شمارهٔ ۴۶
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
در نیکویی فزونی و در روشنی توان
گویی که بوستان بهشتست بر زمین
رضوان بماه و مشتری آگنده بوستان
مرجان عود سوز درو شاخ نسترن
مینای مشک سای درو برگ ضیمران
باد اندرو بزیده ز پهنای آسگون
ابر اندرو گذشته ز بالای قیروان
در دست باد عنبر سارای بی قیاس
در چشم ابر لؤلؤی شهوار بی کران
زلف بنفشه عنبر این سوده در شکن
رخسار لاله لولوی آن کرده در دهان
پروین ارغوان زسر لشکر سمن
بر آسمان کشیده علمهای پرنیان
از سیم خام برگ برآورده یاسمن
با زر پخته گونه بدل کرده اقحوان
در زیر سرو نغمۀ کبکان رود زن
بر شاخ بید نعرۀ مرغان شعر خوان
و آن آب نیلگون معلق گمان بری
مالیده قرطه ایست ز پیروزه بهرمان
گویی که باد سودۀ سوهان آژده است
گاهی زند بصیقل و گاهی زند فسان
از دانش و ز جان اثری نی درو ولیک
از نیکویی چو دانش و از روشنی چو جان
و آن قصر کوه پیکر انجم لقا درو
پهنای خاک دارد و بالای آسمان
ز آسیب چنبر فلک اندر فراز او
بر کنگره خمیده رود مرد پاسبان
از صحن باغ کنگرۀ او چو بنگری
زان هر یکی خیال خیالی کند عیان
گویی که خرد بچۀ سیمرغ بی عدد
بر کرده اند تیزی منقار از آشیان
و آن گردش مزمل زرین شگفت را
آبی ، بروشنی چو روان ، اندرو روان
پیروزه همچو سیم کشیده فرو رود
از گوشۀ مزمل زرین بآبدان
گویی ز زر پخته همی پوست بفگنند
تعبان سیم پیکر پیروزه استخوان
باغی بدین نشان و بنایی بدین نسق
پاکیزه تر ز کوثر و خرم تر از جنان
در پیش او نشسته و بر پای صف زده
گردان کار دیده و شاهان کامران
جمشید وار شاه نشسته میان باغ
بربسته آدمی و پری پیش او میان
شمس دول ، گزیدۀ ایام ، فخر ملک
تیغ خلیفه ، سایۀ اسلام ، شه طغان
یاقوت ناب در کف او گشته آفتاب
مینای سبز بر سر او بسته سایبان
از صوت شعر خوان دل افلاک پر خروش
وز زخم رودزن سر خورشید پر فغان
بر کف نهاده لعل میی کز خیال او
اندیشه لاله زار شود ، دیده گلستان
آن می ، که گر زدور بداری ، ز عکس او
شنگرف سوده گردد مغز اندر استخوان
گر بگذرد پری بشب اندر شعاع او
از چشم آدمی نتواند شدن نهان
رنگین میی که بر کفن مرده گر چکد
در تن رگ فسرده شود شاخ ارغوان
آن می که بر سپهر اگر پرتو افگند
شاید که آفتاب شود یکسر آسمان
ساقی ز عکس نورش گویی سیاوشست
آتش پناه ساخته از بهر امتحان
مشکست و لعل و شعری و پروین ، اگر بود
شعری برنگ بسد و پروین ببوی بان
خوشبوی تر ز عنبر و رنگین تر از عقیق
روشن تر از ستاره و صافی تر از روان
جامی چو بحر ژرف ، کز و نگذرد همی
عنقا بزخم شهپر و زورق ببادبان
شاه آنچنان میی بچنین جام کرده نوش
از دست سیم ساق مهی نوش ناردان
دوران خود سپرده بفرمان او فلک
اشغال خویش داده بتوقیع او جهان
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
ای سروری که نام ترا بندگی کنند
در حد روم قیصر و در خاک ترک خان
از پای همت تو همی تابد آفتاب
وز دست حشمت تو همی گردد آسمان
از قوت سخای تو هیچ آفرید ه ای
در دست تو قرار نگیرد مگر عنان
هرچ آن گمان بری تو ، قضا هم بر آن رود
گویی ز کیمیای قضا کرده ای گمان
زان پایدار ماند ستاره ، که روز جنگ
از عکس خنجر تو بیابد همی نشان
در خاک هند رمح ز بیم سنان تو
بگداخت شاخ شاخ و لقب یافت خیزران
روزی که آب و آتش ریزد ز تیغ و رمح
این لاله قطره گردد و آن ارغوان دخان
شنگرف بارد از دل زنگار چهره تیغ
بیجاده ریزد از سر پیروزه گون سنان
ور باد زخم ژاله زند ابر هندوی
بر درع لاله کارد و بر جوشن ارغوان
از هیبت استخوان مبارز چنان شود
کز خوردنش همای کند قصد زعفران
وز نیزه های رمح دگر عالمی کنند
در دامن ستاره پر افعی و افعوان
دشمن چو بحر آتش بیند جهان زتو
در موج او نهنگ دلیران جان ستان
مالک کشان کشان سوی دوزخ برد نگون
آنرا که زخم تیغ تو باز افکند سنان
بیرون فگنده نیزۀ خطی بروی دست
و اندر کشیده کرۀ ختلی بزیر ران
پیدا شود ز چهرۀ دشمن بچند میل
در گوهر بلارگ تو گنج شایگان
پیکان بقبضه در کشد از بهر جنگ تو
وز سوی زه خدنگ برون پرد از کمان
ای اختر سخا ، که ز سیر نوال خویش
هر روز بر سپهر تفاخر کنی قران
آب حیات خورد سنان عدوی تو
هر کس که خورد شربت او زیست جاودان
گر طبع جود شکل مکان گیردی ازو
جود ترا هزار فلک بایدی مکان
بر کان زر ز دست تو گر صورتی کنند
زر نقش مهر گیرد و بیرون جهد زکان
بر سکه گر نگار کنی شکل دست خویش
بر زر رقم شود که : ببخشید رایگان
از حرص آنکه خواسته بخشی بخواستار
خواهی که موی بر تن سایل شود زبان
هرکس که بر زبان نیاز از تو بار خواست
او را زجاه وجود تو بودست ترجمان
خواهی که دشمنانت همه دوستان شوند
تا بیشتر بخلق دهی جاه و سوزیان
جود تو بی گمان که ضمان را وفا کند
گر خلق را بدادن روزی شود ضمان
رمح ترا یقین خلیلست روز جنگ
کز آتش سنان تو ناید برو زیان
گر گوهری ز چشمۀ تیغ تو برکشند
صد جان زنگ خورده برون آرد از میان
فردوس را بمجلس تو سرزنش کند
آن کس که در سرای تو بودست میهمان
ای خسروی که از کف رادتو زایرت
بر صد هزار گنج فزونست قهرمان
من بنده از زمانه نژند زمانه ام
گردم مگر بفضل خداوند شادمان
بیرون نکرد خواهم ، تا عمر من بود
خدمت زجان ، مدیح زدل ، خامه از بنان
تا ارغوان نگار بود خاک نوبهار
تا زعفران فشان گذرد باد مهرگان
افزون ز روزگار ملک شادمان زیاد
در نعمت گزیده و در دولت جوان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ماه و سیاره مشتری از آسمان به باغ خدایان منتقل شدهاند.
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
هوش مصنوعی: خاک به شکلی زیبا و جذاب درخشان شده است، مانند نوری شگفتانگیز که از ماه و سیاره مشتری سرچشمه میگیرد.
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
در نیکویی فزونی و در روشنی توان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و نورانیت شخصی میپردازد که همانند ماه و سیاره مشتری به نظر میرسد. به طوری که زیبایی و درخشندگی او به قدری زیاد است که میتوان گفت این ویژگیها به او نسبت داده شده و آنها را تحتالشعاع قرار دادهاند. در نهایت، این فرد از نظر نیکی و روشنی، در مقام بالایی قرار دارد.
گویی که بوستان بهشتست بر زمین
رضوان بماه و مشتری آگنده بوستان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که باغی مانند بهشت روی زمین قرار دارد که با نور ماه و مشتری روشن شده است و زیباییهایش را به نمایش میگذارد.
مرجان عود سوز درو شاخ نسترن
مینای مشک سای درو برگ ضیمران
هوش مصنوعی: در اینجا زیباییهای طبیعی به تصویر کشیده شدهاند. مرجان و عود به عنوان عناصر قیمتی و عطرین معرفی شدهاند. شاخ نسترن نیز نشان از لطافت و زیبایی دارد و در نهایت، سایهای که بر روی برگهای خاصی میافتد، فضایی دلنشین و آرامشبخش را به وجود میآورد. این توصیف، حال و هوای دلنشینی از طبیعت را به ذهن میآورد.
باد اندرو بزیده ز پهنای آسگون
ابر اندرو گذشته ز بالای قیروان
هوش مصنوعی: باد از سوی آسمان آرام آرام میوزد و بر فراز شهر قیروان گذشته است.
در دست باد عنبر سارای بی قیاس
در چشم ابر لؤلؤی شهوار بی کران
هوش مصنوعی: در دستان باد، بوی خوشی مانند عطر، و در چشم ابر، مانند مروارید درخشان و بیپایان وجود دارد.
زلف بنفشه عنبر این سوده در شکن
رخسار لاله لولوی آن کرده در دهان
هوش مصنوعی: موهای بنفشهای که عطر عنبر بوی خوشی دارد، بر چهرهی سرخ لاله جلوه کرده و زیباییاش را در دهان به تصویر کشیده است.
پروین ارغوان زسر لشکر سمن
بر آسمان کشیده علمهای پرنیان
هوش مصنوعی: پروین همچون گل ارغوان، پرچمهای زیبای سمن را بر آسمان به اهتزاز درآورده است.
از سیم خام برگ برآورده یاسمن
با زر پخته گونه بدل کرده اقحوان
هوش مصنوعی: از سیم خام، گل یاسمن برآمده و به کمک زر پخته، چهرهاش را به زیبایی تغییر داده، مانند گل اقحوان.
در زیر سرو نغمۀ کبکان رود زن
بر شاخ بید نعرۀ مرغان شعر خوان
هوش مصنوعی: در زیر درخت سرو، صدای زیبا و شاداب کبکان به گوش میرسد و بر روی شاخههای بید، پرندگان با آهنگی دلنشین آواز میخوانند.
و آن آب نیلگون معلق گمان بری
مالیده قرطه ایست ز پیروزه بهرمان
هوش مصنوعی: آب نیلگون و معلق به نظر میرسد که انگار رنگی به نام "قرطه" که به خاطر زیباییهایش به رنگ فیروزهای است، به آن زده شده است.
گویی که باد سودۀ سوهان آژده است
گاهی زند بصیقل و گاهی زند فسان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مانند نسیم ملایمی که بر روی سوهان میوزد، گاه به لطافت و زیبایی میتابد و گاه به تندی و شعف.
از دانش و ز جان اثری نی درو ولیک
از نیکویی چو دانش و از روشنی چو جان
هوش مصنوعی: دانش و جان هر کدام به تنهایی اثر خاصی ندارند، اما نیکی به اندازه دانش و روشنی به اندازه جان ارزشمند است.
و آن قصر کوه پیکر انجم لقا درو
پهنای خاک دارد و بالای آسمان
هوش مصنوعی: این قصر که همچون کوه است، در نزدیکی ستارهها قرار دارد و در عین حال بر روی زمین نیز گسترده شده است.
ز آسیب چنبر فلک اندر فراز او
بر کنگره خمیده رود مرد پاسبان
هوش مصنوعی: اوج آسیبهای آسمان بر روی او، مانند یک نگهبان، در کنگرهای خمیده قرار دارد.
از صحن باغ کنگرۀ او چو بنگری
زان هر یکی خیال خیالی کند عیان
هوش مصنوعی: اگر به باغ بزرگ او نگاه کنی، هر یک از زیباییها و جلوهها برایت تصویری تازه و خیالانگیز به نمایش میگذارد.
گویی که خرد بچۀ سیمرغ بی عدد
بر کرده اند تیزی منقار از آشیان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عقل و درک من به اندازهی بینهایت زیاد است، مثل اینکه بچههای سیمرغ (پرندهای افسانهای و زیبا) به من نوک تیز و گزندهای دادهاند که از آشیانهشان به من رسیده است.
و آن گردش مزمل زرین شگفت را
آبی ، بروشنی چو روان ، اندرو روان
هوش مصنوعی: آن حرکت شگفتانگیز و زرین را که به صورت آبی درخشنده مانند نهر روانی است، به تصویر میکشد.
پیروزه همچو سیم کشیده فرو رود
از گوشۀ مزمل زرین بآبدان
هوش مصنوعی: پیروزی همچون نقرهای که کشیده شده، از گوشهی پارچهی طلایی به سمت آبدان فرو میافتد.
گویی ز زر پخته همی پوست بفگنند
تعبان سیم پیکر پیروزه استخوان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که نوعی نازکی و زیبایی در بدن یک موجود مشاهده میشود، که به رنگ نقرهای و با درخشش خاصی است؛ انگار که پوست آن موجود از طلای پخته شده ساخته شده و حالتی نرم و لطیف دارد.
باغی بدین نشان و بنایی بدین نسق
پاکیزه تر ز کوثر و خرم تر از جنان
هوش مصنوعی: باغی به این زیبایی و ساختمانی با این کیفیت، از کوثر پاکتر و از بهشت خوشتر است.
در پیش او نشسته و بر پای صف زده
گردان کار دیده و شاهان کامران
هوش مصنوعی: در برابر او نشسته و در صفی مرتب ایستادهاند، به تماشای کارها و موفقیتهای پادشاهان مشغولند.
جمشید وار شاه نشسته میان باغ
بربسته آدمی و پری پیش او میان
هوش مصنوعی: شاهی مانند جمشید در وسط باغی زیبا نشسته است، و انسانها و پریان در کنار او حضور دارند.
شمس دول ، گزیدۀ ایام ، فخر ملک
تیغ خلیفه ، سایۀ اسلام ، شه طغان
هوش مصنوعی: شمس دول، بهترین روزهای زندگی، فخر حکومت و قدرت خلیفه، سایهی دین اسلام و شاه طغان.
یاقوت ناب در کف او گشته آفتاب
مینای سبز بر سر او بسته سایبان
هوش مصنوعی: یاقوت در دست او مانند آفتاب میدرخشد و مینای سبز مانند سایبانی بر سرش قرار دارد.
از صوت شعر خوان دل افلاک پر خروش
وز زخم رودزن سر خورشید پر فغان
هوش مصنوعی: از صدای دلنشین شعر، آسمان ها به هیجان می آیند و از زخم هایی که بر روان زندگی می گذارد، خورشید نیز ناله و فریادش بلند می شود.
بر کف نهاده لعل میی کز خیال او
اندیشه لاله زار شود ، دیده گلستان
هوش مصنوعی: دیدهای که به یاد آن محبوب میافتد، بسان گلستانی سرشار از زیبایی و رنگ و لعاب است. وقتی در گلو لعل مینوشم، تمام افکارم به سمت او رفته و یادش مرا غرق در خیالات دلانگیز میکند.
آن می ، که گر زدور بداری ، ز عکس او
شنگرف سوده گردد مغز اندر استخوان
هوش مصنوعی: اگر می را دور نگهداری، تأثیر آن باعث میشود که رنگدانهای سرخ در مغز و استخوانت ایجاد شود.
گر بگذرد پری بشب اندر شعاع او
از چشم آدمی نتواند شدن نهان
هوش مصنوعی: اگر پری در شب در نور او بگذرد، چشمان انسان نمیتوانند او را پنهان کنند.
رنگین میی که بر کفن مرده گر چکد
در تن رگ فسرده شود شاخ ارغوان
هوش مصنوعی: اگر رنگین می بر کفن مرده بریزد، رگهای سرد او نیز زنده میشود و مانند شاخههای ارغوان سرسبز و جوانه میزند.
آن می که بر سپهر اگر پرتو افگند
شاید که آفتاب شود یکسر آسمان
هوش مصنوعی: در صورتی که شخصی توانایی درخشیدن و تاثیرگذاری بالایی داشته باشد، ممکن است به گونهای درخشان و قابل توجه شود که همه آسمان را در بر بگیرد و به نوعی جایگاه آفتاب را به خود اختصاص دهد.
ساقی ز عکس نورش گویی سیاوشست
آتش پناه ساخته از بهر امتحان
هوش مصنوعی: ساقی به نظر میرسد که مانند سیاوش، درخشان و نورانی است و به خاطر آزمایش و امتحان، از آتش پناهی ساخته است.
مشکست و لعل و شعری و پروین ، اگر بود
شعری برنگ بسد و پروین ببوی بان
هوش مصنوعی: این بیت به زیباییهایی اشاره دارد که در طبیعت و هنر وجود دارد. اگر شاعری وجود داشته باشد که بتواند زیباییها را توصیف کند، باید آن زیباییها را با رنگ و عطر به تصویر بکشد. به عبارت دیگر، شاعر باید توانایی بیان احساسات و زیباییهای جهان را داشته باشد.
خوشبوی تر ز عنبر و رنگین تر از عقیق
روشن تر از ستاره و صافی تر از روان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف چیزی زیبا و جذاب میپردازد که از نظر عطر و رنگ، بسیار با ارزش و دوستداشتنی است. این چیز، خوشبوتر از عنبر، رنگارنگتر از سنگ عقیق، درخشانتر از ستاره و صافتر از آب روان است. به طور کلی، شاعر به فوقالعاده بودن و بینظیر بودن آن چیز اشاره میکند.
جامی چو بحر ژرف ، کز و نگذرد همی
عنقا بزخم شهپر و زورق ببادبان
هوش مصنوعی: جامی مانند دریایی عمیق است که هیچچیز نمیتواند از آن بگذرد، حتی آن پرنده افسانهای که با ضربه بال و قایق بادبانیاش، به این دریا نزدیک شود.
شاه آنچنان میی بچنین جام کرده نوش
از دست سیم ساق مهی نوش ناردان
هوش مصنوعی: پادشاه آنقدر از می در این جام نوشید که همچون ساقه نازک مهی، لذت برد و شاداب شد.
دوران خود سپرده بفرمان او فلک
اشغال خویش داده بتوقیع او جهان
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که زمان و سرنوشت انسانها تحت فرمان خداوند است و همه چیز در جهان طبق اراده و فرمان او به جریان میافتد. به عبارت دیگر، همه چیز در دستان خداست و اوست که بر همه حوادث و تحولات نظارت دارد.
با حلم او زمین گران چون هوا سبک
با طبع او هوای سبک چون زمین گران
هوش مصنوعی: با صبوری او، زمین که سنگین است، مانند هوا سبک میشود؛ و با طبع و مزاج او، هوای سبک نیز حس میشود که به سنگینی زمین میماند.
ای سروری که نام ترا بندگی کنند
در حد روم قیصر و در خاک ترک خان
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که نامت را بندگی میکنند، در مقام و عظمت شبیه قیصر روم و در خاک و سرزمین، چون خانهای ترک.
از پای همت تو همی تابد آفتاب
وز دست حشمت تو همی گردد آسمان
هوش مصنوعی: نور آفتاب از تلاش و همت تو میتابد و به خاطر عظمت و شان تو، آسمان به زیبایی میگردد.
از قوت سخای تو هیچ آفرید ه ای
در دست تو قرار نگیرد مگر عنان
هوش مصنوعی: از بخشندگی و توانایی تو هیچ چیزی نمیتواند در دست کسی قرار گیرد، مگر اینکه کنترل آن را به دست بگیرد.
هرچ آن گمان بری تو ، قضا هم بر آن رود
گویی ز کیمیای قضا کرده ای گمان
هوش مصنوعی: هر چیزی را که تو به آن فکر میکنی یا گمان میکنی، سرنوشتی هم بر همین اساس رقم خواهد خورد. انگار با خیالپردازی درباره سرنوشت، به نوعی آن را به واقعیت تبدیل کردهای.
زان پایدار ماند ستاره ، که روز جنگ
از عکس خنجر تو بیابد همی نشان
هوش مصنوعی: ستاره به خاطر پایداریاش باقی میماند، چرا که در روز نبرد، از تصویر خنجر تو نشانهای پیدا میکند.
در خاک هند رمح ز بیم سنان تو
بگداخت شاخ شاخ و لقب یافت خیزران
هوش مصنوعی: در خاک هند، شاخ و برگ درختی به خاطر ترس از نیزهی تو ذوب شد و به این ترتیب به چوبی نرم و قابل استفاده برای ساخت عصا تبدیل گردید.
روزی که آب و آتش ریزد ز تیغ و رمح
این لاله قطره گردد و آن ارغوان دخان
هوش مصنوعی: روزی فرا خواهد رسید که در آن زمان، زمین و آسمان به هم میریزند و زیباییهای طبیعت، مانند گلها و رنگها، تحت تأثیر قرار میگیرند و به شکل دیگری تبدیل میشوند.
شنگرف بارد از دل زنگار چهره تیغ
بیجاده ریزد از سر پیروزه گون سنان
هوش مصنوعی: از دل زنگاری که بر چهره تیغ نشسته، شنگرفی (رنگ سرخ) میبارد و خون از سر نیزهای که به پیروزی رسیده، میچکد.
ور باد زخم ژاله زند ابر هندوی
بر درع لاله کارد و بر جوشن ارغوان
هوش مصنوعی: اگر باد به زخمهای ژاله (باران) بر ابر هندو بزند، کارد بر درع لاله و بر جوشن ارغوان خواهد بود. این یعنی وقتی خشم و آسیب به طبیعت و زیباییها میرسد، اثراتش به وضوح دیده میشود.
از هیبت استخوان مبارز چنان شود
کز خوردنش همای کند قصد زعفران
هوش مصنوعی: به خاطر جثه و قدرت استخوان مبارز، به گونهای میشود که حتی خوردن او هم میتواند مانند رسیدن به زعفران باشد.
وز نیزه های رمح دگر عالمی کنند
در دامن ستاره پر افعی و افعوان
هوش مصنوعی: از نیزههای بزرگ، جهانی دیگر ساخته میشود، در دامن ستارهای که پر از مار و افعی است.
دشمن چو بحر آتش بیند جهان زتو
در موج او نهنگ دلیران جان ستان
هوش مصنوعی: وقتی دشمن تو را همچون دریا میبیند که از آتش پر شده، دیگران را در موجهای آتشین تو میبیند. درواقع، نهنگهای دلیر در دل این بلایا جان میستانند.
مالک کشان کشان سوی دوزخ برد نگون
آنرا که زخم تیغ تو باز افکند سنان
هوش مصنوعی: مالک، آن شخص را که زخم شمشیر تو او را به زمین انداخت، به سمت جهنم میکشاند.
بیرون فگنده نیزۀ خطی بروی دست
و اندر کشیده کرۀ ختلی بزیر ران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک صحنه میپردازد که در آن شخصی، نیزهای را که به صورت افقی در دست دارد، به سمت بیرون نشانه گرفته است و در عین حال، با کمر خودش، زیر پایش چیزی را مانند کرهای به نام "ختلی" نگه داشته است. این تصویر میتواند به نوعی از قدرت و مهارت فرد در استفاده از ابزارها و نگهداری از اشیای مختلف اشاره داشته باشد.
پیدا شود ز چهرۀ دشمن بچند میل
در گوهر بلارگ تو گنج شایگان
هوش مصنوعی: اگر از چهرۀ دشمن چندین میل و تمایل در گوهر و گنج تو نمایان شود، نشان میدهد که تو گنجی با ارزش و شایسته داری.
پیکان بقبضه در کشد از بهر جنگ تو
وز سوی زه خدنگ برون پرد از کمان
هوش مصنوعی: کماندار شمشیرش را برای جنگ تو آماده کرده و از کنار تیرها به سمت دشمن تیراندازی میکند.
ای اختر سخا ، که ز سیر نوال خویش
هر روز بر سپهر تفاخر کنی قران
هوش مصنوعی: ای ستاره بخشش، که با نیکیهای بیپایانت هر روز بر آسمان فخر میکنی.
آب حیات خورد سنان عدوی تو
هر کس که خورد شربت او زیست جاودان
هوش مصنوعی: هر کسی که از آب حیات دشمن تو بنوشد، به زندگی جاودانه دست خواهد یافت.
گر طبع جود شکل مکان گیردی ازو
جود ترا هزار فلک بایدی مکان
هوش مصنوعی: اگر طبع بخشندگی در عالم جا و مکان پیدا کند، از آن بخشندگی تو باید هزاران آسمان پدید آید.
بر کان زر ز دست تو گر صورتی کنند
زر نقش مهر گیرد و بیرون جهد زکان
هوش مصنوعی: هرچند بر کوه طلا از دست تو فرو ریزند، اما اگر به آن شکل و طرحی بدهند، طلا به شکل مهر در میآید و از کوه خارج میشود.
بر سکه گر نگار کنی شکل دست خویش
بر زر رقم شود که : ببخشید رایگان
هوش مصنوعی: اگر روی سکه تصویر زیبا را با دست خود رسم کنی، آن تصویر بر طلا حک خواهد شد که نشان از بخشش رایگان دارد.
از حرص آنکه خواسته بخشی بخواستار
خواهی که موی بر تن سایل شود زبان
هوش مصنوعی: به خاطر آرزو و حرصهایی که داریم، گاهی اوقات میخواهیم چیزی را به دست بیاوریم که ممکن است عواقب بدی داشته باشد و ما را به مشکل بیندازد. این حالت میتواند به نوعی ما را دچار چالش کند و دردسرهایی را برای ما ایجاد کند.
هرکس که بر زبان نیاز از تو بار خواست
او را زجاه وجود تو بودست ترجمان
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو درخواست کمک کند، در واقع به واسطه وجود توست که این خواسته را بیان میکند.
خواهی که دشمنانت همه دوستان شوند
تا بیشتر بخلق دهی جاه و سوزیان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که دشمنانت همه به دوستانت تبدیل شوند و تو را در چشم مردم بزرگتر و محترمتر نمایان کنند، باید به آنها احترام بگذاری و با مهربانی برخورد کنی.
جود تو بی گمان که ضمان را وفا کند
گر خلق را بدادن روزی شود ضمان
هوش مصنوعی: بخشش تو قطعاً به تأمین معیشت دیگران پایبند است؛ اگر بخواهی، به مردم روزی میدهی و این تأمین را تضمین میکند.
رمح ترا یقین خلیلست روز جنگ
کز آتش سنان تو ناید برو زیان
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شجاعت و مهارت تو در نبرد مانند آتش سوزانی است که از تیغ تو جان میگیرد و دشمنان را آسیب میزند.
گر گوهری ز چشمۀ تیغ تو برکشند
صد جان زنگ خورده برون آرد از میان
هوش مصنوعی: اگر جنسی گرانبها از چشمهی تیغ تو به دست آید، صد جان کهنه و فرسوده را از دل خود خارج خواهد کرد.
فردوس را بمجلس تو سرزنش کند
آن کس که در سرای تو بودست میهمان
هوش مصنوعی: آن کسی که مهمان خانه تو بوده، چگونه میتواند به بهشت (فردوس) در مجلس تو اعتراض کند؟
ای خسروی که از کف رادتو زایرت
بر صد هزار گنج فزونست قهرمان
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که از لطف و بزرگی تو، ثروت و داراییات بسیار بیشتر از صد هزار گنج است. تو به راستی قهرمان بزرگی هستی.
من بنده از زمانه نژند زمانه ام
گردم مگر بفضل خداوند شادمان
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر سختیهای زندگی قرار گرفتهام، اما تنها به برکت خداوند میتوانم خوشحال و شاداب باشم.
بیرون نکرد خواهم ، تا عمر من بود
خدمت زجان ، مدیح زدل ، خامه از بنان
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زندهام، از خدمت به دیگران دست نخواهم کشید و با دل و جان از آنها ستایش خواهم کرد.
تا ارغوان نگار بود خاک نوبهار
تا زعفران فشان گذرد باد مهرگان
هوش مصنوعی: تا زمانی که ارغوان (گلی زیبا) وجود دارد و خاک نوبهار (بهار تازه) روییدنی است، زمانۀ جشن مهرگان (جشن پاییز) همچنان با عطر زعفران و نسیم خوشش میگذرد.
افزون ز روزگار ملک شادمان زیاد
در نعمت گزیده و در دولت جوان
هوش مصنوعی: در بیشتر اوقات، زندگی شاد و پرKenzer از نعمتها و خوشبختی را تجربه میکنند و در دوران جوانی، موفقیت و آسایش را به دست میآورند.
حاشیه ها
1397/03/27 16:05
سعید اسکندری
بیت 21
گویی ز زر پخته همی پوستذبفکند
ثعبان سیم پیکر پیروزه استخوان
1397/03/31 10:05
سعید اسکندری
پوست بفکند