گنجور

شمارهٔ ۷

پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع
مصور در آن نقشهای بدیع
بلورین قنادیلش افزون ز حصر
چو رخشان کواکب، درین هفت قصر
در آن تحفه ی هفت اقلیم وقف
گذشته شب آواز اسقف ز اسقف
ز رهبان و قسیس در وی هزار
دل و تن، ز پرهیز زار و نزار
دگر شوی نادیده بس دختران
ز خود روی پوشیده چون اختران
سیه جامه از موزه تا طیلسان
چو در چشم دونان رخ مفلسان
چو دامان مریم دل و دیده پاک
ز بیشرمی دیگران شرمناک
خنازیر، آنجا گله در گله
چو اندر منی گوسفندان یله
شبانگه که خوردی بناقوس زنگ
زدودی ز آیینه ی چرخ زنگ
زن و مرد ترسا، ز پیر و جوان
که از خوابشان بود تن بی روان
شده از دم عیسوی زنده باز
بآهنگ ناقوسشان اهتزاز
بسر افسر، از کاکل عنبرین
بکف ساغر، از باده ی اندرین
بدست دگر، شمع خورشید تاب
سیه نرگس مست، خالی ز خواب
روان هر خرامنده سرو سهی
ز سرو سهی کرده بستر تهی
ز دیبای زرکش، ببر رنگ رنگ
ز یاقوت ریزان، شکر تنگ تنگ
ز سر رفته از تاب می هوششان
صلیب سر زلف بر دوششان
بگردن چو مرغوله ی شامیان
فرو هشته زنارها تا میان
همه عود در مجمر و گل بجیب
دماغ از خلل خالی و دل ز عیب
همه شب در آن دیر سر کرده سیر
چو سیر کواکب درین کهنه دیر
بر آورده در ذکر باری خروش
هم آوازشان چون حواری سروش
کشیشی مگر داد چون ابلهان
به بیگانه راه از کشیشان نهان
بناگاه بیگانگان ریختند
بشیر آبی از حیله آمیختند
مسیحا ز کید یهودان عهد
از آن دیر بردار افراشت مهد
وز آنجا، چو مهر فرونده چهر
سراپرده زد بر چهارم سپهر
فتادند ناقوسها بیدرنگ
ز هر گوشی افتاده آوازه سنگ
ز دور فلک، کو بود بیمدار
تهی شد ز دیار و ویران دیار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع
مصور در آن نقشهای بدیع
هوش مصنوعی: در آنجا یک معبد زیبا و باشکوه را دیدم که طراحی‌های هنری و منحصر به‌فردی در آن وجود داشت.
بلورین قنادیلش افزون ز حصر
چو رخشان کواکب، درین هفت قصر
هوش مصنوعی: چراغ‌های بلورین او فراتر از حبس و محدودیت درخشان‌تر از ستاره‌ها در این هفت قصر است.
در آن تحفه ی هفت اقلیم وقف
گذشته شب آواز اسقف ز اسقف
هوش مصنوعی: در آن هدیه‌ای از هفت سرزمین، یادگاری از شب گذشته است که صدای اسقف در آن به گوش می‌رسد.
ز رهبان و قسیس در وی هزار
دل و تن، ز پرهیز زار و نزار
هوش مصنوعی: از زاهدان و کشیشان در او هزار دل و تن وجود دارد، از پرهیزکاری‌های زشت و ضعیف.
دگر شوی نادیده بس دختران
ز خود روی پوشیده چون اختران
هوش مصنوعی: تو باید همچون ستاره‌ها با وقار و حیا، خود را از دیگران پنهان کنی تا زیبایی‌ات بیشتر جلوه کند و دیگران را به خود جذب نمایی.
سیه جامه از موزه تا طیلسان
چو در چشم دونان رخ مفلسان
هوش مصنوعی: شخصی با لباس سیاه از موزه تا دامنش قدم می‌زند، در حالی که در نگاه نادانان، چهره‌اش مانند چهره فقرا به نظر می‌رسد.
چو دامان مریم دل و دیده پاک
ز بیشرمی دیگران شرمناک
هوش مصنوعی: چون دامن مریم، دل و چشم پاک است، از بی‌شرمی دیگران خجالت‌زده است.
خنازیر، آنجا گله در گله
چو اندر منی گوسفندان یله
هوش مصنوعی: در آن جا، خنازیر به شکل دسته‌دسته در حال حرکت هستند، مانند گوسفندانی که آزادانه و بدون سرپرست در کنار هم به چرا مشغولند.
شبانگه که خوردی بناقوس زنگ
زدودی ز آیینه ی چرخ زنگ
هوش مصنوعی: در شب هنگام که خواب را در آغوش می‌گیری، صدای زنگی از آسمان به گوش می‌رسد که همچون صدای آینه‌ای در آسمان پیچیده است.
زن و مرد ترسا، ز پیر و جوان
که از خوابشان بود تن بی روان
هوش مصنوعی: زنان و مردان پیرو دین ترسایی، چه پیر و چه جوان، به حالتی هستند که از خواب غفلت بیدار نشده‌اند و وجودشان بدون روح و درک واقعی زندگی است.
شده از دم عیسوی زنده باز
بآهنگ ناقوسشان اهتزاز
هوش مصنوعی: با نفسی که از عیسی (ع) باشد، دوباره زنده شده‌ام و اکنون با نغمه‌ی ناقوس‌ها به جنبش درآمده‌ام.
بسر افسر، از کاکل عنبرین
بکف ساغر، از باده ی اندرین
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک دختر زیبا می‌پردازد که با کلاهی از موهای خوشبو و عطرآگین زینت دارد. او در دست خود لیوانی از شراب را نگه داشته و مشغول لذت‌بردن از آن است. به طور کلی، توصیف کننده یک صحنه شاد و پر از زیبایی و خوشی است.
بدست دگر، شمع خورشید تاب
سیه نرگس مست، خالی ز خواب
هوش مصنوعی: در دست دیگری، شمعی که نور خورشید را پخش می‌کند، در حالی که سیاه‌نرگس مست و بیدار است، خواب را از دست داده است.
روان هر خرامنده سرو سهی
ز سرو سهی کرده بستر تهی
هوش مصنوعی: هر روحی که به ناز و زیبایی می‌رقصید، جایی برای استراحت در کنار سرو بلند و خوش قامت ندارد.
ز دیبای زرکش، ببر رنگ رنگ
ز یاقوت ریزان، شکر تنگ تنگ
هوش مصنوعی: از پارچه‌ای رنگارنگ و زیبا که به طلای زرد شبیه است، به زیبایی و ریزه‌کاری همچون یاقوت، شکر را به شکلی دلبرانه می‌آمیزند.
ز سر رفته از تاب می هوششان
صلیب سر زلف بر دوششان
هوش مصنوعی: از شدت شوق و مستی، عقل و هوش‌شان را از دست داده‌اند و زلف‌هایشان مثل صلیب بر دوششان آویزان است.
بگردن چو مرغوله ی شامیان
فرو هشته زنارها تا میان
هوش مصنوعی: به گردن مانند زنجیرهای چرب و نرم شرقی، زنجیرها را بینداز تا به وسط بیاید.
همه عود در مجمر و گل بجیب
دماغ از خلل خالی و دل ز عیب
هوش مصنوعی: همه‌ی بخور در مِجمر و گل به بینی، از عیوب خالی و دل هم پاک است.
همه شب در آن دیر سر کرده سیر
چو سیر کواکب درین کهنه دیر
هوش مصنوعی: هر شب در آن مکان مقدس سرگرم گشت و گذار هستم، مانند گردش ستاره‌ها در این معبد قدیمی.
بر آورده در ذکر باری خروش
هم آوازشان چون حواری سروش
هوش مصنوعی: در ذکر خداوند صدای بلندی برپا شده است و آنها مانند حواریون پیامبر در کنار یکدیگر همصدا هستند.
کشیشی مگر داد چون ابلهان
به بیگانه راه از کشیشان نهان
هوش مصنوعی: کشیشی گویی به بیگانه‌ای هشدار می‌دهد، اما در چه وضعی؟ مانند ابله‌ها عمل می‌کند و این اطلاعات را از کشیشان پنهان می‌سازد.
بناگاه بیگانگان ریختند
بشیر آبی از حیله آمیختند
هوش مصنوعی: ناگهان دشمنان به شهر حمله کردند و نقشه‌هایی را تحت پوشش آب و به شیوه‌ای فریبنده طراحی کردند.
مسیحا ز کید یهودان عهد
از آن دیر بردار افراشت مهد
هوش مصنوعی: مسیحا به خاطر نیرنگ و حیله‌های یهودیان، به سوی آن دیر (مکانی مقدس) آمد و مهد خود را بر افراشت.
وز آنجا، چو مهر فرونده چهر
سراپرده زد بر چهارم سپهر
هوش مصنوعی: و از آنجا که خورشید در حال غروب است، چهره‌اش به مانند سایه‌ای بر چهارسوی آسمان می‌افتد.
فتادند ناقوسها بیدرنگ
ز هر گوشی افتاده آوازه سنگ
هوش مصنوعی: ناقوس‌ها به سرعت از هر جا به صدا درآمدند و صدای سنگ از همه جا شنیده شد.
ز دور فلک، کو بود بیمدار
تهی شد ز دیار و ویران دیار
هوش مصنوعی: از دور دست آسمان، کسی که دلش پر از ترس و اضطراب بود، از سرزمین خود رفته و آن سرزمین را ویران و خالی از سکنه یافته است.