گنجور

شمارهٔ ۳۰

شاه کرده است رای زی پوشنگ
هامراهش میست و ساغر و چنگ
گه شرابی همی خورد بشتاب
گه سماعی همی کند بدرنگ
شادی نو کند بهر منزل
مستی نو کند بهر فرسنگ
سفر اکنون سزد ، که روی زمین
ساخت از گل نجوم هفت اورنگ
جامها پر می است دست بدست
باغها پر گلست رنگ برنگ
از گل و ابر آسمان و زمین
دم طاوس گشت و پشت پلنگ
شاه دین ، از پی تماشا را
اسب را کرد تنگ برزین تنگ
تا بصحرا درون ، ز بهر شکار
خاک رنگین کند ز پیکر رنگ
سبزی کشت بیند از بر ریگ
لالۀ لعل چیند از سرسنگ
من بیچاره را چه باید کرد ؟
که ندارم بخانه دو بز لنگ
گر هزارانه نقد شد ، ورنه
شکر من کند زمانه شرنگ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1403/01/24 14:03
جهن یزداد

شاه کرده است رای زی پوشنگ

هامراهش میست و ساغر و چنگ

شادی نو کند بهر  میلی

مستی نو کند بهر فرسنگ

جامها پر می است دست بدست

باغها پر گلست رنگ برنگ

از گل و ابر آسمان و زمین

دم سیمرغ گشت و پشت پلنگ

تا بهامون درون ، ز بهر شکار

خاک رنگین کند ز پیکر رنگ

سبزی کشت بیند از بر ریگ

لالۀ لعل چیند از سرسنگ

من بیچاره را چه باید کرد ؟

که ندارم بخانه دو بز لنگ

گر هزارانه  زر شود ، ورنه

شکر من کند زمانه شرنگ