گنجور

شمارهٔ ۲۷

چون مساعد شد زمان و چون موافق گشت یار
موسم دی را توان کردن بنزهت چون بهار
تا بود در پیش دیده آفتاب سیم بر
کی هراسد خاطر کس از سحاب سیم بار؟
یار را حاضر کنی ، در دی بهارت حاضرست
کی بود هرگز بهاری خوشتر از دیدار یار ؟
با گلستان شکفته بر سر سرو بلند
عشقبازی کن ، مکن یاد از گلی کاید زخار
مر ریاحین بهاری را عوض در پیش خواه
سیب و نارنج و ترنج و نرگس و آبی و نار
از خمی رنگین و روشن آب آتش رنگ گیر
وز رخی دلجوی و دلبر آتشی خواه آبدار
ساخت باید از شبه در صحن مجلس کان لعل
چونکه افسرده شود آب روان در جویبار
تودۀ اخگر بر آتشدان سیمین در میان
همچو تودۀ نار دانه یا شعاع بی قرار
کبک و دراج و تذرو و تیهو اندر بابزن
لمعۀ آتش فشانده ، برده برگردون بخار
دلبران ماهرخ گیسو کشان اندر زمین
ساقیان شهد لب باطرة عنبر نثار
از شعاع می شده رخسارشان همرنگ می
و زمی رخسار مانده چشم ایشان در خمار
حجله آهو چشم و چون آهوی مشکین نافه بوی
مشکبو باشد بلی آهوی مشکین تتار
مطربان مست می سر داده آهنگ بلند
بوی گل اندر عذار و چنگ عشرت در کنار
چشم ایشان پر دلال و طبع ایشان پر نشاط
رنگ می اندر رخان و بوی گل اندر عذار
خویشتن رنجه نماینده که نتواند کشید
آن سرین های گران را آن میانهای نزار
مطرب و ساقی همی مست و خوش اندر هم شده
در ببسته ، کرده بیرون هر که بوده هوشیار
این بهار بزم شاهست و نمودار بهشت
این بهار عمر را با آن بهار آخر چه کار ؟
ابر آن باشد بخاری ، ابر این یک دست شاه
ابر آن باران فشاند ، ابر این زر عیار
گرچه شد امروز این مجلس میسر بنده را
پیش تخت پادشاه کامران کامگار
دوش اندر چنگ سرما قصه ها کردست سر
دوش اندر زیر باران ناله ها کردست زار
ابر می بارید سیم و بنده با روی چو زر
بود لرزان تا بصبح از بی زری سیماب وار
پیش باد سرد از هم بگسلد پیوند کوه
خیمۀ کرباس کهنه کی تواند شد حصار ؟
دوش سردی کرده بد با من بجان بردن سپهر
گر نبودی طبع گرم از نعت بزم شهریار
آفتاب انس و جان سلطان اقصای زمین
شه غیاث دین و دنیا سایۀ پروردگار
آفتاب از چرخ چارم گر نتابد گو متاب
سایة چترش بسنده است آفتاب روزگار
یک نظر از آفتاب رای سایۀ ایزدی
بی نیازم کرده است از آفتاب چرخ و نار
طبع من گر کرد امروز آرزوی آفتاب
داشتم در سایۀ او ز آفتاب چرخ عار
تا بود از آفتاب و سایه در عالم نشان
آفتاب دولت او باد دایم پایدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون مساعد شد زمان و چون موافق گشت یار
موسم دی را توان کردن بنزهت چون بهار
هوش مصنوعی: زمانی که شرایط مناسب شد و یار هم همسو گشت، می‌توان در دی ماه آنقدر شاد و خوشحال بود که مانند بهار به سراغ خوشی‌ها برویم.
تا بود در پیش دیده آفتاب سیم بر
کی هراسد خاطر کس از سحاب سیم بار؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید نقره‌ای در مقابل دیدگان است، چه کسی از باران نقره‌ای می‌تواند بترسد؟
یار را حاضر کنی ، در دی بهارت حاضرست
کی بود هرگز بهاری خوشتر از دیدار یار ؟
هوش مصنوعی: اگر محبوب خود را در دی (زمستان) کنار خود داشته باشی، در حقیقت بهار تو همان لحظه است. آیا تا به حال بهاری خوش‌تر از دیدار محبوب وجود داشته؟
با گلستان شکفته بر سر سرو بلند
عشقبازی کن ، مکن یاد از گلی کاید زخار
هوش مصنوعی: با زیبایی‌های زندگی و عشق بازی کن و از یاد خاطرات تلخ و مشکلات دوری کن.
مر ریاحین بهاری را عوض در پیش خواه
سیب و نارنج و ترنج و نرگس و آبی و نار
هوش مصنوعی: بهار، فصل زیبایی‌ها و گل‌هاست. در این زمان، به جای اینکه به سمت میوه‌هایی مانند سیب و نارنج برویم، باید به گل‌های خوشبو و زیبا توجه کنیم. این اشاره به اهمیت زیبایی و لطافت گل‌ها در بهار دارد و نشان می‌دهد که گاهی چیزهای ظریف و زیبا ارزش بیشتری دارند.
از خمی رنگین و روشن آب آتش رنگ گیر
وز رخی دلجوی و دلبر آتشی خواه آبدار
هوش مصنوعی: از آبی شفاف و درخشان، رنگ آتش را بگیر و از چهره‌ی دلنشین و دلبر آتشین، زیبایی‌ای شاداب و پررنگ طلب کن.
ساخت باید از شبه در صحن مجلس کان لعل
چونکه افسرده شود آب روان در جویبار
هوش مصنوعی: در جلسه و گردهمایی، باید بر اصول و قواعدی تأکید کنیم که اگر شرایط تغییر کند، زیبایی و خلوص صحبت‌های ما تحت تأثیر قرار نگیرد.
تودۀ اخگر بر آتشدان سیمین در میان
همچو تودۀ نار دانه یا شعاع بی قرار
هوش مصنوعی: توده‌ای از خاکستر بر روی منبع آتش نقره‌ای نشسته است، مانند توده‌ای از دانه‌های آتش یا نور زنده و بی‌قرار.
کبک و دراج و تذرو و تیهو اندر بابزن
لمعۀ آتش فشانده ، برده برگردون بخار
هوش مصنوعی: پرنده‌هایی مانند کبک، دراج، تذرو و تیهو به دنبال آتش با شوق و اشتیاق می‌دوند و بخار آن را در آسمان می‌برند.
دلبران ماهرخ گیسو کشان اندر زمین
ساقیان شهد لب باطرة عنبر نثار
هوش مصنوعی: زیبارویان با موهای بلند و دلربا در زمین زیبایی خود به گرد ساقیانی می‌چرخند که شهد و عطر عنبر را بر زمین می‌پاشند.
از شعاع می شده رخسارشان همرنگ می
و زمی رخسار مانده چشم ایشان در خمار
هوش مصنوعی: چهره‌های آن‌ها به رنگ شراب می‌زند و چشمانشان در حالت مستی و غفلت باقی مانده است.
حجله آهو چشم و چون آهوی مشکین نافه بوی
مشکبو باشد بلی آهوی مشکین تتار
هوش مصنوعی: حجله آهو به معنای زیبایی و جذابیت خاصی است که در چشمان او وجود دارد، و مانند آهویی است که از عطر خوش مشک پر شده است. این تصویر نشان‌دهنده لطافت و جذابیت اوست، بله، همان آهوی خوشبو و زیبا.
مطربان مست می سر داده آهنگ بلند
بوی گل اندر عذار و چنگ عشرت در کنار
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان خوشحال و سرمست با ساز و آواز بلند در حال ساز زدن هستند. بوی گل در چهره‌ها حس می‌شود و شادی و لذت در کنارشان احساس می‌شود.
چشم ایشان پر دلال و طبع ایشان پر نشاط
رنگ می اندر رخان و بوی گل اندر عذار
هوش مصنوعی: چشم‌های آنها پر از جاذبه و دلربایی است و طبیعتشان مملو از شادابی و نشاط. رنگ صورتشان زیباست و بوی گل از چهره‌شان به مشام می‌رسد.
خویشتن رنجه نماینده که نتواند کشید
آن سرین های گران را آن میانهای نزار
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند بار سنگین مشکلات و رنج‌های زندگی را تحمل کند، باید خود را در معرض سختی‌ها قرار دهد و با تلاش و کوشش بیشتری مواجهه کند.
مطرب و ساقی همی مست و خوش اندر هم شده
در ببسته ، کرده بیرون هر که بوده هوشیار
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان و نوشیدنی‌فروش در شادی و مستی با هم درگرفته‌اند و در این حال، هر کسی که هشیار بوده، از این جمع کنار گذاشته شده و بیرون رفته است.
این بهار بزم شاهست و نمودار بهشت
این بهار عمر را با آن بهار آخر چه کار ؟
هوش مصنوعی: این بهار جشن و سرور پادشاه است و نمایانگر بهشت است. حالا در این بهار زندگی، چه ارتباطی با بهار آخر دنیا داریم؟
ابر آن باشد بخاری ، ابر این یک دست شاه
ابر آن باران فشاند ، ابر این زر عیار
هوش مصنوعی: ابر در اینجا به دو نوع اشاره دارد؛ ابر اول مانند بخار است که به آرامی و بدون فشار عمل می‌کند، در حالی که ابر دوم همچون یک شاه نشسته است و با نیروی بیشتری باران می‌فرستد. در نتیجه، یکی از ابرها به آرامی رطوبت را آزاد می‌کند و دیگری به طرز قابل توجهی و با ارزش، باران را نازل می‌سازد.
گرچه شد امروز این مجلس میسر بنده را
پیش تخت پادشاه کامران کامگار
هوش مصنوعی: هرچند که امروز برای من فراهم شده که در حضور پادشاه خوشبخت و موفق باشم.
دوش اندر چنگ سرما قصه ها کردست سر
دوش اندر زیر باران ناله ها کردست زار
هوش مصنوعی: دیشب سرما داستان‌هایی را در دل خود به پرواز درآورد و زیر باران ناله‌هایی غم‌انگیز سر داد.
ابر می بارید سیم و بنده با روی چو زر
بود لرزان تا بصبح از بی زری سیماب وار
هوش مصنوعی: ابر باران می‌بارید و بنده‌ای با چهره‌ای درخشان مانند طلا، لرزان و ناپایدار بود تا صبح که از بی‌پولی و کمبود، مانند جیوه به نظر می‌رسید.
پیش باد سرد از هم بگسلد پیوند کوه
خیمۀ کرباس کهنه کی تواند شد حصار ؟
هوش مصنوعی: در برابر باد سرد، پیوند و ارتباط کوه از هم گسسته می‌شود؛ پس چگونه ممکن است که دَربَند یک چادر کهنه از پارچه‌ای نازک و بی‌دوام بتواند محافظت کند؟
دوش سردی کرده بد با من بجان بردن سپهر
گر نبودی طبع گرم از نعت بزم شهریار
هوش مصنوعی: دیشب آسمان با من بدرفتاری کرد و اگر خویشتن را به خاطر عظمت و شوکت پادشاه گرم و پرشور نمی‌کردم، ممکن بود طاقت این سرما را نداشته باشم.
آفتاب انس و جان سلطان اقصای زمین
شه غیاث دین و دنیا سایۀ پروردگار
هوش مصنوعی: خورشید عشق و روح، پادشاه دورترین سرزمین‌ها، فرمانروای یاری‌دهنده دین و دنیا، سایه‌ای از خداوند.
آفتاب از چرخ چارم گر نتابد گو متاب
سایة چترش بسنده است آفتاب روزگار
هوش مصنوعی: اگر خورشید از سمت خاصی نتابد، نگران نباش؛ سایه چترش کافی است تا در روزگار به ما آرامش دهد.
یک نظر از آفتاب رای سایۀ ایزدی
بی نیازم کرده است از آفتاب چرخ و نار
هوش مصنوعی: نگاه یک آفتاب روحانی به من، به قدری روشن و دلگرم‌کننده بوده که دیگر به نور و گرمای خورشید زمین نیازی احساس نمی‌کنم.
طبع من گر کرد امروز آرزوی آفتاب
داشتم در سایۀ او ز آفتاب چرخ عار
هوش مصنوعی: امروز که با طبع من در آرزوی آفتاب هستم، ترجیح می‌دهم که در سایه‌ او در آرامش باشم تا اینکه زیر نور آفتاب آسمان رنج ببرم.
تا بود از آفتاب و سایه در عالم نشان
آفتاب دولت او باد دایم پایدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جهان نشانه‌هایی از آفتاب و سایه وجود دارد، امید است که دولت او همیشه و به طور پایدار برقرار باشد.