شمارهٔ ۴۵
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
جرم ماه اندر سپهر و شاخ سر و اندر چمن
نارون کردار قدست آن بلب چون ناردان
ناردان دارد سرشکم ، آن بقد چون نارون
ای شمن کش لعبت آزر ، که با دیدار تو
جان آزر پیش خاک پای تو زیبد شمن
ز آرزوی زلف مشکین تو ای سیمین سرین
مشک سارا سازد از خون ناف آهو درختن
مشک تبت بر بلور شامی آمیزد همی
زلف سنبل بوی تو در گرد سوسن گون ذقن
جان ما ، جانا ، بنفش از داغ تو چندان بود
کز بنفشه عارض تو داغ دارد برسمن
سوسن تو رنگ سنبل گیرد از زلفین تو
سنبل زلفین اگر خواهی بر آن سوسن مزن
گر سهیل آمد بنور آن عارض پر نور تو
چون کند نورش دو چشمم را پر از نور پرن ؟
ور سهیل ، ای بت ،کس اندر قوس و در عقرب ندید
چون کند در قوس و در عقرب سهیل تو وطن ؟
بارم از جزع یمن بی او سهیل اندر فراق
راست پنداری که در جزع یمن دارم یمن
از میان جوزا نمایی ، چون که بربندی کمر
وز دهان پروین نمایی ، چون که بکشایی سخن
حور و ماهی تو ، نگارینا و جز تو کس ندید
حور جوز ابر میان و ماه پروین در دهن
گر تو فخر آری بخوبی ، شاید ای دلبر ، که تو
فخر خوبانی و خوبان بر جمالت مفتتن
فخر ازین بهتر بود کز وصف تو پیدا کنند
مدحت عالی علی بن محمد بوالحسن ؟
آن خداوندی که دولت را شرف از جاه اوست
ورچه جاه هر کسی باشد بدولت مرتهن
آن سخی کف فاضلی ، حری که گویی ختم کرد
بر دل و بر دست او فضل و سخاوت ذوالنمن
جوهر اثبات و نفی آمد همانا دست او
کاندرو اثبات شادی یابی و نفی حزن
خصم او از خشم او در دیدۀ افعی گریخت
سوزش خشم وی اندر چشم افعی شد و سن
ای خداوندی که گر نز بهر مدح تو بدی
نور روحانی نپایستی درین زندان تن
ظن دشمن را زهر بابی همی رانی ، چنانک
راست پنداری که از تو عاریت بودست ظن
با دل و با دست تو جود و هنر بسرشته اند
چون لطافت با روان و چون طبیعت با بدن
با سموم خشم تو با عشرت بدخواه تو
زهر بی تریاک شد اطفال را بر لب لبن
دشمنان مرده را با سهم تو لرزان شود
از حریر خامۀ تو استخوان اندر کفن
شاخ طوبی را غذا گردد بفردوس اندرون
چون برون ریزند آب دست شویت از لگن
نظم هر معنی کجا با نام تو پیوسته شد
با عذوبت متصل شد ، با سعادت مقترن
عالمی جز تو بعالم نیست در پیراهنی
در فنون علم ماهر گشته بر انواع فن
عالم کلیست علم تو و زین معنی تراست
عالم اندر دل ، دل اندر تن ، تن اندر پیرهن
خصم تو گر خویشتن چون تو شناسد از قیاس
در بسودن خار نشناسد همی از نسترن
چون شناسد دانش آنکس را که اندر پیکری
چهرۀ حورا نهد بر پشت پای اهرمن ؟
دشمنانت را ز بس تحقیرشان ، در هر فنون
امتحان آسمان مالش نداد اندر محن
این عجب مشمر ، که تحقیر حقارت رسته کرد
ذره را از پایدام و پشته را از با بزن
ای خداوند خداوندان ، همی طبع مرا
روزگار تیره دارد تیره رای و ممتحن
گر سخن نیکو نیامد ، عذر این کهتر بخواه
مهتری کن سایة اقبال خود بر من فگن
تا همی پروین نماید پنجۀ سیمین سنان
تا همی خورشید دارد صورت زرین مجن
جاودان خرم بشادی باش و جاویدان ببین
دوستان را در نعیم و دشمنان را در محن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
هوش مصنوعی: گلهای زیبای سوسن و سنبل در کنار زلف و چهرهی معشوق من درخشش خاصی دارند؛ در واقع، سنبل نمادی از زیبایی و دلربایی است که با مشکلات و بلاها همراه است، و سوسن نیز خود به تنهایی با فتنهها و چالشها در ارتباط است.
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
هوش مصنوعی: گل سوسن از فلز ناپاک و گل سنبل از مشک تیره به وجود میآیند. در این بینظمی و ناپاکی، زیبایی و جذابیت زیادی نهفته است و در تاریکی نیز زیباییهای بسیاری وجود دارد.
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
جرم ماه اندر سپهر و شاخ سر و اندر چمن
هوش مصنوعی: نوروزی بودن زیبایی و جذابیت چهره و قامت او را میطلبد، همانطور که ماه در آسمان و شاخههای درختان در چمن میدرخشند.
نارون کردار قدست آن بلب چون ناردان
ناردان دارد سرشکم ، آن بقد چون نارون
هوش مصنوعی: قد تو مانند درخت نارون است، و بلبلی که بر بالای آن نشسته، در حقیقت بیانگر زیبایی و لطافت توست. مانند میوهای که از درخت نارون آویزان است، محبت تو هم در دلها جای دارد و اثر عمیقی از خود به جا میگذارد.
ای شمن کش لعبت آزر ، که با دیدار تو
جان آزر پیش خاک پای تو زیبد شمن
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبا، تو همچون آتش دلبری، که دیدن تو جان مرا گرم میکند؛ جانم در برابر خاک پای تو شایسته است.
ز آرزوی زلف مشکین تو ای سیمین سرین
مشک سارا سازد از خون ناف آهو درختن
هوش مصنوعی: از آرزوی موی سیاه تو، ای زیبا، درختی از خون ناف آهوی شکار ایجاد میکند.
مشک تبت بر بلور شامی آمیزد همی
زلف سنبل بوی تو در گرد سوسن گون ذقن
هوش مصنوعی: عطر مشک بر دانههای بلورین شبنم مینشیند و بوی زلف سنبل تو در اطراف گل سوسن حس میشود.
جان ما ، جانا ، بنفش از داغ تو چندان بود
کز بنفشه عارض تو داغ دارد برسمن
هوش مصنوعی: دل ما، ای محبوب، از اندوه تو چنان داغدار شده که حتی بنفشهای که بر چهرهات میروید، داغی از خود دارد بر زمین.
سوسن تو رنگ سنبل گیرد از زلفین تو
سنبل زلفین اگر خواهی بر آن سوسن مزن
هوش مصنوعی: گل سوسن از رنگ موهای تو زیبایی میگیرد، اما اگر میخواهی که سوسن شکوفا شود، به آن گل دست نزن.
گر سهیل آمد بنور آن عارض پر نور تو
چون کند نورش دو چشمم را پر از نور پرن ؟
هوش مصنوعی: اگر ستاره سهیل با نور چهره روشنت بیاید، نورش چگونه میتواند چشمانم را از نور پر کند؟
ور سهیل ، ای بت ،کس اندر قوس و در عقرب ندید
چون کند در قوس و در عقرب سهیل تو وطن ؟
هوش مصنوعی: اگر ستاره سهیل، ای معشوق، کسی را در بارهی قوس قزح و نشانهی عقرب نیافتی، چگونه میتوانی وطن خود را در قوس و عقرب پیدا کنی؟
بارم از جزع یمن بی او سهیل اندر فراق
راست پنداری که در جزع یمن دارم یمن
هوش مصنوعی: من بدون او، در فراقش مانند ستاره سهیل، احساس میکنم که در سرزمین یمن، دچار اندوه و تنگدستی هستم.
از میان جوزا نمایی ، چون که بربندی کمر
وز دهان پروین نمایی ، چون که بکشایی سخن
هوش مصنوعی: اگر از میان نشانهی جوزا عبور کنی، مانند کسی میشود که کمربند را میبندد، و وقتی دهان پروین را باز کنی، سخن را به زیبایی بیان میکنی.
حور و ماهی تو ، نگارینا و جز تو کس ندید
حور جوز ابر میان و ماه پروین در دهن
هوش مصنوعی: تو همچون حوری و ماهی، زیبایی که هیچ کس جز تو را ندیده است. همچون حوری که در میان ابرها است و ماه پروین که در دهان دارد.
گر تو فخر آری بخوبی ، شاید ای دلبر ، که تو
فخر خوبانی و خوبان بر جمالت مفتتن
هوش مصنوعی: اگر تو به زیباییات افتخار کنی، ای دلبر، چون تو خود برترین زیباییها هستی و زیباییها به خاطر جمال تو مجذوب و مدهوش شدهاند.
فخر ازین بهتر بود کز وصف تو پیدا کنند
مدحت عالی علی بن محمد بوالحسن ؟
هوش مصنوعی: بهتر این بود که از ویژگیها و بزرگی تو، احترامی برای علی بن محمد بوالحسن بیابند.
آن خداوندی که دولت را شرف از جاه اوست
ورچه جاه هر کسی باشد بدولت مرتهن
هوش مصنوعی: خداوندی که اصول و فضیلتها را از مقام خود به دیگران میبخشد، هرچند که افراد دارای مقام و ارجمندی باشند، اما در نهایت به لطف و برکت او وابستهاند.
آن سخی کف فاضلی ، حری که گویی ختم کرد
بر دل و بر دست او فضل و سخاوت ذوالنمن
هوش مصنوعی: آن بخشندهای که نیکویی و سخاوتش بر دل و دستان او سایه افکنده، همچون انسانی است که از فضیلت و سخاوت درخشانش نمونهای بینظیر است.
جوهر اثبات و نفی آمد همانا دست او
کاندرو اثبات شادی یابی و نفی حزن
هوش مصنوعی: با توجه به متن، به این معناست که قدرت ایجاد و از بین بردن واقعیتها در دست اوست. اگر بخواهی شادی و خوشی را تجربه کنی، باید به او توجه کنی، و اگر نخواهی غم و حزن را احساس کنی، باز هم باید به او رجوع کنی. در واقع، اوست که تعیینکننده احساسات و تجربیات ماست.
خصم او از خشم او در دیدۀ افعی گریخت
سوزش خشم وی اندر چشم افعی شد و سن
هوش مصنوعی: دشمن او از خشم او به چشم افعی فرار کرد. سوزش خشم او در چشم افعی نمایان شد.
ای خداوندی که گر نز بهر مدح تو بدی
نور روحانی نپایستی درین زندان تن
هوش مصنوعی: ای خداوندی که اگر برای ستایش تو نبود، نور روحانی در این زندان تن نمانده بود.
ظن دشمن را زهر بابی همی رانی ، چنانک
راست پنداری که از تو عاریت بودست ظن
هوش مصنوعی: ظن و گمان بد دشمن را از خود دور کن، به گونهای که گویی این تردید در مورد تو، خود به خود و به طور غیرمنصفانه به وجود آمده است.
با دل و با دست تو جود و هنر بسرشته اند
چون لطافت با روان و چون طبیعت با بدن
هوش مصنوعی: سرشت و هنر تو به مانند لطافت در روح و هماهنگی طبیعت با بدن است. وجود و تواناییهای تو به هم آمیخته شدهاند و نشان از زیبایی و ظرافت دارند.
با سموم خشم تو با عشرت بدخواه تو
زهر بی تریاک شد اطفال را بر لب لبن
هوش مصنوعی: با عصبانیت تو و خوشی دشمنانت، زهر از همه بدتر شد و حالا بچهها تنها با شیر لبن (شیر خوشمزه) در خطر هستند.
دشمنان مرده را با سهم تو لرزان شود
از حریر خامۀ تو استخوان اندر کفن
هوش مصنوعی: دشمنان که در گذشتند، با قدرت و تاثیر کلام تو حتی در درون قبرهایشان به لرزه میافتند. این نشان از عمق تأثیر سخن تو و توانایی آن در ایجاد تغییر دارد، حتی بعد از مرگ.
شاخ طوبی را غذا گردد بفردوس اندرون
چون برون ریزند آب دست شویت از لگن
هوش مصنوعی: در بهشت، درخت طوبی با آب پاکی که از قلیان شستوشو ریخته میشود، سیراب میشود و از این آب، سرشار از زندگی و طراوت میگردد.
نظم هر معنی کجا با نام تو پیوسته شد
با عذوبت متصل شد ، با سعادت مقترن
هوش مصنوعی: هر مفهومی وقتی با نام تو همراه میشود، به زیبایی و شیرینی متصل میگردد و به خوشبختی مزین میشود.
عالمی جز تو بعالم نیست در پیراهنی
در فنون علم ماهر گشته بر انواع فن
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو در این دنیا وجود ندارد که در زمینههای مختلف علمی اینقدر ماهر باشد و در هر دانشی به خوبی مهارت پیدا کرده باشد.
عالم کلیست علم تو و زین معنی تراست
عالم اندر دل ، دل اندر تن ، تن اندر پیرهن
هوش مصنوعی: عالم بهطور کلی همان دانش تو است و به همین دلیل به تو ارتباط پیدا میکند. عالم در دل وجود دارد، و دل در بدن، و بدن هم در پیراهن.
خصم تو گر خویشتن چون تو شناسد از قیاس
در بسودن خار نشناسد همی از نسترن
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو به خوبی تو را بشناسد، دیگر به راحتی نمیتواند از تو فاصله بگیرد و مانند خار درخت نسترن، که زیبایی و لطافت آن را نادیده میگیرد، تو را نادیده نخواهد گرفت.
چون شناسد دانش آنکس را که اندر پیکری
چهرۀ حورا نهد بر پشت پای اهرمن ؟
هوش مصنوعی: هنگامی که دانایی میتواند درک کند، کسی را که در جسمی از ویژگیهای زیبا و آسمانی برخوردار است چگونه بر دوش نیروهای شر قرار میدهد؟
دشمنانت را ز بس تحقیرشان ، در هر فنون
امتحان آسمان مالش نداد اندر محن
هوش مصنوعی: دشمنان تو به خاطر تحقیرهایی که تحمل کردند، در هر آزمونی که با سختیها روبهرو شدند، نتوانستند بر مشکلات غلبه کنند.
این عجب مشمر ، که تحقیر حقارت رسته کرد
ذره را از پایدام و پشته را از با بزن
هوش مصنوعی: این جای تعجب نیست که ذرهای که خود را کوچک و بیارزش میداند، به خاطر تحقیر و حقارت، از زمین بلند میشود و مانند کوه احساس عظمت میکند.
ای خداوند خداوندان ، همی طبع مرا
روزگار تیره دارد تیره رای و ممتحن
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ، حالا که روزگار برای من سخت و دشوار شده، طرز تفکر و اندیشهام هم تیره و ناپاک شده است.
گر سخن نیکو نیامد ، عذر این کهتر بخواه
مهتری کن سایة اقبال خود بر من فگن
هوش مصنوعی: اگر حرفهای نیکو بیان نشود، عذرخواهی از این جوان را لازم میدانم. حالا بزرگتری بکن و سایهی لطف و توجه خودت را بر من بیفکن.
تا همی پروین نماید پنجۀ سیمین سنان
تا همی خورشید دارد صورت زرین مجن
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره پروین مانند یک زنگ به شکل نازکی خود را نمایان میکند و در کنار آن، خورشید با چهرهای طلایی درخشان وجود دارد.
جاودان خرم بشادی باش و جاویدان ببین
دوستان را در نعیم و دشمنان را در محن
هوش مصنوعی: همیشه شاد و خوشحال باش و همیشه دوستانت را در خوشی و نعمت ببین و دشمنانت را در سختی و مشکلات.