گنجور

شمارهٔ ۳۹

باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم
زبرصفحۀ جان خط معما دیدم
تا بر اطراف سمن گشت محقق خط او
بندۀ عارض او روح معلا دیدم
دل من خستۀ خرماست ، که در اول کار
خار بیداد ندیدم ، همه خرما دیدم
دیده را ابر صفت کرد کنار دریا
تا بر اطراف گلش عنبر سارا دیدم
چرخ زنار شب و روز کمر ساخته را
بندۀ آن سر زلف چو چلیپا دیدم
بدو دم جان ز من رفته بمن باز آورد
تا در آب خضرش باد مسیحا دیدم
مگر آن حور صفت چون پری آمد ؟ کورا
بدر آصف خان قدر جم آسا دیدم
میر میران ، که فلک را ز مجره شب و روز
کمر طاعت او بسته چو جوزا دیدم
گوهر افسر اقبال که بر افعالش
چرخ را شیفته چون سعد بر اسما دیدم
پیش نطق و سخن در صفتش لؤلؤ را
حلقه در گوش پی کنیت لا لا دیدم
مدتی آرزویم بود که آن در گه چیست ؟
شکر حق را که رسیدم بدرش تا دیدم
کوه سنگین دل خارا سلب سر کش را
دی ز فیض کرمش کسوت دیبا دیدم
همتش را که جهان خواند مطرا زوسن
دوش آتش زده در عود مطرا دیدم
بخدایی که ز حکمش ز شب سودایی
در کواکب همه آثار ز صفرا دیدم
آیت معرفتش بر دل سوزان خواندم
کله مغفرتش بر سر دروا دیدم
خلعت موهبتش در بر جان پوشیدم
گوشۀ مملکتش عرصۀ دنیا دیدم
صفت حمدش در قبۀ چرخ افگندم
آتش شوقش در سینۀ خارا دیدم
که اگر بر همه انواع هنر ذات ورا
در جهان مثل شنیدم ز کسی ،یا دیدم
ای بزرگی،که در آینۀ رایت امروز
بنخستین نظری چهرۀ فردا دیدم
چرخ عالی را از قدر تو پنهان دیدم
خرد پنهان در طبع تو پیدا دیدم
بر در طور تجلی تو هر مادح را
بو علی مثل پی کنیت سینا دیدم
چرخ یک روز سوی در گه تو بگرایید
با قضا گفت که : آن یک هنرت را دیدم
غم و رنجم چو ثناهای تو روز افزون باد
گر ثناهای ترا مقطع و مبدا دیدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز بر طرف مه از غالیه طغرا دیدم
زبرصفحۀ جان خط معما دیدم
هوش مصنوعی: به تازگی نگاهی به زیبایی‌های عالم انداختم و بر سر زینت‌های زندگی، نشانه‌ای از راز و معما را در صفحه دل خود یافتم.
تا بر اطراف سمن گشت محقق خط او
بندۀ عارض او روح معلا دیدم
هوش مصنوعی: به شکل زیبا و دلنشینی به دور گل سمن نگاه کردم. در این منظره، من جز چهره‌ی زیبای او، هیچ چیز دیگری نمی‌دیدم.
دل من خستۀ خرماست ، که در اول کار
خار بیداد ندیدم ، همه خرما دیدم
هوش مصنوعی: دل من مانند درخت خرماست که در آغاز نتوانسته خارهای تلخ و ناگوار زندگی را ببیند و فقط به میوه‌های شیرین و لذیذ فکر کرده است.
دیده را ابر صفت کرد کنار دریا
تا بر اطراف گلش عنبر سارا دیدم
هوش مصنوعی: چشمم مانند ابری شده و کنار دریا ایستاده‌ام تا اطراف گلش را ببینم که بوی عطر خوش مانند عنبر دارد.
چرخ زنار شب و روز کمر ساخته را
بندۀ آن سر زلف چو چلیپا دیدم
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر ذهنی خود از زندگی و زمان اشاره می‌کند. او به چرخش دائمی روز و شب و همچنین بندگی در برابر زیبایی و عشق اشاره دارد. هنگامی که او سر زلفی را می‌بیند، احساس می‌کند که در برابر آن زیبایی و جذابیت، کاملاً تحت تأثیر قرار گرفته است. این احساس به نوعی گواهی بر قدرت تأثیرگذاری عشق و زیبایی بر زندگی انسان است.
بدو دم جان ز من رفته بمن باز آورد
تا در آب خضرش باد مسیحا دیدم
هوش مصنوعی: به او بگو که جانم از دلم رفته و به من بازگرداند، تا در آب خضر، نسیم حیات‌بخش را احساس کنم.
مگر آن حور صفت چون پری آمد ؟ کورا
بدر آصف خان قدر جم آسا دیدم
هوش مصنوعی: آیا آن عورت زیبا مثل پری به من رسید؟ کسی را که مانند آصف خان، دارای مقام و ارزش جمشید است، مشاهده کردم.
میر میران ، که فلک را ز مجره شب و روز
کمر طاعت او بسته چو جوزا دیدم
هوش مصنوعی: میر میران، که به گردشی منظم در آسمان، شب و روز را تحت کنترل دارد و مانند دو ستاره، با نظم خاصی حرکت می‌کند، در اینجا به تصویر کشیده شده است.
گوهر افسر اقبال که بر افعالش
چرخ را شیفته چون سعد بر اسما دیدم
هوش مصنوعی: من درخشش و جواهری را که به سرنوشت او تعلق دارد، مشاهده کردم؛ همان‌طور که ستاره سعد به نام‌ها و مقام‌ها جذابیت دارد و گردش آسمان را مجذوب خود می‌کند.
پیش نطق و سخن در صفتش لؤلؤ را
حلقه در گوش پی کنیت لا لا دیدم
هوش مصنوعی: در وصف او، سخن و گفته‌اش مثل مروارید می‌درخشد. من مرغوبیت و زیبایی او را در گوش خود حس کردم و او را به زیبایی مروارید تشبیه کردم.
مدتی آرزویم بود که آن در گه چیست ؟
شکر حق را که رسیدم بدرش تا دیدم
هوش مصنوعی: مدتی در پی این بودم که بدانم آن درگاه چیست. خوشحالم که به لطف خدا به آنجا رسیدم و وقتی به آنجا نگریستم، متوجه شدم.
کوه سنگین دل خارا سلب سر کش را
دی ز فیض کرمش کسوت دیبا دیدم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی و عظمت کوه می‌پردازد که به رغم سختی و سنگینی‌اش، از دعا و فیض الهی برخوردار است. او مانند یک پارچه نرم و زیبا، جلوه‌ای خاص از خود نشان می‌دهد. این تصویر بیانگر قدرت و لطافت ذات الهی است که حتی در سخت‌ترین مخلوقات نیز می‌تواند زیبایی و نرمی ساطع کند.
همتش را که جهان خواند مطرا زوسن
دوش آتش زده در عود مطرا دیدم
هوش مصنوعی: آن کسی که اراده‌اش را به جهانیان نشان داد و در شب گذشته آتش عشق را در عود وجودش شعله‌ور کرد، او را مشاهده کردم.
بخدایی که ز حکمش ز شب سودایی
در کواکب همه آثار ز صفرا دیدم
هوش مصنوعی: به خدایی که بر اساس فرمانش، در شب‌های خیالی، در ستاره‌ها نشانه‌هایی از زردی و تاثیرات آن را مشاهده کردم.
آیت معرفتش بر دل سوزان خواندم
کله مغفرتش بر سر دروا دیدم
هوش مصنوعی: دلیل شناخت او را بر دل مشتاق خواندم و در کنار دروازه، نشانه‌ی آمرزشش را مشاهده کردم.
خلعت موهبتش در بر جان پوشیدم
گوشۀ مملکتش عرصۀ دنیا دیدم
هوش مصنوعی: اکثر زندگی‌ام را در سایه لطف و بخشش او سپری کرده‌ام و در دنیای خود، جلوه‌های زیبای وجود او را مشاهده کرده‌ام.
صفت حمدش در قبۀ چرخ افگندم
آتش شوقش در سینۀ خارا دیدم
هوش مصنوعی: خود را به ستایش و تحسین او در آسمان و عالم نصب کرده‌ام و شوق و اشتیاق او را در دل سخت و بی‌احساس خود احساس کردم.
که اگر بر همه انواع هنر ذات ورا
در جهان مثل شنیدم ز کسی ،یا دیدم
هوش مصنوعی: اگر از کسی در دنیا درباره تمامی انواع هنرها چیزی شنیده یا دیده باشم، باید ذات او را مثل شن بشناسم.
ای بزرگی،که در آینۀ رایت امروز
بنخستین نظری چهرۀ فردا دیدم
هوش مصنوعی: ای بزرگ، امروز برای اولین بار در آینه‌ی علم و دانش خود، چهره‌ی آینده را دیدم.
چرخ عالی را از قدر تو پنهان دیدم
خرد پنهان در طبع تو پیدا دیدم
هوش مصنوعی: در گردش خون‌ساخت زندگی، ارزش و مرتبه‌ات را نادیده انگاشتم و در ذات تو، درونیات و ذاتی با ارزش را مشاهده کردم.
بر در طور تجلی تو هر مادح را
بو علی مثل پی کنیت سینا دیدم
هوش مصنوعی: در کنار چشم انداز زیبای تجلی تو، هر ستایشگری را دیدم که مانند موسی، در کوه طور، با عشق و شوق تو را می‌ستاید.
چرخ یک روز سوی در گه تو بگرایید
با قضا گفت که : آن یک هنرت را دیدم
هوش مصنوعی: یک روز سرنوشت به سمت درگاه تو متوجه شد و به من گفت که من آن یکی هنر تو را مشاهده کردم.
غم و رنجم چو ثناهای تو روز افزون باد
گر ثناهای ترا مقطع و مبدا دیدم
هوش مصنوعی: غم و رنج من به اندازه‌ی ستایش‌های تو روز به روز بیشتر شود؛ زیرا اگر ستایش‌هایت را به عنوان آغاز و پایان ببینم، این وضعیت ادامه خواهد داشت.