گنجور

شمارهٔ ۱۷

عید مبارک آمدو بر بست روزه بار
زان گونه بست بار که پیرار بست و پار
در طبع روزه دار گه آمد که هر زمان
میل شراب دار کند طبع روزه دار
بی شک بطبع عید خوش آیدش آنکه او
در باغ گل نماید و در راغ لاله زار
در دست ازو ستاره و دو چشم ازو فروغ
در طبع ازو سخاوت و در مغز ازو بخار
بی نو بهار بیند ازو دیدۀ طرب
در باغ جام تازه گل سرخ کامگار
بر دست لاله کارد و بر رخ زند فروغ
در طبع آتش آرد و بر سر زند شرار
باد بهار چونکه ازین پس بروز چند
صحرای نو بهار نماید چو قندهار
زلف بنفشه تاب در آرد ببوستان
گه زار زار مرغ بنالد بمرغزار
گه پوی پوی پر در آرد ببوستان
رخسار لاله رنگ برآورد بکوهسار
مرجان فروغ لاله برون آید از چمن
مینا نهاد برگ برون آید از چنار
در بوستان نهند بهر جای مجلسی
چون طبع عشق پرور و چون خان شاد خوار
غلتان میان تودة گل عاشقان مست
از غم کنار کرده و معشوق در کنار
گه لب بسوی باده و گه دست سوی گل
گه گوش سوی بربط گه چشم سوی یار
دانم که نوبهار چنینست و بیش ازین
با هجر یاربهره ندارم ز نو بهار
خودکام و بردبار دلی دارم ، ای عجب
فریاد و جور ازین دل خودکام بردبار
صدبار گفتمش که ، چو کار تو نیست عشق
ره باز جوی و رخت بپرداز و سر مخار
امروز مهر بیشتر آرد همی ز دی
و امسال عشق بیشتر آرد همی ز پار
ای دل ، بعاشقی چه شتابی ؟ عنان بکش
و آن عشوه های عشق بیک ره فروگذار
تا کی هوا ؟ حدیث مه نیکوان ببر
تا کی غزل ؟ مدیح سر خسروان بیار
زیبا همام دولت و فرخ جمال دین
کورا گزید دولت و دین کرد اختیار
میرانشه بن قاورد ، آن خسروی کزوست
میری و خسروی طرب افزای و نامدار
بر طبع ورای اوست کم و بیش راگذر
بر خشم و حلم اوست بد و نیک را گذار
در خشم او سیاست و بر عفو او امید
در رای او براعت و در طبع او وقار
ای روزگار بندۀ رای تو روز عزم
وی آفتاب چاکر روی تو روز بار
از جود دست تو عجب آید مرا همی
تا بر عنان چگونه کنی دست استوار ؟
گر زتو بندنایبه بگشاید از فلک
تیر تو برج کنگره بردارد از حصار
مانند تو سوار ندیدست روز جنگ
الماس آب چهره و شبرنگ را هوار
در دامن فنا ز نهیب تو گم شوند
گردان کار دیده و شاهان کامگار
مر دشمن ترا دو لقب داد آسمان
دون همت نگونه و بدبخت خاکسار
ز آسیب نعل خنگ تو اندر زمین جنگ
بر آسمان زمین دگر سازد از غبار
از بهر آنکه مار بپیچد چو رمح تو
در طبع و جان سرشت خداوند سهم مار
خصم تو و کمان تو بر یکدگر بجنگ
بیدل دو عاشقند بهجران بسنده کار
ورنه چرا گمان تو بر دست تو بدو
پیکان آبداده فرستد بیاد گار؟
گور افکند بباد و سوار افکند بعکس
تیغ تو در نبرد و سنان تو در شکار
گردافکنی که با تو بمیدان برون شود
بر وعده گاه مرگ نهد جان بانتظار
با سهم جنگ تو ز نهیب کمند تو
از حلقۀ کمر بهراسد دل سوار
در شعر چون بنام تو بندند قافیت
فارغ شود سخن ز مجازات و استعار
گر عکس تیغ تو بهوا روشنی دهد
ارواح کشتگان شود اندر هوا فگار
ای آفتاب گاه سعادت که جاه را
دوران آسمان چو تو ننمود شهریار
در جشن روز عید می لعل فام خواه
بگزار در مراد چنین جشن صد هزار
زان می ستان کجا شود از رنگ و بوی او
باد هوا و خاک زمین لعل مشکبار
در طبع تو ز رنگ و فروغ از ره خرد
دارد چهار چیز درو نسبت از چهار
یاقوت گل فروغ و گل ارغوان نسب
بیجادۀ معنبر و مرجان لاله کار
تا تاج و بند تلخ و خوش آید برخرد
تا تخت و دار نیک و بد آید بهوشیار
با تاج باد ناصح تو بر فراز تخت
با بند باد حاسد تو بر فراز دار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید مبارک آمدو بر بست روزه بار
زان گونه بست بار که پیرار بست و پار
هوش مصنوعی: عید مبارک فرا رسید و روزه‌ها به پایان رسیدند، به طوری که مانند گذشته و سال‌های قبل، روزه‌ها به خوبی تمام شدند.
در طبع روزه دار گه آمد که هر زمان
میل شراب دار کند طبع روزه دار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات پیش می‌آید که شخص روزه‌دار، به‌طور ناخواسته و به خاطر طبیعتش، تمایل به نوشیدن شراب پیدا کند.
بی شک بطبع عید خوش آیدش آنکه او
در باغ گل نماید و در راغ لاله زار
هوش مصنوعی: بدون شک، کسی که در روز عید به گل‌ها و باغ‌ها نگاه می‌کند و زیبایی‌های طبیعت را می‌بیند، احساس شادی و خوشحالی بیشتری دارد.
در دست ازو ستاره و دو چشم ازو فروغ
در طبع ازو سخاوت و در مغز ازو بخار
هوش مصنوعی: در دستان من چیزی از اوست که مانند ستاره‌ها می‌درخشد و چشم‌هایم از روشنی او سرشار است. همچنین در ذات و طبع من سخاوتی از او وجود دارد و در ذهنم اندیشه‌ای که از او نشأت گرفته است.
بی نو بهار بیند ازو دیدۀ طرب
در باغ جام تازه گل سرخ کامگار
هوش مصنوعی: یک انسان گرفتار و بی‌خبر از شادی، در بهار چشمانش را به جمال زیبایی می‌دوزد و در باغ، از دیدن گل سرخ تازه و خوشبو لذت می‌برد.
بر دست لاله کارد و بر رخ زند فروغ
در طبع آتش آرد و بر سر زند شرار
هوش مصنوعی: بر دست لاله، خونریزی و بریدگی مشاهده می‌شود و در چهره، درخششی وجود دارد که دلالت بر آتشینی در طبیعت دارد و شعله‌ای بر سر برافراشته است.
باد بهار چونکه ازین پس بروز چند
صحرای نو بهار نماید چو قندهار
هوش مصنوعی: باد بهاری که در پیش است، در روزهای آینده چندین دشت تازه و زیبا را به نمایش خواهد گذاشت، مثل قندهار که به خاطر طبیعتش معروف است.
زلف بنفشه تاب در آرد ببوستان
گه زار زار مرغ بنالد بمرغزار
هوش مصنوعی: موهای مشکی و زیبا مانند بنفشه، لطافت و زیبایی را در بوستان به نمایش می‌گذارند، به‌گونه‌ای که درختان و پرندگان به حال و هوای دلگیر دچار می‌شوند و صدای نالۀ آن‌ها در مرغزار به گوش می‌رسد.
گه پوی پوی پر در آرد ببوستان
رخسار لاله رنگ برآورد بکوهسار
هوش مصنوعی: هرگاه نسیم خوش و دل‌انگیز بوزد، گل‌های لاله با رنگ زیبا و دلنشین خود را به نمایش می‌گذارند و شادابی‌شان را به کوه‌ها می‌رسانند.
مرجان فروغ لاله برون آید از چمن
مینا نهاد برگ برون آید از چنار
هوش مصنوعی: نور و زیبایی گل لاله مانند مرجان از باغ مینا بیرون می‌آید و برگ‌ها از درخت چنار خارج می‌شوند.
در بوستان نهند بهر جای مجلسی
چون طبع عشق پرور و چون خان شاد خوار
هوش مصنوعی: در باغ، به هر گوشه و کناری مجلسی برپا می‌شود، مانند روح عاشق و مانند خان خوشحال و خوش‌خوراک.
غلتان میان تودة گل عاشقان مست
از غم کنار کرده و معشوق در کنار
هوش مصنوعی: در میان جمع عاشقان که به خاطر غم‌ها مست و بی‌هوا هستند، معشوق در کنار خود را رها کرده و به آرامی در حال حرکت است.
گه لب بسوی باده و گه دست سوی گل
گه گوش سوی بربط گه چشم سوی یار
هوش مصنوعی: گاهی لبانم به سمت شراب می‌رود، گاهی دستانم به سوی گل می‌رسد، گاهی گوشم به صدای ساز توجه دارد و گاهی چشمم به سمت معشوق می‌نگرد.
دانم که نوبهار چنینست و بیش ازین
با هجر یاربهره ندارم ز نو بهار
هوش مصنوعی: می‌دانم که بهار همیشه این‌گونه زودگذر است و بیشتر از این که از جدایی‌ام رنج ببرم، بهره‌ای از بهار جدید نخواهم داشت.
خودکام و بردبار دلی دارم ، ای عجب
فریاد و جور ازین دل خودکام بردبار
هوش مصنوعی: من دلی سرسخت و با صبر دارم، عجیب است که چگونه از این دل سرسخت و صبور فریاد و ستم به وجود می‌آید.
صدبار گفتمش که ، چو کار تو نیست عشق
ره باز جوی و رخت بپرداز و سر مخار
هوش مصنوعی: بارها به او گفتم که اگر در عشق تو کاری نیست، پس راهی را پیدا کن و از این ماجرا کناره‌گیری کن.
امروز مهر بیشتر آرد همی ز دی
و امسال عشق بیشتر آرد همی ز پار
هوش مصنوعی: امروز عشق و محبت بیشتر از دیروز به ما می‌رسد و امسال نیز احساسات و روابط عاطفی ما نسبت به سال گذشته افزایش یافته است.
ای دل ، بعاشقی چه شتابی ؟ عنان بکش
و آن عشوه های عشق بیک ره فروگذار
هوش مصنوعی: ای دل، چرا اینقدر عجله داری در عاشق بودن؟ کمی آرام باش و از آن ترفندهای عشق که فقط به یک راه می‌انجامد، بگذر.
تا کی هوا ؟ حدیث مه نیکوان ببر
تا کی غزل ؟ مدیح سر خسروان بیار
هوش مصنوعی: چقدر باید منتظر بمانیم؟ داستان زیبایی‌های ماه را بیان کن. تا چه زمانی غزل بخوانیم؟ از بزرگان و پادشاهان سخن بیاور.
زیبا همام دولت و فرخ جمال دین
کورا گزید دولت و دین کرد اختیار
هوش مصنوعی: همام با زیبایی و خوشبختی به دنیا آمده و دین را با جمال خود زیبا کرده است. او به دو چیز مهم یعنی سعادت و دین دست پیدا کرده و آنها را انتخاب کرده است.
میرانشه بن قاورد ، آن خسروی کزوست
میری و خسروی طرب افزای و نامدار
هوش مصنوعی: میرانشه بن قاورد، آن پادشاهی که از او نشأت می‌گیرد، پادشاهی است که شادی را افزایش می‌دهد و نامی برجسته دارد.
بر طبع ورای اوست کم و بیش راگذر
بر خشم و حلم اوست بد و نیک را گذار
هوش مصنوعی: در این عالم، انسان‌ها تحت تأثیر روحیات و ویژگی‌های خود قرار دارند. رفتارها و احساسات مانند خشم و صبر در کنار هم وجود دارند و انسان‌ها باید از این دو راه بگذرانند، چه خوب و چه بد.
در خشم او سیاست و بر عفو او امید
در رای او براعت و در طبع او وقار
هوش مصنوعی: اگر او خشمگین شود، تدبیر و سیاست نخواهید داشت، اما در صورت تأمل و بخشش او می‌توانید به امید وصل باشید. در نظر و رای او جای تقصیر نیست و در طبیعت او آرامش و وقار دیده می‌شود.
ای روزگار بندۀ رای تو روز عزم
وی آفتاب چاکر روی تو روز بار
هوش مصنوعی: ای روزگار، من بندۀ سرنوشت تو هستم و هنگامی که او تصمیم بگیرد، تو مانند آفتابی هستی که سایه‌بان اوست و در روز بارانی، همچون چاکر او به خدمتش می‌شتابی.
از جود دست تو عجب آید مرا همی
تا بر عنان چگونه کنی دست استوار ؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من از generosity و سخاوت تو شگفت زده‌ام، و از خود می‌پرسم چگونه می‌توانی با تمام قدرت و استواری خود، در عین حال به دیگران کمک کنی؟
گر زتو بندنایبه بگشاید از فلک
تیر تو برج کنگره بردارد از حصار
هوش مصنوعی: اگر تیرهای تو از آسمان رها شود، برج کنگره را از حصار برمی‌دارد.
مانند تو سوار ندیدست روز جنگ
الماس آب چهره و شبرنگ را هوار
هوش مصنوعی: در روز جنگ، کسی به زیبایی و شکوه تو سوارکار ندیده است. چهره‌ات مانند الماس می‌درخشد و زینت‌ات مانند شبرنگ است.
در دامن فنا ز نهیب تو گم شوند
گردان کار دیده و شاهان کامگار
هوش مصنوعی: در آغوش نابودی، به خاطر صدای تو، تمام کارگزاران و فرمانروایان موفق ناپدید می‌شوند.
مر دشمن ترا دو لقب داد آسمان
دون همت نگونه و بدبخت خاکسار
هوش مصنوعی: دشمن تو را آسمان به دو نام شناخته است: یکی «دون همت» که به خاطر ناتوانی و بی‌ارادگی‌ات به تو نسبت داده شده و دیگری «بدبخت خاکسار» که نشان‌دهنده وضعیت نامناسب و تحقیرآمیز توست.
ز آسیب نعل خنگ تو اندر زمین جنگ
بر آسمان زمین دگر سازد از غبار
هوش مصنوعی: از اثر نعل اسب نادان تو بر زمین جنگ، آسمان زمین را به دگرگونی و غبار می‌کشاند.
از بهر آنکه مار بپیچد چو رمح تو
در طبع و جان سرشت خداوند سهم مار
هوش مصنوعی: برای اینکه مار به دور تو بپیچد، همچون رمح، در آفرینش و جان، خداوند سهمی به مار داده است.
خصم تو و کمان تو بر یکدگر بجنگ
بیدل دو عاشقند بهجران بسنده کار
هوش مصنوعی: دو عاشق به خاطر جدایی خودشان در حال جنگ و نزاع هستند، مانند دو دشمن که بر سر کمانشان با هم می‌جنگند.
ورنه چرا گمان تو بر دست تو بدو
پیکان آبداده فرستد بیاد گار؟
هوش مصنوعی: چرا فکر می‌کنی که پیام‌آوری با تیرهای آبدیده به سوی تو فرستاده شده است؟
گور افکند بباد و سوار افکند بعکس
تیغ تو در نبرد و سنان تو در شکار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در نبرد، سوارکار با تیغ خود دشمن را به راحتی به زمین می‌زند و در شکار هم سنان خود را به کار می‌گیرد. در واقع، او به شدت و با مهارت با دشمنان و شکارهایش مبارزه می‌کند و به موفقیت می‌رسد.
گردافکنی که با تو بمیدان برون شود
بر وعده گاه مرگ نهد جان بانتظار
هوش مصنوعی: هر کس که برای نبرد با تو به میدان بیاید، جانش را به انتظار مرگ در وعده‌گاه می‌گذارد.
با سهم جنگ تو ز نهیب کمند تو
از حلقۀ کمر بهراسد دل سوار
هوش مصنوعی: با سهم جنگ تو، دل سوار از صدای تو در تنگنای کمندت می‌ترسد.
در شعر چون بنام تو بندند قافیت
فارغ شود سخن ز مجازات و استعار
هوش مصنوعی: زمانی که در شعر به نام تو قافیه می‌چسبد، سخن از مجازات و تشبیه آزاد می‌شود.
گر عکس تیغ تو بهوا روشنی دهد
ارواح کشتگان شود اندر هوا فگار
هوش مصنوعی: اگر تصویر تیغ تو در آسمان نورافشانی کند، روح‌های کشته‌شدگان در هوا بی‌تاب و آشفته خواهند شد.
ای آفتاب گاه سعادت که جاه را
دوران آسمان چو تو ننمود شهریار
هوش مصنوعی: ای خورشید خوشبختی که مقام و عظمت را مانند تو هیچ پادشاهی به دست نیاورده است.
در جشن روز عید می لعل فام خواه
بگزار در مراد چنین جشن صد هزار
هوش مصنوعی: در روز عید، لب‌های سرخ و زیبا بوسه‌ای بده و به این شکل جشن را با شادی و خوشحالی صد بار زیباتر کن.
زان می ستان کجا شود از رنگ و بوی او
باد هوا و خاک زمین لعل مشکبار
هوش مصنوعی: از این می نوش که بوی خوش و رنگ زیبا و لطافتش از بین نمی‌رود و در آغاز روز به جهانی از خاک و باد عطری معطر می‌بخشد.
در طبع تو ز رنگ و فروغ از ره خرد
دارد چهار چیز درو نسبت از چهار
هوش مصنوعی: در وجود تو، به واسطه‌ی خرد و عقل، چهار چیز از رنگ و روشنایی وجود دارد که به آن‌ها نسبت داده می‌شود.
یاقوت گل فروغ و گل ارغوان نسب
بیجادۀ معنبر و مرجان لاله کار
هوش مصنوعی: یاقوت مانند گل سرخ پرنور و گل ارغوانی است که اصل و نسبش به جایی برجسته و باارزش می‌رسد، و مرجان مانند لاله درخشان و زیبا است.
تا تاج و بند تلخ و خوش آید برخرد
تا تخت و دار نیک و بد آید بهوشیار
هوش مصنوعی: هرچه بر سر انسان می‌آید، چه شیرین و چه تلخ، در حقیقت بر اساس عقل و تدبیر اوست. همچنین، جایگاه و مقام او نیز به خوبی و بدی اعمالش بستگی دارد.
با تاج باد ناصح تو بر فراز تخت
با بند باد حاسد تو بر فراز دار
هوش مصنوعی: با وزش باد، نصیحت‌های تو بر قله تخت قرار دارد و با کشش باد، حسادت‌های تو نیز بر دار آویخته شده است.