گنجور

شمارهٔ ۱۶

شنیدم که در عهد تیموریان
چو شد شاهرخ جانشین کیان
نکو دختری در سمرقند بود
که با گل لبش در شکرخند بود
گل سرو قد، ماه خورشید‌روی
بت سیمتن، لعبت مشکبوی!
دو گیسو کمند و دو ابرو کمان
دو چشمش دو مشکین غزال رمان
سرافرازی شاخ شمشاد از او
همه شادی شهر نوشاد از او
به جلوه خرامان‌، تذرو بهشت
به چهره فروزان‌، چراغ کنشت
رخی داشت رخشان‌تر از مهر و ماه
ز کوکب‌، ولی بود روزش سیاه‌!
ز گیسوی خود، کار سرگشته‌تر
ز مژگان خود، روز برگشته‌تر
ز خال لبش، تیره‌تر کوکبش
سیه‌تر شب از روز و روز از شبش
چو عریانی تن نبودش پسند
به تن داشت از زلف‌، مشکین‌پرند
ز بی‌قوتی او را دو یاقوت ناب
فتاده ز رنگ و فتاده ز آب
همانا پی صید روزی به‌دشت
سپه با شه از کوی او می‌گذشت
چو خورشید دید از قضا شاهرخ
به بامی رخ ماه آن ماهرخ
چنان عشق بردش ز دست اختیار
که شد کارش از دست و دستش ز کار
عنان رفتش از کف به یکبارگی
بدان گونه شد، کافتد از بارگی
در آخر ز تمکین شاهی که داشت
از آنجا گذشت و دل آنجا گذاشت
پی صید آهو همی‌رفت شیر
زبون گشت از آهویی شیر گیر
دو روزی شکیبایی آورد پیش
چو آرام کم دید و اندوه بیش
تنی چند بگزید، بس کاردان
جهان‌دیده پیران‌ِ بسیار‌دان
ز گنجینه بس خواسته دادشان
پس خواستگاری فرستادشان
زر افشان یکی محمل آبنوس
بیاراست چون حجله‌گاه عروس
فرستاد همراهشان تحفه‌ها
ز هرگونه کالای سنگین بها
روان هر طرف سرو قد مهوشان
ز تازی‌نژادان جنبیت‌کشان
خرامان ز هر سوی در زیر بار
جوان ناقه‌های بریشم مهار
ز یاقوت رخشان و دُر عدن
ز لعل بدخشان و جزع یمن
ز سنجاب و قاقم، ز خز و سمور
ز آیینهٔ صاف و جام بلور
بپوشیده بس جامه‌ها رنگ‌رنگ
بگسترده بس فرش‌ها تنگ‌تنگ
ز خلخال و از جیقهٔ زرنگار
ز عود قُماری و مشک تتار
ز مصری طبرزد، ز چینی حریر
ز فیروزه تاج، از زبرجد سریر!
زر و سیمش از سکهٔ شهریار
ز قرص مه و مهرش افزون عیار
سمنبر کنیزان چینی پرند
کمر زر غلامان بالا بلند
پیا‌م‌آور‌ان چون به خرگاه ماه
رسیدند و گفتند پیغام شام
جگر خون شد آن دل ز کف داده را
که خود نامزد بود عم‌زاده را
ولی هر دو از فاقه آشفته حال
ز درماندگی، ناامید از وصال
در ایوان پیام‌آور‌ان کرده جمع
نشست از پس پرده سوزان چو شمع
پس از عذر، آن رشک ماه تمام
چنین داد شاه جهان را پیام
که شاها، کف جود پرور تو راست
سپه‌دار‌ی هفت کشور توراست!
ز عدل است آرایش عهد تو
ز ماه است آرایش مهد تو
همه دور گردون به‌کام تو باد
زحل هندوی طرف بام تو باد
کند چون کنی میل انگشتری
در انگشت انگشتری مشتری
فرازد به سر آفتابت علم
طرازد به مدحت عطارد قلم
یکی بنده مریخ از لشکرت
قمر، ساقی و زهره رامشگر‌ت
رساندند ای شاه آزادگان
فرستاده‌ها را فرستادگان
شمردند ای شاه نام آوران
پیام تو بر من پیام آوران
به نامم یکی نامه آراستی
مرا از کنیزان خود خواستی
ازین مژده سر بر سپهرم رسید
کله‌گوشه بر ماه و مهرم رسید
ز حکمت نپیچند گردن شهان
ولی دارم ای شاه‌! عذری نهان
گر افتد قبولت، زهی عدل و داد
وگرنه، سرم خاک پای تو باد
ز عهدی بود طوق در گردنم
به‌آن عهد باید وفا کردنم
به عهد تو چون عهد نتوان شکست
ز دامان تو کوته‌م مانده دست
نخواهم که روشن شود بزم شاه
ز شمعی که، دارد ز پی دود آه
تویی شهره در عدل ای جم کلاه
نترسیدمی، هم گر از عدل شاه
به‌سر راه قصر تو پیمودمی
به خاک حریمت جبین سودمی
بود جان ز حکم توام بی‌قرار
دهد دل ز عدل توام زینهار
کنون تا چه گویی؟ که فرمان تو راست
درین ماجرا درد و درمان تو راست
پیام آوران چون از آن نیکنام
رساندند شاه جهان را پیام
بگفت: آفرین باد بر عهد او
بود ماه را پرتو از مهد او
زنی کاو ز پیمان خود نگذرد
کی آزردن او پسندد خرد‌؟!
چه مردم، ز انصاف زن نگذرم
ز انصاف من بیش از او درخورم
وفادار اگر مرد اگر زن بود
نکو نام هر کوی و برزن بود
دهم کام او تا دهم کام خود
کنم نیک چون نام او نام خود
خوشم گرچه کارم ز دل مشکل است
دو دل گر شود خوش، به از یکدل است
فرستادهٔ خویش از ایشان نجست
دو چندان فزود آنچه داد از نخست
به دلجویی آن دو دلباخته
لوای عنایت برافراخته
بفرمود مردم ز نزدیک و دور
همه شهر بستند آیین سور
ز ایران و توران و هندوستان
یکی انجمن ساخت چون بوستان
در آن بوستان بلبل آهنگ‌ها
گرفتند بر چنگ‌ها چنگ‌ها
ز بس پرتو شمع محفل‌فروز
سه شب بر سمرقندیان گشت روز
سیم شب که با چهره‌ای آتشین
عروس فلک گشت خلوت‌نشین
دو گل از یکی شاخ سر بر زدند
گل از گلبن وصل بر سر زدند
ز انصاف شاه، آن دو نومید زار
شدند از وصال هم امیدوار
به بازی گردون گردان نگر
وفای زن، انصاف مردان نگر!

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدم که در عهد تیموریان
چو شد شاهرخ جانشین کیان
هوش مصنوعی: زمانی که شاهرخ به جایگاه رهبری رسید، در دوران تیموریان، شنیده‌ام که تغییرات زیادی به وجود آمد.
نکو دختری در سمرقند بود
که با گل لبش در شکرخند بود
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دل‌ربا در سمرقند بود که لب‌هایش مانند گل، شیرین و خندان به نظر می‌رسید.
گل سرو قد، ماه خورشید‌روی
بت سیمتن، لعبت مشکبوی!
هوش مصنوعی: گل‌سرو با قامت زیبا، ماهی که مانند خورشید می‌درخشد و معشوقی با چهره‌ای زیبا و عطر خوش، همه این‌ها توصیف‌هایی از عشق و زیبایی هستند که در کنار هم نمایان شده‌اند.
دو گیسو کمند و دو ابرو کمان
دو چشمش دو مشکین غزال رمان
هوش مصنوعی: دو رشته مو مثل کمند بسته شده‌اند و دو ابرو مانند کمان هستند. دو چشمش هم مانند غزالی سیاه و زیبا می‌درخشد.
سرافرازی شاخ شمشاد از او
همه شادی شهر نوشاد از او
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی شاخ شمشاد به خاطر اوست و شادی و خوشحالی مردم شهر نوشاد نیز به همین دلیل است.
به جلوه خرامان‌، تذرو بهشت
به چهره فروزان‌، چراغ کنشت
هوش مصنوعی: با زیبایی و ناز قدم زدن تو، بهشت را به نمایش می‌گذارد و چهره درخشان تو، همچون چراغی در معبد می‌درخشد.
رخی داشت رخشان‌تر از مهر و ماه
ز کوکب‌، ولی بود روزش سیاه‌!
هوش مصنوعی: او چهره‌ای داشت که از خورشید و ماه هم درخشان‌تر بود، اما روزگارش سیاه و تیره بود.
ز گیسوی خود، کار سرگشته‌تر
ز مژگان خود، روز برگشته‌تر
هوش مصنوعی: از موهای خود، مشکلی پیچیده‌تر دارم و از مژگان خود، روزها بیشتر دگرگون شده‌ام.
ز خال لبش، تیره‌تر کوکبش
سیه‌تر شب از روز و روز از شبش
هوش مصنوعی: لب‌های او مانند نقطه‌ای جذاب و دلربا است که برای کسانی که به آن می‌نگرند، زیبایی شب را تیره‌تر می‌کند. به طوری که زیبایی روز در برابر زیبایی شب محو و کمرنگ به نظر می‌رسد.
چو عریانی تن نبودش پسند
به تن داشت از زلف‌، مشکین‌پرند
هوش مصنوعی: وقتی انسان برهنه باشد، زیبایی او مورد پسند نیست، اما با داشتن زلف‌هایی مشکی و زیبا، به زیبایی‌اش افزوده می‌شود.
ز بی‌قوتی او را دو یاقوت ناب
فتاده ز رنگ و فتاده ز آب
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی او، دو سنگ قیمتی خالص از رنگ و شفافیت خود افتاده‌اند.
همانا پی صید روزی به‌دشت
سپه با شه از کوی او می‌گذشت
هوش مصنوعی: در پی شکار روزی، سپاهیان با پادشاه از کوچه و پس‌کوچه‌های او می‌گذشتند.
چو خورشید دید از قضا شاهرخ
به بامی رخ ماه آن ماهرخ
هوش مصنوعی: وقتی خورشید به طور ناگهانی شاهرخ را دید، بر روی بام، چهره زیبای آن دختر ماهی مانند را مشاهده کرد.
چنان عشق بردش ز دست اختیار
که شد کارش از دست و دستش ز کار
هوش مصنوعی: عشق آن‌قدر او را تسخیر کرده که دیگر اختیار از دستش رفته و زندگیش به هم ریخته است.
عنان رفتش از کف به یکبارگی
بدان گونه شد، کافتد از بارگی
هوش مصنوعی: عنانش به ‌یکباره از دستش خارج شد و به همین دلیل، به طور ناگهانی دچار سقوط شد.
در آخر ز تمکین شاهی که داشت
از آنجا گذشت و دل آنجا گذاشت
هوش مصنوعی: سرانجام، پادشاهی که در آن مکان قدرت و تسلط داشت، از آنجا رفت و دلش را در آن جا باقی گذاشت.
پی صید آهو همی‌رفت شیر
زبون گشت از آهویی شیر گیر
هوش مصنوعی: شیر برای شکار آهو به راه افتاد و در این مسیر، زبانش به خاطر جذابیت آهو به دردسر افتاد.
دو روزی شکیبایی آورد پیش
چو آرام کم دید و اندوه بیش
هوش مصنوعی: دو روز صبر و تحمل پیش آمد، اما وقتی که آرامش کم شد، اندوه و غم بیشتر شد.
تنی چند بگزید، بس کاردان
جهان‌دیده پیران‌ِ بسیار‌دان
هوش مصنوعی: چند نفر انتخاب شدند، افرادی مجرب و باتجربه که سال‌ها دانش و دیدگاه‌های فراوانی دارند.
ز گنجینه بس خواسته دادشان
پس خواستگاری فرستادشان
هوش مصنوعی: او از گنجینه‌های خود چیزهایی به آن‌ها بخشید و سپس برای خواستگاری به آن‌ها پیام فرستاد.
زر افشان یکی محمل آبنوس
بیاراست چون حجله‌گاه عروس
هوش مصنوعی: یک محمل زیبا و باشکوه از جنس چوب آبنوس را تزیین کردند، به‌گونه‌ای که شبیه مکان ویژه‌ای برای عروس آماده شده است.
فرستاد همراهشان تحفه‌ها
ز هرگونه کالای سنگین بها
هوش مصنوعی: او هدایایی از انواع کالاهای باارزش و سنگین را به همراهشان ارسال کرد.
روان هر طرف سرو قد مهوشان
ز تازی‌نژادان جنبیت‌کشان
هوش مصنوعی: در هر سو، جوانان زیبا و بلندقامت با لطافت و چابکی خاصی به حرکت در می‌آیند.
خرامان ز هر سوی در زیر بار
جوان ناقه‌های بریشم مهار
هوش مصنوعی: در هر سو، جوانی با ناز و حرکت لطیف، از زیر بار یک شتر که با ریسه‌های نرم مهار شده، می‌گذرد.
ز یاقوت رخشان و دُر عدن
ز لعل بدخشان و جزع یمن
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های یاقوت و مروارید در بهشت و سنگ‌های قیمتی در بدخشان و جزع در یمن سخن می‌گوید.
ز سنجاب و قاقم، ز خز و سمور
ز آیینهٔ صاف و جام بلور
هوش مصنوعی: از سنجاب و قاقم، از خز و سمور، از آینهٔ صاف و جام بلور اشاره به زیبایی‌ها و جلوه‌های طبیعی و مصنوعی دارد. این عبارت می‌تواند نمایانگر تنوع و جذابیت‌های دنیای اطراف ما باشد که از اشیاء و موجودات مختلف شکل می‌گیرد.
بپوشیده بس جامه‌ها رنگ‌رنگ
بگسترده بس فرش‌ها تنگ‌تنگ
هوش مصنوعی: بسیاری از جامه‌های رنگارنگ به پوشش درآمده و فرش‌های زیادی به طور نزدیک به هم پهن شده‌اند.
ز خلخال و از جیقهٔ زرنگار
ز عود قُماری و مشک تتار
عود قماری‌: عودی که از ناحیه «قمار‌» در هندوستان بیاورند.   جیقه‌: جیغه‌، جقّه‌، هر چیز تاج‌مانند که به کلاه نصب کنند‌.
ز مصری طبرزد، ز چینی حریر
ز فیروزه تاج، از زبرجد سریر!
هوش مصنوعی: از مصر پارچه‌ای زیبا و کم‌نظیر، از چین حریری نرم و لطیف، و از فیروزه‌ای خوش‌رنگ تاجی و از زبرجد تختی باارزش و باشکوه.
زر و سیمش از سکهٔ شهریار
ز قرص مه و مهرش افزون عیار
هوش مصنوعی: طلا و نقره‌اش از سکه‌های پادشاه بیشتر ارزش دارد و زیبایی و جذابیتش از نور ماه و خورشید هم بیشتر است.
سمنبر کنیزان چینی پرند
کمر زر غلامان بالا بلند
هوش مصنوعی: در این شعر تصویر زیبایی از کنیزانی که در سمنبر (محل جمع‌آوری گل و گیاه) فعالیت می‌کنند، به نمایش گذاشته شده است. کمرها و قامت بلندقامت غلامان را نیز در کنار زیبایی و ظرافت این کنیزان می‌بینیم. این بیان به نوعی نماد زیبایی و لطافت در متن زندگی اجتماعی است.
پیا‌م‌آور‌ان چون به خرگاه ماه
رسیدند و گفتند پیغام شام
هوش مصنوعی: وقتی پیام‌آوران به محل سکونت ماه رسیدند، خبر از شام آوردند.
جگر خون شد آن دل ز کف داده را
که خود نامزد بود عم‌زاده را
هوش مصنوعی: دل کسی که عشقش را از دست داده و با خوشبینی به آینده چشم دوخته بود، بسیار غمگین و دلbroken است. تلاش او برای رسیدن به معشوقش به شکست انجامیده و حالا درد و رنج زیادی را تحمل می‌کند.
ولی هر دو از فاقه آشفته حال
ز درماندگی، ناامید از وصال
هوش مصنوعی: هر دو به خاطر کمبود و فقر، در نگرانی و حالتی آشفته هستند و از رسیدن به یکدیگر ناامید شده‌اند.
در ایوان پیام‌آور‌ان کرده جمع
نشست از پس پرده سوزان چو شمع
هوش مصنوعی: در مکان پیام‌آوران، جمعی نشسته‌اند و چون شمعی در پس پرده‌ای سوزان، روشن و گرم هستند.
پس از عذر، آن رشک ماه تمام
چنین داد شاه جهان را پیام
هوش مصنوعی: بعد از اینکه عذر خواهی شد، آن زیبایی بی‌نظیر مانند ماه کامل پیامی به پادشاه جهان داد.
که شاها، کف جود پرور تو راست
سپه‌دار‌ی هفت کشور توراست!
هوش مصنوعی: ای پادشاه، مایه بخشندگی و نیکی تو، فرماندهی و رهبری هفت سرزمین را به عهده دارد!
ز عدل است آرایش عهد تو
ز ماه است آرایش مهد تو
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوه‌گری زمانه‌ات به خاطر عدالت است و زیبایی و نمای مهد و محل ولادتت همچون زیبایی ماه می‌باشد.
همه دور گردون به‌کام تو باد
زحل هندوی طرف بام تو باد
هوش مصنوعی: به امید آن که همه چیز به نفع تو باشد و خوشی‌ها و سعادت‌ها برای تو رقم بخورد، مانند زحل که در آسمان و در سمت بام تو قرار دارد.
کند چون کنی میل انگشتری
در انگشت انگشتری مشتری
هوش مصنوعی: وقتی که خواسته خود را با علاقه و اشتیاق دنبال کنی، به نتایج دلخواه دست خواهی یافت.
فرازد به سر آفتابت علم
طرازد به مدحت عطارد قلم
هوش مصنوعی: خورشید بر فراز سر تو، علم و دانش را به طرز زیبا و بدون نقص می‌نگارد و مانند ستاره عطارد، در ستایش تو قلم می‌نویسد.
یکی بنده مریخ از لشکرت
قمر، ساقی و زهره رامشگر‌ت
هوش مصنوعی: یک نفر از قمر که مربوط به لشکر توست، به عنوان خدمتکار و نوشیدنی‌دهنده است و زهره هم نوازنده توست.
رساندند ای شاه آزادگان
فرستاده‌ها را فرستادگان
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگوار آزادگان، فرستادگان را به شما رساندند.
شمردند ای شاه نام آوران
پیام تو بر من پیام آوران
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ و معروف، پیام تو را به من ابلاغ کردند.
به نامم یکی نامه آراستی
مرا از کنیزان خود خواستی
هوش مصنوعی: به خاطر نام من، نامه‌ای زیبا نوشته‌ای و از خدمتگزاران خود برای من خواسته‌ای.
ازین مژده سر بر سپهرم رسید
کله‌گوشه بر ماه و مهرم رسید
هوش مصنوعی: خبر خوشی به من رسید که به جایگاه بلندی دست یافته‌ام و نور و روشنی به من نزدیک شده است.
ز حکمت نپیچند گردن شهان
ولی دارم ای شاه‌! عذری نهان
هوش مصنوعی: پادشاهان معمولاً به حکمت و خرد توجه دارند و به سادگی تحت تأثیر قرار نمی‌گیرند، اما من، ای شاه، دلیلی پنهان و خاص دارم که نمی‌توانم آن را بیان کنم.
گر افتد قبولت، زهی عدل و داد
وگرنه، سرم خاک پای تو باد
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بپذیری، این نشان از عدل و انصاف تو خواهد بود و اگر نه، من خود را فدای پای تو می‌کنم.
ز عهدی بود طوق در گردنم
به‌آن عهد باید وفا کردنم
هوش مصنوعی: در گذشته، عهد و پیمانی به گردنم بود و اکنون باید به آن وفا کنم.
به عهد تو چون عهد نتوان شکست
ز دامان تو کوته‌م مانده دست
هوش مصنوعی: وقتی نمی‌توانم به وعده‌ات وفا کنم، دستم از دامانت کوتاه مانده است.
نخواهم که روشن شود بزم شاه
ز شمعی که، دارد ز پی دود آه
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم که جشن و شادمانی پادشاه به خاطر شمعی که بوی غم و اندوه می‌دهد، روشن شود.
تویی شهره در عدل ای جم کلاه
نترسیدمی، هم گر از عدل شاه
هوش مصنوعی: تو به عنوان نماد دادگری معروفی، ای جانشین جم! هرگز نترسیدم، حتی اگر از انصاف و عدالت پادشاه هم سخن به میان آید.
به‌سر راه قصر تو پیمودمی
به خاک حریمت جبین سودمی
هوش مصنوعی: در مسیر قصر تو حرکت کردم و برای تو که مانند خاک حریم تو هستی، سر خم کردم.
بود جان ز حکم توام بی‌قرار
دهد دل ز عدل توام زینهار
هوش مصنوعی: جان من به خاطر دستورات تو بی‌قرار است و دل من از عدل تو آشفته و نگران است.
کنون تا چه گویی؟ که فرمان تو راست
درین ماجرا درد و درمان تو راست
هوش مصنوعی: اکنون چه باید بگویم؟ که دستورات تو در این موضوع درست و صحیح است و تو خودی که هم درد را می‌دانی و هم درمان آن را.
پیام آوران چون از آن نیکنام
رساندند شاه جهان را پیام
هوش مصنوعی: پیام آوران وقتی که خبر خوب را به شاه عالم رساندند، خوشنام شدند.
بگفت: آفرین باد بر عهد او
بود ماه را پرتو از مهد او
هوش مصنوعی: او گفت: آفرین بر پیمانی که ماه از نور او بهره‌مند است.
زنی کاو ز پیمان خود نگذرد
کی آزردن او پسندد خرد‌؟!
هوش مصنوعی: زنی که از عهد و پیمان خود تخلف نمی‌کند، آیا خرد اجازه می‌دهد که کسی او را آزار دهد؟
چه مردم، ز انصاف زن نگذرم
ز انصاف من بیش از او درخورم
هوش مصنوعی: من از انصاف مردم نمی‌گذرم، زیرا انصاف من بیشتر از آنچه که آنها دارند، شایسته است.
وفادار اگر مرد اگر زن بود
نکو نام هر کوی و برزن بود
هوش مصنوعی: اگر کسی به همسرش وفادار باشد، چه مرد باشد و چه زن، نام نیک او در هر خیابان و محله‌ای بر سر زبان‌ها خواهد بود.
دهم کام او تا دهم کام خود
کنم نیک چون نام او نام خود
هوش مصنوعی: من به خواسته او توجه می‌کنم تا به خواسته خودم برسم، زیرا نام او برای من همانند نام خودم عزیز و ارزشمند است.
خوشم گرچه کارم ز دل مشکل است
دو دل گر شود خوش، به از یکدل است
هوش مصنوعی: من خوشحالم، هرچند که کارم از دل سخت است. اگر قلبم دوگانه شود، بهتر است از اینکه فقط یک دل داشته باشم.
فرستادهٔ خویش از ایشان نجست
دو چندان فزود آنچه داد از نخست
هوش مصنوعی: فرستادهٔ آن‌ها را نیافتم و به همان اندازه که از ابتدا داده بود بیشتر از آن به من رسید.
به دلجویی آن دو دلباخته
لوای عنایت برافراخته
هوش مصنوعی: برای دلجویی از آن دو عاشق، پرچم محبت به اهتزاز درآمده است.
بفرمود مردم ز نزدیک و دور
همه شهر بستند آیین سور
هوش مصنوعی: فرمان صادر شد که مردم از نزدیک و دور به برگزاری جشن و مهمانی بشتابند و همه شهر آمادهٔ برپایی این جشن شدند.
ز ایران و توران و هندوستان
یکی انجمن ساخت چون بوستان
هوش مصنوعی: از ایران، توران و هند، جمعی دور هم به مانند یک بوستان تشکیل شدند.
در آن بوستان بلبل آهنگ‌ها
گرفتند بر چنگ‌ها چنگ‌ها
هوش مصنوعی: در آن باغ، بلبلان با شور و شوقی فراوان نغمه‌سرایی کردند و سازها را به صدا درآوردند.
ز بس پرتو شمع محفل‌فروز
سه شب بر سمرقندیان گشت روز
هوش مصنوعی: به خاطر نورانی بودن شمع که محفل را روشن می‌کند، سه شب تمام بر مردم سمرقند روز شد.
سیم شب که با چهره‌ای آتشین
عروس فلک گشت خلوت‌نشین
هوش مصنوعی: ماه شب، با چهره‌ای درخشان و آتشین، به مانند عروسی بر آسمان نشسته و در تنهایی خود به تماشای زیبایی‌های جهان می‌پردازد.
دو گل از یکی شاخ سر بر زدند
گل از گلبن وصل بر سر زدند
هوش مصنوعی: دو گل از یک شاخه رشد کردند و به زیبایی به هم پیوستند.
ز انصاف شاه، آن دو نومید زار
شدند از وصال هم امیدوار
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف و عدالت پادشاه، آن دو نفر که ناامید بودند، به طرز زاری شدند اما در عین حال از رسیدن به یکدیگر هم امیدوار شدند.
به بازی گردون گردان نگر
وفای زن، انصاف مردان نگر!
هوش مصنوعی: به گردش روزگار نگاه کن، وفاداری زنان را ببین و انصاف مردان را هم در نظر بگیر!