گنجور

شمارهٔ ۲۶

میرود سنجابگون بر چرخ از دریا بخار
می کند پر حواصل بر سر عالم نثار
مرکز خاک آهنین شد پاک و مستولی شدست
بر زر گردون سرب سیما سحاب سیم بار
گر بود از سیم پشت هر کسی گرم ، از چه رو
عالمی لرزان شدند از بیم او سیماب وار ؟
چرخ چرخه ، ابر پنبه ، رشتۀ باران کناغ
دوک ریسی طرفه پیش آورد زال روزگار
روی قرص آفتاب از ابر میگردد نهان
همچو قرص گرم مانده از بر سنگین تغار
مارو کژدم تا ز سرما در زمین پنهان شدند
آب دارد نیش کژدم باد دارد زهر مار
پس کنون آن به که دارد رنگ رخسار تذرو
چون ز ابر فاخته گون شد حواصل کوهسار
کوه اگرچه چون حواصل شد از آن غمگین مباش
کین حواصل زود خواهد گشت طاووس بهار
آفتاب از بس عزیزی نازها در سر گرفت
می کشد بیچارگان را در فراغ انتظار
ز آفتاب آسمان کر دست ما را بی نیاز
یک نظر از آفتاب جود مخدوم کبار
مخلص این جا کرده بودم ختم بازار سخن
عقل را گفتم : مشو کاهل سخن ، معنی بیار
عقل گفتا : آرمت از باده و آتش سخن
کاندرین سرما جزین ناید پسند هوشیار
باده ای باید که اندازد بانجم پر شعاع
آتشی باید که افروزد بگردون بر شرار
از شعاع آن یکی رخسارها یاقوت رنگ
وز شرار این دگر یاقوت ریزان بی شمار
از پی آن این یکی را گشته جامه از بلور
وز پی این آن دگر را گشته از آهن حصار
آن یکی مر شاخ گل را خاک سازد در زمان
وین دگر بر چهره اندر حال گل آرد ببار
ما در آن تاک و کرده خویشتن آنرا غذا
مادر این سنگ و پرورده مر او را در کنار
هم بدان نسبت که باشد ظاهر هر نار نور
باده نور ظاهرست و مضمر اندر نور نار
می بآتش گفت روزی : هست نورت یاردود
گفت آتش : لذت تو هست هم جفت خمار
باده گفتا : من زروی دلبران دارم صفت
گفت آتش : من زرای سر کشان دارم عیار
باده او را گفت : هر جسمی که یابی تو خوری
آتش او را گفت : بهتر جسم خواراز عقل خوار
باده گفتا:من مرکب گشته ام از چار طبع
چار یک باشی زنی ، چون تو یکی باشی ز چار
گفت آتش : راست گفتی ، لیک میدانی منم
در تو آن رکن حرارت کز تو آن آید بکار
عقل گفتا : هر دوان باشید و مکنید این لجاج
من بگویم یک سخن ، باید بدین کرد اختصار
فخر می جویید هر دو ، بررسم امروز من
در حضور هر دو این معنی ز اصل افتخار
خواجۀ دنیا ، ضیاءالدین نظام ملک شاه
آنکه فضلش هست در آفاق فضل کردگار
آنکه تا بر چرخ خواهد بود انجم را مسیر
بود خواهد بروجود او ممالک را مدار
گرچه دارد هم وزیری و هم اسم خواجگی
هست در فرمان و معنی پادشاه کامگار
گر نباشد بهر بذلش زر برون ناید ز کان
ور ندارد عشق بزمش گل برون ناید ز خار
صحن دیوان کفایت آنکه دیوان نام یافت
مثل او هرگز نبیند در همه عالم سوار
صدر اورا فی المثل گر آسمان خوانی ز قدر
فخر آرد آسمان و صدر او زین نام عار
بسکه خلق آسوده شد در سایۀ انعام او
چرخ خواند هر زمانش آسمان سایه دار
دهشت آمد خلق را از رای او در اصطناع
عزت آمد چرخ را از امر او در اقتدار
دشمنان مملکت را کلک او مقهور کرد
همچو در عهد نبی مر کافران را ذوالفقار
هر که بی فرمان او یک دم قلم گیرد بدست
سالها دستش بود بی کار چون دست چنار
از همه کاری که جوید باد در دست آیدش
بلکه از آن باد افتد در میان خاک خوار
حاسدان ار معتبر بودند دیدم جایشان
احمق آن باشد که نکند جایشان را اعتبار
ای خداوند،آشنای خدمت در گاه تو
گشت اندر هر زمان نامش از ین پس بختیار
هر که چون او باشد اندر خدمت و اخلاص تو
از میان جان شود چون بختیارش بخت یار
روز چند از غفلت ار بنده بخدمت کم رسید
گردش ایام کردش از حوادث دل فگار
پیش از این بودی چو گل در مجلس تو تازه روی
چون بنفشه کرد چرخش سرنگون وسوکوار
یار دیگر بر سر ناساز گاری کی شود
دهر ؟ گر رای تو شد با بندۀ تو ساز گار
بس بود تنبیه او را اینقدر گر گوییش :
دست بیداد وتعرض از فلانی بازدار
تنگدل ماندست بنده کاندر ایام چنین
لشگر آید همره رایات فرخ شهریار
آشکارا رنگ حال خویش نتواند نمود
گرچه بعضی هست بر رای رفیعت آشکار
جز تن لاغر ندارد در جهان دستور خاص
جز دل غمگین ندارد در زمین دستور بار
با چنین برگ و نوا اندر زمستانی چنین
گر سفر خواهد شد از بنده خدایا زینهار
خودکسی زابنای جنس من بپیش تخت شاه
روزوشب اندر سفرها بندگی دارد شعار؟
تا تواند کرد خدمت ؛ بایدش زین به مثال
شغل رفتن چون بدارد ، بایدش به زین یسار
این سخن گر پیش تو یابد محل استماع
اصطناع تو کند کارش بزودی چون نگار
با اشارات تو کردند انجم وافلاک ختم
در زمانه امرو نهی و حل و عقد و گیر ودار
باد یا اهل هنر را آفتاب دستگیر
وندرین معنی بماند هر قراری پایدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میرود سنجابگون بر چرخ از دریا بخار
می کند پر حواصل بر سر عالم نثار
هوش مصنوعی: سنجاب‌مانند به دور می‌دود و از دریا بخار می‌سازد، و این بخار به مانند پرهای زینت‌بخش، بر سر جهان می‌ریزد.
مرکز خاک آهنین شد پاک و مستولی شدست
بر زر گردون سرب سیما سحاب سیم بار
هوش مصنوعی: زمین آهنین به مرکزیت خود رسید و بر آسمان، نقره‌ای بودن با ظاهری سربی حاکم شد.
گر بود از سیم پشت هر کسی گرم ، از چه رو
عالمی لرزان شدند از بیم او سیماب وار ؟
هوش مصنوعی: اگر هر کسی پشتش از نقره گرم باشد، پس چرا جهانیان از ترس او مانند جیوه لرزان شده‌اند؟
چرخ چرخه ، ابر پنبه ، رشتۀ باران کناغ
دوک ریسی طرفه پیش آورد زال روزگار
هوش مصنوعی: چرخ‌ها به حرکت درآمده‌اند، ابرها مانند پنبه هستند و باران در حال ریسیدن است. روزگار مانند دوکی مهارت‌مند در حال پیش بردن زندگی است.
روی قرص آفتاب از ابر میگردد نهان
همچو قرص گرم مانده از بر سنگین تغار
هوش مصنوعی: خورشید به آرامی از پشت ابرها می‌تابد و به‌گونه‌ای پنهان می‌شود، مانند قطعه‌ای نان داغ که در زیر سنگینی ظرفی قرار دارد.
مارو کژدم تا ز سرما در زمین پنهان شدند
آب دارد نیش کژدم باد دارد زهر مار
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که در شرایط سخت و خطرناک، موجودات خاصی به طور غریزی به پناه می‌برند و در دل زمین پنهان می‌شوند. در این حالت،‌ کژدم (عقرب) و مار هر کدام به روش خود به حفاظت از خود می‌پردازند. عقرب با نیشش خطر ایجاد می‌کند و مار نیز زهر دارد. این موضوع نشان دهنده توانایی‌های دفاعی موجودات در برابر تهدیدات است.
پس کنون آن به که دارد رنگ رخسار تذرو
چون ز ابر فاخته گون شد حواصل کوهسار
هوش مصنوعی: اکنون بهتر است به کسی که چهره‌اش مانند پرنده‌ای زیباست توجه کنیم، زیرا او مانند کوهی است که برف‌هایش در زیر ابرها درخشان می‌شود.
کوه اگرچه چون حواصل شد از آن غمگین مباش
کین حواصل زود خواهد گشت طاووس بهار
هوش مصنوعی: اگر کوه از ناراحتی بیفتد، نگران نباش. این ناراحتی زودگذر است و به زودی زیبایی و نشاط بهار مانند طاووس خواهد بازگشت.
آفتاب از بس عزیزی نازها در سر گرفت
می کشد بیچارگان را در فراغ انتظار
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر بزرگواری و محبت زیادش، درد دوری و انتظار را بر دل‌های بی‌نوا می‌کشد.
ز آفتاب آسمان کر دست ما را بی نیاز
یک نظر از آفتاب جود مخدوم کبار
هوش مصنوعی: از خورشید آسمان بی‌نیازم کن، یک نگاهی به بخشش بزرگ آقای بزرگوار داشته باش.
مخلص این جا کرده بودم ختم بازار سخن
عقل را گفتم : مشو کاهل سخن ، معنی بیار
هوش مصنوعی: در اینجا من به پایان بحث رسیده‌ام. عقل را به کار گرفتم و گفتم: بی‌توجه نباش، بلکه معنی هر سخن را به درستی ارائه بده.
عقل گفتا : آرمت از باده و آتش سخن
کاندرین سرما جزین ناید پسند هوشیار
هوش مصنوعی: عقل گفت: تو را از شراب و آتش دور کن، زیرا در این سرما، هیچ چیزی به دل هوشیار خوش نمی‌آید.
باده ای باید که اندازد بانجم پر شعاع
آتشی باید که افروزد بگردون بر شرار
هوش مصنوعی: باید نوشیدنی باشد که به مانند ستاره‌ای درخشان روشن کند و آتشی باید باشد که به آسمان برساند و شعله‌ور شود.
از شعاع آن یکی رخسارها یاقوت رنگ
وز شرار این دگر یاقوت ریزان بی شمار
هوش مصنوعی: از درخشش و زیبایی چهره‌ای مانند یاقوت صحبت می‌کند و اشاره می‌کند که این چهره به قدری زیباست که می‌تواند توجه هر کسی را جلب کند. در ادامه، به آتش و انرژی زایدالوصفی که از چهره دیگر می‌تابد نیز اشاره می‌شود، که به گونه‌ای دیگر زیبایی را به تصویر می‌کشد. به طور کلی، این متن به توصیف زیبایی و جاذبه خاص این دو چهره می‌پردازد.
از پی آن این یکی را گشته جامه از بلور
وز پی این آن دگر را گشته از آهن حصار
هوش مصنوعی: یکی از آنها به دنبال زیبایی و ظرافت است و رختی از بلور بر تن کرده، در حالی که دیگری به دنبال استحکام و قدرت است و برای خود قلعه‌ای از آهن ساخته است.
آن یکی مر شاخ گل را خاک سازد در زمان
وین دگر بر چهره اندر حال گل آرد ببار
هوش مصنوعی: یکی از آنها گل را در زمان خاک می‌کند و دیگری بر روی چهره‌اش باران می‌بارد.
ما در آن تاک و کرده خویشتن آنرا غذا
مادر این سنگ و پرورده مر او را در کنار
هوش مصنوعی: ما در آن باغ انگور، خود را به آن غنایم تغذیه کرده‌ایم و در کنار این سنگ، این محصول را پرورش داده‌ایم.
هم بدان نسبت که باشد ظاهر هر نار نور
باده نور ظاهرست و مضمر اندر نور نار
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تیپ و حالت خود ظاهر شود، مانند آتش که نورش را نشان می‌دهد. باده یا شراب نیز نور خود را دارد، ولی در واقع درون آن، آتش نیز نهفته است.
می بآتش گفت روزی : هست نورت یاردود
گفت آتش : لذت تو هست هم جفت خمار
هوش مصنوعی: روزی می به آتش گفت که نور تو چقدر زیبا و دل‌انگیز است. آتش پاسخ داد که لذت تو هم مانند می، حال و هوایی خاص و شگفت‌انگیز دارد.
باده گفتا : من زروی دلبران دارم صفت
گفت آتش : من زرای سر کشان دارم عیار
هوش مصنوعی: شراب می‌گوید: من از زیبایی دل‌بران نشأت می‌گیرم. آتش پاسخ می‌دهد: من از قدرت و جذابیت سوزان خود برخوردارم.
باده او را گفت : هر جسمی که یابی تو خوری
آتش او را گفت : بهتر جسم خواراز عقل خوار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باده یا شراب به فردی می‌گوید: هر چیزی که پیدا کنی، آن را بنوش. اما آتش به او پاسخ می‌دهد که بهتر است چیزهایی را که به عقل آسیب می‌زنند، ترک کنی. در واقع، این گفتگو نشان‌دهنده اولویت عقل بر لذت‌های زودگذر و مضر است.
باده گفتا:من مرکب گشته ام از چار طبع
چار یک باشی زنی ، چون تو یکی باشی ز چار
هوش مصنوعی: نوشیدنی گفت: من ترکیبی از چهار طبع هستم و تو که یکی هستی، باید از چهار طبع دیگر نیز وجود داشته باشی.
گفت آتش : راست گفتی ، لیک میدانی منم
در تو آن رکن حرارت کز تو آن آید بکار
هوش مصنوعی: آتش گفت: تو راست می‌گویی، اما آیا نمی‌دانی که من همان عامل گرمایی هستم که باعث می‌شود تو عمل کنی؟
عقل گفتا : هر دوان باشید و مکنید این لجاج
من بگویم یک سخن ، باید بدین کرد اختصار
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید: شما هر دو (عشقتان و لجاجتتان) در کنار هم هستید و دلیل بر ادامه این خشکسالی ندارید. من یک نکته را می‌گویم، باید به این موضوع به اختصار بپردازید.
فخر می جویید هر دو ، بررسم امروز من
در حضور هر دو این معنی ز اصل افتخار
هوش مصنوعی: هر دو از من به خاطر رسم و راهی که امروز در پیش دارم، به خود می بالند و افتخار می کنند.
خواجۀ دنیا ، ضیاءالدین نظام ملک شاه
آنکه فضلش هست در آفاق فضل کردگار
هوش مصنوعی: خواجه‌ای در دنیا به نام ضیاءالدین نظام ملک شاه وجود دارد که دانش و فضیلت او در تمام جهان زبانزد است و از فضل وکمالاتش در دنیا می‌توان به عظمت خداوند اشاره کرد.
آنکه تا بر چرخ خواهد بود انجم را مسیر
بود خواهد بروجود او ممالک را مدار
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد بر آسمان فرمانروایی کند، ستارگان برای او راهی خواهند شد؛ وجود او، محور کشورهای مختلف خواهد بود.
گرچه دارد هم وزیری و هم اسم خواجگی
هست در فرمان و معنی پادشاه کامگار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او دارای معاون و عنوان بزرگی است، اما در واقع فرمان و مفهوم پادشاهی موفق به او تعلق دارد.
گر نباشد بهر بذلش زر برون ناید ز کان
ور ندارد عشق بزمش گل برون ناید ز خار
هوش مصنوعی: اگر برای بخشش و محبت طلا و زر ندهی، هیچ گویایی از دلش بیرون نمی‌آید و اگر عشق در فضای عروض او نباشد، هیچ گلی از خارها نمی‌روید.
صحن دیوان کفایت آنکه دیوان نام یافت
مثل او هرگز نبیند در همه عالم سوار
هوش مصنوعی: فضای محاکمه و قضاوت به قدری بزرگ و عظیم است که هیچ چیز دیگری در دنیا مانند آن دیده نمی‌شود. این مکان به خودی خود به اندازه‌ای با اهمیت و بزرگ است که به نام دیوان شناخته شده است.
صدر اورا فی المثل گر آسمان خوانی ز قدر
فخر آرد آسمان و صدر او زین نام عار
هوش مصنوعی: اگر او را به مانند آسمان بشناسی، آسمان نیز به واسطه مقام والایش به او افتخار خواهد کرد و مقام او در این نام و ویژگی‌ها، به آسمان عیب و نقص می‌زند.
بسکه خلق آسوده شد در سایۀ انعام او
چرخ خواند هر زمانش آسمان سایه دار
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در سایه لطف و احسان او آرامش یافته‌اند، طوری که در هر زمانی آسمان به عنوان سایه‌ای بر آن‌ها فرود آمده است.
دهشت آمد خلق را از رای او در اصطناع
عزت آمد چرخ را از امر او در اقتدار
هوش مصنوعی: خلق از تدبیر او به وحشت افتاد و گردونه‌ی دنیا به قدرت او عزت یافت.
دشمنان مملکت را کلک او مقهور کرد
همچو در عهد نبی مر کافران را ذوالفقار
هوش مصنوعی: دشمنان کشور را با تدبیر خود مغلوب کرد، همان‌طور که در زمان پیامبر، حضرت علی (علیه‌السلام) با شمشیرش، کافران را شکست داد.
هر که بی فرمان او یک دم قلم گیرد بدست
سالها دستش بود بی کار چون دست چنار
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون اجازهٔ او دست به کاری بزند، سال‌ها بی‌ثمر و بی‌فایده خواهد ماند، مانند دستی که درخت چنار هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد.
از همه کاری که جوید باد در دست آیدش
بلکه از آن باد افتد در میان خاک خوار
هوش مصنوعی: باد به دنبال هر چیزی که باشد، ممکن است چندان به دست نیاورد. اما ممکن است در نهایت به خاک بیفتد و در آنجا خوار و ذلیل شود.
حاسدان ار معتبر بودند دیدم جایشان
احمق آن باشد که نکند جایشان را اعتبار
هوش مصنوعی: اگر حسودان به جایی معتبر بودند، پس جایگاه احمق‌ها همان‌جاست که اعتبار و اهمیت خود را از دست داده‌اند.
ای خداوند،آشنای خدمت در گاه تو
گشت اندر هر زمان نامش از ین پس بختیار
هوش مصنوعی: ای خداوند، کسی که در خدمت تو آشنا و آگاه شده، در هر دوره و زمانی، نامش دیگر بختیار خواهد بود.
هر که چون او باشد اندر خدمت و اخلاص تو
از میان جان شود چون بختیارش بخت یار
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند او در خدمت و صداقت باشد، در دل به او عشق می‌ورزد و مانند فردی خوشبخت، بختش نیز یاری‌اش می‌کند.
روز چند از غفلت ار بنده بخدمت کم رسید
گردش ایام کردش از حوادث دل فگار
هوش مصنوعی: اگر بنده چند روزی از غفلت می‌گذرد و به خدمت خود نمی‌رسد، روزگار او را گرفتار حوادث می‌کند و دلش را دچار اندوه می‌سازد.
پیش از این بودی چو گل در مجلس تو تازه روی
چون بنفشه کرد چرخش سرنگون وسوکوار
هوش مصنوعی: قبل از این، تو مانند گلی در مجلس زیبایی، درخشان و شاداب بودی. اما الآن مانند بنفشه‌ای شده‌ای که سرش به سمت زمین افتاده و حال و روزش دگرگون شده است.
یار دیگر بر سر ناساز گاری کی شود
دهر ؟ گر رای تو شد با بندۀ تو ساز گار
هوش مصنوعی: دوران همواره تغییر می‌کند و هیچ چیز دائمی نیست. اگر تو با کسی که دوستش داری، به توافق برسی، حتماً می‌توانید از این شرایط بهره‌مند شوید.
بس بود تنبیه او را اینقدر گر گوییش :
دست بیداد وتعرض از فلانی بازدار
هوش مصنوعی: کافی است که او را به اندازه کافی تنبیه کرده‌اند. اگر بگویی: دست از ظلم و تعرض به فلانی بردار.
تنگدل ماندست بنده کاندر ایام چنین
لشگر آید همره رایات فرخ شهریار
هوش مصنوعی: دل بنده بسیار تنگ و ناراحت است، زیرا در چنین روزهایی لشکری به همراه پرچم‌های پیروزی پادشاه می‌آید.
آشکارا رنگ حال خویش نتواند نمود
گرچه بعضی هست بر رای رفیعت آشکار
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند به وضوح حال درونی خود را نشان دهد، هر چند برخی از دوستان نزدیک ممکن است از حالت او باخبر باشند.
جز تن لاغر ندارد در جهان دستور خاص
جز دل غمگین ندارد در زمین دستور بار
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها جسمی ضعیف وجود ندارد، بلکه دل‌های غمگین هم در زمین هستند که درد و رنج را تحمل می‌کنند.
با چنین برگ و نوا اندر زمستانی چنین
گر سفر خواهد شد از بنده خدایا زینهار
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از سختی‌های زمستان و چالش‌هایی که در زندگی وجود دارد سخن می‌گوید. او به خداوند پناه می‌برد و از او درخواست کمک و نجات می‌کند تا در برابر این مشکلات تاب بیاورد. به نوعی، شاعر احساس می‌کند در شرایط سختی قرار دارد و به امید بهبود اوضاع از خدا یاری می‌طلبد.
خودکسی زابنای جنس من بپیش تخت شاه
روزوشب اندر سفرها بندگی دارد شعار؟
هوش مصنوعی: آیا کسی از جنس من در دربار شاه، در طول روز و شب، در سفرها به عنوان خدمتکار وجود دارد؟
تا تواند کرد خدمت ؛ بایدش زین به مثال
شغل رفتن چون بدارد ، بایدش به زین یسار
هوش مصنوعی: برای آن‌که بتواند خدمت کند، باید به مانند فردی که به شغل خود می‌رود، در کار خود جدی باشد و از مسیری که انتخاب کرده، ثابت‌قدم و متعهد باشد.
این سخن گر پیش تو یابد محل استماع
اصطناع تو کند کارش بزودی چون نگار
هوش مصنوعی: اگر این سخن به گوش تو برسد و مورد توجه قرار بگیرد، به زودی نتیجه‌ای خواهد داشت مانند کار نگار که به زیبایی و جذابیت معروف است.
با اشارات تو کردند انجم وافلاک ختم
در زمانه امرو نهی و حل و عقد و گیر ودار
هوش مصنوعی: با حرکات و اشاره‌های تو، ستاره‌ها و آسمان‌ها، در زمانه‌ای که هستیم، از کارکردهای خود باز ایستاده‌اند و همه چیز تحت کنترل توست.
باد یا اهل هنر را آفتاب دستگیر
وندرین معنی بماند هر قراری پایدار
هوش مصنوعی: هنر و خلاقیت مانند آفتابی هستند که می‌توانند به افراد کمک کنند. اما در این دنیا، هیچ چیزی به طور دائمی و پایدار نمی‌ماند.