گنجور

شمارهٔ ۳۲ - حکایت

دو زن داشت مردی دو مو، پیش ازین
سواری دو اسب آمدش زیر زین
یکی ز آن دو پیر، آن دگر خردسال
قد آن و ابروی این چون هلال
یکی اژدهاوش، یکی مه‌جبین
رخ آن و گیسوی این پر ز چین
ز هر یک شبی مهد آراستی
فزودیش این‌، آنچه آن کاستی
در آن شب که پیرش هم‌آغوش بود
به‌خواب عدم رفته بیهوش بود
به‌ناخن همه‌شب زن حیله‌گر
ز رویش سیه‌موی کندی مگر
به‌موی سفیدش چو افتد نگاه
به‌چشم آیدش عالم از غم سیاه
شود از زن نوجوان بدگمان
که با هم نسازند تیر و کمان
رمد ز آن جوان، شد چو در روزگار
جوان با جوان پیر با پیر یار
دگر شب چو خفتی به‌مهد جوان
نبودش به‌تن از کسالت توان
نهانی ز جا خاستی آن نگار
کشیدیش موی سفید از عذار
که فردا چو بیند سیه‌موی خود
بگرداند از پیرزن روی خود
سحرگه در آیینهٔ آفتاب
چو دیدند رخسار خود شیخ و شاب
ز مشاطهٔ صبح عالم‌فروز
جدا گشت زلف شب از روی روز
در آیینه چون دید آن دردمند
به‌چشم آمدش صورت ریشخند
به‌هر سو نظر کرد از هیچ سوی
ندید از زنخ تا بناگوش موی
دلش خون، تنش موی شد، سینه ریش؛
بخندید و بگریست بر روز خویش!

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو زن داشت مردی دو مو، پیش ازین
سواری دو اسب آمدش زیر زین
هوش مصنوعی: مردی دو همسر داشت که هر دو موهایی بلند و زیبا داشتند. پیش از این، دو اسب با نژاد خوب و قوی زیر زین او آمدند.
یکی ز آن دو پیر، آن دگر خردسال
قد آن و ابروی این چون هلال
هوش مصنوعی: یکی از آن دو مرد، پیر و با تجربه است، در حالی که دیگری جوان و نابلد به نظر می‌رسد. قامت و ابروی آن نوجوان مانند هلال زیباست.
یکی اژدهاوش، یکی مه‌جبین
رخ آن و گیسوی این پر ز چین
هوش مصنوعی: یکی شجاع و قوی مثل اژدها، و یکی دیگر با چهره‌ای زیبا و موی پر از چین و تاب.
ز هر یک شبی مهد آراستی
فزودیش این‌، آنچه آن کاستی
هوش مصنوعی: از هر شبی که مهدی را آراسته‌تری، به همان اندازه او بیشتر می‌شود و آنچه که از او کم است، جبران می‌شود.
در آن شب که پیرش هم‌آغوش بود
به‌خواب عدم رفته بیهوش بود
هوش مصنوعی: در شبی که او با پیر خود در خواب به سر می‌برد، همه چیز به حالت عدم و بی‌هوشی رفته بود.
به‌ناخن همه‌شب زن حیله‌گر
ز رویش سیه‌موی کندی مگر
هوش مصنوعی: زن فریب‌کار هر شب با ناخن خود از روی موهای سیاهش کم می‌کند، مگر اینکه…
به‌موی سفیدش چو افتد نگاه
به‌چشم آیدش عالم از غم سیاه
هوش مصنوعی: وقتی به موهای سفید او نگاه می‌کند، احساس می‌کند که دنیایش پر از غم و اندوه است.
شود از زن نوجوان بدگمان
که با هم نسازند تیر و کمان
هوش مصنوعی: اگر از زن جوانی بدبین شویم، در این صورت ممکن است تیر و کمانی که با هم هماهنگ نیستند، به وجود آید.
رمد ز آن جوان، شد چو در روزگار
جوان با جوان پیر با پیر یار
هوش مصنوعی: از آن جوان دور شو، زیرا در زمان جوانی، جوانی با جوان و پیر با پیر همراه است.
دگر شب چو خفتی به‌مهد جوان
نبودش به‌تن از کسالت توان
هوش مصنوعی: شب دیگری که خواب بر چشمانت بیافتد، دیگر جوانی در مهد نیست که از کسالت و ناتوانی رنج ببرد.
نهانی ز جا خاستی آن نگار
کشیدیش موی سفید از عذار
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی از جایی برخواستید و آن معشوق زیبا، تار موهای سفیدی را از صورتش بیرون کشید.
که فردا چو بیند سیه‌موی خود
بگرداند از پیرزن روی خود
هوش مصنوعی: وقتی فردا او موهای سیاهش را ببیند، از روی پیرزن کم‌کم رویش را برمی‌گرداند.
سحرگه در آیینهٔ آفتاب
چو دیدند رخسار خود شیخ و شاب
هوش مصنوعی: در صبح زود، وقتی که آفتاب در آینه‌ای درخشان دیده می‌شود، شیخ و جوان به چهره‌ی خود نگاهی می‌اندازند.
ز مشاطهٔ صبح عالم‌فروز
جدا گشت زلف شب از روی روز
هوش مصنوعی: صبح به زیبایی و روشنی خود می‌درخشد و به همین خاطر زلف شب که نماد تاریکی و خواب است، از چهره روز دور می‌شود. به عبارتی، صبح به خاطر زیبایی‌اش بر شب غلبه می‌کند و روز به حیات و روشنی می‌رسد.
در آیینه چون دید آن دردمند
به‌چشم آمدش صورت ریشخند
هوش مصنوعی: وقتی آن بیمار در آینه خود را دید، به نظرش چهره‌اش مانند یک مسخره‌کننده آمد.
به‌هر سو نظر کرد از هیچ سوی
ندید از زنخ تا بناگوش موی
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه کرد، از هیچ طرف چیزی نیافت؛ از گوش تا خط مو، همه جا پر از مو بود.
دلش خون، تنش موی شد، سینه ریش؛
بخندید و بگریست بر روز خویش!
هوش مصنوعی: دلش پر از غم و اندوه است، بدنش پوشیده از مو و سینه‌اش شکافته شده؛ اما او به روزگار خود می‌خندد و در عین حال اشک می‌ریزد.