از فردا چیزی به تو بدهد که ضمانتی برای آن وجود داشته باشد.
نه کار کژ جهان را تو راست خواهی کرد
چگونه راست کنی؟ چون کژست کار جهان
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی مشکلات و نادرستی‌های دنیا را درست کنی؛ زیرا خود جهان پر از نادرستی است و اصلاح آن به سادگی ممکن نیست.
ز رفتن سرطان جز کژی نبیند کس
حکیم طالع عالم بدین نهد سرطان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ کس از رفتن سرطان (و حوادث بد و ناگوار) نفعی نمی‌برد. عالم حکیم، وضعیت زندگی را به گونه‌ای می‌بیند که باید با مشکلات کنار بیاید، زیرا سرنوشت ممکن است همیشه به خوبی پیش نرود.
مرا شراب گران ده ، که عاقبت مستیست
اگر شراب سبک نوشم ، ار شراب گران
هوش مصنوعی: به من شرابی با کیفیت و قوی بده، چون در نهایت مستی و سرخوشی به همراه خواهد داشت. اگر شراب سبک بنوشم، تأثیرش چندان زیاد نخواهد بود.
مرا بوقت گل از باده صبر فرمایی
کرا توان بودایدر چنین؟ چنین نتوان
هوش مصنوعی: در زمان گل، چرا به من از پیاله صبر می‌دهی؟ چه کسی می‌تواند در چنین حالتی تحمل کند؟ چنین چیزی امکان‌پذیر نیست.
کدام روز بشادی گذاره خواهد کرد
کسی که ببهاری چنین بود پژمان ؟
هوش مصنوعی: کسی که این‌گونه از بهار و زیبایی‌اش بی‌نصیب مانده، چگونه می‌تواند روزی شاد و خوشحالی را تجربه کند؟
ز شاخ پوده همی سر برون کند مینا
ز سنگ خاره همی سر برون کند مرجان
هوش مصنوعی: مینا از ساقه‌ی خود سر بیرون می‌آورد و مرجان نیز از میان سنگ‌های سخت و خارا سر برمی‌آورد.
پر از سنان کبودست حوض نیلوفر
پر از برادۀ لعلست روی لاله ستان
هوش مصنوعی: حوض نیلوفر از گل‌های آبی پر شده و بر روی آن لایه‌ای از دانه‌های سرخ رنگ همچون لعل وجود دارد. روی گل‌های لاله هم پر از زیبایی و طراوت است.
همی بخندد نونو بسبزه بر لاله
همی بگرید خوش خوش بلاله بر باران
هوش مصنوعی: در اینجا، سبزه و گل لاله به همدیگر نگاه می‌کنند. سبزه با خوشحالی و خنده به گل لاله می‌نگرد و لاله نیز با احساسات شیرین و پر از شادی به باران می‌نگرد که بر او می‌بارد. این تصویر به نوعی بیانگر شادی و زیبایی طبیعت و ارتباط عاطفی میان عناصر مختلف آن است.
ز بسکه گور کنون برگ بید و لاله خورد
زمردین و عقیقین کند لب و دندان
هوش مصنوعی: به خاطر برداشت‌های زیاد از خاک، برگ‌های بید و گل‌های لاله به رنگ زمردی و عقیق تغییر رنگ داده و بر لب‌ها و دندان‌ها اثر گذاشته‌اند.
گل از نسیم صبا کرد پر ز گل دامن
گل از سرشک هوا کرد پر گلاب دهان
هوش مصنوعی: گل با نسیم ملایمی که می‌وزد، دامنش را پر از گل می‌کند و همچنین، به خاطر ریزش اشک که شبیه عطر است، دهانش پر از عطر می‌شود.
بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین
نشان غالیه اندر میان غالیه دان
هوش مصنوعی: لاله به گونه‌ای است که گویی یاقوتی در میان غالیه (پارچه‌ای زُربَفت) قرار دارد. این تصویر نشان‌دهنده زیبایی و درخشش لاله است که در کنار تزیینات دیگر به چشم می‌آید.
اگر زمرد و یاقوت تاج شاهان بود
کنون ز خاره در آویختست و خار ه ستان
هوش مصنوعی: اگر سنگ‌های قیمتی مانند زمرد و یاقوت درخشش و زیبایی تاج‌های سلطنتی را داشتند، اکنون در میان خار و خاشاک قرار گرفته‌اند و به دست خارهای زشت و بی‌ارزش افتاده‌اند.
زبسکه رنگ بکهسار برگ لاله چرد
چو برگ لاله کند رنگ شیر در پستان
هوش مصنوعی: به دلیل شدتی که رنگ برگ‌های لاله دارد، وقتی این رنگ به پستان شیر برخورد می‌کند، رنگ آن را تغییر می‌دهد.
ستاکهای گل اکنون درخت و قواقند
ز زندواف برو صد هزار گونه زبان
هوش مصنوعی: گل‌ها حالا به درخت تبدیل شده‌اند و صدای بلبلان به گوش می‌رسد. از زندگی و شادی، هزاران زبان و داستان گفته می‌شود.
مکللست و منقش چمن بدر و عقین
معطرست و مطیب هوا بمشک و ببان
هوش مصنوعی: چمن با گل‌های زیبا و معطر آراسته شده است و هوای آن با عطر مشک و گل‌ها خوشبوست.
سپاه میغ زمان تا زمان بتازد تند
کند حکایت هر ساعتی ز صد توفان
هوش مصنوعی: سپاه زمان به سرعت در حال پیشروی است و هر لحظه داستانی از هیاهوی زندگی را روایت می‌کند.
گمان بری که مرا ور از جود بهره دهد
کف امیر اجل ، شهریار در افشان
هوش مصنوعی: اگر فکر کنی که دستان بخشنده و مهربان یک پادشاه، می‌تواند من را از سرنوشت ناگوار و مرگ نجات دهد، به اشتباه هستی.
همام دولت سلطان جمال دین خدای
که یاورند ورا هم خدای و هم سلطان
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی همام، پادشاهی به نام جمال دین خدای است که خداوند و سلطان هر دو در کنار او هستند و او را یاری می‌کنند.
ابوالمظفر میرانشه ، آنکه درگه او
همی گواژه زند بر بلندی کیوان
هوش مصنوعی: ابوالمظفر میرانشه، شخصی است که دربار او مانند یک مکان پرآوازه و معتبر بر روی زمین است، جایی که نامش در آسمان‌ها نیز شنیده می‌شود.
فروغ بخت ز سیمای روی او پیدا
طلسم جاه بزیر نگین او پنهان
هوش مصنوعی: نور و radiance خوشبختی از چهره‌اش واضح است و راز مقام و قدرتش زیر انگشتری که به انگشت دارد، نهفته شده است.
ز قسمت ازلی روزگار و دولت او
زیادتی بکمالند و ایمن از نقصان
هوش مصنوعی: از سرنوشت و تقدیر روزگار، برکات و نعمت‌های فراوانی به انسان داده شده است و او از کمبود و نقصان در امان است.
ایا مقدم دهر ، ای بزرگ زادۀ دهر
و یا نتیجۀ عصر ، ای خلاصۀ انسان
هوش مصنوعی: ای آغازگر زمان، ای فرزند بزرگ زمان و یا میوه‌ی این دوره، ای نماینده‌ی تمام انسان‌ها.
رسوم تو همه فضلست و لفظ تو همه علم
دماغ تو همه عقلست و شخص تو همه جان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که آداب و رفتار تو نشانه‌ی فضیلت و کلمات تو نمایانگر دانش است. همچنین، ذهن تو مملو از عقل و شخصیت تو نمایانگر حیات و زندگی است.
فلک نه ای تو و خورشید دهر ، بلکه تویی
فلک کفایت و خورشید جود و دهر توان
هوش مصنوعی: تو نه تنها آسمان و خورشید زمان هستی، بلکه تو خود آسمان بزرگواری و خورشید generosity و زمان توانمندی.
امان نه ای و جوانی نه ای و خدمت تست
بخرمی چو جوانی ، بعافیت چو امان
هوش مصنوعی: تو نه امانت را داری و نه جوانی برای خدمت، اما در نوجوانی می‌توان با خوشی و سلامت به سر برد.
تو آن فریشته خویی ، که لفظ خرم تست
ز راستی و ز حجت چو دین و چون فرقان
هوش مصنوعی: تو موجودی هستی با روحی پاک و زیبا، که نامت مظهر شادی و سرزندگی است. تو از حقیقت و دلیل و برهان به خوبی آگاه هستی، همچنان که در دین و راهنمایی‌ها می‌توانی تفکیک صحیحی از حق و باطل انجام دهی.
هزار کار بکردار تیر راست شود
هر آنگهی که زشست تو خم گرفت کمان
هوش مصنوعی: هرگاه به درستی عمل کنی و کارهای نیک انجام دهی، به نتایج خوبی دست خواهی یافت. این نتیجه‌گیری به این بستگی دارد که چقدر تأثیر مثبت بر روی رفتارهای خود بگذاری و از انحرافات دوری کنی.
ذکای طبع تو گویی که لوح محفوظست
که ذره ای نبود جایز اندرو نسیان
هوش مصنوعی: ذکاوت و هوش تو به گونه‌ای است که مانند لوح محفوظ می‌ماند و هیچ چیزی در آن قابل فراموشی نیست.
بهر خرد هنری کین جهان کند دعوی
ازو چو برهان خواهی ، تو با شیش برهان
هوش مصنوعی: در این جهان، هنر و عقل به روش خاص خود از یکدیگر دفاع می‌کنند. اگر می‌خواهی دلایل و برهان‌هایی برای این انتقادات پیدا کنی، باید با شجاعت و خرد خود به آن‌ها پاسخ دهی.
زبس سعود ، که در طالع تو جمع شدند
هنوز چرخ چنان شکل نارد از دوران
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی خوشبختی‌هایی که در سرنوشت تو جمع شده‌اند، هنوز هم روزگار به شکلی شبیه به شکوفه‌های گل نرگس به چرخش ادامه می‌دهد.
ز نیک و بد ز قران ستارگان اثرست
سعادت تو مؤثرتر از هزار قران
هوش مصنوعی: خیر و شر انسان تحت تأثیر ستاره‌ها و شرایط زندگی اوست، اما خوشبختی و سعادت او از هر چیزی بیشتر و موثرتر است.
نه کردگاری و بر تست رزق خرد و بزرگ
نه روزگاری و بر تست حکم سود و زیان
هوش مصنوعی: نه کسی بر تو تاثیر دارد و نه روزگار بر تو حکمرانی می‌کند؛ روزی و روزی‌خواری تو در دستان خودت است و بستگی به اعمال و تصمیمات خودت دارد.
چو عزم تست قضا ، گر بود گمان چو یقین
چو امر تست قدر ، گر بود خبر چو عیان
هوش مصنوعی: وقتی اراده تو به حتمی باشد، اگرچه ظن و گمان باشد، آن را به یقین می‌رساند. و اگر فرمان تو به مقدر باشد، حتی اگر خبر آن مانند واقعیت نباشد، به چشم خود می‌بینی.
صواب رای تو هرگز ندید روی خطا
یقین جود تو هرگز نیافت روی گمان
هوش مصنوعی: نظر صحیح تو هرگز به اشتباه نرسید و یقین خیر تو هرگز در گمان به چشم نیامد.
متابعند ترا ، چئن سپهر ، خرد و بزرگ
مسخرند ترا ، چون زمانه ، پیر و جوان
هوش مصنوعی: همه چیز به تو وابسته است، مانند آسمان که بر تو سایه دارد. خرد و کلان، تحت هدایت تو هستند، همچنان که زمان، بر همه پیروانی از پیر و جوان تسلط دارد.
بپیش قدر تو بسیارها بود اندک
بفربخت تو دشوارها شود آسان
هوش مصنوعی: در برابر ارزش تو، چیزهای زیادی کم و ناچیز است و اگر تو خوشبخت باشی، کارهای سخت به راحتی حل می‌شود.
اگر بکوشد با خنجرت پلنگ دژم
وگر ببیند پیکان تو هزبر ژیان
هوش مصنوعی: اگر با دقت و توانایی خود، به جنگ حیوانی وحشی بروی و او نیز قدرت تیر تو را ببیند، باید بداند که تو قوی و خطرناک هستی.
پلنگ خون نشناسد برگ دراز خنجر
هزبر پی نشناسد بتن در از پیکان
هوش مصنوعی: پلنگ به رنگ و ظاهر گل یا برگ توجه نمی‌کند و فقط به نشانه‌های دم خون‌آلود توجه دارد. همچنین، تیر زدن به سر دشمن کسی که دلیر و شجاع است، با چهره دشمن تفاوتی نمی‌کند.
نه از موافق تو ز استر شود نصرت
نه از مخالف تو دورتر شود خذلان
هوش مصنوعی: نصرت و یاری تو نه به خاطر دوستداران تو حاصل می‌شود و نه به علت دشمنان تو از تو فاصله می‌گیرند.
خرد پژوهی و افعال تو صفات خرد
روان پذیری و الفاظ تو بلطف روان
هوش مصنوعی: خردورزی و کارهای تو نشان‌دهنده صفات شخصیتت است، و کلمات تو با نرمی و لطافت بیان می‌شود.
بلفظ و فضل تو نازد همی دوات و قلم
بپای و دست تو بالد همی رکاب و عنان
هوش مصنوعی: دوات و قلم به خاطر زیبایی و فضلت به تو افتخار می‌کنند و پای و دست تو به مانند رکاب و مهار اسب بالا می‌رود.
ز چیرگی چه سنان پیش دست تو چه قلم
ز پردلی چه قلم پیش روی تو چه عنان
هوش مصنوعی: هیچ سلاحی در برابر تو کارآمد نیست، زیرا شجاعت و توانایی تو به قدری بالا است که حتی قلم هم در مقابلت توانی ندارد. تو از هر جهت برتر و کنترل‌کننده هستی.
هزار کار فرو بسته وز تو یک تدبیر
هزار عالم آشفته وز تو یک فرمان
هوش مصنوعی: هزاران مشکل و کار سخت به خاطر تو بوجود آمده، اما یک تدبیر از سوی تو می‌تواند همه آنها را حل کند. همچنین، در دنیا هزاران نفر در سردرگمی به سر می‌برند، ولی تنها یک فرمان از جانب تو می‌تواند همه چیز را سامان بخشد.
ره مروت و دادی و نیستی ملت
در هدایت و عقلی و نیستی ایمان
هوش مصنوعی: راه صداقت و انصاف و انسانیّت، در هدایت و عقل و ایمان مردم وجود ندارد.
نه بر زمین چو تو بنمود پیکری گردون
نه در گهر چو تو بنگاشت صورتی یزدان
هوش مصنوعی: نه در زمین کسی مانند تو وجود دارد و نه در آسمان‌های بالا، هیچ‌چیز به زیبایی و نیکویی تو خلق شده است.
ایا زمانۀ آزادگی زمانۀ تو
تویی پناه مر آزاده را ز صرف زمان
هوش مصنوعی: آیا زمانه‌ای که در آن می‌توان آزادانه زندگی کرد، متعلق به تو نیست؟ تو پناهی هستی برای کسی که آزادی‌خواه است؛ حتی اگر زمان، او را به چالش بکشد.
مرا روانی و تیزی ز طبع و لفظ بکاست
از آن سپس که بدم طبع تیز و لفظ روان
هوش مصنوعی: من به خاطر طبع تند و سخنان شیوا، به مقام بالایی رسیدم و از آن پس که طبع من تند و سخنم روان بود، به اینجا رسیدم.
مثال طبع چو کان آمد و سخن گوهر
اگر طلب نکنندش بماند اندر کان
هوش مصنوعی: هرگاه که طبع انسانی به مانند یک کان به وجود آید و سخن به مانند یک گوهر باشد، اگر کسی این سخن را جستجو نکند، آن سخن در دنیای درون فرد باقی خواهد ماند.
چو در رکاب تو این یک سفر بسر بردم
زمن گسسته شود دست سختی حدثان
هوش مصنوعی: وقتی که در کنار تو این مسیر را طی کردم، دیگر از مشکلات و سختی‌ها جدا شدم.
بنام فرخ تو قصه ای تمام کنم
که تا بحشر معانی ازو دهند نشان
هوش مصنوعی: به نام تو، داستانی را به پایان می‌رسانم که تا پایان جهان، معانی آن نشانه‌هایی برای دیگران باشد.
دلیل قوت طبع مرا درین معنی
بس آن کتاب که من گفته ام ، بخواه و بخوان
هوش مصنوعی: علاقه و توانایی من در این موضوع را می‌توان به‌خوبی از کتابی که نوشته‌ام احساس کرد؛ تو فقط آن را بخوان و قضاوت کن.
کسی که راه کژ اندر سخن چنان راند
چو راه راست بود جادویی کند ببیان
هوش مصنوعی: کسی که در کلام خود به طرز نادرست و کج‌مدار سخن می‌گوید، مانند کسی عمل می‌کند که در مسیر درست گام برمی‌دارد و این امر به نوعی تأثیر جادویی بر بیان او می‌گذارد.
همیشه تا نه خزانیست در بهار چمن
مدام تا نه بهاریست در خزان بستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهاری در باغ وجود ندارد، همیشه نیز خزان را تجربه خواهیم کرد؛ یعنی در هر فصلی ممکن است سختی‌هایی وجود داشته باشد.
خزان ناصح جاهت مباد جز که بهار
بهار حاسد بختت مباد جز که خزان
هوش مصنوعی: نباید در فصل خزان، نیکی و خوشی تو به خطر بیفتد و تنها باید در بهار، آنچه که قدرتمند است سرنوشتت را تحت الشعاع قرار دهد.

حاشیه ها

1402/12/07 16:03
جهن یزداد

می کهن بجوان ده در این بهار جوان

1402/12/07 16:03
جهن یزداد

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می کهن بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
که نیست  روز دگر  را پذیره پایندان
نه کار کژ جهان را تو راست خواهی کرد
چگونه راست کنی؟ چون کژست کار جهان
کدام روز بشادی گذاره خواهد کرد
 کسی که او ببهاری چنین بود پژمان

1402/12/07 17:03
جهن یزداد

هزار کار بکردار تیر راست شود
هر آنگهی که زشست تو خم گرفت کمان
بپیش  فر تو بسیارها بود اندک
بفربخت تو دشوارها شود آسان
اگر بکوشد با خنجرت پلنگ دژم
وگر ببیند پیکان تو هژبر ژیان
پلنگ خون نشناسد برگ دراز خنجر
هژبر پی نشناسد بتن در از پیکان
هزار کار فرو بسته وز تو یک چاره
هزار گیتی آشفته وز تو یک فرمان