شمارهٔ ۲۸
ای دست منت تو بمن بنده در دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
درهای رنج بسته بمن بر سخای تو
بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز
صد کس نیازمند من و من بجاه تو
در خدمت تو از همه آفاق بی نیاز
امروز بی تو خیره و سرگشته مانده ام
جان در میان آتش و دل در دهان گاز
از غبن روزگار پر از آب هر دو چشم
اندر ستاره دوخته شبهای دیر یاز
گر دانمی که جای تو اندر هری کجاست
زان سو بطبع خوش کنمی روی در نماز
دردا بکام خویش ، نه در پایگاه خویش
پوشیده مهره باخت بداندیش مهره باز
اندر جهان که دید و که دانست کین چنین
جغد حقیر غدر کند با سپید باز؟
کار جهان خدای جهان این چنین نهاد
نفع از پی گزند و نشیب از پی فراز
گر کار چند روز بر آشفت اندکی
نیکو شود ببخت خداوندگار باز
در ناز و در نیاز چه باید نشاط و غم ؟
چون پایدار نیست بمابر نیاز و ناز
ای مهتری که سیرت و افعال خوب تست
بر جامۀ بزرگی و آزادگی تراز
زودا که باز یابم و بینم بکام خویش
آن عیش روح پرور و آن بخت کارساز
بی دیدن تو رسته نگردد بهیچ روی
جان من از تفکر و شخص من از گداز
چون اعتقاد بنده شناسی ، خود این بسست
ابرام گشت بی حد و گفتار شد دراز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دست منت تو بمن بنده در دراز
درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز
هوش مصنوعی: ای دست پرمهر تو به من که غلام تو هستم، در برابر درگاهت همیشه زندهام و از حوادث دنیا، افکار و مشکلاتم را به تو منتقل میکنم و خواستار جواز و اجازه از تو هستم.
درهای رنج بسته بمن بر سخای تو
بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز
هوش مصنوعی: درهای مشکلات و دردها به روی من بسته است، اما به مهربانی تو در خانهام در هر زمان که بخواهم، باز میشود.
صد کس نیازمند من و من بجاه تو
در خدمت تو از همه آفاق بی نیاز
هوش مصنوعی: صد نفر به کمک من نیاز دارند، اما من برای تو کار میکنم و در خدمت تو هستم. از همه چیز و همهجا بینیازم.
امروز بی تو خیره و سرگشته مانده ام
جان در میان آتش و دل در دهان گاز
هوش مصنوعی: امروز بدون تو حیران و سردرگم ماندهام؛ جانم در آتش است و دلم به شدت میتپد.
از غبن روزگار پر از آب هر دو چشم
اندر ستاره دوخته شبهای دیر یاز
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تلخیها و دشواریهای زندگی صحبت میکند و بیان میکند که به خاطر روزگار سخت و غمانگیز، چشمانش پر از اشک است. او به جای نگرانی در شبهای طولانی و تاریک، به ستارهها نگاه میکند، به امیدی که در دل شب وجود دارد. این اشاره به تلاش برای یافتن نور و امید در میان تاریکیها است.
گر دانمی که جای تو اندر هری کجاست
زان سو بطبع خوش کنمی روی در نماز
هوش مصنوعی: اگر میدانستم که کجا باید در هری به تو نزدیک شوم، با دل خوشی در نماز به سوی آنجا روی میآوردم.
دردا بکام خویش ، نه در پایگاه خویش
پوشیده مهره باخت بداندیش مهره باز
هوش مصنوعی: آه، چقدر دلم میخواهد که به آرزوهایم برسم، نه اینکه در جایگاه خودم پنهان بمانم. کسی که بداندش به دیگران آسیب میزند، در بازی زندگی شکست خورده است.
اندر جهان که دید و که دانست کین چنین
جغد حقیر غدر کند با سپید باز؟
هوش مصنوعی: در این جهان چه کسی را دیده و چه کسی را شناخته که این جغد حقیر بتواند بر پرواز باز سفید غالب آید؟
کار جهان خدای جهان این چنین نهاد
نفع از پی گزند و نشیب از پی فراز
هوش مصنوعی: خدای جهان سرنوشت دنیا را به این نحو مقدر کرده است که منافع همواره در پی آسیبها و مشکلات هستند و کمبودها و چالشها به دنبال پیشرفتها و موفقیتها میآیند.
گر کار چند روز بر آشفت اندکی
نیکو شود ببخت خداوندگار باز
هوش مصنوعی: اگر کارها مدتی به هم بریزد، با تلاش و کمی نیکویی، سرانجام به لطف خداوندگار بهبود خواهد یافت.
در ناز و در نیاز چه باید نشاط و غم ؟
چون پایدار نیست بمابر نیاز و ناز
هوش مصنوعی: در حالت ناز و وابستگی، چرا باید شادی و غم را دنبال کنیم؟ زیرا این احساسات پایدار نیستند و بر اساس خواستهها و نیازهای ما متغیرند.
ای مهتری که سیرت و افعال خوب تست
بر جامۀ بزرگی و آزادگی تراز
هوش مصنوعی: ای بزرگمرد، تو خصلتها و رفتارهای نیکویی داری که در وجودت نمایان است و این ویژگیهای بزرگ و آزادگیات بر قامت تو مینشیند.
زودا که باز یابم و بینم بکام خویش
آن عیش روح پرور و آن بخت کارساز
هوش مصنوعی: ای کاش دوباره به خوشیهایی که مرا شاداب میکنند و شانسهای مساعدی که در زندگی دارم، دست پیدا کنم.
بی دیدن تو رسته نگردد بهیچ روی
جان من از تفکر و شخص من از گداز
هوش مصنوعی: بدون دیدار تو، جان من به هیچوجه آرام نمیگیرد و لحظهای از فکر تو دور نمیشود.
چون اعتقاد بنده شناسی ، خود این بسست
ابرام گشت بی حد و گفتار شد دراز
هوش مصنوعی: زمانی که اعتقاد به شناخت خداوند پیدا شد، این کفایت کرد و باعث شد رابطه قویتری ایجاد شود و سخن به طول انجامید.