گنجور

شمارهٔ ۵

یک آتشکده دیدم افروخته
همه آتش اندل سوخت
فلک خاسته دودی از روزنش
براهیم و زردشت دامن زنش
شرر جابجا گشته پیدا ز دود
چو رخشنده انجم ز چرخ کبود
ز جوش گل و لاله بود آن کنشت
بهشتی، اگر داشت آتش بهشت
دعا را برآورده دستور دست
مغانش بدنبال مستور و مست
همی خواند بهر تو و بهر من
حکایت ز یزدان و از اهرمن
چنان هیر بد شاد ز آتشکده
که هوشنگ از آیین جشن سده
بهر سودوان بیخود از شوق نور
چو پروانه کو شمع بیند ز دور
بآتشکده برده مؤبد نماز
همان دست و بازو بآتش دراز
هم از صندل و عود هیزم کشان
هم از شمع بی دود آتش فشان
مغ و مغبچه گرد آتشکده
چه حوران بطرف جنان صف زده
بلب خنده شان، چون بگلبرگ قند
برخ خالشان، چون بر آتش سپند
بروز آتش افروز، چون گل همه
بشب زند خوانان، چو بلبل همه
بطلعت همه بدر ناکاسته
بقامت همه سرو نوخاسته
ز مشک تر، آویخته تارها
وزان برمیان بسته زنارها
گشاده گریبان، فگنده کله؛
چو صبح و چو ماه شب چارده
همه سر خوش از آتش آبدار
همه دلکش از سنبل تابدار
ز انگشت و خاکستر آن کنشت
که بودی چو کحل و عبیر بهشت
چو حوران، سیه کرده بادامها
چو غلمان، بپرورده اندامها
نهاده بر آتش چنان پا دلیر
که نازک تنان پا بچینی حریر
مگر روزی آتش فروز کنشت
که از دوزخش بود امید بهشت
زنی را جگر سوخت از حرف سرد
که گفتش : برو گرد آتش مگرد
زن آن حرف سخت آمدش خاره سنگ
چو آتش زنش، قد خم و سینه تنگ!
چو خوردش بر آن سنگ آتش زنه
زبانه زدش آتش از روزنه
زدودش بناگاه ابر از افق
بجنبید و بربست مشکین تتق
از آن ابر چون دود آتشگهی
ببارید باران آذر مهی
ز باران و برقی کز آن ابر جست
نه آتش بماند و نه آتش پرست
شدند از پی هم بمنزل روان
نماند آتشی هم از آن کاروان
شد آتشکده سرد و آتش بمرد
گرش ماند خاکستری باد برد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک آتشکده دیدم افروخته
همه آتش اندل سوخت
هوش مصنوعی: یک آتشکده‌ای را دیدم که به خوبی روشن شده بود و همه چیز در آن در حال سوختن بود، گویی آتش اندل یا آتش عشق درونش به شدت شعله‌ور است.
فلک خاسته دودی از روزنش
براهیم و زردشت دامن زنش
هوش مصنوعی: آسمان دودی به‌سوی افق برمی‌افرازد و زرتشت که به‌عنوان منجی و پیام‌آور نیکی شناخته می‌شود، دامن زنی را برمی‌افرازید که می‌توان نشانگر حیات و زایش باشد. این تصویر به معنای ارتباط میان آسمان و زمین، و حضور پیامبران در دنیای مادی اشاره دارد.
شرر جابجا گشته پیدا ز دود
چو رخشنده انجم ز چرخ کبود
هوش مصنوعی: آتشی که جابجا شده و نمایان است، مانند ستاره‌های درخشان آسمان، از دودی برمی‌خیزد که در آسمان تاریک وجود دارد.
ز جوش گل و لاله بود آن کنشت
بهشتی، اگر داشت آتش بهشت
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوه‌های دل‌انگیز گل‌ها و لاله‌ها باعث ایجاد محیطی بهشتی شده است؛ اما اگر آتش بهشت در آن وجود نداشت، این زیبایی‌ها واقعی نخواهد بود.
دعا را برآورده دستور دست
مغانش بدنبال مستور و مست
هوش مصنوعی: دعا و خواسته‌ام را برآورده کرد، به دنبال نوشیدن شراب و یادآوری رازهای پر از رمز و راز مغان است.
همی خواند بهر تو و بهر من
حکایت ز یزدان و از اهرمن
هوش مصنوعی: او به خاطر ما دو نفر داستان‌هایی از خداوند و نیروهای شر می‌خواند.
چنان هیر بد شاد ز آتشکده
که هوشنگ از آیین جشن سده
هوش مصنوعی: چنان شاد و خوشحال بود که انگار هوشنگ از آتشکده در جشن سده خوش می‌گذرانید.
بهر سودوان بیخود از شوق نور
چو پروانه کو شمع بیند ز دور
هوش مصنوعی: برای کسانی که به دنبال سود و منفعت هستند، عشق و شوق مانند پروانه‌ای است که از دور شمع را می‌بیند و به سوی آن جذب می‌شود، حتی بدون این که آگاه باشد.
بآتشکده برده مؤبد نماز
همان دست و بازو بآتش دراز
هوش مصنوعی: مؤبد (روحانی) به آتشکده می‌رود و در حال نماز، دست و بازوانش را به سوی آتش دراز می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده نیایش و ارتباط عمیق او با آتش مقدس است.
هم از صندل و عود هیزم کشان
هم از شمع بی دود آتش فشان
هوش مصنوعی: هم از چوب صندل و عود که به عنوان سوخت استفاده می‌شوند، و هم از شمعی که بخاری ندارد، آتش زبانه می‌کشد.
مغ و مغبچه گرد آتشکده
چه حوران بطرف جنان صف زده
هوش مصنوعی: آتشکده پر از زنانی است که به سوی بهشت صف کشیده‌اند و مغ و خدمتکارش در کنار آن‌ها هستند.
بلب خنده شان، چون بگلبرگ قند
برخ خالشان، چون بر آتش سپند
هوش مصنوعی: لبخند آن‌ها همچون شکوفه‌های قند شیرین است و خال‌هایشان مانند دانه‌های آتشین سپند می‌درخشد.
بروز آتش افروز، چون گل همه
بشب زند خوانان، چو بلبل همه
هوش مصنوعی: وقتی آتش عشق شعله‌ور می‌شود، مانند گلی که در شب شکوفا می‌شود، دل‌ها را می‌سوزاند و مانند بلبل‌ها که در شب آواز می‌خوانند، روح‌ها را پر می‌کند.
بطلعت همه بدر ناکاسته
بقامت همه سرو نوخاسته
هوش مصنوعی: چهره‌ات همچون ماه کامل است و قامتت به زیبایی درختان تازه سرزده می‌باشد.
ز مشک تر، آویخته تارها
وزان برمیان بسته زنارها
هوش مصنوعی: از مشک خوشبو، تارهایی آویزان شده و بر روی آنها زنجیرهایی بسته شده است.
گشاده گریبان، فگنده کله؛
چو صبح و چو ماه شب چارده
هوش مصنوعی: با آغوش باز و سر افراشته، مانند صبح و ماه شب چهارده.
همه سر خوش از آتش آبدار
همه دلکش از سنبل تابدار
هوش مصنوعی: همه از لذت آتش سوزان و زیبا بودن سنبل ها خوشحال و سرحال هستند.
ز انگشت و خاکستر آن کنشت
که بودی چو کحل و عبیر بهشت
هوش مصنوعی: از انگشت و خاکستر آن کنشت، که در آنجا مثل سرمه و عطر بهشت بودی.
چو حوران، سیه کرده بادامها
چو غلمان، بپرورده اندامها
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و جذاب دختران مانند بادام سیاه است و مانند جوانان خوش‌چهره، به خوبی پرورش یافته‌اند.
نهاده بر آتش چنان پا دلیر
که نازک تنان پا بچینی حریر
هوش مصنوعی: نمی‌ترسد و با شهامت بر روی آتش می‌ایستد، در حالی که کسانی که بدن‌های ظریف دارند، حتی نمی‌توانند یک پارچه نازک مثل حریر را به پا بزنند.
مگر روزی آتش فروز کنشت
که از دوزخش بود امید بهشت
هوش مصنوعی: آیا روزی نخواهد آمد که شعله‌های آتش دوزخ، امید بهشت را برای تو برافروزد؟
زنی را جگر سوخت از حرف سرد
که گفتش : برو گرد آتش مگرد
هوش مصنوعی: زنی به خاطر حرفی که به او گفتند ناراحت و دلbroken شد. او گفت: "برو، دور آتش نچرخ." یعنی معصومانه و بی‌پروا از مشکلات یا مسائلی که ممکن است آزارش دهند دوری کن.
زن آن حرف سخت آمدش خاره سنگ
چو آتش زنش، قد خم و سینه تنگ!
هوش مصنوعی: زن وقتی به او سخت می‌گذرد، مانند سنگی تیز و سخت می‌شود. خشم و نیش زبانی که دارد، مانند آتش بر افروخته است و این موضوع باعث شده که قامتش خمیده و سینه‌اش تنگ و گرفته شود.
چو خوردش بر آن سنگ آتش زنه
زبانه زدش آتش از روزنه
هوش مصنوعی: وقتی آتش به سنگ برخورد کرد، شعله‌هایی از آن برخاست و از یک شکاف بیرون زد.
زدودش بناگاه ابر از افق
بجنبید و بربست مشکین تتق
هوش مصنوعی: ناگهان ابر از افق حرکت کرد و پوششی سیاه را بر سطح زمین به وجود آورد.
از آن ابر چون دود آتشگهی
ببارید باران آذر مهی
هوش مصنوعی: از آن ابر، همچون دود آتش که فرو می‌ریزد، بارانی از آتش و گرما نازل می‌شود.
ز باران و برقی کز آن ابر جست
نه آتش بماند و نه آتش پرست
هوش مصنوعی: از باران و رعد و برق ناشی از آن ابر، نه آتش باقی مانده و نه کسی به پرستش آتش پرداخته است.
شدند از پی هم بمنزل روان
نماند آتشی هم از آن کاروان
هوش مصنوعی: به دنبال کاروان به سمت منزل رفتند و از آن گروه دیگر هیچ نشانه‌ای باقی نمانده است.
شد آتشکده سرد و آتش بمرد
گرش ماند خاکستری باد برد
هوش مصنوعی: آتشکده سرد و خالی شده و آتش آن خاموش گردیده است. حتی اگر خاکستر آن باقی بماند، باد آن را خواهد برد.