شمارهٔ ۱۶
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
لاله سازد کوه را پر پشته از شنگرف وقار
دست سوسن نقرۀ نا پخته دارد دست بند
گوش گلبن لولوی ناسفته دارد گوشوار
در ع قطران حلقه از دریا بپوشد آسمان
برگ مرجان کوکب از خارا بر آرد کوهسار
لشکر انجم نهاد لاله بنماید ز سنگ
رایت خورشید پیکر گل برون آرد ز خار
از دهان لاله چون بیرون درخشد زلف شب
نرگس از دل شمع سوزان بر سر آرد صد هزار
خرمن مرجان و مینا هر کجا چشم افکنی
بر شکتست از چمن ، یا بردمیدست از چنار
از بنفشه مشکبوی ولالۀ لؤلؤ نسب
قطره سازد چشم عاشق ، حلقه گیرد زلف یار
آب دریا در گلستان آتشی افروختهست
ابردود و لاله اخگر ، خوید عکس و گل شرار
گر بر ابراهیم ریحان گشت آتش طرفه نیست
طرفه کز ریحان همی آتش فروزد نوبهار
بوستان از چشم ابرو دست باد اندر چمن
حله دارد در شقایق نقش دارد در نگار
دست شاخ از گل منقش چون دم طاوس نر
روی ابر ار ژاله پر کوکب چو پشت سوسمار
از نسیم باد دارد غنچه عنبر در دهن
وز سرشک ابر دارد لاله لؤلؤ در کنار
خوید سبز و خرم و گلبوی ، پنداری مگر
خرمی از طبع پاک خواجه دارد مستعار
مفخر ملکت ، امین دولت عالی ملک
مرکز ملت ، ظهیر ملک کافی شهریار
معدن احسان سعید بن محمد کز دلش
مایۀتدبیر برخیزد چو از دریا بخار
پیش حلمش کوه خاک و پیش جودش آب ابر
پیش خشمش باد برق و بیش طبعش نور نار
چون گمان پیش یقین و چون عیان پیش خبر
چون خطا پیش صواب و چون هدر پیش وقار
سهمش از آثار خشمش هر کجا یابد گذر
نامش از کردار خوبش هر کجا گیرد گذار
این چو زر شادی فزاید در درون تنگدست
وآن چو می بی هوشی آرد در دماغ هوشیار
سهم او دارد نهان و خشم او آرد پدید
زخم در چنگال شیر وز هر در دندان مار
آنکه بوسد دست او هرگز نباشد تنگدست
وآنکه جوید سور او هرگز نباشد سوکوار
آفتاب ار سر بپیوستی بپای همتش
از فلک کردی ، نه از خاک دژم ، زر عیار
عار دارد جان از آن فخری که نه زآیین اوست
هیچ کس نشنود فخری را کز و دارند عار
کی شمار اختران داند مهندس بر فلک
چون نداند بر زمین یکروز جودش را شمار
دست دریا موج او دارد یکی زرین صدف
کرده از ابر سخا دل پر ز در شاهوار
آب سیری ، مرغ سانی ، خاک جنسی ، مار فش
زرنمایی ، سیم شکلی ، در فشانی مشکسار
چون ضمیر عاقلان اندر خرد دارد گذر
چون دعای مستجاب اندر قضادار مدار
در نمایش زر پخته دارد اندر سیم خار
در گدازش در روشن دارد او در مشک تار
تن نهان در زیر روی و سرد و ان در پیش چشم
روی زرد و چشم گریان ، سرنگون وتن نزار
بی سخن لفظ آزمای و بی خرد معنی پژوه
بی روان جنبش نمای و بی زبان پاسخ گزار
نوک او هنگام رفتن باد را تلقین کند
سیر آن اسبی که خاک از نعل او گردد شیار
آب گردش مرکبی کز چابکی هنگام تک
نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار
سیر آب وآتش و ماهی و مار از وی برند
ژرف رود و پهن دشت و تند کوه و تنک غار
خرد موی وزاغ چشم و پهن روی و گرد سم
تیز گوش و دوربین وره نورد وراهوار
آب با وی در شتاب و خاک با وی در درنگ
چرخ با وی در نبرد و ابر با وی در شکار
گاه رفتن،گاه بودن ، گاه جستن ، گاه تک
کند و سست و تند و تیز و رام و نرم و سهل و خوار
ای خداوندی ، که دولت را تو کردی نامجوی
وی سرافرازی ،که دانش را تو ماندی یادگار
ای ز هر دستی که دراندیشه آید پیش دست
وی بهر کاری که در امید گنجد کامگار
گر ز اخلاقت مرکب پیکری کردی فلک
بی گمان جان مصور دیده بودی روزگار
اختیار تست جود خواسته بخشی بجبر
زین نکوتر کش نبیند حکم جبر و اختیار
گر نکردی چرخ پیدا دست گوهر بار تو
مر زبان را الفظ بخشش نامدی هرگز بکار
دشمنت را روز محنت یادگار دولتست
زان سبب کایین روز هجر باشد یادگار
خصم چون نهر اسد از تو ؟ کز حریر کلک تو
گرددش خرد استخوان در تن چو تخم کو کنار
خاک ناساید چو چرخ،ار خاک را گویی : برو
چرخ نشتابد چو خاک ، ار چرخ را گویی : بدار
روز دشمن پست وزیر تخت تو بخت بلند
سر نشیبی های تخت اندر بلندیهای دار
گر بود خاک گران را ازسبک طبع تو بهر
ور بود چرخ سبک را از گران حلم تو بار
مایۀ خاک گران را این بپراند سبک
جرم گردون سبک را آن نگیرد استوار
دست تدبیرت ،خداوندا،عروس ملک را
بس نو آیین ز یوری بستست خوب و ساز وار
چو بطبع اندر مروت ، چون بعقل اندر هنر
چون بمغز اندر سماع و چون بجام اندر عقار
تا ازین در دری چون خامه لشکر افشان کنی
از فصاحت گویی اندر خامه داری ذوالفقار
زخم گرز و آب تیغ ار آبروی ملکت اند
جان برند و سر ستانند این و آن در کار زار
بر گذارد رای تو هر ملک را بی گرزو تیغ
سهم تیغ آبداده زخم گرز گاوسار
گر نه عقلی چون پدید آری کژی از راستی ؟
ور نه جانی چون کنی پنهان دانش آشکار ؟
از نهیب تیغ آتش رنگ آتش سیر تو
آب گردد گوهر اندر روی تیغ آبدار
از خمیر روشن تو تیره جان دشمنست
ساعتی باشد که سیصد ره بخواهد زینهار
ای خداوند خداوندان ، ز یاد مدح تو
دیبهی با فم بجان اندر ، همی بی پود و تار
چون ببارد ابر فکرت قطره بر دریای لفظ
در معنی بر کشم مدح ترا غواص وار
خدمتی سازم ، کجا مرد سخندان اندرو
چون کند وقت سخن اندیشه ، دارد اعتبار
تا بهار از شاخ مرجان لاله بنماید بباغ
تا خزان از عقد لؤلؤ دانه رویاند ز نار
باد چشم حاسدت نار کفیده بی خزان
باد روی ناصحت باغ شکفته بی بهار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
هوش مصنوعی: یک بار دیگر بر شاخۀ گل، که در حال حاضر بدون برگ و میوه است، ابر مانند یک تاج طلایی، مرواریدهایی را نازل میکند.
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
هوش مصنوعی: گاهی مینا (شیشهای رنگی) زیباییهایی از معشوق را در باغ نشان میدهد و گاهی هم مرجان (سنگ زینتی) زینتی برای عروس طبیعت به ارمغان میآورد.
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
لاله سازد کوه را پر پشته از شنگرف وقار
هوش مصنوعی: در باغ، غنچهها به شکوفه تبدیل میشوند و با گلهای مینا و زر، زیبایی خاصی میبخشند. در کوه، لالهها به وجود میآیند و زمین را با شنگرف و وقار پر میکنند.
دست سوسن نقرۀ نا پخته دارد دست بند
گوش گلبن لولوی ناسفته دارد گوشوار
هوش مصنوعی: دست سوسن نقرهای و دستبند گوش گلبن هر دو زیبایی و ظرافت خاصی دارند. این اشیاء زینتی به نوعی بیانگر زیبایی و لطافت هستند و با دقت و هنرمندی ساخته شدهاند. در واقع، این تصویرسازی به ما میگوید که زیبایی و جذابیت در جزئیات نهفته است.
در ع قطران حلقه از دریا بپوشد آسمان
برگ مرجان کوکب از خارا بر آرد کوهسار
هوش مصنوعی: در اینجا تصویر زیبایی از طبیعت و عناصر آن به تصویر کشیده شده است. ابرهایی که مانند حلقهای از دریا را میپوشانند، آسمان را به منظرهای زیبا تبدیل میکنند. همچنین، شکوفههای مرجانی که به مانند ستارهای از خاک بیرون میآیند، نمایانگر زیبایی و شکوه کوهها هستند. بهطور کلی، این تصویر نشاندهندهی همنشینی و هماهنگی عناصر طبیعی است.
لشکر انجم نهاد لاله بنماید ز سنگ
رایت خورشید پیکر گل برون آرد ز خار
هوش مصنوعی: ارتش ستارگان برای ما گل لاله را به نمایش میگذارد و پرچم خورشید از دل سنگ بیرون میآید و گل را از میان خاری که در آن است، به در میآورد.
از دهان لاله چون بیرون درخشد زلف شب
نرگس از دل شمع سوزان بر سر آرد صد هزار
هوش مصنوعی: وقتی لالهای درخشان از دهان خود هویدا میشود، زلف شبنرگس در دل شمعی سوزان، هزاران جلوه و زیبایی را به نمایش میگذارد.
خرمن مرجان و مینا هر کجا چشم افکنی
بر شکتست از چمن ، یا بردمیدست از چنار
هوش مصنوعی: در هر جایی که نگاه کنی، زیباییهای طبیعی و ثروتهای گرانبها مانند خرمن مرجان و مینا وجود دارد؛ یا اینکه گلهای زیبا و شگفتانگیز به وفور در چمنها و درختان چنار پیدا میشود.
از بنفشه مشکبوی ولالۀ لؤلؤ نسب
قطره سازد چشم عاشق ، حلقه گیرد زلف یار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و عطر گلها اشاره دارد و نشان میدهد که چشمان عاشق با لطافت و زیبایی عشقش، مانند قطرهای گرانبها از گلهای معطر و زیبا، درخشان و پر از احساس است. عاشق با زلف محبوبش ارتباطی نزدیک و عمیق دارد که همچون حلقهای به دور او پیچیده شده است.
آب دریا در گلستان آتشی افروختهست
ابردود و لاله اخگر ، خوید عکس و گل شرار
هوش مصنوعی: آب دریا در گلستان شعلهای ایجاد کرده است، ابر دود و لاله همچون زغالهای روشن درخشاناند و گلها مانند آتش سرخ میزنند.
گر بر ابراهیم ریحان گشت آتش طرفه نیست
طرفه کز ریحان همی آتش فروزد نوبهار
هوش مصنوعی: اگر آتش به ابراهیم درخت ریحان زیبا آسیب رساند، شگفتی ندارد که همان درخت ریحان در فصل بهار آتش به جان بیاورد.
بوستان از چشم ابرو دست باد اندر چمن
حله دارد در شقایق نقش دارد در نگار
هوش مصنوعی: درختان و گلها در باغ تحت تأثیر چشمان و ابروهای دلنشین و نشاطآور طبیعت قرار دارند و این زیباییها در گلهای شقایق و چهرههای زیبا به وضوح دیده میشوند.
دست شاخ از گل منقش چون دم طاوس نر
روی ابر ار ژاله پر کوکب چو پشت سوسمار
هوش مصنوعی: دست مانند شاخ گلی زیباست که شبیه دم طاووس نر بر روی ابرهاست. اگر باران ببارد، مانند دانههای درخشان بر روی سینهی مار خواهد درخشید.
از نسیم باد دارد غنچه عنبر در دهن
وز سرشک ابر دارد لاله لؤلؤ در کنار
هوش مصنوعی: به لطف نسیم ملایم، غنچهی گل مانند بویی خوش را در خود دارد و گل لاله هم از باران، قطرات مانند مروارید را بر روی خود دارد.
خوید سبز و خرم و گلبوی ، پنداری مگر
خرمی از طبع پاک خواجه دارد مستعار
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و شادابی سبز و گلگون اشاره میکند و بیان میکند که شاید این شادابی و سرزندگی ناشی از طبیعت دلنشین و پاک یکی از دانشمندان و خواجههای بزرگ باشد. به عبارت دیگر، زیبایی و سرزندگی به گونهای به آنها منتسب شده که گویی از روح و طبع نیک آنها نشأت گرفته است.
مفخر ملکت ، امین دولت عالی ملک
مرکز ملت ، ظهیر ملک کافی شهریار
هوش مصنوعی: شخصی که افتخار کشور است و پاسدار دولت ارزشمند است، نقطه مرکزی ملت و پشتیبان حاکمیت است.
معدن احسان سعید بن محمد کز دلش
مایۀتدبیر برخیزد چو از دریا بخار
هوش مصنوعی: خیرخواهی و نیکی در وجود سعید بن محمد همچون بخار آب از دریا برمیخیزد؛ این بخار که نمایانگر اندیشه و تدبیر اوست، نشانهای از عمق دل و احساسات اوست.
پیش حلمش کوه خاک و پیش جودش آب ابر
پیش خشمش باد برق و بیش طبعش نور نار
هوش مصنوعی: حلم او به قدری زیاد است که کوه مانند خاک به نظر میرسد، و بخشندگیاش به حدی است که آب ابر در برابرش ناچیز است. خشمی که او دارد، به اندازهای قوی است که باد و برق را به تحرک درمیآورد، و طبیعت او آنچنان درخشان است که نور آتش را تحتالشعاع قرار میدهد.
چون گمان پیش یقین و چون عیان پیش خبر
چون خطا پیش صواب و چون هدر پیش وقار
هوش مصنوعی: وقتی که گمان به یقین نزدیک میشود و مشاهده در برابر خبر قرار میگیرد، مانند این است که خطا در مقابل درست و بیارزشی در برابر وقار و اعتبار قرار گرفته است.
سهمش از آثار خشمش هر کجا یابد گذر
نامش از کردار خوبش هر کجا گیرد گذار
هوش مصنوعی: در هر جا که خشم او نمایان شود، آثار آن را میتوان دید و اگر بخواهد نامی خوب از خود بهجا بگذارد، میتواند از رفتار نیکش به یادگار بگذارد.
این چو زر شادی فزاید در درون تنگدست
وآن چو می بی هوشی آرد در دماغ هوشیار
هوش مصنوعی: شادی مانند طلا در دل فردی که در تنگدستی به سر میبرد افزون میشود، و مانند می که به فرد هوشیار حالتی از بیخبری میدهد.
سهم او دارد نهان و خشم او آرد پدید
زخم در چنگال شیر وز هر در دندان مار
هوش مصنوعی: نقش او در میان پنهان است و خشم او خود را به نمایش میگذارد، زخمی که در چنگال شیر ایجاد میشود و هر طعمهای هم در دندان مار گرفتار میشود.
آنکه بوسد دست او هرگز نباشد تنگدست
وآنکه جوید سور او هرگز نباشد سوکوار
هوش مصنوعی: کسی که دست او را ببوسد، هرگز در تنگنا و فقر نخواهد بود و کسی که به دنبال خوشی و شادی او باشد، هرگز در رنج و غم نخواهد ماند.
آفتاب ار سر بپیوستی بپای همتش
از فلک کردی ، نه از خاک دژم ، زر عیار
هوش مصنوعی: اگر خورشید هم به دنبال عظمت و بلندیاش از آسمان پایین بیاید، نه به خاطر زمین و خاک، بلکه به دلیل اراده و همت خود، میتواند مانند طلا با ارزش و برتر باشد.
عار دارد جان از آن فخری که نه زآیین اوست
هیچ کس نشنود فخری را کز و دارند عار
هوش مصنوعی: جان انسان از افتخارهای بیمعنا شرمسار است، زیرا هیچکس نمیتواند افتخاری را بشنود که از اصل و نسب واقعی خود نیست و بر همین اساس، افتخارهایی که پایهگذار آنها دروغ است همواره باعث خجالت میشوند.
کی شمار اختران داند مهندس بر فلک
چون نداند بر زمین یکروز جودش را شمار
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند تعداد ستارهها را بشمارد، همانطور که مهندس نمیتواند در زمین یک روز از بخشندگی و سخاوت خداوند را بشمارد.
دست دریا موج او دارد یکی زرین صدف
کرده از ابر سخا دل پر ز در شاهوار
هوش مصنوعی: دریا دست موجی دارد که از دل ابر سخاوتمند یک صدف زرین ساخته است. این تصویر نشاندهنده همبستگی زیبایی طبیعت و فراوانی است که در آن نهفته است.
آب سیری ، مرغ سانی ، خاک جنسی ، مار فش
زرنمایی ، سیم شکلی ، در فشانی مشکسار
هوش مصنوعی: آب سیری به معنای آب فراوان و غنی است، مرغ سانی به پرندگانی اشاره دارد که شاداب و سرزنده هستند. خاک جنسی نشاندهنده خاکی با ترکیبات خوب و حاصلخیز است. مار فش به معنای مارهایی است که درخشندگی و زیبایی خاصی دارند. سیم شکلی به ظاهر زیبا و درخشان سیم اشاره دارد، و در فشانی مشکسار به خروج مواد و عناصر از میان زمین یا محیط اشاره میکند. این عبارات به توصیف عناصر طبیعی و زیباییهای آنها پرداختهاند.
چون ضمیر عاقلان اندر خرد دارد گذر
چون دعای مستجاب اندر قضادار مدار
هوش مصنوعی: افراد خردمند دارای افکاری عمیق و نیکو هستند. همانطور که دعای کسی که به حقیقت میپردازد و به قضا و قدر ایمان دارد، به سرعت مستجاب میشود، افکار و نیتهای خوب نیز تاثیرگذار و مؤثرند.
در نمایش زر پخته دارد اندر سیم خار
در گدازش در روشن دارد او در مشک تار
هوش مصنوعی: این شعر به وصف حالتهای متضاد و زیباییهای مختلف میپردازد. در آن به تصویر کشیده شده که چطور زر و سیم، با وجود ظاهری متفاوت، دارای ارزش و زیبایی خاصی هستند. همچنین اشاره به وجود چیزهایی دارد که در تاریکی روشنایی خاصی دارند، مانند مشک که در دل خود عطر و زیبایی نهفته دارد. این بیان به نوعی نشاندهندهی عمق و پیچیدگی زیباییها در دنیا است.
تن نهان در زیر روی و سرد و ان در پیش چشم
روی زرد و چشم گریان ، سرنگون وتن نزار
هوش مصنوعی: بدن پنهان شده زیر چهرهای است که سرد و خموش است. در حالی که در برابر چشمانش، چهرهای زرد و چشمانی گریان وجود دارد که از شدت اندوه و ضعف افتاده است.
بی سخن لفظ آزمای و بی خرد معنی پژوه
بی روان جنبش نمای و بی زبان پاسخ گزار
هوش مصنوعی: بدون کلام، تلاش کن تا معنای عمیق را درک کنی و بدون داشتن جانی، حرکتی از خود نشان بده. و بدون اینکه زبانی داشته باشی، جواب سؤالها را بده.
نوک او هنگام رفتن باد را تلقین کند
سیر آن اسبی که خاک از نعل او گردد شیار
هوش مصنوعی: وقتی او به سمت باد میرود، مثل این است که به باد مفهوم میدهد، و این اسب آنقدر تند میدود که اثر نعلش روی زمین نقش میبندد.
آب گردش مرکبی کز چابکی هنگام تک
نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار
هوش مصنوعی: آب، همراه با حرکت پای چابک مرکب، از زمین نرم غباری بلند میکند.
سیر آب وآتش و ماهی و مار از وی برند
ژرف رود و پهن دشت و تند کوه و تنک غار
هوش مصنوعی: آب و آتش، ماهی و مار از او نشأت میگیرند. همچنین رودهای عمیق، دشتهای وسیع، کوههای سرسخت و غارهای باریک نیز برآمده از او هستند.
خرد موی وزاغ چشم و پهن روی و گرد سم
تیز گوش و دوربین وره نورد وراهوار
هوش مصنوعی: نگاه کن، عقل و درایت مانند موی پرندهای کوچک است، و چشمان ظاهری و پیکر بزرگ است. همچنین دقت در شنیدن مانند سم تیز و گوش تیز مانند دوربینی است که راه را میسنجد.
آب با وی در شتاب و خاک با وی در درنگ
چرخ با وی در نبرد و ابر با وی در شکار
هوش مصنوعی: آب به سرعت با او حرکت میکند و خاک در آرامش در کنارش است. چرخ (گاه) در مبارزه با او است و ابر در جستوجوی او به شکار میرود.
گاه رفتن،گاه بودن ، گاه جستن ، گاه تک
کند و سست و تند و تیز و رام و نرم و سهل و خوار
هوش مصنوعی: گاهی باید حرکت کرد و رفت، گاهی باید در یک جا ماند و صبر کرد، گاهی باید به دنبال چیزی گشت و جستجو کرد. در برخی زمانها باید کارها را با احتیاط و آرامش انجام داد و در دیگر زمانها با سرعت و جدیت پیش رفت. بعضی اوقات باید آمادهی پذیرش و تسلیم بود و در مواقعی باید انرژی و قوت بیشتری به خرج داد.
ای خداوندی ، که دولت را تو کردی نامجوی
وی سرافرازی ،که دانش را تو ماندی یادگار
هوش مصنوعی: ای خداوندی که تو بزرگترین قدرت و موفقیت را به کسانی عطا کردی، و ای کسی که تو یادگار دانایی و دانش هستی و سرافرازمت باقی ماندهای.
ای ز هر دستی که دراندیشه آید پیش دست
وی بهر کاری که در امید گنجد کامگار
هوش مصنوعی: اگر کسی با نیت و فکر خوب به سمت کاری بیاید، دستش برای انجام آن کار باز است و به نتیجهای که امیدوار است خواهد رسید.
گر ز اخلاقت مرکب پیکری کردی فلک
بی گمان جان مصور دیده بودی روزگار
هوش مصنوعی: اگر رفتار و شخصیت تو به گونهای باشد که شبیه سوارکاری بر مرکبی باشد، بیشک زمان و دنیا را به شکلی زیبا و واقعی درک کردهای.
اختیار تست جود خواسته بخشی بجبر
زین نکوتر کش نبیند حکم جبر و اختیار
هوش مصنوعی: خداوند تو را با بخشش و نیکی خلق کرده و به تو آزادی عمل داده است؛ اما در عین حال، برخی حکمهایی وجود دارد که فراتر از اختیار توست و هیچ کس نمیتواند از آنها بگریزد.
گر نکردی چرخ پیدا دست گوهر بار تو
مر زبان را الفظ بخشش نامدی هرگز بکار
هوش مصنوعی: اگر چرخ روزگار به تو کمک نکرد و تو را به مقامی نرساند، نباید زبان خود را به دشنام و ناپسندی آغشته کنی، چرا که هیچگاه به کار نمیآید.
دشمنت را روز محنت یادگار دولتست
زان سبب کایین روز هجر باشد یادگار
هوش مصنوعی: دشمن تو در روزهای سختی نشانهای از قدرت و تأثیر تو است. به همین دلیل، این روز جدایی و دوری هم نشانهای از آن قدرت است.
خصم چون نهر اسد از تو ؟ کز حریر کلک تو
گرددش خرد استخوان در تن چو تخم کو کنار
هوش مصنوعی: حریف تو مانند نهر شیر از تو خواهد بود، چون قلم نرم تو او را کوچک و ضعیف میکند. مانند اینکه استخوانهایش در بدنش، چون تخمکونی که در کنار باشد، بیاهمیت خواهد شد.
خاک ناساید چو چرخ،ار خاک را گویی : برو
چرخ نشتابد چو خاک ، ار چرخ را گویی : بدار
هوش مصنوعی: اگر زمین نچرخد، چرخ هم به درد خاک نمیخورد. اگر بگویی زمین در حرکت است، چرخ هم باید حرکت کند. و اگر بگویی چرخ باید بایستد، زمین هم نمیتواند به حرکت خود ادامه دهد.
روز دشمن پست وزیر تخت تو بخت بلند
سر نشیبی های تخت اندر بلندیهای دار
هوش مصنوعی: در روزی که دشمن در موقعیت نازلی قرار دارد، تو در اوج قدرت و موفقیت هستی، اما همیشه باید مراقب باشی که در اوج، ممکن است به سرنوشتی ناگوار دچار شوی.
گر بود خاک گران را ازسبک طبع تو بهر
ور بود چرخ سبک را از گران حلم تو بار
هوش مصنوعی: اگر خاکی سنگین را به خاطر لطافت طبع تو به سبکی درآورد، چرخ فلکی که سبک است نیز به خاطر بزرگ منشی و حلم تو، سنگین میشود.
مایۀ خاک گران را این بپراند سبک
جرم گردون سبک را آن نگیرد استوار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانهای بزرگ و باارزش، مانند خاک گرانبها، باید از گرانباری و دشواریها فراتر بروند و سبکتر شوند. در عوض، چیزهای سبک و کمارزش نمیتوانند به راحتی خود را در برابر چالشها ثابت نگه دارند. به عبارتی دیگر، قدرتمندان واقعی با وجود وزن و ارزش خود، به راحتی از مشکلات عبور میکنند، در حالی که چیزهای ناچیز نمیتوانند استقامت نشان دهند.
دست تدبیرت ،خداوندا،عروس ملک را
بس نو آیین ز یوری بستست خوب و ساز وار
هوش مصنوعی: ای خداوندا، دستان تدبیر تو همچون عروسی زیبا و باوقار است که به زیبایی و به طور موزون، جهان را سامان میدهد.
چو بطبع اندر مروت ، چون بعقل اندر هنر
چون بمغز اندر سماع و چون بجام اندر عقار
هوش مصنوعی: در محبت و بزرگواری، شبیه طبع انسانی است؛ در علم و هنر، شبیه به عقل میباشد؛ در درک و شنیدن، مانند مغز در فهم موضوعات است و در خوری و نوشیدنی، مشابه با جام در پذیرایی است.
تا ازین در دری چون خامه لشکر افشان کنی
از فصاحت گویی اندر خامه داری ذوالفقار
هوش مصنوعی: تا از این دروازه مانند نی بر کاغذ بنویسی و در مورد فصاحت و بلاغت، همچون ذوالفقار (شمشیر علی) قدرت و زیبایی نمایی.
زخم گرز و آب تیغ ار آبروی ملکت اند
جان برند و سر ستانند این و آن در کار زار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، اگر زخمها و زخمهای ناشی از جنگ و کینه در اثر مبارزات باعث آسیب به آبرو و شرف مملکت شوند، جانها فدای میهن و سرها از دوش دیگران خواهند افتاد.
بر گذارد رای تو هر ملک را بی گرزو تیغ
سهم تیغ آبداده زخم گرز گاوسار
هوش مصنوعی: اگر نظر تو حاکم شود بر هر سرزمینی، ضربهء گرز و تیغی که به آن زده میشود، میتواند به شدت آسیبزا باشد و مانند زخم عمیق و کشنده عمل کند.
گر نه عقلی چون پدید آری کژی از راستی ؟
ور نه جانی چون کنی پنهان دانش آشکار ؟
هوش مصنوعی: اگر عقل نداشته باشی، چگونه میتوانی از راستی، کژی و انحراف بسازی؟ و اگر دانش را پنهان کنی، چگونه میتوانی جان را به نمایش بگذاری؟
از نهیب تیغ آتش رنگ آتش سیر تو
آب گردد گوهر اندر روی تیغ آبدار
هوش مصنوعی: اگر تیغ آتش به تو حمله کند و تو از شدت گرما و ترس رنگت به آتش بزند، میتوانی مثل یک گوهر درخشان که روی یک تیغ آبدار قرار دارد، خود را نشان دهی و بر سختیها غلبه کنی.
از خمیر روشن تو تیره جان دشمنست
ساعتی باشد که سیصد ره بخواهد زینهار
هوش مصنوعی: از وجود روشن و خالص تو، جان دشمن تیرگی مییابد. ممکن است به سادگی از تو بیفتد و پیوسته به دنبال آسیب زدن باشد.
ای خداوند خداوندان ، ز یاد مدح تو
دیبهی با فم بجان اندر ، همی بی پود و تار
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ، ذکر و ستایش تو مانند پارچهای زیبا و بینقص در جان من است، که بدون هیچگونه عیب و نقصی وجود دارد.
چون ببارد ابر فکرت قطره بر دریای لفظ
در معنی بر کشم مدح ترا غواص وار
هوش مصنوعی: زمانی که فکر مانند باران ببارد، من با دقت و بصیرت خود قطرهای از معنای کلمات را از دریای عمیق واژهها بیرون میکشم و تو را ستایش میکنم، مانند غواصی که به عمق دریا فرو میرود.
خدمتی سازم ، کجا مرد سخندان اندرو
چون کند وقت سخن اندیشه ، دارد اعتبار
هوش مصنوعی: من خدمتی انجام میدهم که مردان با فکر و اندیشه در زمان گفتگو چگونه میتوانند آن را به حساب آورند.
تا بهار از شاخ مرجان لاله بنماید بباغ
تا خزان از عقد لؤلؤ دانه رویاند ز نار
هوش مصنوعی: زمانی که بهار از شاخ مرجان لاله را در باغ نمایان میکند، در عوض، خزان هم دانههایی از لؤلؤ را از آتش میروید.
باد چشم حاسدت نار کفیده بی خزان
باد روی ناصحت باغ شکفته بی بهار
هوش مصنوعی: چشم حسود تو مانند بادی است که برگهای درختان را در فصل پاییز میریزد و چهره خیرخواه تو مانند گلی است که در باغ بدون بهار شکفته است.
حاشیه ها
1398/08/19 22:11
عین. ح
با سلام
متاسفانه ایرادهای تایپی در قصیده بسیار است، اما در اینجا تنها به یک بیت اشاره میشود که فاصلهگذاری نادرست موجب غلطخوانی میشود:
خصم چون نهر اسد از تو ؟ کز حریر کلک تو
گرددش خرد استخوان در تن چو تخم کو کنار
اگر فاصلهگذاریها اصلاح شود، این بیت هیچ ابهامی ندارد؛ بدینسان:
خصم چون نهْراسد از تو؟ کز حریر کلک تو
گرددش خُرد استخوان در تن چو تخمِ کوکنار