گنجور

شمارهٔ ۶ - در کیفیت معراج رفتن آن جناب افضل التحیه و الثنا

شبی نور پرور سپهر برین
نه از ماه از نور ماه آفرین
فروزانتر از روز روشن شبی
که میتافت چون مهر هر کوکبی
چو رخسار لیلی فروزنده لیل
درخشان نجوم از سها تا سهیل
بتکبیر برداشته چون سروش
خروس سحر ز اول شب خروش
ز ذکرملک، دیو گم کرده راه
شدش تیره زندان خاکی پناه
فلک مجمری، اخگرش اختران؛
برافروخه شب چو عود اندران
عروس شب آرایش از ماه داشت
فلک ز اختران چشم بر راه داشت
شبانگاه خندید افق لب گزان
وزان شد نسیم سحرگه وزان
نهان کرد دستی بمشرق دراز
که شد ز اول شب در صبح باز
همه شب، بذوق تماشای مهر
بگرد سر خاک گشتی سپهر
محمد کز اول فلک سیر بود
وز او، آخر کارها خیر بود
بخلوتگه ام هانی غنود
ز بیداری بخت خوابش ربود
بنظاره ی خاک از نه فلک
گرفتند پرواز خیل ملک
بر ایشان سبق جست روح الامین
فرود آمد از آسمان بر زمین
بدستش عنان براقی چو برق
که بیننده ناکردش از برق فرق
رونده چو بر برگ نسرین نسیم
دونده چو سیماب بر لوح سیم
ز ابریشمش یال و از مشک دم
ز فیروزه اش ساق، از یشب سم
تک او را بصد فلک وز هلال
در افتاده نعلش بصف نعال
نداده چرا کرده تا در جنان
بپایی رکاب و بدستی عنان
ز آغاز تا آن نفس در فراغ
همش پشت از زین، همش ران ز داغ
نه طیر و بنسرین چرخ آشنا
نه حوت و، ببحر فلک در شنا
قوایم چه بر خاک بطحا نهاد
بآب و بآتش، بخاک و بباد
بنرمی و گرمی و تمکین و تک
خرامان گرو برد از یک بیک
نه آب و، بر آن نوح گسترده رخت
نه خاک و، بر آن آدم افگنده تخت
نه آتش، خلیل اللهش در کنار
نه باد و، سلیمان بر آن شد سوار
در آمد بر آن حجره چون جبرئیل
صلا داد کای یادگار خلیل!
تو را خوانده ایزد بعرش برین
ز جان آفرینت بجان آفرین
چو یاری تو را بر سر یاری است
مخسب ار چه خواب تو بیداری است
چو در لا مکانت گشادند جای
سرت گردم، از خاک بردار پای
رهی تا ز چشم بد خاکیان
نهی پای بر چشم افلاکیان
بعرش برین نزهت آراستند
چنان کز خدا خواستی خواستند
ز جا خیز ای سید مهربان
که امشب نماند بدیگر شبان
بر اقیت آوردم اینک ز نور
که چون نور از چشم بد باد دور
چو مشاطگان بسته حور جنان
ز چشمش رکاب و ز زلفش عنان
فشان آستینی بر این نه حجاب
فگن سایه یی بر سر آفتاب
بشکرانه سلطان ملک وجود
نگفته سخن، سود سر بر سجود
پس آنگاه چون سرو بر پای خاست
بسوی براق آمد از حجره راست
مگر جست چون برقش از ره براق
شهش گفت از من چه جویی فراق؟!
براقش جوابی پسندیده گفت
که: ای آگه از رازهای نهفت
در این عالم از یمن اخلاص تو
حقم کرد چون مرکب خاص تو
بجنت هم ای شهسوار گزین
مکش مرکبی غیر من زیر زین
پس از عهد بر پشت او پا نهاد
در اول قدم پا بر اقصی نهاد
صف انبیا را شد آنجا امام
شدش کارها ز آن امامت تمام
ز خود خلعت خاکیان خلع کرد
در قلعه ی نه فلک قلع کرد
دل چار مادر چو بیمهر یافت
بآغوش آبای علوی شتافت
گرفت اوج، آن مرکب تیزهوش
جهان زیر پا و دو عالم سپهر
بگردون چو دامن کشان راه جست
بشمع مه انداخت دامن نخست
قلم بستد از میر دفتر نگار
نهادش دگر دفتر اندر کنار
برآورد از چنگ ناهید چنگ
دگرگونه قانون نهادش بچنگ
بچارم سپهرش چو افتاد راه
همان دید ازو مهر، کز مهر ماه
چو از مقدمش یافت عیسی سراغ
پذیره شدش بر کف از خور چراغ
نشست اتش خشم مریخ از او
جهان را شد این قصه تاریخ از او
چو زد بوسه بر دست او مشتری
در انگشت او کرد انگشتری
ز خقتان کیوان سیاهی بشست
کلاه بره، درع ماهی بشست
ببرد آب فردوس از بوی خویش
فسرد آتش دوزخ از خوی خویش
ملایک برو کرده در هر حصار
لآلی منثور اختر نثار
همی رفت با او ملایک قرین
عنان کش نشد تا بعرش برین
ز برق تجلیش چون سینه تفت
به رفرف نشست از براق و برفت
شد از سدره چون خواست رفتن نخست
پر و بال جبریل و میکال سست
چو از ترک صحبت خبر جست شاه
بگفتندش : ای شاه گیتی پناه
ز روز ازل، هر یکی را ز ما
جدا پایه یی داده رب السماء
چو برتر کشانیم پر ز آن نشان
شود برق قهاری آتش فشان
ز سدره چو گامی دو شد پیشتر
بمقصد شدش میل دل بیشتر
چنان کافتد از منظری آدمی
کند سرعتش بیش قرب ز می
بمرکز ز میل طبیعی که داشت
ز هر پایه پایی که بالا گذاشت
دو بالا شدش پویه ی بارگی
دل از خاکیان کند یکبارگی
ز رفتارش افلاکیان رنگها
از او باز پس مانده فرسنگها
از او عرشیان چون بریدند پی
ولایت ولایت همیکرد طی
چو بگذشت ز آن قصرهای بلند
ز پیش نظر پرده ها برفگند
ز گرد جهت رفت دامن فشان
بجایی که آن را ندانم نشان
چو در سایه ی عرش رایت فراشت
بجز نقد دل هیچ با خود نداشت
مکین شد چو در ساحت لامکان
گشاد از پی کار امت دکان
بنقد دل ازحق خرید آنچه خواست
وز آن کار با بیدلان کرد راست
چه گویم چه گفت؟ آنچه میخواست گفت
ز جان آفرین آفرینها شنفت!!
بدید آنچه در طور، موسی ندید
شنید آنچه بایست آنجا شنید
باخلاص در بارگاه قبول
اجابت ز ایزد، دعا از رسول
سرش از شفاعت چو افسر گرفت
ز حق وعده ی روز محشر گرفت
باین خاکی نور پرورد بین
زمین گشته ی آسمان گرد بین
یتیمی شد اهل جهان را پدر
کسی را ندادند قدر اینقدر
چو میرفت، ماهی شتابنده بود
چو برگشت، خورشید تابنده بود
ز نور مه و مهر گر برد وام
بگردن ز گردون زمین داشت وام
چو او سایه بر عرش ذوالمن فگند
زمین وام گردون ز گردن فگند
نرفته همان گرمی از بسترش
که خود رفت و آمد ببالین سرش
چه یا رب گذشت آن زمان بر زمین
که رفت از زمین آن رسول امین
چو بر آسمان تافت آن نور پاک
تو گفتی برآمد ز تن جان خاک
بس این نیست از داور انس و جان
که آمد دگر بر تن خاک جان؟!
وگرنه نماندی زمین را نشان
فلک بودش از گرد دامن فشان
مرا چون بیک لحظه پیک نظر
تواند جهان گشت و آمد دگر
در انکار این قصه کوشم چرا؟!
چو بینم ز حق چشم پوشم چرا؟!
تو را مهر و مه بنده، ای یثربی
یکی یثربی و یکی مغربی
ز ایزد درود ای شه پاک زاد
بر آل و بر اصحاب پاک تو باد
خصوص آنکه شب خفت بر جای تو
نه پیچید روزی سر از رای تو
علی، شیر حق؛ نفس خیر البشر
سر پیشوایان اثنی عشر!
همان باب سبطین و زوج بتول
که خواندش چو هارون برادر رسول
برازنده ی افسر هل اتی
طرازنده کشور لا فتی
در شهر علم نبی، آنکه کند
دراز خبیر و سر ز عنتر فگند
شنیدم بفرمان حی قدیر
علی را پیمبر بروز غدیر
ببالای سر برد و با خلق گفت
که: تا چند این راز باید نهفت؟!
از آنان که دارندم آیین و کیش
شمارد مرا هر که مولای خویش
پس از ن بداند که مولی علی است
ز هر کس بمولائی اولی علی است
بود پس صحیح این خبر پیش من
تو گفتی که بودم در آن انجمن
جهان بود ازین پیش سرتاسر آب
کشیدندش از خاک نقشی بر آب
از آن خاک بس پیکر انگیختند
بساحل چه خس، چه گهر ریختند
هم امروز و فرداست کان تیره آب
زند موج و ساید بچرخش حباب
هم از لطمه ی موج آن آب پاک
شود شسته آلودگیهای خاک
زند غوطه در بحر کشتی بسی
ز کشتی نشینان نماند کسی
دلا خیز ار این ورطه ی موج خیز
بکشتی آل پیمبر گریز
که خود گفته آن ساقی راح و روح
مرا اهل بیت است کشتی نوح
بآن هر که پیوست رست از هلاک
بکشتی نوحم ز طوفان چه باک
مکن دست از آن کشتی آذر جدا
که دست خدا باشدش ناخدا
شود کشتی نیک و بد چون غریق
نشیننده را نوح بهتر رفیق
اگر سوی آتش روم با خلیل
وگر با کلیمم ره افتد به نیل
مرا بالله از باغ نمرود به
ز فرعون و قصر زر اندود به

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی نور پرور سپهر برین
نه از ماه از نور ماه آفرین
هوش مصنوعی: یک شب نورانی در آسمان بود، نه به خاطر ماه، بلکه به دلیل نوری که خود ماه خلق کرده بود.
فروزانتر از روز روشن شبی
که میتافت چون مهر هر کوکبی
هوش مصنوعی: شب‌هایی که مانند روز روشن درخشان هستند، به اندازه‌ای نورانی‌اند که انگار یک ستاره درخشان بر آن‌ها می‌تابد.
چو رخسار لیلی فروزنده لیل
درخشان نجوم از سها تا سهیل
هوش مصنوعی: چهره لیلی مانند شب روشنی‌بخش است، که ستاره‌ها از سها تا سهیل در آن درخشندگی دارند.
بتکبیر برداشته چون سروش
خروس سحر ز اول شب خروش
هوش مصنوعی: چون سروش خروس در صبح زود با صدای بلند فریاد می‌زند، ما نیز با شعارهای خود از شب آغازین، صدای رسایی برمی‌داریم.
ز ذکرملک، دیو گم کرده راه
شدش تیره زندان خاکی پناه
هوش مصنوعی: با یادآوری قدرت خداوند، دیو گمراه شده و در زندانی تاریک از خاک پناه می‌گیرد.
فلک مجمری، اخگرش اختران؛
برافروخه شب چو عود اندران
هوش مصنوعی: آسمان مانند میخانه‌ای است که ستاره‌ها همچون زغال‌های درخشان در آن می‌سوزند و شب را به روشنی عود می‌افزایند.
عروس شب آرایش از ماه داشت
فلک ز اختران چشم بر راه داشت
هوش مصنوعی: عروس شب با زیبایی‌هایی که از ماه گرفته بود، آسمان با ستاره‌ها در انتظار او بود.
شبانگاه خندید افق لب گزان
وزان شد نسیم سحرگه وزان
هوش مصنوعی: در غروب، افق لبخند زد و نسیم صبحگاهی به آرامی وزید.
نهان کرد دستی بمشرق دراز
که شد ز اول شب در صبح باز
هوش مصنوعی: دستی به سمت مشرق پنهان کرد، که هنگام صبح از ابتدای شب خودش را نمایان ساخت.
همه شب، بذوق تماشای مهر
بگرد سر خاک گشتی سپهر
هوش مصنوعی: تمام شب، با شوق و علاقه به تماشای ماه، دور قبر بگرد. ای سپهر، تو همواره در حال گردش هستی.
محمد کز اول فلک سیر بود
وز او، آخر کارها خیر بود
هوش مصنوعی: محمد از ابتدای آفرینش در حرکت و پیشرفت بود و از او، نتیجه کارها نیکو و خیر به دست آمد.
بخلوتگه ام هانی غنود
ز بیداری بخت خوابش ربود
هوش مصنوعی: در مکان دور از مردم خود، من بی‌خبر از بخت، خواب مرا ربوده است.
بنظاره ی خاک از نه فلک
گرفتند پرواز خیل ملک
هوش مصنوعی: از نظر خاک، پرواز گروهی از فرشتگان را از نه آسمان گرفتند.
بر ایشان سبق جست روح الامین
فرود آمد از آسمان بر زمین
هوش مصنوعی: فرشتۀ وحی (جبرییل) به سوی آنان فرود آمد و بر زمین نازل شد.
بدستش عنان براقی چو برق
که بیننده ناکردش از برق فرق
هوش مصنوعی: در دست او افساری درخشان و سریع مانند برق است که هیچ‌کس نتوانسته آن را از دید خود پنهان کند.
رونده چو بر برگ نسرین نسیم
دونده چو سیماب بر لوح سیم
هوش مصنوعی: به هنگام حرکت، نسیم نرم و دلپذیری بر روی برگ‌های گل نسرین می‌وزد و این نسیم به مانند جیوه بر روی صفحه نقره‌ای سرازیر می‌شود.
ز ابریشمش یال و از مشک دم
ز فیروزه اش ساق، از یشب سم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی زیبا و شگفت‌انگیز می‌پردازد. می‌توان گفت که آن موجود دارای یالی نرم و ابریشمی، دمی خوشبو و معطر مانند مشک، و پاهایی از سنگی به رنگ فیروزه‌ای و جذاب است. تمام این صفات نمایانگر زیبایی و شکوه اوست.
تک او را بصد فلک وز هلال
در افتاده نعلش بصف نعال
هوش مصنوعی: خداوند یگانه است که به تمام عالم تسلط دارد و حتی هلال ماه، نشانی از قدرت اوست که در چرخش خود به زیبایی می‌درخشد و نشان‌دهنده عظمت آفرینش اوست.
نداده چرا کرده تا در جنان
بپایی رکاب و بدستی عنان
هوش مصنوعی: چرا از سوی او تو را به بهشت نرسانده‌اند تا سوار بر اسب شوی و افسار آن را در دست بگیری؟
ز آغاز تا آن نفس در فراغ
همش پشت از زین، همش ران ز داغ
هوش مصنوعی: از آغاز زندگی تا زمانی که در دوری از معشوق هستیم، همیشه در حال سوختن از درد و رنج هستیم.
نه طیر و بنسرین چرخ آشنا
نه حوت و، ببحر فلک در شنا
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این موضوع اشاره دارد که نه پرنده‌ای در آسمان و نه ماهی‌ای در دریا به خوبی با دنیای بالایی و پایینی آشنا هستند. به عبارتی، این بیت نشان‌دهنده جدایی و فاصله‌ای است که بین عالم آسمان و زمین وجود دارد و به ما یادآوری می‌کند که موجودات هر یک در دنیای خود زندگی می‌کنند و برای درک کامل یکدیگر نیاز به آشنایی بیشتری دارند.
قوایم چه بر خاک بطحا نهاد
بآب و بآتش، بخاک و بباد
هوش مصنوعی: من بر پاهای خود در سرزمین بطحا ایستادم و با آب و آتش، به خاک و باد اشاره کردم.
بنرمی و گرمی و تمکین و تک
خرامان گرو برد از یک بیک
هوش مصنوعی: با نرمی و گرمی و احترام، به راحتی می‌توانند دل‌ها را بربایند و از یکدیگر جدا کنند.
نه آب و، بر آن نوح گسترده رخت
نه خاک و، بر آن آدم افگنده تخت
هوش مصنوعی: نه آب نیرویی بر آن نوح برای گستردن دامنش داشت و نه خاک قدرتی بر آدم برای قرار دادن تختش.
نه آتش، خلیل اللهش در کنار
نه باد و، سلیمان بر آن شد سوار
هوش مصنوعی: نه آتش خلیل خدا در کنار آن قرار دارد و نه سلیمان بر باد سوار می‌شود.
در آمد بر آن حجره چون جبرئیل
صلا داد کای یادگار خلیل!
هوش مصنوعی: ناگهان بر آن اتاق مانند جبرئیل ندا رسید که ای یادگار ابراهیم!
تو را خوانده ایزد بعرش برین
ز جان آفرینت بجان آفرین
هوش مصنوعی: خداوند تو را از بالای عرش فرامی‌خواند، و تو را به خاطر جان بخشیدنت ستایش می‌کند.
چو یاری تو را بر سر یاری است
مخسب ار چه خواب تو بیداری است
هوش مصنوعی: اگر یاری در کنار تو باشد، نباید نگران شوی حتی اگر به نظر برسد که در خواب هستی.
چو در لا مکانت گشادند جای
سرت گردم، از خاک بردار پای
هوش مصنوعی: وقتی به توجیه نباشم و در آن مکان خاص آزادی پیدا کنم، از زمین برمی‌خیزم و جایگاهت را با احترام می‌سازم.
رهی تا ز چشم بد خاکیان
نهی پای بر چشم افلاکیان
هوش مصنوعی: به راهی برو که از نظر بد انسان‌های زمین دور بماند و قدمت بر چشم‌های آسمانی‌ها نگذارد.
بعرش برین نزهت آراستند
چنان کز خدا خواستی خواستند
هوش مصنوعی: بر فراز عرش، باغی زیبا و دلنشین ایجاد کرده‌اند، به گونه‌ای که به خواسته خداوند، همه چیز را طبق میل و درخواست او فراهم آورده‌اند.
ز جا خیز ای سید مهربان
که امشب نماند بدیگر شبان
هوش مصنوعی: برخیز ای سید عزیز و مهربان، چرا که امشب فرصتی است که دیگر باز نخواهد گشت.
بر اقیت آوردم اینک ز نور
که چون نور از چشم بد باد دور
هوش مصنوعی: اکنون حقیقت را با نور مشاهده می‌کنم، زیرا نور مانند چشمی است که از نگاه بد مصون است.
چو مشاطگان بسته حور جنان
ز چشمش رکاب و ز زلفش عنان
هوش مصنوعی: چون آراسته‌های زیبای بهشت در چشمش به مانند رکاب اسب و در موهایش به مانند افسار می‌باشد، توجه و زیبایی او دل را می‌رباید.
فشان آستینی بر این نه حجاب
فگن سایه یی بر سر آفتاب
هوش مصنوعی: آستین خود را بر این بپوشان و حجاب نریز که سایه‌ای بر روی آفتاب بیفکنی.
بشکرانه سلطان ملک وجود
نگفته سخن، سود سر بر سجود
هوش مصنوعی: به خاطر وجود پادشاهی که در دل همه جا دارد، بی‌گفت و گو باید سر را به خاک نهاد و سجده کرد.
پس آنگاه چون سرو بر پای خاست
بسوی براق آمد از حجره راست
هوش مصنوعی: سپس او مانند سرو سرکشیده ای بر پا ایستاد و به سمت براق رفت، از اتاق خارج شد.
مگر جست چون برقش از ره براق
شهش گفت از من چه جویی فراق؟!
هوش مصنوعی: یک شخص با سرعت و نشاط مانند برق به سوی کسی می‌رود و از او می‌پرسد که مگر چه چیزی از من می‌خواهی که باعث جدایی‌ات شده است؟
براقش جوابی پسندیده گفت
که: ای آگه از رازهای نهفت
هوش مصنوعی: براق پاسخ خوبی داد و گفت: ای کسی که از اسرار پنهان با خبری.
در این عالم از یمن اخلاص تو
حقم کرد چون مرکب خاص تو
هوش مصنوعی: در این دنیا به خاطر خلوص نیت تو، حقم را به من عطا کرد، مانند مرکبی که مخصوص توست.
بجنت هم ای شهسوار گزین
مکش مرکبی غیر من زیر زین
هوش مصنوعی: ای شهسوار، در بهشت هم سوار دیگر مپران، غیر از من زیر زین نبر.
پس از عهد بر پشت او پا نهاد
در اول قدم پا بر اقصی نهاد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه پیمان بست، بر روی او پا گذاشت و در گام نخست، پا را به دورترین نقطه نهاد.
صف انبیا را شد آنجا امام
شدش کارها ز آن امامت تمام
هوش مصنوعی: محل تجمع پیامبران شد و او پیشوای آنها گردید، و تمامی امور تحت تأثیر آن رهبری به کمال رسید.
ز خود خلعت خاکیان خلع کرد
در قلعه ی نه فلک قلع کرد
هوش مصنوعی: از حالت انسانی خود را رها کرده و از دنیای مادی خارج شد و در بالاترین مرتبه‌ها قرار گرفت.
دل چار مادر چو بیمهر یافت
بآغوش آبای علوی شتافت
هوش مصنوعی: دل چهار مادر را وقتی محبت و مهربانی نیافت، به آغوش پدران علی(ع) و خانواده‌اش پناه برد.
گرفت اوج، آن مرکب تیزهوش
جهان زیر پا و دو عالم سپهر
هوش مصنوعی: مرکب سریع و باهوش او به اوج رسید و جهان زیر پایش و دو عالم در زیر آسمان را زیر نظر گرفت.
بگردون چو دامن کشان راه جست
بشمع مه انداخت دامن نخست
هوش مصنوعی: در دنیای زندگی، به آرامی و با دقت به جستجوی مسیر بپرداز، مثل اینکه دامن خود را بر روی زمین می‌کشی. در این مسیر، مانند شعله‌ای در شب، نور و روشنایی را به همراه داشته باش تا راهت را پیدا کنی.
قلم بستد از میر دفتر نگار
نهادش دگر دفتر اندر کنار
هوش مصنوعی: قلم از دستان معلم جدا شد و دفتر جدیدی را در کنار دفتر قبلی قرار داد.
برآورد از چنگ ناهید چنگ
دگرگونه قانون نهادش بچنگ
هوش مصنوعی: با دقت در آوای ناهید، سرودی جدید و متفاوت آغاز کرد، و بر اساس آن، قانونی نوین را به وجود آورد.
بچارم سپهرش چو افتاد راه
همان دید ازو مهر، کز مهر ماه
هوش مصنوعی: من به خاطر سختی‌های دنیا در چنگال آن، همانطور که دیدم از عشق او، مانند نور ماهی که از او می‌تابد.
چو از مقدمش یافت عیسی سراغ
پذیره شدش بر کف از خور چراغ
هوش مصنوعی: وقتی عیسی از پیشگاه او خبر گرفت، به استقبالش آمد و در دستانش چراغی از خورشید را به اجابت در دست داشت.
نشست اتش خشم مریخ از او
جهان را شد این قصه تاریخ از او
هوش مصنوعی: خشم و غضب مریخ باعث شد که آتش به پا شود و این واقعه به یک داستان مهم و تاریخی تبدیل گردید.
چو زد بوسه بر دست او مشتری
در انگشت او کرد انگشتری
هوش مصنوعی: وقتی که او بر دست محبوبش بوسه زد، مشتری به نشانه عشق و علاقه، انگشتری را در انگشت او کرد.
ز خقتان کیوان سیاهی بشست
کلاه بره، درع ماهی بشست
هوش مصنوعی: از دستان شما، سیاه‌چاله‌های کیوان (زحل) زنگار و کثیفی خود را شسته و مانند بره‌ای پاک شده‌اند، همان‌طور که دریا نیز ماهی‌ها را از آلودگی پاک می‌کند.
ببرد آب فردوس از بوی خویش
فسرد آتش دوزخ از خوی خویش
هوش مصنوعی: آب بهشتی با عطر خود همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آتش جهنمی به خاطر ذات خود سرد می‌شود.
ملایک برو کرده در هر حصار
لآلی منثور اختر نثار
هوش مصنوعی: فرشتگان در هر مکان، مانند درخشش مرواریدهای پراکنده، به ستاره‌ها هدیه می‌دهند.
همی رفت با او ملایک قرین
عنان کش نشد تا بعرش برین
هوش مصنوعی: او در حال حرکت بود و فرشتگان نیز همراه او بودند، اما نه به اندازه‌ای که به عرش آسمان برسند.
ز برق تجلیش چون سینه تفت
به رفرف نشست از براق و برفت
هوش مصنوعی: چون شعاع نور او بر دل تافت، سینه‌ام به شوق و شگفتی پرواز کرد و از آن حال پرچم عشق را برافراشت و از آنجا رفت.
شد از سدره چون خواست رفتن نخست
پر و بال جبریل و میکال سست
هوش مصنوعی: زمانی که عزم رفتن به سدره کرد، پر و بال جبریل و میکال نیز ضعیف و سست شد.
چو از ترک صحبت خبر جست شاه
بگفتندش : ای شاه گیتی پناه
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از ترک صحبت و قطع ارتباط مطلع شد، به او گفتند: ای پناهنده گیتی.
ز روز ازل، هر یکی را ز ما
جدا پایه یی داده رب السماء
هوش مصنوعی: از روز نخستین، هر کدام از ما را آسمان یک رکن و پایه‌ای مستقل عطا کرده است.
چو برتر کشانیم پر ز آن نشان
شود برق قهاری آتش فشان
هوش مصنوعی: وقتی که بالاترین و بهترین چیزها را بشکل نمایان نشان دهیم، نمایانگر خشم و قدرتی شدید مانند صاعقه یا آتش فشان خواهد بود.
ز سدره چو گامی دو شد پیشتر
بمقصد شدش میل دل بیشتر
هوش مصنوعی: وقتی از درخت سدره یک قدم جلوتر می‌روی، تمایل دل به رسیدن به مقصد بیشتر می‌شود.
چنان کافتد از منظری آدمی
کند سرعتش بیش قرب ز می
هوش مصنوعی: هرگاه که فردی از منظری به جلو پیش می‌رود، شتاب او افزون‌تر می‌شود و این نزدیک‌تر شدنش به آن هدف، به او کمک می‌کند.
بمرکز ز میل طبیعی که داشت
ز هر پایه پایی که بالا گذاشت
هوش مصنوعی: بر اثر تمایل طبیعی که داشت، هر قدمی که برداشت، از پایه‌ای بلندتر بود.
دو بالا شدش پویه ی بارگی
دل از خاکیان کند یکبارگی
هوش مصنوعی: دل از افکار دنیوی و مادی جدا شده و به سوی آسمان‌ها و ارتفاعات معنوی پرواز می‌کند. در یک لحظه، ارتباطش با خاک و دنیای مادی را قطع می‌سازد.
ز رفتارش افلاکیان رنگها
از او باز پس مانده فرسنگها
هوش مصنوعی: رفتار او چنان است که فرشتگان و موجودات آسمانی را تحت تأثیر قرار داده و آثار آن تا فاصله‌های بسیار دوری باقی مانده است.
از او عرشیان چون بریدند پی
ولایت ولایت همیکرد طی
هوش مصنوعی: زمانی که فرشتگان از او جدا شدند و به فرمان او دست از سلطنت برداشتند، او نیز به مقام ولایت و رهبری ادامه داد.
چو بگذشت ز آن قصرهای بلند
ز پیش نظر پرده ها برفگند
هوش مصنوعی: به محض اینکه از کنار آن کاخ های بلند عبور کرد، پرده‌ها را دید که برف و یخ در آن‌ها نشسته است.
ز گرد جهت رفت دامن فشان
بجایی که آن را ندانم نشان
هوش مصنوعی: به خاطر گرد و غباری که از مسیر جستجو به وجود آمده، دامن خود را رها می‌کنم و به جایی می‌روم که نشانی از آن در دست ندارم.
چو در سایه ی عرش رایت فراشت
بجز نقد دل هیچ با خود نداشت
هوش مصنوعی: در زیر سایه‌ی عرش، زمانی که پرچم برافراشته شد، او جز عشق و دل خود چیز دیگری همراه نداشت.
مکین شد چو در ساحت لامکان
گشاد از پی کار امت دکان
هوش مصنوعی: وقتی در دنیای بی‌نهایت، درهای تازه‌ای به روی کارهای مردم گشوده شد، جایگاه و فعالیت‌های مختلفی به وجود آمد.
بنقد دل ازحق خرید آنچه خواست
وز آن کار با بیدلان کرد راست
هوش مصنوعی: دل با شناخت خود از حقیقت، آنچه را که می‌خواست به دست آورد و با انسان‌های روشنگر و آگاه به حقیقت به خوبی رفتار کرد.
چه گویم چه گفت؟ آنچه میخواست گفت
ز جان آفرین آفرینها شنفت!!
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بگویم و چه بگوید. اما او آنچه را که می‌خواست، از صمیم قلب بیان کرد و به خوبی شنید.
بدید آنچه در طور، موسی ندید
شنید آنچه بایست آنجا شنید
هوش مصنوعی: موسی در کوه طور چیزهایی را دید که نباید می‌دید و فقط صدای الهی را شنید که باید در آنجا می‌شنید.
باخلاص در بارگاه قبول
اجابت ز ایزد، دعا از رسول
هوش مصنوعی: در حضور خداوند و در محضر پذیرش او، دعا به وسیله پیامبر به اجابت می‌رسد.
سرش از شفاعت چو افسر گرفت
ز حق وعده ی روز محشر گرفت
هوش مصنوعی: او به دلیل شفاعت، مانند تاج بر سر خود می‌نهد و از خدا وعده‌ی روز قیامت را دریافت می‌کند.
باین خاکی نور پرورد بین
زمین گشته ی آسمان گرد بین
هوش مصنوعی: به این خاکی که نور خدا را پرورش داده، توجه کن؛ زیرا این زمین به آسمان پیوسته است.
یتیمی شد اهل جهان را پدر
کسی را ندادند قدر اینقدر
هوش مصنوعی: دنیا را یتیم کرده و پدر هیچ‌کس را به اندازه کافی ارزشمند ندانسته‌اند.
چو میرفت، ماهی شتابنده بود
چو برگشت، خورشید تابنده بود
هوش مصنوعی: زمانی که او می‌رفت، به مانند ماهی که در آب تند حرکت می‌کند، بسیار سریع و پر انرژی بود. اما هنگامی که برگشت، مثل خورشیدی که در آسمان می‌تابد، درخشان و پر نور بود.
ز نور مه و مهر گر برد وام
بگردن ز گردون زمین داشت وام
هوش مصنوعی: اگر کسی از نور ماه و خورشید وام بگیرد، در واقع از زیبایی و روشنایی آنها استفاده کرده است و این روشنایی به زمین و زندگی او تعلق دارد.
چو او سایه بر عرش ذوالمن فگند
زمین وام گردون ز گردن فگند
هوش مصنوعی: او مانند سایه‌ای بر عرش بلند خدا گسترده است و زمین از وجود او پر شده و آسمان‌ها از دست او رها شده‌اند.
نرفته همان گرمی از بسترش
که خود رفت و آمد ببالین سرش
هوش مصنوعی: هنوز هم گرمایی که از بستر او برمی‌خیزد، از بین نرفته است، همان‌طور که او خود از کنارش رفته و دوباره برنمی‌گردد.
چه یا رب گذشت آن زمان بر زمین
که رفت از زمین آن رسول امین
هوش مصنوعی: ای خدای مهربان، چه زمان‌های دوری را سپری کردیم که آن پیامبر راستین از زمین رفت و دیگر در میان ما نیست.
چو بر آسمان تافت آن نور پاک
تو گفتی برآمد ز تن جان خاک
هوش مصنوعی: وقتی آن نور پاک در آسمان درخشید، گویی جان از جسم خاکی جدا شده و آغاز به زندگی تازه‌ای کرده است.
بس این نیست از داور انس و جان
که آمد دگر بر تن خاک جان؟!
هوش مصنوعی: این کافی نیست که تنها روح و جان ما از وجود خداوند بهره‌مند باشد، چرا که همزمان باید وجود مادی ما نیز از این رحمت و زندگی بهره‌مند گردد.
وگرنه نماندی زمین را نشان
فلک بودش از گرد دامن فشان
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، نشانه‌ای از زمین باقی نمی‌ماند و آسمان به واسطه گرد و غبار دامنش، خود را معرفی می‌کرد.
مرا چون بیک لحظه پیک نظر
تواند جهان گشت و آمد دگر
هوش مصنوعی: اگر کسی فقط یک لحظه به من توجه کند، می‌تواند تمام دنیا را تغییر دهد و به شکل دیگری درآورد.
در انکار این قصه کوشم چرا؟!
چو بینم ز حق چشم پوشم چرا؟!
هوش مصنوعی: چرا باید تلاش کنم تا این حقیقت را انکار کنم؟ وقتی که می‌بینم با وجود آن، باز هم از حقیقت چشم می‌پوشم؟
تو را مهر و مه بنده، ای یثربی
یکی یثربی و یکی مغربی
هوش مصنوعی: ای یثربی، تو را می پرستم و به مهر و ماه تو دل بسته‌ام، تو از یک دیار و من از دیاری دیگر هستیم.
ز ایزد درود ای شه پاک زاد
بر آل و بر اصحاب پاک تو باد
هوش مصنوعی: از خداوند برای تو، ای پادشاه پاک‌زاد، سلام و درود می‌فرستم. بر خانواده و یاران پاکت باد.
خصوص آنکه شب خفت بر جای تو
نه پیچید روزی سر از رای تو
هوش مصنوعی: خصوصاً اینکه شب به خاطر تو در جا نماند و روزی از فکر تو سر برآورد.
علی، شیر حق؛ نفس خیر البشر
سر پیشوایان اثنی عشر!
هوش مصنوعی: علی، نماد شجاعت و پاکی است؛ روح برتر انسان‌ها، پیشوای دوازده‌گانه.
همان باب سبطین و زوج بتول
که خواندش چو هارون برادر رسول
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط نزدیک و مشابهت بین حضرت علی و حضرت فاطمه (علیهماالسلام) با هارون و موسی (علیهماالسلام) اشاره دارد. در واقع، شاعر از این تشابه برای نشان دادن مقام و ارزش والای اهل بیت استفاده کرده است. هارون به عنوان برادر موسی و همراه او به پیروزی در راه پیامبری شناخته می‌شود و در اینجا اشاره به سبطین یعنی حسن و حسین (علیهماالسلام) و مقام والای فاطمه به عنوان همسر علی و مادر آنها دارد. به نوعی، ارتباط این شخصیت‌ها نشان دهنده انتقال علم، جهاد و مقام معنوی از نسل به نسل است.
برازنده ی افسر هل اتی
طرازنده کشور لا فتی
هوش مصنوعی: شایسته و مناسب برای مقام افسر، نشان‌دهنده‌ی قدرت و عظمت کشور است.
در شهر علم نبی، آنکه کند
دراز خبیر و سر ز عنتر فگند
هوش مصنوعی: در شهری که علم پیامبر وجود دارد، اگر کسی درک عمیق و دانایی داشته باشد، همچون سر عنتر (مظهر شجاعت و قدرت) باید در برابر او تواضع کند و پذیرا باشد.
شنیدم بفرمان حی قدیر
علی را پیمبر بروز غدیر
هوش مصنوعی: شنیدم که پیامبر در روز غدیر، بر اساس فرمان خداوند، علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرد.
ببالای سر برد و با خلق گفت
که: تا چند این راز باید نهفت؟!
هوش مصنوعی: او این راز را به سمتی برد و با مردم گفت که: تا کی باید این راز پنهان بماند؟!
از آنان که دارندم آیین و کیش
شمارد مرا هر که مولای خویش
هوش مصنوعی: هر کسی که به آیین و اعتقادات خود افتخار می‌کند، باید مرا به عنوان مولای خود بپذیرد.
پس از ن بداند که مولی علی است
ز هر کس بمولائی اولی علی است
هوش مصنوعی: پس از او بدان که مولای علی است، و از هر کس دیگر به مولایی او شایسته‌تر است.
بود پس صحیح این خبر پیش من
تو گفتی که بودم در آن انجمن
هوش مصنوعی: این خبر که تو گفتی، برای من مح confirmed و درست است که من در آن جمع حضور داشتم.
جهان بود ازین پیش سرتاسر آب
کشیدندش از خاک نقشی بر آب
هوش مصنوعی: جهان قبل از این تماماً آب بود و حالا از خاک به شکل یک تصویر بر روی آب نمایان شده است.
از آن خاک بس پیکر انگیختند
بساحل چه خس، چه گهر ریختند
هوش مصنوعی: از آن خاک فراوان موجودات زنده و زیبا به وجود آمده‌اند و در سواحل، انواع گیاهان و جواهرات پراکنده شده است.
هم امروز و فرداست کان تیره آب
زند موج و ساید بچرخش حباب
هوش مصنوعی: امروز و فردا، آب تیره و ناپایدار در حال حرکت است و حباب‌ها در کنار آن می‌چرخند.
هم از لطمه ی موج آن آب پاک
شود شسته آلودگیهای خاک
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که حتی وقتی که آب در اثر ضربه های موجی پاک می‌شود، باز هم آلودگی‌های موجود در خاک در آن حل می‌شود. به عبارتی دیگر، حتی در شرایطی که آب به نظر تمیز می‌آید، ممکن است آلودگی‌هایی از سطح خاک را با خود به همراه داشته باشد.
زند غوطه در بحر کشتی بسی
ز کشتی نشینان نماند کسی
هوش مصنوعی: زندگی مانند دریا است و در این دریا، کشتی‌هایی وجود دارند. اما متاسفانه، از تعداد زیادی از مسافران این کشتی‌ها دیگر هیچ کس باقی نمانده است.
دلا خیز ار این ورطه ی موج خیز
بکشتی آل پیمبر گریز
هوش مصنوعی: ای دل، اگر می‌خواهی از مشکلات و خطرات بیرون بیایی، باید از کشتی اهل ایمان و پیامبر جدا نشوی و در این طوفان به آن پناه ببری.
که خود گفته آن ساقی راح و روح
مرا اهل بیت است کشتی نوح
هوش مصنوعی: ساقی به من گفته که روح و جان من متعلق به اهل بیت است و مانند کشتی نوح به من نجات می‌دهد.
بآن هر که پیوست رست از هلاک
بکشتی نوحم ز طوفان چه باک
هوش مصنوعی: هر کس که به نوح وابسته شد و به او پیوست، از هلاکت نجات یافت. پس در برابر طوفان، نگران نباشید، چون در کشتی نوح هستید.
مکن دست از آن کشتی آذر جدا
که دست خدا باشدش ناخدا
هوش مصنوعی: هرگز از آن کشتی آذر جدا مشو، زیرا ناخدای آن دست خداست.
شود کشتی نیک و بد چون غریق
نشیننده را نوح بهتر رفیق
هوش مصنوعی: نیکو و بد مانند کشتی هستند و در زمانی که غریق در دریا گرفتار می‌شود، نوح بهترین دوست و همراه اوست.
اگر سوی آتش روم با خلیل
وگر با کلیمم ره افتد به نیل
هوش مصنوعی: اگر به سمت آتش بروم همراه با ابراهیم خلیل (پیامبر) و یا اگر با موسی (کلیم الله) باشم، راه به سوی نیل (رود نیل) می‌افتد.
مرا بالله از باغ نمرود به
ز فرعون و قصر زر اندود به
هوش مصنوعی: مرا به خدا از باغ نمرود بهتر است، حتی اگر زندگی در قصر طلایی فرعون باشد.