گنجور

شمارهٔ ۲۲ - حکایت

شنیدم، مگر زاهدی زرق‌کوش
دگر رند بیهوش پیمانه‌نوش
برفتند با هم رهی بی‌خلاف
به خُم ریختند آب انگور صاف
یکی سرکه می‌خواست، آن یک شراب
ببین تا فلک زد چه نقشی بر آب؟!
خم سرکه شد باده‌ای نغز و خوش
خم باده شد سرکه‌ای بس ترش
چو بودند در کار خود ناتمام
یکی سوخت پاک و یکی ماند خام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم، مگر زاهدی زرق‌کوش
دگر رند بیهوش پیمانه‌نوش
شنیده‌ام که روزی یک زاهد ریاکار و یک آدم می‌خواره.
برفتند با هم رهی بی‌خلاف
به خُم ریختند آب انگور صاف
با هم کار کردند و آب انگور در خم ریختند.
یکی سرکه می‌خواست، آن یک شراب
ببین تا فلک زد چه نقشی بر آب؟!
یکی می‌خواست سرکه بسازد و دیگری شراب؛ ببین تا تقدیر چه کرد!
خم سرکه شد باده‌ای نغز و خوش
خم باده شد سرکه‌ای بس ترش
آن خمی که قرار بود سرکه شود، شراب ناب شد و آن خم که قرار بود شراب شود، سرکه قوی شد.
چو بودند در کار خود ناتمام
یکی سوخت پاک و یکی ماند خام
چون هر دو ناشی بودند یکی سوخت پاک و یکی ماند خام‌.