گنجور

شمارهٔ ۴

بجایش یکی باغ دیدم شگرف
که فردوس از نزهتش بسته طرف
هوا، طاق سیمابی افراخته
زمین، فرش زنگاری انداخته
در آن باغبانان زرینه کفش
بکف بیلشان کاویانی درفش
زهر سو خیابانی آراسته
ز خار و خسش سبزه پیراسته
هم اشجار آن را دم جبرئیل
هم انهار آن را نم سلسبیل
سرافراز سرو سهی قد چنار
کشیده دو صف بر لب جویبار
چو یاران یکدل بهم پای بست
در آغوش یکدیگر آورده دست
درختانش از میوه قد کرده خم
چه از حمل گنجینه، گنجور جم
چو گردن فروزان صاحب کرم
سرافگنده از شرم و ریزان درم
ز رنگینی میوه هر شاخ بست
تو گفتی زده چتر، طاووس مست
همه، مشک با خاکش آمیخته
همه، گوهر از تاکش آویخته
چو شعری ز شام و سهیل از یمان
گل از خار و لاله ز خارا دمان
بر افروخته چون کلاه قباد
چراغ گل و مشعل لاله باد
ز ریحان آن، مغز شب مشکبیز؛
ز نسرین این، صبح کافور ریز
بهر موسمی خاصه اردی بهشت
بآن خاک سوگند خوردی بهشت
نظر باز هر گوشه مرغ چمن
بدوشیزگان گل و یاسمن
خوش آواز مرغان آن پرفشان
چه طوطی ز منقار شکرفشان
گل سرخ و سرو سرافراخته
ربوده دل از بلبل و فاخته
ز هر سو بآن باغ و آن بوستان
خرامیده با هم بسی دوستان
بساغر کشی، هر دو آزاده بخت
نشستند در سایه ی یک درخت
بعشرت گرفتند ساغر ز هم
تهی کرده مینا ز می، دل ز غم
نهاده سر مست در پای تاک
بچشم اختران را فشاندند خاک
مگر باغ را باغبانی سحر
بروی تماشائیان بست در!
و یا کند از باغ شاخ گلی
که افتاد از آشیان بلبلی
ز ابری سیه ریخت ناگه تگرگ
نه بار اندر آن باغ ماند و نه برگ
ز سبزه چنان دامن خاک شست
که گویی گیاهی در آنجا نرست
رزان را بنه کرد یغما خزان
وز آن برگ نگذاشت باد وزان
سراسر درختان این کند و رفت
همه برگش از هم پراگند و رفت
بگلبن در آویخت ابری کبود
تو گویی ز آتشکده خاست دود
سر طره ی سنبل آشفته ماند
بسا حرف سوسن که ناگفته ماند
شد آشفته چون شاخ نرگس شکست
چه کوری که افتد عصایش ز دست
پریدند قمری و بلبل ز باغ
بحال چمن، نوحه کردند زاغ
خس و خار، پیرهن گل درید
زغن آشیان بست وبلبل پرید
نگون گشت شمشاد و افتاد سرو
خروشان و نالان چکاو و تذرو
گرفتند مرغان از آنجا کران
چه از مجلس سوک، رامشگران
همان میگساران، همان دوستان؛
که بودند با هم بیک بوستان
چو گل ساغر از دست افتادشان
چو بلبل نوا رفت از یادشان
همه گشته در سایه ی تاک خاک
بر اندامشان شد کفن برگ تاک
نشد فاش گویند راز نهفت
سخن گفتشان، در میان نیم گفت
چو مانداز خرابی آن تازه باغ
بدل از گلم خار واز لاله داغ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بجایش یکی باغ دیدم شگرف
که فردوس از نزهتش بسته طرف
هوش مصنوعی: به جای آن، باغی شگفت‌انگیز دیدم که نعمت‌هایش بهشت را به یاد می‌آورد.
هوا، طاق سیمابی افراخته
زمین، فرش زنگاری انداخته
هوش مصنوعی: جوّی که در آن به سر می‌بریم، مانند طاقی ساخته شده از نقره، بر فراز زمین است و خاک زمین رنگی زرد و کهنه به خود گرفته است.
در آن باغبانان زرینه کفش
بکف بیلشان کاویانی درفش
هوش مصنوعی: در آنجا باغبانان با کفش‌های زرین و بیل‌هایی به دست، مانند جنگجویان با پرچم‌های کاویانی به کار پرداخته‌اند.
زهر سو خیابانی آراسته
ز خار و خسش سبزه پیراسته
هوش مصنوعی: از هر طرف، خیابانی زیبا وجود دارد که با خار و گیاه پوشیده شده و سبزه‌اش آن را زینت بخشیده است.
هم اشجار آن را دم جبرئیل
هم انهار آن را نم سلسبیل
هوش مصنوعی: درختان آنجا به وسیله جبرئیل نعمت می‌گیرند و نهرهای آنجا با آب شیرین و گوارا پر شده‌اند.
سرافراز سرو سهی قد چنار
کشیده دو صف بر لب جویبار
هوش مصنوعی: چوبی بلند و محکم مانند سرو، استقامت و زیبایی دارد و در کنارهٔ جویبار، به صورت دو ردیف قرار گرفته است.
چو یاران یکدل بهم پای بست
در آغوش یکدیگر آورده دست
هوش مصنوعی: وقتی دوستان با هم یکدل و متفق هستند، مانند اینکه دست‌هایشان را در آغوش یکدیگر قرار داده و به هم می‌پیوندند.
درختانش از میوه قد کرده خم
چه از حمل گنجینه، گنجور جم
هوش مصنوعی: درختان آنجا از میوه‌هایی که دارند به زمین خم شده‌اند، مانند گنجینه‌ای که جم (پادشاه افسانه‌ای) حمل می‌کند.
چو گردن فروزان صاحب کرم
سرافگنده از شرم و ریزان درم
هوش مصنوعی: وقتی کسی که سخاوت دارد، سرش را پایین می‌اندازد و از شرم حالت انزوا و کاهش عزت نفس به او دست می‌دهد، مانند گردنی است که همیشه در حال برافراشتن است اما حالا به خاطر شرم و خجالت، به زمین می‌نگرد و ذرات پولش هم به حالت ریزش است.
ز رنگینی میوه هر شاخ بست
تو گفتی زده چتر، طاووس مست
هوش مصنوعی: از زیبایی و رنگارنگی میوه‌ها در هر شاخه، به نظر می‌رسد که طاووس خوشحال زیر چتری نشسته است.
همه، مشک با خاکش آمیخته
همه، گوهر از تاکش آویخته
هوش مصنوعی: همه به نوعی با خاک و ریشه‌هایشان در ارتباط هستند و همه چیز به یک منبع و اصل مشترک وابسته است.
چو شعری ز شام و سهیل از یمان
گل از خار و لاله ز خارا دمان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های طبیعی می‌پردازد و به نوعی تمایز بین جاذبه‌های مختلف اشاره می‌کند. به‌طور کلی، شاعر از مقایسه عناصر زیبا و دل‌فریب استفاده می‌کند، مانند شعر و ستاره‌ها و همچنین گل‌ها و خارها، که نشان‌دهنده تضادهای موجود در طبیعت هستند. در اینجا، زیبایی و شکوه به‌طور همزمان با دشواری‌ها و چالش‌های زندگی مقایسه شده است.
بر افروخته چون کلاه قباد
چراغ گل و مشعل لاله باد
هوش مصنوعی: چنان که کلاه قباد نورانی است، چراغ گل و مشعل لاله نیز درخشانی دارند.
ز ریحان آن، مغز شب مشکبیز؛
ز نسرین این، صبح کافور ریز
هوش مصنوعی: عطر خوش گل ریحان، شب را به عطر مشک شبیه کرده است و عطر گل نسرین، صبح را معطر به رایحه کافور می‌کند.
بهر موسمی خاصه اردی بهشت
بآن خاک سوگند خوردی بهشت
هوش مصنوعی: برای هر فصل خاصی، به ویژه بهار، به آن خاک سوگند یاد کردی که بهشت است.
نظر باز هر گوشه مرغ چمن
بدوشیزگان گل و یاسمن
هوش مصنوعی: هر گوشه‌ای از باغ و دشت، پرنده‌ها به زیبایی دختران جوان گل‌ها و یاسمن‌ها می‌نگرند.
خوش آواز مرغان آن پرفشان
چه طوطی ز منقار شکرفشان
هوش مصنوعی: آواز خوش پرندگان در فضایی دل‌انگیز خالی از لطف نیست، همان‌طور که طوطی با منقار رنگارنگ و زیبا توجه را جلب می‌کند.
گل سرخ و سرو سرافراخته
ربوده دل از بلبل و فاخته
هوش مصنوعی: گل سرخ و سرو بلند قامت، دل بلبل و فاخته را گرفته و تحت تأثیر خود قرار داده‌اند.
ز هر سو بآن باغ و آن بوستان
خرامیده با هم بسی دوستان
هوش مصنوعی: در هر طرف به سوی آن باغ و بوستان، گروهی از دوستان با هم در حال راه رفتن و گشت و گذار هستند.
بساغر کشی، هر دو آزاده بخت
نشستند در سایه ی یک درخت
هوش مصنوعی: به دلیل خوشبختی و آزادگی، دو نفر در کنار هم نشسته‌اند و از سایه یک درخت بهره می‌برند.
بعشرت گرفتند ساغر ز هم
تهی کرده مینا ز می، دل ز غم
هوش مصنوعی: به جمعی خوشحال و شاداب پیوسته‌اند و از جامی پر، ساغر را نوشیدند. در مینا نیز از شراب پر شده و دلشان از غم رها شده است.
نهاده سر مست در پای تاک
بچشم اختران را فشاندند خاک
هوش مصنوعی: شخصی مست به درخت انگور تکیه داده و در حالتی آرام، چشمان ستاره‌ها را با خاک پوشانده‌اند.
مگر باغ را باغبانی سحر
بروی تماشائیان بست در!
هوش مصنوعی: آیا ممکن است باغبانی در صبح زود باغ را به روی تماشاگران ببندد؟
و یا کند از باغ شاخ گلی
که افتاد از آشیان بلبلی
هوش مصنوعی: و یا از باغ، شاخه‌ی گلی که از لانه‌ی بلبل افتاده است را می‌گیرد.
ز ابری سیه ریخت ناگه تگرگ
نه بار اندر آن باغ ماند و نه برگ
هوش مصنوعی: ناگهان از ابر تیره تگرگی فرو ریخت که نه باران در آن باغ ماند و نه برگی بر درختان باقی ماند.
ز سبزه چنان دامن خاک شست
که گویی گیاهی در آنجا نرست
هوش مصنوعی: از سبزه به‌قدری دامن خاک پاک و تمیز شد که انگار هیچ گیاهی در آنجا رشد نکرده است.
رزان را بنه کرد یغما خزان
وز آن برگ نگذاشت باد وزان
هوش مصنوعی: خزان به شدت درختان و برگ‌ها را مورد حمله قرار داد و تمامی برگ‌ها را از درختان گرفت، به طوری که هیچ نشانه‌ای از آن‌ها باقی نماند.
سراسر درختان این کند و رفت
همه برگش از هم پراگند و رفت
هوش مصنوعی: درختان به طور کامل قطع شدند و همه برگ‌هایشان به اطراف پخش شد و رفتند.
بگلبن در آویخت ابری کبود
تو گویی ز آتشکده خاست دود
هوش مصنوعی: در باغ گل، گل سرخی آویخته شده که به رنگ آبی تیره است و به نظر می‌رسد که این رنگ از آتشکده‌ای سوزان به‌وجود آمده است و شبیه دود می‌باشد.
سر طره ی سنبل آشفته ماند
بسا حرف سوسن که ناگفته ماند
هوش مصنوعی: موهای زیبا و پرپشت سنبل، همیشه در هم و آشفته است و در این میان، حرف‌های بسیاری درباره‌ی سوسن وجود دارد که هنوز بیان نشده‌اند.
شد آشفته چون شاخ نرگس شکست
چه کوری که افتد عصایش ز دست
هوش مصنوعی: چون شاخ نرگس شکسته شد، آشفتگی و بی‌تابی به وجود آمد. چه بی‌خبری که اگر عصای او از دستش بیفتد، نمی‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد.
پریدند قمری و بلبل ز باغ
بحال چمن، نوحه کردند زاغ
هوش مصنوعی: پرندگان مانند قمری و بلبل از باغ بیرون پریده و در حالت چمن به نوحه‌خوانی پرداخته‌اند، در حالی که کلاغ نیز به این حالت زاری می‌کند.
خس و خار، پیرهن گل درید
زغن آشیان بست وبلبل پرید
هوش مصنوعی: برس‌های بی‌ارزش به لباس گل آسیب زدند، در حالی که زغن (پرنده‌ای با صدای بد) به لانه‌اش مشغول بود و بلبل (پرنده‌ای با صدای زیبا) از آن مکان فرار کرد.
نگون گشت شمشاد و افتاد سرو
خروشان و نالان چکاو و تذرو
هوش مصنوعی: سروهای سرسبز و بلند از دست رفته‌اند و چکاوک و تیهو، ناله‌زن و ناراحت هستند.
گرفتند مرغان از آنجا کران
چه از مجلس سوک، رامشگران
هوش مصنوعی: پرندگان از آن مکان دور شدند، چه اینکه از مجلس غمبار و اندوه، نوازندگان و خوش‌نوازان رفته بودند.
همان میگساران، همان دوستان؛
که بودند با هم بیک بوستان
هوش مصنوعی: دوستان قدیمی و همراهان همیشگی، همان کسانی که در یک باغ با هم بودند و لحظات خوشی را با هم سپری کردند.
چو گل ساغر از دست افتادشان
چو بلبل نوا رفت از یادشان
هوش مصنوعی: وقتی گل از دست رفت، گویی ساغر نیز فرو افتاد و با این حال، مانند بلبل، نغمه‌ای که روزگاری در یادشان بود، فراموش شد.
همه گشته در سایه ی تاک خاک
بر اندامشان شد کفن برگ تاک
هوش مصنوعی: همه در سایه‌ی درخت انگور نشسته‌اند و گرد و غبار بر تنشان مانند کفن شده است.
نشد فاش گویند راز نهفت
سخن گفتشان، در میان نیم گفت
هوش مصنوعی: رازهای پنهان هرگز فاش نخواهد شد. آن‌ها در صحبت‌های‌شان به طوری اشاره می‌کنند که نمی‌توان به طور کامل از آنچه در دل دارند آگاه شد.
چو مانداز خرابی آن تازه باغ
بدل از گلم خار واز لاله داغ
هوش مصنوعی: اگرچه باغی جدید و زیبا خراب شده، به جای آن فقط خار و گل‌ های پژمرده باقی مانده است.